Logo true - Copy

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

کتاب صوتی تسخیر

بخش دوم

راهی برای دسترسی به کتاب صوتی تسخیر اثری از نیما شهسواری

به اشتراک‌گذاری لینک دانلود مستقیم کتاب صوتی تسخیر در شبکه‌های اجتماعی

مشخصات کتاب صوتی تسخیر

کتاب : تسخیر

عنوان : بخش دوم

نویسنده : نیما شهسواری

زمان : 27:10

موسیقی :

نامشخص

با صدای : نیما شهسواری

متن کتاب تسخیر

باید کمی آرام باشی، باید ذره‌ای قوت به دهان بگذاری، تو برای زندگی نیاز به خوردن و آشامیدن داری

در آغوشی سرد مدام خود را به این سو و آن سو می‌کشاند گویی دوست ندارد به هیچ عنوان در این آغوش آرام گیرد دوست داشت تا یاغی و سرکش به پیش رود در بند نماند و در احساس رهایی غوطه بخورد،

اما دریغ از این آغوش که او را در بر گرفته بود، تاب فریاد را هم از او می‌ربود، زن با تمام تلاش سعی در آرام کردن او داشت لیکن توان این آرامش بخشیدن را در خود نمی‌دید و کیا مدام خویشتن را از این آغوش به کناری پس می‌زد، هنوز آن قدری کوچک بود که توان رویارویی با هیچ مخاطره‌ای در جهان را نداشته باشد، لیکن با همان بی‌توانی، عجز و نیاز سرکش در پی دوری جستن از این آغوش و این حصر راه و طریقتی می‌جست

در این خانه‌ی سرد و بی روح مثال خویشتن را زیاد می‌دید و همه در نقطه‌ای به هم وصل می‌شدند و با هم درد مشترکی را تجربه می‌کردند،

آن‌ها هیچ‌کدام پدر و مادری نداشتند، همه‌شان محکوم به زندگی در این نوانخانه و دور از والدین بودند، کسی برای آمدن آن‌ها به دنیا انتظاری نکشیده بود و کسی از آمدن آن‌ها به دنیا خوشحال نشده بود، اما کسی از واقع دنیای آنان با خبر نبود،

شاید همین کیا پدر و مادری داشت آزاده که در راه احقاق خون بسیاری در دادگاهی به فرمان مردی با دین که هماره در پی طریقت خداوندی و طهارت آدمیان بود از جهان پاک شدند، شاید آنان دردهایی به جهان زده بودند و خویشتن پر درد در گوشه‌ای جان دادند، شاید از فرط فقر دیگر نتوانسته کودک دلبند را در آغوش بگیرند و شاید این کیا حاصل لذت‌جویی مرد و زنی بدکاره بود، هر چه بود و نبود هیچ کس از داستان نهفته در آمدن آنان هیچ خبری نداشت و کسی دوست نداشت این داستان را دوره کند اما حال آنان در نقطه‌ای همراه یکدیگر بودند در درد تنهایی

همه‌شان تنها بودند، همه بی کس در این خانه سرد و بی روح در این شهر نفرین شده اسیر شده و حال باید به حصر آغوش‌هایی در آیند که از سر اجبار به تیمار آنان در آمده بودند، باز هم هیچ ندانسته و در این دنیای ندانسته‌ها ساعت‌ها گفتند و بافتند که در پس این آغوش‌های حصرطلب قلب‌های رئوف نهفته بود و هر چه که بود انسان دید و خواست که تنها خویشتن قضاوت کند که این موجود خاکی تشنه به قضاوت دیگران بود از این قضاوت غذای روح را تأمین می‌کرد و سرخوش جان برای ادامه‌ی حیات می‌گرفت،

کیا در آغوشی به حصر آمده می‌خواست آزادی بجوید و از این درد و رنج رهایی یابد حال باید یک‌صدا فریاد بزند، اشک بریزد، ناله سر دهد و با همه‌ی تاوان راه طریقتی برای رهایی از این زندان بجوید، با همه‌ی نیاز تقلا می‌کرد و هر بار این تقلا به نیازی دیگر تعبیر می‌شد،

شاید او نیازمند غذا است، کجاست آن سینه‌های پر مهر مادر که او آن را به دهان بگیرد و از شیره‌ی جان مادر بنوشد،

آن مادر لایق داشتنش نبود و در سیره‌ی جانش چیزی از مهر نهفته نیست

و باز هم همان قضاوت و همان طهارت دیرترها و این آدمیان‌اند که همه چیز را می‌دانند، اما حال دیگر کیا آرام است می‌بیند همچون خود بسیارند، آنان نیز به مانند او از مهر مادر ننوشیده‌اند و کمی دورتر در هوای این شهر نفرین شده علی در آغوش فاطمه آرام گرفته و ساعت‌ها از عصاره‌ی مهر مادری نوشیده است و سال‌ها است که به خواب رفته، چند سالی بزرگ‌تر شده و بیشتر از پیش قدرت به خویشتن دیده است از شر این نیازها و ضعف‌ها خلاص شده است، حال شاید بتواند چند گامی راه بردارد، صحبت کند و چندی دیگر استدلال کند و به این جمع طول و دراز آدمیان در آید که به سادگی قضاوت می‌کنند و قضاوت شده‌اند، اما او که فرزند غسل‌دهنده است، او می‌تواند طهارت را به جمع انسان‌ها بازگردارند و کمی دورتر در آینه‌ای بزرگ پسری ایستاده که از تمام بدنش خون به زمین می‌ریزد، پشتش را دریده‌اند و قلبش را به دستش داده‌اند از آینه به این دو کودک چشم دوخته و حال پاک و طاهر با دستی آلوده به انجاس زمین و زمینیان را می‌نگرد و به حال همه‌شان غبطه می‌خورد و زمینیانی که پس از سال‌ها قضاوت و طهارت از دیدن جایگاه ابدی و جاودانه‌ی او غبطه می‌خوردند و این حس حسادت همه‌ی دروازه‌ها را درنوردیده است و به پیش رفته

چند فرزند را به این نوانخانه جان داده‌اند، روزی شاید کسی برای داشتنشان خون گریسته است و حال در این خون جمع شده از سالیان طهارت آدمی همه را غسل داده به حال خویش رها کرده‌اند هر چه در گذشته‌ی آنان بوده حال همه‌ی قضاوت‌گران می‌دانند که کسی برای آمدن آنان انتظار نکشیده و از دیدنشان شادمان نشده است،

فریاد وا مصیبتا به آسمان می‌رود و کیا را در پتویی پیچانده‌اند به درب همین خانه‌ی متروک او را رها کرده‌اند، باز هم از جماعت همه چیزدان کسی به فریاد آمده که آنان شرافت به خرج داده که از مرگ او جلوگیری کرده‌اند چه بسیار که این بیچارگان را به سطل‌های پر از انجاس رها کرده تا تلف شوند، هر چه که بوده و نبوده امروز همه‌ی آنان اینجا هستند و چه بسیار از آنان که در کنار پسرک در آینه با تنی خونین پر از انجاس پاک و طاهر در آسمان‌ها روزی می‌خورند و در جاودانگی روز می‌گذرانند،

کیا مدام فریاد می‌زد، تقلا می‌کرد شاید این فریادهای سرکش برای آغوش مادری بود که او را در خویشتن بفشرد و محصور کند، شاید دلش هوای پر جستن و به فراتر رفتن داشت، شاید پدری می‌خواست که از گرمای تنش به او هدیه بخشد و شاید از این‌ها فراتر کسی می‌خواست تا او را غسل دهد و طاهر کند، حال تنها فریاد می‌زد، عصیان می‌کرد و چیزی فراتر از این دنیا و داشته‌های پیرامون خویش می‌خواست،

سنگینی دیوارهای سرد و تیره را به جان لمس می‌کرد و هر ثانیه دیوارها به او نزدیک و نزدیک‌تر می‌شدند، می‌خواستند او را در خویش فرو دهند و ببلعند، شاید آنان از واقع دنیای او با خبر بودند و کیا می‌خواست تا به دنیای آنان برای چند صباحی سرک بکشد،

علی کمی بزرگ‌تر شده بود و کیا هنوز در عالم دورترها سیر می‌کرد هنوز بی‌دفاع و قدرت در این نیاز و تنهایی جان می‌گرفت تا جایگاهی بیشتر از آنچه هست را کسب کند، شاید روزی بتواند از خویشتن دفاع کند شاید در دورترها از دیگران هم محافظت کند اما حال بیشتر از هر کس نیاز به مراقبت و محافظت داشت و این خانه‌ی سرد محافظت گاه این روزهایش بود، علی در آغوش مادر گرم می‌شد گاه سیر می‌شد گاه اشباع می‌شد و گاه فریاد می‌زد، آرام بود خویشتن را در این دستان پر مهر آرام داده بود و از این آرامش لذت می‌برد و فاطمه‌ای که دیگر هیچ از این دنیا جز دیدن علی نمی‌خواست همه‌ی دنیایش در او خلاصه بود فراموش کرده هر چه پیش از او داشت را، حال تنها علی بود و علی تنها برای فاطمه مانده بود،

هوا سرد بود نوانخانه گاه آن قدر سرد می‌شد که دیوارها خویشتن را به خود جمع می‌کردند و به درون می‌رفتند گاه یکدیگر را در آغوش می‌گرفتند و بچه‌ها از سرما باز فریاد می‌زدند گرمای آغوش توان گرم کردنشان را نداشت باز از سرما به خود می‌لرزیدند، آنان که زیاد به خود لرزیده بودند حال دیگر اندامشان به این رقص عادت داشت، در سرمای سخت ساعتی در پشت درب نوانخانه در انتظار سرپناهی لرزیده بودند از تنهایی ساعت‌ها لرزیده و اشک‌ها ریخته بودند از غم نداشتن و نخواسته شدن ناله‌ها کردند در آغوش‌ها محصور شدند و دانستند از خویشتنشان نیست و باز لرزیدند، همه چیز را می‌دانستند غم تنهایی را درک می‌کردند به آنان می‌گفتند در دوردست‌ها با هم سخن می‌گفتند و قضاوت می‌کردند و کودکان باز می‌شنیدند و باز می‌لرزیدند، هر لحظه و هر ثانیه پر دردتر از کمی پیشتر درد می‌کشیدند و می‌لرزیدند و حال در این سرمای جان‌فرسا که کارکنان هم از رنج سرما تاب از جان برون داده بودند می‌ترسیدند و می‌لرزیدند اما به این رقص و این آوای گوش آشنا شادانِ می‌خواندند و با ناله‌ها دوباره و از نو سرآغاز می‌کردند،

شاید کمی رفعت و مهربانی سرما از جانشان می‌گرفت و علی در آغوش بود گرم بود، هوا خوب بود، خانه را حاج محمد گرم می‌کرد و تنش را فاطمه، او را به خویشتن می‌گرفت و در بر خویش از سرما او را مصون می‌داشت و حال او که دیگر چون کمی پیشتر طفلی نبود می‌توانست از سرما به آغوش مادر پناه برد، کافی بود تا از او چنین خواسته‌ای داشته باشد تا با فراغ بال این آغوش گرم به رویش دروازه‌ای از بهشت باز کند، از سرما در امان مانده بود از گرمای محبت هم سیراب شد و کیا باز می‌لرزید و در این لرزش و این رقص دوباره باز می‌آموخت باز بزرگ‌تر می‌شد، برایش ساعت‌ها سرما و برف سخن می‌گفتند از نا گفته‌هایی به او خواندند که جماعت همه چیزدان با خبر نبود و آنان به سختی خویش چنین طریقت‌ها را جسته بودند و حال باید این درس را به رقص می‌آموخت

حاج محمد باید بار دیگر به طواف خانه‌ی طهارت می‌رفت، می‌دانست که این تجدید میثاق به او قدرتی افزون خواهد بخشید، می‌دانست دیدن آن خانه‌ی قدسی روح تازه‌ای به جانش خواهد بخشید تا بندگان سراپا تقصیر را دوباره به راه پاکی و طهارت بازگرداند و باید که به حج می‌رفت،

او مردی خوش نام بود باید خانه‌ی خدا را هر از چند سال یک‌بار هم که شده طواف می‌کرد، دوست داشت تا به دور او بگردد به رقص درآید و از او بیاموزد از او درس طهارت گیرد درس قضاوت دوره کند و در روز موعود از آنچه آموخته به درستی استفاده کند، شاید خدا هم می‌خواست به او جزای خیر عنایت فرماید به پاس تمام قضاوت‌ها، او آموخته و باز پس داده بود و چه سربلند از این درس والا برخاسته بود،

سرمای نوانخانه دردناک بود شاید قطره‌ای از این طواف شاید اگر کسی یک‌بار به دور این طفل‌های بی‌جان به گردش می‌آمد گرما می‌بخشید همه‌شان از سرما رهایی می‌یافتند، اما همه می‌دانستند که آن‌ها از پیشتر هر چه نیاز بود را دانسته بودند، این جماعت جماعت همه چیزدان بودند پس به طواف خویش رفتند و حاج محمد هم بارها رفت، هزینه‌ها کردند لباس‌ها دوختند، سرها تراشیدند، سنگ‌ها پرت کردند به گرد خانه‌ای سیاه چرخیدند و سر از تن‌ها دریدند و باز به طهارت چنگ زدند خویشتن پاک و جهانی پاک ساختند و کودکان بی‌جان در میان سرما باز رقصیدند،

باز به لرزه در آمدند، نتوانستند که به آغوش هم در آیند باید می‌سوختند و می‌ساختند، باید هر لحظه پر درد به این آواز سرخوش پاسخ می‌گفتند و با لرز جان باز می‌‌رقصیدند، مردمان همه چیزدان رقصیدند و چرخیدند، کودکان از سرما به خود پیچیدند و باز رقصیدند اما هیهات که هیچ کس به آنان هیچ نگفت و آنان را باز نایستاند اگر خویشتن می‌دیدند آن قدر در این سالیان از قضاوت و دانایی شنیده که چشمان خویشتن را شرمگین بینند و دیگر هیچ نگویند پس همه به جای به رقص خود خوش چرخیدند

سرمای نوانخانه جان کودکان را آموخت به آنان درس‌ها داد و کیا در این درس طبیعت هر روز خواند و بیشتر دانست، اما همه‌ی دانسته‌هایش بدینجا پایان نیافت که باز طبیعت خواست که بگوید او همه چیز را از او می‌دانست پس به فرزندانش گفت تا بدینان بیاموز بهتر بودن را

به پشت پنجره‌ای نشسته بود که فرزند طبیعت به هوا برخاست و بال ‌زد و پیش رفت، حال او مادر بود و کیا چشم به بال‌های او دوخته بود او را نظاره می‌کرد دوست داشت بداند سرآغاز و سرانجامش را

او به هوا برمی‌خاست از خویشتن می‌گذشت به آب و آتش می‌زد به قلب جهنم می‌رفت و می‌سوخت بی‌بال و پر از هر چه زشتی در برابرش بود گذشت و باز هم به پیش هر چه سختی در برابرش بود را به جان خرید که هر دم چهره از رخسار دلبندان را می‌دید، به کام گرفت تکه نانی را او سخت گرسنه و خسته بود هر چه داشت از جان کرد که لقمه نان بجوید و حال که به دهان جسته بود زبان به کام فرو داد از آب دهان خویش خورد و باز سیر شد که کودکانی به دورتر به رنج در انتظار رفعت او به نظاره نشسته‌اند پس برخاست و خویش را به نزدیک آنان رساند به دهانشان گذاشت آرام خوردنشان را به نظاره نشست آنان خوردند و او قد کشید آنان قد کشیدند و او پرواز کرد، آنان پرواز کردند و او رها شد

هر چه لازم بود کرد و کیا دید، دید به طفل دیگری که بی‌سرپناه مانده چگونه غذا می‌رسانند، دید که طواف جانش به جان آن‌ها است به راه آن‌ها است دید که چگونه اگر درمانده دیده، از همه‌ی جان و جوانی‌اش می‌گذرد که او درمانده نباشد و دید که به رقص او می‌رقصد و از لرز او می‌لرزد

کیا همه را دید تمام از جان گذشتگی‌ها را به چشم نظاره کرد کوچک بود جان کافی نداشت می‌لرزید اما دید که چگونه به لرز هم می‌لرزند و برای رقص هم می‌رقصند، دید که آنان هیچ از هم نبودند و دورترها دید که همه یک جان شدند از خویش گذشتند که طواف به دور مهر و عاطفه خویش کنند بگردند تا دنیا برجا است اما به دور رنج‌های خویش از برای از میان برداشتن این رنج‌ها تا جهان، جهان بود حاضر به طواف بودند لیک نه به هیچ طریقتی جز برای رهایی و آرامش یکدیگر، همه را دید و آرام به خواب رفت

طبیعت باز هم فرزندانش را رهسپار کرد که بیاموزد به این جاندار همه چیزدان، به فرزندش گفت

رخت سفر بر تن کن، امروز باید درس تازه‌ای به انسان و آدمیان دهی پس فرزند از جای برخاست و به راه افتاد در راه که به پیش می‌رفت کودکی طاهر را دید که به سختی گریه می‌کند، کودک مدام فریاد می‌زد، اشک می‌ریخت او را بازمی‌داشت اما او نمی‌شنید و به طواف می‌رفت، کودک طاهر بلند فریاد زد:

من از جنس همانانم من بدان‌ها تعلق دارم و هر چه از دنیایشان بخواهی را می‌دانم، لیک مادر طبیعت خوش‌بین‌تر از این‌ها بود، کودک با قلب در دست با پشت خونین خویش را نزدیک به او کرد قلبش را نشان داد پشت داغ‌دارش را نشان داد و گفت:

این تقاص همه نزد جماعت عاشق به قضاوت است، آنان که حق را به پستوی فکرهای خود کشانده‌اند، آنان که حق را تفسیر کرده همه چیز را می‌دانند، بر آنان هرجی نیست که آنان از پیش‌ترها می‌دانند و همه چیز را می‌دانند، اما حیوان هیچ نگفت و به پیش رفت

کودک درمانده فریاد زد:

چه می‌دانید از این جماعت طاهر غرق در انجاس،

چه می‌دانید چه به روز یکدگر آورده‌اند، از این هزاره‌های رفته چه می‌دانید

طبیعت که همان حیوان بود آرام گفت:

باید روزی به این دیوانگی‌ها پایان داد

او گفت و بی‌اعتنا به کودک به راه خویش ادامه داد

کودک نادم و نگران فریاد می‌زد و حیوان به راه بود کیا از خواب برخاست و در کنارش به نزدیکی همان پنجره پرنده‌ای نشسته بود،

کیا طول حرکت او را دنبال می‌کرد و او به همراه چندی از دوستان در حال آموختن پرواز به کودکی درمانده و بی‌پناه بودند

کمی دورتر در این شهر نفرین شده به اعماق هزارتوی آن، این شهر سوخته به جهل هزاران ساله‌ هزاری که همه چیز را می‌دانند حاج محمد را به خانه بازگرداند و شهر را گل‌باران کرد،

شهر غرق در نور شد، درب خانه‌اش را ریسه کشیدند، همه جا را گل‌باران کردند که بازگشت از طواف عشق به دیدار حق رفت و به سینه‌ی اسرار هزاری راز نهفته است و حال حیوان آمده بود، او را گرفتند به بند درآوردند به راه کشیدند و به خانه‌ی او راندند او آمده بود او جهان را نورباران کرده بود، به این جان خسته‌ی دنیا زخم زده باز زخم باید زد،

علی پشت پنجره بود به مثال کیا و هر دو می‌دیدند هر دو از دریچه‌ای به جهان نگریستند

پرندگان به کنار هم کودکی را جستند، او نه مادر داشت و نه پدر، نمی‌دانستند پدر و مادرش چه شده است و جالب آن بود که نمی‌خواستند بدانند چه به روز آنان آمده است، نه کسی حدس داشت و نه گمان و نه فراتر از آن کسی از قبل همه چیز را می‌دانست و قضاوت کرده بود، هیچ‌کس هیچ نمی‌دانست اما به ازای آن می‌دانستند او تنها است، می‌دانستند حال نیاز به کمک دارد، می‌دانستند که او همچون جان آنان است و او را به آغوش کشیدند، یکی چون مادر او را نوازش کرد، یکی همچون پدر محافظش بود، یکی به او آموخت و همه یک جان شدند به او جان بخشیدند او پرواز کرد و دور شد، کیا همه را دید و آرام به خواب فرو رفت به خواب پرواز کرد، جان شد، جان بخشید و در پی جان ماند،

کمی دورتر فرزندِ طبیعت را بسته به پیش راندند، درد داشت تشنه بود، رحم کردند و آب دادند، چه قدر ستودند یکدیگر را این جماعت همه‌چیزدان که تا این اندازه پر رفعت و مهربانی هستند،

یکی به خویش غره شد نام خویش را مهر گذاشت یکی خطاب کرد ما سروریم و هر لحظه والا و والاتر رفت اشرف شد و سرآخر خدا شدند و به تخت‌ها نشستند، اما بالاخر آب را هم دادند به رحم او را زمین زدند علی دید، نمی‌دانست چه کند، بر جای خویش شوکه مانده بود، چاقوی در آسمان را دید، خون بر زمین را هم دید اما نتوانست رگ‌های بریده نشده را ببنید،

تعدادشان، نحوه بریدنشان خواندن نام خداوندی این‌ها ارزش بود و چه با دانش همه را انجام دادند و هیچ وقت، هیچ کس هیچ از درد و رنج نگفت

 که همه را خداوند داده بود، صاحب عطا فرموده بود و حال هر چه می‌خواست می‌کرد، همه را می‌شنید علی همه چیز را می‌دانست

بدو می‌گفتند از هر رگ برایش خوانده بودند، از این روزگاران از این استدلال و حکمت نبوی از این درایت که چگونه باید به راه قربانی داد چگونه باید چه کسی را جان درید که مالک همه‌ی آنان خدا بود و خویشتن فرموده و امر کرده چه کس را به را باید درید و چه کس را حق دریدن نیست، چگونه بدرید و به هنگام دریدن چه بگویید، چگونه پاره کنید و همه چیز را کسی می‌گفت که همه چیز را می‌دانست و همه، همه‌چیزدان بودند که سرورشان همه چیز را می‌دانست و هر چه که لازم بود را به آنان نیز گفته بود

پس بریدند، دریدند چهار رگ را باقی گذاشته و سر آخر آن را هم بریدند و علی همه را دید و خون بر زمین را بر جانش لمس کرد،

کودک با قلب در دست مدام فریاد می‌زد، فریاد می‌زد، به طبیعت می‌گفت، به خدا می‌گفت به هر چه بود و نبود می‌گفت از زمین و آسمان می‌خواست تا نجاتشان دهد، دردها و رنج‌هایش چند برابری شده بود، هیچ کس نمی‌دانست چه می‌گوید که کسی به صدا در آمد:

درد تو چیست

دلیل این همه بر آشفتگی‌ات چیست؟

مگر نمی‌دانی که او پاک و طاهر به نزد خدا روزی خواهد خورد؟

او نعمت خدا است و در این راه بزرگ به وظیفه‌ی خود عمل کرده است

کودک درمانده فریاد می‌زد، می‌دانستم چنین سرنوشتی در انتظار او است، تو گفتی برای آموختن او را فرستاده‌ای، چه خواهند آموخت

صدایی نیامد و همه جا را سکوت فرا گرفت

کودک فریاد زد، او تنها نبود، او فرزند به دل داشت او را دریدند

می‌گفت و فریاد می‌زد، خون تنش خشک شده بود او طاهر بود ولی باز خون جاری شد این بار چشم‌هایش را دریایی از خون گرفت و باز فریاد زد، کودک به دل داشت با او چه کرده‌اید

و کسانی که همه چیز را می‌دانستند، جان کودک را از دل مادر دریدند، بیرون کشیدند، او جان داشت، می‌خواست زنده باشد و آنان که همه چیز را می‌دانستند و کسی بدانان آموزش داده بود آنچه کردند که همه‌ی همه‌چیزدانان می‌کنند

او را بیرون کشیدند، جانش را دریدند، گردن زدند، باز رگ بود

رگ کودکی صغیر که با ظرافت می‌برید و نام خداوند را به زبان می‌آورد

کودک فریاد می‌زد او بود که جانش را دریده بودند، علی بود که به پشت شیشه خشک مانده بود، کیا بود که به خواب همه چیز را دیده بود، کودک طاهر بود، فرزند پرنده بود که همه‌ی جانان و جان جهان فریاد می‌زد، اشک می‌ریخت و جماعت همه چیزدان باز قضاوت کرد، حکم داد و با دانسته‌ها و حکم‌هایش جهان را طاهر کرد

7 1

پخش کتاب صوتی تسخیر

پخش تصویری کتاب صوتی تسخیر

پخش کتاب صوتی تسخیر در اسپاتیفای

پخش کتاب صوتی تسخیر در یوتیوب

آثار صوتی نیما شهسواری، پادکست و کتاب صوتی در شبکه‌های اجتماعی

از طرق زیر می‌توانید فرای وب‌سایت جهان آرمانی در شبکه‌های اجتماعی به آثار صوتی نیما شهسواری اعم از کتاب صوتی، شعر صوتی و پادکست دسترسی داشته باشید

برخی از کتاب‌های صوتی
برای دسترسی به همه‌ی عناوین، صفحه کتب صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

توضیحات پیرامون درج نظرات

پیش از ارسال نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.

برای درج نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.

نظرات شما پیش از نشر در وب‌سایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.

اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم می‌کند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.

برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آن‌ها معذوریم.

از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکه‌های اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.

برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.

توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینک‌های زیر اقدام نمایید.

بخش نظرات

می‌توانید نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را از طریق فرم زبر با ما و دیگران در میان بگذارید.
0 0 آرا
امتیازدهی
اشتراک
اطلاع از
guest
نام خود را وارد کنید، این گزینه در متن پیام شما نمایش داده خواهد شد.
ایمیل خود را وارد کنید، این گزینه برای ارتباط ما با شما است و برای عموم نمایش داده نخواهد شد.
عناون مناسبی برای نظر خود انتخاب کنید تا دیگران در بحث شما شرکت کنند، این بخش در متن پیام شما درج خواهد شد.

0 دیدگاه
بازخورد داخلی
مشاهده همه نظرات

برخی از کتاب‌های نیما شهسواری

برای دسترسی به همه‌ی کتابها صفحه کتاب را دنبال کنید...
برخی از اشعار صوتی
برای دسترسی به همه‌ی عناوین، صفحه اشعار صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این صفحه دارای لینک‌های بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.

در پیش روی شما چند گزینه به چشم می‌خورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان می‌دهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخش‌ها دسترسی داشته باشید،

شما می‌توانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینک‌های مختلف دریافت کنید.

بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.

فرای این بخش‌ها شما می‌توانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرم‌ها بشنوید و یا تماشا کنید.

بخش نظرات و گزارش خرابی لینک‌ها از دیگر عناوین این بخش است که می‌توانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال می‌توانید در بهبود هر چه بهتر وب‌سایت در کنار ما باشید.

شما می‌توانید آدرس لینک‌های معیوب وب‌سایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسان‌تر عمومی وب‌سایت تلاش کنیم.

در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسش‌های بیشتر می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید.

ارسال گزارش خرابی

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید

تا ما با شناخت مشکل در برطرف‌ کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.

در صورت تمایل می‌توانید آدرس ایمیل خود را درج کنید

تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.

آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!

این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد

فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:

https://idealistic-world.com/poetry

در متن پیام می‌توانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وب‌سایت به ما ارائه دهید.

با کمک شما می‌توانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیح‌تر سایت گام برداریم.

با تشکر ازهمراهی شما

وب‌سایت رسمی جهان آرمانی

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود مستقیم فایل‌ها از سرورهای وب‌سایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در  این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد. 

شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما می‌توانید به این متن دسترسی داشته باشید

در صورت مشاهده‌ی هر اشکال در وب‌سایت از قبیل ( خرابی لینک‎‌های دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه می‌توانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.

راهنما پروفایل

راهنمایی‌های لازم برای ویرایش پروفایل و حساب کاربری شما
زندگی‌نامه

در این بخش می‌توانید توضیح کوتاهی درباره‌ی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همه‌ی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشته‌های شما

کشور و سن شما

کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است

تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد

باورهای من

گزینه‌های در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان می‌گذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشاره‌ی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد

راه‌های ارتباطی

در این بخش می‌توانید آدرس شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرس‌ها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد

حساب کاربری

در این بخش می‌توانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین می‌توانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در وی‌سایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید

راهنما ثبت‌نام

راهنمایی‌های لازم برای ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی
نام کاربری

نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود

نام و نام خانوادگی

نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد 

در نظر داشته باشید که این نام در نگاشته‌های شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است

ایمیل آدرس

آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راه‌های ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید

رمز عبور

رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده می‌توانید این رمز را تغییر دهید

قوانین

پیش از ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید

با استفاده از منو روبرو می‌توانید به بخش‌های مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید

  • دسترسی به پروفایل شخصی
  • ارسال پست
  • تنظیمات حساب
  • عضویت در خبرنامه
  • تماشای لیست اعضا
  • بازیابی رمز عبور
  • خروج از حساب

عضویت در خبر نامه وب‌سایت جهان آرمانی

پرتال دسترسی به آثار

blank

در دسترس نبودن لینک

در حال حاضر این لینک در دسترس نیست

بزودی این فایل‌ها بارگذاری و لینک‌ها در دسترس قرار خواهد گرفت

در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید

چرا ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی؟

شما با ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید

وب‌سایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان

بی‌شک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست

اما شما با ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در این بستر نگاشته‌های خود را منتشر کنید

این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب می‌شود که بی‌شک برای درج مطالب شما بستر کامل‌تری را فراهم آورده است،

 

ثبت آثار

blank

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است

بخش ارتباط، راه‌هایی است که می‌توانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است می‌توانید در بخش توضیحات شبکه‌ی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.     

شما می‌توانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمت‌هایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،

در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحله‌ی ابتدایی فرم پر کرده‌اید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.

پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعه‌ی قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینک‌های زیر اقدام کنید.

تأیید ارسال گزارش

گزارش شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال پیام

پیام شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال فرم

فرم شما با موفقیت ثبت شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.