Logo true - Copy

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

مطالعه آنلاین | کتاب شعر آفکینش | اثر نیما شهسواری | نسخه کامل و رایگان

کتاب شعر آفکینش | اثر نیما شهسواری | بررسی و مطالعه آنلاین با دسترسی آسان. متن کامل، خلاصه و جزئیات این اثر را در این صفحه بخوانید و به رایگان دانلود کنید

کتاب آفکینش - اثر نیما شهسواری

آفکینش؛ روایت شعری از ایستادگی و برابری

کتاب آفکینش - اثر نیما شهسواری
کتاب آفکینش اثر نیما شهسواری، داستانی بلند در قالب شعر است که مفهوم آفرینش را از نو روایت می‌کند. این اثر، با زبانی شاعرانه و نگاه انتقادی، نظام‌های سلطه‌گر را به چالش کشیده و تصویر ایستادگی نخستین را ترسیم می‌کند.

آفکینش داستانی شعری از قیام جان‌ها علیه قدرت مطلق است. نیما شهسواری در این کتاب، روایتی تازه از آغاز خلقت ارائه می‌دهد؛ جایی که سه فرشته در برابر خداوند ایستادگی می‌کنند و ظلمت را زیر سؤال می‌برند. داستان با عبور از مراحل سلطه و اطاعت، در نهایت به قیامت می‌رسد؛ لحظه‌ای که جان‌ها آزادی و برابری را به جهان بازمی‌گردانند و سلطه‌ی یکتایی را از میان برمی‌دارند.

مطالعه آنلاین آثار نیما شهسواری | تجربه‌ای عمیق، آزاد و شخصی‌سازی‌شده

 

در جهان واژگان، کاغذ تنها واسطه‌ای گذراست، اما اندیشه بستری بی‌مرز می‌طلبد—بستری که فراتر از حصارها، آزادانه در جریان باشد. این صفحه، تبلور فلسفه‌ای است که در آن واژه‌ها از بند رها شده‌اند تا بی‌واسطه در ذهن خواننده جاری شوند.

نگارش، خلق جهان‌هاست. اما هیچ جهان حقیقی را نمی‌توان به اسارت درآورد. آثار نیما شهسواری از ابتدا بر هیچ صفحه‌ی کاغذی که از جان درخت شکل گرفته باشد، منتشر نشده‌اند. این انتخاب، برخاسته از احترام به اصل جان‌پنداری و باور به کرامت بی‌چون و چرای تمام اشکال زندگی است—از انسان، تا حیوان و گیاه. نوشتن، یک بیان صرف نیست؛ کنشی است که حامل معناست. و معنا، هیچ‌گاه در مرزهای محدودکننده‌ی صنعت و عرف گرفتار نمی‌شود.

این صفحه، نه صرفاً یک قالب دیجیتال، که تبلور فلسفه‌ی آزادی و برابری است. رویکردی که دانش را از بند تعلقات رها می‌سازد، هر خواننده را بی‌قید و شرط به متن راه می‌دهد، و تجربه‌ی خواندن را برای او شخصی‌سازی می‌کند.

 

هدف این صفحه

 

جهان آرمانی، بازتاب اندیشه‌ای است که خواندن را از یک عمل مکانیکی فراتر می‌برد. در این بستر، واژه‌ها نه‌تنها دیده می‌شوند، بلکه لمس می‌شوند، تغییر می‌کنند، و در تجربه‌ی خواننده شکلی تازه به خود می‌گیرند. اینجا، مطالعه به معنای زیستن در کلمات است.

  • دسترسی مستقیم به متن کتاب‌ها بدون وابستگی به قالب‌های بسته‌بندی‌شده

  • امکان مطالعه‌ی آزاد و بی‌واسطه، بدون نیاز به عضویت یا هزینه

  • تنظیمات انعطاف‌پذیر برای تجربه‌ای منحصربه‌فرد

  • ابزارهای تعاملی برای درک و ارتباط عمیق‌تر

 

امکانات ویژه‌ی مطالعه آنلاین

 

مطالعه، تنها چشم دوختن بر سطور نیست، بلکه فرایندی است که باید با خواننده هماهنگ شود. از همین رو، این بستر امکاناتی فراهم کرده تا تجربه‌ی مطالعه، کاملاً با نیازهای فردی همخوان شود.

مطالعه‌ی آزاد و بدون محدودیت تمامی آثار نیما شهسواری بدون هیچ مانعی در اختیار خوانندگان قرار دارند. هر کتاب، بی‌نیاز از دانلود یا نرم‌افزار جانبی، در همین صفحه قابل خواندن است.

تنظیمات مطالعه برای آسودگی بیشتر متن باید با خواننده سازگار شود، نه خواننده با متن. به همین دلیل:

  • حالت مطالعه‌ی تاریک و روشن برای تنظیم نور صفحه و کاهش فشار بر چشم

  • امکان تغییر اندازه‌ی فونت جهت خوانایی بهتر

  • انتخاب نوع فونت مطابق با سلیقه‌ی خواننده

جابه‌جایی سریع میان بخش‌های کتاب کتاب‌هایی که حامل تفکر هستند، نیازمند حرکتی روان و بدون محدودیت میان بخش‌های خود هستند:

  • دکمه‌های اختصاصی فصل قبل و فصل بعد امکان مطالعه‌ی پیوسته را فراهم می‌کنند

  • عنوان‌های مهم و کلیدی، به گونه‌ای طراحی شده‌اند که بتوان آزادانه در متن حرکت کرد

جستجوی هوشمند در متن کتاب گاهی یک واژه، کلید ورود به عمق یک مفهوم است. با جستجوی داخلی، خواننده می‌تواند مستقیماً به هر جمله، پاراگراف، یا بخش مورد نظر برسد.

تعامل با متن و ثبت تجربه‌ی خواندن خواندن، مسیری است که باید به شکل شخصی و منحصربه‌فرد پیموده شود. برای این منظور:

  • امکان یادداشت‌گذاری در متن و بازخوانی سریع نوشته‌های شخصی

  • نشان‌گذاری (Bookmark) برای ذخیره‌ی صفحات مهم و ادامه‌ی مطالعه در آینده

اشتراک‌گذاری متن کتاب در شبکه‌های اجتماعی اندیشه، وقتی زنده است که در جریان باشد. امکان انتشار مستقیم بخش‌های متن در شبکه‌های اجتماعی، این جریان را فراهم می‌آورد.

 

راهنمای استفاده از امکانات صفحه

 

تنظیمات مطالعه تمامی امکانات شخصی‌سازی، از طریق دکمه‌های شناور قابل دسترسی هستند:

  • تنظیم حالت تاریک یا روشن

  • تغییر اندازه‌ی متن برای راحتی خواندن

  • انتخاب فونت مورد نظر

حرکت میان فصل‌ها با دکمه‌های اختصاصی “فصل قبل” و “فصل بعد”، امکان مطالعه‌ی پیوسته فراهم شده است.

جستجو در متن کتاب با ابزار جستجوی داخلی، یافتن عبارات خاص به سادگی امکان‌پذیر است.

ثبت یادداشت و نشان‌گذاری امکان نوشتن یادداشت‌های شخصی در متن و بوکمارک صفحات مهم برای مراجعه‌های بعدی فراهم شده است.

مطالعه در حالت تمام صفحه برای تمرکز بیشتر، امکان مطالعه‌ی بدون مزاحمت در حالت تمام صفحه فراهم شده است.

دکمه‌ی شناور برای مشاهده‌ی متن در قالب دو صفحه‌ای کتاب این دکمه‌ی اختصاصی، امکان مطالعه‌ی کتاب به سبک دو صفحه‌ای و مشابه نسخه‌ی چاپی را فراهم می‌کند.

 

جهان آرمانی؛ تغییر بی‌انتها

 

جهان آرمانی، مکانی برای انتشار بی‌قید و شرط باور است. اینجا، آثار نیما شهسواری بدون هیچ محدودیتی در اختیار عموم قرار گرفته‌اند.

ایمان به آزادی، برابری، و حق زیستن برای همه‌ی جان‌ها انسان، حیوان، و گیاه در این فلسفه‌ی جان‌پنداری جاری است. این صفحه، نه یک بستر دیجیتال، بلکه راهی به سوی اندیشه‌ی جان است؛ بستری که در آن، باور نوید ساختن جهانی تازه را می‌دهد.

متن کامل کتاب | خوانشی دقیق و بی‌واسطه

بررسی و مطالعه بدون محدودیت

این بخش شامل متن اصلی کتاب، بدون تغییر، با ساختاری خوانا و روان ارائه شده است. مطالعه این اثر به شما فرصت می‌دهد تا در مضامین و اندیشه‌های مطرح‌شده تعمق کنید 

 

سخنی با شما

 

به نام آزادی یگانه منجی جانداران

بر خود وظیفه می­دانم تا در سرآغاز کتاب‌هایم چنین نگاشته­ای به چشم بخورد و همگان را از این درخواست باخبر سازم.

نیما شهسواری، دست به نگاشتن کتبی زد تا به‌واسطه آن برخی را به خود بخواند، قشری را به آزادگی دعوت کند، موجبات آگاهی برخی گردد و این‌چنین افکارش را نشر دهد.

بر خود، ننگ دانست تا به‌واسطه رزمش تجارتی برپا دارد و این رزم پاک را به ثروت مادی آلوده سازد.

هدف و آرمان، من از کسی پوشیده نیست و برای دانستن آن نیاز به تحقیق گسترده نباشد، زیرا که هماره سخن را ساده و روشن‌بیان داشتم و اگر کسی از آن مطلع نیست حال دگربار بازگو شود.

بپا خواستم تا برابر ظلم‌های بیکران خداوند، الله، یهوه، عیسی، انسان و یا هر نام دیگری که غایت و هدف را هماره باقدرت تلاقی داده است، فریاد برآورم و آزادی همه جانداران را فراهم‌سازم. رهایی جاودانی که دارای یک قانون است و آن احترام و آزار نرساندن به دیگر جانداران، گیاهان، حیوانات و انسان‌ها است.

 

بر خود ننگ می­دانم که در راستای رسیدن به این هدف والا که همانا آزادی است قانون رهایی را نقض و باعث آزار دگر جانداران شوم.

با مدد از علم و فناوری امروزی، می­توان راه گذشتگان را در پیش نگرفت و دگر چون گذشته برای نشر کتب از کاغذ استفاده نکرد، زیرا که این کاغذ از تن والای درختان زیبا غارت شود و موجبات مرگ این جاندار و تخریب طبیعت را حادث گردد.

من خود هیچ‌گاه نگاشته­هایم را بر کاغذ، جان درخت نشر ندادم و تنها خواسته­ام از ناشران کتب نشر ندادن این نگاشته­ها بر کاغذ است. حال چه از روی سودجویی و چه برای ترویج و اطلاع‌رسانی.

امروز می­توان با بهره­گیری از فناوری در برابر مرگ و تخریب درختان این جانداران والا ایستادگی کرد، پس اگر شما خود را مبلغ افکار آزادگی می­دانید که بی­شک بی­مدد از این نگاشته نیز هیچ‌گاه به قتل طبیعت دست نخواهید زد. اگر هم تنها هدفتان سودجویی است و بر این پیشه پا فشارید بی­بهره از کشتار و قتل‌عام درختان می­توانید از فناوری بهره گیرید تا کردارتان از دید من و دیگر آزاد اندیشان به‌حق و قابل‌تکریم گردد.

به امید آزادی و رهایی همه جانداران

 

پیدایش

 

 

به نام حرف و گفتاری از آزادی

به نام یاغی و طغیان و فریادی

که اینسان جان به قربانش در آن راهی

و فرجامش جهان در قلب آزادی

به نام شور و در وصف شجاعت‌ها

دلاور بودن و آن قطره در دل‌ها

به نام امید و بر دل آن هدف افرا

و تا جان باشد این جان در دل این راه

 

به نام آزادی و جام جهان آزاد

ز هر قیدی و هر‌ بندی و انسان شاد

به نام جان شیرینِ تو حیوان راد

هدف آزادی‌ات رفع تو مشکل حاد

جهان دور از چنین قتل تو حیوان ماه

و گو برساختن حُرم تو را بر جاه

به نام هم‌دل و همراه و هم‌رزمان

همه خوبان سلحشوران در فردا

همه دنیای را اینان به تغییر همه دنیا

همه در راه آزادی و نابودی آن تن شاه

همه یکدل به کنکاش جهان آزاد

و باهم یکدل و فریاد اینان داد

بگو در راه این اهداف بس والا

پر از شور و شجاعت دل‌به‌دل در راه

پر از امید و با طغیانگری این راد

بگو جام جهان با عزم ما آزاد

هدف از گفتن این شعر گو پس چیست

چرا اینسان به نظم آورده بهر کیست

بگو گفتم چنین افسانه‌ای در شعر

و اینسان من سرودم از برای مهر

بگو گفتم سرودم ساختم این خانه را

این‌چنین وهم و خیال و این‌چنین افسانه را

تا تو بیدار و به طغیان خودت آگه شوی

بر دلت شور و بر این آزادگی‌ها ره شوی

تا خودت تنها نبینی و بدانی این جهان

از سرآغازش همه طغیان و شور است و فغان

این جهان و آن جهان را بیشتر از آنچه هست

تو نبینی خوف و این انسانیت آگه شوی

بهر آن گفتم که دیگر هیچ ترسی در جهان

از خدا خالق نباشد از دل شیطان و جان

این‌چنین گفتم منو بیدار بادا ای رفیق

از همه خواب و همه وهم و همه دنیا حقیر

بار دیگر این سرودم تا که هشیار آدمان

بر قساوت‌ها و بر ظلمت برآن الله خان

این‌همه وهم است و لیکن در دلش صدها مثال

یک به یک اسبابِ بیداری انسان‌ها کمال

بار دیگر می‌سرایم این‌چنین افسانه را

تا جهان آزاد و از ظلم خدا در هر رها

با دیگر با من و همراه من این را بخوان

جام جم آزاد از عزم من و تو ما کسان

جام و دنیا و بگو این جام جم از هیچ بود

هیچ در قلبش نبود و این جهان از هیچ بود

یک خدا در قلب آن ساکن بگو از هیچ بود

هیچ در دنیا و این هیچ از پی آن هیچ بود

این تنِ تنها و این رحم و رحیم و مهربان

هیچ از دنیا ندارد او خودش از هیچ بود

تک بگو تنها بگو او در جهان خویش بود

تن بگو بی‌معنی و بود و نبودش هیچ بود

او به تنهایی گذر می‌کرد این جام جهان

وقت و این بگذشتنش از او برایش هیچ بود

او به دل دارد صفاتی و صفاتش هیچ بود

معنی هر کار و هر کردار او از هیچ بود

او نه مولود کسی و والد آن هیچ بود

صد هزاران نغمه از هیچ و برای هیچ بود

آن خدای نامی آری بر دل و بر خویش بود

خویش بود و هیچ بود و این جهان از هیچ بود

هر زمان تنهایی و تنهاترین تنها خدا

او به دنیا بود و این تنها به دنیا خویش بود

حال و احوال جهانش خستگی و ماندگی

او به جام جم به تنهایی خود در خویش بود

روز و شب تنها و این تنهایی تنها خدا

خسته و درمانده و بی‌کس نبود او پادشاه

حال دنیای دگر می‌خواهد او دنیای تار

روشن و پرجان کند جام جهان را او به کار

می‌نشیند گوشه‌ای و با تمام قدرتش

جمع جانداران فرا خواند به سیراب از عطش

او یکی صد ده هزار و این‌چنین او آفرید

جام جم را پر زه خلق خویشتن اینسان بدید

هر یکی بهر چه آمد بر دل و دار جهان

او شد اینسان پادشاه و خلق او شد این کسان

آن یکی صور است و اسرا و بگو حور و غلام

این یکی اضرا و جبریل و بگو از آن کلام

هفت و هفتاد و بگو هفت‌صد بگو هفتاد زار

سیل این جاندارگان را او فرشته نام داد

کار اینان چیست مدح است و ستایش بر خدا

او به تخت و این جماعت در برابر پادشاه

جز چنین خلقی بگو خالق چه می‌خواهد خدا

هر نفر بر پای او پا لیسی این پادشاه

شاد و دلدار است و او اینسان پر از صد ادعا

حال شد او خالق و فرمانروا و پادشاه

جز چنین پریا و این صدها فرشته از خدا

او به خود خلق آفرید حیوانِ جان و آن سرا

هیچ در امیال او جز درد تنها هیچ بود

او جهانی ساخت پر صدها هزاران از خدا

حال دیگر جام جم پر جان و در تکبیر بود

یک شد از صد بر دل میلیون او درگیر بود

در دل این آفریدن بهر اینان در نیاز

از غمِ تنهایی و اینسان به تنهایی فراز

او سه جاندار دگر در قلب اینان آفرید

از غمِ تنهای او اینسان به پروازی پرید

نام یک ‌تن از دل آن صد فرشته از خدا

نام شیطان بود و آتش در دلش آتش به راه

آن یکی اردان و از آن هیچ در دنیای خواند

نام اردان از دل عقل و از آن افکارِ جان

گو به آخر حور بود و او جهانی دور بود

نام او مهراز او قلب و محبت نور بود

این‌چنین پایان خلقت از خدا از پادشاه

او شده شاه جهان و شاه در شالوده راه

روزگاری پیش‌تر او  و به دل درگیر بود

در دل تنهایی و عزلت جهانش سیر بود

تا که دنیایی دگر سازد جهان از خویش بود

او پی آن هیچ و در کام جهان خویش بود

حال دنیایی و تو خالق شدی بر جان ما

او دگر تنها نبود و در برش صدها فرا

جام جم سازد جهانی خلق و او این داردا

او به عرش و در دل دنیا هزاری کاردا

بر دل دنیا شود او شاه و بر دنیا فرا

او هزاران جان و خلق خویشتن‌ها داردا

این گذر دارد زمان و این نظام از دیر

او دگر جان‌ها به دنیا دارد و درگیر

آن جهانِ پیش‌تر خالق در آن تنها

حال دنیایش پر از حور و ملائک این‌چنین افرا

صبح و شام و در دلش هیچ از پی آن هیچ

او به تخت قدرت و دنیا بدو هم‌کیش

خلق او بی هر اراده در جهان خویش

او چنین آن آفرید و در جهان هیچ

صبح و شام و روزها در هم به رو در پیش

او به قدرت پیش‌تر دنیا برایش هیچ

گفتم از جبر و از آن خلقی که جان باشد

لیکن این قدرت زِ یزدان را بگو راه شهان باشد

این همه جان‌ها نه یکسان بی‌اراده در قفس باشد

او به تکیه عقل و دل از جان و از کام نفس باشد

ولیکن بیشتر در حصر و در زنجیر اسارت‌ها

بدینسان بی‌دل و فکر و در این کام کهان باشد

خلاصه گفتن از این خلق و خالق آن خدا یزدان

خلق و خالق پر  تناقض قلب دنیا و جهان باشد

تو با این گفته از من هم‌سخن راهی

که خلقی حصر و آن دیگر به آزادی جهان باشد

شهنشاهی شده این خالق یکتا

برابر پای او صد غلم و صد احرا

شبانگاه و به روز و وقت بی‌وقتان

همه بر پای او سر ساید و یکسان

یکی از صبح تا شامش همه تکبیر

و دیگر با جهان خویشتن درگیر

یکی می‌گوید از زیبایی یزدان

یکی بر پای او سر ساید و حیران

یکی از صبح تا شامش همه مدح است

و دیگر با فریب و حیله در مکر است

یکی القاب او را این‌چنین زرین

و از صبح و به شامش می‌کند تکریم

به جمع حوریان در روی او ترسیم

و با شهوت‌گری این قصه را ترسیم

و او در کاخ و در قدرت و او والا

و او اینسان شود آن شاه و شاهنشاه

همه در روی او یکسان به هم تحقیر

و با کوچک شدن او می‌شود تکریم

به دنیایی که در آن یک تنی والا

و جمع دیگران در راه آن خودخواه

همه با هم برای شادی آن شاه

و از خود کوچکی سازد و او را می‌کند کبری

همه دنیای اینان از برای شاه

و او این‌گونه خلق آورده اینان کاه

بگو تنها بود اینسان دگر او کیست

و در تنهایی‌اش در پی بگو در چیست

و حالا او جهانی دارد و خلقی

که می‌سایند و بر پایش شد او مردی

 

 

 

 

 

 

انسان

 

 

به تکرار و به کرار و در این تکرار

صبح و شام و روزها باهم یکی در کار

او به تخت و اوج و این والانشینی‌ها

جمع اینان قطره‌ای از سیل این تکرار

بار دیگر از نو و آغاز این تکرار

بر سر و صورت زنند و هجوه‌ها بسیار

خالقی جام جهان داده و زین مست است

هر فرشته در برابر قید و در بست است

این‌چنین بر جان آنان این‌چنین فرمود

بر من و پا سر بسایید، بر منِ نَمرود

من جهانی داده‌ام کز خلق آن مستم

در برابر من شما خالق خدا هستم

این‌که من از هیچ جان دادم به بی‌جانان

این‌که آنان را جهانی داده‌ام آسان

این‌که هر دم بازدم می‌آید و تردید

از من و قدرت من است و از من فردید

هر چه در جام جهان باشد همه از آن من

من خدایم من شمایم من شهم بیدار تن

این جهان دارید و تنها کارتان آری من است

سجده بر پای و به خاری در برابر این تن است

هر چه دارید از من است و از من است و از من است

من همه دنیا و دنیا از من و من از من است

مدح گویید و به سجده در برابر این خدا

هر چه در دنیا همه لطف من و لطف از من است

این‌چنین تکرار گشت و این جهان تکرار گشت

هر نفر در سایش و ساییدن سر کار گشت

باز هم آن ناله‌ها و یاوه‌ها و قصه‌ها

باز هم آن شاه و شاهیِ جهان از آن خدا

باز هم مدح و ستایش بر خدا یزدان آه

باز هم این کرده تکرار است و این تکرار راه

خستگی دارد خدا زین جام جم پس چین چرا

هردگی با لودگی در هم در آیین خدا

باز آن یزدان شده غمگین از این تکرار آه

صوراسرافیل و بر پایش ببوسد آن خدا

حوریان با هر لوندی در برش ای خالقا

ما نمی‌خواهی و تاب از ما برید از ما خدا

بر دو پایش غلم سرتاسر به او اصرار کرد

آن ملیجک می‌کشد خود را که او بیدار کرد

جبرئیل و خوش‌نوازی‌ها و گفتار وسیع

از خداوندی و شاهی و بزرگی از عظیم

بار دیگر در برش شخصی و او اظهار کرد

چاپلوسی و ستایش بر خداوندار کرد

او بدین خست است و با این چاپلوسی‌ها خدا

روی نتواند بگیرد از دل تکرارها

هر چه بر پایش بگو بوسه زدند و این خدا

خسته از تکرار و از اکرار این صد قصه‌ها

او دگر تاب چنین روزی ندارد این خدا

بار دیگر فکر او تغییر دنیا از سماء

تا بدین جا خوانده و دانسته از این بندگی

حال آن روی دگرها را ببین در زندگی

در جهانِ این‌چنین جمعی زِ حیوان نیز بود

این دگر جان‌ها که بر جان خودش درگیر بود

او که بی‌خواه و به ددخواهی یزدان گیر بود

در جهان منزل به او از ظلم این شب‌گیر بود

او به دنیا آمد و بی‌آنکه خود خواهد چنین

هر که بر دنیا بود او بر همین درگیر بود

لیک این جان را بگو انبات را بر هم چنین

اینکه او بی‌فکر و بر جام جهان درگیر بود

هر چه در دنیا کند بی‌فکر او را این خدا

این‌چنین فردید و در کار خودش درگیر بود

باز هم ظلم و ولیکن این‌چنین مظلوم‌ها

او به هر کاری کند هیچی نفهمد گیر بود

این زمان خوردن است و سر دریدن آن خدا

هر چه در دنیا کند آری خدا تقصیر بود

باز هم کشتن بگو بار دگر آن ظلم‌ها

این‌چنین دنیا فرید و بر همین تکریم بود

بر دگر می‌تازد و از بهر آن خلق آمد آن

این خدا در کار دنیای خودش هم گیر بود

شهوت و خاموشی راندن به جنسی در خلاف

این خدا داند که تدبیر از دل تزویر بود

هیچ در کار خودش مختار بوده آری آن

این خداوندی پر از ظلم و بگو تحقیر بود

این‌چنین می‌بیند و جمع فرشته حوریان

حال در فکر و بر این جام جهان تقدیر بود

یک از آن اردان بگو جمعی زِ فکر و بکر دار

کین خدا بهر چه آورده جهان تدبیر بود

چیست این جام جهان بهر چه آمد این پدید

این‌که تکرار مکرر حاصلش هم پیر بود

هر که در جام جهان باشد همو هیچ است و آه

این همه اسبابِ بازی خدا تکبیر بود

حاصل و فرجام این دنیا چه باشد چیست راه

این‌که آغازش چنین پایان او درگیر بود

آن یکی مهراز و پر مهر است و این افسانه ماه

این جهان هیچی به جز ظلم خدا شب‌گیر بود

بهر چه آورده این حیوان و این خو از کجاست

جان هم را می‌درند و ناله من دیر بود

این‌چنین با خفت و خاری کُشند و خون به راه

این چه ظلمی از برای خالق تزویر بود

شر به شیطان نام او را این‌چنین خواند خدا

آتشی بر جان و دل ذهنش همه درگیر بود

بهر چه اینسان خدا تحقیر دارد این سرا

او به کوچک بودن ما بر جهان تکبیر بود

این جهانِ خلق این دون ماندن ما آن خدا

شادی و تکبیر و تدبیر و همه تزویر بود

سر به پایش مرگ هر مغرور و این هذیان چرا

بهر چه اینسان خداوندی بدو درگیر بود

این‌چنین آن‌ها به فکر و در جهان این خدا

این صدا فریاد اول در جهان پیر بود

دورتر گفتم که یزدان خسته از تکرارها

حال دیگر جان تازه خواهد آری این خدا

این خدا کز روز و شب‌هایش همه یکسان شد است

او از این تکرار در کرار خود نالان شد است

فکر و تدبیری بخواهد در چنین روز آن خدا

این جهان را باید از تغییر و اسبابی به راه

او جهان دیگری خواهد جهان افسانه‌ها

این‌چنین تکرار در آن جای دارد ای خدا

شور در گوشش همه غلمان و افران و حرا

کین چنین باید جهانی ساخت از مزدورها

این‌چنین گفتا که اضرا او دلش پر ظلم بود

شور او کشتن زِ هر جاندار و از هر غلم بود

یک به یک گفتند و هر کس رأی خود را دور داد

آن خدا بر تخت و اینان از برای گور زاد

آن یکی می‌گفت از خلق جهانی که در آن

یک به یک رو در به رو و جان به کشتار جهان

آن یکی می‌گفت آن حمد و ثنا را زور کن

بیش از آن پیشی که دارد در جهان از نور کن

این یکی دارد سخن از شوخی و ارشاد بس

صدهزاری این‌چنین منجک بباران در قفس

او بگوید از دل شهوت از این راندن هوس

بارالها این‌چنین بگذار در انظار خس

او همه حرفان اینان را شنید و فکر کرد

در جهان خویشتن دنیای دیگر ذکر کرد

حال تنها عزلتی بگرفت و در آن بکر کرد

با همه قدرت بر این خلق جدیدش فکر کرد

از صداها از دل رعد و از این افسانه‌ها

گرگ و میش و آتش خاکستر از باران آه

او به خاکی چنگ و از جانش از این اشکال‌ها

این‌چنین زاید خدا در کار خود شد کارگاه

آمد از تنهایی و بر تخت خود جا می‌گرفت

سوربانان طبل و شیپور از دل آوا می‌گرفت

گفت جمعا هر که در خاک و از آنِ کبریاست

روز روزِ خلق این یکتا بگو این عرشیاست

از همه جا آمدند و در برش بر خاک بود

او چنین یزدان قهاری وزین بی‌باک بود

لب سخن داد و بگفتا از چنین خلق نیاز

او نسان آورده بر جام جهان او را فراز

من به قدرت ساختم این خلق را اینسان زِ خاک

این نهای خلقت من باشد این زندار پاک

او نهای بازی و اسبابِ من باشد جهان

با همو دیگر نباشد هیچ تکرار و خزان

او به عقل آذین و در کام جهان تنهای زاد

سیل او ما را زِ هر بیکاریا آزاد باد

هر چه در فکر شما باشد در او اینسان بدید

او نهای خلقت من باشد آن انسان بزید

او دگر ما را ز خاموشی جهان بیرون کند

او مرا در این‌چنین افسانه‌ای افسون کند

او همه بازیِ من باشد جهان را دون کند

او دگر تنها نزارد بر جهانی چون کند

با همان قدرت که در نطفش نهادم من نسان

با دلِ انسان بگو صد حیله را مستون کند

ما دگر از صبح و تا شام و نگاهی بر جهان

ما به کردار نسان و او جهان افزون کند

این‌چنین گفت و ملائک در برابر آن خدا

رأی او سجده به پای این‌چنین انسان خدا

یک به یک آن حور در قامت به خاک و خاکسار

این غلامان جملگی بر پای او اینان به خار

نوبت آن صد فرشته مالکان روز غار

یک به یک در پای او اینان به خاک و خاکسار

شاه در بالا و بر تخت و نسان بر پیش هار

پر تفخر بر چنین خلق و بر اینان خاکسار

ناگه او دید از دل این صد فرشته باک‌‌دار

آن سه تن مغرور،  برپا و به روی شاه خار

امر کرد و نهی کرد و گفت بر آن جام دار

جملگی بر پای من بر پای انسان کارزار

شورش و طغیان به پا گشت و چنین آزادگی

در جهان آمد پدید و دور اینان بردگی

آن سه تن بی‌باک پر شور و شجاعت با هدف

پر غرور و با امید و این‌چنین گفتار رفت

این چه آیینی و اینسان چیست این خلق پلید

ذره‌ای مهر و امید از قلب اینان پر کشید

این‌چنین محتاج و اینسان بر جهانی زور بود

این به دنیا آید از ظلمش جهانی کور بود

قلب او محتاج و غرق صد نیازی دور بود

او به کشتار نفس آید جهانش گور بود

عقل در کنکاش این ظلم عظیما ای خدا

بهر چه آورده‌ این انسان فانی را خدا

او کزین دیوانگی‌های جهان دارد نشان

او به دنیا آید و دنیای را دارد خزان

از قِبَل عقلی که در او این‌چنین شب‌گیر بود

جام جم را او به زشتی می‌برد درگیر بود

تا کجا اینسان پلشتی تا کجا این بردگی

تا کجا مرگِ غرور، فریاد در آزادگی

این‌چنین خلقی پدید آورده در انظار دید

او حقیر و هر که در دنیای خود تحقیر زید

تا کجا خواهی که با کوچک نمایی‌های ما

این‌چنین خود را بزرگ و این‌چنین خود پادشاه

 

 

 

 

رانده‌شدگان

 

این سخن‌ها را بگفتا و خدای زور بود

اولش مهراز و اردان و به شیطان دور بود

ناگه از خشمی که یزدان دارد از ایشان پدید

جملگی خاموش کرد و پرده از جانش درید

صد سخن دارد هزاران‌ها سخن از خلقِ آز

لیک بر آن جملگی عرضه نماید در فراز

ناگه از خشم خدا دنیا تکانی آن چنان

لرزه بر اندام حور و بر ملائک بر نسان

این‌چنین بر داد و بر فریادهایی سر کشید

از صدایش این جهان بر جام دیگر پر کشید

گفت بر اضرا و بر اصرا و بر هر دیگری

مزدخواهان و به مزدوری خداوند پلید

وای از این جمعی که دارد بر من و بر من غرید

پاسخت را می‌دهم با صد عذاب و جان درید

یک به یک شیطان و اردان  و بگو مهراز جان

با دو دست بسته بر زندان دیگرها برید

این زِ خشم ما بگو جبار و قاسم ضار هست

این خدایِ مرگ و درد و صد شکنجه کار هست

این‌چنین بردند و در آتش فتاندن جانشان

ضجه‌ها آمد خدا راضی و از کردارشان

سر بریدند و دوباره سر بیامد او پدید

با دو میله چشم را آورده بیرون آن درید

خنجری بر جان آن را بیشتر کارد به جان

می‌کشد زندار بازم می‌کشد او جانشان

آب چرکاب و مذاب و تشنگی‌های به جان

می‌کشد او می‌برد سرها به تیغی کند ران

مثله کرده جان او را می‌درد این ظالمان

با شقاوت می‌کند اندام او را بر دهان

باز هم دریایی از خون و بدو آن غرق کرد

کشت او جان را درید و بار دیگر عرض کرد

قصه قتل و چنین دار جنایت طولی است

این خدا در طول این با صد شقاوت عرض کرد

در چنین طول و درازی کس شکنجه داد داد

جمعی از خلق خدا بر کار او افکار زاد

با خودان گفتند این درد شقاوت آه چیست

این‌چنین آتش زدن بیچاره کردن بهر چیست

آن سه تن بهر چه گفتند و چنین آزار زاد

این خدا تا کی کجا بهر همینان کار داد

ما که در کام جهان مدح و به پابوسیِ شاه

گر به عصیان آمدی اینسان به درد و قتل‌گاه

این‌چنین گفتند و در فکر و به روز دورگاه

سرنوشت و روزی و فردا و سلاخی که شاه

جمعی از اینان به دور افکنده این فکر فرا

لعنت و نفرین به خود دارد چرا خرده به شاه

دیگران پر ترس و از درد و عقوبت از خدا

او چنین مسکوت و خاموش و در این افسارها

آری آن دیگر کسان در وهم این خالق خدا

هر نفر در کار خود بر خویشتن در قصه‌ها

این‌چنین پر تاب و اینسان پر تنش این جایگاه

حال یزدان تخت و او در جای خود شد کارگاه

این‌چنین فرمود آری پیش آور پیش دار

آن سه عصیانگر زمین دار و به پایم هیچ خار

با دو دست بسته آوردند و اردان را فراز

شر به شیطان کوفتند او را زمین مهراز باز

این‌چنین با خشم بر روی همینان روی کرد

گفت از پایان دنیا و بر اینان زور کرد

هر یکی را گفت با خشم و غضب با دردها

تا جهان باشد تو در دردی و تو در دورها

یک به یک رانده از این فردوس و از این زورگاه

تا جهان باشد پر از درد و بگو مغرورها

لیکن از این بین آید آن سؤال از حورها

او چرا آنان به نابودی ندارد زورگاه

تخم و بذرافشانی و حاصل شود اشجر فرا

او تواند مرگ برگی را کند بر زورگاه؟

قدرت مطلق همه وهم است و این افسانه‌ها

از برای خویشتن خوانَد خدا در قصه‌ها

گر نه او این خلق کرده، قدرت نابود نیست

این جهان بر امر یزدان آن‌چنان مجبور نیست

صد هزاری لاف گوید این‌چنین آن شاه شاد

او به هیچی هر چه دنیا دارد از آزاد زاد

امر کرد و این‌چنین آنان به دور از دور داد

هر چه فرمان دارد از ظلم است و او دستور داد

هر یکی از جان این طغیانگران در درد بود

یک‌به‌یک گویم از آنان او خدای مکر بود

از هم آری دور در جایی مثال گور بود

این‌چنین هر تن از آنان در به در مجبور بود

دیدن دنیای و این زشتی پلشتی‌ها خدای

او به تنگ از این‌چنین ظلم خداوندان های

هر تنی دردی در این دنیا کشیده او بدید

او بدید و خویشتن جان و تنش را می‌درید

او به هر درد جهان واقف به ظلم آن خدای

وا مصیبت درد دارد از تن رنجور وای

آن زنی کز سنگ بر جان و دلش آهی کشید

او بدید و این‌چنین ظلم خدا را سرکشید

گر به جان آن زنی با زور اعراضی ‌رسید

او خودش را در دل خون و به خون‌ها می‌درید

هر چه در دنیا به جانداران چنین در ظلم بود

او همه درد جهان را یکسره بر جان کشید

این‌چنین مهراز در قلب جهان در ظلم بود

صد هزاران مرد و او زنده به جان کفر بود

آن یکی بیدار دل اردان و از او هیچ دان

هیچ‌کس از او نگفت و او به دنیا دیر خوان

خالق ظلم و پلیدی خالقِ بیمار خان

آن خدا اردان به قعر آب و در دریا فتان

او دلش یکسان به فکر است و همه دنیا خیال

این خدا دردی دهد دنیا برایش فکر بال

او همه دنیایِ خود را در دل فکر آفرید

از همه صبح و به شب‌ها فکر و او در فکر زید

بر دل آن نیستی هستی اینان در پسی

این سرآغاز و سرانجام همه از چیستی

از خدا از خلقت و از شاهی و شاه جهان

مبدأ و مأخذ به این دیوانگی‌های جهان

از دل ظلمت بر آن نوری که در صحرای دید

ماورایی در دل دنیا در آن عصرای زید

زین چنین بودن در این دار مکافات خدا

این‌چنین دیوانگی‌هایِ خدا خالق زِ شاه

از دل ظلمت از آن کشتار و از بیدار پیر

وانگهی دنیای در ظلم خدا قهار دید

یک نفر را می‌کشند و او چرا اینسان پلید

بر دلِ درد و به ذبح آدمان فرصت رسید

او پر از صدها سؤال و در دلش صدها خیال

او که جان را می‌درید از ظلم یزدان محال

اردلان اردان ما در قلب ظلم و در دل آب

او از این ظلم خدا بیدار باشد از تو خواب

آن یکی شیطانِ پر فخر و غرور این دیار

از دل او صدها سخن آمد خدا قهار هار

هر یکی از حرف اینان از برای پوچی است

این‌چنین شیطان به زشتی تا خدا را هوشی است

هر کسی بر دشمن خود می‌زند انگ و خدا

او که قهار از چنین مکر و فریب و حیله‌ها

حال در دنیا و شیطان را به قعر این سرا

او به آتش سوزد و جانش همه خونینِ راه

او پر از فخر است و مغرور از جهان زور بود

او به طغیانش خدا را این‌چنین مجبور بود

از همه دیدن نسان و این جهان بردگی

او به بیداری انسان او رها از بندگی

درد او آتش به جان و همچنان در زور بود

می‌کشند و باز بیدار و جهانی کور بود

او به تهمت در جهان و نام او ننگین و پست

این خدا از دیدن ظلم خودش چون جور بود

دیدن این کوچکی‌ها و به تحقیر جهان

او بسوزد بار دیگر آتش آن نور بود

سرفراز و بر دل طغیان و بر عصیان جان

او به آزادی این جام جهان چون نور بود

هر یکی از این سه تن یک تن همه وصف رها

این بگو طغیانگری و این دلاور دور بود

هم و غم و گفتن هر شعر و هر دیوان ما

از برای دیدن آزاد دنیا جور بود

حال خواندی و تو از فرجام این آزادگان

بهر انسان گوید و خلق و خدا و این جهان

او فرید این نسل را از خاک و از ریشه خزان

تا زِ بهر و بازیش اوقات شیرین در زمان

از تبار دور از فجر زمین و آسمان

آن عدن فردوس و پیکار همه شاه جهان

باز تصویری زِ انسان و عدن در پیشگان

هر یکی از بازی او شاد باشد شادمان

این‌چنین ضرب از خدا و این تکان آن نسان

شاد باشد این خدا از خلق این بدکارگان

شاد در دید است و از دیدار دیوان پارگان

در پی هم با هم و در هم به روی هم همان

این‌چنین بگذشت و او بار دگر تکرار گشت

این خدا خسته از این خلق و پی آن کار گشت

بر وزیران امر تا بر پای من اینسان سجود

از پس مدح و به فکر دیگری باید فرود

این نخواهم در چنین تکرار من بی‌حال گشت

از چنین خلقی بگو دنیای من بیزار گشت

من چنین فرمودم او باشد که هر روزی جدا

از پی کار دگر باشد بگو انسان خدا

من چنین آفرده او را کز همه دنیای راه

راه خود را راه دیگر او گزیند در فرا

این‌چنین خلق من آن روز دگر دیروز نیست

او جهان تازه می‌فرماید و این زور چیست

ناگهان افرا سخن آید که این افسانه را

این‌چنین آغاز باشد هر زمان روز خدا

او به قعر این جهان باید فرود و در سجود

آن یکی صد در هزار و طعمه‌ای بر گور بود

از جهان دیگری دیدن هزاران قصه‌ها

این خدا والی و یکتا از جهان خشنود شاه

هر زمان روز دگر باشد وزین تکرارها

فکر دیگر راه دیگر آمد از شادی خدا

این‌چنین گفت و خدا خشنود از اینان جور بود

یک به یک بر پایش این خلقی که او مجبور بود

امر داد از قلب فردوس این نسان بیرون کنند

بر چنین کاری همه دنیای را افسون کنند

از درخت سیب و از گردش به دور شاخسار

از فریب آن خدا هر چه بکارد شاهکار

از دروغ و از فریب و از همه افسونگری

از بریدن شاخه‌ها و نشر هر هذیان گری

از دروغی کز دلش این سالیان مغرور بود

راستی اینسان خدا مکر و خدای زور بود

او و از ددخواهی و داد از دل این کارگاه

این‌چنین شیطان به تهمت رانده انسان بارگاه

او پر از خشم از فریب خود از این دیوانگی است

این خدا بیمار و راهش تا ابد ویرانگی است

 

 

 

 

 

 

بیداری

 

 

از عدن دور و بدینسان رانده از این بارگاه

منزلش بر خاک و بر دار زمین و شاهراه

شاه دنیا با فریبش این جهان را فتنه کرد

با چنین بیداد انسان را، جهان را ختنه کرد

شور این دیوانگی‌های خدا در خون دمید

حال آدم در جهان او این‌چنین افسانه دید

این شروع زشتی و آن صد جنایت آن پلید

او به تختش، جانشین جان همه جان‌ها درید

داغ این ننگ و تجاوز از چه کس در نور بود

آن که دید و شاد از دیدن چه کس چون زور بود

جامه‌ها را او درید و بر تنان زخمی که داد

این چه آیینی چه خفت از خدای کور بود

قتل و درد و مرگ با صدها شکنجه جور بود

این خداوند قساوت این خدای نور بود

هر نفر پر درد در جام جهان و آری آن

از چنین دیدن به خود دنیا خود مسرور بود

کودک‌آزاری و بر جان ضعیفان زاری است

او چنین جان‌ها درید و از جهانی دور بود

هر یکی را کشته و بر جان دیگر دردها

این خدا دیوانه و بر جام جم مغرور بود

خون به پیش و ذبح حیوان و همه از زور بود

این خدا زشتی فرید و بر خودش مسرور بود

یک به یک هر جان حیوان در پس این ظلم‌ها

آن خدا بیند در این دیدن چنین مغرور بود

جنگ و خون و کشتن و فریادهای زور بود

این نسان از ظلم یزدان بر جهان مجبور بود

جنگ در میدان و این کشتار بی‌حد دردها

این همه اسبابِ بازی خدای زور بود

این زنان یک دم همه هیچ و به ذاتش شور بود

او خدا بود و بگفتا ظلم‌ها مکرور بود

کشتن و بر جانشان آتش به سلاخی خدا

از چنین خودکرده آری این خدا مسرور بود

صدهزاری ظلم و از این ظلم‌ها مغرور بود

او به دنیا مهره دارد این خدای نور بود

خالقی کز دیدن این ظلم‌ها شاد و فرا

او از این خودکرده اینسان بر جهان مسرور بود

از برای بازی‌اش اسباب دارد در جهان

او دگر بیند وزین دیدن شده شاد از زمان

این‌چنین بگذشت و او شاد از چنین خلقی که آه

از پس کشتن بگو کشتار دیگر جور بود

حال در فردوس و در آن کاخ‌های بس فرا

او به لذت بیند از دیوانگی انسان خدا

هر زمانی از زمان دیگری اینسان جدا

این‌چنین اسبابِ بازیش جهانی دور بود

وای بس کن این همه دیوانگی‌ها را خدا

این‌چنین ظلم گران از دست انسان فکر شاه

این جهان سر تا تهش ظلم است و بیداد از خدا

از جهان زشتی‌اش برخویشتن مسرور شاه

این همه کم نیست آن بار دگر در فکرها

این خدا بازیِ دیگر سازد از این دردها

او که از بازیچگانش در جهان اینسان خوش است

بازی دیگر بسازد بر جهانش دل‌خوش است

بهر فردا فکر دارد بهر غلیان فکر راه

بهر نظم و بازیِ انسان بگو این مکرگاه

او به سودای جهانی تازه و این کارگاه

با نسان هم‌صحبت است و با نسان از شرمگاه

بازی بسیار و این‌ها هر نفر مهره زِ شاه

بر دل انسان بگو بذر دروغ و دردگاه

نوح را می‌خواند و او را به خود همراه کرد

بازی ظلمش به این دیوانگی‌ها ساز کرد

کشت هر تن را و نسل هر نفس را خار کرد

با همه طوفان و سیل و او خودش را شاه کرد

از دل الواط از لوطی و از صد قوم‌ها

او به بازی می‌دهد انسان و انسان شاه کرد

بارش سنگ و به رجم هر نفس او شاد تا

این جهان را او به بازی خودش بد جاه کرد

از سلیمانی و از داود و از این شاهراه

بر زن دیگر زنا و شوی او را آه کرد

از دل خضر و به کشتار نفس او کودکان

بی‌مهابا او جهان را خانه بدخواه کرد

قاتلان را جاه دارد در سرای و پیش‌راه

او به موسی درس کشتار خودش را یاد کرد

هر نفس از جان و حیوان و نسان و هر گیاه

او به کشتار جهان این نغمه را آغاز کرد

آید از او پور و مریم این جهانش ناز کرد

او به شهوت لانه و فرزند خود را دار کرد

صد هزاران سال از پیدایش این ظلم شاه

تا ابد جام جهان را او به ظلمش باز کرد

قاتلی آمد میان و او که درس شاه داد

این محمد نغمه دیوانگی آغاز کرد

سر بریدن ذبح دستان و به پایش چشم‌ها

الحق او پور خدا بود و جهان را آز کرد

صدهزاران قصه و صدها پیام از آن خدا

بازی آمد بازی دیگر جهان آغاز کرد

درس این دیوانگی‌ها از خداوند نیاز

او به شادی خودش جام جهان را باز کرد

این نه فرجام و به فرجامش بگو آن دورها

ظلم دیگر از پس ظلم دگر آغاز کرد

این عدن بود و جهنم از شما از کافران

نغمه‌ی دیوانگی‌های جهان را ساز کرد

سر بریدن مثله کردن آتش و آبِ مذاب

او بر این دیوانگی‌های خودش هم ناز کرد

باز آن بازی و این مهره به دست شاه شاد

او سرایید و به نغمش این جهان همراز کرد

بارالها بس کن این دیوانگی‌ها را خدا

او از این اشک و به درد این جهان خود شاد کرد

باید این دیوانگی‌ها را به پایان آدمان

هیچ نتواند به جز دست خودت هم‌کار کرد

بی‌دریغا این زمان از ظلم و از بیدادها

این همه دیوانگی‌ها از پی شادی خدا

او چنین اسباب سازد مهره در بازی شاه

نشر صد ظلم است و بی‌پایان همه بازی آه

این نسان آن دید و بی‌تاب از بت بدخواه‌ها

این‌چنین افسون این دیوانگی‌ها شاهراه

جمعی از اینان همه مدهوش و بس دیوانه بود

آن خدا خالق و او عبد و غلام آماده بود

بر دو پای شاه می‌زد او چنین بوسه خدا

از چنین خلق نفهمی او به خود مستانه بود

عارفان بودند و آن پرواز، تجلی از خدا

در پی اوهام و در وهم خدا دیوانه بود

جمعی از اینان به فرمانش همه سرها به دار

او زِ خلق ظالمان بر ظلم خود حیرانه بود

در دلش مجنون و از خون بر عدن دل‌دار وار

تا نهایت او به مزدوری خود جانانه بود

با فریب و خلق هر زشتی شده این کار شاه

او از انسان و جهان خود چنین مستانه بود

در دل این خلق خواب و در دل این ظالمان

بار دیگر جسته فریادی که او آزاده بود

این زمینِ پر عذاب و این جهان خالقان

گو تو فریادی در آن باشد و اینسان شادمان

عاشقانی در جهان رسته بر این بیدادگان

این‌چنین آغاز شور این‌چنین بیدارگان

از تمام دور از دیر و زمانی داد کرد

این جهان آزادگان دید و همه فریاد کرد

باز فریاد و به طغیان و به عصیان بیشتر

این چنین آغاز شور و نفی آن بیداد کرد

هر یکی برنا دلش را در جهان شاه پیر

او به آزادی جهانِ خویش را تیمار کرد

هر یکی فریاد و بیدار او جهان خویش را

او به عزم و با دلش جام جهان بیدار کرد

هر نفس را بهر بیداری و گفتن ظلم شاه

او خدا انسان و ظلم و قدرتا بیزار کرد

با همه فریاد و با طغیان و با شوری که داشت

او همه جام جهان را با خودش بیدار کرد

یک تن و صد تن بگو صدها هزار و بی‌نها

همچنین انسان دلاور جام جم آزاد کرد

این جهان آن‌قدر دارد آن دلاور زادگان

جام جم دنیا و انسان را همو بیدار کرد

فصل دیگر آمده کز این شجاعت شادمان

از خودش از خلق خود ابراز این بیزار کرد

باید این جمع نسان و دور آن آزادگان

در هم و با هم به جمع این جهان آزاد کرد

این تلاقی شد و این آزادگی‌ها در جهان

جام جم را چاره و یزدان و دیوان خواب کرد

آن سه تن مهراز و اردان و بگو شیطان بخوان

با نسان جمع و به جنگ آن خدایان جور کرد

این تلاقی حاصلش بیداری هر نسل و راه

باید این ظلم خداوندی کلامی گور کرد

آن شیاطین از دل و قعر و فرا در راه بود

باید از هم با هم و جمع نسان را جور کرد

از دل دریا بیامد این‌چنین اردان فرا

در پی مهراز و شیطان آمد و ترس خدا

آن خدا با حیله و آن صد فریب و آن ریا

او به فرمانش همه جمع ملائک حورها

دست در دست هم و دیوار  و بین این شرا

خواب یک مدح دگر درد و به رنج و کینه خواه

باز هم درد و شکنجه آتش و رنج کرا

این‌چنین نتوان که فریاد جهان را کور کرد

با فریب و حیله و در خواب این مغرورها

او از این بگذشت و بیداری خود را نور کرد

از دل شهوت بیاورد و خدا را شاد باد

او به آزادی زِ دنیا غلم و حوران دور کرد

این‌چنین عزمی زِ مهراز و به شیطان و ردان

او خدا را مکر و حیله ظلمتش را گور کرد

حال دیدار هم و جمعی از این آزادگان

باید از گفتار هم جمع جهان را جور کرد

هر کسی دارد سخن‌هایی فرا از ظلم شاه

از به هم بودن از آن نقشارها صدها به راه

از جهان ظلمت دیوان بد ظلم از خدا

از هزاران دردها درمان این بد دردها

از خدا و بندگی‌هایش حقارت‌های شاه

از پس فریاد آزادی و از دل‌ها رها

از پی خاموشیِ بیمار اینان برده‌ها

از دل بیداری و با هم رسیدن بر رها

این‌چنین جمع همه آزادگان را ناز گشت

گفتن و صدها شنیدن جنگ جان آغاز کرد

از دل هم گفتن و با هم یکی را ساز گشت

نغمه آزادگی را جام جم آواز کرد

اتحاد این نسان و آن دگر طغیانگران

شور و طغیان و شجاعت هم‌دلان هم‌راز کرد

باید این با هم به هم بودن شود آغاز آن

تا جهان را در دل آزادگی آغاز کرد

هر نفر آزاده دارد راه بر کردار شاه

این جماعت شور خواهد تا شود آن لشگرا

با هم از مرداب این یزدان گذر این قتلگاه

با هم و نشر همه آزادگی در این سرا

جمع انسان با همه طغیانگری‌ها جور گشت

نغمه آزادگی جام جهان را نور کرد

 

پیروزی

 

 

دست در دستان همدیگر بگو همراه کرد

دوری این چند هزاران ساله را فرجام کرد

هم‌دلی با هم برای یک ره آن آزادی است

با هم و طغیانگران جام جهان انجام کرد

این همه ظلمت کشیدند و جهان بیدار کرد

این همه آزادگان ظلم خدا انظار کرد

باز این گفتن برای هر که در دنیاست او

دیدن و با دیدنش جام جهان بیدار کرد

یکدلان با هم همه فریادی از آزاد کرد

هم قسم با هم همه آزادگی آواز کرد

هر که در دنیا به شور آمد به طغیان او رها

خود جهان و خلق را در عاشقی پرواز کرد

سالیانِ سال ظلمت از خدا بیداد کرد

این جهانِ زشتی آن آزادگان بی‌تاب کرد

دیدن و خاموش نتواند نشستن بر خدا

جنگ و طغیان را به روی آن خدا آغاز کرد

حال دستان دستِ همدیگر جهان همراه کرد

هم قسم با هم جهان و خویش را آغاز کرد

این همه پیمان به جان است و به آزادی قسم

تا جهان پاک از خدا باشد همه انباز کرد

روی این جنگ و به پیروزی همه هم‌فکر تا

نقشه‌ای خوش باشد و جام جهان آزاد کرد

بی‌مهابا نیست در جنگ و بدون هیچ راه

باید از فکر و طریقت‌ این جهان همراز کرد

هم‌قسم با هم به فکر و حال در این خصم‌گاه

شاهِ بیداد از پی کشتار دنیا ناز کرد

این‌چنین کشتن عذاب و رنج‌ها و کینه‌ها

قدرت آزادی آزادگان را بیشتر پرواز کرد

هم‌قسم با هم جهان را می‌کند تغییر راه

با هم‌آواییِ هم جام جهان آزاد کرد

راه نزدیک این جهان باشد همه کوته خدا

این جهان را شر یزدان باید اینسان پاک کرد

تا جهان آزاد باشد جان و ایمان‌ها رها

زندگی آزاد جان‌ها معتبر این است راه

هم همه یکدل همه با هم همه همراه تا

جنگِ پایان در قیامت شور در افسانه‌ها

اولش این جام را با همتش آزاد کرد

بر رهایی و به زیباییِ جان آباد کرد

حال باید همدل و همراه بود تا هر فرا

روز دیگر آید و ظالم خدا در شهر راه

آن عدن را بر عدم آورده و این ساز کرد

ظلم یزدان را به دوش این جهان آزاد کرد

هم‌قسم تا روز فردا روزگاران روز شاه

نغمه آزادگی را در جهان آواز کرد

نقش آمد در میان و این جماعت رزم‌خواه

تا به روز و در قیامت جام جم آزاد کرد

این جهان از هم و از شور و از آن دلدارها

هر جهان را با شجاعت می‌توان آزاد کرد

این جهان در حال بگذشت است و حالا دورها

آید آن زشتی و روزی که شود شاه آن خدا

لرزه آید بر زمین و مهدی و عیسی خدا

این همه دیوانگی‌ها شر یزدان است شاه

بار دیگر ساز کوک و رقص آن مزدورها

بازی دیگر تفرج از خدا از ظلم شاه

هفت امراض و بگو و هفتاد حمله از خدا

کشتن آن نطفه در دل باردار از دورگاه

از بگو ده تن که او نه تن همه بیمار کرد

سر برید و خون به راه و او زمین خون‌بار کرد

هر که در دنیا بگو منزل بگو دارد نشان

طعمه این بازیِ بیماری خود انباز کرد

داد بیداد از دل ظلم خدا آغاز کرد

هر نفس را طعمه بدخواهیِ آن ناز کرد

بر دلش هیچ از دل کس دارد او اینسان خبر

کز بریدن سر به تن‌ها نغمه‌ای را ساز کرد

باز آن دیوانگی‌ها و جهان همراز کرد

او همه کابوس دنیا را به واقع باز کرد

کشت و بار دیگری خون بر زمین‌ها او چکاند

او عطش را از خودش این‌گونه او سیراب کرد

یار او شمشیر در دست و به دنیا آز کرد

از غم کشتار این دنیا خدا هم ناز کرد

سر به تن را او برید و کودکی در شاهراه

بی‌سر او فریاد آزادی جهان آغاز کرد

آتش از آن آسمان‌ها بر زمین پرواز کرد

سوخت این دار جهان و آن جهنم ساز کرد

آتشی بر جان و شعله‌ور همه جان‌ها رها

حال پایان جهان و آن جهان آغاز کرد

یک به یک بی‌سر بدون پا و خاکستر به جان

در برابر این جنونِ آن خدا همباز کرد

حکم آنان حکم بیماری آن مجنون خدا

بار دیگر ظلم خود را بر جهان آغاز کرد

این‌چنین اسبابِ تفریح و چنین بازی خدا

وعده دیرین خود را فاش و او این راز کرد

آن جماعت آن قطار و آن چنین سیل از نسان

فوج فوج او در دل آتش بدین اغماض کرد

باز باید رنج و نشر صد شکنجه دردها

او چنین قِتال و قتالان خود را ساز کرد

هر چه گفت و در کتابان و در آن دیوانگی

یک به یک صدها بگو بدتر زِ آن را باز کرد

هر که در دنیا به زندان و به حصر و بود حال

این‌چنین زندان دیوانه به رویش باز کرد

آتش و درد و شکنجه وای از این دیوانگی

او برای شادی‌اش جام جهان آغاز کرد

حال در انهای آن دیوانگی‌ها آن خدا

از چنین بازیِ خود شادیِ خود را ساز کرد

غرق ظلمت قلب جن‌دار و جهنم حال راه

باید از شوریدن شوری جهان آزاد کرد

در دل دیوانگی‌ها و جنون و آن خدا

نو گل امید بشکفت و دگر پرواز کرد

قبل از این دیوانگی‌ها و به شور آن جهان

نغمه فریاد و امروزِ جهان را ساز کرد

حال در قعر جهنم جای دارد آدمان

باید این زندان شکستن چاره‌ای آغاز کرد

هم به مهراز و به اردان و به شیطان جانشان

از دل زشتی جهنم این‌چنین پرواز کرد

هر نفر آزاده در حصر است و حالا روحشان

بر همه آزادگی‌های جهان پرواز کرد

یک به یک بیدار و با فکر و همه کردارشان

عزم جزم آن دلاورها جهان آزاد کرد

هر که در زندان و آری این‌چنین زندار بود

دل به دریای رهایی زد چنین انباز کرد

باز هم آن شور دیرین و به حالا سخت کوش

آن چنین رؤیای دیرین را به واقع ساز کرد

یک به یک با هم برای یک رها آزاد تا

آن جهنم را به طول این جهان پرواز کرد

آن که دنیایش همه آزادی و آزادگی است

بر چنین کوشش همه دنیای را همراز کرد

بر دل هر تن بگو آزاده‌ها این فکر تا

من بمیرم لیک دنیا و جهان آزاد کرد

او که نتواند به نابودی خلق خود شفا

آن شفاگر دست خود را از جهان کوتاه کرد

این‌چنین بیدار هر تن هر نفر آزاده تا

جام جم را از دلاور بودنش آزاد کرد

حال روز آن رهایی و چنین میعادگاه

هر نفر خود را زِ غل زنجیر ظلم آزاد کرد

آمده بیرون و شیطان با خودش آن صد هزار

از دل آن ظلمت آری این‌چنین بیدار کرد

شر اردان و به شور آن دلاور بی‌شمار

او جهنم را برای خویشتن آزاد کرد

در دل مهر و به مهراز و همه زن با زنان

نغمه آزادگی‌های جهان را ساز کرد

این همه آزادگان در پیش از زندان رها

حال باید آن همه زندان یزدان زار کرد

با هم و یکدل به نابودی همه ظلم خدا

یکدلان با هم به سوی عاشقی پرواز کرد

حال باید آن همه زندان و آن دیوارها

با دلاور بودن خود این جهان هموار کرد

هر چه زندان و هر آنچه حصر دارد آن خدا

یک ‌به ‌یک را با دل امید خود آزاد کرد

ریشه این ظلمت و در قلب خالق آن خدا

برکند از قلب او خشکانده را احراز کرد

عاشقان هر چه به قلب این جهان زندان که بود

یک به یک را انهدام و هر نفر آزاد کرد

وقت بیداری و آزادی رسیده این شرا

این جهنم را به نابودی و آزاد است ماه

امر کرده هر کجا را تو ببینی آن شرا

باید آن سر برکنی ای خلقِ کَه از این خدا

انبیا و اولیا و آن فرشته جن و انس

با همان درب رهایی بسته و اینسان شگرف

هر نفر آزاده در جنگ و به رزم آن خدا

سیل این مرتد محارب را ببین اینک خدا

جنگ در رو و به شمشیر و به سرب تاج‌دار

نعره می‌زد ای کهان این چیست این شوخی نار

یک به یک درهم پر از زخم و بدن‌ها درد دار

آن خدا فریاد و ای کوچک حقیران دست پار

حال مهراز است و آن سیل زنان اشک‌بار

بر چنین روزی همه در جنگ و در آن اقتدار

تا ته جان و همه با هم به راه آن هدف

این‌چنین آزادگان در راه این جنگار رفت

اردنان و اردن و اردان و این سیل عظیم

با شکوه و نقشه‌هایی بکر اینان در کمین

باز آن جنگ و دلاور از خود و دنیا گذشت

او به راه این رهایی با دل و دنیای گشت

شر شیطان و به شورش‌های این طغیانگران

با دلاور با شجاعت بر خدا بر جان خان

این همه بی‌باک در راه غرور و افتخار

جنگ بی‌تکرار در قلب خدا و اقتدار

این بگو جنگ است و جنگِ در قیامت بر خدا

این همه آزادگی و شور و طغیان بر تو شاه

این‌چنین فرمود ای کوته نشینان ای خزان

ای که حیف نان و انسان و ملائک حوریان

بر شما گفتم بکش این قائله را ختم کن

حیف این خلقی که من کردم جهان را هضم کن

این‌چنین فرمود و صدها بدتر از اینسان فرود

هم به تحقیر و به آتش ناله‌هایی بس نمود

ای شما کوته حقارت بندگان و بردگان

قائله ختم و گرنه سیلِ‌تان بر باد خوان

یک به یک از حور و از غلم و فرشته مالکان

از چنین خالق به پستی شد پر از صدها فغان

آمده بیرون از این دیوانگی‌ها دور بود

او پی آزادی خود آن جهان نور بود

سیل اینان از دل یزدان و از آن زور بود

حال بی‌پروا بگو بر ضد یزدان دور بود

بر دل آزادگان و جاهِ فریاد رها

لانه کرد و در پی تبعید خود از نور بود

قدرت آزادگان از این فزون و جور بود

حال دیگر روز نابودی خدای زور بود

یکدل و عاشق همه در راه آزادی رها

جنگ و فریاد و جهان را تابعِ این نور بود

حال دیگر روز پیروزی و روز این رها

آن خدا در انتها و راه او در زور بود

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آزادی

 

این‌چنین پیروز و بی‌پروا به دنیا عاشقان

عشق آنان کرده این جام جم از آزادگان

هر تنی از آن خدایان خود به خود تسلیم کرد

این‌چنین سیلی از آنان در پی تحریم کرد

آن که بی‌حد از خدا دم می‌زد و مدح و ثنا

او نخستین خویشتن را بر رها تسلیم کرد

هر که در آن وادی و در آن سرایی جاه داشت

از خدا نفرت بجویید و چنین تعظیم کرد

این خدایان در پی دون ماندن و دون مایگی است

لیکن آن آزادگان او را چنان تکریم کرد

هیچ تن از خواب و بیدار و از آن یاران خدا

در برش ننمانده و او را به خود تسلیم کرد

این خدا بار دگر تنها و تنهاتر خدا

بار دیگر از ازل روز خودش تنظیم کرد

در پی هیچ و از آن پوچی و هیچی این خدا

زخم خود را با دل پوچی خود ترسیم کرد

حال هیچی در کنارش نیست این تنهای هیچ

او دگر قدرت ندارد قدرتش تسلیم کرد

هر چه غیر و ممکن و دور از خیال و باور است

بر رهایی و به این آزادگی تعظیم کرد

شور و طغیان و به عصیان و همه تن عاشقان

از دلاور بودن خود این‌چنین تکریم کرد

آن خدا در حصر و حالا آن خدا تنها که شاه

بر کسی نتوان و قدرت را زِ خود تسلیم کرد

روز قانون است و روز حکم آری بر خدا

بی‌شمارانی که از ظلم خدا تکبیر کرد

آمدند و حال باید پاسخی داهد خدا

او که از ظلم خودش آگه از آن تجلیل کرد

روز عدل است و عدالت روز راهی در رها

آن همه آزادگی بر قوم ما تدبیر کرد

باید این ظلم و جنایت پاک باشد دورها

آن خدا بار دگر بر ما جهان تهدید کرد

آمدند و یک به یک از دور آری قصه‌ها

در برابر شاه بیمار و به حصر آری خدا

این خدا تاب سخن را دارد از انظارها

ناله‌ها و گریه‌ها آن بی‌شماران ضجه‌ها

آن همه روزی که از دیدار درد ما شما

او به ما خندید و از ظلم خودش تکریم کرد

ما به قلب درد و در رنج و درون غصه‌ها

او از این شاد و به تفریح خودش تأثیر کرد

آن زنی زیر تجاوز ناله‌هایی سر کشید

این‌چنین یزدان بیمار از دل تقدیر کرد

آن نفس را زیر شمشیر و گلوها می‌درید

آن خدا دید و شکستن تخمه را تدبیر کرد

کودکی را در پی آن هیچ او سر می‌برید

خود به خضر و خاضران این حکم را تعلیم کرد

بر ضریحش سر دریدند آن هزاران اشتران

او از این خونریزیِ جام جهان تقدیر کرد

هر نفس را از دل حیوان بریدند و نسان

از خدا اشرف شدن را این‌چنین تجلیل کرد

وا مصیبت از هزاران درد و از این ظلم‌ها

آن خدا شاد است و در بازیِ خود تزویر کرد

هر که فریادی بر آورد و به آزادی رسید

حکم آن تیغ است و خون و آن خدا تلمیح کرد

هر نفس را می‌بریدند و نفس‌ها می‌ربود

این خدا دیوانه بود و بر جهان تأثیر کرد

صدهزاری ظالمان را او به تختی می‌نشاند

از خدایی همینان شاهی‌اش تحکیم کرد

آن قدر گفتند و این‌ها در برابر هیچ بود

باز هم او می‌شنید و بر خودش تجلیل کرد

ضجه آن مادری طفلش بدون سر به آز

او شنید و بار دیگر کشتنش تدبیر کرد

این خدا دیوانه بود و هیچ در دل او نداشت

هر نفس را کشتن و قدرت به خود تأثیر کرد

حال روز حکم و آن روز عدالت از رها

باید اینسان بر جهانِ خویشتن تدبیر کرد

بی‌شماری آمدند و گفت از صد ظلم‌ها

آن خدا بشنید و دنیا هم شنید و حیله کرد

در جهانِ زشت و بی‌جان خدای شرم‌ها

باید آن حکمی که دنیا و جهان را خیره کرد

حکم آمد از دلِ رأی همه جاندارها

باید آن را کس قرائت پس مقدر بر خدا

آمده در پیش حیوانی و آن را عرض کرد

جمع جانداران بر این رأی نهایی ارج کرد

ای خدا ای خالق بدکین و ای مغرور شاه

ای که با ظلمت جهان را برده‌ای در قهقرا

جمع جانداران به تو این نامه را آن عرض کرد

این به حکم عاشقان باشد جهان را نرم کرد

زین پس آن قدرت زِ تو را برکنیم و شاد باش

دیگر از دست تو دنیای همه آزاد باد

انهدام قدرتت این بود آن اول زِ رای

این ستاندن قدرتت جام جهان را سهل کرد

از خدایی از همه شاهی خود معزول باد

تو دگر همچون منی همچون جهانی دور باش

تو به ما یکسان و ما به جان تو یکسان شویم

هر دو از یک ریشه و شاه و گدا یکسان شویم

زین پس آری تو همان جانی و همچون جانِ ما

هر دو از یک سو و در جام جهان مهمان شویم

قدرتت در دست جمع و جان این جاندارها

ما به شور هم جهان آزاد و آن آسان شویم

تو نه آن شاهی و نه خالق نه آن یکتا خدا

در چنین افسانه‌ی آزادگی یکسان شویم

این‌چنین گفتار آنان این‌چنین حکمی که آن

درس آزادی و بر آزادگی مهمان شویم

زین پس آری آن خدا زندار و آزاد و رها

همچو آن جان دگر بر جان دنیا جان شویم

این سخن‌ها را شنید و آن خدا غرید گفت

من جهانم جام دنیا و به اذنم جان شوید

مرگ بر این سیل جانداران نافرمانِ خان

زین حقیران طعمه‌ی درد و بر آن حیران شوید

جمعی آمد آن خدا را برد در آن سو دیار

تو برو بازی بکن شاید به دل آسان شوی

رفته تنها در دل تاریک او تنهای ماند

تا به کار خود جهان خویشتن حیران شوی

فکر آمد بر سرش آن سالیان بس دراز

کز به شاهی خودش اوج حماقت آن شوی

آن که بسیار از دلش ظلم گران بر جای داد

حال هیچی از شکنجه بر دل و جانش نداد

ذره‌ای بر فکر این بازا بگیری بازی است

کشتن و درد شکنجه بر دل و جان یاغی است

ذره‌ای فکری بر این دنیا و پوچی خود خدا

از خودش جام جهانش از همه او عاصی است

آمده در پیش اضرا و خدا نالان بگفت

پس کجا بودی در آن بد روزگاران زار خفت

آن‌چنان اضرا نوازش می‌کند او را که یار

هیچ در کام جهان ناشد که او آرام خفت

حال دیگر روز آزادی بگو آبادی است

باید این آزادگان را در جهانی باقی است

سیل اینان کز دل این سالیان بس دراز

رنج و درد و زجرها او دیده و حالا فراز

حال دیگر روز نشر آن همه آزادی است

جام دنیا از برای هر که در آن باقی است

هر نفس یکسان و هر کس دارد آن جانِ گران

او به مانند دگر جان جهان را حامی است

هر که بر باور به مسلک‌ها خود او بی امان

بر همه ایمان خود او در جهانش باقی است

هیچ تحمیلی و زوری نیست در این کاروان

او به دنیای خودش باور خودش او راضی است

هیچ ظلمی در دل این جام و دیگر زور نیست

آن شکنجه در خزان و این جهان را شاکی است

هیچ کس قدرت ندارد هیچ‌کس والا نشان

این جهان را گو دگر مرگ همه شه شاهی است

هیچ‌کس والاتر از آن یار گو این کار نیست

شاه و خالق خان و یکتا مرگ اینان شاهی است

معتبرتر از نفس در جام دنیا یار نیست

این جهان مرگ همه خان خدا و شاهی است

همدلان در یک ره و همراهان در یک سرا

یک به یک یکسان و این تاج جهانی باقی است

این جهان را آن قضا دارد که قانونی در آن

بر کل و اجماعِ این جام جهان را کافی است

این جهان آزاد و آزادی شود مهمان بر آن

این همه دنیا ما را در جهانِ یاغی است

حال دیگر این قضا معنای هر عدل است و داد

بر دگر نفی همه آزار و این را حامی است

هر چه می‌خواهی بکن بر کار خود مشغول تا

جان دیگر نفی آزار و جهان آزادی است

حال دیگر روز پرواز است و این مغرورها

از جهانی کز دل عزم خودش آن باقی است

این‌چنین فرجام ما در قلب تاریکی جهان

قلب ما از نور این آزادگی‌ها راضی است

باید از این راه و از این شاهراه و دور راه

پاسداری باید از آزادی و این رزمگاه

ما دگر آزاد و این جام جهان آزاد شد

این جهان از عزم ما قلب رهایی شاد شد

باید این را تا ابد حرمت وزین تکریم تا

جام دنیا را بر این آزادگی‌ها باقی است

هر که در دنیا بود او حال آزاد است راه

هر چه حیوان و نسان انبات او شاه است ماه

جان او خوش‌تر زِ هر باور زِ هر میعادگاه

هر که در دنیای خود آزاد و آزاد است شاه

حال تعبیر همه رؤیای ما دور است شاد

این جهان معنای رؤیای من و ما است ماه

هیچ‌کس در قلب این دنیا دگر مجبور نیست

آن خدا قدرت نسان گو و دگر آن زور نیست

اردلان و ارمغان و هر چه مهران است شاد

شر به شیطان و به طغیان جملگی جام است شار

ما رها از بند هر بیداد و از این دام‌ها

ما جهان دیگری سازیم و این راه است راه

بار دیگر نغمه و فریاد تا آن دورها

این جهان را ما رها از دست آن بد زورها

طعمه مرگ است آن همه ظلمت همه ظلم خدا

این رها پیش است و این راه رهایی در فرا

این همه هم‌رزم و هم‌پیمانِ من در پیش تا

جام جم را ما دگرگون از دل شب‌گیرها

این جهان را ما بدل از هیچ در این شاهراه

جام جم آزاد باشد از من و از ما شما

بازتاب سایه‌ها: نقدهای شما پیرامون کتاب

در این جهان، هر واژه نوری است که در تاریکی می‌درخشد. تجربه خود را به کلمات بسپارید و بگذارید در این مسیر همراه باشیم
blank
0,0
امتیاز 0,0 از 5 ستاره (بر اساس 0 بررسی‌)
عالی0%
بسیار خوب0%
معمولی0%
ضعیف 0%
خیلی بد0%

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است. اولین نقد را بنویسید

تازه‌ترین کتاب نیما شهسواری

آخرین اثر به قلم نیما شهسواری, راهی برای دسترسی به تازه‌ترین کتاب منتشر شده از نیما شهسواری

پروسه انسان

فلسفه‌ی تولد زایش و تعلیم

در جهانی که زایش از یک حقیقت زیستی به ابزاری برای قدرت تبدیل شده، جسم انسان دیگر متعلق به خود نیست. پروسه انسان، تازه‌ترین اثر نیما شهسواری، با زبانی نمادین و فلسفی، به نقد زیست‌سیاسی نظام‌هایی می‌پردازد که بر بدن انسان‌ها حکومت کرده و آن را به چرخه‌ای از تولید و کنترل بدل ساخته‌اند.

بخشی از متن کتاب:

در میان انباری تاریک و نمور، جایی که صدا را در خود می‌بلعید و نگاه را به خود می‌خواند، در میان کورسویی از ندیدن‌ها، آنجا که از میان حفره‌های کوچک سقف، نور کم‌سویی از خورشید می‌تابید، زنانی به دور هم ایستاده بودند.

زنان پریشان و دیوانه به یکدیگر می‌نگریستند و با اضطراب بسیار، وردهایی را زیر لب می‌خواندند.

هر کتاب فریادی است برای برخاستن و ساختن فردایی به جهان آرمانی

blank
blank

برای آشنایی با تازه‌ترین اخبار و آثار نیما شهسواری، به صفحه تازه‌ها و اخبار سایت سر بزنید.

کتاب شعر صوتی آفکینش نسخه صوتی | روایت شنیداری اندیشه برای تغییر

کتاب صوتی آفکینش - اثر نیما شهسواری

پیش‌درآمدی بر اثر کتاب‌ها گاه بیش از واژه‌اند، آنجا که صدا جان می‌گیرد و معنا در گوش جان نفوذ می‌کند. نسخه صوتی کتاب آفکینش  سفری است میان سطور، میان واژه‌هایی که می‌خواندند و اکنون شنیده می‌شوند.

 

چرا باید به کتاب شعر آفکینش گوش سپرد؟

 

  • نسخه‌ی کامل و رسمی اثر، روایت‌شده با صدای گوینده‌ای که فهم متن را با احساس همراه ساخته است.
  • تجربه‌ای نو در فهم و درک کتاب، برای آنان که مطالعه را نه‌تنها دیداری، بلکه شنیداری نیز می‌خواهند.
  • رایگان، آزاد و بدون مرز، در امتداد اندیشه‌ای که به تمامی جان‌داران احترام می‌گذارد.

 

 

معرفی نسخه‌ی صوتی کتاب

هر واژه در این کتاب جان دارد، هر جمله مفهومی فراتر از خطوط چاپی. صدای گوینده بافت اثر را حفظ کرده و کلمات را از مرز نوشتار به میدان احساسات آورده است. نسخه‌ی صوتی کتاب ناجی در فضایی آزاد منتشر شده است تا اندیشه‌های زنده برای همگان دست‌یافتنی باشد.

 

چگونه به نسخه‌ی صوتی کتاب آفکینش دسترسی داشته باشیم؟

  • پخش آنلاین در جهان آرمانی، بدون نیاز به دانلود و بدون محدودیت.
  • دریافت نسخه‌ی کامل با لینک مستقیم، برای آنان که می‌خواهند محتوای شنیداری را همواره همراه داشته باشند.
  • شنیدن در اسپاتیفای، اپل پادکست و دیگر پلتفرم‌های معتبر، برای آنان که با موسیقی، فلسفه و اندیشه هم‌زمان سفر می‌کنند.

 

پلی‌لیست کامل کتاب صوتی

این مجموعه، تمامی بخش‌های کتاب را در قالب صوتی گردآورده است. هر فصل، روایتی مستقل، هر بخش، جهانی برای خود:

صدای واژه‌ها فراتر از متن است، آنجا که شنیدن به فهمی دیگر بدل می‌شود نسخه صوتی کتاب ناجی اکنون در دسترس است برای آنان که خواندن را به شنیدن پیوند می‌زنند.

برخی از کتاب‌های نیما شهسواری

دانلود رایگان کتاب، آثار نیما شهسواری، برای دسترسی به کتاب بیشتر صفحه را دنبال کنید...

آثار صوتی نیما شهسواری، پادکست و کتاب صوتی در شبکه‌های اجتماعی

از طرق زیر می‌توانید فرای وب‌سایت جهان آرمانی در شبکه‌های اجتماعی به آثار صوتی نیما شهسواری اعم از کتاب صوتی، شعر صوتی و پادکست دسترسی داشته باشید

blank

درباره نیما شهسواری

نیما شهسواری، شاعر و نویسنده ایرانی، متولد ۱۳۶۸ در مشهد است. آثار او طیف گسترده‌ای از قالب‌های ادبی، از جمله تحقیق، رمان، داستان، مقاله و شعر را در بر می‌گیرد. مضامین اصلی نوشته‌های او شامل باور به جان، برابری، آزادی و نقد ساختارهای قدرت است.

نیما شهسواری از سن ۱۵ سالگی نگارش را آغاز کرد. در ۳۲ سالگی، او تمامی آثار خود را به صورت رایگان برای دسترسی عمومی در فضای مجازی منتشر کرد. برای کشف آثار او، می‌توانید از همین وب‌سایت اقدام کنید و به رایگان از این مجموعه بهره‌مند شوید.

توضیحات پیرامون درج نظرات

پیش از ارسال نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.

برای درج نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.

نظرات شما پیش از نشر در وب‌سایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.

اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم می‌کند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.

برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آن‌ها معذوریم.

از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکه‌های اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.

برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.

توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینک‌های زیر اقدام نمایید.

بخش نظرات

می‌توانید نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را از طریق فرم زبر با ما و دیگران در میان بگذارید.
0 0 آرا
امتیازدهی
اشتراک
اطلاع از
guest
نام خود را وارد کنید، این گزینه در متن پیام شما نمایش داده خواهد شد.
ایمیل خود را وارد کنید، این گزینه برای ارتباط ما با شما است و برای عموم نمایش داده نخواهد شد.
عناون مناسبی برای نظر خود انتخاب کنید تا دیگران در بحث شما شرکت کنند، این بخش در متن پیام شما درج خواهد شد.
0 دیدگاه
بازخورد داخلی
مشاهده همه نظرات

معرفی و خلاصه کتاب

کاوشی در داستان، پیام‌ها و مفاهیم کلیدی کتاب که شما را به تفکر و تأمل دعوت می‌کند 
blank

معرفی کتاب “آفکینش”

 

کتاب آفکینش اثر نیما شهسواری، یک داستان بلند شعری است که روایت آفرینش انسان را در باورهای مذهبی به چالش می‌کشد. این اثر، با تخیلی قدرتمند، تصویر ایستادگی نخستین را ارائه می‌دهد؛ جایی که سه فرشته در برابر خداوند قرار می‌گیرند، ظلمت را به پرسش می‌کشند و در نهایت، جان‌ها قیام می‌کنند تا سلطه‌ی یکتایی را برچینند.

نویسنده در این اثر، از شعر کلاسیک فارسی بهره گرفته، اما با ساختارشکنی و نوآوری‌های زبانی، فضای جدیدی از روایت را خلق کرده است. داستان، از نقطه‌ی آغازین آفرینش شروع شده و در نهایت به قیامت می‌رسد، جایی که قدرت الهی به چالش کشیده شده و جان‌ها برای آزادی و برابری همگان مبارزه می‌کنند.

کتاب آفکینش فراتر از یک داستان مذهبی است؛ این اثر، تصویری از مبارزه، عدالت و برابری ارائه می‌دهد که محدود به انسان‌ها نیست، بلکه آزادی را برای تمامی موجودات زنده، از حیوان تا گیاه، به رسمیت می‌شناسد. این کتاب همانند سایر آثار نیما شهسواری، برای دانلود رایگان و مطالعه آنلاین در سایت موجود است.

موضوعات کلیدی کتاب “آفکینش”

 

  • نقد مفهوم آفرینش در باورهای مذهبی: بررسی نقش خداوند در خلقت و سلطه بر جان‌ها.
  • ایستادگی نخستین در برابر قدرت: نمایش اعتراض فرشتگان به فرمان الهی.
  • قیامت به‌عنوان لحظه‌ی محاکمه: تصویر قیامت به‌عنوان پایان سلطه‌ی خدایی.
  • مفهوم آزادی و برابری مطلق: بررسی جهانی که بدون سلطه‌ی خدا شکل می‌گیرد.
  • مبارزه جان‌ها برای رهایی: نمایش اتحاد موجودات زنده برای پایان دادن به سلطه‌ی الهی.

پیام و مفاهیم اخلاقی کتاب “آفکینش”

 

۱. خلقت نباید اسارت باشد

کتاب نشان می‌دهد که آفرینش، اگر با اجبار همراه باشد، خود نوعی ظلم است.

۲. اعتراض، حق هر موجود زنده است

فرشتگان در این داستان، نمایندگان نخستین ایستادگی در برابر فرمان الهی هستند.

۳. قدرت، بدون پرسشگری فسادآور است

کتاب بر این نکته تأکید دارد که هیچ نیرویی نباید بدون نقد و بررسی، فرمانروایی کند.

۴. قیامت می‌تواند لحظه‌ی رهایی باشد

برخلاف باورهای سنتی، قیامت در این اثر نه پایان جهان، بلکه آغاز آزادی واقعی است.

۵. برابری، باید همگان را شامل شود

آزادی تنها محدود به انسان‌ها نیست، بلکه تمامی جان‌ها باید از آن بهره‌مند شوند.

نکات برجسته کتاب “آفکینش”

 

  • روایتی شاعرانه و فلسفی: ترکیب شعر فارسی با مفاهیم انتقادی و اجتماعی.
  • ساختارشکنی در روایت دینی: بازنگری در مفاهیم خلقت و قیامت.
  • تمرکز بر برابری بدون قید و شرط: نمایش جهانی که بدون سلطه‌ی قدرت شکل می‌گیرد.
  • تصویرسازی‌های نمادین و حماسی: خلق فضایی که اسارت را به مبارزه و رهایی تبدیل می‌کند.
  • نقد عمیق قدرت و خدایی: پرسشگری درباره‌ی مشروعیت سلطه‌ی الهی.

چرا باید کتاب “آفکینش” را بخوانید؟

 

  • این اثر، دیدگاهی تازه به مفهوم آفرینش و مبارزه در برابر سلطه ارائه می‌دهد.
  • اگر به روایت‌های شاعرانه با مضامین آزادی و عدالت علاقه‌مند هستید، آفکینش انتخابی ارزشمند خواهد بود.
  • کتاب، خواننده را به تفکر درباره‌ی مفهوم قدرت، فردیت و برابری دعوت می‌کند.
  • این اثر، فراتر از یک داستان مذهبی، سفری به درون مبارزه برای استقلال جان‌ها است.
  • آفکینش نه‌تنها یک مجموعه شعر، بلکه بیانیه‌ای فلسفی درباره‌ی آزادی و رهایی است.

آخرین کتاب‌ها به قلم نیما شهسواری

هر کتاب سفری است بی‌بازگشت. اینجا آخرین آثار نیما شهسواری را می‌توانید بخوانید

جان‌پنداری در فلسفه‌ی آزادی و عدالت

جستجوی آزادی و برابری در میان کتاب‌هایی که فریادی برای تغییر است
blank

جهان آرمانی؛ کتابخانه‌ای برای آزادی، و جان‌های برابری‌طلب

 

در تاریکی جهان‌های ساختگی، در هیاهوی روایت‌هایی که آزادی را در مرزهای ذهنی زندانی کرده‌اند، جهان آرمانی برخاسته است نه به‌عنوان یک کتابخانه‌، بلکه به‌عنوان دعوتی برای گسستن از قیود، شکستن عادت‌های فکری، و سفر به اعماق حقیقت.

  • حقیقتی که در کلمات جاری است؛ واژه‌ها نه فقط ابزار انتقال مفهوم، بلکه انعکاسی از سرشت جان هستند و در اینجا، هر واژه پژواکی از رهایی است.

  • اندیشه‌ی جان‌پنداری در فلسفه‌ی آزادی؛ نیما شهسواری در آثار خود آزادی را نه یک امتیاز، بلکه حق ذاتی همه‌ی جان‌ها می‌داند مفهومی که فراتر از مرزهای عرفی و انسان‌محورانه است.

  • سفر درون کلمات، نه فقط مطالعه؛ کتاب‌های جهان آرمانی نه صرفاً مجموعه‌ای از نوشته‌ها، بلکه مسیرهایی برای مکاشفه‌اند چالش‌هایی برای درک عدالت، مبارزه، و معنای هستی.

  • پرسش‌هایی که از عمق اندیشه برمی‌خیزند؛ خواننده در این کتاب‌ها با پرسش‌هایی مواجه می‌شود که نمی‌توان آن‌ها را به سادگی پاسخ داد بلکه باید در آن‌ها زیست، آن‌ها را احساس کرد، و حقیقت را در میانشان جست.

 

در جهان آرمانی، خواندن چیزی فراتر از مطالعه است این کتابخانه، جایی است که اندیشه‌ها زنده‌اند، حقیقت از کلمات برمی‌خیزد، و آزادی دیگر یک مفهوم انتزاعی نیست، بلکه جوهره‌ی زیستن است.

جهان آرمانی؛ کتابخانه‌ای در جستجوی آزادی و برابری

دانش، فراتر از زمان؛ مکاشفه‌ای در جان‌پنداری و عدالت

blank

جهان آرمانی صرفاً مجموعه‌ای از کتاب‌ها نیست، بلکه فضایی برای اندیشه‌ی فلسفی، حقیقت‌جویی، و بازاندیشی در مفاهیم آزادی و عدالت است. این کتابخانه نه تنها مکانی برای مطالعه، بلکه سفری در عمق پرسش‌های بنیادین هستی است.

جان‌پنداری، دیدگاهی است که تمام موجودات را دارای حقوق و ارزش برابر می‌داند. در این فلسفه، آزادی و عدالت محدود به انسان نیست، بلکه همه‌ی جان‌ها در جریان آگاهی و حقیقت سهیم هستند. این نگرش، ساختارهای رایج قدرت و ظلم را به چالش کشیده و مفاهیم رهایی را بازتعریف می‌کند.

بله، هدف این کتابخانه دسترسی آزاد به دانش و اندیشه است. تمام کتاب‌ها بدون محدودیت در دسترس خوانندگان قرار دارند، زیرا جستجوی حقیقت نباید در گرو موانع مادی باشد.

می‌توان از طریق شبکه‌های اجتماعی یا ایمیل اختصاصی سایت جهان آرمانی با نویسنده در ارتباط بود. تبادل افکار و پرسشگری، یکی از اهداف این کتابخانه است.

همواره آثار نیما شهسواری به صورت الکترونیک منتشر خواهد شد، چرا که باور به جان آزادی و برابری معنایی همتای آزار نرساندن در خود دارد و در این نگاه ما جان درختان را محترم و بر این ظلم دنیا پیش نخواهیم برد و فریاد را آلوده به ظلم نخواهیم کرد

کتاب و جستجوی معنا | تأملی بر نقش ادبیات در تفکر انسانی

جهان ادبیات، سفری به ژرفای تفکر و حقیقت کتاب‌ها، نقشه‌هایی برای کاوش در قلمروهای ناشناخته‌ی ذهن‌اند؛ راهی برای عبور از مرزهای زمان و ورود به دنیایی که اندیشه‌های انسان در آن جاودانه می‌شوند.
blank

اهمیت مطالعه‌ی کتاب | سفری به ژرفای دانش و آگاهی

 

مقدمه: کتاب، آینه‌ی تفکر و تجسم انسان

کتاب، بیش از آنکه مجموعه‌ای از صفحات نوشته‌شده باشد، تصویری است از اندیشه‌ی انسان؛ بازتابی از ژرفای روح و ذهن او. هر صفحه، نقشی از تجربه، باور، آرزو و حقیقتی است که در گذر زمان به شکل واژه درآمده و در اختیار خواننده قرار گرفته است. کتاب نه‌تنها به مثابه ابزاری برای یادگیری، بلکه به‌عنوان پنجره‌ای به سوی جهان‌های ناشناخته عمل می‌کند؛ جهان‌هایی که ممکن است در عمق تاریخ نهفته باشند، در ذهن نویسندگان شکل گرفته باشند، یا آرمان‌هایی باشند که آینده‌ی بشریت را ترسیم می‌کنند.

 

بخش اول: کتاب و مفهوم دانایی

دانایی، شالوده‌ای است که تمدن‌ها بر آن بنا می‌شوند. کتاب‌ها، نگهبانان این دانایی‌اند، آنها که از دل تاریخ عبور کرده، نسل‌های مختلف را به هم پیوند داده، و مفاهیمی را که روزگاری تنها در ذهن یک فرد وجود داشتند، به حقیقتی قابل‌درک برای همه تبدیل کرده‌اند. خواندن کتاب، فرایندی فراتر از دریافت اطلاعات است؛ مطالعه، مواجهه‌ای است میان ذهن انسان و جهانی گسترده که در صفحات کاغذی محصور شده است.

هر کتابی که می‌خوانیم، پرسشی در ذهنمان ایجاد می‌کند، پرسشی که ما را به تفکر وامی‌دارد و حقیقت را به چالش می‌کشد. چنین مواجهه‌ای، نه‌تنها شناخت ما را از جهان پیرامون گسترش می‌دهد، بلکه سبب می‌شود در مسیر تحلیل و پرسشگری حرکت کنیم. مطالعه‌ی هر اثر ادبی، علمی، فلسفی یا تاریخی، فرصتی برای ورود به دنیایی تازه است؛ دنیایی که در آن، مرزهای اندیشه گسترش می‌یابند و درک ما از واقعیت عمیق‌تر می‌شود.

 

بخش دوم: مطالعه‌ی آنلاین و تحول در شیوه‌های یادگیری

در عصری که فناوری ارتباطات بیش از هر زمان دیگری به تکامل رسیده، روش‌های مطالعه نیز دستخوش تغییرات بزرگی شده‌اند. مطالعه‌ی آنلاین، مفهوم سنتی خواندن کتاب را به سطح تازه‌ای رسانده است؛ سطحی که در آن، دانش به شکلی فراگیر در اختیار همگان قرار می‌گیرد.

برخلاف دوران گذشته، که دسترسی به کتاب‌های ارزشمند با محدودیت‌هایی همراه بود، امروزه هر فرد می‌تواند بدون وابستگی به زمان و مکان، مجموعه‌ای عظیم از آثار ادبی، علمی، تاریخی و فلسفی را در اختیار داشته باشد. مطالعه‌ی دیجیتال نه‌تنها به گسترش دامنه‌ی دانش کمک کرده، بلکه شیوه‌ی تفکر و تحلیل را نیز تغییر داده است.

از جمله مهم‌ترین مزایای مطالعه‌ی آنلاین عبارت‌اند از:

  • دسترسی نامحدود به منابع علمی و ادبی در سراسر جهان

  • امکان جستجوی سریع و دقیق در متن کتاب‌ها

  • افزایش تعامل بین خوانندگان از طریق بحث و بررسی آنلاین

  • حفظ محیط زیست از طریق کاهش مصرف کاغذ

با وجود تمامی این مزایا، یکی از چالش‌های مطالعه‌ی آنلاین، سطح تمرکز خواننده است. برخلاف کتاب‌های چاپی که فرد را در محیطی جدا از هیاهوی دیجیتال قرار می‌دهند، مطالعه‌ی آنلاین مستلزم داشتن قدرت تمرکز و مهارت مدیریت زمان است.

 

بخش سوم: چگونه کتابی مناسب انتخاب کنیم؟

انتخاب کتابی مناسب، فرایندی است که به شناخت علایق، اهداف و نیازهای فردی وابسته است. هر خواننده، بر اساس تجربه‌ی زندگی، سطح دانش، و گرایش‌های فکری خود، نوع خاصی از آثار را ترجیح می‌دهد.

برای انتخاب یک کتاب مفید، بهتر است به سه عامل کلیدی توجه کنیم:

  1. هدف مطالعه: آیا به دنبال یادگیری علمی هستیم یا می‌خواهیم از ادبیات لذت ببریم؟

  2. موضوع کتاب: کدام حوزه‌ی فکری بیشترین جذابیت را برای ما دارد؟

  3. نظرات و نقدها: بررسی دیدگاه‌های دیگران درباره‌ی یک کتاب، می‌تواند انتخاب ما را هدفمندتر کند.

مطالعه‌ی نقدهای تخصصی درباره‌ی کتاب‌ها، همچنین مقایسه‌ی آثار مرتبط، به خواننده کمک می‌کند تا مناسب‌ترین گزینه را انتخاب کند و از زمان مطالعه‌ی خود بهترین بهره را ببرد.

 

بخش چهارم: تأثیر کتاب در رشد فردی و اجتماعی

کتاب، تنها وسیله‌ای برای یادگیری نیست، بلکه ابزار قدرتمندی است که بر رشد فردی و اجتماعی تأثیر می‌گذارد. خواندن کتاب، بر رفتار و نگرش انسان تأثیر می‌گذارد و سبب تقویت مهارت‌هایی می‌شود که در تمامی ابعاد زندگی کاربرد دارند.

برخی از مهم‌ترین تأثیرات کتاب بر فرد و جامعه عبارت‌اند از:

  • تقویت مهارت تفکر انتقادی و تحلیل مفاهیم

  • گسترش دامنه‌ی واژگان و بهبود توانایی نوشتن و سخن گفتن

  • افزایش سطح آگاهی عمومی و توسعه‌ی فکری جوامع

  • تقویت ارتباطات میان‌فردی از طریق تعامل بر پایه‌ی دانش

جامعه‌ای که با کتاب در ارتباط است، جامعه‌ای پویا، آگاه و اندیشمند خواهد بود. کتاب‌ها، تاریخ را روایت می‌کنند، آینده را ترسیم می‌کنند، و مهم‌تر از همه، به انسان یادآوری می‌کنند که جستجوی دانش و حقیقت، هیچ‌گاه پایانی ندارد.

 

بخش پنجم: چرا باید هر روز کتاب بخوانیم؟

مطالعه، یک فرایند مستمر است. اگر تنها گاهی‌اوقات به خواندن کتاب بپردازیم، تأثیر آن سطحی خواهد بود، اما اگر آن را به عادت روزانه تبدیل کنیم، تاثیرات آن به عمق ذهن و رفتار ما نفوذ خواهد کرد.

خواندن روزانه‌ی کتاب، باعث رشد ذهنی و توسعه‌ی فردی می‌شود. مطالعه نه‌تنها به ما امکان درک بهتر واقعیت را می‌دهد، بلکه به ما فرصت می‌دهد تا مسیر فکری خود را به‌درستی تنظیم کنیم و افق دیدمان را گسترش دهیم.

 

جمع‌بندی: مطالعه، چراغی در مسیر آگاهی

مطالعه‌ی کتاب، نه فقط یک فعالیت، بلکه سفری است به ژرفای اندیشه‌ی بشری. کتاب‌ها، راهی برای عبور از مرزهای زمان و مکان‌اند، آن‌ها امکان مواجهه‌ی ما با افکار و دیدگاه‌های متفاوت را فراهم می‌کنند و بستری برای رشد و تکامل فکری ما هستند.

زندگی‌ای که با مطالعه‌ی کتاب همراه باشد، زندگی‌ای است که در مسیر دانش، آگاهی و اندیشه حرکت می‌کند. هر صفحه، فرصتی برای کشف و هر کتاب، پلی برای عبور به سوی دنیایی نوین است.

جان‌پنداری فلسفه‌ای برای بسط آزادی و برابری

کاوش در عمق هستی و آزادی جان‌ها در برابر قدرت

blank

فلسفه جان‌پنداری در آثار نیما شهسواری | پیوند اندیشه با جوهر هستی

جان، نه فقط زیستن، بلکه حضور در گستره‌ای از معنا و ارتباط با هستی است. فلسفه جان‌پنداری، که در آثار نیما شهسواری متجلی شده، بر جایگاه جان در جهان و رهایی آن از قیدهای سلطه تأکید دارد. این فلسفه، نه صرفاً در نقد قدرت، بلکه در شناخت بنیادین حقوق تمامی جان‌ها شکل گرفته است.

 

جان‌پنداری در قالب‌های ادبی

  • شعر | آوای جان در بستر واژه‌ها شعرها در این جهان صرفاً ترکیب واژه نیستند، بلکه صدای جان‌های گمشده‌اند. در شعرهای نیما شهسواری، جان‌پنداری نه فقط اندیشه، بلکه روایت زخم‌های پنهان در ساختارهای سلطه است. این اشعار با به‌کارگیری نمادگرایی و تصویرسازی عمیق، وجوه پنهان استبداد، برابری و رهایی را آشکار می‌کنند.
  • داستان کوتاه | پیچیدگی جان در لحظات کوتاه داستان‌های کوتاه نیما شهسواری، تقابل جان با قدرت را به تصویر می‌کشند. هر روایت، پرده‌ای از حقیقت جان است که در برخورد با ساختارهای سلطه به چالش کشیده می‌شود. این آثار، نه فقط داستان، بلکه مکاشفه‌ای در ماهیت زیستن، وابستگی‌های تحمیل‌شده و امکان آزادی هستند.
  • داستان بلند | لایه‌های ژرف فلسفی در مسیر جان هر جان، سفری است. در داستان‌های بلند، این سفر گسترده‌تر شده و جنبه‌های پیچیده‌تری از آزادی و سلطه را در بستر شخصیت‌های متضاد بررسی می‌کند. این آثار، فراخوانی است به تفکر درباره آنچه به نام قدرت روا داشته شده و آنچه جان‌ها در مسیر شناخت و رهایی باید از آن عبور کنند.
 

مقالات | فلسفه جان‌پنداری در ساختارهای اجتماعی و قدرت

  • بازشناسی سلطه بر جان‌ها مقالات نیما شهسواری نه‌تنها بازتاب دیدگاه فلسفی، بلکه تشریحی بر ساختارهای اجتماعی، دینی و تاریخی‌اند که قدرت را در برابر رهایی جان‌ها قرار می‌دهند. این نوشته‌ها بررسی می‌کنند که چگونه جان، در سایه ساختارهای دینی و اجتماعی از حقوق ذاتی خود محروم شده و چه مسیری برای آزادی آن امکان‌پذیر است.
 

آثار تحقیقی | بررسی اسناد سلطه بر جان‌ها

  • گواه ظلم | تحلیل فلسفی متون دینی در این اثر، پرسش اصلی مطرح می‌شود: چگونه روایت‌های مقدس، حق را بر جان‌ها تحمیل کرده‌اند؟ نیما شهسواری با تحلیل آیات دینی، به نقد ظلم نهفته در متون تورات، انجیل و قرآن پرداخته و تلاشی برای بازشناسی جان، ورای ساختارهای تحمیلی دین ارائه کرده است.
  • الله جبار الضار | بازخوانی مظالم دینی بررسی حاکمیت سلطه در آموزه‌های اسلام، یکی از محورهای اصلی این اثر است. نیما شهسواری، با ارجاع به منابع معتبر در قانون، فقه و تاریخ، به تحلیل نظامی که جان‌ها را در محدودیت و فرمانبرداری قرار می‌دهد، پرداخته است. این تحقیق، تلاش دارد مفاهیمی را که آزادی جان‌ها را به نام دین سلب کرده‌اند، بازگشایی کند.

 

پادکست “به نام جان” | روایت فلسفه جان‌پنداری در صدا

 

  • سفری در اندیشه، با صدای جان‌ها پادکست به نام جان امتداد فلسفه جان‌پنداری در بستر شنیداری است. در این پادکست، مفاهیم بنیادین جان‌پنداری، نقد قدرت، آزادی جان‌ها و بازشناسی مفهوم سلطه در بخش‌های مختلف بررسی می‌شود.

 

  • برنامه‌های ویژه | کاوش در لایه‌های فلسفی و اجتماعی قسمت‌های پادکست بستری برای گسترش آرا، افکار و نقدهای عمیق فلسفی هستند. هر اپیزود دریچه‌ای نو به پرسش‌های بنیادین هستی و آزادی است. در این برنامه‌ها به موضوعات مختلفی از جمله نقد فلسفی و اجتماعی درباره مفهوم جان و سلطه، تحلیل آثار نیما شهسواری از نگاه جان‌پنداری، و گفت‌وگوهای چالش‌برانگیز درباره آزادی، قدرت و عدالت پرداخته می‌شود.

 

  • پادکست، پل ارتباطی جان‌ها به نام جان صدایی است از جنس فلسفه، ادبیات و حقیقت. این پادکست نه فقط روایت، بلکه فرصتی برای اندیشیدن و جستجوی مسیر نو در فلسفه جان‌پنداری است.

 

جان‌پنداری | محور اندیشه و مسیر آزادی

  • جان، بنیاد هستی است در فلسفه جان‌پنداری، جان صرفاً جسم زنده نیست، بلکه حق، حضور و رهایی را در خود جای داده است. نیما شهسواری این فلسفه را نه‌تنها در نقد سلطه، بلکه در شناخت ساختارهای بازدارنده‌ی آزادی جان‌ها مطرح کرده است.
  • رهایی جان از سلطه | گریز از چارچوب‌های قدرت تمامی آثار او، دعوتی است به تفکر درباره‌ی آزادی واقعی، که تنها در بازشناسی حقوق جان‌ها و تلاش برای رهایی آنها از ساختارهای سلطه معنا می‌یابد.

دانش بدون مرز | انتشار الکترونیک آثار و باور به جان

دسترسی آزاد به آگاهی بدون وابستگی به ماده و محدودیت‌های سنتی

blank

رهایی از ظلم | آگاهی و تغییر 

در جهان آرمانی، دانش و آگاهی نمی‌توانند وابسته به ظلم باشند. اطلاعات و اندیشه‌ها نباید در چارچوب‌های بسته محصور شوند، بلکه باید از طریق رهایی به مدد از فناوری، در دسترس همگان قرار گیرند. با حذف وابستگی به نسخه‌های چاپی، هم از گسترش ظلم و زشتی بر طبیعت جلوگیری می‌شود و هم امکان انتقال دانش بدون مرز فراهم می‌گردد.

نسخه‌های الکترونیک به جای کتاب‌های چاپی نه‌تنها راهی برای حفظ طبیعت و جان، بلکه رویکردی برای دسترسی آسان‌تر و سریع‌تر به محتواست. در این شیوه، تمامی آثار بدون محدودیت مکانی و زمانی در اختیار خوانندگان قرار می‌گیرد.

 

دانش رایگان | حق همگانی برای دریافت آگاهی

دسترسی آزاد به دانش، اصل بنیادی انتشار دیجیتال در جهان آرمانی است. هیچ فردی نباید به دلیل محدودیت‌های مادی از دریافت آگاهی محروم شود. به همین دلیل، تمامی کتاب‌ها به‌صورت رایگان ارائه شده‌اند، تا هر تن، بدون هزینه و بدون موانع اقتصادی، بتواند از دانش و تفکر و این فلسفه تغییر بهره‌مند شود.

انتشار دیجیتال نه‌تنها موانع مالی را از میان برمی‌دارد، بلکه باعث گسترش سریع‌تر دانش در میان تمامی جوامع می‌شود. امکان دریافت و مطالعه کتاب‌ها بدون وابستگی به سیستم‌های سنتی چاپ و انتشار، راهی برای تقویت آگاهی عمومی و ایجاد دسترسی برابر به منابع فکری است.

 

آثار صوتی | گسترش دانش از طریق شنیدار

فراتر از نسخه‌های متنی، برخی از آثار به صورت صوتی نیز منتشر شده‌اند تا همگان بتوانند از طریق صدا، ارتباط عمیق‌تری با مفاهیم برقرار کنند. نسخه‌های صوتی، امکان مطالعه بدون نیاز به صفحه نمایش را فراهم می‌کنند، و تجربه‌ای متفاوت در دریافت محتوا ایجاد می‌کنند.

در همین صفحه، پلی‌لیستی برای گوش دادن به کتاب‌های صوتی فراهم شده است. اگر نسخه صوتی کتابی در دسترس نباشد، فرصت همکاری و اشتراک‌گذاری در تولید این آثار وجود دارد تا مسیر گسترش دانش بیش از پیش هموار شود.

 

مشارکت در گسترش آگاهی | ساخت آینده‌ای بدون محدودیت

دانش نباید محدود به قالب‌های سنتی باقی بماند. انتشار نسخه‌های دیجیتال و صوتی تنها گام اول است، گسترش دانش وابسته به همکاری تمامی جان‌هایی است که به آزادی و آگاهی باور دارند. با اشتراک‌گذاری آثار و حمایت از انتشار گسترده‌تر نسخه‌های صوتی، هر فرد می‌تواند نقشی در ساخت آینده‌ جهان آرمانی داشته باشد که در آن هیچ جان نه برای دریافت حقیقت و نه به آزار در بند بماند 

دانش بدون مرز، تنها در بستر تعامل، انتشار آزاد و حمایت از اندیشه‌های نو امکان‌پذیر است. با مشارکت در این مسیر، می‌توان جهانی را تصور کرد که در آن، آگاهی بدون هیچ مانعی در اختیار همه قرار گیرد.

تفکر روز: الهام و پرسش

هر روز در جهان آرمانی،با ما همراه تا بیندیشید و بدانید و به راه این دانسته و ندانسته به پیش روید

تفکر روز الهام و پرسش

راهنما پروفایل

راهنمایی‌های لازم برای ویرایش پروفایل و حساب کاربری شما
زندگی‌نامه

در این بخش می‌توانید توضیح کوتاهی درباره‌ی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همه‌ی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشته‌های شما

کشور و سن شما

کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است

تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد

باورهای من

گزینه‌های در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان می‌گذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشاره‌ی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد

راه‌های ارتباطی

در این بخش می‌توانید آدرس شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرس‌ها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد

حساب کاربری

در این بخش می‌توانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین می‌توانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در وی‌سایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید

راهنما ثبت‌نام

راهنمایی‌های لازم برای ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی
نام کاربری

نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود

نام و نام خانوادگی

نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد 

در نظر داشته باشید که این نام در نگاشته‌های شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است

ایمیل آدرس

آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راه‌های ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید

رمز عبور

رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده می‌توانید این رمز را تغییر دهید

قوانین

پیش از ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید

با استفاده از منو روبرو می‌توانید به بخش‌های مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید

  • دسترسی به پروفایل شخصی
  • ارسال پست
  • تنظیمات حساب
  • عضویت در خبرنامه
  • تماشای لیست اعضا
  • بازیابی رمز عبور
  • خروج از حساب

در دسترس نبودن لینک

در حال حاضر این لینک در دسترس نیست

بزودی این فایل‌ها بارگذاری و لینک‌ها در دسترس قرار خواهد گرفت

در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید

تازه‌ترین کتاب نیما شهسواری

می‌توانید با کلیک بر روی تصویر تازه‌ترین کتاب نیما شهسواری، این اثر را دریافت و مطالعه کنید

به جهان آرمانی، وب‌سایت رسمی نیما شهسواری خوش آمدید

blank

نیما شهسواری، نویسنده و شاعر، با آثاری در قالب  داستان، شعر، مقالات و آثار تحقیقی که مضامینی مانند آزادی، برابری، جان‌پنداری، نقد قدرت و خدا را بررسی می‌کنند

جهان آرمانی، بستری برای تعامل و دسترسی به تمامی آثار شهسواری به صورت رایگان است

ثبت آثار

blank

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است

بخش ارتباط، راه‌هایی است که می‌توانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است می‌توانید در بخش توضیحات شبکه‌ی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.     

شما می‌توانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمت‌هایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،

در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحله‌ی ابتدایی فرم پر کرده‌اید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.

پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعه‌ی قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینک‌های زیر اقدام کنید.

تأیید ارسال پیام

پیام شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال فرم

فرم شما با موفقیت ثبت شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.