جهان آرمانی

نقد الهیات خشونت: خدایی که جان را مالک خود می‌داند

-

در حکمتی که با زبانی خشن و فلسفی از تاریخِ خونین برمی‌آید، یک جملهٔ پایانی وجود دارد که همهٔ نمادها را به یک نقطهٔ مرکزی هدایت می‌کند: «به ملکش بر پیمبر نیش بود است». این جمله، تنها یک اشارهٔ تاریخی نیست — بلکه یک ضرب‌الالمثل فلسفی است. او، مرد پر موی، در اینجا، نه تنها یک مالک انسانی است — بلکه نمایندهٔ خدا است. آلت، عبا، خون، و تیغ — همهٔ این‌ها، در این لحظهٔ پایانی، به عنوان ابزارهایی برای تأیید مالکیت خداوندی عمل می‌کنند. این مقاله، به تحلیل عمیق این نقد می‌پردازد: چگونه مفاهیم دینی، در طول تاریخ، به ابزاری برای مشروع‌سازی خشونت و سلب هویت تبدیل شده‌اند؟ و چرا، هرگاه قدرت، خود را «الهی» معرفی کند، خشونت، دیگر جرم نیست — بلکه عبادت می‌شود؟

خدای مالک: از تقدس به تصرف

در تمام دین‌های ابراهیمی، خدا به عنوان «ربّ العالمین» توصیف می‌شود — یعنی، مالک همهٔ چیزها. این مفهوم، در ابتدا، یک نماد توحید و تسلیم بود. اما در حکمت ما، این توحید، به یک توجیه خشونت تبدیل شده است. وقتی خدا، مالک جان است — پس چرا نباید مرد، مالک بدن باشد؟ وقتی خدا، مالک زن است — پس چرا نباید مرد، زن را اسیر کند؟

این منطق، در تاریخ، همواره مورد استفاده قرار گرفته است. در جنگ‌های صلیبی، سربازان معتقد بودند که با کشتن مسلمانان، به خدا خدمت می‌کنند. در تجارت برده‌داری، مالکان از آیاتی برای توجیه اسارت استفاده می‌کردند. در دیکتاتوری‌های مذهبی، رهبران خود را «نیابت خدا» می‌خواندند و با این حق، بدن مردم را کنترل می‌کردند. در این شعر، این منطق، بدون هیچ تحریفی، به تصویر کشیده می‌شود: «به ملکش بر پیمبر نیش بود است». این جمله، یک ارتباط مستقیم بین خدا و مرد پر موی ایجاد می‌کند. مرد، نه یک فرد — بلکه یک پیمبر است. پیمبری که نه الهام می‌گیرد — بلکه مالکیت را اعمال می‌کند.

این، دقیقاً همان تقابلی است که در فلسفهٔ مدرن، از کانت تا فوکو، مطرح شده است: قدرت، هنگامی که خود را الهی معرفی کند، غیرقابل مقاومت می‌شود. چرا؟ زیرا مقاومت در برابر خدا — گناه است. مقاومت در برابر خدا — کفر است. بنابراین، هرگاه خشونت، در نام خدا انجام شود — دیگر خشونت نیست. این، یک مراسم تقدیس است. یک مراسم که در آن، خون، نه نشانهٔ مرگ — بلکه نشانهٔ رضایت خدا است. عبا، نه نماد تصرف — بلکه نماد تقدیس است. آلت، نه ابزار تجاوز — بلکه نماد انتخاب الهی است.

پیمبر: نمایندهٔ خدا، یا نمایندهٔ خشونت؟

در حکمت، مرد پر موی، «پیمبر» نامیده می‌شود — نه «پیغمبر». این تفاوت، تفاوتی بنیادین است. پیغمبر، کسی است که پیام خدا را می‌رساند — پیامی که معمولاً عدل، رحمت، و آزادی را تبلیغ می‌کند. اما پیمبر، کسی است که مالکیت را اعمال می‌کند. او، نه یک رسول — بلکه یک اجراکنندهٔ حکم است. او، نه به ما می‌گوید: «خدا را دوست داشته باشید» — بلکه می‌گوید: «خدا را تسلیم شوید. و تسلیم شدن، به معنای تسلیم بدن است.»

این، دقیقاً همان نقشی است که در تاریخ، از کشیشان میانه‌رو تا فقهای سیاسی، ایفا شده است. آن‌ها، نه از طریق عشق — بلکه از طریق ترس، حکومت می‌کردند. آن‌ها، نه از طریق آزادی — بلکه از طریق مالکیت، حکومت می‌کردند. آن‌ها، نه از طریق تفکر — بلکه از طریق تسلیم، حکومت می‌کردند. مرد پر موی، در اینجا، همان پیمبر است — فقط با چهرهٔ یک جنگجو. او، نه یک موعظه‌کننده — بلکه یک اجرایی است. او، نه یک معلم — بلکه یک مجرم است. و این مجرمان، همیشه در نام خدا عمل می‌کنند.

این، چرا شعر می‌گوید: «به ملکش بر پیمبر نیش بود است». نه: «به ملکش بر خدا نیش بود است». چرا؟ زیرا خدا، در اینجا، نه یک موجود مستقل — بلکه یک استعاره است. استعاره‌ای که برای توجیه اعمال مرد پر موی استفاده می‌شود. خدا، در اینجا، نه یک مهربان — بلکه یک تشریح است. تشریحی که به خشونت، معنای مقدس می‌دهد.

نقد الهیات: خدایی که خون را تقدیس می‌کند

در دین‌های متعدد، خون، نمادی از حیات و تقدیس است. در آیین‌های قدیمی، خون قربانی، برای تقدیس خدایان ریخته می‌شد. در اسلام، خون شهید، نمادی از تقدیس و پاکیزگی است. اما در حکمت ما، این تقدیس، به شکلی خشن و بی‌رحم تبدیل می‌شود. خون، نه نشانهٔ تقدیس — بلکه نشانهٔ تسلیم اجباری است.

وقتی شعر می‌گوید: «به خون تن بگو آتش از آن باد»، در واقع می‌گوید: «خون، نه یک ارزش — بلکه یک ابزار است». ابزاری که قدرت، برای تأیید مالکیت خود، از آن استفاده می‌کند. خون، در اینجا، نه یک نشانهٔ شهادت — بلکه یک سند مالکیت است. هر قطرهٔ خون، یک سندی است که می‌گوید: «این جان، مال من است». هر لکهٔ خون، یک تأییدیه است که می‌گوید: «این تصرف، توسط خدا تأیید شده است».

این، دقیقاً همان چیزی است که در جوامع مذهبی، امروز نیز اتفاق می‌افتد. وقتی یک مرد، زنی را اسیر می‌کند و می‌گوید: «من این کار را با اجازهٔ دین انجام دادم» — او، نه یک تجاوزکار است — بلکه یک پیمبر است. وقتی یک نظام، زنان را از تحصیل منع می‌کند و می‌گوید: «این، حکم خدا است» — او، نه یک دیکتاتور است — بلکه یک پیمبر است. وقتی یک پدر، فرزند دخترش را ازدواج اجباری می‌کند و می‌گوید: «این، سنت مذهبی است» — او، نه یک والد ستمگر است — بلکه یک پیمبر است.

در اینجا، حکمت به ما می‌گوید: هرگاه دین، بدن را مالکیت کند — آنگاه، دین، خشونت است. هرگاه مذهب، تجاوز را مشروع کند — آنگاه، مذهب، نه یک راه رحمت — بلکه یک راه خشونت است. هرگاه خدا، مالک جان است — آنگاه، هر مالکیت بر جان، یک عمل تقدیس است.

تقدس خشونت: از تمجید به تقلید

یکی از ترسناک‌ترین بخش‌های حکمت، این است که مرد پر موی، نه فقط یک تجاوزکار است — بلکه یک مجسمهٔ تقدیس شده است. او، در اینجا، نه یک فرد — بلکه یک نماد مذهبی است. عبا، نه یک پوشش — بلکه یک پرچم مذهبی است. آلت، نه یک اندام — بلکه یک منبع مقدس است. خون، نه یک مایع — بلکه یک قربانی مقدس است.

این، دقیقاً همان چیزی است که در تاریخ، در جنگ‌های مذهبی، اتفاق افتاده است. در جنگ‌های صلیبی، خون مسلمانان، به عنوان «قربانی خدا» تقدیس می‌شد. در تجارت برده‌داری، خون آفریقاییان، به عنوان «هدیهٔ خدا» تقدیس می‌شد. در جنگ‌های داخلی، خون زنان، به عنوان «هزینهٔ نجات» تقدیس می‌شد. در این شعر، این تقدیس، بدون هیچ تحریفی، به تصویر کشیده می‌شود: «به آلت بر نفس می‌خورد و جان داد». این جمله، نه یک توصیف — بلکه یک مراسم تقدیس است. مراسمی که در آن، تجاوز، نه یک جرم — بلکه یک عبادات است.

این، چرا حکمت به ما می‌گوید: خطرناک‌ترین خشونت، خشونتی است که در نام خدا انجام می‌شود. چرا؟ زیرا در مقابل خشونتی که در نام انسان انجام می‌شود — می‌توان مقاومت کرد. اما در مقابل خشونتی که در نام خدا انجام می‌شود — مقاومت، کفر است. در مقابل خشونتی که در نام خدا انجام می‌شود — مقاومت، گناه است. در مقابل خشونتی که در نام خدا انجام می‌شود — مقاومت، مرگ است.

نقد الهیات در امروز: خدایی که هنوز زنده است

آیا این نقد، تنها دربارهٔ گذشته است؟ آیا خدای مالک، در امروز، ناپدید شده است؟ پاسخ، واضح است: خیر. در امروز، خدای مالک، هنوز زنده است — فقط با نام‌های دیگر. در بعضی جوامع، او یک فقیه است — با لباس سفید، ولی تیغی در دست. در جوامع دیگر، او یک رهبر سیاسی است — با موهای سفید، ولی نگاهی سورمویی. در جوامع دیگر، او یک پدر است — با لبخندی مهربان، ولی عبا را در دست.

در اینترنت، خدای مالک، یک الگوریتم است — که تصاویر زنان را به عنوان «دارایی» تعریف می‌کند. در کتاب‌های تاریخ، خدای مالک، یک نام است — که با نام «حق خدا» یا «سنت اسلامی» جایگزین می‌شود. در خانه‌ها، خدای مالک، یک صدای است — که می‌گوید: «تو، از من هستی. تو، مال منی.»

خدای مالک، امروز، دیگر فقط یک فرد نیست — بلکه یک سیستم است. یک سیستم که هرگز به پایان نمی‌رسد — زیرا هرگز به عنوان یک خشونت شناخته نشده است. ما، خدای مالک را به عنوان «معتقدات» می‌پذیریم — نه به عنوان یک تجاوز. ما، او را به عنوان «فرهنگ» می‌پذیریم — نه به عنوان یک ساختار. و این، دقیquaً همان چیزی است که حکمت به ما می‌گوید: خطرناک‌ترین خشونت، خشونتی است که شما آن را خشونت نمی‌دانید.

فلسفهٔ نقد: چه کسی حق دارد خدا را تعریف کند؟

سؤال اصلی این است: چه کسی حق دارد خدا را تعریف کند؟ چه کسی حق دارد بگوید: «خدا، مالک جان است»؟ چه کسی حق دارد بگوید: «خدا، مالک زن است»؟

در حکمت، این سؤال، بدون پاسخ باقی می‌ماند — زیرا پاسخ، خودش، نتیجهٔ تحلیل است. اگر خدا، مالک جان است — پس چرا مرد، مالک بدن است؟ اگر خدا، مالک زن است — پس چرا مرد، می‌تواند عبا را بر او کشد؟ اگر خدا، مالک فرزند است — پس چرا مرد، می‌تواند فرزند را از مادر جدا کند؟

این سؤالات، نه برای پاسخ دادن — بلکه برای تخریب ساختار مطرح شده‌اند. حکمت، به ما می‌گوید: هرگاه خدا را به عنوان مالک تعریف کنیم — آنگاه، هر مالکیت بر جان، یک عمل الهی می‌شود. و این، دقیقاً همان چیزی است که در تاریخ، اتفاق افتاده است. و این، دقیقاً همان چیزی است که در امروز، اتفاق می‌افتد.

راه خروج، تنها یک چیز دارد: عدم پذیرش خدا به عنوان مالک. اگر ما، بتوانیم بفهمیم که خدا، نه مالک — بلکه یک نماد است — آنگاه، مرد پر موی، ناپدید می‌شود. اگر ما، بتوانیم بفهمیم که مالکیت، نه یک حق الهی — بلکه یک خطا است — آنگاه، عبا، ناپدید می‌شود. اگر ما، بتوانیم بفهمیم که جان، نه قابل انتقال — بلکه یک حق ذاتی است — آنگاه، خشونت، ناپدید می‌شود.

این، یک انقلاب نیست — بلکه یک انقلاب فکری است. یک انقلابی که نه در خیابان — بلکه در ذهن انجام می‌شود. یک انقلابی که نه با تیغ — بلکه با سؤال انجام می‌شود: «چه کسی حق دارد خدا را تعریف کند؟»

نتیجه‌گیری: وقتی خدا، یک جرم است

این حکمت، تنها یک شعر نیست — بلکه یک هشدار تاریخی است. هشداری که می‌گوید: هرگاه خدا را به عنوان مالک تعریف کنید — آنگاه، هرگز از خشونت فرار نخواهید کرد. هرگاه خدا را به عنوان مالک تعریف کنید — آنگاه، هرگز از مالکیت بدن فرار نخواهید کرد. هرگاه خدا را به عنوان مالک تعریف کنید — آنگاه، هرگز از خودتان فرار نخواهید کرد.

راه خروج، تنها یک چیز دارد: عدم پذیرش خدا به عنوان مالک. اگر ما بخواهیم جهانی بدون مالکیت بسازیم — باید خدا را از مالکیت خارج کنیم. باید بفهمیم که خدا، نه مالک — بلکه یک نماد است. نمادی که باید از دست دست‌های مالکان دور شود.

وقتی خدا، دیگر مالک نباشد — آنگاه، مرد پر موی، ناپدید می‌شود. زیرا او، تنها در میدانی زنده است که خدا، مالک است.

صفحهٔ اصلی جهان آرمانی

پادکست‌های جهان آرمانی

حکمت و تحلیل جهان آرمانی

سوالات متداول (FAQ)

۱. آیا این حکمت ضد مذهب است؟

خیر. این حکمت، ضد مذهب نیست — بلکه ضد مالکیت مذهبی است. او، نه مذهب را نقد می‌کند — بلکه آن بخش از مذهب را نقد می‌کند که بدن را مالکیت می‌کند. این، نه یک نقد دین — بلکه یک نقد ساختار است.

۲. چرا «پیمبر» به کار رفته است و نه «پیغمبر»؟

زیرا پیغمبر، کسی است که پیام را می‌رساند — پیامی که آزادی و رحمت را تبلیغ می‌کند. اما پیمبر، کسی است که مالکیت را اعمال می‌کند. این تفاوت، تفاوتی بنیادین است: یکی، می‌گوید: «خدا را دوست داشته باشید». دیگری، می‌گوید: «خدا را تسلیم شوید. و تسلیم شدن، به معنای تسلیم بدن است.»

۳. چگونه می‌توانیم از این ساختار فرار کنیم؟

با اینکه خدا را به عنوان مالک تصور نکنیم. با اینکه هرگونه تعریفی که بدن را از فرد جدا می‌کند، را به عنوان خشونت بشناسیم — نه فرهنگ. با اینکه مالکیت را نه یک حق الهی — بلکه یک خطا بشناسیم. تغییر تصور، تنها راه خروج است.

{
“@context”: “https://schema.org”,
“@type”: “FAQPage”,
“mainEntity”: [
{
“@type”: “Question”,
“name”: “آیا این حکمت ضد مذهب است؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “خیر. این حکمت، ضد مذهب نیست — بلکه ضد مالکیت مذهبی است. او، نه مذهب را نقد می‌کند — بلکه آن بخش از مذهب را نقد می‌کند که بدن را مالکیت می‌کند. این، نه یک نقد دین — بلکه یک نقد ساختار است.”
}
},
{
“@type”: “Question”,
“name”: “چرا «پیمبر» به کار رفته است و نه «پیغمبر»؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “زیرا پیغمبر، کسی است که پیام را می‌رساند — پیامی که آزادی و رحمت را تبلیغ می‌کند. اما پیمبر، کسی است که مالکیت را اعمال می‌کند. این تفاوت، تفاوتی بنیادین است: یکی، می‌گوید: «خدا را دوست داشته باشید». دیگری، می‌گوید: «خدا را تسلیم شوید. و تسلیم شدن، به معنای تسلیم بدن است.»”
}
},
{
“@type”: “Question”,
“name”: “چگونه می‌توانیم از این ساختار فرار کنیم؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “با اینکه خدا را به عنوان مالک تصور نکنیم. با اینکه هرگونه تعریفی که بدن را از فرد جدا می‌کند، را به عنوان خشونت بشناسیم — نه فرهنگ. با اینکه مالکیت را نه یک حق الهی — بلکه یک خطا بشناسیم. تغییر تصور، تنها راه خروج است.”
}
}
]
}

اگر این مقاله شما را به تأمل دعوت کرد — آن را با دوستانتان به اشتراک بگذارید. چون آزادی، تنها وقتی شروع می‌شود که یکی از ما، به این سوال پاسخ دهد: «چه کسی حق دارد خدا را تعریف کند؟»