Logo true - Copy

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

کتاب صوتی تمدن

بخش اول

راهی برای دسترسی به کتاب صوتی تمدن اثری از نیما شهسواری

به اشتراک‌گذاری لینک دانلود مستقیم کتاب صوتی تمدن در شبکه‌های اجتماعی

مشخصات کتاب صوتی تمدن

کتاب : تمدن

عنوان : بخش اول

نویسنده : نیما شهسواری

زمان : 38:32

موسیقی :

نامشخص

با صدای : نیما شهسواری

متن کتاب تمدن

اینجا ساختمان تمدن است،

ساختمانی با طبقات بسیار،

طبقاتی که برای تمایز ساخته و پرداخته شده است،

برای تفاوت‌ها، برای نمایش و ارائه‌ی این اختلافات

تفاوت میان آدمیان، مکان‌ها و اصالت‌ها

اصالت با قوم مالکان است،

مالکان صاحب همه‌چیز هستند،

آن‌ها به دنیا آمده تا صاحب دیگران باشند و در این تصاحب به پیش روند و حال در این ساختمان مالک بر دیگران شده‌اند،

ساختمان تمدن دارای پنج طبقه است،

طبقه‌ی زیرین جایی است که در آن قالب‌ها ساخته و پی‌ریزی می‌شوند،

این طبقه بی‌روح، بی‌احساس و سرد است، اینجا تنها برای ساختن است،

بعد از طبقه‌ی زیرین، طبقه‌ی همکف قرار دارد،

اینجا مکانی است برای عرضه و پذیرایی از متقاضیان،

نمایشگاهی مجلل، نورافشان‌های آویزان و شکیل، کف‌پوش این طبقه از جنس چوب‌های اعلا است که هر روز یکی از خدام وظیفه‌ی جلا دادن به آن را دارد، باید کف‌پوش این طبقه بدرخشد و با تلألوی نورهای نورافکن‌ها اجناس ساخته را به متقاضیان بشناساند

کف‌پوش، نورافکن‌ها، لوست‌های شکیل، غرفه‌های بیشمار با تزئین توسط خبرگان این فن

راهروی عظیم این طبقه به دهلیزی خاتمه می‌یابد که مالکان را در خود جای داده است

مالکان بیکار و در عین حال همه کاره

آنان ناظران‌اند، فروشندگان، بازاریابان، حسابداران، اربابان و اشراف

سراسر دهلیز پر شده است از آنانی که خویشتن را مالکان می‌نامند اما انتهای دهلیز در امتداد مسیری است به طول مالک خوانده شدن و صاحب بودن،

به نهای تمام این مالک بودن‌ها و انتهای این دهلیز خانه‌ی خدا واقع است،

آری خدا نیز در این طبقه ساکن است،

تمامیِ ارزیابی‌ها به خطا برآمده است، این بار خدا در نوک هرم این ساختمان جا خوش نکرد و بر تخت ننشست او در اتاقی مجلل به تنهایی نشسته است، اتاقی متمایز از هر آنچه اتاق که تا کنون دیده‌اید!

اتاقی که کف‌پوش‌هایش از سالن عرضه نیز متفاوت است، شاید از چوب گردو باشد و شاید چیزی فراتر از آن

اما بی‌شک صندلی ملکش از چوب گردو بود، با دسته‌هایی عظیم و کنده‌کاری‌شده، دسته‌هایی که با چیره‌دستی تراشیده داده شده است، ساعت‌ها زمان برد تا توانستند هنرمندان این دسته‌ها را صیقل دهند، بتراشند، شکل بسازند و این‌گونه که حال به تصویر در آمده در آورند

نورافشانی چلچراغ و عظیم در سقف بلندش جای گرفته و میزی از جنس چوب گردو در برابر صندلی قرار دارد اتاق خدا دارای سرویس بهداشتی مجزا، رختکن، حمام و دیگر امکانات خصوصی است و در برابر دیدگانش پرده‌ای نورانی و بزرگ برای شناخت و بررسی همگان جای گرفته است، آنان که از زحمت‌کشان، جنگ‌زدگان و یا مالکان نام دارند، آن‌ها و اعمالشان همواره زیر نظر تیزبین خدا خواهد بود.

پرده‌ی عظیم و نورانی در هر زمان و به اراده‌ی او روشن خواهد شد و از آنچه در حال جریان است او را مطلع خواهد کرد، اما حال او فرمان به دیدن ندارد و آرام نشسته است

در برابر تختش چند صندلی و یک میز بزرگ قرار دارند، آن قدر باشکوه هستند که هر بیننده‌ای را به نگاه اول مجذوب خود کند، اما با کمی زمان صرف کردن به اتاق به حقارت این شکوه در برابر تخت فرمانروایی خدا به جای خواهد ماند و سکوت خواهند کرد.

طبقه‌ی دیگر ساختمان تمدن جایی است برای آنچه کار نامیده‌اند، آنچه در طبقه‌ی زیرین به قالب در آوردند را در این طبقه به اشکالی در خواهند آورد تا به میان طبقه‌ی همکف به زیر نورافکن‌ها به جلا آمده و متقاضیان را سیراب کند

این طبقه و طبقه‌ی فوقانی هر دو مکانی است برای تولید، برای ساختن، برای سیراب کردن آنچه عرضه و تقاضا نامیدند و صدها به آن مشغول آنچه بر آنان امر آمده است را به کار بردند، کار کردند و کار شدند

به نهای آنچه طبقات تمدن را پوشاند آنجایی است که عده‌ای برای سیراب کردن این جماعت گرد هم آمده‌اند، آنان وظیفه دارند تا آنچه نیاز برای به راه انداختن کارگران است را فراهم کنند، آنان می‌پزند، سرخ می‌کنند، می‌شورند و سرآخر می‌سابند،

به دل این سالن بزرگ که در ساعاتی معین میزبان عده‌ای از مالکان و جنگ‌زدگان و سخت‌کوشان است نیز طبقات رعایت شده است، آخر تمدن به معنای طبقات در میان آدمیان رنگ گرفت و هر بار بر آن شدند تا به تمدن بیشتر، طبقات بیشتر بسازند

کسی از دورتری فریاد زد:

با تمدن‌ترین آدمیان آنان‌اند که طبقات بیشتری ساخته‌اند و شاید این‌گونه و به سخنان او بود که هر روز طبقه بر طبقات ساخته شد و حال ساختمان تمدن به طبقه‌ی فوقانی خود نیز طبقاتی به خویش دید

سالنی بزرگ برای سیراب کردن آنان که از کارکنان‌اند،

صندلی‌هایی از جنس پلاستیک فشرده، مقاوم و جان سخت برای طول عمر بیشتر، میزهایی از همان جنس و سرتاسری به طوری که بر هر میز بتوان سی کارگر را جای داد و چه بسا بیشتر، ظرف‌هایی پلاستیکی برای حمل آب، نان ادویه و نمک،

طبقه‌ی دیگر این طبقه که اتفاقاً هم سطح از ارتفاع و با فاصله در طول امتداد بود جایی برای خوردن و آشامیدن مالکان و در حقیقت مالکان بیکاره بود، این طبقه به قلب طبقه‌ی آشپزخانه جای داشت و صندلی‌هایش از چوب ساخته شد، میزها چهار نفرِ و چوبی بود، جنس حاملان نمک، ادویه و نان نیز از چوب و فلزات بود تا تمایز را بشناسند

به قلب این طبقه در طبقه پذیرایی از آدمیان، اتاقکی دیگر جای داشت که پذیرای میهمانان بود، میهمانانی از جنس متقاضیان، مشتریان، دوستان، اقوام، خویشان و در معیت والانشینان،

صندلی‌های نرم و راحت بزرگ که دو کارگر را به راحتی در خود جای می‌داد، میزهای دو نفرِ بزرگ و فراخ با حمل‌کنندگانی از جنس مس، نقره و شاید حتی گران‌بهاتر…

 

 

 

 

 

 

 

 

اما ساختمان تمدن طبقات دیگری نیز داشت…

مردمان در بند این ساختمان، از چهار طبقه‌ی کلی تشکیل می‌شدند

در نوک هرم، مالکان بودند، آنانی که به این کشور زاده شده و خویشتن را مالک بر دیگران می‌دیدند،

آنان صاحب بر دیگران و به ارج والایی دست یافته بودند این طبقه صرفاً از نژاد، خون و کشور برای آنان مرتبی به همراه آورده بود،

طبقه‌ی بعدی زحمت‌کشان بودند، قومی در همسایگی کشور مالکان که برای کار و اندوختن رونق به این مکان آمدند و مالکان آنان را بدین جا کشاند، آنان سخت‌کوش بودند و هر چه در این تقسیمات را به غنیمت بردند از تلاش خویش بود، آنجا که نام زحمت‌کشان را به دوش کشیدند در حال ساختن برای اندوختن مالکان بودند و هربار به تکه نانی انبار آردی به مالکی فدیه کردند و حال به تحفه از آنچه در طول این سالیان از خدمت دریغ نکردند به طبقه زیرین مالکان راه یافتند و جای گرفتند

طبقه‌ی دیگر در این معادله، بینامان بودند، آنان بی‌خانمان بودند، گاه به دلیل و گاه بی‌دلیل به کشور مالکان بودند و حال در این طبقه مرتبت سوم را برای خویش کسب کردند، اما این طبقه و این برتری از جنگ‌زدگان نه به‌واسطه‌ی خون بود و نه نژاد، نه به‌واسطه‌ی سخت‌کوشی بود و نه برای ثروت‌اندوزی مالکان، آنان به مرتبی والاتر از جنگ‌زدگان رسیدند زیرا که از آنان نبودند

به پستی آنان در نیامدند و این‌گونه مالکان هر که از آنان بود را به زشتی خطاب کرد و هر که از آنان نبود را مرتبتی والاتر از آنان داد،

بی‌نامان از دیار مالکان، زحمت‌کشان و جنگ‌زدگان نبودند و هر بار از دیاری دورتر و نزدیک‌تر بدان جا آمدند، مکان آنان بی‌ارزش بود و توان در اختیار برای مالکان تا آنان را به طبقه‌ای دیگری و دیگری را بر دیگری ارزش دهند،

شاید یکی از آنان از زحمت‌کشان نیز والاتر شمرده می‌شد اما نکته‌ی مهم‌تر آنجا بود که آنان از هر طایفه و نژاد، به هر فرهنگ و دین که وابسته بودند و نبودند از جنگ‌زدگان والاتر شمرده شدند و می‌شدند

به نهای طبقات، جنگ‌زدگان جای گرفتند، آنان که به نزدیکی خانه‌های مالکان خانه‌ای از خود داشتند، آنان نیز روزی مالک نامیده شدند، فخرها فروختند، آموزش دیدند و به تربیت گاه فریاد مالک بودن سر دادند و چه‌بسا …

اما حال دیار آنان به جنگ مبتلا شد، آنان را به جنگ در آویختند و این‌گونه بود که بی‌پناه به مالکان پناه بردند و حال چند سالی بود که آنان به دیار مالکان سکنی گزیدند و هزاری نام و لقب بر خویش گرفتند و حال به ساختمان تمدن آنان به این طبقه جای گرفتند تا پست شمرده شوند و به نهای خفت و پستی و ذلت در آیند

مفت‌خوارگان، نیازمندان، جنگ‌زدگان، بیچارگان، زالوها و هزاری القاب دیگر، آنان از همه پست‌تر شمرده شدند و به ذلیل‌ترین طبقه از طبقات تمدن جای گرفتند

فرای آنچه از این طبقات برشمردم، طبقه‌ی دیگری نیز برپا بود، این طبقه از همگان به خود جای می‌داد و بی‌شک باز به قلبش طبقات می‌ساخت، آخر آدمیان به تمدن آموختند که طبقات مایه‌ی فیروزی و خوش‌نامی آنان است

این طبقه‌ را طبقه‌ی معلولان نامیدند، آنان که به مشکلی زاده و یا نازل شدند، گاه ناشنوا و گاه کم‌عقل، گاه به معلولیت دست و پا گاه به بدتر، آنان به قلب خود طبقات ساختند و حال به نهای آنچه طبقات بود به زیرین طبقه از طبقات تمدن جای گرفتند و به غم سوختند

 

 

 

آقای تمدن در حالی که سوار بر اتومبیل آخرین مدلش بود به درب ورودی کارخانه رسید

نگهبان به نشانه‌ی احترام از جای برخاست و تا کمر خم شد در آن زمان آقای تمدن در حالی که داشت از زیر چشم به عمل نگهبان نگاه می‌کرد حواس خود را با سطح نورانی در دستش پرت کرد، به طوری که نگهبان بداند حواسش متوجه او نیست، آنگاه به سرعت وارد کارخانه‌ی چمدان‌سازی تمدن شد و اتومبیلش را گوشه‌ای پارک کرد

اینجا کارخانه‌ی تمدن است، نام کارخانه از نام فامیل آقای تمدن گرفته شده است، قدمت این کارخانه به صد سال پیش بازمی‌گردد و این خاندان از آن زمان تا کنون در حال فروش چمدان‌های تولید شده به دست کارگران هستند و هر روز بر ثروتشان افزوده می‌شود

آقای تمدن به طبقه‌ی همکف رفت، آنجا که کف‌پوش‌هایش از جنس چوب بود و می‌درخشید در میان گذر از نمایشگاه نیم نگاهی به اجناس انداخت و در تلألوی نور یکی از چمدان‌ها کارگری را دید که به سختی کف‌پوش را می‌سابید، در حالی که به او نگاه می‌کرد قدری خود را به سمت کارگر چرخاند، به طوری که نگاهش به او نیفتد لیکن کارگر از گردش او مطلع شود در همین میان کارگر کرنشی کرد

 آقای تمدن از میان چمدان او را دید و بی‌توجه به او به راهش ادامه داد تا به دهلیزی از کارکنان و مالکان رسید

همه از جای برخاستند و به نشانه‌ی احترام کرنش کردند، در میان همین کرنش‌ها بی‌اعتنا به کسی و طوری که با هیچ‌کدام رو در رو نشود به انتهای دهلیز رفت و درب اتاق خود را باز کرد و از برابر دیدگان محو شد

کارکنان تا چند ثانیه بعد از رفتن او در میان همان کرنش ایستادند و سرآخر با فریاد حامد به سر کار خود بازگشتند

حامد حسابدار و مسئول کارگران بود او وظیفه‌ی حضور و غیاب کارگران را داشت و با رفتن تمدن به اتاقش همه را به کار دوباره دعوت کرد

فرای طبقات مذکور در شغل و منصب نیز طبقات بسیار در تمدن جای داشت

آقای تمدن، مالک مالکان، فرمانروا فرمانروایان، پادشاه پادشاهان بود، او خداوندگار ساختمان تمدن بود

بعد از او حامد به تختی نشست که از خون خود آن را تصاحب کرده بود، او خون پاک هم نژادانش را در رگ‌ها جاری کرده بود و این‌گونه بود که از مالکان نامیده شد اما کار به اینجا خاتمه نیافت او خونی باارزش‌تر از دیگران داشت، او خون پاک اجدادی تمدن را در رگ‌ها داشت و این‌گونه به تخت نیابت نشست و پس از پادشاه وزیر نامیده شد

حبیب و قادر دو دست مالک نامیده شدند، آنان به واسطه‌ آنچه خون ابا و اجدادی اعم از نژاد و نسبت به این مرتبت رسیدند و به تخت و نزدیکی تمدن لانه کردند، آنان مسئول کار کارگران بودند فرای آنچه سرکارگر نامیده شده بود و مرتبتی والای آن داشتند،

آنان کار نمی‌کردند که برای نظارت به این مرتبت خوانده شدند و حال پس از تمدن و حامد به جایگاه پسین چنگ زدند

بعد از این چهار مرتبت آنانی به والا نشستند که از خون مالکان در رگ‌ها جای دادند و به طبقه‎‌ای در نزدیکی خدا لانه کردند

آنان اعم از فروشندگان، بازاریابان، حسابداران و دیگر منصب‌ها را به چنگ آوردند و در این هرم بعد از حبیب و قادر به مرتبتی والا چشم دوختند نکته‌ی قابل اهمیت در این منصب آن بود که شرط نخست رسیدن به این جایگاه بی‌شک داشتن خونی از نژاد مالکان بود،

هم‌وطنان به مرتبتی والا و تنی به مقامی والاتر رسید که بی‌شک آنچه از اصول اخلاق این تمدن است را رعایت کرده بود، آنکه از خون و نزدیکی بیشتر به خدا بهره برد و آنکه مرتبت و طبقات را بیشتر و بهتر شناخت

و این‌گونه بود آنجایی که تمدن به صحن آمد و همه کرنش کردند، خویشتن را به خاک رساندند که آنچه از تمدن بود را شناختند و به این طبقات بها دادند آنچه کارگران ندانستند و برایشان بی ارزش شد و این‌گونه به ته اعماق هر چه از طبقات بود رانده شدند که بی‌شک جزا نابخردان و نادانان این‌گونه ذلت و رانده شدن است.

به طبقه‌ی کارگران بی‌شک نخست طبقه باز هم خون و نژاد بود که طبقاتی از جمله مالکان، زحمتکشان، بی‌نامان و معلولان و به آخر جنگ‌زدگان داشت لیک باز هم طبقات نقش بستند تا تمدن انسانی از آنچه خواسته بود نیز پیشتر رود.

خیاطان به نوک هرم مشاغل نشستند و به مرتبی والا لانه گزیدند، اگر از خون و نژاد فراتر رفتند و از نسب بهره بردند والاتر از پیش شدند و اگر در ناکامی خون ناپاک جنگ‌زدگان فرو رفتند به ذلت واماندند

خیاط بودن ارزش بود، والا بودن در میان کارگران نام گرفت و این‌گونه طبقه‌ای به هزارتوی طبقات این نظام ساخته‌ی بشری افزوده شد، پس از آنچه خیاطان نام داشتند ابزارسازان نام گرفتند، آنان که قالب‎ها را ساختند و اسباب ساختن را تولید و فراهم آوردند، آخر آنان از آدمیان ابزارساز بودند و این‌گونه ابزارسازان مرتبت گرفتند

به طبقه‌ی زیرین آنان نام داشتند که از پیچ زنان بودند، آنان هر چه در پیش بود را به اشکال مجسم در آوردند و این‌گونه به راه ساختن ابزار خویشتن را وسیله کردند و مرتبتی فرا گرفتند

آسترزنان و هر که به پارچه نزدیکی داشت مرتبت گرفت و والاتر از آشپزان جای گرفت

به انتهای این هرم تو در تو از طبقات بسیار که تمدن را ساخت آنانی بودند که ساخته‌ی آدمی را به ثمر رساندند و به اشکال قابل فروش به جعبه کردند، آنان که بارها را به دوش کشیدند و حامل ثروت دیگران شدند

آنچه از پست‌ترین طبقات بود خاک‌روبان نام داشت، آنان به نهای ذلت و در اعماق کثافت از آنچه آدمی به کراهت از خود گذاشت چنگ زدند و وظیفه‌شان خاک‌روبی از زشتی انسان‌ها شد

تا به نهای هر چه تمدن است پاک‌کنندگان همان ذلت‌مندان شوند و این طبقات به نها در آنچه از نجاسات انسان باقی است همه را به آلودگی بکشاند.

 

 

 

صدای زنگباره‌ی خشونت‌باری فضای ساختمان تمدن را در برگرفت و به همگان از آنچه خیاط و ابزارساز و پیچ‌زن تا باربران بود خبر داد تا به کار روی آورند که این صدای دردناک شروع بردگی‌ها را ندا می‌داد.

صدای در گوش بردگان پیچید آنان را به خود واداشت تا به سر کارها روند، زنگوله‌های به گردن به صدا در آمده بود، کارگران به پاهای خود نگاه می‌کردند و زنجیر اسارت را بر پاها می‌دیدند که با تکان خوردنشان چگونه به صدا در آمده است و آنان را برای یک روز دیگر از بردگی‌ها فرامی‌خواند

اینان طبقات را نمی‌شناختند، اینان مرتبت را نشناخته و تمدن را درک نکردند، اینان از هر چه تمدن انسانی است دورمانده‌اند و این‌گونه بود که رانده شدند و به نهای آنچه طبقات است فرا خوانده شدند

اگر پروردگار به زمین آمده بود، اگر در میان آنان راه می‌رفت و به طوری که آنان نبینند آنان را می‌دید و به آرزوی کرنش می‌نشست، آیا آنان به سجود در می‌آمدند؟

برخی آری و دیگران خیر، آنان که تمدن را شناختند به کرنش آمده برای بلندی مرتبت خود به پستی فرا خوانده می‌شدند و آنگاه با فراغ بال پستی را به آغوش در حسرت بزرگی می‌خواندند آنچه از حمد و ثنا برای بزرگان بود، لیک بیشمار از آنان نمی‌دانستند

جنگ‌زدگان اصلاً نمی‌دانستند

آری آنان بی‌تمدن بودند، شاید بی‌فرهنگ، شاید دور از آنچه ارزش انسانی است و این‌گونه بود که با ورود مالکان هیچ جنگ‌زده‌ای تکان نخورد بر جای ماند و دوباره به زنجیر بر پای چشم دوخت

مالک زنگوله را تکان داد آرام آرام تکان داد تا به صدای زنگوله‌ها آنچه از بردگان بود به سجود در آیند،

زحمت‌کشان عمری به میان آنان آمدند و به تمنای آنچه زندگی پنداشته، از خانه تا اتومبیل، از لباس تا غذا به سرعت به خاک نشستند، مالکان به تمنای مالک شدن این بازی را آموختند و در آرزوی حکم خواندن حکم‌ها را پذیرفتند و در خاک نشستند لیک جنگ‌زدگان بر جای ماندند برخی به زنجیر برپا چشم دوختند و این‌گونه سر خمیده از آنان معناگر کرنش شد و جان سالم به در بردند

اما بیشمار از آنان بر جای ماندند و بی کرنش ادامه دادند آنچه باید می‌کردند و تنها مشابه بر آنان معلولان شدند

این‌گونه بود که مالکان آنان را معلول و چه بسا پست‌تر شمردند که هیچ از تمدن انسانی ندانسته است و نخواهند دانست که آنان از نژاد کهتران‌اند

نه نژاد که خاکشان کهتر پرور است که خونشان از آن کهتران است و این‌گونه القاب دیگری بر آنان افزوده شد، از کهتر به نادان از بی‌تمدن به بی‌فرهنگ، از بی‌فرهنگ به متحجر و الا آخر از دوران تا پایان

به انتهای صدای زنگباره‌ها و نگاه مداوم بردگان بر زنجیر در پای آنان را کشاندند به آنجا که زمان کار بود

کسی از جنگ‌زدگان فریاد می‌زد:

اینجا همه چیز قدغن است

حرف زدن قدغن است

محبت کردن قدغن است

غذا خوردن قدغن است

موسیقی قدغن است

پول قدغن است

اینجا فقط کار رها است، رهایی به معنای کار کردن است…

صدای مداوم جنگ‌زده که سیمایی حیران به خود داشت در میان ساختمان تمدن می‌پیچید و به گوش همه خوانده می‌شد، جنگ‌زدگان به ندای او گوش می‌سپردند و آرام دست از کار می‌کشیدند، به فکر فرو می‌رفتند و در خیالاتشان به آنچه او گفته بود دقیق می‌شدند

زنجیرهای برپا را برانداز می‌کردند و دستان به غل آمیخته را از نظر می‌گذراند

آنان محکوم به کار بودند روزانه دوازده ساعت

با صدای زنگبارِ همه چیز حتی نفس کشیدن هم قدغن بود و تنها زمان کار به صدای زنگباره‌ای چندی سکون و سکوت و دوباره به فریاد زنگ‌ها غل و زنجیر در پیش بود

لیکن زحمت‌کشان هیچ نشنیدند، ندای او را نخواندند و هر بار به تصویر در برابر دیدگان چشم دوختند، به خانه‌های نیمه ساخته، به لانه‌ای که از آن آنان بود، به کودکان در انتظار، به مردان به همسران، به زنان به شوهران، به دوری و تنهایی لیک باز هم صدای زنگباره‌ها بدل به ندای خانه‌ی ساخته به دستانشان شد، ساعت‌ها را شمردند، بر دیوارها نقش دادند

تعداد روزهای باقیمانده، ماه‌های باقیمانده، سال‌های باقیمانده و تصویری از همه‌ی تنهایی آنان در کنار آنچه لانه‌ی در آینده به هزینه‌ی همه‌ی بردگی‌هایشان بود

مالکان بر خود تاختند و بر دیگران راندند به خود بالیدند و دیگران را پست شمردند، صدای زنگباره‌ها به گوش آنان هم رسید، در گوششان طنین انداخت، هر بار شنیدند و هر بار به روی خود نیاوردند

یکی از مالکان در میان کار بلند فریاد زد:

ما صاحب بر آنان و روزی‌ده آنانیم،

آنان بردگان ما هستند و ما مالک بر روز جزای آنان

این صدا، جای هر چه جنگ‌زدگان گفتند را گرفت و این‌گونه هر چه از دور آمده بود را به فراموشی سپرد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

قادر آرام آرام در میان دالان بزرگ طبقه‌ی کارگران راه می‌رفت، آنان را برانداز می‌کرد، همتای او در طبقه‌ی زیرین حبیب بود و حال به مانند همزادش حرکت می‌کرد، آنان باید می‌رفتند و می‌دیدند، باید آنان را برانداز می‌کردند، باید از کار بردگان راضی می‌شدند، چندی دورتر در میان پرده‌ی نورانی در اتاق خدا، تمدن همه را می‌دید و چه بسا از کم کاری برده‌ها بر برده‌ی خود می‌تاخت، حبیب را داغ می‌کرد و قادر را نشانه‌دار

حبیب آرام دست بر صورتش کشید، به یاد دوردستی افتاد که از تازیانه و درد صورت بر خود پیچیده بود، دست را آرام آرام پایین آورد که در طبقه‌ی بالا قادر فریاد زد:

بی‌وجود چه می‌کنی؟

تو برای چه حقوق می‌گیری؟

مگر جناب تمدن پول بیجا دارند که صرف تو کنند؟

صدای دوربین‌ها باز بود

آیا تمدن همه را شنید؟

آیا از درایت من خوشش آمد؟

آیا دانست که من تا چه حد به فکر پول‌های او هستم؟

صدای دنباله‌دار در دالان پیچید:

اینجا همه چیز قدغن است

اینجا صحبت کردن قدغن است…

حبیب فریاد زد:

خفه شوید و کار کنید، اینجا کسی حق حرف زدن ندارد، زمان کار باید که کار کرد

خفه شوید و لال باشید.

محمد که در طبقه‌ی قادر مشغول به کار بود در حالی که یکی از کارتن‌های چمدان را به دوش گذاشته بود شادمان به خود نگاه کرد و در دل گفت:

خدا را شکر که من لال هستم

لبخند پژمرده‌ای به لب داشت که یکی از دورتر فریاد سریع باشید زد، مخاطبش او نبود اما محمد دست و پایش را گم کرد و با جعبه‌ی در دست به زمین افتاد…

قادر از صدای زمین خوردن محمد به خود آمد و به سمت او رفت، غر و لند کنان می‌رفت و مدام اسم خدا را به زبان می‌آورد

الله، الله، الله

فریادکنان رو به تمام کارگران بخش باربری گفت:

این‌ها اموال جناب تمدن است، برای کار خود ارزش قائل شوید و مواظب آنچه می‌کنید باشید

بعد رو به محمد گفت:

می‌دانی ارزش هر کدام از این چمدان‌ها چه قدر است؟

محمد که حرف‌ها را می‌شنید ولی توان پاسخ گفتن نداشت در دل باری به شادمانی خود لعنت فرستاد و خواست که پاسخ بگوید

قادر فریاد زد:

معادل دو سوم حقوق ماهیانه‌ی تو…

محمد دوباره لعنت به خود فرستاد دوست داشت تا پاسخی دهد

او می‌خواست از قادر و چه بسا از تمدن عذرخواهی کند که قادر با بی‌اعتنای به سوی دیگر کارگاه رفت

کارگران مشغول کار بودند بر میزهای بلند هر کدام به کاری که گماشته شده بودند مشغول بودند و مدام قادر به این سو و آن سو می‌رفت و به فاصله‌ای دورتر و نزدیک‌تر به طبقه‌ی زیرین حبیب هم همین کار را ادامه می‌داد

در میان این سالن بزرگ در لابه لای تمام میزها کارها قالب‌ها رنگ‌ها و پارچه‌ها مکانی امن برای کارگران وجود داشت، مکانی که آنان را برای چند صباحی از دل این معرکه رهایی می‌داد،

فرای صدای زنگباره‌ها و رهایی در زمانی مشخص آنان می‌خواستند تا در طول مدت بردگی خود برای کوتاه زمانی هم که شده است از شر این بردگی رهایی یابند و تنها پناهگاه آنان در دل این مخروبه همان اتاقک‌های در کنار هم بود

فضایی سفید پر شده از کاشی‌های سپید رنگ، آینه‌ای سرتاسری و اتاقک‌هایی به هم چسبیده

این مکان فضای رهایی کارگران بود

آنان می‌توانستند برای لحظاتی هر چند کوتاه در زمان بردگی خود، خویشتن را به کاری فراتر از آنچه برای آن به اسارت برده شده بودند بسپارند و این‌گونه بود که این فضا را پناهگاه نامیدند و برای رساندن خود به این مخفیگاه دست به هر کاری می‌زدند، مدت‌های مدید در انتظار می‌نشستند تا قادر از دل کارگاه دور شود، یا حواسش معطوف به کار دیگری شود، شاید کسی با او کاری داشته باشد و یا شاید برای تعمیر ابزاری از آنجا دور شود، حواسش پرت باشد و این‌گونه بود که بیش زمانی را برای جستن فرصتی مناسب صرف می‌کردند

پناهگاه مکان آرامش کارگران بود و حال محمد آرام به درواز‌ه‌های رؤیایی آن چشم دوخته بود، دوست داشت خود را به آنجا برساند، حرف‌های قادر که از یاد قادر رفته بود او را جریحه‌دار کرده و مدام به این فکر می‌کرد که درباره‌اش چه فکر می‌کنند، او از خون پاکان بود او از مالکان بود لیک به‌واسطه‌ی آنچه معلولیت از او خواندند مرتبتش از راندگان شد و به پست‌ترین مشاغل گماشته شد، حال از دستانش چمدانی افتاده و او از گناهکاران بود

می‌خواست به پناهگاه برود، می‌خواست ذره‌ای آرام بگیرد و خلوت کند، او دلش ذره‌ای رهایی و آرامش می‌خواست

به امتداد حرکت قادر نگاه کرد، چشمانش را به او دوخته بود

قادر هیچ‌گاه جایی نمی‌ایستاد و مدام در حال حرکت بود، برای چند صباحی به نزدیک یکی از چرخ‌های خیاطی ایستاد

محمد به سرعت دعا کرد، از خدا خواست تا برای تعمیر دستگاه قادر آرام گیرد و این‌گونه بود که خدا دعایش را مستجاب کرد و محمد آرام از پشت ستون‌ها به طوری که کسی او را نبیند خود را به پناهگاه رساند

به درون یکی از اتاقک‌ها رفت و آرام اشک ریخت به زنجیرهای برپا چشم دوخت، او از مالکان بود لیکن زنجیرهای نامرئی بر پاهای خود را می‌دید، او حتی زنجیر دیگران را نیز دیده بود و حال به تمام زنجیرهای بر گردن و دست و پاها اشک می‌ریخت اما آرام گریه می‌کرد تا کسی صدایش را نشنود و بیشتر به خلوتش ادامه دهد

او به پناهگاه در میان مخفیگاه برای چند لحظه‌ای از همه‌ی اسارت‌ها و بردگی‌ها رهایی یافته بود، اشک می‌ریخت لیک از این رهایی سر ذوق آمده و شادمان بود، او بر بردگی با زنجیر بر دست و پا فائق آمده و حال با زنجیر بر پا در اتاقی سرد و تاریک در میان بوی ناخوشایند ادرار و مدفوع دیگران آزاد بود، رها از همه‌ی قیدها و این‌گونه بود که به روزگار خود خندید، آرام خندید و باز اشک ریخت و هر بار بر زمان ماندنش افزود، لیک به وحشت سیمای قادر که در برابر همگان او را در این حال نظاره کند و نشانگر رنج‌هایش شود از پناهگاه بیرون زد و آرام از پشت ستون‌ها خود را به کارتن‌های چمدان رساند و به سرعت آنان را به دوش کشید و باز قادر را دید که هنوز به تعمیر چرخ‌ها نشسته است…

 

 

7 1
پخش تصویری کتاب صوتی تمدن
پخش کتاب صوتی تمدن در اسپاتیفای

پخش کتاب صوتی تمدن در یوتیوب

آثار صوتی نیما شهسواری، پادکست و کتاب صوتی در شبکه‌های اجتماعی

از طرق زیر می‌توانید فرای وب‌سایت جهان آرمانی در شبکه‌های اجتماعی به آثار صوتی نیما شهسواری اعم از کتاب صوتی، شعر صوتی و پادکست دسترسی داشته باشید

برخی از کتاب‌های نیما شهسواری

دانلود رایگان کتاب، آثار نیما شهسواری، برای دسترسی به کتاب بیشتر صفحه را دنبال کنید...

توضیحات پیرامون درج نظرات

پیش از ارسال نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.

برای درج نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.

نظرات شما پیش از نشر در وب‌سایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.

اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم می‌کند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.

برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آن‌ها معذوریم.

از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکه‌های اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.

برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.

توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینک‌های زیر اقدام نمایید.

بخش نظرات

می‌توانید نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را از طریق فرم زبر با ما و دیگران در میان بگذارید.
0 0 آرا
امتیازدهی
اشتراک
اطلاع از
guest
نام خود را وارد کنید، این گزینه در متن پیام شما نمایش داده خواهد شد.
ایمیل خود را وارد کنید، این گزینه برای ارتباط ما با شما است و برای عموم نمایش داده نخواهد شد.
عناون مناسبی برای نظر خود انتخاب کنید تا دیگران در بحث شما شرکت کنند، این بخش در متن پیام شما درج خواهد شد.

0 دیدگاه
بازخورد داخلی
مشاهده همه نظرات
برخی از کتاب‌های صوتی نیما شهسواری
برای دسترسی و دانلود رایگان تمامی عناوین، صفحه کتاب صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

بیشتر از آثار صوتی نیما شهسواری بدانید

آثار صوتی نیما شهسواری شامل

 

تمامی این آثار به صورت رایگان در اختیار شما است

همچنین شما نیز می‌توانید در این راه در کنار ما باشید و در صوتی کردن این آثار به ما کمک کنید، تا هر چه بیشتر این افکار نشر گردد و موجبات آگاهی و تغییر را فراهم سازد

آثار نیما شهسواری پیرامون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا و … است

تمامی این آثار در قالب‌های مختلفی از جمله شعر، داستان مقالات و … گردآوری شده و دسترسی به آن سهل و قابل وصول است،

برخی از این آثار به صورت صوتی منتشر و برخی دیگر در آینده منتشر خواهد شد

در پادکست “به نام جان“، سفری عمیق به دنیای اندیشه و آزادی آغاز می‌شود. در هر قسمت از این سفر، به بررسی موضوعاتی همچون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا، مشکلات اجتماعی و … می‌پردازم.

اینجا جایی است که صدای ما تلاش می‌کند تا به عمق مسائل پی ببرد و از طریق گفتگوهای مختلف، نگاهی تازه و الهام‌بخش به دنیای پیرامون ایجاد کند.

آیا به دنبال تجربه‌ای از گفتگوها و تفکراتی غنی از دیدگاه‌های متنوع هستید؟

آیا علاقه‌مند به درک بهتر موضوعات مهم امروزی از زوایای جدید هستید؟

پس گوش دادن به پادکست “به نام جان”، دعوت به یک سفر نوین در دنیای اندیشه و آزادی است.

به نام جان قصد دارد تا مباحث مهم جهان را به زبانی ساده، صریح و روشن با شما در میان بگذارد

بی‌شک بزرگترین همکاری شما با ما به اشتراک گذاشتن این آثار با دیگران است

اما فرای این اشتراک‌گذاری و اطلاع به دیگران پیرامون این تغییر شما می‌توانید در کنار ما باشید

راه‌های بسیاری برای همکاری با ما وجود دارد، شما می‌توانید در زمینه ترجمه‌ی آثار، طراحی گرافیکی، کتاب صوتی، طراحی وب‌سایت، اپلیکیشن و … در کنار ما باشید

فرای این عناوین اصلی برای همکاری شما می‌توانید با عضویت در وب‌سایت جهان آرمانی، مقالات نظرات باورها و … از خود را با دیگران به اشتراک بگذارید، برای این کار شما می‌توانید از طریق ارسال پست در وب‌سایت جهان آرمانی و همچنین با عضویت در تالار گفتمان دیالوگ در کنار ما باشید و به همراهان این تغییر بپیوندید

تمامی آثار نیما شهسواری در وب‌سایت جهان آرمانی در اختیار شما است، 

نکته مهم آنکه همواره این آثار به صورت رایگان خواهد بود که برای بیدار کردن مردمان نگاشته شده است، از این رو شما همواره می‌توانید تمامی آثار نیما شهسواری اعم از کتاب، اشعار، پادکست و … را به صورت رایگان از وب‌سایت جهان آرمانی بدست آورید،

فرای وب‌سایت جهان آرمانی، این پادکست در بیشتر پلتفرم‌های پادکست‌گیر در اختیار شما است از جمله این برنامه‌ها

 

فرای برنامه‌های پادکست‌گیر شما می‌توانید این آثار را از طرق زیر نیز بدست آورید

 

برای دسترسی به پادکست به نام جان تنها کافی در برنامه‌ی پادکست‌گیر خود نام نیما شهسواری، به نام جان و یا جهان آرمانی را جستجو کنید

راه تغییر و دگرگونی این دنیا راه سختی است، 

در دنیای پر زرق و برق امروز ما را کسی نخواهد شنید که صدای دلربایان خوش نوا است، گاه فریاد گوش‌خراش زورمندان همه را مبهوت خواهد کرد، پس تنها راه برای این تغییر بزرگ با کمک شما امکان پذیر خواهد بود

اگر خواستید در تغییر زشتی‌های این دنیا همراه ما باشید با اطلاع‌زسانی به دیگران بزرگ‌ترین کمک را به ما خواهید کرد و این راه تغییر را آغازگر خواهید بود

ما در کنار هم توان تغییر همه چیز در این دنیا را خواهیم داشت بیایید با هم و درکنار هم برای تغییر دنیا تلاش کنیم

با تشکر

نیما شهسواری

sing 1

برخی از اشعار صوتی نیما شهسواری
برای دسترسی و دانلود رایگان تمامی عناوین، صفحه اشعار صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این صفحه دارای لینک‌های بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.

در پیش روی شما چند گزینه به چشم می‌خورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان می‌دهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخش‌ها دسترسی داشته باشید،

شما می‌توانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینک‌های مختلف دریافت کنید.

بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.

فرای این بخش‌ها شما می‌توانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرم‌ها بشنوید و یا تماشا کنید.

بخش نظرات و گزارش خرابی لینک‌ها از دیگر عناوین این بخش است که می‌توانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال می‌توانید در بهبود هر چه بهتر وب‌سایت در کنار ما باشید.

شما می‌توانید آدرس لینک‌های معیوب وب‌سایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسان‌تر عمومی وب‌سایت تلاش کنیم.

در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسش‌های بیشتر می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید.

ارسال گزارش خرابی

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید

تا ما با شناخت مشکل در برطرف‌ کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.

در صورت تمایل می‌توانید آدرس ایمیل خود را درج کنید

تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.

آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!

این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد

فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:

https://idealistic-world.com/poetry

در متن پیام می‌توانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وب‌سایت به ما ارائه دهید.

با کمک شما می‌توانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیح‌تر سایت گام برداریم.

با تشکر ازهمراهی شما

وب‌سایت رسمی جهان آرمانی

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود مستقیم فایل‌ها از سرورهای وب‌سایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در  این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد. 

شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما می‌توانید به این متن دسترسی داشته باشید

در صورت مشاهده‌ی هر اشکال در وب‌سایت از قبیل ( خرابی لینک‎‌های دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه می‌توانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.

راهنما پروفایل

راهنمایی‌های لازم برای ویرایش پروفایل و حساب کاربری شما
زندگی‌نامه

در این بخش می‌توانید توضیح کوتاهی درباره‌ی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همه‌ی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشته‌های شما

کشور و سن شما

کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است

تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد

باورهای من

گزینه‌های در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان می‌گذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشاره‌ی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد

راه‌های ارتباطی

در این بخش می‌توانید آدرس شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرس‌ها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد

حساب کاربری

در این بخش می‌توانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین می‌توانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در وی‌سایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید

راهنما ثبت‌نام

راهنمایی‌های لازم برای ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی
نام کاربری

نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود

نام و نام خانوادگی

نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد 

در نظر داشته باشید که این نام در نگاشته‌های شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است

ایمیل آدرس

آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راه‌های ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید

رمز عبور

رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده می‌توانید این رمز را تغییر دهید

قوانین

پیش از ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید

با استفاده از منو روبرو می‌توانید به بخش‌های مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید

  • دسترسی به پروفایل شخصی
  • ارسال پست
  • تنظیمات حساب
  • عضویت در خبرنامه
  • تماشای لیست اعضا
  • بازیابی رمز عبور
  • خروج از حساب

در دسترس نبودن لینک

در حال حاضر این لینک در دسترس نیست

بزودی این فایل‌ها بارگذاری و لینک‌ها در دسترس قرار خواهد گرفت

در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید

تازه‌ترین کتاب نیما شهسواری

می‌توانید با کلیک بر روی تصویر تازه‌ترین کتاب نیما شهسواری، این اثر را دریافت و مطالعه کنید

به جهان آرمانی، وب‌سایت رسمی نیما شهسواری خوش آمدید

blank

نیما شهسواری، نویسنده و شاعر، با آثاری در قالب  داستان، شعر، مقالات و آثار تحقیقی که مضامینی مانند آزادی، برابری، جان‌پنداری، نقد قدرت و خدا را بررسی می‌کنند

جهان آرمانی، بستری برای تعامل و دسترسی به تمامی آثار شهسواری به صورت رایگان است

ثبت آثار

blank

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است

بخش ارتباط، راه‌هایی است که می‌توانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است می‌توانید در بخش توضیحات شبکه‌ی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.     

شما می‌توانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمت‌هایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،

در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحله‌ی ابتدایی فرم پر کرده‌اید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.

پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعه‌ی قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینک‌های زیر اقدام کنید.

تأیید ارسال گزارش

گزارش شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال پیام

پیام شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال فرم

فرم شما با موفقیت ثبت شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.