سرکوب وحشیانه در «ناجی»: آیینهای از حکومتهای مدرن
مقدمه: سرکوب، نه استثنا، بلکه قاعدهی حکومتهای ظالم
در رمان «ناجی» نوشته نیما شهسواری، یکی از صحنههای شوکهکننده، ضرب و شتم میکائیل توسط صاحب اسحاق است. اسحاق، با چوبی در دست، به میکائیل که از خستگی به زمین افتاده است، ضربههای محکمی میزند و فریاد میکشد: «این ن مک به حرام زندگی را برایمان زهرمار کرده.» این صحنه، تنها یک روایت ادبی نیست، بلکه الگویی تاریخی است که در حکومتهای ظالم در سراسر جهان تکرار شده است. سرکوب وحشیانه، نه یک استثنا، بلکه یک قاعدهی سیستماتیک است که حکومتهای فاسد برای حفظ قدرت خود به کار میگیرند. در این مقاله، به تحلیل این پدیده در رمان «ناجی» میپردازیم و نشان میدهیم که چگونه این الگو در جهان مدرن ما نیز تکرار میشود. از سرکوب جنبشهای دموکراتیک تا سرکوب کارگران، حکومتها همواره از خشونت فیزیکی و روانی برای حفظ نظام ظالمانه خود استفاده کردهاند.
فصل اول: سرکوب در رمان «ناجی» — تحلیل یک سیستم ظالم
در رمان «ناجی»، سرکوب، به شکلی سیستماتیک و ساختاریافته اتفاق میافتد. این سرکوب، تنها در سطح فردی (مانند ضرب و شتم میکائیل) صورت نمیگیرد، بلکه در سطح ساختاری و نهادی نیز دیده میشود. نظام حکومتی در این رمان، بر سه پایه استوار است: ارباب (نماد قدرت سیاسی)، صاحب (نماد قدرت اقتصادی) و عالم دین (نماد قدرت فرهنگی و ایدئولوژیک). این سه نهاد، با همکاری یکدیگر، سیستمی را ایجاد میکنند که در آن سرکوب، ابزار اصلی حفظ قدرت است.
در سطح فردی، سرکوب به شکل ضرب و شتم و تنبیه فیزیکی دیده میشود. صاحب اسحاق، با ضربههای محکم چوب به میکائیل، نه تنها او را تنبیه میکند، بلکه پیامی به دیگر بردگان میفرستد: «اگر از زیر کار در بروید، این سرنوشت شما خواهد بود.» این نوع سرکوب، ترس را در دل بردگان القا میکند و آنها را از هرگونه شورش یا اعتراض منصرف میسازد. اما نکتهی مهم این است که این سرکوب، تنها کار صاحب اسحاق نیست. او با حمایت ارباب و عالم دین، این کار را انجام میدهد. ارباب، با ایجاد قوانین ظالمانه، زمینهی سرکوب را فراهم میکند. عالم دین، با وعدهی آخرت و ناجی، بردگان را از مبارزه با ظلم منصرف میکند. این همکاری سهجانبه، سیستمی را ایجاد میکند که در آن سرکوب، ابزاری قانونی و مشروع است.
تحلیل فلسفی: سرکوب به عنوان ابزار حفظ قدرت
سرکوب، در فلسفهی سیاسی، همواره به عنوان ابزاری برای حفظ قدرت تحلیل شده است. فیلسوفانی مانند میشل فوکو، در مفهوم «زیستسیاسی»، نشان میدهند که قدرت، بر بدن و زندگی انسانها حکومت میکند و آنها را به ابزاری برای تولید و کنترل تبدیل میکند. در رمان «ناجی»، بدن بردگان، به ابزاری برای تولید ثروت برای صاحبان تبدیل شده است. نظام حکومتی، با استفاده از ابزارهای دینی (مانند وعدهی ناجی) و فیزیکی (مانند ضرب و شتم)، این کنترل زیستی را توجیه و تثبیت میکند.
این مفهوم، با نظریهی «دولت پلیسی» همخوانی دارد. در این مدل، حکومت، با استفاده از نیروی قهریه، هرگونه اعتراض یا شورش را سرکوب میکند. در رمان «ناجی»، ارباب، با دستور به سربازانش برای شلیک به بردگان فراری، این مدل را به تصویر میکشد. او میگوید: «هر بردهای که بیرون آمد را با تیر بزنید، هیچ تن از این شورشیان نباید زنده از این مهلکه بیرون بیاید.» این دستور، نشاندهندهی وحشیگری سیستماتیک است که در حکومتهای فاسد دیده میشود.
فصل دوم: سرکوب در تاریخ — درسهای تاریخی از ظلم
سرکوب وحشیانه، در تاریخ بشری، همیشه تکرار شده است. از امپراتوری روم تا حکومتهای دیکتاتوری قرن بیستم، حکومتها همواره از خشونت برای حفظ قدرت خود استفاده کردهاند. برای مثال، در امپراتوری روم، شورش بردگان به رهبری اسپارتاکوس، با سرکوب وحشیانهای مواجه شد. رومیها، نه تنها شورشیان را کشتند، بلکه جنازههای آنها را در کنار جادهها آویزان کردند تا به دیگران هشدار دهند. این رفتار، دقیقاً مشابه رفتار ارباب در رمان «ناجی» است. او دستور میدهد: «جنازهاش را در میدان آویزان کنید، این از فراریها هم بدتر است.»
در قرن بیستم، حکومتهای دیکتاتوری مانند نازیها و استالینیستها، سرکوب را به سطح جدیدی رساندند. نازیها، با ایجاد اردوگاههای کار اجباری و کشتار جمعی، میلیونها نفر را نابود کردند. استالین، با پاکسازیهای بزرگ، هزاران نفر را به قتل رساند. این سرکوبها، نه تنها فیزیکی، بلکه روانی نیز بودند. حکومتها، با ایجاد جویی از ترس و هراس، مردم را از هرگونه اعتراض منصرف میکردند. در رمان «ناجی»، این جوی ترس، با وعدهی ناجی و ضرب و شتم بردگان ایجاد میشود. بردگان، نه تنها از ترس ضرب و شتم، بلکه از ترس عذاب آخرت نیز میترسند.
تحلیل روانشناختی: ترس به عنوان ابزار کنترل
سرکوب، نه تنها بدن، بلکه روان انسانها را نیز هدف قرار میدهد. در روانشناسی، ترس، یکی از قویترین احساسات انسان است. حکومتها، با ایجاد ترس، مردم را از هرگونه اعتراض یا شورش منصرف میکنند. در رمان «ناجی»، این ترس، به دو شکل ایجاد میشود: ترس فیزیکی (ضرب و شتم) و ترس روانی (وعدهی عذاب آخرت). این دو نوع ترس، با هم همکاری میکنند تا بردگان را در بردگی نگه دارند.
اما این ترس، قیمت سنگینی دارد. همانطور که روانشناس مشهور کارل یونگ میگوید، تا زمانی که فرد نتواند با سایهی درونی خود روبرو شود و مسئولیت زندگیاش را بپذیرد، به رشد واقعی دست نخواهد یافت. در رمان «ناجی»، میکائیل تنها زمانی به بلوغ روانی میرسد که از ایمان کودکانه به ناجی فراتر میرود و مسئولیت رهایی خود و دیگران را بر دوش میگیرد. او میفهمد که «ناجی»، نه یک موجود خارجی، بلکه قدرت درونی هر انسان برای تغییر جهان است.
فصل سوم: سرکوب در جهان مدرن — از خشونت فیزیکی تا خشونت ساختاری
سرکوب وحشیانه، در جهان مدرن، هزاران چهره دارد. ما دیگر شاهد ضرب و شتم مستقیم نیستیم، اما شاهد «خشونت ساختاری» هستیم. خشونت ساختاری، به خشونتی گفته میشود که از طریق نظامهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اعمال میشود. برای مثال، نظامهای اقتصادی نئولیبرال، با ایجاد فقر و نابرابری، میلیونها نفر را در وضعیت بردگی اقتصادی نگه میدارند. این نوع خشونت، اگرچه مستقیم نیست، اما همانقدر وحشیانه است.
در سیاست، حکومتهای دیکتاتوری، با استفاده از نیروی قهریه، هرگونه اعتراض را سرکوب میکنند. برای مثال، در جنبشهای بهار عربی، حکومتهای سوریه و لیبی، با استفاده از تانک و تفنگ، هزاران نفر را کشتند. این سرکوبها، دقیقاً مشابه سرکوب در رمان «ناجی» است. حکومتها، با ایجاد جویی از ترس، مردم را از هرگونه اعتراض منصرف میکنند.
در فرهنگ، رسانهها و تبلیغات، با ایجاد «نیازهای مصنوعی»، مردم را در بردگی مصرفگرایی نگه میدارند. تبلیغات به ما میگویند: «با خرید این ماشین، آزادی را تجربه کنید.» «با این لوازم آرایشی، به بهشت زیبایی وارد شوید.» این وعدهها، دقیقاً مشابه وعدهی یعقوب به بردگان است: «ناجی همهچیز را درست خواهد کرد.»
راهحل فلسفی: مقاومت در برابر سرکوب
پیام نهایی رمان «ناجی»، یک پیام امیدوارکننده است. نویسنده به ما میگوید که سرکوب، نه یک قدرت مطلق، بلکه یک سازهی فرهنگی-سیاسی است که میتوان آن را شکست. در صحنهی پایانی رمان، وقتی میکائیل فریاد میزند: «ناجی، آزادی است!»، او دیگر منتظر کسی نیست. او خود به نماد نجات تبدیل شده است. او و دیگر بردگان، با همکاری و اقدام جمعی، دیوارهای قصر را میشکنند و آزادی را به دست میآورند.
این پیام، با فلسفهی اگزیستانسیالیسم (وجودگرایی) همخوانی دارد. فیلسوفانی مانند ژان-پل سارتر معتقدند که انسان محکوم به آزادی است. ما نمیتوانیم مسئولیت انتخابها و اقدامات خود را به خدا، سرنوشت، یا جامعه واگذار کنیم. ما خود سازندگان معنا در زندگیمان هستیم. در این فلسفه، «سرکوب» خارجی وجود ندارد. هر فرد باید خود را نجات دهد.
پس چگونه میتوانیم در دنیای مدرن، در برابر سرکوب مقاومت کنیم؟
- هوشیاری: اولین قدم، شناخت دامهای سرکوب در زندگی روزمره است. آیا ما در انتظار کسی هستیم که مشکلاتمان را حل کند؟ آیا به جای اقدام، به انتظار فناوری، دولت، یا رهبر جدید مینشینیم؟
- مسئولیتپذیری: باید مسئولیت تغییر شرایط را بر دوش بگیریم. همانطور که داود میگوید: «ما باید خودمان حقمان را بگیریم.» این به معنای شورش مسلحانه نیست، بلکه به معنای مشارکت فعال در جامعه، حمایت از عدالت اجتماعی، و تغییر الگوهای مصرف و رفتار فردی است.
- اقدام جمعی: تغییر واقعی، از طریق همبستگی و اقدام جمعی محقق میشود. همانطور که بردگان در پایان رمان با هم همکاری میکنند تا دیوار ظلم را فرو بریزند، ما نیز باید با دیگران همکاری کنیم تا جهان عادلانهتری بسازیم.
پیوند با آثار «جهان آرمانی»
رمان «ناجی»، تنها یک اثر مستقل نیست، بلکه بخشی از جهانسازی فلسفی نیما شهسواری در وبلاگ «جهان آرمانی» است. این اثر، با دیگر آثار منتشر شده در این وبلاگ، پیوندهای عمیق مفهومی و فلسفی دارد.
در کتاب «پروسه انسان»، نویسنده به نقد «زیستسیاسی» نظامهایی میپردازد که بر بدن انسانها حکومت کرده و آن را به چرخهای از تولید و کنترل بدل ساختهاند. این دقیقاً همان چیزی است که در «ناجی» میبینیم: بدن بردگان، به ابزاری برای تولید ثروت برای صاحبان تبدیل شده است. نظام حکومتی در «ناجی»، با استفاده از ابزارهای دینی (مانند وعدهی ناجی)، این کنترل زیستی را توجیه و تثبیت میکند.
همچنین، در بخش «پادکست» وبلاگ با عنوان «دلایل شکست جنبشها»، به تحلیل عواملی میپردازد که باعث شکست جنبشهای اجتماعی میشود. یکی از این عوامل، «سرکوب وحشیانه» است که در «ناجی» به وضوح دیده میشود. اما عامل دیگر، که در «ناجی» به شکل ادبی به آن پرداخته شده، «وابستگی به رهبر یا نجاتدهنده» است. جنبشهایی که بر پایهی ایمان به یک نجاتدهندهی واحد شکل میگیرند، با شکست فرد آن رهبر، فرو میپاشند. راه حل، ساختاری است که بر پایهی هوشیاری و اقدام جمعی استوار باشد — همان چیزی که در پایان «ناجی» محقق میشود.
نتیجهگیری: سرکوب، نه قدرت مطلق، بلکه سازهای است که میتوان شکست
رمان «ناجی» نیما شهسواری، یک اثر ادبی نیست، بلکه یک تراکت فلسفی-سیاسی است که به قلب تاریخ و روانشناسی بشر میپردازد. این رمان به ما یادآوری میکند که سرکوب وحشیانه، نه یک قدرت مطلق، بلکه یک سازهی فرهنگی-سیاسی است که میتوان آن را شکست. «ناجی»، نه یک موجود خارقالعاده، بلکه قدرت درونی هر انسان برای تغییر جهان است.
داستان میکائیل و داود، دو مسیر را پیش روی ما قرار میدهد: مسیر انتظار و مسیر اقدام. مسیر اول، راحتتر است، اما به بنبست میرسد. مسیر دوم، پر از خطر و سختی است، اما تنها راه به سوی آزادی واقعی است. در دنیای مدرن، ما هر روز با دامهای «ناجی» روبرو هستیم: از تبلیغات تا سیاست، از فناوری تا فرهنگ. اما انتخاب با ماست. میتوانیم مثل میکائیل اولیه، منتظر بمانیم و درد را تحمل کنیم. یا میتوانیم مثل میکائیل نهایی، فریاد بزنیم: «ناجی، آزادی است!» و دست به دست هم، دیوارهای ظلم را فرو بریزیم.
پایان رمان، با صحنهای نمادین تمام میشود: بردگان، با دستان خالی، دیوارهای سنگی را تکان میدهند و راهی به سوی آزادی میسازند. آنها دیگر به ناجی خارجی نیاز ندارند، زیرا خود به نماد نجات تبدیل شدهاند. این پیام، برای ما انسانهای قرن بیست و یکم نیز صادق است: آزادی، نه هدیهای است که به ما داده میشود، بلکه غنیمتی است که باید با تلاش و همبستگی از دل ظلم بیرون بکشیم. ناجی، در نهایت، خودِ ماست.