وقتی تمدن در آتش قدرت سوخت | واژههاییکه از دل شهر سوخته، عدالت را بازخواست کردند
تمدن،
اگر فقط ابزار قدرت باشد،
خودش تبدیل میشود به خاکستر —
خاکستریکه نه فقط بناها،
بلکه معنا را میسوزاند.
در شهریکه عدالت،
فقط در شعار زنده بود،
و قانون،
فقط برای حفظ سلطه نوشته شده بود،
واژههایی شکل گرفتند
که از دل همین سوختن،
حقیقت را بیرون کشیدند.
آیا تمدن،
همیشه نشانهٔ پیشرفت است؟
یا گاهی فقط نقابیست
برای پنهانکردن ظلم؟
وقتی برجها
بر دوش بیصداها ساخته میشوند،
واژه،
باید بپرسد:
چه کسی این شهر را ساخت؟
و چه کسی در آن سوخت؟
📘 جایی هست که این پرسش،
نه فقط مطرح شده،
بلکه واژهبهواژه تحلیل شده —
در اثریکه تمدن را
نه بهعنوان افتخار،
بلکه بهعنوان ساختاری برای بازخواست قدرت بررسی کرده:
شهر سوخته
عدالت،
وقتی از دل ویرانی بجوشد،
دیگر نه فقط آرمان،
بلکه کنشیست
برای ساختن جهانیکه
در آن،
واژهها
هنوز جرأت دارند
از خاکستر برخیزند ✍🏽🔥