وقتی جستجو پایان نداشت | واژههاییکه از دل سرگردانی، معنا را بازتعریف کردند
سرگردانی،
همیشه فقط گمگشتگی نیست —
گاهی خودش مسیر است؛
مسیریکه نه به مقصد،
بلکه به پرسش ختم میشود.
در جهانیکه پاسخها
از پیش نوشته شدهاند،
و معنا،
فقط در قالبهای رسمی تعریف میشود،
واژههایی هستند
که از دل همین بیجهتی،
حقیقت را بازخوانی کردهاند.
آیا انسان،
باید همیشه بداند کجا میرود؟
یا گاهی،
فقط رفتن کافیست؟
وقتی طبیعت،
خودش راهنما میشود،
و تنهایی،
خودش آموزگار،
واژه،
دیگر نه فقط روایت،
بلکه تجربه است.
📘 جایی هست که این تجربه،
نه فقط توصیف شده،
بلکه واژهبهواژه زیسته شده —
در اثریکه سرگردانی را
نه بحران،
بلکه امکان میداند:
سرگردانی
معنا،
وقتی از دل جستجو بجوشد،
دیگر نه پاسخ،
بلکه پرسشیست
که واژهها
هنوز جرأت دارند
در دل جنگلِ ذهن
مطرحش کنند ✍🏽🌲