
در دسترس نبودن لینک
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
عنوان : سر به خاک
کتاب : رسوخ
نویسنده : نیما شهسواری
زمان : 17:00
موسیقی :
نامشخص
با صدای : نیما شهسواری
در میان جنگلی سرسبز و خرم که در نزدیکی دهکدهای وجود داشت پرندهای زیبا زندگی میکرد،
پرندهای که هر روز به آسمان این جنگل پر میکشید و در این هوای آزاد و رها به این سو و آن سو میرفت و از قلب جنگل عبور میکرد و بالا بالاتر میرفت و در آسمان اوج میگرفت، زندگیِ جانداران را رصد میکرد و جهان زیر پایش بود.
او با دیدن حیواناتی که آزادانه در فضای این جنگل جست و خیز میکردند جان تازهای میگرفت، بهترین احساس را زمانی داشت که در هوای آزاد به پرواز بود و این حس آزادی را با هیچ در دنیا عوض نمیکرد،
بعدها بچهدار شد، جوجههایش یکییکی سر از تخم برآوردند و به چشمانش چشم دوختند، وقتی به آنها نگاه میکرد معنی زندگیاش را در نگاههای دنبالهدار آنان میجست و میفهمید که رسالتش در این دنیا جان بخشیدن به آنها است.
وقتی میدید آنها دهان باز میکنند و در انتظار او مینشینند، میفهمید وجودش گره به زندگی آنها دارد و باید برای رشد و نمو آنها تلاشها کند، به میان جنگل برود و حال نه برای خود که برای زندگیِ آنها نیز تلاش کند، غوطی مهیا دارد و با این طعام به داد دل آنها برسد و دهان بازماندهی آنان را از طعام پر کند و به آنها زندگی ببخشد
از این رو هر روز چندبار به میان جنگل میرفت و طعام بر دهان حتی زمانی که خویشتن گرسنه بود غذا را به بالین کودکانش میرساند،
آرام طعام را در دهانش میجوید و با عشق غذا را در دهان بازماندهشان میگذاشت و آرام خوردن و بلیعدن آنها را به نظاره مینشست،
وجودش مالامال از احساس بود، از این جهان پر میکشید و سراسر این دنیا را در وجود آن کودکان میجست،
نوکش را به تنشان میزد و از میان پرهایشان هر زشتی را پاک میکرد و گام برداشتنشان را ساعتها به نظاره مینشست، در دلش بلوایی به پا بود، دیدن آنها، پرکشیدن و راه رفتنهایشان بوی عشق میداد و هیچ در دنیا جز بودن و داشتن آنها نداشت و میخواست رهایی و زندگیِ آنان را به نظاره بنشیند،
بارها انسانها را به جنگل و در میان دیگر جانداران دیده بود، آنها را هم نوعی از حیوانات میدید،
حیوان درندهای که جانداران را شکار میکند و به سمتشان نمیدود، آنها را نمیدرد لیکن وحشیانه تفنگ به رویشان میکشد و بیآنکه آنها بدانند و هشداری بشنوند میکشد و جنازههایشان را با خود به قلمرواش میبرد و در میان زشتیها جانها میدرد و میخورد.
هر روز وقتی در آسمان این جنگل پرواز میکرد صحنههایی از این دست میدید و حواسش متوجه آنان بود،
در میان کودکانش یکی متفاوت از دیگران بود، حتی شبیه به خودش هم نشده بود،
پرهایش رنگهای زیادی در خود داشت، زیر نوکش سپید بود و در پیشانی خطی به موازات تا روی پرها به رنگ مشکی امتداد داشت، چشمانش را گویی سرمه کشیده بودند، اطراف چشمانش مشکی بود و آنقدر زیبا بود که هر بینندهای او را میدید دوست داشت زمانی را برای دیدن او صرف کند و مادری که تمام تلاشش را میکرد تا کودکان از آب و گل در بیایند و راه و رسم زندگی در این جنگل را به آنان فرا دهد
تمام روز را در پی جستن طعامی برای جوجههایش صرف میکرد و بعد از سیراب کردن آنها درس زندگی و پرواز به آنها فرا میداد، یک به یک در کنارش میایستادند، او کمی پیشتر از روی شاخهها میپرید و پرواز میکرد، کودکان از او درس پریدن میگرفتند سعی میکردند در پی این تلاشها درست پرواز کردن را بیاموزند و یک به یک پریدن را فهمیده و آزادانه مثال مادر پرواز میکردند، اما کودک زیبایش پرواز کردن را نمیآموخت،
هر چه او تلاش میکرد نمیتوانست به درستی پر بزند، مادر دورخیز میکرد و به آرامی راه پریدن را به او نشان میداد و سرآخر از شاخهای در آسمان پر میکشید
وقتی کودک زیبایش تلاش میکرد یا به نوک شاخه تصمیمش تغییر میکرد و نمیپرید و یا پر میزد و نمیتوانست که اوج گیرد و با کمک مادر دوباره روی شاخهها مینشست، از این رو دیگر کودکان بزرگ شدند، پرواز کردن آموختند و از پیش مادر رفتند تا زندگی کنند، اما پرندهی زیبا کنار مادر ماند و مادری که ناراحت بود چرا پرواز نیاموخته و تا این حد از پریدن میترسد، اما به دل شادمان بود که در کنارش مانده و با او است.
تمام وجودش از عشق فرزند و فرزند از عشق مادر مالامال بود روزها از کنار هم میگذشتند، با هم جان میگرفتند به هم جان میدادند، از بودنشان و از ماندنشان شاد و سرمست به هم عشق ارزانی میدادند و به این و سو آن سوی جنگل میرفتند
با گامهای ننگین انسان به درون جنگل آن روز شوم به زندگی آنان گره خورد، مادر لب شاخهای نشسته بود و باز هم مشق میکرد پریدن را برای فرزندش، او هم آرام نشسته به حرکات مادر نگاه میکرد، انسانی به این خلوتگاه پای گذاشته و با تفنگی سرپر لاشهی حیوانات را به زمین میاندازد و پیش میرود
سر شاخهی یکی از این درختان آن دو را دید و حواسش معطوف دو پرنده مثال صدها پرندهای که تا به حال کشته بود شد، از میان دوربین تفنگش نگاهی به پرندهها کرد و در کسری از ثانیه نگاهش به کودک زیبا افتاد، به بالهایش نگاه کرد، به ترکیب رنگ محصور کنندهاش، به چشمانی که دور تا دور مشکی بود و حیران میکرد،
بعد با کمی محاسبه بین این دو به واسطهی بزرگتر و پروار بودن پرندهی مادر را انتخاب کرد و گلوله از میان تفنگ بیرون رفت، مسیر را طی کرد و پیش به سوی مادر راه برد
پرندهی کوچک چشم در چشمان مادر دوخته تلاشهایش را برای زندگی دادن به خود میدید و شکارچی که در گذشت تمام این سالیان شلیکهایش به هیچ یک از این حیوانات فکر نکرد و هیچ از دنیایشان ندید، هر روز بیتفاوتتر شلیک میکرد و لاشهها را نقش زمین میکرد و کمی دورترها در آسمان هم کسی این دردها را نشنید و ندید و یا اگر دید آنقدر درد به جهان زده بود که اینها در برابرش چیزی نبود و وا مصیبتا که کودک دید
گلوله سینهی مادر را شکافت به زمین افتاد، کودک این جان کندن را به چشم دید و بر جایش خشک مانده بود و به فاصلهای کوتاه تکان نخورد، پلک نزد، نفس هم نکشید فقط جان کند و افتادن مادر را دید که به طول تمام عمر میخواست او زنده بماند و زندگی کند، پرواز کند و آزاد باشد،
پرندهی کوچک خود را در میان این جنگل تنها دید، هیچ در اطرافش نیست، او است که تنها جنگلی عظیم را در پیش دارد و مادری که از دوردستها فریاد میزند پرواز کن، مادرم پرواز کن و به آسمان برو، زنده باش و زندگی کن
پرندهی کوچک پرید، در آسمان پر کشید و به آسمان رفت، رفت تا شاید با کسی در دورترها از میان آدمیان صحبت کند، رفت تا خودش را از هفت آسمان هم بیشتر و بالاتر ببرد و داد و شکایتش را به صاحب اینان و به گوش آنان برساند، پرواز میکرد و پیش میرفت و بالا و بالاتر رفت، لیک کسی نه صدای او که صدای هیچ از او ها را نشنید.
مرد آرام جنازهی پرندهها را در خورجین سپرد و به راهش پیش رفت، هر بار تفنگ بالا کرد و یکی را به هلاکت رساند و هر بار که میکشت به میهمانیِ شب و سفرهی رنگینش فکر میکرد،
گلوله پیش میرفت، بچههای آنها را میدید، درد هم میکشید، شاید اشک هم ریخته بود، لیک او پیش میرفت و قلبها را میدرید و جنازه به جنازهها میافزود و هیچ در توان نداشت و شکارچی به راهش ادامه میداد در تمام مسیر دوشادوش و در کنارش پرندهی زیبا و کوچکی پرواز میکرد
این کشتنها را دید، مرگ این پرندگان که هر کدام به طول عمر داستانها داشتند و زندگی کردند و زندگی را دوست داشتند، عاشق شدند و بچه آوردند و همهشان با گلولهای نقش بر زمین شدند
سینههایشان شکافته شد و هیچکس از داستان و رازشان نگفت و شکارچی فقط کشت و پیش رفت و سرآخر به قلمرواش رسید
دستور داد تا خادمان پیش روند و سر از تنهای بیجان پرندگان ببرند و پرهایشان را بکنند و در گودالی نزدیک به خانه دفن کنند و این جانهای دریده شده را به سیخ بکشند، تمام روزهای ریز و درشتشان، روزهای بودن و ماندنشان، تمام فرزندان و مادران و پدران را آتش زنند و سرخ کردند تا جماعتی که در پستوی خانه منتظر است آرام در میان شوخی و خنده گوشت تنها را بدرد و بخورد
لیک پرندهی کوچک آنها را دید و به چشمانشان نگاه کرد و به وجودشان مادر را شناخت و نگاههای هر کدام را با نگاه مادرش گره زد، هربار به یاد خودش میافتاد و به یاد مادرش که چگونه طعام به دهان میجوید و به دهانش میگذاشت و هر بار آن تصویر را دوره میکرد،
چگونه درس پریدن به او میداد و آرام پروازش را به نظاره مینشست، هیچ ناراحت نشد از این پریدنها و ناکامیهای فرزندش و هر بار باز هم با عشق درس زندگی به او داد، هربار هر پرنده را مادرش میانگاشت و مرگش را مرگ مادر میدید، هربار افتادن سینه شکافته شدن را تصویر همان دورترها و مادر خویش پنداشت و هربار ترس تمام وجودش را فرا گرفت
این مهمانی با گوشت و تن و عشق و جان پرندگان خوشرنگ شد و جماعتی که با ولع از گوشت و جانها میخوردند و شکارچی که به هر سو میرفت پرندهی زیبا را میدید، سرآغاز صبح وقتی از خواب بیدار شد و چشمانش را مالید، پشت پنجرهی اتاقش پرندهی کوچک و زیبا را دید که چشم به چشمانش دوخته، اول خیال کرد که خواب است، اما نزدیک شد و باز نزدیکتر، او را شناخت برایش خیلی تعجب برانگیز بود، اما این پایان کار این تعجبها نبود
هر جا که نگاه میکرد باز هم پرندهی زیبا آنجا بود، در میان مزارعش، پشت هر کدام از پنجرههای امارتش همیشه و همیشه او را میدید و مثل سایهای در کنارش بود، حتی کار از اینجا هم پیشتر رفت، روزی که داشت به فرزندش در خانه غذا میداد، وقتی آرام غذا میان دهان او میگذاشت و از خوردنش جان تازهای میگرفت، در میان همان آشپزخانه و کمی دورتر دید که پرندهی زیبا چشم به آن دو دوخته و آنها را نظاره میکند
پرندهی زیبا همه جا بود، در خانه و در مزرعه، در اتاق و پشت پردهها، هر کجا و هر کجا که میرفت این سایه را میدید و نمیتوانست خاطرش را از او پاک کند، اما روزی دیگر او را ندید، دیگر پشت پنجره نمیآمد، از این غیبت او سراسیمه شد، به اتاقها سرکشید، خانه را گشت، دیوانه شده بود
وقتی همهچیز آرام بود از در خانه بیرون آمد و پیپش را به دهان گذاشت و آتش زد و آرامآرام در محیط حیاط قدم زد و به نزدیک گودالی رسید، همان گودالی که سر پرندگان را در آن دفن کرده بودند و نگاهش به پرهای رنگارنگی افتاد که تنها بخشی از آن از خاک بیرون مانده بود.
پیپ از دهانش افتاد، نزدیک شد و دید، پرندهی زیبای کوچک مرده و با تمام توان سر بیجانش را میان همان خاکی دفن کرده که مادر و هزاران مادر در آن دفن شدهاند.
پیش از ارسال نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.
برای درج نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.
نظرات شما پیش از نشر در وبسایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.
اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم میکند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.
برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آنها معذوریم.
از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکههای اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.
برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.
توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینکهای زیر اقدام نمایید.
با درج ایمیل آدرس خود میتوانید از تازهترین آثار منتشر شده در وبسایت جهان آرمانی با خبر شوید آدرس ایمیل شما نزد ما محفوظ خواهد بود
با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید نگاشتههای خود را در این بستر منتشر کنید، فرای انتشار پست میتوانید با ما همکاری داشته و همچنین آثار خود در زمینههای مختلف هنری را نشر و گسترش دهید
© تمام حقوق نزد مولف محفوظ است
Copyright 2021 by Idealisti World. All Rights Reserved
این صفحه دارای لینکهای بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.
در پیش روی شما چند گزینه به چشم میخورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان میدهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخشها دسترسی داشته باشید،
شما میتوانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینکهای مختلف دریافت کنید.
بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.
فرای این بخشها شما میتوانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرمها بشنوید و یا تماشا کنید.
بخش نظرات و گزارش خرابی لینکها از دیگر عناوین این بخش است که میتوانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال میتوانید در بهبود هر چه بهتر وبسایت در کنار ما باشید.
شما میتوانید آدرس لینکهای معیوب وبسایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسانتر عمومی وبسایت تلاش کنیم.
در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسشهای بیشتر میتوانید از لینکهای زیر استفاده کنید.
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید
تا ما با شناخت مشکل در برطرف کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.
در صورت تمایل میتوانید آدرس ایمیل خود را درج کنید
تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.
آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!
این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد
فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:
https://idealistic-world.com/poetry
در متن پیام میتوانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وبسایت به ما ارائه دهید.
با کمک شما میتوانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیحتر سایت گام برداریم.
با تشکر ازهمراهی شما
وبسایت رسمی جهان آرمانی
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود مستقیم فایلها از سرورهای وبسایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد.
شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما میتوانید به این متن دسترسی داشته باشید
در صورت مشاهدهی هر اشکال در وبسایت از قبیل ( خرابی لینکهای دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه میتوانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.
در این بخش میتوانید توضیح کوتاهی دربارهی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همهی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشتههای شما
کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است
تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد
گزینههای در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان میگذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشارهی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد
در این بخش میتوانید آدرس شبکههای اجتماعی، وبسایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرسها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد
در این بخش میتوانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین میتوانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در ویسایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید
نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود
نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد
در نظر داشته باشید که این نام در نگاشتههای شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است
آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راههای ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید
رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده میتوانید این رمز را تغییر دهید
پیش از ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید
با استفاده از منو روبرو میتوانید به بخشهای مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
نیما شهسواری، نویسنده و شاعر، با آثاری در قالب داستان، شعر، مقالات و آثار تحقیقی که مضامینی مانند آزادی، برابری، جانپنداری، نقد قدرت و خدا را بررسی میکنند
جهان آرمانی، بستری برای تعامل و دسترسی به تمامی آثار شهسواری به صورت رایگان است
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است
بخش ارتباط، راههایی است که میتوانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است میتوانید در بخش توضیحات شبکهی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.
شما میتوانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمتهایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،
در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحلهی ابتدایی فرم پر کردهاید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.
پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعهی قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینکهای زیر اقدام کنید.
گزارش شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
پیام شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
فرم شما با موفقیت ثبت شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.