شنیدم که مردی بگفتا خلیج عرب
رگ غیرت ایرانیان شد قلمبه همه تک به تک
سرودن دو صد شعر خلیجم ابد فارس فارس
ولیکن نداند که نام از تو ایران بود پارس پارس
ببین قشری آمد بگفتا خزر نام دریای زند
نبود غیرتی و ندارد کسی را گزند
و آری شنیدا زِ دختر از ایران سرا
که ناموسمان در تجاوز سپس جوخه دار
ولیکن نبود او که همشیره ما
نبود همسر و مادر آری نبودا خدا
سپس دیدگان دیده فرزند ایران زمین
ببین شیشه در مقعد و بین به ذبح جوین
نداری تو غیرت بر این جان و بر خلق کین
و ناموس و ملت شده بر فدای تو دین
همه سر به سر شد غلامان محمد امین
و گو ابلها مرگ بر آن عرب تازیان را ببین
و بین عاشقان را به زادان امام
به اسلام دور آن عربها ملخخوار خام
ببین غرقِ خون و پرستیدن ایرانیان
همه عاشقِ این وطن عشق تن خاریان
همه خلقِ دنیا کَه و کهتر اوغانیان
و ایران که مالک به جان همه بردگان عاشقان
به وهم و به باد و به پیش و بخوان
بدین کهتر از کهتران از فغان
تو ما را بدور از پرستش زمین و به خاک
من عاشق به آزادی جان و جاندار پاک