وقتی عدالت فقط یک مرام نبود، بلکه یک مکتب شد | واژههاییکه از دل دمحمحیسم، جهان را بازتعریف کردند
عدالت، اگر فقط یک شعار باشد،
بهزودی فراموش میشود.
اما اگر تبدیل شود به مکتبیکه واژهها را
از بند قدرت آزاد کند،
آنوقت میتواند جهان را از نو بسازد.
دمحمحیسم،
نه فقط یک واژهٔ عجیب،
بلکه فلسفهایست از دل تجربه،
از دل شکست،
از دل امیدیکه دیگر نمیخواست منتظر بماند.
در جهانیکه قانون،
خودش ابزار تبعیض شده،
و دین،
خودش توجیه خشونت،
دمحمحیسم میپرسد:
آیا میتوان مکتبی ساخت
که نه از قدرت،
بلکه از جان آغاز شود؟
این واژه،
خودش تبدیل شد به مسیر؛
نه برای اطاعت،
بلکه برای ساختن.
نه برای پیروی،
بلکه برای بازتعریف.
📘 جایی هست که این واژه،
نه فقط تعریف شده،
بلکه در قالب داستانی فلسفی،
به مکتب تبدیل شده —
مکتبیکه عدالت را نه در قانون،
بلکه در جان انسانها جستوجو میکند:
دمحمحیسم
عدالت،
وقتی از دل واژه بجوشد،
دیگر نه فقط مرام،
بلکه مکتبیست برای ساختن جهانیکه
در آن،
هیچکس مجبور نباشد
برای دیدهشدن،
سکوت کند ✍🏽🔥