جهان آرمانی

امید سیاسی در ایران: بقا در دل یأس و تحول در اشکال نوین

-

امید، در ذات خود، نه صرفاً یک احساس گذرا بلکه نیرویی بنیادین است که هستی انسان را در مواجهه با ناشناخته‌ها و سختی‌ها جهت می‌بخشد. این انتظار ذهنی برای وقوع امری مطلوب در آینده، در بُعد فردی می‌تواند موتور محرک برای بقا و پیشرفت باشد، اما در عرصه سیاست، به اهرمی قدرتمند برای بسیج اجتماعی، مقاومت در برابر ستم و مطالبه تغییر بدل می‌گردد. امید سیاسی، آنگاه که از سطح آرزوهای شخصی فراتر رفته و به چشم‌اندازی مشترک برای جامعه تبدیل می‌شود، قادر است توده‌ها را به حرکت درآورد، ساختارهای موجود را به چالش بکشد و مسیر تاریخ را تغییر دهد. در بستر سیاسی ایران، سرزمینی که تاریخ آن با چرخه‌های امید و یأس، انقلاب و اصلاح، آمیخته است، درک جایگاه کنونی امید به عنوان یک نیروی سیاسی، مستلزم تأملی عمیق در ابعاد فلسفی، تاریخی و جامعه‌شناختی آن است. پرسش این نیست که آیا امید کاملاً از بین رفته است یا خیر، بلکه آیا این نیروی حیاتی همچنان قابلیت تجمیع، جهت‌گیری و کنشگری سیاسی را داراست یا به اشکال گسسته و پراکنده فروکاسته شده است.

امید در گذر تاریخ ایران: کاتالیزور خیزش‌های اجتماعی

تاریخ معاصر ایران مملو از خیزش‌هایی است که بذر امید در آن‌ها، نقش کاتالیزور را ایفا کرده است. انقلاب مشروطه، نقطه آغازین امید به حاکمیت قانون و مشارکت مردمی بود که با وجود شکست‌های مقطعی، میراثی از آرمان‌خواهی را برای نسل‌های بعدی به جای گذاشت. نهضت ملی شدن صنعت نفت، تجلی امید به استقلال و خودکفایی بود که میلیون‌ها ایرانی را گرد یک رهبر کاریزماتیک جمع کرد. و انقلاب ۱۳۵۷، اوج تجلی امید جمعی برای رهایی از استبداد و تحقق عدالت اجتماعی بود که در آن، مفاهیمی چون استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی، با اتکاء به باورهای مذهبی و ریشه‌های تاریخی، تبدیل به شعارهای امیدبخش برای توده‌ها شدند. حتی پس از استقرار جمهوری اسلامی، در بزنگاه‌هایی چون دوران جنگ و سپس دوره اصلاحات، امید به فردایی بهتر، به روش‌های گوناگون بازتولید شد. جنبش اصلاحات و مشخصاً جنبش سبز، آخرین موج بزرگ امید سیاسی در ایران بود که با اتکاء به مشارکت گسترده مردمی و خواست تغییر مسالمت‌آمیز، بار دیگر نشان داد که امید می‌تواند در صورت وجود کانال‌های بیانی و بسترهای اجتماعی، تبدیل به نیرویی عظیم و برهم‌زننده معادلات قدرت گردد. این تجربه‌ها نشان می‌دهند که امید در بستر فرهنگی-سیاسی ایران، نه تنها یک آرزوی انتزاعی، بلکه پیوندی عمیق با کنشگری، فداکاری و تغییر دارد.

از اوج امید تا فرسایش یأس: روایت دهه‌های اخیر

اما در دهه‌های اخیر، و به ویژه پس از سرکوب جنبش سبز و تشدید فشارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، گفتمان غالب در میان ناظران و بخشی از جامعه، بیشتر به سمت یأس و ناامیدی گرایش یافته است. ناامیدی نه صرفاً فقدان امید، بلکه احساس عمیق بی‌اثری، بی‌افق بودن و فرسودگی است که منجر به انفعال سیاسی یا پناه بردن به اشکال فردی مقاومت می‌شود. عوامل متعددی به این تشدید یأس دامن زده‌اند: ناکامی جنبش‌های اصلاح‌طلبانه در تحقق وعده‌های خود، عدم پاسخگویی نظام سیاسی به مطالبات مردمی، سرکوب خشونت‌بار اعتراضات، گسترش فساد سیستمی، تورم فزاینده، بیکاری گسترده و شکاف طبقاتی رو به تعمیق. علاوه بر این، موج مهاجرت نخبگان و جوانان به خارج از کشور، که خود نوعی رأی عدم اعتماد به آینده و گریز از وضعیت موجود است، از دیگر نشانه‌های تحلیل رفتن امید جمعی محسوب می‌شود. در این فضا، امید از یک نیروی بسیج‌گر، به یک احساس شخصی و پراکنده فروکاسته شده است؛ امیدی که ممکن است در کنج خانه‌ها، در آرزوی فردای بهتر برای فرزندان، یا در رویاهای مهاجرت تجلی یابد، اما دیگر کمتر توان سازماندهی و کنشگری سیاسی در مقیاس وسیع را دارد.

بحران معرفت‌شناسانه و هستی‌شناسانه امید در بستر کنونی

از منظر فلسفی، می‌توان گفت که در ایران کنونی، امید با یک بحران معرفت‌شناسانه و هستی‌شناسانه مواجه است. بحران معرفت‌شناسانه بدین معناست که جامعه دیگر به الگوهای شناخته شده تغییر (مانند انتخابات یا اصلاحات از درون) باور ندارد. راه‌های آزموده شده، به نظر می‌رسد به بن‌بست رسیده‌اند و افقی واضح برای رسیدن به اهداف، قابل رویت نیست. بحران هستی‌شناسانه نیز به معنای از دست رفتن حس امکان‌پذیری و ظرفیت برای “بودن به گونه‌ای دیگر” است. در فضای سرکوب دائمی و کنترل همه‌جانبه، فردیت و عاملیت سیاسی افراد به شدت تضعیف شده و حس “قربانی وضعیت بودن” جایگزین “توانایی تغییر دادن وضعیت” شده است. این وضعیت، به تولید “ناامیدی ساختاری” منجر می‌شود؛ ناامیدی که نه صرفاً نتیجه شکست‌های فردی، بلکه برآمده از ساختارهای قدرت و روابط اجتماعی است که تمام راه‌های امید به تغییر را مسدود می‌کند. در چنین فضایی، هر کورسوی امید، از سوی سیستم با قدرت و خشونت پاسخ داده می‌شود، که این خود به چرخه باطل یأس و سرکوب دامن می‌زند.

فلسفه امید و تجلیات پنهان آن: “هنوز-نه” بلوخ

با این حال، نادیده گرفتن کلیت امید به عنوان یک نیروی سیاسی، حتی در شرایط کنونی ایران، رویکردی سطحی و ناقص خواهد بود. فلسفه امید، چنان که ارنست بلوخ در “اصل امید” خود مطرح می‌کند، یک نیروی ذاتی و اتوپیک در وجود انسان است که حتی در تاریک‌ترین دوران‌ها نیز به طور کامل از بین نمی‌رود. این “هنوز-نه” (Not-Yet) در نهاد انسان، اشاره به پتانسیل‌های تحقق نیافته‌ای دارد که انسان را به فراتر رفتن از وضعیت موجود سوق می‌دهد. در ایران امروز، این نیروی اتوپیک ممکن است به اشکال غیرمتعارف و پنهان‌تری ظهور یابد: در مقاومت‌های مدنی روزمره، در طنز سیاسی، در هنر اعتراضی، در فضاهای مجازی که محلی برای تبادل آرزوها و انتقادات می‌شوند، یا حتی در انتخاب سبک زندگی‌ای که مغایر با ارزش‌های رسمی است. این‌ها همگی، اشکالی از امید پنهان و پراکنده هستند که در غیاب یک جنبش سازمان‌یافته، به عنوان سد دفاعی در برابر استیصال کامل عمل می‌کنند. مهاجرت نیز، در عین حال که نشانه یأس از آینده در وطن است، خود تجلی امید به فردایی بهتر در جایی دیگر است؛ نوعی امید فردی که به جای کنش سیاسی در داخل، به گریز و بازتعریف زندگی در بستر دیگری می‌انجامد.

آیا فقدان امید، خود نیروی سیاسی است؟

همچنین، باید به این نکته توجه کرد که مفهوم “نیروی سیاسی” تنها به معنای جنبش‌های آشکار و سازمان‌یافته نیست. گاهی اوقات، حتی فقدان امید یا انباشت ناامیدی، خود می‌تواند به یک نیروی سیاسی خاموش اما پرقدرت تبدیل شود. ناامیدی گسترده می‌تواند منجر به بی‌تفاوتی عمومی شود، اما در نهایت ممکن است به گسست‌های اجتماعی و بی‌ثباتی عمیق‌تر بینجامد؛ گسست‌هایی که شاید به شکل اعتراضات پیش‌بینی‌ناپذیر و بی‌رهبر، یا حتی فرسایش تدریجی مشروعیت نظام سیاسی نمود یابند. یأس، اگرچه در ظاهر منفعل‌کننده است، اما در بطن خود، ظرفیت انفجار و تغییر رادیکال را نیز در صورت رسیدن به نقطه اشباع، در خود نهفته دارد. از این منظر، حتی “نبود امید” به شکل فعال و سازمان‌یافته، خود می‌تواند به صورت غیرمستقیم، یک نیروی سیاسی عمل کند که پویایی‌ها و تنش‌های جامعه را شکل می‌دهد.

امید در نسل‌های نو و اشکال جدید کنشگری

علاوه بر این، در یک جامعه جوان، مانند ایران، که بخش قابل توجهی از جمعیت آن را جوانان تشکیل می‌دهند، پتانسیل امید همواره در حال بازتولید است. نسل‌های جدید، با وجود درک از ناکامی‌های گذشته، کمتر از “بار سنگین تاریخ” متأثرند و در عین حال، به ابزارهای ارتباطی نوین و اطلاعات جهانی دسترسی دارند. این ویژگی‌ها، آن‌ها را به سوی تجربیات جدید از امید و کنشگری سوق می‌دهد. شاید اشکال جدیدی از امید در حال شکل‌گیری باشد که هنوز به وضوح قابل تشخیص نیستند؛ امیدهایی که نه در قالب‌های سنتی انقلابی یا اصلاحی، بلکه در بستر فرهنگ‌های دیجیتال، در شبکه‌های اجتماعی و در هویت‌های جدید اجتماعی، در حال ظهورند. این امیدها ممکن است کمتر به “آینده‌ای ایده‌آل” بپردازند و بیشتر به “تغییرهای تدریجی در زیست روزمره” متمرکز باشند؛ امیدی که از طریق مقاومت در برابر هنجارهای رسمی، پافشاری بر حقوق فردی، و تلاش برای ایجاد فضاهای خودمختار در جامعه نمود می‌یابد.

جمعبندی: فرجام امید سیاسی در ایران

در تحلیل نهایی، می‌توان گفت که امید به عنوان یک نیروی سیاسی در ایران، نه مرده است و نه به همان شکل سابق فعال. بلکه در یک فرآیند پیچیده و دیالکتیکی از تحول و تغییر قرار گرفته است. امید از یک نیروی متمرکز و سازمان‌یافته برای تغییرات کلان، به یک نیروی پراکنده، پنهان، گاه فردی و گاه جمعی تبدیل شده است که در زیر پوست جامعه جریان دارد. این امید، اغلب بدون رهبری کاریزماتیک و بدون شعارهای بزرگ، در زندگی روزمره، در انتخاب‌ها، در سکوت‌ها و در مقاومت‌های خرد بازتاب می‌یابد. شاید در این دوران، امید نه یک “نیروی سیاسی” به معنای ابزاری برای به قدرت رسیدن یا سرنگونی، بلکه بیشتر یک “نیروی هستی‌شناختی و اخلاقی” باشد؛ نیرویی که انسان ایرانی را در برابر انفعال کامل و نیهیلیسم مطلق حفظ می‌کند. این امید، نه از سر ساده‌لوحی، بلکه از سر آگاهی و مقاومت در برابر وضعیت موجود، همچنان نفس می‌کشد.

آیا امید هنوز یک نیروی سیاسی در ایران است؟ پاسخ این پرسش، پیچیده‌تر از یک بله یا خیر ساده است. امید، در شکل کلاسیک و بسیج‌گر خود، با چالش‌های جدی روبروست. اما در اشکال پنهان، پراکنده و انفرادی، و حتی در قالب یأس‌های جمعی که می‌توانند به ناگهان به کنش تبدیل شوند، همچنان به عنوان یک پتانسیل عظیم و بالقوه در ساختار جامعه ایران حضور دارد. این نیروی نهفته، منتظر یک کاتالیزور، یک فرصت، یا یک افق جدید است تا بار دیگر از پراکندگی به تمرکز، و از پنهان به آشکار درآید و مسیر سیاسی کشور را رقم زند. تا زمانی که انسان ایرانی، حتی در شرایط دشوار، همچنان به آینده‌ای متفاوت از اکنون فکر می‌کند و آن را طلب می‌کند، امید، به اشکال گوناگون، همچنان یک عنصر جدایی‌ناپذیر از پویایی‌های سیاسی و اجتماعی ایران باقی خواهد ماند. این امیدی است که نه منفعلانه در انتظار معجزه می‌ماند، بلکه به مثابه یک عمل اخلاقی و هستی‌شناسانه، به موجودیت خود ادامه می‌دهد و نویدبخش امکان تغییر است، هر چند که راه رسیدن به آن مبهم و پرپیچ‌وخم باشد.

پرسش و پاسخ‌های متداول (FAQ) درباره امید سیاسی در ایران

پرسش: امید سیاسی چیست و چگونه در جامعه نمود می‌یابد؟
پاسخ: امید سیاسی، انتظار ذهنی برای وقوع امری مطلوب در آینده است که از سطح آرزوهای فردی فراتر رفته و به چشم‌اندازی مشترک برای جامعه تبدیل می‌شود. این نیرو قادر است توده‌ها را به حرکت درآورد، ساختارها را به چالش بکشد و مسیر تاریخ را تغییر دهد، همانطور که در انقلاب‌ها و نهضت‌های تاریخی ایران دیده شد.

پرسش: چرا در دهه‌های اخیر، گفتمان یأس و ناامیدی در ایران غالب شده است؟
پاسخ: عوامل متعددی از جمله ناکامی جنبش‌های اصلاح‌طلبانه، عدم پاسخگویی نظام سیاسی، سرکوب اعتراضات، گسترش فساد، مشکلات اقتصادی و موج مهاجرت نخبگان، به تشدید احساس بی‌اثری، بی‌افق بودن و فرسودگی دامن زده‌اند که منجر به ناامیدی ساختاری شده است.

پرسش: بحران معرفت‌شناسانه و هستی‌شناسانه امید به چه معناست؟
پاسخ: بحران معرفت‌شناسانه به عدم باور جامعه به الگوهای شناخته شده تغییر (مانند انتخابات) اشاره دارد، چرا که راه‌های آزموده شده به بن‌بست رسیده‌اند. بحران هستی‌شناسانه نیز به از دست رفتن حس امکان‌پذیری و ظرفیت “بودن به گونه‌ای دیگر” در فردیت و عاملیت سیاسی افراد دلالت دارد.

پرسش: آیا امید، حتی در شرایط کنونی، کاملاً از بین رفته است؟
پاسخ: خیر. بر اساس فلسفه امید ارنست بلوخ، نیروی ذاتی و اتوپیک انسان (هنوز-نه) هرگز کاملاً از بین نمی‌رود. این امید ممکن است به اشکال پنهان و غیرمتعارف مانند مقاومت‌های مدنی روزمره، هنر اعتراضی، طنز سیاسی یا حتی مهاجرت بروز یابد که به عنوان سدی در برابر استیصال کامل عمل می‌کند.

پرسش: چگونه فقدان امید یا ناامیدی می‌تواند خود به یک نیروی سیاسی تبدیل شود؟
پاسخ: ناامیدی گسترده، اگرچه در ظاهر منفعل‌کننده است، اما در نهایت می‌تواند منجر به گسست‌های اجتماعی و بی‌ثباتی عمیق‌تر، اعتراضات پیش‌بینی‌ناپذیر و فرسایش تدریجی مشروعیت نظام شود. یأس در بطن خود، ظرفیت انفجار و تغییر رادیکال را در صورت رسیدن به نقطه اشباع نهفته دارد و به صورت غیرمستقیم، پویایی‌های جامعه را شکل می‌دهد.