وقتی زندگی، فقط زندهبودن نبود | واژههاییکه از دل جان، اخلاق را بازتعریف کردند
جان،
اگر فقط نفسکشیدن باشد،
دیگر نه معنا دارد،
نه مسئولیت —
فقط تداوم است.
اما وقتی جان،
خودش تبدیل شود به فلسفهایکه
در آن،
حیوان،
گیاه،
و انسان،
همارزشاند،
زندگی،
دیگر فقط زیستن نیست —
بلکه کنشیست برای مراقبت.
در جهانیکه گوشتخواری،
به عرف بدل شده،
و طبیعت،
به منبع مصرف،
واژههایی هستند
که از دل همین عادتها،
اخلاق را بازخوانی کردهاند.
📘 جایی هست که این بازخوانی،
نه فقط روایت شده،
بلکه واژهبهواژه زیسته شده —
در اثریکه جان را
نه بهعنوان ویژگی انسانی،
بلکه بهعنوان اصل برابری تعریف میکند:
جان
زندگی،
وقتی از دل جان بجوشد،
دیگر نه فقط بودن،
بلکه مسئولیتیست
برای ساختن جهانیکه
در آن،
هیچ جانِ بیصدایی
فراموش نشود ✍🏽🕊