Logo true - Copy

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

کتاب صوتی تسخیر

بخش سوم

راهی برای دسترسی به کتاب صوتی تسخیر اثری از نیما شهسواری

به اشتراک‌گذاری لینک دانلود مستقیم کتاب صوتی تسخیر در شبکه‌های اجتماعی

مشخصات کتاب صوتی تسخیر

کتاب : تسخیر

عنوان : بخش سوم

نویسنده : نیما شهسواری

زمان : 25:01

موسیقی :

نامشخص

با صدای : نیما شهسواری

متن کتاب تسخیر

روزها یکی پس از دیگری در حال گذر بودند و علی روز به روز بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد، فاطمه باز هم دل در گروی فرزند ذکور خود بسته بود و می‌دانست که همه‌ی دنیای او در گروی بال و پر گرفتن او خلاصه شده است

رو به آینه ساعت‌ها به خود نگاه می‌کرد، روزگاران را دوره می‌کرد، حال دیگر در میان دور و اطرافیان اجر و غرب بیشتری داشت، حتی پیرزن با نفوذ هم به او ارزش و مقام بیشتری می‌گذاشت، حال او زنی بود که به هر چه می‌خواست رسیده بود،

او دارای همسری بود که دارای شأن اجتماعی بالایی بود و همسر او بودن برای هر زنی دارای اعتبار، ارزش و مقام بود،

او دارای خانواده‌ای بود که همه چیز را در خود داشتند و از همه ارزشمندتر داشتن پسری بود که او را در این تکامل بسیار کمک کرده بود،

حال او در زن بودن به تکامل رسیده بود، او مادر بود، به نهای خواسته‌های هر کس از دنیا دست یافته بود، اما باز هم با خود مرور می‌کرد،

آیا این‌ها همه‌ی خواسته‌ی او از دنیا بوده است؟

آیا او از ابتدا می‌خواسته که این‌گونه باشد؟

آیا داشتن فرزندی از جنس ذکور او را به تکامل می‌رساند؟

به یاد چشمان فرزندان دخترش افتاد،

آیا آنان هیچ از نشانه‌های تکامل را داشتند؟

در گوشش مدام صدایی زنگ می‌زد و هر بار تکرار می‌شد،

زن نیم مرد است،

حال باید با خود دلایل ریز و درشت بیشماری می‌آورد و به خود اثبات می‌کرد که این جمله دور و غیر واقعی است

باز جمله‌های بیشماری در گوشش طنین انداز می‌شد و هر بار به او گوشزد می‌کرد که جایگاه و منزلت زن به مرد نخواهد رسید او با هر جمله مبارزه می‌کرد، گاه مغلوب می‌شد و گاه فاتح

اما نکته‌ی جالب آنجا بود که در این جنگ‌ها هر بار چه مغلوب می‌شد و چه غالب می‌دانست که حقیقت در میان همان جمله لانه کرده است

زن نیم مرد است

باز با خود تکرار می‌کرد با خود مرور می‌کرد،

چندی بود که دست به موهای دخترانش نبرده است؟

چندی است که دست نوازش به رویشان نرسانده است؟

چندی است که فراتر از آنان خویشتن را هم به فراموشی سپرده است؟

حال همه‌ی دنیا در وجود علی خلاصه می‌شد، حال باز با خود مرور می‌کرد، باز هم مثال همه‌ی عمر و تاریخ، محوریت همه‌ی کائنات در اختیار فرزندی است ذکور

حال به خود می‌بالید، فخر می‌فروخت احساس شعف می‌کرد، به همه‌‌ی خواسته‌ها رسیده بود و فراتر از آن تکامل یافته بود، او دست به انتخاب چنین تکاملی زده بود؟

خودش هم نمی‌دانست به چه چیز می‌اندیشد و چه می‌خواهد که در تلاطم ذهنش هر بار غرق شده است، اما می‌دانست که همه‌ی حقیقت در جثه‌ی علی نهفته است، او محوریت جهان هستی است

حال به قد و قامت او چشم می‌دوخت،

چه قدر زیبا و خوش تراش بود

او لایق اشرف خطاب خوانده شدن بود

او محوریت جهان هستی است و تمام کائنات ابزاری است برای آمدن و بودن او

با خود دوره کرد، جایگاه و موقعیت والای حاج محمد را،

آری او است که محوریت جهان را به گردش در آورده است، هر زنی از اینکه همسر او باشد احساس شادمانی خواهد کرد، او است که در برگیرنده است

او جهان را در بر گرفته است و حال فاطمه را در بر گرفته است، چه چیز فراتر از این بزرگی و والایی خواهد بود، نگاهی به یکی از دخترانش انداخت، با خود دوره کرد،

باید کسی باشد تا او را در برگیرد تا او را همتای خویش به تکامل برساند و باز همان داستان تکراری را اینبار با ضرب‌آهنگی تازه سرود و خویشتن از سرودنش لذت برد، نگاهش به علی معطوف بود راه رفتنش را در حیاط خانه می‌دید، چگونه باوقار و بزرگوار بر زمین خاکی و در میان موجودات کهتر از خویش گام برمی‌دارد، عالم هستی برای رضای او ساخته شده است، او است که باید از این ابزار برای منفعت خویش استفاده کند،

در همین میان و غرق ماندن در افکارش، نگاهش به علی بود که مدام صدایی تمرکزش را برهم می‌زد، صدایی گوش خراش مدام نمی‌گذاشت تا او از دیدن این صحنه و این ابهت لذت ببرد

زمین و آسمان در اختیار کسی است که لایق آن است، می‌داند چگونه از عالم هستی برای رضای خویش بهره برد، حال که کائنات سر خم کرده و در برابر مایه‌ی فخر سر تعظیم فرود آورده است او است که می‌تازد گاه برای شادمانی باید که آتش زد باید که سوزاند باید که کشت و اسیر کرد و کیست که جهان برایش خلق شده است

مدام تمام این جملات و بیشتر از آن بر ذهنش می‌گذشت و صحنه‌ای در برابر دیدگانش برق می‌زد، رخ می‌نمایاند و او را به خویش جذب کرده بود

در میان هوایی گرگ‌ومیش که تاریکی آن بیشتر بود، هاله‌ای از نور چشمانش را به خویش نزدیک می‌کرد، از سمتی نور بسیار آن نمی‌گذاشت تا معطوف زیبایی و وقارش گردد و از سویی نمی‌توانست از آن نگاه برگرداند، مدام در این دو احساس خویشتن را سرگردان و حیران می‌دید، چشمانش سوخت و خواست روی بگرداند لیک توان این را در خود نمی‌‌دید باز با همه‌ی جان به تلاشش ادامه داد تا بیشتر از پیش در این هاله‌ی نورانی غرق شود و چیزهای بیشتری را بیند، باز صدایی گوش‌خراش او را به خود می‌آورد و از نگاه به این منظره دور می‌کرد، مدام صدایی به او فرمان می‌داد و جملاتی را تکرار می‌کرد و فاطمه با همه‌ی جان و تلاش در تصویر محو پیش رو نزدیک و نزدیک‌تر شد،

در میان هاله‌ی نورانی پسری دید با وقار که جهان و هر چه در او بود بر بزرگی و والایی‌اش سجده می‌بردند، گاه زمینیان به دستانش بوسه می‌زدند و گاه اجسام به سخن می‌آمدند، همه و همه در برابرش به خاک نشسته بودند که او اشرف و والاتر از دیگران باید که به همه حکومت می‌راند و حال نوبت به گرفتن قربانی در ستایش والایی و بزرگی‌اش رسیده بود،

در برابرش جانی را به زمین نشانده بودند، می‌دانست که همه از این بزرگی می‌دانند و از قربان شدن خویش گاه به خود می‌بالند،

فاطمه آرام دستی به جان خویش کشید و باز در تصویر روبرو خیره و خیره‌تر شد، پسر منزه که چهره‌ای آشنا داشت قربانی را به آتش می‌کشید و در آتش او هاله‌های نورانی‌اش بیشتر از قبل پرنورتر، چشم‌ها را به خویش مجذوب ‌کرد،

صدای ناله‌ها آسمان‌ها را در می‌نوردید و به پیش می‌رفت، جماعتی می‌دانستند که آنان همه چیز را از پیش‌تر دانسته بودند که این ناله‌ها ستایش از بزرگی و جایگاه والای آسمان‌ها است و خلیفه‌ی او بر زمین

فاطمه باز صداها را می‌شنید حال صداهایی به هم در آمیخته بود و او بیشتر آن‌ها را از پیش احساس می‌کرد،

صدای گریه‌ی پست‌ترانی که آمده بودند تا حوائج دیگران را برطرف سازند،

شاید یک‌بار صدای فریاد خویش را شنید، در شبی که کودک بود

فریاد زن شدن به آسمان کشیده بود، شاید صدای آموزگاری بود که آمده بود درس مهر بر انسان بیاموزد و تسلیم تیغ‌های پولادین شد و شاید صدای ناله‌هایی بود که حال در همین نزدیکی و در حیاط خانه از جان آتش زده‌ی حیوانی به آسمان می‌رسید

صدا نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد، صدا در خانه بود حال فرزندان نوحوس هم فریاد می‌زدند، شیون و لابه می‌کردند، شاید می‌خواستند بسوزند و دیگر نباشند که جایگاه والا از آن آنانی است که همه چیز را می‌دانند،

او سوخت خاکستر شد و فاطمه باز دید و در آینه روزگاران زندگی خویش را ورق زد، دانست که سوخته است و گاه جسد خاکستر شده‌ی خویش را هم به دست گرفت و با خویش عهد بست تا آن را به دریایی دورتر از هر چه در جهان است بسپارد که دیگر می‌دانست نه زنان که همه‌ی جهانیان نیم اشرف و خلیفه‌ای هستند که از پیش‌ترها جماعت همه‌چیزدان از آن گفته و همه، همه چیز را می‌دانند،

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محمد با خود دور می‌کرد هر چیز که در این روزگاران به سرش آمده است، می‌دید که هر روز از پیش‌تر علی بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود او هم آن تصویر در خانه را دیده بود و حال نمی‌دانست چه باید کرد،

اما باز هم سوار بر سجاده بر آسمان‌ها عروج کرد که به خدمت والا مقام رسد از او صلاح دارد آنچه را پیشترها گفته‌اند، پس همه بر او نجوا کردند که همه چیز را می‌دانی و به تو گفته‌اند، ارزش والای فرزند ذکور را می‌دانی و باید بدانی که جهان از آن این ارزش والا است، هر چه در جهان است وسیله‌ای است برای ارضای حوائجتان و باز این والا بودن را دوره کرد، هر چه زشتی بود را از خویشتن و خانواده دور ساخت که باید به آنچه می‌خواست دست یابد،

باز با خود گفت و خواست که والاتر از آسمان‌ها رود با کسی در دوردست‌ها سخن بگوید، شاید آن جنازه‌ی سوخته بوی ضخم گوشت جان جانداری او را به تلاطم واداشته بود،

اما باز دانست که همه چیز را می‌داند و کمی پیشتر هر چه می‌خواستند را به او آموخته بودند پس به جا ماند و سوار بر سجاده در آسمان سیر کرد و هر چه بود را به فراموشی سپرد، حال باید به فکر آن می‌بود که فرزند را به جایگاهی برای رضای خداوندی بفرستد، جایی او را به خدمت گیرد تا خدای آسمان‌ها از او راضی و خشنود گردد،

در ذهنش مدام چهره‌هایی پدید می‌آمد، با آنان مدام در حال کلنجار بود، مردی که چیزهای ممنوعه می‌فروخت زنی که به نامحرم دست زده بود، مردی که دزدی کرده بود و هزاری دیگر از این چهره‌ها، همه در برابرش به خاک می‌افتادند از او طلب مغفرت می‌کردند و می‌خواستند رنج کمتری ببینند و خدای در آسمان به او امر کرده بود که باید آنان را طاهر و پاک داری که سرای من دور از این هرزگی‌ها است

پس او رخت بست به پیش آمد، گاه شلاق آتشین در دست گرفت و گاه قداره‌ای، گاه دستی برید و گاه به گرده‌های زخمی ضربت زد، گاه سنگ در دستش دید و گاه طنابی بر فراز آسمان‌ها

یکی مرد، یکی خونین بر زمین افتاد و همه باز رنجورانِ در برابرش ناله به آسمان می‌بردند و او بر سجاده معراج می‌کرد، به پیشش می‌آمدند و بزرگی او را می‌ستاییدند جایگاه او پس از خدای آسمان‌ها والاتر از همگان بود، از او سپاس کرد، خدا بزرگ آسمان‌ها که فرزندانش را طاهر کرده است، حال با آنکه دستانش خونی بود اما پاک‌تر از هر چه در زمین و زمان بود نقش می‌بست هیچ‌کس نمی‌توانست به او لقب انجاس دهد که این خون ریخته غسل آنان برای طهارت و رفتن به بهشت بود و صدایی که به او می‌گفت:

تو باید همه را به بهشت فراخوانی

همه را بر حذر دار و انذار کن که خدا بدترین عقوبت کنندگان است

باز جملات تکرار می‌شد و او می‌دانست که طهارت دهنده بر زمینیان است و شادمان از کرده و نکرده باز به پیش می‌رفت تا در اتاقی قداره‌ای به دست گیرد، شلاقی به زمین فرو آورد و یا جوخه‌ای به طناب دار مزین سازد

حال زمان آن رسیده بود که طریقتی برای زندگی علی بجویند، او زیاد به درس علاقه نشان نمی‌داد،

حاج محمد در ذهن چند باری دوره می‌کرد او سرباز خدا است، لیک این سرباز به کجا باید، به خدمت در آید،

او می‌تواند کدامین گره از این نظام خداوندی را بر کند، حال که حکومت، حکومت خداوندی بر زمین است، حال که ما دنباله روی طریقت پاک نبوی هستیم او باید که به خدمت در این کارزار در آمده راه درست برگزیند، فاطمه مدام در ذهنش علی را می‌ستایید، او را به تصویر سربازی در جنگ و سلحشوری بزرگ بدل می‌داشت

او می‌توانست هر دشمنی را به زانو در آورد او می‌توانست هر زشتی را پاک سازد و او هم مثال پدر باید که طهارت دهنده‌ی آدمیان گردد، هر دو می‌دانستند که او فرزند خدا است لیک نمی‌دانستند در کدامین جبهه خواهد توانست راه خدا را بزرگ‌تر و قدرتمندتر از پیش به بیش برد،
اما علی خویش می‌دانست و بر پیشه‌ی در آینده‌اش مصمم بود او تصویر سلحشورانه‌ی مادر را می‌دید و از آن لذت می‌برد، او مرد عمل بود نه حرف و نه هیچ چیز کمتر از عمل کردن، هر روز و هر بار هر سخن را به فعل باز می‌آفرید و از عملی شدن فکر خداوندی تمام جانش به آتش بدل می‌شد، آتشی که می‌توانست هر زشتی را از جهان بزداید و باید به این آتش همه را طاهر می‌کرد

او که حال نوجوان بود باید به خدمت در سازمانی مشغول می‌شد که در راه خدا و برای طریقت او گام برمی‌داشتند، چند باری حاج محمد به او در باب حوزه‌ها و آموختن کلام خدا گفته بود، اما علی مرد میدان بود

او دوست داشت بیشتر از گفتن و شنیدن هر چیز را به فعل باز آفریند و دوست داشت که هر مشکل را از جای برکند پس هر چه پدر به او گفت هیچ به گوش نگرفت و از رفتن به حوزه و درس حوزوی اکراه کرد،

شمایل سلحشورانه‌ای که مادر هر روز به او نسبت می‌داد را بیشتر بر خود برازنده می‌دید و حال دوست داشت تا به خدمت بسیج در آید،

می‌خواست تا در این یگان مقدس برای باور و ارزش‌های خداوندی جان دهد، از جانش بگذرد و جان برگیرد، حاج محمد هم از شنیدن گفته‌های او به وجد می‌آمد و در نگاهش فرزند را به عرش کبریا می‌رساند او را فرمانده‌ای بزرگ و مقتدر تصویر می‌کرد که هر چه در برابر زشتی در برابر است را برمی‌کند و به پیش می‌رود

پس او گفت و همه از شنیدنش به وجود آمدند و طریقت تازه‌ی علی رفتن به سپاهی شد که باور به شادمانی خدا داشت

دیدن جمعی که به مثال او فکر کرده و باور دارند برایش رؤیایی بزرگ و افزون بود و حال به این رؤیای بزرگ دست یافته بود،

جماعتی که خود را مخلصان راه خدا می‌دانستند هر چه در توان داشتند می‌کردند تا جهان خداوندی را پاک و طاهر سازند و او در دل آنان می‌توانست به هر چه می‌خواست دست یابد،

هر روز به جلساتشان می‌رفت، برایش از سلحشوری‌های هم رزمان می‌گفتند، از پیشترها از دوران جنگ از تیر و ترکش، ازجان‌گذشتگی از جنگ در برابر منافقان و کافران، از ریختن خون زشت رویان و زشت باوران، از روزگار زشت پیش رو از افکار ملحدانه و پر کفر که می‌خواست سرزمین خدا را به آتش بکشاند

علی می‌شنید، مدام تصویرها در برابرش نقش می‌بست، گاه چهره‌ی زشت رویانی که سرزمین‌ها را آتش می‌زدند، چهره از آنانی که به کلام خداوندی اهانت و جسارت می‌کردند، آنان که به رقم خوردن زشتی و زشت صفتی دامن می‌زدند و حال باز چهره‌ها برایش تصویر می‌شد، در آتش سوخته بود جان جانداری که در برابرش به انجاس می‌کشاند عالم هستی را،

بریده می‌شد گردنی که برای طهارت دیگران نیاز بود تا کشته شود و هر بار تصویر تازه‌ای به رویش نقش می‌بست، آنجا که از جنگ می‌گفتند خود را در برابر دشمنان می‌دید، وای که چه قدر دشمن این والایی‌ها، زیاد و کثیر است، باز به دل دوره می‌کرد آنگاه که خدا از سیل جماعت گناهکاران می‌گفت از سیل آن دشمنان که خدا و پیامبرش آنان را از زیر تیغ گذراندند سر کیف می‌آمد، خویشتن را در آن چهره و هیبت می‌ستود که هم رکاب با بزرگان برای پاکی و طهارت جهانیان گام برداشته است،

آنجا که از کشتن می‌گفتند، تصویرها برایش ساده و روشن بود دیده بود و می‌خواست که باز هم ببیند، می‌دانست او همه چیز را می‌دانست که جماعت همه‌چیزدان همه چیز را برایش گفته بودند راه راستی گاه به زور شمشیر است، گاه به کشتن و گاه به دریدن است، باید از این طریقت بهره گرفت، او که همه را شنیده بود و همه چیز را می‌دانست، تصویر هم داشت تا فراوان آن را دوره کند هر بار جان تازه‌ای گرفت و مصمم‌تر شد

حال این جلسات از او هر روز سربازی بالغ و بالغ‌تر می‌آفرید تا در برابر هر زشتی برخیزد و آن را از ریشه برکند، پس او حال سرباز این طریقت و نظام برای حفظ ارزش‌های خداوندی بود،

زشتی‌ها را به او می‌آموختند از بی‌بند و باری، بیزاری می‌جست می‌دانست

همه چیز را می‌دانند و می‌گفتند که این زشت رویان بر زمین که شهوت و زشتی را ترویج داده‌اند راه‌های شیطان بر زمین‌اند، آدمیان را به خویش می‌گرایند و حزب شیطان را تشکیل خواهند داد،

باز کلام قدسی را که محمد هر روز و هر شب برایش خوانده بود تکرار کرد و حزب شیطان را به ذهن دوباره مجسم کرد و دانست که خداوند چه قدر والا مرتبه و از همه‌ی امور جهان آگاه است،

پس تیغ به دست گرفت و به پیش رفت

رفت تا ریشه‌ی هر زشتی را برکند تا جهان خداوندی را پاک و طاهر کند، رفت تا حزبی از شیطان باقی نگذارد و حال در برابرش بود آنچه از جنگ می‌خواست، او می‌دانست در برابر چه زشت‌رویانی ایستاده است، او می‌دانست راه پاک کردن زمین را بدو گفته بودند، آنان که همه چیز را می‌دانستند بارها برایش خوانده بودند،

 او هیچ نداشت تا بیشتر از آن بیاموزد که همه چیز را به او آموخته بودند و حال باید با دستان در تیغ، گلوها را پاره می‌کرد، صداها را خاموش می‌ساخت دست‌ها را می‌برید و توان‌ها را خاموش می‌داشت

لشگر خدا به خیابان بود، در برابر جماعت منحرفان ایستاده بود و علی سر به پایین مدام ذکر یاد خدا می‌خواند تا آنان را پاره کند تا آنان را بدرد که دیگر زشتی به جهان باقی نماند،

وای از آن روز که چهره‌ی دردمند رزمنده‌ای را در برابر با این زشت رویان به قیاس می‌نشاند، چه کردند آن‌ها، چگونه این جماعت را آزاد ساختند و از جان گذشتند، خونین و با اجسام تکه و پاره بر زمین ماندند و حال اینان به حزب شیطان در آمده‌اند و آنجا که فرمانده فرمان می‌داد می‌رفت تا بدرد تا هیچ باقی نگذارد و آنان را بر زمین بخشکاند و چهره‌ی والای رزمندگان را از آنان بزداید و این خاکیان در خاک مانده را به حصر در آورد تا دورتری یکی از همه‌چیزدانان او را پاک و طاهر و سرآخر به بهشت خداوندی برساند، این دوار گردون ادامه داشت تا یکی ولد باشد و دیگری مولود و فرمان در برابرش اطاعت باشد و زشتی به طهارت بدل شود.

7 1

پخش کتاب صوتی تسخیر

پخش تصویری کتاب صوتی تسخیر

پخش کتاب صوتی تسخیر در اسپاتیفای

پخش کتاب صوتی تسخیر در یوتیوب

آثار صوتی نیما شهسواری، پادکست و کتاب صوتی در شبکه‌های اجتماعی

از طرق زیر می‌توانید فرای وب‌سایت جهان آرمانی در شبکه‌های اجتماعی به آثار صوتی نیما شهسواری اعم از کتاب صوتی، شعر صوتی و پادکست دسترسی داشته باشید

برخی از کتاب‌های صوتی نیما شهسواری
برای دسترسی و دانلود رایگان تمامی عناوین، صفحه کتاب صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

توضیحات پیرامون درج نظرات

پیش از ارسال نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.

برای درج نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.

نظرات شما پیش از نشر در وب‌سایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.

اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم می‌کند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.

برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آن‌ها معذوریم.

از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکه‌های اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.

برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.

توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینک‌های زیر اقدام نمایید.

بخش نظرات

می‌توانید نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را از طریق فرم زبر با ما و دیگران در میان بگذارید.
0 0 آرا
امتیازدهی
اشتراک
اطلاع از
guest
نام خود را وارد کنید، این گزینه در متن پیام شما نمایش داده خواهد شد.
ایمیل خود را وارد کنید، این گزینه برای ارتباط ما با شما است و برای عموم نمایش داده نخواهد شد.
عناون مناسبی برای نظر خود انتخاب کنید تا دیگران در بحث شما شرکت کنند، این بخش در متن پیام شما درج خواهد شد.
0 دیدگاه
بازخورد داخلی
مشاهده همه نظرات

برخی از کتاب‌های نیما شهسواری

دانلود رایگان کتاب، آثار نیما شهسواری، برای دسترسی به کتاب بیشتر صفحه را دنبال کنید...

برخی از اشعار صوتی نیما شهسواری
برای دسترسی و دانلود رایگان تمامی عناوین، صفحه اشعار صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این صفحه دارای لینک‌های بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.

در پیش روی شما چند گزینه به چشم می‌خورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان می‌دهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخش‌ها دسترسی داشته باشید،

شما می‌توانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینک‌های مختلف دریافت کنید.

بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.

فرای این بخش‌ها شما می‌توانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرم‌ها بشنوید و یا تماشا کنید.

بخش نظرات و گزارش خرابی لینک‌ها از دیگر عناوین این بخش است که می‌توانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال می‌توانید در بهبود هر چه بهتر وب‌سایت در کنار ما باشید.

شما می‌توانید آدرس لینک‌های معیوب وب‌سایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسان‌تر عمومی وب‌سایت تلاش کنیم.

در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسش‌های بیشتر می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید.

ارسال گزارش خرابی

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید

تا ما با شناخت مشکل در برطرف‌ کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.

در صورت تمایل می‌توانید آدرس ایمیل خود را درج کنید

تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.

آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!

این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد

فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:

https://idealistic-world.com/poetry

در متن پیام می‌توانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وب‌سایت به ما ارائه دهید.

با کمک شما می‌توانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیح‌تر سایت گام برداریم.

با تشکر ازهمراهی شما

وب‌سایت رسمی جهان آرمانی

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود مستقیم فایل‌ها از سرورهای وب‌سایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در  این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد. 

شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما می‌توانید به این متن دسترسی داشته باشید

در صورت مشاهده‌ی هر اشکال در وب‌سایت از قبیل ( خرابی لینک‎‌های دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه می‌توانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.

راهنما پروفایل

راهنمایی‌های لازم برای ویرایش پروفایل و حساب کاربری شما
زندگی‌نامه

در این بخش می‌توانید توضیح کوتاهی درباره‌ی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همه‌ی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشته‌های شما

کشور و سن شما

کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است

تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد

باورهای من

گزینه‌های در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان می‌گذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشاره‌ی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد

راه‌های ارتباطی

در این بخش می‌توانید آدرس شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرس‌ها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد

حساب کاربری

در این بخش می‌توانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین می‌توانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در وی‌سایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید

راهنما ثبت‌نام

راهنمایی‌های لازم برای ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی
نام کاربری

نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود

نام و نام خانوادگی

نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد 

در نظر داشته باشید که این نام در نگاشته‌های شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است

ایمیل آدرس

آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راه‌های ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید

رمز عبور

رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده می‌توانید این رمز را تغییر دهید

قوانین

پیش از ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید

با استفاده از منو روبرو می‌توانید به بخش‌های مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید

  • دسترسی به پروفایل شخصی
  • ارسال پست
  • تنظیمات حساب
  • عضویت در خبرنامه
  • تماشای لیست اعضا
  • بازیابی رمز عبور
  • خروج از حساب

در دسترس نبودن لینک

در حال حاضر این لینک در دسترس نیست

بزودی این فایل‌ها بارگذاری و لینک‌ها در دسترس قرار خواهد گرفت

در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید

تازه‌ترین کتاب نیما شهسواری

می‌توانید با کلیک بر روی تصویر تازه‌ترین کتاب نیما شهسواری، این اثر را دریافت و مطالعه کنید

به جهان آرمانی، وب‌سایت رسمی نیما شهسواری خوش آمدید

blank

نیما شهسواری، نویسنده و شاعر، با آثاری در قالب  داستان، شعر، مقالات و آثار تحقیقی که مضامینی مانند آزادی، برابری، جان‌پنداری، نقد قدرت و خدا را بررسی می‌کنند

جهان آرمانی، بستری برای تعامل و دسترسی به تمامی آثار شهسواری به صورت رایگان است

ثبت آثار

blank

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است

بخش ارتباط، راه‌هایی است که می‌توانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است می‌توانید در بخش توضیحات شبکه‌ی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.     

شما می‌توانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمت‌هایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،

در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحله‌ی ابتدایی فرم پر کرده‌اید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.

پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعه‌ی قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینک‌های زیر اقدام کنید.

تأیید ارسال گزارش

گزارش شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال پیام

پیام شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال فرم

فرم شما با موفقیت ثبت شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.