در دل هر جامعهای که به ظاهر «آرام» است، یک چشم کور بزرگ وجود دارد — چشمی که تمام ظلمها را میبیند، اما هیچگاه نمیبیند. این چشم، نه متعلق به یک فرد است — بلکه متعلق به جمعیتی است که به جای مقاومت، تسلیم میشود؛ به جای پرسش، خاموشی را انتخاب میکند. شعر «بر ضریح و آستان میدرد جامه و تن»، در بیت «در دلش فریاد صد ظلم و ولی مدهوش بود»، دقیقاً به این چشم کور اشاره میکند. «فریاد صد ظلم»، صدای جهان است — صدایی که هزاران بار در هر روز، در خانهها، زندانها، بیمارستانها و مدارس، بلند میشود. اما «مدهوش بود» — این کلمه، یکی از تلخترین واژههای تاریخ انسانی است. اینجا، نه فراموشی، بلکه انتخاب تاریکی است. این مقاله، به دنبال آن است که بفهمد چرا نادیده گرفتن ظلم، نه فقط بیپاسخی است — بلکه همکاری مستقیم با آن است.
چشم کور: نماد سکوت، نه بیخبری
«در دلش فریاد صد ظلم و ولی مدهوش بود» — این بیت، یک تصویر قدرتمند از حالت ذهنی جمعی را میرساند. «فریاد صد ظلم»، یک عبارت کاملاً تحلیلی است. «صد»، عددی نیست — بلکه یک نماد است. نمادِ تعداد نامحدود. نمادِ هر نفری که درد میکشد. نمادِ هر لحظهای که ظلم تکرار میشود. این فریاد، نه یک صدای موقتی است — بلکه یک نغمهٔ مداوم است که در پسزمینهٔ زندگی روزمره، بدون توقف، پخش میشود.
اما «مدهوش بود». این کلمه، همانطور که در تحلیل منبع اصلی توضیح داده شده، نمادِ «جهل، انفعال و نادیدهگرفتن واقعیت» است. اما مهمتر از آن، این کلمه نشان میدهد که این نادیدهگرفتن، یک انتخاب آگاهانه است. انسان، نه به خاطر ناشناخته بودن، بلکه به خاطر ترس از پاسخگویی، ترس از تنهایی، و ترس از اینکه «اگر ببینم، باید عمل کنم»، چشمان خود را میبندد. او، نه بیخبر است — بلکه هوشمندانه، از دیدن دور میماند. این، دقیقاً همان چیزی است که در پادکست دلایل شکست جنبشها تحلیل شده است: «بزرگترین دشمن انقلاب، نه سلاحها، بلکه سکوت مردم است — چون سکوت، همکاری است.»
همکاری با ظلم: چرا ندیدن، یک عمل است
ما اغلب فکر میکنیم که نادیده گرفتن ظلم، یک عمل بیفعلیت است. اما در واقع، این یک عمل فعال است — عملی که با نگاه کردن، با پرسیدن، با انتخاب کردن بیداری، متوقف میشود. وقتی شاهد ظلم هستی و نمیگویی: «این نادرست است»، تو، به ظالم میگویی: «من تو را تأیید میکنم.» وقتی کودکی را در زیر خاکستر میبینی و نمیروی، تو، به ساختار میگویی: «من برای تو کار میکنم.»
در شعر، شاعر میگوید: «او زِ خود دنیا و ظلم و زشتی اما کور بود». اینجا، «کور بود»، یک حالت دائمی است — نه یک ناتوانی. این انسان، نه نادان است — بلکه کور انتخابی است. او میداند که دنیا زشت است. او میداند که ظلم وجود دارد. اما انتخاب میکند که نبیند. چرا؟ چون دیدن، یعنی مسئولیت گرفتن. و مسئولیت گرفتن، یعنی تغییر. و تغییر، یعنی خطر.
این، دقیقاً همان چیزی است که در جوامع مدرن اتفاق میافتد. ما هر روز، میبینیم که کارگران در کارخانههایی که زیر ۱۰ دلار در روز میگیرند، کار میکنند. ما میبینیم که زنان در خانههایی که نامشان را نمیگیرند، از دست میروند. ما میبینیم که کودکان، در بیمارستانهایی که تجهیزات ندارند، میمیرند. اما ما، به عنوان مشتری، به عنوان شهروند، به عنوان انسان — نادیده میگیریم. و این نادیده گرفتن، یک عمل اقتصادی است: ما، با خرید محصولاتی که از این ظلم ناشی میشود، به آن پول میدهیم. ما، با خاموشیمان، به آن تأیید میدهیم. ما، با نادیده گرفتن، همکاری میکنیم.
نظریهٔ نادیده گرفتن: چرا جامعه، خود را به خودش فدا میکند
هر جامعهای که به ظاهر «ثابت» است، یک نظام نادیده گرفتن را تقویت میکند. این نظام، با چهار ابزار کار میکند:
- تجزیهٔ ظلم: آن را به «مشکلات فردی» تبدیل میکند. «این کودک میمیرد چون والدینش بیمسئولیت هستند» — نه چون سیستم سلامتی نابود شده است.
- فرهنگسازی سکوت: با تبلیغات، آموزش، و فرهنگ عامه، به ما میگوید: «بیخیال شو.»
- تبدیل فریاد به اخبار: فریاد را به یک رویداد خبری تبدیل میکند — یک خبر که بعد از ۲۴ ساعت، از خاطراتمان میگذرد.
- ارائهٔ جایگزینهای ساختگی: «به جای نادیده گرفتن، اینجا یک کمپین احساسی داریم.» یا «فقط یک لایک بزن.» اینها، هیچ تغییری ایجاد نمیکنند — بلکه به ما احساس میدهند که «کار کردهایم».
این سیستم، نه توسط یک دیکتاتور — بلکه توسط هزاران فرد معمولی، تقویت میشود. هر کسی که میگوید: «من چه کنم؟»، در واقع میگوید: «من از ظلم حمایت میکنم.»
در مقالهٔ تحلیل علمی و فلسفی شکست جنبشها، این مفهوم به این صورت بیان شده است: «جنبشهایی که به جای تغییر ساختار، فقط به دنبال تغییر نمادهای ظاهری هستند، هیچگاه نمیتوانند پیروز شوند — چون آنها، هنوز در میان سکوت هستند.»
چشم کور و خواب جمعی: دو وجه یک سکوه
نادیده گرفتن ظلم، دقیقاً همان چیزی است که در خواب جمعی تعریف شده است. وقتی همهٔ ما چشمهایمان را میبندیم، جهان، برای همهٔ ما، ناپدید میشود. این، یک نوع از اتحاد است — اتحاد بر ضد واقعیت. اتحاد بر ضد مسئولیت. اتحاد بر ضد عقل.
در این وضعیت، هیچکس نمیتواند به تنهایی بیدار شود — چون بیدار شدن، یعنی تنهایی. و تنهایی، یعنی خطر. بنابراین، همهٔ ما، به طور ناخودآگاه، یکدیگر را به خواب میکشانیم. هر کسی که نمیگوید: «این غلط است»، به دیگران میگوید: «من هم مثل تو هستم. من هم نمیخواهم ببینم.»
این، یک چرخهٔ خودتکرار است. چرخهای که در شعر با عبارت «او کُند خود را فدا و بر جهانش کور بود» توصیف شده است. انسان، خود را فدا میکند — و در همان لحظه، جهان را نمیبیند. این دو، یک فرآیند هستند. فدا کردن، به معنای تسلیم شدن به ساختار است — و تسلیم شدن به ساختار، به معنای نادیده گرفتن واقعیت است.
چگونه چشم کور را ببینیم؟
بازگشایی چشم کور، یک عمل فیزیکی نیست — بلکه یک عمل اخلاقی است. اینجا، چند قدم عملی وجود دارد:
- هر روز یک بار، یک فریاد را بشنو. نه یک فریاد خبری — بلکه یک فریاد انسانی. یک زنی که میگوید: «من دیگر نمیتوانم تحمل کنم.» یک کودکی که میگوید: «من میخواهم زنده باشم.» این فریاد را بشنو. نه به عنوان یک رویداد — بلکه به عنوان یک پیام.
- هر روز یک بار، یک سؤال بپرس: «من چه نقشی در این ظلم دارم؟» آیا من با خرید محصولاتی که از این ظلم ناشی میشود، به آن پول میدهم؟ آیا من با خاموشیام، به آن تأیید میدهم؟ آیا من با نادیده گرفتن، به آن اجازه میدهم که ادامه یابد؟
- هر روز یک بار، یک کار کوچک انجام بده. نه یک کار بزرگ — یک کار کوچک. یک نامه بنویس. یک کتاب بخوان. یک کسی را به یاد بیاور. یک صدای خوب بزن. این کار، نه برای تغییر جهان است — بلکه برای این است که بگویی: «من دیگر نمیخواهم کور باشم.»
این راه، سخت است. چون بازگشایی چشم، یعنی دیدن درد. و درد، یعنی تنهایی. و تنهایی، یعنی خطر. اما این راه، تنها راهی است که میتواند ما را از همکاری با ظلم نجات دهد.
نتیجهگیری: نادیده گرفتن، همکاری است — و همکاری، یک جنایت است
چشم کور جهان، نه یک نقص است — بلکه یک انتخاب است. انتخابی که هر روز، توسط میلیونها انسان تکرار میشود. وقتی ما نادیده میگیریم، ما به ظالم میگوییم: «من تو را تأیید میکنم.» وقتی ما سکوت میکنیم، ما به فریاد میگوییم: «من تو را نمیشنوم.»
شعر، به ما یاد میدهد: «چاره بر این اختگی و بر چنین افکار خواب — زیستن در کام دنیا دیدن ظلم و عذاب». اینجا، «چاره»، نه توسل است — بلکه دیدن است. دیدن ظلم و عذاب — یعنی بیداری. دیدن ظلم و عذاب — یعنی مسئولیت گرفتن. دیدن ظلم و عذاب — یعنی شروع به کار کردن.
اگر میخواهی جهان را تغییر دهی — ابتدا چشمت را باز کن. ابتدا فریاد را بشنو. ابتدا ببین. و از آن لحظه، دیگر هیچ قدرتی نمیتواند تو را کور کند — چون تو، دیگر نمیخواهی کور باشی.
سوالات متداول (FAQ)
آیا نادیده گرفتن ظلم، فقط یک مشکل اخلاقی است؟
نه. نادیده گرفتن ظلم، یک جنایت اجتماعی است — چون به طور مستقیم، به تداوم آن کمک میکند. هر کسی که نادیده میگیرد، یک سهم از ظلم دارد.
آیا میتوان بدون دیدن ظلم، انسانیت را حفظ کرد؟
نه. انسانیت، دقیقاً در دیدن ظلم و پاسخ به آن، تعریف میشود. اگر چشمهایتان را ببندید، شما نه انسانیت را حفظ میکنید — بلکه انسانیت را میکشید.
چگونه میتوانم تشخیص دهم که در حال نادیده گرفتن هستم؟
اگر هرگز نمیپرسی: «چرا این اتفاق میافتد؟»، اگر هرگز نمیگویی: «من نمیخواهم این را ببینم» — و هرگز نمیکنی کاری برای تغییر آن، آنگاه، در حال نادیده گرفتن هستی. نشانهٔ بیداری، این است که شروع کنی به پرسیدن.
اگر این مقاله به شما کمک کرد، لطفاً آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید — چون نجات، یک راه تکنفره نیست. نجات، یک سفر جمعی است — و اولین قدم آن، این است که ببینیم: ما هنوز زندهایم.

















