جهان آرمانی

سیاست‌های مهاجرتی ایران: بحران همدلی، ریشه‌ها و راهکارهای اخلاقی

-

مهاجرت، پدیده‌ای به قدمت تاریخ بشر، نه تنها جابجایی فیزیکی افراد از سرزمینی به سرزمین دیگر است، بلکه تلاقیگاه پیچیده‌ای از فرهنگ‌ها، اقتصادها، سیاست‌ها و عواطف انسانی است. در بستر این جابجایی‌های عظیم، دولت‌ها نقش محوری در تنظیم و مدیریت این جریان ایفا می‌کنند، نقشی که غالباً میان الزامات امنیتی، ملاحظات اقتصادی و تکالیف اخلاقی در نوسان است. ایران، با موقعیت ژئوپلیتیک خاص خود و به دلیل همجواری با کشورهای دچار بحران‌های طولانی مدت، به ناچار خود را در مرکز یکی از بزرگترین چالش‌های مهاجرتی جهان یافته است. سال‌هاست که میزبان میلیون‌ها نفر، عمدتاً از افغانستان و در گذشته از عراق، بوده و سیاست‌های مهاجرتی‌اش، که اغلب واکنشی و نه ساختارمند بوده‌اند، نه تنها بر زندگی مهاجران بلکه بر بافت اجتماعی و اخلاقی جامعه ایرانی نیز تأثیرات عمیقی گذاشته‌اند. این تعاملات و مواجهات، به تدریج، بحران همدلی را در کالبد جامعه ایرانی پدیدار ساخته است، بحرانی که ریشه‌های آن را باید در لایه‌های عمیق‌تر سیاست‌گذاری، تصورات ملی‌گرایانه و خلأهای اخلاقی جستجو کرد.

سیر تحول سیاست‌های مهاجرتی ایران: از میهمان تا دیگری‌سازی

سیاست‌های مهاجرتی ایران در طول دهه‌های گذشته، بیش از آنکه بر مبنای یک دکترین حقوقی یا اخلاقی منسجم شکل گرفته باشد، محصول واکنش به شرایط اضطراری و فشارهای بیرونی بوده است. موج اول مهاجران افغانستانی پس از تجاوز شوروی به این کشور، با آغوش نسبتاً بازی در ایران مواجه شدند؛ استقبالی که ریشه در اشتراکات فرهنگی و دینی و نیز ملاحظات سیاسی آن دوران داشت. اما با گذشت زمان، و به‌ویژه پس از پایان جنگ ایران و عراق، تغییر رویکردی آشکار به سمت نگاه امنیتی و اقتصادی به مهاجران آغاز شد. مهاجران از “مهمان” به “بار اضافه” یا حتی “تهدید” تقلیل یافتند. این دگردیسی در گفتمان رسمی و به تبع آن در افکار عمومی، زمینه‌ساز سیاست‌هایی شد که به جای تسهیل ادغام و تضمین حقوق انسانی، بر کنترل، محدودیت و در مواقعی اخراج متمرکز بود. عدم وجود یک قانون جامع و شفاف برای مهاجرت، به رویکردهای سلیقه‌ای و اداری میدان داده که ثبات و امنیت حقوقی را از مهاجران سلب کرده است. وضعیت اقامت نامشخص، عدم دسترسی کامل به خدمات عمومی مانند آموزش و بهداشت، و ممنوعیت‌هایی در زمینه مالکیت و اشتغال، همگی به نوعی به بیگانگی و حاشیه‌نشینی دامن زده‌اند. این سیاست‌ها، فارغ از نیات پنهان و آشکارشان، در عمل، به مثابه دیوار نامرئی عمل کرده‌اند که نه تنها مهاجران را از جامعه میزبان جدا می‌سازند، بلکه در دل جامعه میزبان نیز، درک و همدلی متقابل را دچار فرسایش کرده‌اند.

بحران همدلی: ریشه‌ها و تجلیات آن در جامعه ایرانی

بحران همدلی که در سایه این سیاست‌ها رشد کرده، پدیده‌ای چند وجهی است. همدلی، توانایی قرار دادن خود در جای دیگری، درک رنج و شادی او و واکنش مناسب به آن است. در زمینه مهاجرت، فقدان همدلی به معنای ناتوانی یا عدم تمایل به درک شرایط دشوار مهاجران، ریشه‌های مهاجرت آن‌ها (جنگ، فقر، ناامنی) و چالش‌های زندگی در یک سرزمین بیگانه است. این بحران در جامعه ایرانی به طرق گوناگونی خود را نشان می‌دهد: از کلیشه‌سازی‌ها و تعمیم‌های نادرست در مورد مهاجران (مثلاً متهم کردن آن‌ها به بزهکاری یا تصاحب مشاغل) تا بی‌تفاوتی نسبت به مشکلات روزمره آن‌ها. بخشی از این بحران ریشه در مشکلات اقتصادی خود ایران دارد؛ زمانی که جامعه میزبان خود با تورم، بیکاری و مشکلات معیشتی دست و پنجه نرم می‌کند، مهاجران اغلب به عنوان رقیب یا عامل تشدیدکننده مشکلات اقتصادی قلمداد می‌شوند. اما این صرفاً یک توجیه اقتصادی نیست، بلکه یک مکانیسم دفاعی روانی است که به جامعه اجازه می‌دهد تا مسئولیت اخلاقی خود را در قبال “دیگری” نادیده بگیرد. این “دیگری‌سازی” مهاجران، آن‌ها را از دایره شمول انسانی خارج کرده و رنجشان را نادیدنی می‌سازد.

مواجهه با چهره دیگری: ابعاد فلسفی بحران همدلی

از منظر فلسفی، بحران همدلی با چالش‌های عمیق‌تری در باب مفهوم “انسانیت مشترک” و “مسئولیت اخلاقی” گره خورده است. ایمانوئل لویناس، فیلسوف فرانسوی، مفهوم “چهره دیگری” را مطرح می‌کند که به معنای مواجهه مستقیم و بدون واسطه با آسیب‌پذیری و معصومیت دیگری است، مواجهه‌ای که یک الزام اخلاقی بی‌قید و شرط را بر ما تحمیل می‌کند. در بستر سیاست‌های مهاجرتی و بحران همدلی، این “چهره” مهاجران غالباً پوشیده می‌ماند یا از طریق فیلترهای از پیش تعیین شده اقتصادی و امنیتی دیده می‌شود. آن‌ها نه به عنوان انسان‌هایی با داستان‌ها و آرزوهای فردی، بلکه به عنوان “جمعیت” یا “مسئله‌ای امنیتی” یا “مشکلی اقتصادی” دیده می‌شوند. این تقلیل‌گرایی، راه را برای نادیده گرفتن کرامت انسانی و اعمال سیاست‌های غیرانسانی هموار می‌کند. وقتی جامعه‌ای نتواند رنج “دیگری” را ببیند یا احساس کند، بخش مهمی از ظرفیت اخلاقی و انسانی خود را از دست می‌دهد. این فقط به ضرر مهاجران نیست، بلکه به ضرر خود جامعه میزبان نیز هست؛ جامعه‌ای که نتواند همدلی کند، درونی‌ترین پیوندهای انسانی خود را نیز سست می‌کند و راه را برای بی‌تفاوتی در برابر رنج هر قشری از جامعه هموار می‌سازد.

خلأهای حقوقی و تشدید بیگانگی: برزخ مهاجران

نقص در سیستم حقوقی و فقدان چارچوب‌های قانونی مشخص برای مهاجران، خود به بحران همدلی دامن می‌زند. وقتی قانون، مسیر روشنی برای تعیین وضعیت اقامت، حقوق کار، دسترسی به آموزش و درمان برای مهاجران ارائه نمی‌دهد، آن‌ها در یک برزخ حقوقی قرار می‌گیرند. این برزخ حقوقی نه تنها زندگی روزمره آن‌ها را دشوار می‌کند، بلکه به جامعه میزبان نیز سیگنال می‌دهد که این افراد “کاملاً” بخشی از جامعه نیستند و لذا نیازی به همبستگی اجتماعی با آن‌ها نیست. به عنوان مثال، عدم امکان ثبت تولد کودکان مهاجران افغانستانی در سال‌های متمادی و یا موانع در دریافت شناسنامه، به نوعی آن‌ها را از حق وجود و هویت محروم ساخته است. این محرومیت قانونی، بازتابی از یک محرومیت اخلاقی است که در آن حتی حق بقای نسل و تعیین هویت برای “دیگری” به رسمیت شناخته نمی‌شود. این نگاه، بنیان‌های کرامت انسانی را هدف قرار می‌دهد و به “دیگری‌سازی” عمق بیشتری می‌بخشد.

بازتاب‌های بلندمدت: تأثیر بر نسل‌ها و بافت اخلاقی جامعه

اثرات بلندمدت بحران همدلی و سیاست‌های ناکارآمد مهاجرتی، تنها به نسل حاضر محدود نمی‌شود. این پدیده‌ها می‌توانند به نسل‌های آتی نیز منتقل شوند و زخم‌های عمیقی بر بافت اجتماعی و روانی جامعه بر جای بگذارند. کودکانی که در ایران به دنیا آمده‌اند اما از حقوق کامل شهروندی محروم‌اند، با احساس عدم تعلق و تبعیض رشد می‌کنند. این وضعیت می‌تواند به بروز مشکلات اجتماعی، روان‌شناختی و حتی امنیتی در آینده منجر شود. از سوی دیگر، جامعه‌ای که در آن بی‌تفاوتی نسبت به رنج “دیگری” نهادینه می‌شود، می‌تواند به مرور زمان، حساسیت‌های اخلاقی خود را از دست بدهد و در مواجهه با مشکلات داخلی خود نیز با بحران‌های اخلاقی و فقدان همبستگی مواجه شود. سیاست‌های مهاجرتی نه تنها در مورد نحوه برخورد با “بیگانگان” است، بلکه در مورد نحوه تعریف خود یک ملت و ارزش‌های اخلاقی آن نیز هست. هرگونه برخوردی با مهاجران، بازتابی از هویت اخلاقی جامعه میزبان است.

راهکارهای عملی برای مدیریت و غلبه بر بحران همدلی

چگونه می‌توان این بحران همدلی را مدیریت کرد یا حتی بر آن غلبه یافت؟ پاسخ ساده‌ای برای این پرسش وجود ندارد، اما می‌توان به چند راهکار بنیادی اشاره کرد. نخستین گام، تدوین و اجرای یک قانون جامع و شفاف مهاجرت است که مبتنی بر اصول حقوق بشر و کرامت انسانی باشد. این قانون باید وضعیت اقامت، حقوق کار، دسترسی به خدمات عمومی و امکانات ادغام اجتماعی را برای مهاجران روشن سازد. شفافیت قانونی، نه تنها امنیت حقوقی مهاجران را تضمین می‌کند، بلکه به جامعه میزبان نیز کمک می‌کند تا درک واقع‌بینانه‌تری از حقوق و تکالیف مربوط به مهاجران داشته باشد و از کلیشه‌سازی‌ها بکاهد. دوم، تقویت آموزش و آگاهی‌بخشی عمومی در مورد پدیده مهاجرت، ریشه‌های آن، و مشارکت‌های بالقوه مهاجران در جامعه. رسانه‌ها، نهادهای آموزشی و سازمان‌های مردم‌نهاد می‌توانند نقش مهمی در تغییر گفتمان عمومی از نگاه امنیتی و اقتصادی صرف به نگاهی انسانی و همدلانه ایفا کنند. این آگاهی‌بخشی باید بر مشترکات فرهنگی، انسانی و اقتصادی تأکید کند و روایت‌های مثبت از تعاملات را برجسته سازد.

بازتعریف انسانیت و مسئولیت اخلاقی: افق‌های فلسفی راه‌حل

در سطح فلسفی و اخلاقی، بازگشت به مفهوم “انسانیت مشترک” و پذیرش این واقعیت که مرزهای جغرافیایی، هرچند برای سازماندهی دولتی ضروری‌اند، اما نباید مرزهایی برای همدلی و مسئولیت اخلاقی باشند، امری حیاتی است. دولت، به عنوان نماینده ملت، علاوه بر وظایف امنیتی و اقتصادی، وظیفه اخلاقی صیانت از کرامت انسانی را نیز بر عهده دارد. این وظیفه، فارغ از ملیت و مذهب افراد، بر تمامی انسان‌ها تعمیم می‌یابد. توانایی یک جامعه برای همدلی با رنج “دیگری” و ارائه کمک و حمایت، نشانه‌ای از بلوغ اخلاقی و قدرت درونی آن جامعه است. این قدرت تنها در توان نظامی یا اقتصادی خلاصه نمی‌شود، بلکه در ظرفیت‌های اخلاقی و انسانی آن نیز ریشه دارد. جامعه‌ای که قادر به همدلی باشد، نه تنها برای مهاجران، بلکه برای تمامی شهروندانش نیز زیستگاهی امن‌تر و انسانی‌تر خواهد بود.

جمع‌بندی: فراسوی مرزها، در جستجوی انسانیت مشترک

در پایان، مسئله سیاست‌های مهاجرتی ایران و بحران همدلی، فراتر از یک چالش سیاسی یا اقتصادی صرف است؛ این یک پرسش عمیق اخلاقی در مورد ماهیت انسانیت، مسئولیت مشترک و معنای واقعی “خانه” و “تعلق” است. جامعه‌ای که نتواند به این پرسش‌ها پاسخ‌های همدلانه و اخلاقی بدهد، بخش مهمی از روح و وجدان خود را از دست خواهد داد. ساختن یک آینده مشترک، نه با دیوارهای بی‌اعتمادی و بی‌تفاوتی، بلکه با پل‌های همدلی و درک متقابل ممکن خواهد شد. ایران، با سابقه درخشان مهمان‌نوازی و فرهنگ غنی همزیستی، پتانسیل بالایی برای بازسازی این پل‌ها و عبور از بحران همدلی دارد؛ پتانسیلی که نیازمند تجدیدنظر در سیاست‌ها، تغییر در گفتمان و بیداری دوباره وجدان جمعی است. این انتخاب، نه تنها به نفع مهاجران، بلکه بیش از آن، به نفع آینده اخلاقی و انسانی خود ایران خواهد بود.

پرسش و پاسخ‌های متداول (FAQ)

۱. ریشه اصلی بحران همدلی در جامعه ایرانی نسبت به مهاجران چیست؟
ریشه‌های این بحران را باید در لایه‌های عمیق‌تر سیاست‌گذاری، تصورات ملی‌گرایانه، خلأهای اخلاقی و نیز مشکلات اقتصادی جامعه میزبان جستجو کرد که مهاجران را به عنوان رقیب یا بار اضافی قلمداد می‌کند.

۲. سیاست‌های مهاجرتی ایران در دهه‌های گذشته چگونه تحول یافته‌اند؟
این سیاست‌ها بیش از آنکه بر مبنای دکترین حقوقی یا اخلاقی منسجم باشند، محصول واکنش به شرایط اضطراری بوده‌اند. از استقبال نسبی اولیه، به تدریج رویکردی امنیتی و اقتصادی بر آن‌ها حاکم شده که مهاجران را از “مهمان” به “بار اضافه” یا “تهدید” تقلیل داده است.

۳. نقش خلأهای قانونی در تشدید بحران همدلی و بیگانگی مهاجران چیست؟
عدم وجود قانون جامع و شفاف مهاجرت، به رویکردهای سلیقه‌ای و اداری میدان داده و ثبات و امنیت حقوقی را از مهاجران سلب کرده است. این وضعیت حقوقی نامشخص، به بیگانگی و حاشیه‌نشینی دامن زده و سیگنال می‌دهد که این افراد کاملاً بخشی از جامعه نیستند.

۴. تأثیرات بلندمدت بحران همدلی و سیاست‌های ناکارآمد مهاجرتی بر جامعه میزبان و مهاجران چیست؟
این پدیده‌ها می‌توانند به نسل‌های آتی منتقل شوند و زخم‌های عمیقی بر بافت اجتماعی و روانی جامعه بر جای بگذارند. کودکانی که از حقوق کامل شهروندی محروم‌اند، با احساس عدم تعلق رشد می‌کنند که می‌تواند به مشکلات اجتماعی و امنیتی در آینده منجر شود. جامعه نیز حساسیت‌های اخلاقی خود را از دست می‌دهد.

۵. راهکارهای اصلی برای مدیریت و غلبه بر بحران همدلی کدام‌اند؟
تدوین و اجرای قانون جامع و شفاف مهاجرت مبتنی بر حقوق بشر، تقویت آموزش و آگاهی‌بخشی عمومی برای تغییر گفتمان و تأکید بر مشترکات فرهنگی و انسانی، و بازگشت به مفهوم “انسانیت مشترک” از راهکارهای بنیادی هستند.