آزادی بیان و توهین به مقدسات،
تلاقی این دو واژه در کنار هم و جنگهای بیپایان آن دو ما را به یاد نزاع خیابانی میاندازد،
که یکسوی آن را جوانی تنومند با قدارهای پوشانده و سوی دیگر را کودکی خردسال و بیتوان، حال چگونه کودک دست و پا میزند، خویشتن را به پاهای تنومند جوان رسانده تا او را به زمین زند، اما در چشم بر هم زدنی جوان بالغ قداره را به آسمان گرفته و کار از کار گذشته است.
در جهانی که ما حق زیستن را به والانشینان باختهایم برای نفس کشیدن و سخن گفتن و حتی برای خیالات در ذهنمان در انتظار گرفتن جواز و مجوز از قداره داران به سر میبریم، سخن راندن از توهین به مقدسات آب در هاون کوفتن است و مبارزه در این راه ناعادلانه و نابرابر، نوعی خودزنی است.
لیک از آنجا که این قداره داران هرگاه بخواهند، رخ عوض کرده، لباس تازهای میپوشند و گاه ما را به تعجب انداخته که شاید همینان آزادی را مفهوم کردهاند و آنقدر در این نقش فرو رفته که همه را به شک میاندازند که دست خونین او از کشتن آن طفل بیجان در نزاع خیابانی است یا کودک خویشتن را نابود کرده، بیچاره این جوان دلیر که برای کمک کردن کباب شد در این ثواب نا به جا
حال فارغ از نگاه بر این ترازوی عدالت که در برابر دو شمایلش تنها یک سنگ میزان بود و یک کفِ در آن نقش داشت و آن دیگری که در هیچی همیشگی محکوم بود،
چه تفاوت برای قداره داران، آنان هر آنچه خواستهاند داشتهاند و ما نظارهگر این قدرت بیپایان نشیدهایم، ما حق نفس کشیدن نداریم، اگر روزی روزگاری سرمان به سنگی اصابت کرد و در این خانهی اشغال شده خواستیم به جای سر ساییدن به خاک در مسجدی سبزگون، دو جام شراب بر هم زنیم و یکشنبهای به دعا و آواز، همان خدا را بخوانیم حکممان مرگ است و خون و تجاوز در زندانها
حال اگر کلامی گفت، ندایی راند، سخن از جایی شنیده شد که فلان امامزاده عادل نیست، هزاری با قداره پیش آمده توهین را سلاخی خواهند کرد، لیک خاطرمان نرفته است که او زبان جنباند و اینان قداره کشیدند، پاسخ کلامشان نه به استدلال و رفع شک و در بدترین حالت جواب توهین فرض بر توهین ریشهدار است که کمی پیش توهینها کردند، تمام خاندان او را از گور در آورده و به محکمه کشیده و سر آخر این داستان خوش قداره داران، سری از تن جدا مانده و زبانِ بریده است.
ای زبان سرخ بگو، فریاد بزن، توهین زشتی است، اما پاسخ آن، خون و شمشیر و سرب داغ نیست که پاسخ سخن، سخن است،
به قرمزی زبان سرکش تو که سرِ سبزت را به زشتیِ این دیو رویان به باد داد، قسم
ما به آزار زبانی نیز باور داریم و این را زشتی و ظلم میخوانیم و تخطی از این اصل را گذشتن از قانون پاک آزادی میانگاریم، اما توهین اقسامی دارد، گاه کسی به دیگری افترا و تهمتی بسته که باید آن را در دادگاهی صالحه به اثبات رساند، گاه کسی را مورد تمسخر قرار دادند و گاه دشنامی به او گفتهاند که در تمام این اتفاقات، نه از قبل محکوم شده، بلکه باید در دادگاه صالحه از خویشتن دفاع کند و در پایان اگر محکوم شد باید از صاحب حق عذرخواهی کند، نه که به زندان بیفتد و شلاق به جانش بزنند، نه شکنجههای دیوانهوار را مهمان جان و تنش کنند که باید به او گفت و فهماند، باید او را به عذرخواهی ترغیب و از او آدمی ساخت که دیگر کسی را آزار ندهد،
لیک در این دیوانهخانهی دنیا هر حرف مساوی است با قدارهای که کمی پیشتر سری بریده است و با دستانی خونی ادعای توهین میکند، تو آرام زیر لب آنگاه که شمشیر بر گردنت است میگویی، کمی پیشتر برادرم را کشتید حال من شما را قاتل خواندم چه قدر از خود شرمسارم که با چنین توهین ساحت مقدس قدیسان را به زشتی سوق دادم، خاک بر دهانم باد، همانگونه که عذر تقصیر آورده ناگه سر از تنتان میافتد و زبان سرخ، سرِ سبز را بر باد خواهد داد.
و قداره دارانی که به خونخواهیِ توهین مردی که سیمایی از آمال و آرزویشان نقش داد هزاری را به خاک و خون کشیده و در پاسخ اینکه باورتان خشونت است، هزاران خانه آتش زدند و کشتند و به دار آویختند و با قدارههای خونین در خیابانها فریاد زدند: باور ما، صلح و آرامش است و همه آرام باور کردند و زیر لب این آرامش بیکران را ستایش کردند،
آن کودکِ کمی پیشتر هم باور کرد، آخر او هم به آرامی به جوانی قویدل گفته بود کمی بالاتر از چشمان تو خطی پر از مو دیدهام که کمی قوس دارد و حال که آرام کودکمان خوابیده است، هر بار با همان زبان سرخ و سرِ سبز بر باد رفته میگوید:
چه قدر آرام و باوقارند اینان و باید که توهینهای زشت و پر ظلم ما از ریشه کنده شود، چه ارزش جانها، سر بریدنها و شکنجهها، چه ارزش اینکه او راست گفته، کسی که بیش از پنجاه سال عمر دارد و دختری نهساله به اتاق زفاف میبرد مگر نه اینکه او را پاکدامن و دور از شهوت میگویند، باید که سر از تنش بریده شود،
آنجا است که جماعتی بیشمار همه در خیابانهای شهر فریاد میزنند:
بریده باد سر سبز همهی انسانها که زبان سرخشان، نه وجودشان اهانت به قداره داران بود.