جهان آرمانی

کالبد و کلید: حجاب، قلمرو قدرت و نبرد ابدی فردیت در فضای عمومی

-

در جوامعی که ایدئولوژی حاکم مرزهای نفوذ خود را تا عمق انتخاب‌های شخصی و فردی گسترش می‌دهد، «بدن» ناگزیر به نمادین‌ترین میدان نبرد میان آزادی و اقتدار بدل می‌شود. مسئله حجاب در ایران، فراتر از یک بحث فقهی یا قانونی، یک پدیدار‌شناسی عمیق از ماهیت قدرت و تلاش برای مهندسی روح انسان از طریق کنترل کالبد اوست. این مقاله به بررسی این موضوع می‌پردازد که چگونه فضای عمومی، از یک قلمرو مشترک برای برابری، به عرصه‌ای برای تحمیل اراده‌ و انکار حق انتخاب آزادانه فرد تبدیل شده است.

مقدمه: بدن به مثابه تئاتر سیاست

اگرچه تمام زندگی انسان در بستر قوانین اجتماعی و سیاسی شکل می‌گیرد، اما هیچ عنصری به اندازه «بدن» ظرفیت بازتاب دادن مستقیم ماهیت رابطه میان فرد و ساختار حاکم را ندارد. بدن، آخرین خلوتگاه و در عین حال، نخستین حضور فرد در جامعه است. متفکرانی چون میشل فوکو به روشنی توضیح دادند که چگونه قدرت از دوران مدرن به بعد، دیگر صرفاً بر حذف و مجازات متمرکز نیست، بلکه بر «تنظیم»، «مدیریت» و «تولید» سوژه مطیع تمرکز دارد. در این میان، پوشش، که مرز میان درون و بیرون، و خصوصی و عمومی را تعریف می‌کند، به ابزار اصلی این تنظیم بدل می‌شود.

از انتخاب آزاد تا اجبار ایدئولوژیک

آغاز نگارش و تفکر در باب معنای زندگی و جان، ما را به این پرسش می‌کشاند: در کجای جهان، «جان» انسان آزاد است که مسیر خود را برگزیند؟ در زمینه حجاب، دغدغه از دایره «انتخاب آزادانه» خارج و وارد دایره «اجبار ایدئولوژیک» می‌شود. اجبار، خود نفی‌کننده هرگونه ارزش اخلاقی یا معنوی در عمل است، چرا که نیت و اراده‌ی آزاد را از معادله حذف می‌کند. ساختار قدرت در اینجا در پی آن است که ظاهر جامعه را همسو با ایده‌آل‌های خود سازماندهی کند، حتی اگر بهای آن، نادیده گرفتن کرامت و حق انتخاب میلیون‌ها شهروند باشد.

نقد ساختار قدرت: مهندسی اجتماعی از طریق کالبد

ساختارهای اقتدارگرا، همواره در پی یکسان‌سازی و تقلیل دادن پیچیدگی‌های جامعه به یک روایت واحد هستند. در چنین ساختاری، تفاوت نه تنها تحمل نمی‌شود، بلکه به عنوان «تهدید» و «ناهنجاری» تلقی می‌گردد. تمرکز وسواس‌گونه بر کنترل پوشش زنان، در واقع تلاشی است برای تثبیت قدرت در مقابل هرگونه گوناگونی و تنوعی که می‌تواند نظم مورد نظر قدرت را به چالش بکشد.

قدرت و تولید «سوژه مطیع»

در این سیستم، حجاب اجباری تنها یک لباس نیست، بلکه یک «دیسپوزیتف» (Dispositif) یا سازوکار قدرت است که فرد را وادار می‌کند تا همواره و در همه جا، خود را تحت نظارت ببیند. این مکانیسم باعث «درونی‌سازی» نظارت می‌شود. شهروندان نه فقط از مجازات قانونی، بلکه از «نگاه» دائمی قدرت نیز می‌ترسند. این امر به شکل‌گیری پدیده‌ای منجر می‌شود که در آن، هر شهروند، خود تبدیل به نگهبان دیگری می‌شود، که نتیجه‌ی آن، تخریب بنیادهای برابری و اعتماد اجتماعی است.

«فضای عمومی» به مثابه ابزار تفکیک و کنترل

فضای عمومی (Public Space) باید جایی برای حضور آزادانه و تبادل افکار، بدون قضاوت و ترس باشد. اما هنگامی که دولت، معیار واحدی برای حضور و نمایش در این فضا تعریف می‌کند، فضای عمومی از محلی برای تبلور آزادی به یک «محدوده کنترل شده» تبدیل می‌شود. در این حالت، کسی که از معیار تعیین شده پیروی نمی‌کند، عملاً از حضور کامل و بی‌قید و شرط در فضای عمومی محروم یا سلب اعتبار می‌گردد. این تفکیک، خود نوعی آپارتاید اجتماعی نامرئی است که در تضاد کامل با آرمان برابری شهروندان قرار دارد.

بازگشت به «جان»: مقاومت از جنس هستی

با وجود تمام سازوکارهای قدرت برای خاموش کردن صدای فردیت، پدیده‌ی مقاومت مدنی (Civil Disobedience) در موضوع حجاب، نشان می‌دهد که «جان» انسان در برابر تحمیل، سر باز می‌زند. «باور به جان»، به عنوان یکی از اصول اساسی جهان‌بینی ما، یعنی باور به ارزشمندی وجودی و کرامت ذاتی هر انسان، فارغ از جنسیت، عقیده یا پوشش او.

اخلاق زیستن و معنای زندگی

هر عملی که از روی اجبار صورت گیرد، از بُعد اخلاقی تهی است. «معنای زندگی» در گرو «انتخاب» و «اراده» است. در غیاب اراده، تنها انفعال و تسلیم باقی می‌ماند. مقاومت در برابر حجاب اجباری، تنها نافرمانی از یک قانون نیست؛ بلکه تأکید بر حق تعیین سرنوشت و تثبیت این ایده است که بدن من، قلمرو من است و هیچ قدرت بیرونی حق ندارد در آن سلطه دائمی داشته باشد. این مقاومت، بازگشت به اخلاق زیستنی است که در آن، ارزش‌های انسانی برتر از قوانین ایدئولوژیک قرار می‌گیرند.

برابری در برابر قانون یا برابری در کرامت؟

حجاب اجباری، نمونه‌ی بارز نقض اصل برابری است. این قانون، اساساً زنان را به شکلی متفاوت از مردان مورد خطاب قرار می‌دهد و پوشش آن‌ها را مسئله‌ای «ملی» یا «امنیتی» تعریف می‌کند، در حالی که این مسئله باید به حوزه خصوصی افراد تعلق داشته باشد. آرمان یک «جهان آرمانی» زمانی تحقق می‌یابد که برابری نه تنها در متن قوانین، بلکه در «نگاه» ساختار قدرت به شهروندان، به ویژه زنان، جاری و ساری باشد. نقد قدرت در این نقطه به اوج خود می‌رسد: قدرتی که برابری را نادیده بگیرد، مشروعیت فلسفی خود را از دست می‌دهد.

نتیجه‌گیری: رهایی جان، رهایی جامعه

منازعه‌ی کنونی بر سر حجاب، در واقع منازعه‌ی میان جهان‌بینی‌های متضاد است: یکی در پی سیطره و کنترل است، و دیگری در پی شکوفایی فردیت و آزادی. تا زمانی که ساختار قدرت از کنترل کالبد انسان دست نکشد، جامعه ایرانی به آرامش واقعی نخواهد رسید. راه رسیدن به یک «جهان آرمانی» که در آن آزادی و برابری دو رکن اساسی باشند، از طریق احترام به «جان» انسان و حق انتخاب او می‌گذرد. بدن ما، خانه روح ماست؛ اگر قرار باشد خانه‌ای تحت اجبار باشد، آنگاه «معنای زندگی» زیر سؤال خواهد رفت. امید به آنکه روزی، فضای عمومی، بار دیگر به محلی برای تبلور تمامی رنگ‌ها و انتخاب‌های آزادانه، و نه میدان نبرد، تبدیل شود.

*کلمات کلیدی اصلی تکرار شده در متن: آزادی، قدرت، برابری، فردیت، نقد قدرت، معنای زندگی.*