Logo true - Copy

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

کتاب صوتی مرداب

بخش ششم

راهی برای دسترسی به کتاب صوتی مرداب اثری از نیما شهسواری

به اشتراک‌گذاری لینک دانلود مستقیم کتاب صوتی مرداب در شبکه‌های اجتماعی

مشخصات کتاب صوتی مرداب

کتاب : مرداب

عنوان : بخش ششم

نویسنده : نیما شهسواری

زمان : 16:38

موسیقی :

نامشخص

با صدای : نیما شهسواری

متن کتاب مرداب

خیلی نزدیک به همان کارگاه در همان بیابان بی‌آب و علف خارج از شهر، ساختمان بزرگی وجود داشت. ساختمان که نه درست مثل همان سوله اما بزرگ‌تر با دیوارهایی بلندتر، روی دیوارهای بتنی و مستحکم آن سیم خاردارهایی وجود داشت و گوش تا گوش آن از دوربین‌هایی برای نظارت به داخل و خارج شدن عمارت تعبیه شده بود.

در هر گوشه از این دیوارهای بلند اتاقک‌هایی قرار داشت که شخصی در آن محبوس با تفنگی سر پر و آماده شلیک کشیک می‌داد.

در میان حیاط این عمارت غول‌آسا که هیبتش آدمی را به فکر فرو می‌برد تعداد زیادی انسان با لباس‌هایی یک شکل قرار داشتند، برخی گوشه‌ای از این عمارت نشسته با هم صحبت می‌کردند و بعضی در حال بازی و ورزش بودند، اما در نگاه تک‌تکشان می‌شد فهمید که کلافه و نگران منزلگاه قلبشان هستند و نمی‌دانند در این دخمه بزرگ چه به روزشان آمده و خواهد آمد.

در میان تمام اعضای یکدست پوش یکی که صورت لاغر و اندام کوچکی داشت حواس آدمی را به خود معطوف می‌کرد، او هم در گوشه‌ای از این عمارت بزرگ نشسته بود و چشمانش را به آسمان دوخته بود، اما نمی‌شد تفکیک داد که به آسمان می‌نگرد یا سیم‌های خاردار و یا شاید از میان همان سیم خاردارها آسمان را می‌نگریست.

صورتی آشفته داشت، بر روی صورتش ریش در آمده و کمی بلند شده بود تا شاید از لاغری صورتش بکاهد و نقاط خالی مانده لاغر و تو رفته صورتش را پر کند اما این ریش‌ها هم برایش چاره نبود چون می‌شد آن لاغری بی‌حد و حصر صورت را حتی در میان آن ریش‌های انبوه دریافت.

موهای ژولیده و فری داشت که خیلی هم بلند نبود اما به واسطه‌ی مجعد بودن ژولیده‌تر و بلندتر از حد معمول دیده می‌شد، اندام صورتش لاغر و کشیده بودند به طوری که دماغش خیلی بلند به نظر می‌آمد، چشمان کشیده‌ای داشت به رنگ قهوه‌ای تیره و ابروانی که خیلی پرپشت نبود و فقط یک خط بالای چشم‌ها در پیشانی خودنمایی کم‌سو و کم‌رنگی می‌کرد.

نامش بهرام بود همه او را به این نام صدا می‌زدند، خیلی اهل معاشرت نبود اما مگر می‌شد در این چهاردیواری که هر روز از صبح تا شام چشم بر چشم همین جماعت می‌افتاد با کسی حرف نزد و همیشه تودار بماند؟

بهرام تمام سعی‌اش را می‌کرد تا با بقیه هم‌کلام نشود ولی گهگاه که از بی‌حوصلگی مجبور به صحبت کردن می‌شد خیلی حرف‌های با مفهوم و دندان‌گیری ادا نمی‌کرد و از این رو میان همراهانش شهره و زبانزد بود و همه می‌دانستند در هم‌کلامی با بهرام سخن معقولی نصیبشان نخواهد شد.

اما بهرام در ذهنش خیلی پر حرف و پر جنب و جوش بود به همه‌چیز اطراف با وسواس خاصی نگاه می‌کرد حتی بیشتر اوقات برای اشیاء جان متصور می‌شد و با آن‌ها ساعت‌ها سخن می‌گفت و زمان‌های پوچ و تکراری و طولانی محبوس در این دخمه را با جان بخشیدن به همین سنگ و سفال‌ها می‌گذراند.

کسی از جرمش مطلع نبود، طبق عادت دیرینه این چهاردیواری همه بی‌گناه بودند و در پاسخ اینکه جرمت چیست بیشتر آن‌ها همین را بیان می‌کردند که تقصیری نداشته و بی‌گناه به زندان افتاده‌اند و بهرام هم از این قاعده مستثنا نبود از این رو کسی نمی‌دانست او به چه جرمی میان میله‌ها اسیر شده است.

حرف و حدیث پشتش بسیار بود از شایعات کوچکی که او دزدی دست و پا چلفتی بوده و در همین کارهای احمقانه گیر افتاده تا اینکه او بزن و بهادر بوده است و به جرم همین درگیری‌ها به زندان افتاده است، از این رو اعتقاد داشتند در پس این هیکل نحیف قدرتی صد چندان نهفته است و بازار شایعات پشت سر بهرام زیاد بود اما خودش هیچ‌گاه از دلیل آمدنش به سیاه‌چال حرفی نزده و علاقه‌ای برای توضیح دادن نداشت.

حالا که ساعت هواخوری و آزادی بهرام و دیگر همراهانش بود او به آرامی در گوشه‌ای نشسته و به سیم‌خاردارها چشم دوخته بود و با آن‌ها هم‌کلام می‌شد.

آیا از این‌همه سال نشستن در روی دیوار خسته نشده‌اند؟

آیا دلشان حال و هوای تازه‌ای نمی‌خواهد؟

با شور زیادی در ذهنش با یکی از آن‌ها در حال بحث بود و از او جویا شد که آیا دوست نداشتی به جای این محفل کسل‌کننده و تکراری به میان مرزها می‌رفتی و خط میان دو کشور را با وجود دردناکت مشخص می‌کردی و نمی‌گذاشتی تا احد و ناسی از میان آن بگریزد؟

آیا طالب هیجان بیشتر نبودی، دوست نداشتی در میان رزمگاه و جنگ از تو استفاده می‌کردند و آنجا شاهد اتفاقات مهم تاریخ و کشورگشایی‌ها و شکست‌ها و پیروزی‌ها می‌شدی؟

کمی مکث می‌کرد و دوباره از سر می‌گرفت،

در طول این عمر درازی که کرده‌ای آیا تا به حال مانع از فرار کسی از روی این دیوارها شده‌ای؟

آیا راه او را بسته‌ای؟

آیا تا به حال کسی در چنگالت اسیر شده و در درد به خود پیچیده است؟

در میان همین پرسش و پاسخ‌ها بود که ناگهان فکرش به جایی دورتر سرکشید به آسمان چشم دوخت به پرنده‌ای که آزادانه در هوا بال می‌زد و پرواز می‌کرد.

نگاهش او را دنبال می‌کرد که چشمش به اتاقک‌های سنگین و پولادین افتاد و محافظانی با تفنگ‌های سر پر در حال مراقبت از آن‌ها که در آن بودند.

پرنده‌ای از میان این بنای پولادین پر زد و در هوا دور شد اما نگاه بهرام باز هم میان همان اتاقک پولادین بود و به رفتار و کارهای پسرک با تفنگ سر پر در داخل اتاقک نگاه می‌کرد، صدای ممتدی او را به خود آورد

حالا دیگر می‌دانست که زمان رفتن به داخل بندهاست، زمان هواخوری تمام شده و باید به درون سلول‌ها بازگردند.

از جایش برخاست همان‌طور که راه می‌رفت تکه سنگ کوچکی را با خود همراه کرد و با دمپایی‌هایی که به پا کرده بود به آن لگد می‌زد و ذره‌ای به پاهایش که در میان دمپایی از همه جای آن موهایی روییده بود چشم دوخت

و بار دیگر به سنگ کوچکی که بر زمین افتاده ضربه زد، راه طی کرده از آن سنگ را دنبال کرد و در بین این ضربات با او هم‌صحبت شد.

چند سال است در این دخمه مانده‌ای؟

ابتدا چه بوده‌ای؟

از کجا به اینجا رسیده‌ای؟

و کمی بعد بر تکه سنگ روی زمین دقیق‌تر شد، با خودش فکر کرد شاید از سیمان‌های میان دیوارها به زمین افتاده، در میان افکارش خود را نزدیک پله‌ها دید همان پله‌هایی که باید آن‌ها را طی می‌کرد و به سالن اصلی عمارت می‌رسید.

وقتی به لبه پلکان اولی رسید خم شد و تکه سنگ را داخل جیبش گذاشت، همین حرکت او کافی بود تا نگهبان به او مظنون شود و نزدیکش بیاید

از او پرسید: چه چیزی از زمین پیدا کرده و داخل جیبش گذاشته

بهرام هم سریع تکه سنگ را از جیبش در آورد و به نگهبان نشان داد، نگهبان تکه سنگ را از کف دست بهرام برداشت و میان حیاط پرت کرد و بعد از احمق خطاب کردن بهرام او را به داخل عمارت هل داد، پله‌ها را یکی دو تا طی کرد و خود را میان سالن همیشگی دید.

دیوارهای بلندی داشت و فضایی خفه، دروازه‌های آهنینی که هر کدام به سمتی می‌رفتند و از کنار باز و بسته می‌شدند این میله‌های آهنی روی ریل‌هایی قرار داشت و سربازانی در دو سمت آن مأمور نگهبانی از دروازه‌ها و هم مأمور باز و بسته کردنشان برای ورود و خروج زندانیان بودند.

بهرام هم میان همان صف به میله‌ها نگاه می‌کرد چقدر زمخت و بزرگ بودند از خودش می‌پرسید،

آیا نمی‌شد به جای این میله‌های آهنین دیوارهایی بنا می‌کردند تا این دو بخش را از هم جدا کند؟ اما به سرعت خودش پاسخ داد و گفت،

وجود این میله‌ها بهتر است حداقل باعث می‌شود تا بتواند از لا به لای خالی این اجسام آن‌سو را ببیند.

بهرام عاشق نگاه کردن به دوردست‌ها بود دوست داشت وقتی به نقطه‌ای چشم می‌دوزد آن نقطه انتهای مشخصی نداشته باشد و خودش برای این دالان تو در تو انتهایی متصور شود، عاشق خیال کردن بود تخیل را خیلی دوست داشت با آنکه در تمام مدتی که در زندان و بیرون از آن بود لب به گرد و مواد مخدر نبرده اما همه هم‌پیالگی‌هایش احساس می‌کردند که او دائماً نعشِ همین اباطیل است.

حالا به دروازه اتاقک خودش نزدیک شده است، تخت‌هایی روی هم و چند طبقه دور تا دور اتاقک را پوشانده بود و هرکس در میان یکی از این طبقات جای می‌گرفت این اتاقک که هیچ دریچه و پنجره‌ای نداشت تنها دروازه‌اش همان میله‌های پولادین بودند که باز هم بهرام را به خود مشغول کردند و نگاه دنباله‌داری به آن‌ها انداخت وارد اتاق شد و به سمت تختش رفت.

بیشتر زندانیان دوست داشتند بر روی تخت طبقه سوم بخوابند، شاید احساس آزادی بیشتری به ‌ایشان دست می‌داد و آن احساس خفگی حداقل برای زمان استراحت از روی گلویشان برداشته می‌شد و می‌توانستند آزادانه‌تر به بالای سرشان که صحنی گچی بود نگاه کنند و حداقل از نگاه کردن به میله‌های تخت بالایی و آن همه خفگی و میان دو تخت محبوس شدن خلاص شوند و بهرامی که شاید به واسطه سابقه بیشتر و سپری کردن روزهای کثیری در زندان این توانایی را داشت تا تخت فوقانی را تصاحب کند.

او شخصیت دعوایی و اهل جنگ و جدالی نداشت و به ندرت با کسی گلاویز می‌شد و در زندان نیز همین رویه را ادامه داده بود و تنها یک‌بار دم به تله این خشونت‌ها سپرد و آن هم همان اوایل بود که سر زورگویی یکی از هم‌بندی‌هایش با او گلاویز شد و دعوای نیمه تمامی به راه انداخت که فرجامش چند روز انفرادی و پس از آن هیچ‌گاه در برابر زورگویی‌ها چیزی نمی‌گفت و سریع میدان را خالی می‌کرد، چون تحمل انفرادی برایش سخت‌تر بود و در آن اتاق بسته و تاریک دیگر نمی‌توانست به اشیاء جان دهد و با آن‌ها صحبت کند.

آن فضا او را در خود غرق می‌کرد و یاد زندگی گذشته و آینده نامعلومش می‌افتاد و همین کافی بود تا بهرام آرام دیوانه شود از جای برخیزد و سر بر دیوارهای بتنی انفرادی بکوبد تا شاید فکر از سرش بیرون بیاید و این ثمره چند روز در انفرادی ماندن و سرآخری که او را به تخت بهداری زندان رساند درست مثل همین الآن که بر تخت فوقانی اتاقک دراز کشیده و به سقف چشم دوخته بود و در ذهنش بالاتر از این سقف را تصور می‌کرد.

به نظرش بالاتر از اینجا چه بود، در ذهنش چند باری به این سقف و بالایش فکر کرد و با خود گفت: چقدر برف و باران بر رویش نشسته و در دل چه حسرتی به جان این سقف خورد و شاید به خاطرش رسید که بالای این سقف انسان‌هایی هستند همان نگهبانان و شاید رئیس زندان

در همین حال چهره رئیس زندان در برابرش نقش بست.

مردی بلندقد با موها و ریش‌هایی سپید که چشمان سبز رنگی داشت و هر بیننده‌ای را برای بار اول مجذوب خود می‌کرد، رنگ عجیبی داشت حتی خود بهرام هم ‌چشمان او را چند باری دیده بود که با رنگ لباس‌هایش تغییر می‌کرد.

در همین افکار بود که به یاد لباس رئیس زندان افتاد همان لباس مشکی دیپلماتی که چندین بار به تن کرده بود، چقدر با رنگ موها و ریش‌هایش هماهنگی داشت و در دل، لباس پوشیدن او را تشویق کرد و از آن لذت برد، چند باری این لباس را به تن رئیس زندان دیده بود و حالا خودش را به خاطر آورد که چگونه لباس می‌پوشید، چگونه موهایش را آرایش می‌داد و چگونه دست در دستان همسرش بیرون می‌رفت.

آرام میان خیابان‌ها و کوچه‌ها گام برمی‌داشت و به خانه‌ها و آپارتمان‌های بلند و پنجره‌هایی که با پرده‌های سپید محافظت می‌شدند نگاه می‌کرد و هر بار در دل آن پنجره‌ها زندگی تازه‌ای شکل می‌داد و برایشان رفتارهای روزمره‌ای تصور می‌کرد.

در همین بین به یاد چشمان همسرش افتاد نگاهش را میان آن چشمان آرام و قهوه‌ای رنگ دوخت،

حالا بهرام با عجله از روی تخت بلند شد، سرش را چند باری تکان داد حتی دوست نداشت ثانیه‌ای به گذشته و خاطراتش فکر کند و اصلاً در میان افکارش این‌گونه تفکرها جایی نداشتند و از زمانی که در این دخمه اسیر شده بود هر روز تمرین می‌کرد تا چگونه هر زمانی که بخواهد توانایی آن را داشته باشد که فکرهای مضر را از خود دور کند.

این افکار و این‌گونه زمان گذراندن را مضر می‌دید با خودش چند باری تجربه کرده و حالاتش را دیده بود از این رو هر بار که این افکار به سراغش می‌آمد کاری می‌کرد، یک‌بار این‌گونه سرش را تکان می‌داد باری سرش را زیر آب سرد می‌برد و با رفتاری عجیب و خاص افکار را از خود دور می‌کرد

حال دوباره بر تختش دراز کشید به یاد همان لباس رئیس زندان افتاد و خودش را معطوف آن کرد که این پارچه چگونه و از کجا رسیده است و چگونه سر آخر این‌گونه دوخته شده

به یاد آن تکه سنگ میان حیاط افتاد

با خودش گفت، الآن کجاست و چه کار می‌کند؟

حالا که هوا تاریک شده آیا می‌ترسد؟

در همین فکر بود که تکه سنگی شبیه به همان را از زیر بالشتش بیرون کشید و با دقت فراوان مشغول وارسی کردن آن شد، به دنبال شباهت‌ها و تفاوت‌های آن با تکه سنگ میان حیاط بود که نگاهش به آن سنگ جادویی افتاد

این نام را خودش بر روی آن سنگ گذاشته بود.

آن را به دست گرفت و باقی سنگ‌ها از میان دستانش بر سینه‌اش ریختند، با اینکه چراغ‌ها را خاموش کرده بودند تا زندانیان بخوابند و تقریباً هیچ صدایی از میان بند به گوش نمی‌رسید اما بهرام در ظلمات به سنگ نگاه می‌کرد و با خودش دوره می‌کرد که چگونه این سنگ در این تاریکی تا بدین حد می‌درخشد.

به بالا و پایین آن نگاه کرد در میانش شهرهای زیادی دید انسان‌های بی‌شماری با هم راه می‌رفتند و حرف می‌زدند شهری که زنده بود آدمیانش علاقه به زندگی کردن داشتند و همه در تکاپو و تلاش بودند.

همه و همه را میان روشنایی سنگ می‌دید و سرآخر چشمانش بسته شد و به خواب فرو رفت،

سنگ از دستش به پایین تخت افتاد.

صبح که شد وقتی یکی از زندانی‌ها از روی تختش پایین آمد، پایش روی آن سنگ رفت وقتی سنگ را بلند کرد در حین برداشتنش زیر لب غرغر زد و به آن تکه سنگ نگاه کرد و با صدایی بلند و خشم‌آلود گفت:

این تکه سیمان میان این اتاق چه غلطی می‌کند و عصبانی آن را به بیرون پرت کرد و کلافه از اتاق خارج شد.

7 1

پخش کتاب صوتی مرداب

پخش تصویری کتاب صوتی مرداب

پخش کتاب صوتی مرداب در اسپاتیفای

پخش کتاب صوتی مرداب در یوتیوب

آثار صوتی نیما شهسواری، پادکست و کتاب صوتی در شبکه‌های اجتماعی

از طرق زیر می‌توانید فرای وب‌سایت جهان آرمانی در شبکه‌های اجتماعی به آثار صوتی نیما شهسواری اعم از کتاب صوتی، شعر صوتی و پادکست دسترسی داشته باشید

برخی از کتاب‌های صوتی
برای دسترسی به همه‌ی عناوین، صفحه کتب صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

توضیحات پیرامون درج نظرات

پیش از ارسال نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.

برای درج نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.

نظرات شما پیش از نشر در وب‌سایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.

اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم می‌کند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.

برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آن‌ها معذوریم.

از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکه‌های اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.

برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.

توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینک‌های زیر اقدام نمایید.

بخش نظرات

می‌توانید نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را از طریق فرم زبر با ما و دیگران در میان بگذارید.
0 0 آرا
امتیازدهی
اشتراک
اطلاع از
guest
نام خود را وارد کنید، این گزینه در متن پیام شما نمایش داده خواهد شد.
ایمیل خود را وارد کنید، این گزینه برای ارتباط ما با شما است و برای عموم نمایش داده نخواهد شد.
عناون مناسبی برای نظر خود انتخاب کنید تا دیگران در بحث شما شرکت کنند، این بخش در متن پیام شما درج خواهد شد.

0 دیدگاه
بازخورد داخلی
مشاهده همه نظرات

برخی از کتاب‌های نیما شهسواری

برای دسترسی به همه‌ی کتابها صفحه کتاب را دنبال کنید...
برخی از اشعار صوتی
برای دسترسی به همه‌ی عناوین، صفحه اشعار صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این صفحه دارای لینک‌های بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.

در پیش روی شما چند گزینه به چشم می‌خورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان می‌دهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخش‌ها دسترسی داشته باشید،

شما می‌توانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینک‌های مختلف دریافت کنید.

بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.

فرای این بخش‌ها شما می‌توانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرم‌ها بشنوید و یا تماشا کنید.

بخش نظرات و گزارش خرابی لینک‌ها از دیگر عناوین این بخش است که می‌توانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال می‌توانید در بهبود هر چه بهتر وب‌سایت در کنار ما باشید.

شما می‌توانید آدرس لینک‌های معیوب وب‌سایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسان‌تر عمومی وب‌سایت تلاش کنیم.

در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسش‌های بیشتر می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید.

ارسال گزارش خرابی

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید

تا ما با شناخت مشکل در برطرف‌ کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.

در صورت تمایل می‌توانید آدرس ایمیل خود را درج کنید

تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.

آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!

این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد

فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:

https://idealistic-world.com/poetry

در متن پیام می‌توانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وب‌سایت به ما ارائه دهید.

با کمک شما می‌توانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیح‌تر سایت گام برداریم.

با تشکر ازهمراهی شما

وب‌سایت رسمی جهان آرمانی

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود مستقیم فایل‌ها از سرورهای وب‌سایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در  این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد. 

شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما می‌توانید به این متن دسترسی داشته باشید

در صورت مشاهده‌ی هر اشکال در وب‌سایت از قبیل ( خرابی لینک‎‌های دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه می‌توانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.

راهنما پروفایل

راهنمایی‌های لازم برای ویرایش پروفایل و حساب کاربری شما
زندگی‌نامه

در این بخش می‌توانید توضیح کوتاهی درباره‌ی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همه‌ی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشته‌های شما

کشور و سن شما

کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است

تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد

باورهای من

گزینه‌های در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان می‌گذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشاره‌ی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد

راه‌های ارتباطی

در این بخش می‌توانید آدرس شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرس‌ها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد

حساب کاربری

در این بخش می‌توانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین می‌توانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در وی‌سایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید

راهنما ثبت‌نام

راهنمایی‌های لازم برای ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی
نام کاربری

نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود

نام و نام خانوادگی

نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد 

در نظر داشته باشید که این نام در نگاشته‌های شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است

ایمیل آدرس

آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راه‌های ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید

رمز عبور

رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده می‌توانید این رمز را تغییر دهید

قوانین

پیش از ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید

با استفاده از منو روبرو می‌توانید به بخش‌های مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید

  • دسترسی به پروفایل شخصی
  • ارسال پست
  • تنظیمات حساب
  • عضویت در خبرنامه
  • تماشای لیست اعضا
  • بازیابی رمز عبور
  • خروج از حساب

عضویت در خبر نامه وب‌سایت جهان آرمانی

پرتال دسترسی به آثار

blank

در دسترس نبودن لینک

در حال حاضر این لینک در دسترس نیست

بزودی این فایل‌ها بارگذاری و لینک‌ها در دسترس قرار خواهد گرفت

در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید

چرا ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی؟

شما با ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید

وب‌سایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان

بی‌شک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست

اما شما با ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در این بستر نگاشته‌های خود را منتشر کنید

این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب می‌شود که بی‌شک برای درج مطالب شما بستر کامل‌تری را فراهم آورده است،

 

ثبت آثار

blank

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است

بخش ارتباط، راه‌هایی است که می‌توانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است می‌توانید در بخش توضیحات شبکه‌ی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.     

شما می‌توانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمت‌هایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،

در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحله‌ی ابتدایی فرم پر کرده‌اید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.

پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعه‌ی قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینک‌های زیر اقدام کنید.

تأیید ارسال گزارش

گزارش شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال پیام

پیام شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال فرم

فرم شما با موفقیت ثبت شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.