خب دوستان توی این قسمت مشخص ما قرار هست پیرامون کمک به حیوانات صحبت کنیم.
اصولا کمک کردنی که مهم ترین چارچوب اخلاقی ما میتونه در جهان باشه برآیند تمام چارچوب های اخلاقی ما میتونه باشه.
یعنی قاعدتا ما به عنوان انسان وقتی میخوایم پیرامون این چارچوب اخلاقی صحبت بکنیم، بارها هم صحبت کردیم، در برنامه های مختلف صحبت کردیم.
اینکه ما وقتی میرسیم به مسئله ی اخلاق، حالا قرار است یک سری المان های اخلاقی داشته باشیم.
یعنی ما آزادی رو تحت عنوان یکی از ارکان اصلی چارچوب های اخلاقی خودمون می شناسیم.
این ایمان و اعتقاد به برابری رو که اصلا تضمین کننده وجود آزادی هست رو تحت عنوان یکی از المان های مهم اخلاقی خودمون می شناسیم.
ما مهر و محبت رو یکی از المان های مهم اخلاقی خودمون میشناسیم که وجودی پر از مهر و عاطفه و محبت و مهربانی داشته باشیم.
حال با توجه به این چهارچوب های مشخص اخلاقی، برآیندی که از دل این نگاه اخلاقی بخواد بربیاد قاعدتا کمک به دیگران خواهد بود.
یعنی شما تصور کنید انسانی که قرار هست باورمند به آزادی باشه، آزادی ای که هیچ گونه تعریف شدنی نیست مگر باور داشتن به قانون آزادی.
اینکه شما باور داشته باشید جان دیگران مهم هست، با ارزش است.
شما نمی توانید به دیگران آزار برسانید.
آزار به دیگرانی که ما همتایی با برابری تعریفش می کنیم.
همتایی با برابری که به ما صحبت از این همه جانان جهان میکند.
همه جانان جهانی که شامل انسان، حیوان و گیاهان می شود.
حالا ما با توجه به این آزادی و برابری که تعریف کردیم، حالا قرار است که در این چارچوب اخلاقی نگاهی به مهر، عاطفه و محبت داشته باشیم.
حالا قرار است که ما خودمان را از این دریای بیکران از مهر سیراب کنیم.
حالا با توجه به این المان های مشخص در دل چارچوب ها و قواعد اخلاقی ما، برآیندی که از دلش بیرون بیاید قاعدتا کمک کردن به دیگران هست.
حالا قرار هست مایی که پر از مهر و عاطفه و محبت هستیم، با نگاه به آزادی و آزار نرساندن به دیگران با این برابری که این چارچوب اخلاقی را تصویر می کند، مستحکم کند و پایه هایش را شکل میده.
حالا قرار هست که ما به دیگران کمک بکنیم.
برآیندی از دل این قواعد اخلاقی فرای نخواهیم داشت.
پس وقتی ما نزدیک میشیم به این نگاه به کمک کردن می فهمیم که این ارزش تا چه اندازه بالا و والاست.
در قسمت های پیرامون این مسئله صحبت کردیم که یگانه ارزش جهان قاعدتا همین کمک کردن هست.
میتونیم پا رو فراتر بزاریم.
شما تصور بکنید که یک انسان اگر قرار باشه بالاترین ارزش زیسته ی خودش رو همین کمک کردن تصویر بکنه ما با چه جهانی روبرو میشیم؟
آیا جهانی که در اون ظلمتی وجود خواهد داشت؟
آیا جهانی که در اون نابرابری و نابسامانی و تبعیض و زشتی و ظلمت وجود خواهد داشت؟
پس وقتی ما داریم در باب این ارزش والا صحبت میکنیم، ارزشی که باید مبدل به یگانه ارزش جهان والاترین ارزش جهان بشود، قاعدتا جهان ما را تغییر می دهد، دنیای ما را تغییر می دهد.
ما در باب والاترین ارزش یعنی کمک کردنی صحبت می کنیم که می تواند شمایل جهان ما را تغییر بده.
تمام زشتی ها و نیستی ها و نابودی ها و جنگ ها و ظلمت ها و الی آخر.
بدبختی هایی که در جهان وجود دارد با وجود ارزشی همتای کمک کردن از میان برداشته خواهد شد.
حالا شما امروز جهان را تصویر بکنید.
شما نگاه بکنید که چگونه امروز جهان در این ظلمت و تاریکی و وحشت فرو رفته.
چرا که کمک کردن ارزشی به حساب نمی آید.
یک ارزش مازادی به حساب می آید که اگر کسی داشته باشد حالا کاری هم کرده اما ارزش جهان نیست.
حالا شما تصور بکنید که اصلا هدف زیست ما دلیل زیستن ما همین کمک کردن باشه.
جهان چگونه تصویر خواهد شد؟
ما با چه جهانی روبه رو خواهیم شد؟
آیا دیگه خبری از این زشتی ها و ظلمت ها از این جنگ های وحشیانه و وحشتناک در سراسر جهان از خاورمیانه بگیرید؟
تا اروپا وجود داره اتفاق خواهد افتاد؟
آیا ما شاهد این جنون انسان خواهیم بود؟
اگر قرار بر این باشه که هدف ما از زیستن کمک بر دیگران باشه، هدف ما از زیستن خدمت به خدا نباشه، خوار و پست کردن خودمون در برابر یک قدرت ماورایی نباشه.
هدف ما ساختن جهان مدرن و پیشرفته و رسیدن به بالاترین امکانات نباشه.
هدف ما کمک کردن باشه در تمام وادی ها.
حالا شما تصور کنید جهان به چه سمت و سویی میره؟
آیا ما با جهانی روبه رو خواهیم شد که در دل اون سلاحی در راستای پیشرفت بسازن؟
برای نابود کردن دیگران.
یا قرار هست که اون دانشمندان در پی به وجود آوردن دارو و درمان و علاجی برای دردها و رنج های موجودات باشن.
حالا تصور کنید که این جهان به چه سمت و سویی خواهد رفت.
پس وقتی ما در باب کمک کردن صحبت میکنیم، داریم در باب والاترین ارزشی که باید در جهان حاکم بشه صحبت میکنیم.
داریم در باب طریقتی صحبت میکنیم که جهان رو دگرگون خواهد کرد.
پس اینگونه هست که تا این اندازه برای ما باارزش است.
ما به کرات دربارش صحبت میکنیم و صحبت خواهیم کرد چرا که وظیفه ما امروز همین هست.
وظیفه ما بیدار کردن این برآیند اخلاقی در جهان هست.
ما باید تصویرگری داشته باشیم تا انسان ها به این سمت و سو کشانده بشن تا بشه جهان رو از این مرداب و لجنزار متعفن و بدبو بیرون بیاریم. قاعدتا.
پس ما وقتی در باب این کمک کردن و ارزشی که در دل این کمک کردن وجود داره صحبت میکنیم، میخوایم در نهایت یک تصویری به جهان ارائه کنیم که هدف زیستی ما همین کمک کردن باشه برای تغییر دادن تمام دنیا، برای تغییر دادن و به سامان بردن سراسر جهان.
زندگی آزاد و آرام برای همه موجودات.
حالا وقتی ما این تصویر مشخص پیرامون کمک کردن رو ارائه میدیم و اینگونه این ارزش رو والا و بزرگ خطاب میکنیم، حالا باید نزدیک بشیم به مسئله مهم جان و برابری.
مسئله ای که دربارش صحبت کردیم اما در ویژه برنامه های مشخصی که در آینده هم پخش خواهد شد، بیشتر و بیشتر دربارش صحبت میکنیم.
در کتابی که تحت عنوان جان من منتشر کردم هم پیرامون این مسئله و این نگاه و خصوصا در باب این نگاه نسبت به حیوانات هم بیشتر صحبت کردم و در کتاب ها و آثار دیگری که از من وجود دارد بارها و به کرات صحبت کردم و تا زمانی که وجودیت در این جهان داشته باشم هم پیرامون همین موضوعات صحبت خواهم کرد که بزرگترین و مهم ترین ارزش ها به نزد من است.
حالا ما نزدیک به این مسئله جان می شویم.
این قداستی که ما باید برای جان قائل بشویم تنها هستی.
تمام موجودات، تمام انسان ها با تمام تفکرات، از بزرگ ترین انسان هایی که در ذهن شما تداعی می شوند و پر از افکار و صحبت های عجیب و ذهن پیچیده بودند، بدون داشتن جان چه بودند؟
تمامی ارزش های خودساخته ی انسانی در برابر این جان بی ارزش است.
بی محتوا است.
درسته که ما حاضریم از جان خودمان بگذریم برای اینکه جهان را جای بهتری بکنیم.
اما چیزی فرای این جان که در جهان وجود ندارد که ما بخواهیم برایش مبارزه کنیم و بجنگیم.
صداقت، شجاعت، تمامی تعاریف خودساخته ی انسانی، تمامی ارزش هایی که ساخته شد باز هم بدون بودن جان بی معناست.
پس ما باز هم بیشتر و بیشتر نزدیک به این مفهوم جان میشیم.
حالا وقتی تصویر و تصوری نسبت به این موضوع داشته باشیم که جان با ارزش ترین و.
باارزش ترین چیز برای تمام جانداران و موجودات است.
یعنی شما اگر به این مسئله واقف بشید که چیزی باارزش تر از جان برای موجودات تصویر نشده و انسانی که حالا خودش رو بخواد متفاوت از دیگر موجودات بدونه، عقل رو به باعث این تفاوت و تمایز بدون ناطق بودن رو باعث این تفاوت و تمایز بدونه.
باز هم به این دریچه مشخص برمیگرده که او بدون داشتن جان بی معنا و بی مفهوم هست.
زندگی او به واسطه ی همین جان تعریف میشه.
تمامی رفتارهای او تمامی ارزش های خودخوانده او هم به واسطه همین جان تعریف میشود.
حالا اینجاست که میتواند نقطه اشتراک بین خودش و دیگر جانداران را درک کند.
چیزی که برای او همه هستی است همان جانش است.
برای تمام موجودات هم همتای او هست.
همه موجودات هم به واسطه همین جان هست که وجودیت دارن.
بدون جان هیشکی هیچی نیست.
همه موجودات از میان میرن.
چه دانشمند ترین دانشمندان.
انسان ها بدون داشتن جان از میان خواهد رفت.
اصلا قدرتی نخواهد داشت که بخواد تفکری رو ارائه بده و الی آخر.
و چه اون حیوانی که در جهان وجود داره هم باز هم همتای او.
حالا با نگاه به این جان قاعدتا با نگاه داشتن این جان میتونیم این مسئله رو بفهمیم.
نقطه اشتراک میان ما جانداران همین جان هست و همین جان هست که قرار هست کلیدی برای ما برای رسیدن به برابری باشه.
حالا قرار هست که ما تکیه با تکیه داشتن به همین مبحث جان به اون برابری و به اون نگاه برابر برسید.
نگاه برابری که قرار هست برابری رو برای همگان یکتا و یکسان به میان بیاره.
برابری که قرار هست برای یک بار عدالت رو در جهان حاکم بکنه.
حالا قرار هست که ما ارزش رو در دل جان ببینیم و به واسطه این ارزش گذاری که جان ها برابر هستند حالا وارد وادی برابری بشیم.
حالا قرار هست که دیگه قسم کردنی در میان نباشه.
حالا دیگه قرار نیست انسان ها دوباره خط کش رو به دست بگیرن.
این موجودات رو از این موجودات تفکیک بکنند.
حیوان رو از گیاهان.
حیوان رو از انسان ها.
انسان رو از انسان ها.
زن رو از مرد و الی آخر.
دیگه قرار نیست قسم کردنی در میان باشه.
چرا که ما باورمند به این ارزش مشترک بین جانداران هستیم و حالا با تکیه بر این ارزش مشترک که بالاترین و والاترین ارزش در دل وجودیت این جانداران هست.
حالا قرار هست به سمت و سوی برابری بریم و همه موجودات رو برابر و یکتا ببینیم.
حالا با توجه به این تعاریفی که ما پیرامونش صحبت کردیم ما به این مساله مشخص رسیدیم.
برآیند تمامی چارچوب های اخلاقی که ما در جهان میشناسیم ما رو به سمت کمک کردن به دیگران میبره.
برای داشتن جهانی بهتر که در اون آرامش و آزادی برای همه موجودات وجود داشته باشه.
قاعدتا ما نیازمند این هستیم که کمک کردن رو مبدل به والاترین ارزش در دلمون و در دنیامون بکنیم.
حالا ما قرار هست فرهنگی رو بسازیم که در دل اون والاترین ارزش ها کمک کردن باشه.
اگر قرار باشه کسی رو تمایزی براش قائل بشیم، به او ارزش و اعتباری بدیم.
به واسطه همین کاری که انجام داده، به واسطه کمکی که برای دیگران کرده.
حالا اگر اون روز تصویر بشه که انسان ها در وادی این کمک کردن به دیگران در حال رقابت با هم هستند.
حالا میتونیم جهان بهتری داشته باشیم.
حال با توجه به این نگاه به برابری و جان ها.
حالا ما به این سمت و سو میرویم که حیوانات هم همتای ما هستند.
پس حالا در این وادی ساخته شده به ارزش والای همتای.
کمک کردن به دیگران و با نگاهی به برابری.
و مبحث جان.
حالا ما میتوانیم به سمت کمک کردن به حیوانات بریم.
حالا اینجا بر میگرده به اولویت انسان ها.
اولویت انسان ها برای کمک کردن به دیگر انسانی هست که برای این کمک کردن دوست داره به کسی که هم درد و هم رنج خودش بوده کمک کنه.
انسانی که به عنوان مثال درگیر مثلا اعتیاد بوده و یک عمر درازی رو در این اعتیاد گذاشته و حالا بعد از اینکه به اون سلامت و بهبود رسید حالا میخواد که به همدردان خودش کمک کنه.
حالا میخواد بره و این درد مندانی که گرفتار مساله اعتیاد شدند رو نجات بده.
قابل ستایش هست.
قابل احترام هست.
ستودنی و قابل احترام هست.
ولی این انتخاب انسان هاست که انسان ها میتونن اولویت های متفاوتی داشته باشن.
انسان میتونه خودش رو درگیر زندگی و زیست کودک های انسانی بکنه چرا که اونها رو دردمند تر از دیگران عاجزتر و ناتوان تر از دیگران تصویر کرده.
او احساس کرده که باید در جهان برای اونها خدمت بکنه و کمک به اونها بکنه.
باز هم قابل احترام.
در کنار این هم ما مواجه میشیم با انسان هایی که تمام این کمک رو برای حیوانات می کنند.
چرا که باور دارند این حیوانات تمام زیست خودشون رو از آب و ظلمت کشیدن.
انسانی که به مانند هیولایی چند سر تمام عمر و هستی در جهان رو پی ظلم رساندن به این موجودات وجودیت انسانی که گره خورده با این ظلمت بیکران در قبال حیوانات بوده.
ما مواجه میشیم با حیوان که در تمام طول زیستنش در کنار انسان ها زیر رنج و عذاب و ظلمت بیشمار بوده.
حالا جماعتی از دل انسان ها بیرون میان که اولویت اصلیشون برای کمک کردن به دیگران کمک کردن به حیوانات باشه.
قاعدتا وقتی ما وارد مبحث مشخصی پیرامون این کمک کردن میشیم بارها هم دربارش صحبت کردیم.
به اولویت انسان ها بر میگرده.
اینکه انسان ها برای چه کسی می خوان کمک کنن احساس میکنن باید به چه کسی کمک بکنن.
شاید گاها شما مواجه بشید با انسانی که در این اولویت و انتخاب نگاه میکنه ببینه چه قشر نیازمندی در جهان وجود دارن.
در کشورش، در روستاش، در شهرش، در خونه اش یا هرجایی که قشری هستند که نیازمند این کمک هستند.
حالا میره و یک جماعتی رو پیدا میکنه مثلا از بیماران به فلان بیماری مشخص به واسطه ای که اونها کمک کمتری دیدند هست که میخواد کمک کنه.
هر کس با منطق و استدلال و احساس خودش هست که انتخابی رو به پیش میبره.
در این بین هم ما مواجه میشیم با کسانی که به حیوانات کمک میکنن.
پس قاعدتا ما وقتی در باب این کمک صحبت میکنیم قاعدتا داریم در باب انتخاب انسان ها صحبت میکنیم.
انتخابی که برگرفته از منطق، استدلال و گاها احساس انسان ها هست.
با هم با منطق تصمیم میگیرن که یک جماعتی بیشتر به کمک نیاز داره.
پس ما باید به این ها کمک کنیم.
گاها با احساسشون تصمیم میگیرن چرا که خودشون دردمند به اون درد بودن و حالا سعی میکنن به کسانی که شبیه خودشون در اون درد مشترک دچار بودن کمک کنن.
پس ما در ابتدای امر مواجه میشیم با این اولویت ها و این انتخاب ها که قابل درک و لمس و احترام هست.
اما در کنار این ما روبه رو میشیم با یک اولویتی که اولویت، اولویت منطقی در بین همه ماست.
یعنی ما روبرو میشیم با جهانی که حالا داره به ما یک ندای مشخص میده.
یک ندایی که هر کس با هر نوع تفکری اگر بهش نگاه بکنه میتونه به این معنا نزدیک بشه.
میتونه اون رو درک بکنه.
این واقعیتی است غیر قابل انکار.
یعنی شما وقتی به جهان پیرامون خودتون نگاه میکنید، وقتی به این حجم از زشتی ها و تبعیض ها و ظلمت ها دارید نگاه میکنید، حالا یک برآیند کلی نسبت به این جهان در برابر شما نقش بسته.
حالا شما با توجه به نگاه به این جهان مشخص میتونید یک واقعیتی را درک بکنید.
واقعیتی که برای همه همسان و یکسان خواهد بود مگر اینکه نگاهشون متعصبانه باشه مگر اینکه نگاهشون پر شده از این افکار بیمار و آلوده باشه.
در غیر این صورت جهان داره به ما نشون میده که حیوانات بیشتر از هر موجود دیگر زنده ای در جهان نیازمند کمک هستند.
شما با موجوداتی روبرو هستید که به طول تمام بودن مورد ظلمت انسان ها قرار گرفته اند.
شما تصور کنید جهانی که برای حیوانات ساخته شده از اون دیر بازان، حیوانی که مدام قربانی این راه پر شهوت و پرقدرت و اسفناک و وحشتناک و وحشیانه ی انسانی قرار گرفت.
حیوانی که در قربانگاه ها ذبح شده سرش بریده شده.
گاها برای شهوت یک خدایی در آسمان، گاها برای شهوت افکار آلوده ای در زمین.
حیوانی که شکار شده.
حیوانی که پوست تنش مبدل به کیف و کفش برای انسان های بیمار و آلوده شده.
حیوانی که حالا داره ازش سوءاستفاده های فراوان گرفته میشه.
حیوانی که به بند در میاد تا انسان ها از آن بهره کشی کنند.
حیوانی که بدنش پر از تازیانه و شلاق برای بار بردن حتی برای تفریح و تفرج وحشیانه انسانی است.
حیوانی که دارد با گوشت تنش، با جانش، با همه موجودیتش خون در دهان این جماعت بی شمار و دیوانه می ریزد.
حالا اینها برای سیر شدن حاضر هستند که جان و تن این حیوانات را لگدمال بکنند.
حیوانی که از هیچ حقوقی بهره مند نیست.
حالا شما مواجه می شوید با یک کشور مجنون زده همتای ایران.
حالا فرای همه این نگاه های آلوده ای که ما صحبت کردیم، داریم می بینیم که از سمتی حکومت دارد وحشیانه با حیوانات رفتار می کند.
جنون را تا حدی می برد که می افتد با تفنگ تو خیابان دنبال سگ هایی که در خیابان ها هستند.
اینها را می کشد.
چند وقت پیش از این جنون های وحشتناک ما چیز هایی میشنویم که واقعا اصلا قابل درک نیست.
اصلا قابل فهم نیست.
این حد از جنون و وحشیگری و قساوت اصلا قابل شنیده شدن نیست.
شما مواجه میشید با قتل عام.
با اعدام کردن حیوانات.
یعنی فقط مارو میبره به سمت اون ابتدای یهودیت و اون جنون در دل یهودیت که گاو ها رو سنگسار میکرد.
یعنی همتای همون حجم از حماقت و وحشی گری و قساوت در دل اینها جا باز کرده.
حالا این منطق جهان هست.
این واقعیت جهان هست که باید به حیوانات کمک کرد.
امروز اون قشری که از همه بیشتر و بیشتر نیازمند به کمک هست همین حیوانات هستن.
حالا این دیگه بحث بحثه اولویت ها و انتخاب نیست.
یعنی ما وقتی در باب کمک به حیوانات صحبت میکنیم اینجا اون بخشی نیست که حالا شما اولویت دارید بر پایه احساساتتون می خواید به فلانی کمک بکنید.
کسی که وارد این وادی طلب کمک به حیوانات میشه داره در راستای واقعیت جهان قدم بر میداره.
حالا داره قدم هاش رو به سمتی میبره که در برابر این ناملایمات و این وحشیگری های بی حد و حصر به طول تمام تاریخ بودن انسان ها جبران میکنه.
حالا اوست که داره مرهمی میشه در برابر این حجم بی حد و حصر از ظلمتی که انسان ها دارن در طول بودنشون به حیوانات میرسونن.
انسان هایی که همه بودنشون گره خورده با ظلمت و آزار به دیگر موجودات و به ویژه حیوانات بودن.
حالا اینجاست که منطقا ما به این سمت و سو کشیده میشیم که با توجه به ایمانی که پیرامون برابری داریم، با توجه به ایمانی که پیرامون جان داریم، با توجه به اعتقادی که به ارزش والا و برآیند تمام نگاه های اخلاقی مون داریم و اون هم کمک کردن هست، حالا منطق جهان مارو میبره به سمتی که باید به حیوانات کمک کنیم.
حیوانات هستند که از همه موجودات بیشتر نیازمند این کمک ها هستند.
حیوانات هستند که باید از زیر تیغ تیز این وحشیان زندگی شان در امان بماند و جانشان در امان بماند.
یعنی شما مواجه می شید با جنون بی حد و حصری که در ایران حاکم است؟
این فرهنگ بیمار و وحشی و غیر قابل تحملی که نفس کشیدن را در کنار این مردم برای شما سخت کند.
شما نمی توانید با این مردم نفس بکشید.
مواجه می شوید با مجنونی که طرف دارد برای یک حیوانی غذا می ریزد تا توی زمستان و سرما غذا بخوره تا تلف نشه.
میاد میگه تو چرا این کارو داری می کنی؟
تو چرا داری کمک می کنی به این که تو نباید کمک کنی.
میره به پلیس زنگ میزنه تا پلیس بیاد پادرمیانی کنه که چرا یک انسانی داره به یک حیوان کمک میکنه.
یعنی شما اصلا این منطق و فلسفه ی مجانین رو نمیتونید درک کنید؟
اینا دیگه قابل درک و فهم نیستن.
اصلا موجوداتی هستن که حتی تفکراتشون رو تکرار کردن هم قابل فهم نیست.
اصلا نمیشه حتی تکرارش کرد.
واقعا آدم احساس میکنه اینها یه شوخی اند. در جهان.
احساس میکنه اینها تا کجا خودشون رو وا نهادن در این نگاه های متعصبانه و وحشیانه.
اصلا اینها تبدیل به چه موجوداتی در جهان شده؟
پس حالا وقتی شما دارید مواجه میشید با حیوانی که در اون کشور فرای تمام ظلمت هایی که در سراسر جهان از بهره کشی و سود بردن و قربانی کردن و از گوشت و خون و تن و جان و پوستشون استفاده کردن و سوء استفاده کردن هست، مواجه می شید با کشوری که در دل اون حیوانات رو آزار می دهند.
حیوانات رو آتیش می زنن، با سنگ دنبال حیوون ها می افتن، تجاوز به حیوون ها می کنن ولی شما مواجه می شید با یک جهان مجنون وار.
حالا منطق جهان به شما حکم می کنه که باید در کنار این حیوون ها باشید.
باید کمکتون رو در ابتدا به این حیوانات بکنید که از همه بیشتر و بیشتر در این حجم حجم از ظلمت و وحشیگری و وحشی خویی هستن.
پس این اون اولویتی است که منطق جهان داره به شما حکم می کنه نه اولویتی که شما بر پایه احساساتتون و یا منطق فردی تون به اون رسیده.
پس ما وقتی پیرامون این کمک به حیوانات صحبت می کنیم قاعدتا داریم در باب مسئله ای صحبت می کنیم که واقعیت جهان ما رو به این سمت و سو می بره.
فرای اینکه ما باورمند به جان باشیم.
فرای اینکه ما باورمند به برابری باشیم و حیوانات رو برابر بدونیم یا ندونیم.
فرای تمام مباحثی که پیرامونش صحبت کردیم، واقعیت جهان داره ما رو به این سمت میکشونه.
یعنی هر کسی با منطق فردی خودش میتونه در باب این مسائل صحبت کنه و به این نتیجه برسه که زنانی که سرپرست خانوار هستند در ایران مورد ظلم بیش از حدی هستند.
ما هم این رو قبول میکنیم و بهش احترام میزاریم.
اما این منطق جهان نیست.
این منطقی نیست که برای همه قابل لمس باشه.
چه موجودی در.
به عنوان مثال ایران بیش از همه موجودات در ظلم و پستی و وحشی گری و وحشی خویی داره زندگی میکنه؟ قاعدتا حیوانات.
پس حال که ما انتخاب کردیم تا به دیگران کمک کنیم، منطق جهان منطقی که برای ما از واقعیت برگرفته شده هم ما رو به این سمت و سو میبره که باید به حیوانات کمک کنیم.
حالا با توجه به این مباحثی که پیرامون این موضوع صحبت کردن باز هم نباید ارزش کمک کردن رو زیر پا گذاشت.
نباید به این فکر کرد که حال که حتی منطق جهان هم به ما حکم میکنه که باید به حیوانات کمک کنیم، کسانی که کمک های دیگه میکنن کارشون بی ارزش هست؟ خیر.
موضوع مهم اینجا این هست که ما باید ارزش کمک کردن رو مبدل به بالاترین ارزش بین انسان ها بکنیم.
اون روز، روزی است که ما به همه خواسته هامون رسیدیم.
اون روز، روزی ست که جهان در پی آرامش و آزادی گام بر خواهد داشت.
یعنی اینجا اون وظیفه جماعتی که خود رو یاغی بدونن و آزاده بدونند، آزادیخواه بدونن یا هر تعریف و هر اسمی که بر خودشون بذارن این هست که در بزرگداشت کمک به دیگران بنویسند، بگن، صحبت بکنن و با هر نوعی که میتونن این ارزش رو والا و والاتر بکنن.
حالا که این کمک کردن به هر کسی، به هر نوع فکری، به هر انسانی، به هر موجودی، به هر جایگاه و پایگاهی که هست رو باید پاس بده.
یعنی ارزش این کمک کردن رو باید بزرگ و والا قلمداد کرد.
پس اصولا ارزش در دل کمک نهفته هست.
یعنی ما باید ارزش رو در دل کمک کردن پیدا بکنیم.
ما باید خود اون کمک کردن رو.
به ارزش اصلی بدل بکن.
اما فرای تمام اینها، ما وقتی داریم در باب انسان صحبت میکنیم و کمک به حیوانات یک موضوع خیلی بزرگ و مهم در دل این جهان وجود داره.
شما اگر قرار باشه که جهان رو معنا بکنید، اگر قرار باشه در دل جهان یک معنا رو جست و جو بکنی، برای اینکه همه ما از اون ابتدا انسان از اون وجودیت و اون بدو وجودیت بر این کره خاکی به دنبال معنا جستن برای زیست خودش بوده، همواره بزرگترین سوال بشری همواره بزرگترین سئوال فلسفی انسان همین جستن یک معنا برای زیستن بوده، حال گاها آن را گره زده با عناوینی مثل خدا و آسمان و بهشت و جهنم و.
که بیشتر از همه افکار هم همین افکار بوده که روی تفکرات انسانی سایه انداخته و تا امروز هم گریبانگیر ما است.
اما اگر ما بخواهیم به واقعیت جهان نگاه کنیم، ما در جهانی زندگی میکنیم که به عنوان تنها موجود ناطق در جهان، تنها موجودی که قدرت تعقل و تفکر دارد پا به این جهان گذاشته ایم.
حالا ما میتوانیم فکر بکنیم.
حالا ما میتوانیم با فکر هامون ابزاری بسازیم برای آرامش، برای آزادی، برای رهایی، برای کمک به دیگران.
حال این موجود عاقل و ناطق چه وظیفه ای به دوش دارد؟
حال میتواند معنا را در دل چه موضوعی جست و جو کرد؟
حالا این معنای زیستی را آیا نمی تواند به سمت و سویی برای کمک به دیگران ببیند؟
حالا با توجه به این ارزشی که مبدل به معنای زیسته او بشود، آیا وظیفه ای به دوش ندارد تا دیگر جانداران و همتایان خود را در امان بدارد؟
به واسطه عقلی که دارد، به واسطه شرایطی که دارد، به واسطه قدرتی که در این راستا در دلش وجود دارد؟
آیا حال انسانی که به واسطه این تفکر می تواند ابزار بسازد می تواند دارو بسازد؟
می تواند درمان بکند؟
می تواند جهان را بهتر از پیش بکند؟
آیا وظیفه ای در قبال دیگر جانداران ندارد؟
تصور بکنید در دنیا و در زیست خودتان، در زندگی خودتان، شما در یک خانواده.
آیا شما به عنوان برادر مثلا بزرگتر آیا وظیفه ای به دوشتون نیست که یک برادر دردمندی که در فقر و نیستی و نابودی داره زندگی میکنه رو کمک کنید.
حال این رو هم در کنار ذهنتون داشته باشید.
مسبب این فقر هم خودتون بودین.
چند سال پیش خودتون ازش کلاه برداری کردید.
خودتون همه اموالش رو بردید.
خودتون اون رو در این تنگنا قرار دادید.
خودتون اون رو به زندان انداختید.
خودتون شلاق به تنش زدید، خودتون گوشت تنش رو خوردید.
حالا این وظیفه به دوش شما نیست.
حال که ذره ای عاقلتر شدی ذره ای بالغ تر شدی.
ذره ای فکر کردید در تنهایی تون به این معنای زیستن فکر کردید؟
الان وظیفه شما نیست که اون برادر دردمند رو در آغوش بگیرید.
آیا حالا که همه چیزش رو ازش گرفتید هستیش رو ساقط کردید؟
او رو به این لجنزار کشاندید؟
وظیفه ای به دوش ندارید تا زندگی بهتر برای اون آن بسازید.
قاعدتا جهان برای ما فریاد های بیشمار داره.
در دل طبیعت یک ساعت نشستن و نگاه کردن به جنگل های عظیم و نگاه کردن به درختان افرا، صدای رودخانه و دریا، ماه و خورشید، همه و همه ندا دارند براتون که معنای زیستن در همین کمک کردنه و وظیفه ای که به دوش انسان نهاده شده.
کمک کردن به دیگر جانان هست.
ساختن زندگی بهتر برای حیوانات هست.
برای گیاهان هست، برای خویشتن خودش و ابنای خودش هست.
قاعدتا انسان وظیفه ای به دوش داره در راستای کمک کردن به حیوانات. سالیان دراز.
سالیان بیشمار از ظلمت کردن ها.
حال اگر انسان قرار باشه که از این عقلی که به نابودی و فنا رفته، این عقل منفی که انسان را در این وادی وحشتناک اسیر کرده بیرون بیاید.
حالا اگر قرار باشد این عقل را دوباره تسخیر کند تا از دل آن بتواند قد علم کند، حالا وظیفه ای که به دوشش هست قاعدتا کمک به حیوانات است.
باز هم باید این ارزش بزرگ و والا را در جهان محترم شمرد.
به هر گونه ای این کمک جاری و ساری شد را بزرگداشت کرد تا آن را مبدل به معنای زیستی انسان کرد.
آن روز، روز رهایی است.
آن روز، روزی است که انسان این وظیفه را به دوش احساس می کند تا در کنار هم جانان خودش در کنار حیوانات به آنها کمک برساند و زندگی بهتری را برای آنها و خودش بسازد.
قاعدتا پیرامون این مباحث ما بیشتر و بیشتر در آتی صحبت می کنیم و ویژه برنامه های پیرامون جان گیاهخواری.
موضوعات مختلف وجود داره که در آتی هم بهشون پرداخت خواهیم کرد.
در این انتهای برنامه دوست دارم باهاتون مطرح کنم که اگر دوست دارید این صدا شنیده بشه و این صدای تغییر شکل بگیره.
میتونید آثار من رو با دیگران به اشتراک بگذارید.
منظور از آثار هم خلاصه به این برنامه به نام جان و یا.
ویژه برنامه های به نام جان نمیشه.
من بیشتر از این که بخوام برنامه ای به نام جان رو ضبط و منتشر کنم آرا و افکار، عقاید و باورهای خودم رو تحت عناوین کتاب هایی به رشته تحریر در آورده اند.
تمامی این آثار به صورت رایگان در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما دوستان هست.
میتونید به وبسایت جهان آرمانی مراجعه کنید و این آثار رو دریافت کنید و اگر دوست داشتید این صدا شنیده بشه اون رو با دیگران هم به اشتراک بگذارید.
ممنون که همراه من بودید.
من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان بود.
در پناه آزادی.