Logo true - Copy

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

دانلود رایگان داستان کوتاه همانگر اثر نیما شهسواری

داستان کوتاه همانگر در دو نسخه متنی و صوتی - همینجا بخوانید یا نسخه صوتی را گوش کنید

به اشتراک‌گذاری لینک دانلود مستقیم داستان کوتاه صوتی همانگر در شبکه‌های اجتماعی

مشخصات داستان کوتاه همانگر

از مجموعه داستان‌‌های کوتاه کتاب دَوَران
29:34
مدت‌زمان:
  • نویسنده: نیما شهسواری
  • فرمت‌های ارائه شده: 🎧کتاب صوتی، متن داستان کوتاه
  • پلتفرم‌های انتشار: وب‌سایت جهان آرمانی، یوتیوب، اسپاتیفای و...
  • نحوه دسترسی: پخش آنلاین – دانلود رایگان
  • موسیقی متن: نامشخص
  • راوی: نیما شهسواری

متن داستان کوتاه همانگر

دسترس به متن کامل و مطالعه آنلاین داستان کوتاه همانگر

روستایی در دوردستان بود که کدخدایی به خود داشت، کدخدا به همراهی برخی دیگر از روستاییان ذی‌نفوذ اداره‌ی این روستا را به عهده داشتند، آنان صاحبان این روستا به حساب می‌آمدند

روستا تولیداتی از محصولات کشاورزی داشت که با فروختنش به شهرهای اطراف رونق را به این روستا میهمان می‌کرد، روستاییان همواره در حال کار و تلاش بودند تا با تولیدات خود رونق را به روستایشان میهمان کنند و کدخدا و همراهانش سعی در اداره‌ی این روستا داشتند،

کدخدا این مقام را موروثی به دست آورده بود، او از خان‌زادگان این روستا به حساب می‌آمد و از همان روز نخست بعد از مرگ پدرش سکان هدایت این روستا را به دست گرفته بود، این خاندان از همان دیرباز حکمرانان روستا به حساب می‌آمدند، روستاییان باور داشتند که در جنگی سخت با اجانب پدران این خاندان با همراهی دیگر روستاییان توانستند این خاک را حافظ شوند و این‌گونه شد که به واسطه‌ی فرماندهی اجداد این خاندان از همان روز فرمانروایی به آنان رسیده بود،

کدخدا باید نظم و امنیت را به روستاییان هدیه می‌داد، او از این رو جماعتی را برای خود تشکیل داده بود از اقوام و خویشان و دوستان نزدیکش که در این امر خطیر او را همراهی کنند، در ازای این رهبری او از مردمان این روستا طلب مالیات می‌کرد

القاب بسیاری این مقدار از مال و تقدیم آن به کدخدا داشت، برخی آن را جزیه، برخی زکات، برخی فدیه و مالیات و برخی حق ریش سپیدی می‌گفتند، آنان باید که در شالی‌های خود مشغول کار می‌شدند و به اتمام کار و درو کردن محصول بخشی از آن را به عنوان مالیات تقدیم کدخدا می‌کردند، از این رو بود که کدخدا از دیگران وضع بهتری داشت، از همه‌ی زمین‌های آبادی سهمی می‌برد و با فروش آن می‌توانست به قدرت و ثروتش بیفزاید، بیشمارانی را به خدمت بگیرد تا برای او کار کنند و او از این فدیه به آنان هبه کند،

فرای همه‌ی روستاییان که به این نظم سر تعظیم فرود آورده بودند، بودند آنانی که سر ناسازگاری با نظم حاکم داشتند، آنان این مقدار از مال و فدیه آن به کدخدا را زورگویی کدخدا و مال دیگران را غصب کردن می‌خواندند، تعدادشان به نسبت دیگران کمتر بود و بیشتر تلاش می‌کردند تا هویت خود را برای دیگران فاش نکنند، زیرا در برابر موج خروشان ایستادن کار هر کسی نبود،

اما با تمام این تفاسیر باز هم در گوشه و کنار سخن‌هایی از آنان شنیده می‌شد و دیگران از گفته‌های آنان می‌شنیدند، پاسخ مستقیم به آنان این بود:

کدخدا حافظ جان و مال ما در برابر اجنبان است، خاندان او باری ما را از چنگ اجنبان رهایی داده و ما مقداری از مال به دست آمده را به او می‌بخشیم تا حافظ این آرامش ما باشد،

این سخنان ورد زبان خاص و عام بود، یاران کدخدا در میان مردمان بسیار بودند و کسی نمی‌دانست که آیا این‌ها صحبت‌های اولیه‌ی آنان و تکرار آن به نزد دیگر رعایا بوده و یا آن یاران این عرایض را از رعایا آموخته‌اند، اما در بیشتر جمع‌ها هر جا سخنی از زورگویی کدخدا و غصب مال به میان می‌آمد مفاهیمی با چنین مضامینی به میان می‌آمد و آن گفته را در نطفه خفه می‌کرد

در یکی از روزها که کدخدا مردمان روستا را جمع کرده بود تا برای آنان سخنرانی کند و به آنان از آینده‌ی روستا بگوید اتفاقی روستا را تکان داد،

در آن روز خاص کدخدا همه را جمع کرد، همه‌ی آنانی که در روستا و به شالی‌ها چیزی می‌کاشتند، به آنان گفت که باید در این ماه از سال به مقدار مالیات خود بیفزایند، دلیل هم روشن بود، قرار بود برای راه روستا و رسیدن بارها به یکی از شهرهای اطراف هزینه شود، کدخدا مقدار فدیه را دو برابر اعلام کرد و به آنان گوشزد کرد اگر چنین کاری را انجام دهند در سال‌های آینده خواهند توانست که محصولاتشان را به شهر دیگری در اطراف خود بفروشند و سود بیشتری حاصل کنند،

بعد از پایان سخنان کدخدا بود که همه به نشانه‌ی تأیید سر تکان دادند و با کدخدا هم‌رنگ و هم‌قسم شدند تا روستا را رونق دهند، اما به میان تمام یکرنگی‌ها حسنی ساز مخالف را زد،

حسنی به مانند دیگران نبود، او با دیگران تفاوت‌های بسیار داشت، او نمی‌توانست هر چیز را بپذیرد، باید برایش استدلال می‌کردند، باید او را قانع می‌کردند، باید برای او نقشه راه ترسیم می‌کردند و در هیچ موضوعی به این سادگی‌ها قانع نمی‌شد و این بار هم قانع نشد، با شنیدن صحبت‌های کدخدا برافروخته ایستاد و در برابر او چنین گفت:

چرا باید مقدار مالیات را بیفزاییم؟

یکی از یاران کدخدا که در اطرافش بود گفت:

برای کشیده شدن راه تازه و فروختن بارهایمان به قیمت بیشتر

حسنی بلافاصله گفت:

هزینه‌ی این راه کشیدن چه قدر خواهد شد، چرا هزینه‌ها را به همه نمی‌گویید تا هر کس به سهمش مبلغی را بپردازد

یکی دیگر از یاران کدخدا برافروخته گفت

منظورت چیست، آیا به کدخدا شک داری؟

حسنی کلافه در حالی که از دیگران هم تقاضای واکنش داشت گفت:

آری شک دارم، من به همه شک دارم، دادن همان قدر از مالیات هم برای ما چیزی باقی نمی‌گذارد و ما با کار کردن هر روزه در شالی‌هایمان هماره محتاج نان و آب مانده‌ایم

با گفتن حسنی شوری به جماعت تزریق شد، اما کدخدا قائله را خاتمه داد و این‌گونه رو به حسنی گفت:

حرف‌هایت قابل تأمل است می‌خواهم با تو در خانه‌ام صحبت کنم، فردا به خانه‌ی ما بیا تا راه‌حل تازه‌ای بجوییم

بعد از این گفته‌های کدخدا بود که روستاییان متفرق شدند و در میان رفتن‌ها هرکدام قصه‌ای را برای دیگری که جوان‌تر بود تعریف کرد، همه‌ی داستان‌ها یک پایان و یک سرآغاز داشت، همه گفتند:

حسنی جدی داشت که حسنی او را می‌خواندند، (هر چند که همه از جد حسنی بودن او مطمئن نبودند، اما اتفاق نظر داشتند که نام او هم حسنی بوده است) در سالیان پیش زمانی که جد کدخدا ارباب روستا بود، در میان جمع روزی به فریاد آمد و از زشتی‌های روستا گفت، او گفت و کدخدا شنید و مردمان به حرف‌های او گوش سپردند، به نوبت دوباره که همه‌ی روستاییان به جمع هم در آمدند کدخدا خواند و همه گوش سپردند، دیگر حسنی در کار نبود تا چیزی بگوید و همه دانستند که پاسخ گفتنشان نبودنشان است

همه این داستان را خواندند و کدخدا هم به طول تمام شب این قصه را خواند و به فردایش برافروخته به نزد مشاورانش رفت، همان همراهان که او را در اداره‌ی این روستا کمک می‌کردند، برآشفته گفت:

حسنی را چه کنیم؟

همه گفتند حسنی یک‌بار گفت و دیگر توان گفتنش نخواهد بود،

یکی در این میان به طنز رو به جماعت و بالأخص کدخدا کرد و گفت:

حسنی دیگر کیست؟

مگر ما حسنی در روستا داشته‌ایم؟

کدخدا که کلافه بود و مدام راه می‌رفت، فریاد زد:

نه راه‌حلش این نیست، همان‌گونه که من تمام شب را به حسنی و جد بزرگوارم فکر کردم مردم هم آن داستان را شنیده‌اند، به آن فکر کرده و تا عمر دارند خاطره‌اش به نزدشان زنده است، به فردایی شاید این آتش زیر خاکستر روشن شود و همه‌ی روستا را به آتش بکشد، من حسنی را همسو می‌خواهم، من حسنی همانند دیگران می‌خواهم، من یک جریان آب به راه خواهم ساخت تا همه در کنار هم و یکرنگ و یک‌سو باشند

کدخدا مدام فریاد می‌زد و به این سو و آن سو می‌رفت که یکی از یارانش گفت:

ارباب، من بار پیش که به شهر رفته بودم از شهریان شنیدم که دستگاهی ساخته تا آدمیان را یکسان کنند، آنان را همتا و برابر به افکار می‌زایند و به یک‌سو می‌خوانند

کدخدا گفت:

این ممکن نیست، چگونه همه را به یک راه می‌خوانند، این دستگاه چیست، چگونه کار می‌کند، آدمیان را چگونه به یکرنگی وا می‌دارد؟

یار وفادار که سر ذوق آمده بود از جای برخاست و در برابر کدخدا ایستاد و شروع به لفاظی کرد:

فدای سرتان شوم، شهریان دستگاهی ساخته‌اند که چند سیم به سر آدمیان وصل می‌کنند و او را به حفره‌ای می‌نشانند، آنان در ابتدا او را بیهوش کرده و پس از آن دستگاه را روشن می‌کنند، دستگاه پر سر و صدایی است، باید امر کنید تا در دل روستا به زیر زمین حفره‌ای حفر کنند و دستگاه را به قعر آن بکارند تا روستاییان از صدای آن با خبر نشوند،

آنگاه که دستگاه شروع به کار کردن می‌کند، ارباب بر او می‌خواند که چگونه باش که چه بکن و از چه چیز نهی شو،

ارباب بزرگ که شما هستید می‌توانید برای دستگاه بخوانید و او اوامرتان را به هر کس که بر آن بسته مانده باشد اجرایی خواهد کرد، آنگاه که شما امر کردید به بیداری او که بر دستگاه نشسته است آن خواهد کرد که شما امر کرده‌اید

مثلاً اگر شما به حسنی امر کنید که دادن این مالیات برای روستا مفید است، ما باید راه داشته باشیم، باید راه را بسازیم، این امر تنها به دستان با برکت کدخدا قابل وصول است، بعد از بیداری حسنی همان خواهد کرد و همان را خواهد گفت که شما فرموده‌اید

کدخدا خشک بر جایش مانده بود و به حرف‌های یارش گوش می‌داد، خادمش هر بار با آب و تاب بیشتر از دستگاه ساخته به دست شهریان می‌گفت و کدخدا مجذوبانه‌تر به او گوش می‌داد که یک‌باره کدخدا گفت:

چرا از این دستگاه برای کسی سخن نگفته‌اند، چرا آن را در اختیار عموم قرار نداده‌اند، چرا حتی نام و آوازه‌اش هم به ما و یا دیگر روستاییان نرسیده است، کدخدا این را گفت و با نگاه به دیگران از آنان طالب پاسخ شد که آیا آنان از نام و آوازه‌ی این دستگاه چیزی شنیده‌اند یا نه

همه در چشم بر هم زدنی پاسخ منفی دادند و در همین میان بود که مستخدم و یار با وفای حاکم این‌گونه خواند:

سرورم، این دستگاه از آن دولتیان است، این دستگاه را حاکمان کشور ساخته و بیشتر آن در پایتخت نگهداری می‌شود، من هم آن را از یکی از مستخدمان دولتی شنیده‌ام، آن را برای عموم نساخته و ساخته‌اند تا عموم را با آن رهبری کنند، پس نگفتن نام و آوازه‌اش به صلاح کشور است، توقع نباید داشت که آن را در هر کوی و برزنی بفروشند و از آن به همگان بگویند

یار وفادار این را گفت و پس از چندی ادامه داد:

سرورم آیا به خاطر دارید که چندی پیش مشکلی مملکت را در هم گرفت و همه را به نابودی کشاند، آیا خاطره‌تان هست که مردانی به شهر بر آمدند که مانند زنان لباس می‌پوشیدند، مانند زنان رفتار می‌کردند و به آغوش مردان می‌خوابیدند، خاطره‌تان هست زنانی بر آمده بودند که به مانند مردان لباس می‌پوشیدند و رفتار می‌کردند و طالب هم‌خوابگی با زنان بودند،

کدخدا به نشانه تأیید سر تکان داد و یکی از همراهان گفت:

آری همه می‌گفتند قیامت نزدیک است، به همین زودی قیامتی به پا خواهد شد،

یار وفادار ادامه داد: آری اما اگر خاطره‌تان باشد، بعد از چندی این مشکل از ریشه بر کنده شد، راه‌کار دولتیان استفاده از همین دستگاه بود، آنان این اشخاص را دستگیر و بیهوش کردند و به دستگاه سپردند و بعد به آنان خواندند که باید زین پس به جنس خود تعلق داشته باشید و با جنس مخالف خود همبستری کنید و این‌گونه شد که ریشه‌ی این مشکل از بن کنده شد

یکی به میان حرفش آمد و گفت:

اما من شنیده بودم که آنان را به دستگاهی ریختند که آلت و عورتشان را تغییر داد، برای مردان زن‌نما آلت زنانه و سینه نشاند و برای زنان مردنما عورت و ریش مردانه به وجود آورد

یکی دیگر گفت: اما من شنیده بودم همه‌شان را به میان آتش سوزاندند که آنان عرش خداوندی را به لرزه در می‌آوردند

یکی دیگر فریاد زد، نه من می‌دانم همه‌ی آنان را از کشور تبعید کردند و آنان به دیارهایی در دوردست رفتند که بلاد کفر نام دارد، آنجا همراهانی دارند که با آنان زندگی می‌کنند

یار وفادار سری تکان داد و دوری به میان جمع زد و گفت:

امان از این حرف‌های مردم، مردمان هماره شایعه می‌سازند و بر آن بال و پر می‌بخشند، شمایان چرا به این سادگی آن را باور کرده‌اید، هر چند خود دولتیان هم در این شایعه‌پراکنی‌ها بی‌تقصیر نبوده و خودخواسته خواستند تا آدمیان فکرهای فراخ کنند

در این میان کدخدا به فکر فرو رفت و با خود خواند:

عجب دولتیان بی‌هوش و خردی هستند اینان، باید آنان را هم‌رنگ و همسو می‌کردند و به همه می‌خواندند که آنان به مانند دیگران‌اند، نه آنکه بر این طبل رسوایی و مرگ و تبعید پا فشارند

یار وفادار به میان افکار کدخدا آمد و گفت:

آیا می‌خواهید یکی از آن دستگاه‌ها را برایتان خریداری کنم؟

کدخدا با شادمانی گفت:

آری حتماً، من به آن دستگاه نیاز دارم

یار پاسخ گفت: اما قیمت گزافی برای خرید آن باید که متحمل شوید، آن دستگاه و تصاحبش برای هر انسانی مقدور نیست، من هم به واسطه‌ی رفاقت با یکی از مستخدمین دولت می‌توانم آن را در اختیار شما بگذارم، اما برای تهیه‌ی هزینه‌اش باید دست به فروختن برخی از اراضی اجدادی خود بزنید

حاکم در حالی که بادی به غبغب انداخته بود گفت:

تو تنها هزینه‌اش را بگو، من آن را تأمین خواهم کرد، هر قدر باشد آن را خواهم داد، باید که همه‌ی روستاییان را یکرنگ و یک‌سو نگاه دارم، فکر می‌کنی تا چند روز دیگر آن را به روستا بیاوری؟

یار با حالتی پر از شک گفت:

نمی‌دانم اما فکر کنم چند هفته‌ای زمان ببرد،

کدخدا با پرخاش فرمان داد:

تا سه روز دیگر باید که اینجا باشد و گرنه هیچ‌گاه به روستا بازنگرد و برو با همان شهریان زندگی کن

یار کدخدا با کرنشی عرض کرد:

فدای سرتان شوم، چشم آن را تا سه روز دیگر خواهم آورد و این‌گونه شد که مرد رفت و کدخدا فردا صبح به نوکران دستور داد تا زمین روستا را حفر کنند در نقطه‌ای دوردست و زمین را آن‌قدر بکنند تا بتوان در آن سیاه‌چالی عمیق و بزرگ ساخت و بعد از آن بود که حسنی را به پیشگاهش پذیرفت و با او وارد صحبت شد

حسنی مدام به کدخدا می‌گفت، باید فکری به حال رفاه روستاییان کند، آب برای کشت در این روستا کم است، باید از این مالیات برای تأمین آب کشاورزان بهره بگیرد، راه در اولویت نیست، بی‌آبی این روستا را فلج کرده است، بعد اذعان می‌کرد که برخی از خانواده‌ها ندارند که مالیات دهند، باید که کدخدا مالیات را بر آنان ببخشد و مدام از مشکلات با کدخدا صحبت می‌کرد اما کدخدا به او گوش نمی‌داد و غرق در افکارش بود،

تنها در انتها رو به حسنی کرد و گفت، یک هفته به من زمان بده تا به صحبت‌های تو فکر کنم و هفته‌ی دیگر حتماً باز با هم خواهیم نشست و به نتیجه‌ای واحد خواهیم رسید که خیر مردم آبادی در آن خواهد بود،

حسنی با شنیدن این حرف‌ها از خانه‌ی کدخدا بیرون رفت و به همه گفت که کدخدا تا هفته‌ی دیگر تغییراتی در نظم حاکم پدید خواهد آورد که به نفع همگان خواهد بود، کدخدا مدام به حسنی فکر می‌کرد که امروز از او چه‌ها به مردمان گفته است، از او تعریف کرده و او را ستوده است، وقتی هفته‌ی دیگر از خانه‌ی من بیرون برود و به همه بگوید که باید راه را ساخت که باید به کدخدا اطمینان کرد همه خواهند دانست که حق با کیست،

کدخدا مدام به حسنی و روزهای آینده فکر می‌کرد به اثبات حقانیتش به نزد همه‌ی روستاییان، به هم‌رنگی حسنی با دیگران و یکرنگ شدن همه‌ی مردمان با یکدیگر، بعد به فکر دستگاه افتاد، به خودش لعنت فرستاد که چرا از یارش نپرسیده که سوخت دستگاه چیست، این دستگاه با چه کار می‌کند، با خود احتمال داد که باید از خرد مرد دانایی قوت بگیرد و خود را در برابر آن دستگاه تصور کرد که با هوشش چرخ‌های دستگاه را به کار خواهد انداخت، بعد گفت، شاید با خون آدمیان چرخ‌هایش به کار بیفتد که آدمیان را دوباره پدید می‌آورد و باز فکرهای گوناگون کرد تا به نتیجه‌ای برسد

بعد از خود پرسید این دستگاه تا کی کار خواهد کرد، آیا محدودیتی برای یکرنگ کردن آدمیان دارد، آیا بعد از تعداد مشخصی دیگر کار نخواهد کرد، باز به خود لعنت فرستاد که چرا این سؤال‌ها را از یارش نکرده و خودش نمی‌توانست به پاسخ قانع‌کننده‌ای برسد اما به خود نهیب زد که اگر دستگاه به درستی کار کند دوباره بعد از اتمام فعالیت به واسطه‌ی تعداد محدود از آن خریداری خواهد کرد

فکر می‌کرد که چه قدر ساده می‌تواند همسرش را خواب کند و به دست دستگاه بسپارد تا هر چه او امر می‌کند را به گوش فرا بخواند، مثلاً اینکه چگونه با او رابطه‌ی جنسی برقرار کند، یا رضایت دهد که او همسر جوان تازه‌ای اختیار کند، یا آنکه راضی شود تا امیال او در همخوابگی با زنان بسیار را اذعان کند، بعد به خود نهیب زد برای اینکار باید خویش به تنهایی همسرش را به دستگاه بسپارد، اما به آن سیاهچال چگونه می‌تواند همسرش را ببرد، تازه آن سیاه‌چال باید که نگهبان داشته باشد، چگونه از شر نگهبانان خلاصی یابد،

بعد به خود گفت اما همه‌اش که به همسرش ختم نمی‌شود،

مثلاً پسر ارشدش که بسیار در برابر حرف‌های او گردن‌فرازی می‌کند هم نیاز به همان دستگاه دارد، باید او را هم به پشت دستگاه بنشاند و به او امر کند تا مطیع او باشد، دخترش او هم در برابر ازدواج با کدخدای ده دیگر گردن‌فرازی کرد و خواسته‌ی او را زیر پا گذاشت باید او را هم به پشت دستگاه بنشاند،

بعد از تمام این فکرها بود که با خود گفت ای کاش به یار گفته بودم تا دو دستگاه برایم تهیه کند، یکی برای مردمان روستا و یکی در خانه برای عهد و عیال و دیگر کارکنان، مثلاً یکی از خادمان روستا بسیار در برابر چموش بازی در آورده است، او چند بار به جمع در برابر صحبت‌هایم ایستادگی کرد و حرفم را به دیده‌ی منت نپذیرفت، باید او را هم به پشت دستگاه بنشانم

مردمان روستا آن بسیار رعایایی که برخی غر و لندکنان مالیات را می‌پردازند، یا مثلاً آن مردک دیوانه که در برابر خواسته‌ی من برای هم‌خوابگی با دخترش جواب رد داد و یک شبه از روستا فرار کرد، اگر آن دستگاه در اختیارم بود او و دختر و همسرش را با هم به پشت دستگاه می‌نشاندم و در آنی همه‌ی آنان را امر می‌کردم تا کنیزکان و غلامان من باشند،

باز با خود مرور کرد و هر بار کسی را به پشت دستگاه نشاند، از اقوام و دوستان و خویشاوندان تا همسر و فرزند تا رعایا و دست آخرش به بزرگان هم رسید، مثلاً ارباب روستای کنار که همواره با او سر جنگ دارد، با خود نقشه کشید که یک‌بار او را به خانه‌اش دعوت خواهد کرد و او را مسموم خواهد کرد تا بیهوش شود، آنگاه او را به پشت دستگاه خواهد نشاند تا هر چه زین پس امر کرد را به دیده‌ی منت بپذیرد و در برابر او نایستد،

کار به فراتر می‌رفت و هر بار کسی را به پشت دستگاه می‌نشاند حتی به رؤیاهایش به ریاست مملکت هم رسید و خواست او را هم به پشت دستگاه بنشاند و شاه این سرزمین شود، برایش این روستا و روستاییان بی‌ارزش می‌آمد و دیگر خویشتن را به آن تصویر کوتاه نمی‌دید و سرآخر به این نتیجه رسید که باید زین پس هر که را به پیش فرا می‌خواند به پشت دستگاه بنشاند و به او امر کند تا همه یکرنگ به رنگی که او می‌خواهد در آیند، در میان همین افکار بود که چشمانش خواب رفت و دیگر به خواب ادامه‌ی هر چه در دستگاه و دستگاه‌ها بود را دید

دید که یار وفادارش رفته است، آن پول را به جیب زده و از روستا دور شده است، دید که همه‌ی مدت را برای او داستان‌سرایی کرده تا آن مقدار پول را که فکر می‌کرد مزد تمام این سال‌ها کار کردن است را از او باز ستاند، دید که او در دوردستی دور از این روستا و شهر و کشور زندگی می‌کند و دیگر هیچ نامی از کدخدا را به زبان نمی‌آورد

دید که انسان نتوانسته چنین دستگاهی پدید آورد که همه را یکرنگ کند با آنکه تمام فکرهای انسان به یکرنگ کردن دیگران است، به همسو کردن و مطیع خواندن است، به تسلیم داشتن و سر تعظیم را فرو آوردن است

دانست که چنین دستگاهی را نساخته‌اند اما به همان خواب و به خواب هزاری دیگر از انسان‌ها دید که هر روز دستگاه‌های تازه‌ای می‌سازند تا همه را یکسو و یکرنگ به یک فکر و نظم واحد در آورند، همه را مطیع امری کنند که صاحبان قفس خوانده‌اند، با همان فکرهای بیمار و آلوده‌شان

دید که یک بار جعبه‌های جادو به پیش می‌آیند و برای آدمیان می‌خوانند، هر بار به گوششان تکرار می‌کنند تا چیزی ارزش برایشان خطاب شود، چیزی که بدترین ارزش‌ها است

دید که به کلاس‌های درس به مکاتب به بحث‌ها به جدل و خواندن‌ها به آموزش و تعالیم همه را تسلیم می‌خوانند و همه را به درس بی‌مهری و آزار دیگران درس می‌دهند، دید که سطح‌های نورانی به دست آدمیان رسوخ می‌کند دید که عینک‌هایی از جنس مسخ کردن تسخیر ذهن‌ها به پیش می‌آید، دید که هر بار به حربه‌ای تازه سعی دارند تا آدمیان نبینند تا ببینند اما آنچه برایشان از پیشتری تصویر شده است، همه را در خواب نه او که هزاری می‌دیدند، تابلوهای اعلانات را می‌دیدند، تبلیغ‌ها را می‌خواندند، روزنامه‌ها، کتاب‌ها، نمایش‌ها هنرها همه را می‌دیدند که برایشان لالایی از یکرنگی و خاموشی در نظم حاکم می‌کنند و همه را می‌خورند و می‌بلعند و دستگاه‌ها هر بار به شکل‌های تازه‌ای بر آمده‌اند تا همه را به نظم حاکم اسیر کنند،

آمده‌اند تا اسیران را به پیش برند و فرا بخوانند تا آن کنند که به آنان دستور داده شده است، می‌دیدند که اوامر خوانده می‌شود و عامرین به تخت‌ها می‌نشینند و در انتظار تسلیم و سر سپردن دیگران می‌مانند که هرکدام نشانه به دوش و پیشانی‌ها دارند، دیدند که همه در این سالیان آن قدر به این ارزش‌های خود ساخته‌ی دیوانه‌وار به این نظم جهانی بیمار در آمده و از آن شده‌اند که کندنشان از این نظم رؤیا است

همه را می‌دیدند و هر بار برایشان خوانده می‌شد که چگونه این امواج به جان و ذهن و روحشان رسوخ می‌کند و آنان را به یکرنگی فرا می‌خواند در برابر هر تغییر و دگرگونی می‌ایستد که می‌دانند حاکمان، تغییر به معنای نابودی آنان است، همه را دیدند اما آنان را هم دیدند که با روحی طغیانگر و جانی یاغی آمده تا تغییر دهند، آمده تا در برابر هر موج بایستند و دریا را تکان دهند، جهت حرکت را تغییر دهند و نظم حاکم را از میان بردارند، هیچ بر آنان کارگر نیست که آنان دانسته خرد راهگشا است باید که از آن مدد برد و جهان را آن کرد که به رؤیا ساخته‌ایم.

 

7 1

نسخه صوتی داستان کوتاه صوتی همانگر

شنیدن داستان کوتاه و دانلود رایگان همانگر

نسخه ویدیویی داستان کوتاه همانگر

دیدن و شنیدن داستان کوتاه و دانلود رایگان همانگر

شنیدن به داستان کوتاه صوتی همانگر از اسپاتیفای

🎧 پادکست داستان کوتاه شنیدن در اسپاتیفای و پلتفرم‌های دیگر همانگر

پخش آنلاین داستان کوتاه صوتی همانگر از یوتیوب

تماشای ویدیوی داستان کوتاه روایت صوتی و تصویری همانگر

آثار صوتی نیما شهسواری، پادکست و کتاب صوتی در شبکه‌های اجتماعی

از طرق زیر می‌توانید فرای وب‌سایت جهان آرمانی در شبکه‌های اجتماعی به آثار صوتی نیما شهسواری اعم از کتاب صوتی، شعر صوتی و پادکست دسترسی داشته باشید

برخی از کتاب‌های نیما شهسواری

دانلود رایگان کتاب، آثار نیما شهسواری، برای دسترسی به کتاب بیشتر صفحه را دنبال کنید...

توضیحات پیرامون درج نظرات

پیش از ارسال نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.

برای درج نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.

نظرات شما پیش از نشر در وب‌سایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.

اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم می‌کند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.

برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آن‌ها معذوریم.

از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکه‌های اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.

برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.

توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینک‌های زیر اقدام نمایید.

بخش نظرات

می‌توانید نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را از طریق فرم زبر با ما و دیگران در میان بگذارید.
0 0 آرا
امتیازدهی
اشتراک
اطلاع از
guest
نام خود را وارد کنید، این گزینه در متن پیام شما نمایش داده خواهد شد.
ایمیل خود را وارد کنید، این گزینه برای ارتباط ما با شما است و برای عموم نمایش داده نخواهد شد.
عناون مناسبی برای نظر خود انتخاب کنید تا دیگران در بحث شما شرکت کنند، این بخش در متن پیام شما درج خواهد شد.
0 دیدگاه
بازخورد داخلی
مشاهده همه نظرات
برخی از کتاب‌های صوتی نیما شهسواری
برای دسترسی و دانلود رایگان تمامی عناوین، صفحه کتاب صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

بیشتر از آثار صوتی نیما شهسواری بدانید

آثار صوتی نیما شهسواری شامل

 

تمامی این آثار به صورت رایگان در اختیار شما است

همچنین شما نیز می‌توانید در این راه در کنار ما باشید و در صوتی کردن این آثار به ما کمک کنید، تا هر چه بیشتر این افکار نشر گردد و موجبات آگاهی و تغییر را فراهم سازد

آثار نیما شهسواری پیرامون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا و … است

تمامی این آثار در قالب‌های مختلفی از جمله شعر، داستان مقالات و … گردآوری شده و دسترسی به آن سهل و قابل وصول است،

برخی از این آثار به صورت صوتی منتشر و برخی دیگر در آینده منتشر خواهد شد

در پادکست “به نام جان“، سفری عمیق به دنیای اندیشه و آزادی آغاز می‌شود. در هر قسمت از این سفر، به بررسی موضوعاتی همچون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا، مشکلات اجتماعی و … می‌پردازم.

اینجا جایی است که صدای ما تلاش می‌کند تا به عمق مسائل پی ببرد و از طریق گفتگوهای مختلف، نگاهی تازه و الهام‌بخش به دنیای پیرامون ایجاد کند.

آیا به دنبال تجربه‌ای از گفتگوها و تفکراتی غنی از دیدگاه‌های متنوع هستید؟

آیا علاقه‌مند به درک بهتر موضوعات مهم امروزی از زوایای جدید هستید؟

پس گوش دادن به پادکست “به نام جان”، دعوت به یک سفر نوین در دنیای اندیشه و آزادی است.

به نام جان قصد دارد تا مباحث مهم جهان را به زبانی ساده، صریح و روشن با شما در میان بگذارد

بی‌شک بزرگترین همکاری شما با ما به اشتراک گذاشتن این آثار با دیگران است

اما فرای این اشتراک‌گذاری و اطلاع به دیگران پیرامون این تغییر شما می‌توانید در کنار ما باشید

راه‌های بسیاری برای همکاری با ما وجود دارد، شما می‌توانید در زمینه ترجمه‌ی آثار، طراحی گرافیکی، کتاب صوتی، طراحی وب‌سایت، اپلیکیشن و … در کنار ما باشید

فرای این عناوین اصلی برای همکاری شما می‌توانید با عضویت در وب‌سایت جهان آرمانی، مقالات نظرات باورها و … از خود را با دیگران به اشتراک بگذارید، برای این کار شما می‌توانید از طریق ارسال پست در وب‌سایت جهان آرمانی و همچنین با عضویت در تالار گفتمان دیالوگ در کنار ما باشید و به همراهان این تغییر بپیوندید

تمامی آثار نیما شهسواری در وب‌سایت جهان آرمانی در اختیار شما است، 

نکته مهم آنکه همواره این آثار به صورت رایگان خواهد بود که برای بیدار کردن مردمان نگاشته شده است، از این رو شما همواره می‌توانید تمامی آثار نیما شهسواری اعم از کتاب، اشعار، پادکست و … را به صورت رایگان از وب‌سایت جهان آرمانی بدست آورید،

فرای وب‌سایت جهان آرمانی، این پادکست در بیشتر پلتفرم‌های پادکست‌گیر در اختیار شما است از جمله این برنامه‌ها

 

فرای برنامه‌های پادکست‌گیر شما می‌توانید این آثار را از طرق زیر نیز بدست آورید

 

برای دسترسی به پادکست به نام جان تنها کافی در برنامه‌ی پادکست‌گیر خود نام نیما شهسواری، به نام جان و یا جهان آرمانی را جستجو کنید

راه تغییر و دگرگونی این دنیا راه سختی است، 

در دنیای پر زرق و برق امروز ما را کسی نخواهد شنید که صدای دلربایان خوش نوا است، گاه فریاد گوش‌خراش زورمندان همه را مبهوت خواهد کرد، پس تنها راه برای این تغییر بزرگ با کمک شما امکان پذیر خواهد بود

اگر خواستید در تغییر زشتی‌های این دنیا همراه ما باشید با اطلاع‌زسانی به دیگران بزرگ‌ترین کمک را به ما خواهید کرد و این راه تغییر را آغازگر خواهید بود

ما در کنار هم توان تغییر همه چیز در این دنیا را خواهیم داشت بیایید با هم و درکنار هم برای تغییر دنیا تلاش کنیم

با تشکر

نیما شهسواری

sing 1

برخی از داستان‌های صوتی نیما شهسواری

برای دسترسی و دانلود رایگان تمامی عناوین صفحه مربوطه را دنبال کنید...

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این صفحه دارای لینک‌های بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.

در پیش روی شما چند گزینه به چشم می‌خورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان می‌دهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخش‌ها دسترسی داشته باشید،

شما می‌توانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینک‌های مختلف دریافت کنید.

بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.

فرای این بخش‌ها شما می‌توانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرم‌ها بشنوید و یا تماشا کنید.

بخش نظرات و گزارش خرابی لینک‌ها از دیگر عناوین این بخش است که می‌توانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال می‌توانید در بهبود هر چه بهتر وب‌سایت در کنار ما باشید.

شما می‌توانید آدرس لینک‌های معیوب وب‌سایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسان‌تر عمومی وب‌سایت تلاش کنیم.

در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسش‌های بیشتر می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید.

ارسال گزارش خرابی

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید

تا ما با شناخت مشکل در برطرف‌ کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.

در صورت تمایل می‌توانید آدرس ایمیل خود را درج کنید

تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.

آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!

این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد

فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:

https://idealistic-world.com/poetry

در متن پیام می‌توانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وب‌سایت به ما ارائه دهید.

با کمک شما می‌توانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیح‌تر سایت گام برداریم.

با تشکر ازهمراهی شما

وب‌سایت رسمی جهان آرمانی

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود مستقیم فایل‌ها از سرورهای وب‌سایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در  این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد. 

شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما می‌توانید به این متن دسترسی داشته باشید

در صورت مشاهده‌ی هر اشکال در وب‌سایت از قبیل ( خرابی لینک‎‌های دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه می‌توانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.

راهنما پروفایل

راهنمایی‌های لازم برای ویرایش پروفایل و حساب کاربری شما
زندگی‌نامه

در این بخش می‌توانید توضیح کوتاهی درباره‌ی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همه‌ی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشته‌های شما

کشور و سن شما

کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است

تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد

باورهای من

گزینه‌های در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان می‌گذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشاره‌ی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد

راه‌های ارتباطی

در این بخش می‌توانید آدرس شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرس‌ها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد

حساب کاربری

در این بخش می‌توانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین می‌توانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در وی‌سایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید

راهنما ثبت‌نام

راهنمایی‌های لازم برای ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی
نام کاربری

نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود

نام و نام خانوادگی

نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد 

در نظر داشته باشید که این نام در نگاشته‌های شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است

ایمیل آدرس

آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راه‌های ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید

رمز عبور

رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده می‌توانید این رمز را تغییر دهید

قوانین

پیش از ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید

با استفاده از منو روبرو می‌توانید به بخش‌های مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید

  • دسترسی به پروفایل شخصی
  • ارسال پست
  • تنظیمات حساب
  • عضویت در خبرنامه
  • تماشای لیست اعضا
  • بازیابی رمز عبور
  • خروج از حساب

در دسترس نبودن لینک

در حال حاضر این لینک در دسترس نیست

بزودی این فایل‌ها بارگذاری و لینک‌ها در دسترس قرار خواهد گرفت

در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید

تازه‌ترین کتاب نیما شهسواری

می‌توانید با کلیک بر روی تصویر تازه‌ترین کتاب نیما شهسواری، این اثر را دریافت و مطالعه کنید

به جهان آرمانی، وب‌سایت رسمی نیما شهسواری خوش آمدید

blank

نیما شهسواری، نویسنده و شاعر، با آثاری در قالب  داستان، شعر، مقالات و آثار تحقیقی که مضامینی مانند آزادی، برابری، جان‌پنداری، نقد قدرت و خدا را بررسی می‌کنند

جهان آرمانی، بستری برای تعامل و دسترسی به تمامی آثار شهسواری به صورت رایگان است

ثبت آثار

blank

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است

بخش ارتباط، راه‌هایی است که می‌توانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است می‌توانید در بخش توضیحات شبکه‌ی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.     

شما می‌توانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمت‌هایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،

در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحله‌ی ابتدایی فرم پر کرده‌اید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.

پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعه‌ی قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینک‌های زیر اقدام کنید.

تأیید ارسال گزارش

گزارش شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال پیام

پیام شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال فرم

فرم شما با موفقیت ثبت شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.