جهان آرمانی

عدالت اجتماعی در ایران: ریشه‌ها، چالش‌ها و فاصله آرمان تا واقعیت

-

عدالت اجتماعی، نه صرفاً یک مفهوم، بلکه یک آرمان دیرین و متافیزیکی است که در تار و پود اندیشه بشری و جوامع متمدن ریشه دوانده است. این مفهوم، به مثابه سنگ بنای هر پیکره اجتماعی، در پی تضمین بقا و تعالی بر بنیان‌های اخلاقی و حقوقی است. در فلات ایران، از اعصار کهن، عدالت اجتماعی نه تنها در قامت یک ایده انتزاعی، بلکه به عنوان ستون فقرات گفتمان‌های سیاسی، انقلابی و اجتماعی تجلی یافته است. از تأکیدات زرتشت و کوروش کبیر بر “دادگستری” و “نیک‌خواهی” در سپهر ایران باستان، تا ظهور اسلام که “عدل” را به منزلتی الهی ارتقا داد و آن را از اساسی‌ترین نام‌های پروردگار و وظایف حکمرانان قلمداد کرد، و سپس در دوران معاصر با جنبش‌های مشروطه‌خواهی و انقلاب اسلامی که بر شعارهای رفع ستم و برقراری برابری استوار بودند، این آرمان همواره در قلب مطالبات مردمی و وعده‌های حاکمیت جای داشته است. اما پارادوکس بنیادین و چالش‌برانگیز اینجاست: آیا در بستر جامعه ایران، عدالت اجتماعی صرفاً در حد یک شعار پرطنین و ایدئولوژیک باقی مانده یا به واقعیتی ملموس در زیست روزمره شهروندان بدل گشته است؟ این مقاله در پی کاوش عمیق در این دوگانگی، تحلیل ریشه‌های فلسفی و تاریخی این مفهوم در بافتار جامعه ایران، و بررسی ابعاد مختلف تجلی یا عدم تجلی آن در سیاست‌گذاری‌ها و ساختارهای اجتماعی است.

بنیان‌های نظری عدالت: از الهیات تا ایدئولوژی

جهت درک پدیدارشناختی جایگاه عدالت اجتماعی در منظومه فکری ایران، تبارشناسی بنیان‌های نظری آن در گفتمان‌های غالب، امری اجتناب‌ناپذیر است. از منظر الهیات اسلامی، به ویژه در کلام شیعی، عدل در زمره اصول خمسه مذهب و صفات بارز الوهیت قرار دارد. ائمه شیعه، به عنوان تجلی‌گاه عدالت و پرچمداران ستیز با ظلم شناخته می‌شوند و چشم‌انداز ظهور منجی موعود، با آرمان اتوپیایی جهانی مملو از عدل و داد پیوند خورده است. این آموزه‌ها، یک تکلیف اخلاقی و شرعی را بر ساختار حکومتی اسلامی تحمیل می‌کند تا نه تنها از ظلم بپرهیزد، بلکه فعالانه در جهت رفع فقر و نابرابری گام بردارد و حقوق تضییع شده محرومان را استیفا کند. قرآن کریم با تأکید بر مفاهیمی چون انفاق، زکات و پرهیز از ربا، سازوکارهای بنیادینی را برای بازتوزیع ثروت و تقلیل شکاف طبقاتی ارائه می‌دهد. در ادبیات گفتمانی انقلاب اسلامی، این آموزه‌های دینی با مؤلفه‌های سوسیالیستی و ضدامپریالیستی درهم آمیخت و شعار حمایت از “مستضعفین” و مبارزه با “مستکبرین” به محور اصلی ایدئولوژی بدل شد. امام خمینی (ره) مکرراً بر تقابل “کوخ‌نشینان” با “کاخ‌نشینان” تأکید ورزید و دولت را مسئولیت‌پذیر در قبال رفع محرومیت دانست. این ایدئولوژی، بستر نظری محکمی برای تدوین سیاست‌گذاری‌هایی فراهم آورد که مدعی کاهش نابرابری و توزیع عادلانه‌تر منابع بودند. اما پرسش اپیستمولوژیک این است که این بنیان‌های نظری تا چه میزان توانسته‌اند در عمل، افق‌های تحقق عدالت را بگشایند و از چه رو دچار چالش‌ها و گسست‌های پارادایمی گشته‌اند؟

عدالت در سپهر انقلاب: سیاست‌گذاری‌ها و تناقضات اولیه

پس از واقعه انقلاب ۱۳۵۷، آرمان عدالت اجتماعی در جایگاه یکی از اهداف اصلی و وعده‌های بنیادین نظام جمهوری اسلامی تثبیت شد. در سالیان اولیه، شرایط جنگ تحمیلی و فضای انقلابی، گونه‌ای از همسان‌سازی اجباری را به دلیل مضیقه منابع و ضرورت همبستگی ملی به ارمغان آورد. سیاست‌هایی نظیر نظام کوپنی، بازتوزیع اراضی، و تأسیس نهادهایی چون جهاد سازندگی و بنیاد مستضعفان، همگی ذیل دال مرکزی تحقق عدالت اجتماعی و رسیدگی به اقشار محروم تعریف گشتند. این تمهیدات، تا حدودی توانستند نیازهای اولیه طیف وسیعی از آحاد جامعه را در شرایط بحرانی جنگ تأمین نموده و از شیوع فقر مطلق در مقیاس وسیع ممانعت به عمل آورند. با این حال، همین نهادها به مرور زمان با چالش‌های ساختاری مواجه شدند؛ بنیادهای اقتصادی که با هدف اولیه یاری رساندن به محرومان تأسیس شده بودند، به تدریج به هلدینگ‌های عظیم اقتصادی با ساختاری پیچیده و مبهم تبدیل شدند که خود گاه خاستگاه رانت و نابرابری‌های جدید گردیدند. فرآیندهای خصوصی‌سازی شتاب‌زده در دهه‌های متعاقب نیز، در فقدان مکانیزم‌های نظارتی کارآمد و شفافیت ضروری، فرصت‌هایی نو برای تمرکز ثروت و قدرت در دست گروه‌های خاص فراهم آورد. این تناقضات پدیدارشناختی، از همان ابتدا، گسستی میان ایده و عمل در حوزه عدالت اجتماعی ایجاد کرد.

چرخش‌های پارادایمی: از سازندگی تا اصلاحات و بازنگری‌های اقتصادی

در دوران پس از جنگ، موسوم به “سازندگی”، جهت‌گیری کلان اقتصادی دولت به سمت آزادسازی و توسعه متمرکز شد. این مقطع، که با شعار رشد اقتصادی و جذب سرمایه характеризу می‌گشت، تا حدودی از اولویت‌بخشی به عدالت اجتماعی به شیوه دهه‌های نخستین فرو کاست. اگرچه رشد ناخالص ملی محقق گردید، اما همزمان نابرابری‌های توزیعی نیز تشدید شد. تفاوت‌های فاحش میان سپهرهای شهری و روستایی، تضاد طبقات مرفه و دهک‌های پایین درآمدی، و شکاف فزاینده رفاه در کلان‌شهرها و مناطق کمتر برخوردار، مجدداً کارآمدی آرمان عدالت اجتماعی را به چالش کشید. در مقطع دولت اصلاحات نیز، علی‌رغم تقویت گفتمان آزادی‌های سیاسی و مشارکت مدنی، در ساحت اقتصادی، چالش‌های ناشی از ساختارهای ناکارآمد و تداوم رویکردهای نئولیبرالیستی، مانع از ارتقاء معنادار وضعیت عدالت اجتماعی گردید. این دوران، به انباشت نارضایتی‌های اقتصادی در کنار مطالبات سیاسی انجامید و بستر را برای ظهور یک گفتمان بدیل در دهه هشتاد مهیا ساخت.

بازگشت شعار عدالت: پوپولیسم اقتصادی و پیامدهای آن

با استقرار دولت محمود احمدی‌نژاد، مجدداً آرمان عدالت اجتماعی به مثابه یک محور گفتمانی به کانون توجهات بازگشت. ایشان با تأکید بر گفتمان “عدالت‌محوری” و “مهرورزی”، به نقد رادیکال سیاست‌های اقتصادی پیشین پرداخت و طرح‌هایی چون توزیع سهام عدالت، پرداخت یارانه‌های نقدی، و پروژه مسکن مهر را با هدف بازتوزیع عادلانه‌تر ثروت و فرصت‌ها به مرحله اجرا درآورد. این تمهیدات، اگرچه در افق کوتاه‌مدت توانستند رضایت نسبی بخش‌هایی از جامعه، خصوصاً دهک‌های پایین درآمدی، را جلب نمایند، اما فاقد پشتوانه کارشناسی متقن و پایداری اکونومیک بودند. پرداخت یارانه‌های نقدی، در بستری از تورم افسارگسیخته و فقدان توسعه زیرساخت‌های تولیدی، نه تنها به بهبود پایدار معیشت منجر نشد، بلکه به عاملی تشدیدکننده برای تورم و بی‌ثباتی اقتصاد کلان مبدل گشت. پروژه مسکن مهر نیز، با وجود تأمین سرپناه برای اقشاری از جامعه، با مشکلات عدیده‌ای در حوزه کیفیت ساخت، زیرساخت‌ها و موقعیت جغرافیایی مواجه بود. این تجربیات مؤید آن است که تحقق عدالت اجتماعی، نه صرفاً با شعارها و اقدامات پوپولیستی، بلکه با برنامه‌ریزی استراتژیک، مدیریت بهینه منابع، و اصلاحات ساختاری عمیق در منظومه اقتصادی میسر خواهد بود.

تحت فشار بحران: عدالت اجتماعی در مواجهه با تحریم و سوءمدیریت

در دوران دولت حسن روحانی، با محوریت برجام و تلاش برای تقلیل تنش‌های بین‌المللی، این امید وجود داشت که با رفع تحریم‌ها، وضعیت اقتصادی بهبود یافته و امکان تخصیص منابع بیشتر به مسائل عدالت اجتماعی فراهم آید. اما خروج یک‌جانبه ایالات متحده از برجام و اعمال مجدد تحریم‌های فلج‌کننده، اقتصاد ایران را تحت فشاری بی‌سابقه قرار داد. این فشارهای بیرونی، در کنار سوءمدیریت‌های ساختاری داخلی، به افزایش نرخ تورم، کاهش ارزش پول ملی، و تشدید فقر و نابرابری در جامعه انجامید. در این مقطع، شاهد بروز اعتراضات گسترده اجتماعی در سال‌های ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ بودیم که خاستگاه عمیق اقتصادی و مطالبات عدالت‌جویانه داشتند. آرمان عدالت، در این برهه زمانی، بیش از پیش در معرض پرسشگری قرار گرفت، زیرا واقعیت‌های تلخ زیست بسیاری از آحاد جامعه، گسستی فاحش با آرمان‌های اولیه انقلاب و وعده‌های حاکمیتی نشان می‌داد. این شرایط، ضرورت یک بازنگری فراگیر در کلیت سیاست‌گذاری‌ها و تحلیل علل عدم تحقق عدالت اجتماعی را بیش از پیش مبرهن ساخت.

فراتر از اقتصاد: ابعاد مغفول عدالت اجتماعی

تحلیل مفهوم عدالت اجتماعی نباید صرفاً به ساحت اقتصادی محدود شود، بلکه ابعاد چندگانه آن، نظیر عدالت قضایی، آموزشی، بهداشتی، جنسیتی و قومی نیز از اهمیتی بنیادین برخوردارند. در قلمرو عدالت قضایی، اگرچه مبانی قانونی بر برابری تمامی شهروندان در برابر قانون تأکید دارند، اما در عرصه عمل، چالش‌هایی مانند اطاله دادرسی، شائبه فساد، و تأثیرگذاری قدرت و ثروت بر فرآیندهای قضایی، همواره محل نقد و پرسش بوده‌اند. فقدان شفافیت در برخی پرونده‌ها و برخوردهای افتراقی با افراد، احساس بی‌عدالتی عمومی را تشدید می‌کند.

در حوزه آموزش، علی‌رغم رایگان بودن آموزش عمومی، کیفیت آموزشی در مناطق محروم و روستایی به مراتب نازل‌تر از مراکز شهری است. دسترسی به امکانات آموزشی پیشرفته و مؤسسات خصوصی، عملاً امتیازی برای اقشار مرفه جامعه محسوب می‌شود. این نابرابری در توزیع فرصت‌های آموزشی، به بازتولید چرخه فقر و محرومیت انجامیده و موانعی بر سر راه فرصت‌های برابر برای پیشرفت ایجاد می‌کند.

در بخش بهداشت و درمان، با وجود اجرای طرح‌هایی نظیر “طرح تحول سلامت” با هدف تقلیل هزینه‌ها و بهبود دسترسی، همچنان تفاوت‌های فاحشی در سطح و کیفیت خدمات درمانی میان مناطق و اقشار مختلف مشاهده می‌شود. تمرکز پزشکان متخصص و امکانات درمانی پیشرفته در کلان‌شهرها، مناطق دورافتاده را با کمبود جدی این خدمات مواجه ساخته است. این نابرابری در دسترسی به سلامت، مستقیماً بر کیفیت و امید به زندگی افراد تأثیر می‌گذارد و از نمودهای بارز عدم تحقق عدالت اجتماعی است. همچنین، عدالت جنسیتی و قومی، ابعاد حیاتی دیگری در این بحث محسوب می‌شوند. اگرچه قانون اساسی بر برابری حقوق اقوام و نژادهای مختلف تأکید دارد، اما در عمل، اقلیت‌های قومی و مذهبی گاه با تبعیض‌هایی در زمینه دسترسی به فرصت‌های شغلی دولتی، مناصب مدیریتی و مشارکت سیاسی روبرو هستند. مشابه آن، در حوزه حقوق زنان، با وجود پیشرفت‌های چشمگیر در عرصه‌های علمی و فرهنگی، قوانین و عرف‌های اجتماعی همچنان محدودیت‌هایی برای مشارکت کامل زنان در سپهرهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایجاد کرده و نابرابری‌هایی در مواردی چون ارث، طلاق، حضانت فرزند و دسترسی به برخی مشاغل به چشم می‌خورد. تمامی این موارد، مؤید آنند که عدالت اجتماعی در ایران، فراتر از یک آرمان شعاری، در عمل با چالش‌های ساختاری، فرهنگی و سیاسی عمیقی مواجه است.

ساختارهای مانع: ریشه‌های عدم تحقق عدالت

یکی از ریشه‌های اصلی و ساختاری عدم تحقق کامل عدالت اجتماعی در ایران، نظام اقتصادی رانتیر و وابستگی مفرط به درآمدهای نفتی است. عواید نفتی، به جای آنکه سرمایه‌گذاری مولد و توسعه پایدار را در جهت اشتغال‌زایی و ارتقاء رفاه عمومی تسهیل کند، اغلب به منبعی سهل‌الوصول برای دولت تبدیل می‌شود. این امر، نوعی بی‌نیازی از پاسخگویی به شهروندان و عدم التفات به توسعه واقعی اقتصادی را در پی دارد. اقتصاد رانتی، به خودی خود، بستر مناسبی برای شکل‌گیری رانت، فساد سیستماتیک و ظهور گروه‌های ذی‌نفوذ فراهم می‌آورد که با بهره‌گیری از ارتباطات و دسترسی ممتاز به منابع، ثروت‌های نامشروع کسب می‌کنند و این فرآیند، شکاف‌های طبقاتی را به نحو فزاینده‌ای تعمیق می‌بخشد. فساد، به مثابه یک سرطان مزمن، نه تنها منابع ملی را به هدر می‌دهد، بلکه اعتماد عمومی را به نهادهای حاکمیتی و کلیت نظام عدالت‌خواهی متزلزل می‌سازد. زمانی که شهروندان شاهد کسب ثروت‌های نجومی توسط برخی افراد از طریق رانت و روابط، و مصونیت آنان از پاسخگویی هستند، در حالی که اکثریت جامعه با چالش‌های معیشتی دست و پنجه نرم می‌کنند، این وضعیت خود بزرگترین عامل تولید احساس بی‌عدالتی و ناامیدی است.

فقدان شفافیت در ساختارهای اقتصادی و فرآیندهای تصمیم‌گیری، به ویژه در مورد نهادهای شبه‌دولتی و هلدینگ‌های بزرگ اقتصادی، مزید بر علت است. بخش قابل توجهی از اقتصاد ایران در اختیار نهادهایی قرار دارد که نه کاملاً دولتی و نه کاملاً خصوصی‌اند و از نظارت کافی و شفافیت لازم محرومند. این وضعیت، فرصت‌هایی را برای سوءاستفاده، توزیع ناعادلانه منابع و تضعیف بخش خصوصی واقعی فراهم آورده و مانع از شکل‌گیری یک اقتصاد رقابتی و عادلانه می‌شود. در چنین فضایی، رقابت ناسالم و انحصارطلبی، جایگزین فرصت‌های برابر برای همگان شده و تحقق عدالت اجتماعی را به تعویق می‌اندازد.

جمع‌بندی: پارادوکس عدالت در سپهر ایران

در نهایت، می‌توان اذعان داشت که در تاریخ معاصر ایران، آرمان عدالت اجتماعی همواره به مثابه یک دال مرکزی، قدرتمند و تعیین‌کننده در گفتمان سیاسی و اجتماعی حضور داشته است. این شعار، پشتوانه مشروعیت‌بخش حیاتی برای نظام جمهوری اسلامی تلقی می‌شود و بخش قابل توجهی از آحاد جامعه، همچنان چشم‌انتظار تحقق آن از سوی حاکمیت هستند. در مقاطع مختلف تاریخ پس از انقلاب، تلاش‌های قابل توجهی در جهت تحقق ابعاد گوناگون عدالت اجتماعی صورت پذیرفته است؛ از طرح‌های حمایتی در دوران جنگ تا یارانه‌های نقدی و پروژه‌های مسکن در دهه‌های متعاقب. با این حال، این مساعی، اغلب به دلیل فقدان یک برنامه‌ریزی جامع و استراتژیک، عدم اصلاحات ساختاری بنیادین، سوءمدیریت‌های مزمن، فساد فراگیر، و تأثیر عوامل اکسترنال نظیر تحریم‌ها، نتوانسته‌اند به طور پایدار و ریشه‌ای به تحقق این آرمان منجر شوند.

واقعیت عریان آن است که شکاف میان آرمان عدالت و تجربه زیسته روزمره شهروندان ایرانی، عمیق و دردآور است. نابرابری‌های اقتصادی و اجتماعی کماکان عمیق‌اند، دامنه فقر در حال گسترش است، و فساد، رانت‌خواری و فقدان شفافیت، موانع جدی بر سر راه تحقق این آرمان محسوب می‌شوند. عدالت اجتماعی در ایران، نه یک واقعیت کاملاً ملموس است و نه صرفاً یک شعار بی‌محتوا و تهی. بلکه می‌توان آن را در تلاشی مستمر، پرفراز و نشیب و غالباً ناموفق برای تجسد بخشیدن به یک اتوپی دانست. شعار عدالت، علی‌رغم تمامی ناکامی‌ها، همچنان به عنوان یک معیار هنجاری برای ارزیابی عملکرد حاکمیت و یک مطالبه دائمی از سوی مردم باقی مانده است. این آرمان، نه تنها مشروعیت نظام را تأمین می‌کند، بلکه در عین حال، به ابزاری برای نقد و اعتراض به وضعیت موجود تبدیل شده و تداوم آن، حاکی از آرزوی دیرینه ملت ایران برای جامعه‌ای عادلانه‌تر است که در آن، حقوق تمامی شهروندان بدون هیچ‌گونه تبعیض، محترم شمرده شود و فرصت‌های برابر برای همگان مهیا گردد. راه دشوار نیل به این آرمان متعالی، همچنان پیش روی ایران قرار دارد و مستلزم اراده‌ای راسخ برای اصلاحات عمیق ساختاری، شفافیت کامل، مبارزه بی‌امان با فساد، و بازتعریف نقش دولت و نهادهای اقتصادی در خدمت به رفاه عمومی و تحقق واقعی عدالت اجتماعی است.

پرسش و پاسخ (FAQ)

س ۱: عدالت اجتماعی در بستر تاریخی ایران چه جایگاهی داشته است؟
پاسخ: عدالت اجتماعی از دیرباز، از آموزه‌های زرتشت و کوروش کبیر تا ظهور اسلام و جنبش‌های مشروطه‌خواهی و انقلاب اسلامی، همواره یک آرمان محوری و سنگ بنای اندیشه و مطالبات اجتماعی در ایران بوده است و در قلب گفتمان‌های سیاسی و اخلاقی جای داشته است.
س ۲: بنیان‌های نظری عدالت اجتماعی در گفتمان اسلامی ایران کدامند؟
پاسخ: از منظر اسلامی، به ویژه شیعی، “عدل” یکی از صفات برجسته خداوند و اصول بنیادین مذهب است. آموزه‌های قرآنی بر انفاق، زکات و پرهیز از ربا تأکید دارند که سازوکارهایی برای بازتوزیع ثروت هستند. در ادبیات انقلاب اسلامی نیز، حمایت از “مستضعفین” و مقابله با “مستکبرین” به عنوان محوری‌ترین اصل گفتمانی مطرح شده است.
س ۳: سیاست‌گذاری‌های اولیه پس از انقلاب ۱۳۵۷ در راستای تحقق عدالت اجتماعی چه بود و با چه چالش‌هایی مواجه شد؟
پاسخ: پس از انقلاب، سیاست‌هایی نظیر کوپنی کردن کالاها، توزیع زمین، و تأسیس نهادهایی چون جهاد سازندگی و بنیاد مستضعفان برای رسیدگی به محرومان اجرا شد. این اقدامات در ابتدا مؤثر بودند، اما به مرور زمان نهادهای اقتصادی دچار پیچیدگی و عدم شفافیت شده و خود به منشأ رانت و نابرابری‌های جدید تبدیل گشتند، و خصوصی‌سازی‌های شتاب‌زده نیز به تمرکز ثروت انجامید.
س ۴: چگونه اقدامات پوپولیستی نظیر یارانه‌های نقدی بر تحقق عدالت اجتماعی در ایران تأثیر گذاشت؟
پاسخ: یارانه‌های نقدی و طرح‌هایی نظیر مسکن مهر در دوران دولت محمود احمدی‌نژاد، هرچند در کوتاه‌مدت توانستند رضایت بخش‌هایی از جامعه را جلب کنند، اما به دلیل فقدان پشتوانه کارشناسی و پایداری اقتصادی، به عاملی برای تشدید تورم و بی‌ثباتی اقتصادی تبدیل شده و مشکلات عدیده‌ای در اجرا و کیفیت به همراه داشتند.
س ۵: علاوه بر ابعاد اقتصادی، کدام ابعاد دیگر عدالت اجتماعی در ایران با چالش مواجه‌اند؟
پاسخ: عدالت اجتماعی فراتر از اقتصاد، ابعاد قضایی، آموزشی، بهداشتی، جنسیتی و قومی را نیز شامل می‌شود. در این حوزه‌ها چالش‌هایی نظیر اطاله دادرسی و فساد قضایی، نابرابری کیفیت آموزشی در مناطق مختلف، دسترسی ناعادلانه به خدمات درمانی، و تبعیض‌های جنسیتی و قومی در دسترسی به فرصت‌ها و مناصب، از موانع جدی تحقق عدالت به شمار می‌روند.