در دسترس نبودن لینک
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
کتاب : سرگردانی
عنوان : بخش هشتم
نویسنده : نیما شهسواری
زمان : 20:06
موسیقی :
نامشخص
با صدای : نیما شهسواری
راه درازی بــود و این سفر طولانی،
به طول این راه سخن نگفتیم و لب از لب نگشودیم، گویی او از تمام سخنان من با اطلاع است و شرح این قصه را میداند و یا خویشتن به دست سرنوشت سپرده که هرجا و مکانی از آن دخمهی زشتی آرامتر و زیباتر است
هر چه بود کلامی بر زبانمان جاری نشد، به کل مسیر راه رفتیم و لحظه نشستیم، نفس چاق کردیم و دوباره به راه افتادیم، این مسیر طولانی و این مسکوت همراهمان به پایان رسید که به درب کلبه رسیده بودیم
به او خانه را نشان دادم و گفتم، این کلبه از امروز اگر بخواهی سرای تو است، میتوانی در آن سر به بالین بگذاری و آرام زندگی کنی، زنده باشی و آزادگی کنی،
نگاهش شاد و مسرور به کلبه بود، کلامی بر زبان نراند لیکن در برق نگاهش خواندم که طالب جست و خیز در این کلبه و آن مزرعه است، دوست دارد آن را کنکاش کند، در دلش جهان تازهای بنا سازد و به دور از آن همه درد جانفرسا به آن روزگاران تلخ پرواز کند
به داخل کلبه رفتیم، اتاقها را یک به یک وارسی کردیم، من نیز چون او با اشتیاق نگاه میکردم و در حال کنکاش ندیدهها و نشناختهها بودم، او نیز چون کودکی پر شتاب به جستجو میپرداخت، در نگاهش آرامش بود که از آن ما نیز آرام و مسکوت و شادمان بودیم
نگاهش به پدرم افتاد که در بستر درد خفته بود، آن دو را به هم معرفی کردم، به پدر گفتم او یار من است و تا ابد خواهد بود، پدر با تعجب به وی نگریست و پس از آن لبخندی بر لب شاد و راضی سر به بالین نهاد نگاه یار نیز شادمان شد لیکن تعجب نداشت
آری او قصه و شرح این افسانه را میدانست، سالیان در دخمهی زشتی در انتظارش بود، آن روز نخستین و آن روز پسین از پیشتر به دنیای واقع در خیال بر او تابیده بود و او شرحش دانسته و به انتظار موعودش نشسته بود و حال زمان شادی بود و دیگر هیچ
او را به درون کلبه گذاشتم و به سمت مزرعه رهسپار شدم، دقیقهای نگذشته بود که به سویم آمد، ترسان در کنارم نشست، گویی آن کلبه همان دخمهی دیروز بود، چه توفیر میان این بناهای ساخته از گل و چوب که دنیایشان به جهان زشتی میتازد اگر تعبیر کنندهی خیال زیبا زِ دنیا آرام در آن دور باشد، آن کابوس بیپایان به دنیای واقع خواهد آمد و لانه خواهد کرد
در کنارم مشغول به کار میشد و با این تلاش خود را از آن ترس و آن دخمه دور میکرد و چه تسکین دردش چون من و آن روزگاران دورتر، کار میدید، چابک و چالاک مشغول میشد، از دیدنش در این حال ناراحت و غمگین بودم لیکن دوای درد این زخمهای بیپایان چه بسا روزگاری کار و باز کار باشد و دور شدن زِ آن افکار پس اینچنین تلاش او مرهمی به دردهایش بود و بیدردی او درمان غمهای من
نگاهش پر از ترس بود، به هر سو نگاهی میبرد، ترسی وجودش را میدرید و من از چشمان زارش حال نزارش را میجستم و به سخن آرام میکردم لیک آرام نمیشود، مگر به دور شدن از آن خاطرات تلخ و آن پلیدیهای انسان
اتاقی در کلبه منزلگاهش بود و در آن آرام میگرفت، شبی درب اتاق را باز کردم تا جرعه آبی به بسترش برم تا بنوشد و من جویای حالش شوم، درب باز شد و او از ترس به خود لرزید، تنش را درون خویش به حصار آورد و روزگاران پیش و آن حریصان انسانخوار، آن ننگپرستان روحکش را به خاطر آورد، آن ضجهها و آن نالهها و لذات مریضان زشتی
چشمانش در برم میگذشت، آن خاطرات یکبهیک از ذهنم گذشته بود، رشتهی افکارم از هم گسیخته به جوش و خروش آمده، چنگ میزند، بر افکار پیشین و پسین بذر میپاشد، سر برآورده به سرعت شاخ و برگ میکند این نهال و به پیش میرود و صفحهی سپید را سیاه و ذهن پرآشوب را درگیر خواهد کرد
هرچند که خرسند دیدمش از دور شدن و محو آن کابوس زشت، به واقع زندگی کردنپر از غربت است، غریبانه به اطراف خویش مینگرد، پر از ترس است و ترس بخشی از جانش شده است و لحظهای دست زِ او برنمیدارد، با چنین احساساتی عجین شده تاب جنگیدن با آن و دور کردنش ندارد لیک زمان و آرامش خیال توان رزم و پیکار دارد و این احساسات باید که به دور باشد
در نشیمنگاه کلبه نشستهایم، رنجکشیده از دنیا به افکار خویش غرق است به برون نگاه میاندازد و میدانم که یارای دیدن ندارد و به فکر و آشوب در آن غرق است، نگاهش بریدهبریده به این سو و آن مینگرد، من نیز به این سو و آن سو مینگرم، ناگاه پر از ترس زِ جا برمیخیزد، به اتاق پناه میبرد و خود را به درون حصاری پیچانده از آدم و آدمیان به دور میباید
نگاه حرصآلود جماعت خونپرست چه سالیانی که بر او سنگین بود و بار آن نگاه به دوش میکشید، امروز با نگاهی از هر سو خاطرهی آن پلیدیها در برش است، لرزان دوری میگزیند، خویش را به حصاری میکشاند، سخت است باور این دنیا و آن دنیا به کنار یکدیگر،
تو خود میدانی که کیستی و سالیان در پی کیستیِ خود غرقی، پاسخ به آن ندادی و حال آن رنجدیده سالیان و سالها به میان آدمیان نگاهها و دنیایشان به این مرداب لجن آلود غرق است، حال چه بسازد، به کنار هم از این دو تصویر، مغشوش نترسد زِ خویش باوری و نهراسد که نجوای تو از آن نجوای دیگری پستتر و ننگینتر است
ترسی به وجودش مستولی شده که حق است در این ترس روزگاران بگذرد لیکن ما توان خویش به کار میبندیم که آرامتر زندگی کند و در این آرامش ترس از او دوری گزیند که جای او در میان ما نیست
صبحگاهی به اتاقش رفتم به بالینش نشستم او خواب بود، چه آرام به خواب فرو رفته بود، جرعه آبی و ذره نانی به بالینش گذاشته در انتظار بیداریاش بودم، از خواب برخاست و باز آن ترس و آن احساس گریز وجودش را فرا گرفت، لیکن اینبار با لبخند آرام من ذرهای آرام شد، آرام از آن تناول کرد، من نیز به کنارش مشغول خوردن شدم و با هم چه آرام غذا خوردیم
نگاهش را به نگاهم میدوخت، ترس از آن لحظه لحظه دورتر میشد، با او همکلام شدم و از زمین و زمان کار و بار سخن راندم که اگر مایل است به مزرعه بیاید و در کنار من مشغول به کار شود، او نیز شادمان پذیرفت
به راه افتادیم، دستانش را به دستانم حلقه کرد، چه شادمان از این اعتماد او بودم، چه شادمان از برقراری او بودم، به آرامی راه رفتیم، به سوی مزرعه رهسپار شدیم، شروع به کار کردن و سخن گفتن
او حرف میزد و من میشنیدم و من میگفتم و او میشنید برایش از نحوهی درست کارکردن میگفتم و او با چه اشتیاقی آن را فرا میگرفت و به کار میبست،
لحظات آرام در حال گذر بودند و ما به آرامی در حال کار بودیم، زمان استراحت که فرا میرسید، به زیر درختی در نزدیکیِ مزرعهای مینشستیم، از غوطمان خوردیم، به هم نگاه دوختیم، من مسرور و او آرام، سخن راندیم، نه اینبار لبهایمان مسکوت بود و چشمانمان به سخن آمده، او از درد زندگی گفت و من از دردهای زندگانی
او از روزگاران پیشتر گفت و من از روزگاران پیش، او از این آرامش گفت و من از این شادی بیپایان خود، او تشکر میکرد و من سپاسگزار بودم، او آرام گرفته از بهشت آدمیان دور بود و من آرام گرفته بر فکرها و روح بیمارم التیام دیده بودم، از آرامش او آرام و با شادیِ او شادمان بودم
سرش را به روی شانهام گذاشت، آرام چشمانش را بست، موهایش را نوازش کردم، صورتش را غرق در بوسه از نوازش دستانم جان گرفتیم
چه شادمان بودیم، چه آرام در آغوش من خفت، نغمهی شادمانی از افکارم را سردادم و هلهلهکنان جسمم آرام رقصید، او در آرامشی به خواب فرو رفت، سر به بالین من نهاده بود، دیگر ترس بر وجودش رخنه نمیکرد و از او و دنیای ما دوری گزیده بود که دنیای ما جای ترس و وحشت نیست، این دنیا به دور از گژی آدمیان است
دنیای زاده به افکار من، دنیای انسانهای بیمار نیست، ترس کجا منزل دارد به چنین رویای زیبا و به افکار ما و به زندگی آرام دور مسلکان
دیگر از جای خویش برنخاستیم، او آرام به آغوش من خفت و من به آغوش او خفتم، غرق در آرامش چه زیبا لحظات میگذشتند، از خواب که برخاستم، هر دو لبخند به لب داشتیم و به سوی کلبه شتافتیم، دیگر آن ترس مرده بود، غریبی جاه نداشت،
با چالاکی گام برمیداشت و از این سو به آن سو میشتافت، آن همه مهربانی درونش به غلیان آمده، دست تیمار بر سر پدر میکشید، یادمان آن چشمهای مهربان، چشمان مادر بود، دگر ترس نداشت مهر بر جایش نشسته بود، دگر غربت نداشت از هر تن به من نزدیکتر بود و دگر آرام بود، شادمان آن روزگاران تلخ به پشت سر نهاده بود،
از اتاقش برخاسته به سوی اتاق من آمد، همان شب نگاهش را به چشمانم دوخت، من با لبخند پاسخ به پرسشش دادم و او شادمان به بسترم آمد، پیشانیاش را بوسیدم، خود را به درون من رهانید و بر بازوانم آرام گرفت، چه آرام چشم بر چشم گذاشت، چه راحت خوابید، همهی زشتیها از دنیای ما دور شده جایی برای منزل به جهان ما نداشت و در این بستر جز مهر هیچ حاکم نبود
بخواب آرام و شادمانم کن ای رنجدیدهی دوران
صدای سرفههای پدر بر آسمان بلند میشد و من با تکاپو به سمت دهکدههای اطراف میرفتم، اینبار جای ما تغییر کرده بود، پدر در بستر درد بود و من به بالینش میآمدم، روزگاران پیشتر و مادری مهربان که بر تخت خوابیده بود، پدر به بالینش میآمد، دکتری همراه خویش میآورد، صدای سرفهها به آسمان بلند میشد، بوی مرگ در هوا میپیچید، روزگار دگرباره در حال تکرار خویش است، اینبار پدر به منزلگاه مادر خفته است، حال نزاری دارد، هر روز به سوی مرگ در حرکت است، در این دالان به پیش میرود و روز به روز گامهای بیشتر برمیدارد و روز به روز نزدیکتر به مدخلش میرسد که انتهای این دنیا است
یارم با چه تلاشی به بالینش میآید و از آن مرهم به زخمهایش مینهد، به دستانش میریزد و با سرفههایش تکیده و فرسوده میشود، نگاهش رنجور و نالان میشود و پر مهر بر پیرمرد خفته بر بستر مینگرد
به بالین پدر میآیم و او را به آغوش میکشم، چه روزگارانی که کار کرد و به ما آرامش هدیه داد، چه تقلاهایی که نکردم، چه رنجها که نبردی و امروز در بستر خفتهای، به آرامش چنگ میزنی، سالیانی که در بستر درد ماندهای، ای کاش رنج نبرده باشی که این رنج زمان است و تحملش بار گرانی به دوش کشیدن
امروز میخواهی بار به زمین بگذاری، به چشمانت بوسه بزنم، چشمان مادرم را غرق بوسه خواهم کرد، آن نگاه مهربان را طالبم که دیرزمانی است زِ من دور است، بر پیشانیات بوسه بزنم و عرق رویش را خشک کنم، جرعهای مرهم به دهانت بگذار که با هر صدا و ناله قطرهای از جانم را با خود میبری و این جهان زشتیها آن را میدرد
چشمانش را بر هم نهاده، آرام به خواب فرو رفته، پیرمردی و سالیان درازی کار و مشقت، چه از دنیا ستانده و چه به دنیا دادهای؟
آرام خفتهای و بر بالهای آرامش نشستهای، حال به پرواز بیا، حال به پرواز بیا و در این سرزمین آرام زندگی کن،
پیرمرد و آرامگاهش که به کنار مادر لانه کرد، امروز به آغوش هم میرسند و امروز از غم دوری سخن میگویند، امروز آرام میگیرند، امروز زِ من هم خواهند گفت، چشمانم در انتظار نگاه مهربان تو است، وجودم در انتظار دیدار تو است، به کنار هم بنشینید، آرام باشید که روزگارانی نمانده به نزد شما بیایم، امروز مینگارم و فردا میبینم، این خیال ما زمینیان و یا واقع جهانیان است، انسان اینگونه اندیشیده و غم دوری شما من نیز چون نسان میاندیشم که شاد باشم از این وهم به واقعیتی در خیال
پس از فوت پدر، آرامش ابدیاش، به سختی مشغول کار شدم تا بیشتر کسب رونق کنم و زندگیِ آرامتری برایش بسازم، آرام باشد و حسرت هیچ به دل نداشته باشد، تلاش ما به زندگی، شادیِ دیگران است که از شادیِ آنان شاد و سرمست خواهیم بود و از این احساس والاتر کس ندیده بر جهان
به سوی مزرعه میرفتم در آن مشغول کار میشدم و به سختی تلاش میکردم، محصول را برداشت و باز میکاشتم، دو چندان برابر دورترها کشت میکردم و چندین برابر برداشتم، به سرعت به سوی دهکدههای اطراف میرفتم و محصول را به فروش رسانده مایحتاج زندگی فراهم میکردم، بیشتر رونق داشتم و از این کار درآمد بیشتری نصیبمان میشد، هرگاه به دهکدههای اطراف میرفتم، جز آن مایحتاج زندگی برای یار توشهای از زیباییهای دنیا همراه میساختم، به چیزهایی که علاقه داشت و یا من فکر میکردم که علاقه دارد
چه شادمان در میان بازارهای تو در تو به گشتوگذار مشغول میشدم تا تحفهای برایش گرد آورم و زمان گرفتنش از دستم برق شادمانی را در نگاهش ببینم و شادمان شوم
کار آن روزگاران سخت بود و با تلاش رونق بسیار به زندگیِ ما هموار بود، دغدغهای از این دنیا بر سر نداشتم، چه آرام روزها از پی هم میگذشتند، چشمانم را بر چشمانش باز میکردم که هنوز خفته بود، خود را در آغوش من سپرده بود، چشمانش را بسته بود، سنگینی آن نگاه را حس میکرد و لحظهای بعد چشم از هم میشکفت، چون غنچهی گلی نو رسیده، شادمان و زیبا بود
به آرامی بوسهای میکرد و از جای برمیخاست، از اتاق دور میشد من دلتنگ از جایم برمیخاستم، به سویش میرفتم، گویی سالیان از کنارم دور ماند و از آغوشم دوری گزیده است، به نزدیکش میرفتم و در آغوشش میکشیدم، هر دو مست شراب نخورده شادمان مینگریستیم و با هم میخوردیم و میآشامیدیم و آرام میگرفتیم
او در خانه بود و من به مزرعه مشغول کار کردن که یا او تاب نمی آورد و میآمد یا من بیتاب به سویش رهسپار میشدم، به هم نگاه میکردیم و آرام میگرفتیم، سخن میگفتیم و به صدایمان روحمان به رقص و پایکوبی در میآمد،
دگربار به سر کار بازمیگشتم، چندی بعد به سوی هم و چه لحظههای دلکشی بود لحظههای دیرین، چه شیرین بود حس دلتنگی که از هر سو به سویمان فوران میکرد، هر لحظه با آن درگیر بودیم و در کنار یکدیگر دلتنگ هم
به کلبه بازمیگشتم، چراغش روشن بود، گرمای وجود او گرم کرده زمستان سرد را، به سویم میآمد از نگاه کردنش، از آمدنش، از چشمانش و از مهر فراوانش، سرمست میشدم و آرامش همهی وجودم را در برمیگرفت
به اتاق میرفتیم، به آغوش هم پناه میبردیم، از دنیا و زشتیهایش دور میشدیم و در آن خلوتگاه خویش به آرامش میرسیدیم، فکرم آرام میگرفت، لحظهای دور از دنیا و انسانهایش و تمام زشتیها و شرمهایش همهی جانم آرام گرفته است و شادمان بودم، او آرام بود و لبخند میزد، من شادمان به آغوش خود میفشردمش، در این زیبایی به خواب میرفتیم و با بوسهای از خواب برمیخاستیم
زندگی زیبا و پر آرامش ما در حال گذران بود و در این احساس پاک و زیبایی هر دو شادمان زندگی میکردیم، چه به سرعت میگذشت روزها، یکبهیک ماهها میآمد و پس از آن ماه دیگری، سالها میآمد و پس از آن سال دیگری
آرام بودیم و این آرامش جهان را به تندی حرکت میداد و چرخ گردون با تمام توان زندگی را میگذراند و روزها را پس از ماه دیگر ماهها را پس از سال دیگر به فراموشی سپرد، اینگونه میگذشت و من به خویشتن مینگریستم
درون آینهای بر چهرهی خود فرومیرفتم و در آن دیگر چهره روزگاران پیشتر نمیدیدم، موهایم در میانشان سپیدی پدیدار میگشت، رنگ از خود باخته بود، در میان ریشها نیز رخ به سپیدی باز میشکفت و سیمای خویش باختهتر از دیروز نمایان و شادمان بود و خرسند، بر پیشانی و در کنار چشم خطوطی نقش بسته که چون عمر درختان بر کندهی تنومندشان خطوط عمر زندگی را به ما خاطرهساز است، چهرهام پیرتر شده لیکن دلم آرام است
پیش از ارسال نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.
برای درج نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.
نظرات شما پیش از نشر در وبسایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.
اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم میکند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.
برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آنها معذوریم.
از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکههای اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.
برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.
توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینکهای زیر اقدام نمایید.
آثار صوتی نیما شهسواری شامل
تمامی این آثار به صورت رایگان در اختیار شما است
همچنین شما نیز میتوانید در این راه در کنار ما باشید و در صوتی کردن این آثار به ما کمک کنید، تا هر چه بیشتر این افکار نشر گردد و موجبات آگاهی و تغییر را فراهم سازد
آثار نیما شهسواری پیرامون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا و … است
تمامی این آثار در قالبهای مختلفی از جمله شعر، داستان مقالات و … گردآوری شده و دسترسی به آن سهل و قابل وصول است،
برخی از این آثار به صورت صوتی منتشر و برخی دیگر در آینده منتشر خواهد شد
در پادکست “به نام جان“، سفری عمیق به دنیای اندیشه و آزادی آغاز میشود. در هر قسمت از این سفر، به بررسی موضوعاتی همچون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا، مشکلات اجتماعی و … میپردازم.
اینجا جایی است که صدای ما تلاش میکند تا به عمق مسائل پی ببرد و از طریق گفتگوهای مختلف، نگاهی تازه و الهامبخش به دنیای پیرامون ایجاد کند.
آیا به دنبال تجربهای از گفتگوها و تفکراتی غنی از دیدگاههای متنوع هستید؟
آیا علاقهمند به درک بهتر موضوعات مهم امروزی از زوایای جدید هستید؟
پس گوش دادن به پادکست “به نام جان”، دعوت به یک سفر نوین در دنیای اندیشه و آزادی است.
به نام جان قصد دارد تا مباحث مهم جهان را به زبانی ساده، صریح و روشن با شما در میان بگذارد
بیشک بزرگترین همکاری شما با ما به اشتراک گذاشتن این آثار با دیگران است
اما فرای این اشتراکگذاری و اطلاع به دیگران پیرامون این تغییر شما میتوانید در کنار ما باشید
راههای بسیاری برای همکاری با ما وجود دارد، شما میتوانید در زمینه ترجمهی آثار، طراحی گرافیکی، کتاب صوتی، طراحی وبسایت، اپلیکیشن و … در کنار ما باشید
فرای این عناوین اصلی برای همکاری شما میتوانید با عضویت در وبسایت جهان آرمانی، مقالات نظرات باورها و … از خود را با دیگران به اشتراک بگذارید، برای این کار شما میتوانید از طریق ارسال پست در وبسایت جهان آرمانی و همچنین با عضویت در تالار گفتمان دیالوگ در کنار ما باشید و به همراهان این تغییر بپیوندید
تمامی آثار نیما شهسواری در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما است،
نکته مهم آنکه همواره این آثار به صورت رایگان خواهد بود که برای بیدار کردن مردمان نگاشته شده است، از این رو شما همواره میتوانید تمامی آثار نیما شهسواری اعم از کتاب، اشعار، پادکست و … را به صورت رایگان از وبسایت جهان آرمانی بدست آورید،
فرای وبسایت جهان آرمانی، این پادکست در بیشتر پلتفرمهای پادکستگیر در اختیار شما است از جمله این برنامهها
فرای برنامههای پادکستگیر شما میتوانید این آثار را از طرق زیر نیز بدست آورید
برای دسترسی به پادکست به نام جان تنها کافی در برنامهی پادکستگیر خود نام نیما شهسواری، به نام جان و یا جهان آرمانی را جستجو کنید
راه تغییر و دگرگونی این دنیا راه سختی است،
در دنیای پر زرق و برق امروز ما را کسی نخواهد شنید که صدای دلربایان خوش نوا است، گاه فریاد گوشخراش زورمندان همه را مبهوت خواهد کرد، پس تنها راه برای این تغییر بزرگ با کمک شما امکان پذیر خواهد بود
اگر خواستید در تغییر زشتیهای این دنیا همراه ما باشید با اطلاعزسانی به دیگران بزرگترین کمک را به ما خواهید کرد و این راه تغییر را آغازگر خواهید بود
ما در کنار هم توان تغییر همه چیز در این دنیا را خواهیم داشت بیایید با هم و درکنار هم برای تغییر دنیا تلاش کنیم
با تشکر
نیما شهسواری
با درج ایمیل آدرس خود میتوانید از تازهترین آثار منتشر شده در وبسایت جهان آرمانی با خبر شوید آدرس ایمیل شما نزد ما محفوظ خواهد بود
با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید نگاشتههای خود را در این بستر منتشر کنید، فرای انتشار پست میتوانید با ما همکاری داشته و همچنین آثار خود در زمینههای مختلف هنری را نشر و گسترش دهید
© تمام حقوق نزد مولف محفوظ است
Copyright 2021 by Idealisti World. All Rights Reserved
این صفحه دارای لینکهای بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.
در پیش روی شما چند گزینه به چشم میخورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان میدهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخشها دسترسی داشته باشید،
شما میتوانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینکهای مختلف دریافت کنید.
بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.
فرای این بخشها شما میتوانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرمها بشنوید و یا تماشا کنید.
بخش نظرات و گزارش خرابی لینکها از دیگر عناوین این بخش است که میتوانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال میتوانید در بهبود هر چه بهتر وبسایت در کنار ما باشید.
شما میتوانید آدرس لینکهای معیوب وبسایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسانتر عمومی وبسایت تلاش کنیم.
در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسشهای بیشتر میتوانید از لینکهای زیر استفاده کنید.
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید
تا ما با شناخت مشکل در برطرف کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.
در صورت تمایل میتوانید آدرس ایمیل خود را درج کنید
تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.
آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!
این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد
فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:
https://idealistic-world.com/poetry
در متن پیام میتوانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وبسایت به ما ارائه دهید.
با کمک شما میتوانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیحتر سایت گام برداریم.
با تشکر ازهمراهی شما
وبسایت رسمی جهان آرمانی
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود مستقیم فایلها از سرورهای وبسایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد.
شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما میتوانید به این متن دسترسی داشته باشید
در صورت مشاهدهی هر اشکال در وبسایت از قبیل ( خرابی لینکهای دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه میتوانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.
در این بخش میتوانید توضیح کوتاهی دربارهی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همهی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشتههای شما
کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است
تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد
گزینههای در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان میگذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشارهی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد
در این بخش میتوانید آدرس شبکههای اجتماعی، وبسایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرسها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد
در این بخش میتوانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین میتوانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در ویسایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید
نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود
نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد
در نظر داشته باشید که این نام در نگاشتههای شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است
آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راههای ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید
رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده میتوانید این رمز را تغییر دهید
پیش از ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید
با استفاده از منو روبرو میتوانید به بخشهای مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
شما با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید
وبسایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان
بیشک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست
اما شما با ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در این بستر نگاشتههای خود را منتشر کنید
این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب میشود که بیشک برای درج مطالب شما بستر کاملتری را فراهم آورده است،
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است
بخش ارتباط، راههایی است که میتوانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است میتوانید در بخش توضیحات شبکهی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.
شما میتوانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمتهایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،
در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحلهی ابتدایی فرم پر کردهاید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.
پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعهی قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینکهای زیر اقدام کنید.
گزارش شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
پیام شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
فرم شما با موفقیت ثبت شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.