در دسترس نبودن لینک
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
کتاب : مرداب
عنوان : بخش اول
نویسنده : نیما شهسواری
زمان : 23:01
موسیقی :
نامشخص
با صدای : نیما شهسواری
در شهری خاموش و سرد که آپارتمانهایی بلند تمام سطح آن را پوشانده در قلب یکی از این خانهها زنی تنها زندگی میکرد، شاید به ظاهر و در اولین دیدار او اصلاً تنها نباشد خانهاش را نه تنهایی که دو فرزند و شوهری که همراه همیشگی او هستند پر کرده او سالیان درازی است که در میان افکارش به تنهایی زندگی میکند تمام روزها و شبهایش را در میان همین شهر و حتی بسیار کوچکتر در میان همین خانه میگذراند، در خاطرش نیست چند سالی است که این زندگی را ادامه میدهد شمار روز و شبها از خیالش دور شده آنقدر این روزها را در ذهنش تکرار کرده که گاهی نمیداند ماهی از آن گذشته و یا سالی، حتی برخی روزها شمار ایام هم از خاطرش دور میشود و دو روز را با هم به اشتباه میگیرد.
گویی از همان بدو تولد در همین خانه بوده و فراتر از این را تا کنون ندیده است، دیوارهای خانه همانند میلههای آهنین در برابرش نقش میبندند و درِ خانهای که دروازههای سیاهچالش است، روزها و شبها در افکارش همسر را زندانبان همین زندان دیده است شاید از نظر خیلی دور به چشم آید که این همسر فداکار و وفادار که همه زندگیاش را برای او و فرزندانش صرف کرده مثال زندانبانی باشد.
هرکس از دور زندگی آنان را ببیند به این زندگانی پر از آسایش و آرامش غبطه میخورد، اما در میان خاطر زن تمام این زندگانی همان قفس و زندان است، روزهای پرتکرار که سرآغاز و انتهایش همه و همه مثال یکدیگرند همهاش را بارها و بارها دوره کرده تا تکرار همان سرخط نخستین و همان صفحه اول باشد، خودش چندین بار در افکارش بارها به این نتیجه رسیده که زندگیاش به مثابه داستانی است که نویسندهای یک صفحه از آن را نگاشته و برای ادامه دادنش حال و حوصله چندانی ندارد.
همهچیز از همان صفحه اول شروع و باز در همان صفحه اول ادامه پیدا میکرد، صبحها از خواب برمیخواست بساط صبحانهای مفصل برای فرزندان و شوهر تدارک میدید.
فرزند!
شاید او از همان روزهای نخست زندگی مشترکش بارها و بارها اذعان کرده بود که طالب داشتن فرزندی نیست و یا شاید گول همان داستان تکراری و همان گفتههای میان جعبه جادویی را خورده بود که بچه نمک زندگی است و با وجودش زندگی را خوشرنگتر و پررنگتر میکند.
همان جعبه جادویی که بیشتر روزش به تماشای آن میگذرد و این جعبه افسونگر در گوشهای از خانه است که هر روز بیمحابا بیهیچ برنامه قبلی روشن میشود، همان لحظهای که در حال تدارک میز صبحانه است تا آن زمانی که به خواب میرود و صدای آن به گوش میرسد و مریمی که خیلی حوصله ندارد تا تماماً در اختیار جعبه جادویی بنشیند و بیشتر مایل است در میان کارهای روزانهاش تنها به صدای آن اکتفا کند.
شاید به شنیدن این صداها معتاد شده شاید این همه تنهایی را از او به ارث برده و شاید تنهاییهایش را با آن جعبه جادویی سهیم میشود تا کمتر این احساس کشنده را لمس کند.
آخر چرا تنها؟
این سؤالی است که نه فقط دیگران که خودش هم به درازای تمام عمر از خویش میپرسد.
او که تنها نیست در کنارش دو فرزند با جنسی جور یک دختر و پسری که خیلی هم او را دوست دارند و همسری که از همه زندگیاش گذشته و برای سعادت آنها به سختی تمام روز را کار میکند،
اما مگر او کار نمیکند؟
مگر تمام جوانی و زندگیاش را در حال کار کردن در همین خانه نگذاشته؟
شاید از دید شوهرش کارهای او خیلی هم با اهمیت نباشد، اما کیست که صبحها بساط صبحانه را میچیند و با ظرافتی تمام ناهاری تدارک میبیند، رخت چرکها را میشوید و چه و چه میکند.
تمام مسئولیت کارهای خانه با اوست اما چرا تا این حد احساس تنهایی میکند؟ چرا هیچ غمخوار و یاوری ندارد تا گهگاه که دلش کاسهای از خون میشود در کنارش بنشیند برایش ساعتها حرف بزند، درد و دل کند چرا تمام حرفها و درد و دلهایش را به طول تمام عمر در برابر آینهای قدی با خود مطرح کرده! و گهگاه برای همدردی دستی به سر و روی خویش کشیده، حتی بارها دوستان خیالی در ذهن پرورش داده و با آنها همکلام شده است.
چقدر زود بود شاید هم خیلی دیر، آن روزها که پسر کوچکش با دوست خیالی همکلام میشد و پدر او را به سختی مورد مواخذه قرار میداد، اما مریم با او همدردی میکرد و در جستجوی همکلامی با دوست خیالی او بود، هرچند این را هرگز به زبان نمیآورد که مبادا مورد بیمهری دیگران قرار گیرد و تهمتهای ناروایی به سویش روان شود، اما در خلوت همیشه خود را محق میدانست و حالا چند صباحی میشد که بسیار با آن دوستان و هم بحثان خیالی همصحبت میشد. ساعتها حرف میزد درد و دل میکرد و باز جوابهایی میداد و میشنید.
میز صبحانه کامل بود و باید بچهها را از خواب بیدار میکرد یادش نمیآید چند وقت پیش بود که بچهها را با بوسه از خواب بیدار کرده هر چه که بود امروز حوصله این کار را نداشت و تنها با خطاب قرار دادن نام کودکان طالب بیداری و برخاستن آنها بود، چقدر برایش کسالتآور و بیروح بود این صبح تازه، چه کار عبث و بیهودهای به نظرش میآمد این سماجت خورشید که هر روز رأس ساعتی مقرر از خواب برمیخیزد و چهره بر آدمیان میگشاید؛ اما پس از گذشت لحظهای در ذهن چه همآوایی و همنوایی با خورشید کرد و باز به یاد خود افتاد که چگونه هر روز صبح از جایش برمیخیزد، بساط صبحانه را علم میکند و رخ به سوی خانواده میگشاید و آنان را بیدار از خواب کرده آماده رفتن به دیاری دیگر میسازد.
اما خودش به دیاری دیگر نمیرود و ادامه روزش را هم در همین بیغوله سپری میکند، چقدر فاصله صبحانه تا ناهار برایش تکراری میآمد باز همان راه، همان پختن و شستنها و باز هم به دور یک میز جمع شدن و باز هم همان حرفهای تکراری عبث، همه و همه برایش دور کردن همان دفتر قدیمی و خواندن همان داستان گذشته بود، در میان این روزمرگی باز هم خانه را از چرک و کثیفی تمیز میکند و با دستمالی در دست گرد و خاک میزداید از رخت و لباس خانه و باز هم همان تکرار مکررات و میز ناهاری چیدن که در پیش میز شام دیگری است.
باز هم با همان پختنها و همان شستنها همه و همه او را به این خاطر میاندازد که تکرار اینها همان روز گذشته است بعضی وقتها زمان درازی به ساعت خیره میشود، تقویم به دست میگیرد و گذر زمان و روزها را در تقویم گم میکند بارها شک میکند که این روز چند روز از سه روز پیش گذشته و در این برزخ به هیچ پاسخ درستی نمیرسد.
صدای فریادهایی از خیابان به گوشش میرسد، در بالای این آپارتمان بلند هم آن صداها قابل شنیدن است، گوش تیز میکند و خود را به لبه پنجره میرساند از بالا مسجدی که کمی دورتر از آنها بود را میبیند گلدستههای سبز رنگ بزرگی دارد، چند باری را برای عزاداری و سوگواری میان آن مسجد رفته است و پیرزنی که در آنجا کار میکند را میشناسد و قبلاً با او همکلام شده بود.
بعضیاوقات بالأخص همان روزهای اول خیلی به آن مسجد سر میزد و به آدمیانش حسد میبرد و زندگی آنان را سراسر تحول و تغییر میدید اما با ریز شدن هر چه بیشتر و در نظر گرفتن مسجد و مسجدیان بر زندگی آنها هم سوگ خورد و باز همان دفتر پر تکرار را در برابر دید اما امروز تکرار سال گذشته بود نه روز گذشته، چقدر فاصله بین این تکرار به فاصله یک روز و آن تکرار یکساله برایش زود گذشته اما به بطنش هر دو یکسان و یکتا به گرداگرد هم میگذشتند و او تنها نظارهگر این چرخش بود.
اما برای این شهر خاموش و بیروح شاید این تکرار سالانه پر از تغییر و طریقتی تازه باشد.
صدای طبلها را میشنود جماعت بیشماری که حالا در میان مسجد و برخی بیرونتر از آن با طبلهای بزرگ مینوازند و شروع این ماه خون ماه عزا را ندا میدهند.
گوش میدهد، نگاه میکند بر سروصورت کوفتنها و ناله سردادنها را، چهرهاش غمگین و افسردهتر از کمی پیشتر است بغضی بزرگ راه نفسش را گرفته و تاب بالا و پایین آمدن نفس را از او ربوده است و با بانگ حسین مظلوم این بغض در گلو مانده میترکد و های های گریه میکند و شیون سر میدهد، به طول تمام روزگارانش اشک میریزد، در همین حوالی صدای درب خانه به گوشش آشنا آمد پنجره را بست به میان دستشویی رفت به آینه نگاه کرد چقدر پیر و شکستهتر شده است دیگر از آنهمه شیطنت و زیبایی هیچ خبری نبود چهرهای تکیده و افسرده، موهایی نامرتب و ناموزون، صورتی چروکیده و خسته آرام بر خطوط دور چشمانش نگاه برد و مسیر حرکت آنها را تعقیب کرد که صدایی بلندتر او را به خود آورد بهسرعت آبی بهصورت زد اشکها را پاک کرد و خود را آماده رویارویی ساخت.
میخواست بازهم درون و بیرونش را تفکیک دهد سالیان درازی میشد که کسی از درون و بیرون مریم مطلع نبود شاید برونی شادمان و پرحرف داشت اما به درون سالیانی بود که ساکت و تنها مانده، همانند تنهایی زیادی که همیشه آن را حس میکرد و از آن عذاب میدید و درد میکشید، لیک هیچگاه حرفی به میان نمیآورد.
درب را باز کرد دو کودکش در برابرش بودند آنها را محکم در آغوش کشید و بوسهبارانشان کرد و در میان این عواطف باز هم به دریای فکرهایش غوطهور شد،
آیا من مادر خوبی هستم؟
آیا وظایفم را خوب انجام دادهام؟
مگر نه اینکه هر آنچه آنان خواستهاند را مهیا کردهام،
آیا برای آنان ذرهای کم گذاشتهام؟
در میان افکارش شادی پسرش را دید با هیجان زیاد از مردمان بیشمار پایین آپارتمان و درب مسجد میگفت از فریادها و بر سروصورت کوفتنهایشان از اشکها از زنجیر زدنهایشان؛ و در همین بین باز هم خواسته چند روز پیشش را به زبان میآورد.
مادر، قولی که دادهای را برایم انجام خواهی داد، آیا آن زنجیر را برایم میخری، میخواهم به مراسم بروم؟
مریم باز هم به فکر فرو رفت یاد آن ضجهها مرثیهها، یاد آن روزهای پیشین یاد بچگیهایش افتاد،
چند سال است که در این خانه زندگیام را سرکردهام؟
بعضیاوقات حتی ثانیهای هم کودکیاش را به خاطر نمیآورد و نمیدانست اصلاً کجا بزرگ شده فقط و فقط در میان فکرهای بیشمارش، گهگاه ردههای کمرنگی از کودکی را به خاطر میآورد،
فریادهای پدر، فرارهای او از این صدا، اما آیا اینها خاطره بود یا زاییده خیالاتش؟
خودش هم نمیدانست تنها همین خانه را به خاطر میآورد همین دیوارها همین پنجره و آن بالکن کوچک اما دلنشین، خلوتگاه آرام و ساکتی که دوست نداشت آن را با کسی شریک شود،
خواسته فرزندش را با اشاره ممتد سر کناری گذاشت و خود را به همان بالکن رساند.
خلوتگاهی بکر که در دوران کلافگی به آنجا پناه میبرد ساعتهای درازی مینشست و کتاب میخواند و شاید بیشتر اوقات فقط آن را ورق میزد، از روی متون یکبهیک کلمات را ادا میکرد اما معنی واژگان برایش نامفهوم بود شاید بعضیاوقات در میان کتاب خواندنش کتاب تازهای، داستان جدیدی به ذهنش میرسید از روی آن خطها خوانده بود اما داستان درون ذهنش هیچ ربطی با آن نوشتههای چاپ شده در کتاب نداشت.
چای داغی مینوشید و غرق در افکارش باز به جهان پیرامونش مینگریست، همهچیز را عبث و پرتکرار میدید.
اوایل اینگونه نبود در ابتدای راه، زندگی خود را پر از تکرار و گذراندن یک روز و تکرار روزهای بیشمار نمیدید و در عوض پر از شور و نشاط زندگی را به حساب میآورد و گهگاه زمانش را در پی کنجکاوی زندگی دیگران میگذراند و تمام وجودش پر از رشک میشد به زندگی فلانی، فلان فامیل و دوست و خویشاوند و بعد به فلان شخصیت مشهور و معروف در دنیا و کمی بعدتر به فلان شخصیت بزرگ تاریخ، اما کمکم این موضوعات هم برایش رنگ باخت و دیگر آن جذابیت سابق را نداشت آنها هم زندگانی پرتکرار و بیسر و تهی داشتند. از نظرش همه مثل خودش در همین برهوت و این بیابان بیآب و علف گیر کردهاند، هیچگاه از افکارش با دیگران صحبت نمیکرد و همیشه چهرهای معقول و قابللمس برای دیگران از خود میساخت، زیرا تجربه این صحبتها و درد و دلها را داشت، به سرعت انگ دیوانگی بر پیشانی میخورد و از همکلام شدن با دیگران هراس پیدا میکرد چند صباحی شده بود که دود سیگار کمی به زخمهایش التیام میبخشید.
التیامی که به دور از چشم فرزندان و همراهش انجام میگرفت با حرص به سیگارش پک میزد، یاد واژه همسر افتاد بازهم نام او در ذهنش تداعی شد.
بیژن!
یاد آن روزهای دیرین افتاد آن همه عشق و هیجان، مریم و بیژن!
چقدر در دلش قند آب میشد وقتی نام او را میشنید، چه جوان لایق و زیبایی به چشمش میآمد. چشمانی سبز، موهایی روشن چقدر دوستش داشت. برای همکلامی و در کنار او بودن حاضر بود از همه زندگیاش بگذرد و در انتهای این مسیر راه را برای رسیدن به او هموار دید و با این وصال سالیان را به گذر برد.
باز هم از سیگارش کام گرفت و فکر کرد، بارها خود را مواخذه کرد و حکم به بد بودن خودش داد. به بیچشم و رو بودن، هزاران بار خود را در ذهن محاکمه کرد، میگفت از زبان بیژن، از زبان خودش، از زبان دادستان، از زبان همه و همه
فقط خودش مقصر بود بیژن که گناهی نداشت او آرام بود معقول بود، همیشه سر کار میرفت و همه تلاش زندگیاش برای آسایش او و بچهها بود. حالا دیگر بیژن آن جوان لایق نیست موهایش ریخته، صورتش پر چین و چروک شده در میان آن سر بیمو همان اندک موهای باقیمانده هم به جای گندمین بودن به سپیدی رفته و هیچ از آن طراوت باقی نمانده است.
آیا این همه دوری و این شکاف فقط به خاطر تغییر سیما شکل گرفته بود؟
مریم بارها به خود متذکر میشد که همه اینها از کوتهنظری اوست، اما خوب میدانست که غوطه در این تکرار و زندگی انسانی از او تا اینسان چنین موجودی ساخته هرچند او از چیزی دریغ نمیکرد. نه برای همسر و فرزندان و نه برای دیگران همیشه به شوهر و فرزندانش محبت میکرد، آنان را در آغوش میگرفت و همه و همه جانش برای خدمت آنان بود.
دستش سوخت،
آتش سیگار به دستش رسید آن را به پایین در میان کوچه انداخت از بالا حرکت آن را تعقیب کرد و آرام به درون اتاق خوابش آمد درب بهارخواب را بست، ذرهای عطر به اتاق و پس از آن به خودش زد، چند باری میان آینه لبخند زدن را تمرین کرد و توانست ذرهای بخندد آرام از اتاق خارج شد و پیش خانوادهاش بازگشت.
پیش از ارسال نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.
برای درج نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.
نظرات شما پیش از نشر در وبسایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.
اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم میکند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.
برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آنها معذوریم.
از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکههای اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.
برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.
توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینکهای زیر اقدام نمایید.
با درج ایمیل آدرس خود میتوانید از تازهترین آثار منتشر شده در وبسایت جهان آرمانی با خبر شوید آدرس ایمیل شما نزد ما محفوظ خواهد بود
با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید نگاشتههای خود را در این بستر منتشر کنید، فرای انتشار پست میتوانید با ما همکاری داشته و همچنین آثار خود در زمینههای مختلف هنری را نشر و گسترش دهید
© تمام حقوق نزد مولف محفوظ است
Copyright 2021 by Idealisti World. All Rights Reserved
این صفحه دارای لینکهای بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.
در پیش روی شما چند گزینه به چشم میخورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان میدهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخشها دسترسی داشته باشید،
شما میتوانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینکهای مختلف دریافت کنید.
بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.
فرای این بخشها شما میتوانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرمها بشنوید و یا تماشا کنید.
بخش نظرات و گزارش خرابی لینکها از دیگر عناوین این بخش است که میتوانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال میتوانید در بهبود هر چه بهتر وبسایت در کنار ما باشید.
شما میتوانید آدرس لینکهای معیوب وبسایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسانتر عمومی وبسایت تلاش کنیم.
در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسشهای بیشتر میتوانید از لینکهای زیر استفاده کنید.
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید
تا ما با شناخت مشکل در برطرف کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.
در صورت تمایل میتوانید آدرس ایمیل خود را درج کنید
تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.
آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!
این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد
فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:
https://idealistic-world.com/poetry
در متن پیام میتوانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وبسایت به ما ارائه دهید.
با کمک شما میتوانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیحتر سایت گام برداریم.
با تشکر ازهمراهی شما
وبسایت رسمی جهان آرمانی
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود مستقیم فایلها از سرورهای وبسایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد.
شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما میتوانید به این متن دسترسی داشته باشید
در صورت مشاهدهی هر اشکال در وبسایت از قبیل ( خرابی لینکهای دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه میتوانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.
در این بخش میتوانید توضیح کوتاهی دربارهی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همهی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشتههای شما
کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است
تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد
گزینههای در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان میگذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشارهی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد
در این بخش میتوانید آدرس شبکههای اجتماعی، وبسایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرسها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد
در این بخش میتوانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین میتوانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در ویسایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید
نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود
نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد
در نظر داشته باشید که این نام در نگاشتههای شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است
آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راههای ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید
رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده میتوانید این رمز را تغییر دهید
پیش از ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید
با استفاده از منو روبرو میتوانید به بخشهای مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
شما با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید
وبسایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان
بیشک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست
اما شما با ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در این بستر نگاشتههای خود را منتشر کنید
این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب میشود که بیشک برای درج مطالب شما بستر کاملتری را فراهم آورده است،
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است
بخش ارتباط، راههایی است که میتوانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است میتوانید در بخش توضیحات شبکهی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.
شما میتوانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمتهایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،
در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحلهی ابتدایی فرم پر کردهاید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.
پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعهی قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینکهای زیر اقدام کنید.
گزارش شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
پیام شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
فرم شما با موفقیت ثبت شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.