سر زِ انسان میبرند و اینچنین آذین به جم
میکشند و میخورند و اینچنین تبدار تن
هر نفر بر ضد آنان گفتگو دارد غزل
میکشند و میدرند از روز اول از ازل
هر نفر را دست بسته او برید از دست تن
پای و چشم و در به در در باور این زندار من
انتحاری گشت و خود صدها نفر را او کشاند
میکشد هم خویشتن هم آن هزاران تن وطن
جمع انسان از برایش مؤمن و کافر بود
هر نفر کافر بگو قتل و به کشتار از عدن
باغ و بازار و فروش آن کنیزان در وطن
اینچنین آزار بر جنس و به جان و بر بدن
صدهزاران زشتی و این دد به دیو آن وطن
اینچنین کشتار خلق و قتلعام هر بدن
وای از این دیوانگیها و جنون از آدمان
فکر و گفتار خدا میسازد آن دیوانه من
جز همین نیست آن کلام و جز به جز آن فغان
وای بر قرآن و این دیوانگیها در عیان
از دلش صد طالبان و داعشِ خونخوار زاد
این کلام ناحق از بطنش هزار آزار زاد
بهترین تفسیر آن صد زشتی و جلاد داد
این سخن هر گونه خوانی از دلش آزار زاد
بشکن این بت پاره بادا آتش و بر خرمنش
هر چه در وهم و به تلطیف، نفی خوبی در برش
هر چه از داعش هزاران داعش دیگر بود
بهر خواندن ناب اسلام و به قرآن میرسد