خب دوستان توی این ویژه برنامه مشخص ما در باب عواملی صحبت کردیم که باعث شده مردم ایران از انقلاب دور بمونن و نتونن به اون هدف غایی و نهایی خودشون که از میان بردن جمهوری اسلامی و یک دگرگونی اساسی در فرهنگ، زیست مردم، زندگی اجتماعی مردم، قوانین و به خصوص شرایط سیاسی باشه برسن.
عواملی که به نوعی یک توهمی رو برای مردم ساخته نسبت به یک رهایی نصفه و نیمه ای که باعث شده که مردم از فعالیت خودشون دور بمونن تو این قسمت مشخص.
حالا ما میخوایم درباره یکی از این عوامل صحبت بکنیم.
یکی از این عوامل مهم که تحت عنوان دست کم گرفتن قدرت حریف هست و این خودبزرگ بینی ها یعنی ما در این قسمت مشخص قرار هست در باب این مسئله صحبت بکنیم که خب همه ما شاهدش هستیم.
وقتی دارن در باب جمهوری اسلامی صحبت میکنن یا گاها از طرف خود جمهوری اسلامی شاهد این موضوع هستیم که خودش رو یک قدرت بزرگ منطقه ای و جهانی تصویر میکنه که غیر قابل نفوذ هست و همه چیز در بهترین شرایط ممکن هست.
حریف هاش هم یک سری آدم های احمق و نادانی هستند که هیچ قدرتی ندارند، هیچ پایگاه اجتماعی ندارند و بلعکس.
دقیقا شرایط در برابر هم همین گونه هست.
یعنی کسانی که خود رو اپوزیسیون جمهوری اسلامی هم میدونن به همین شکل تصویر گری میکنن.
اینکه جمهوری اسلامی هیچ پایگاه و جایگاه اجتماعی نداره.
یه سری احمق و نادان هستن که به قدرت رسیدن یک جمعیت خیلی کثیری هست که مخالف جمهوری اسلامی هستن.
اینها پایگاه اجتماعی شون رو فقط و فقط به واسطه همون مزدور هایی که دارن پول میگیرن و حقوق میگیرن و از جمهوری اسلامی دفاع میکنن دارن و شرایط رو اینگونه تصویر میکنن.
و هر دو قشر هم یک خودبزرگ بینی داره نسبت به اینکه خودش یه قدرت بالایی داره و همه چیز در اختیارش هست و به راحتی میتونه به اون اهداف خودش که حالا چه جمهوری اسلامی باشه که تداوم این حکومت جنون بار باشه چه مخالفینش که براش هیچ کاری انگار نداره این انقلاب کردن و یک اتفاق ساده ایست که میتونه به راحتی هم رقم بزنه و حالا ما داریم از این طیف مخالف جمهوری اسلامی صحبت میکنیم چرا که برای ما مهم این هست که جمهوری اسلامی بتونیم این حکومت رو ریشه کن بکنیم و از بین ببریم.
اما قاعدتا در بین جمهوری اسلامی و عوامل جمهوری اسلامی هم این نگاه وجود دارد.
این نگاه که لطمه زننده است چراکه آدم وقتی حریف مقابلش رو نشناسه نمیدونه چگونه باید با اون مقابله کنه.
اصلا باید چه راه هایی رو در برابر هموار بکنه برای رسیدن به اون هدف غایی؟
حالا فارغ از اینکه ما قاعدتا مشکلات عدیده ای داریم هم اینکه هدف مشخصی تعریف نشده.
گاها تمام این حرکات جنبه های سلبی داره و بیشتر مردمانی که وارد این وادی میشن تنها هدف خودشون رو گره زدن با نبود جمهوری اسلامی نه فردای جمهوری اسلامی.
که خب در باب این مسائل هم در ویژه برنامه ی انقلاب ایران صحبت کردیم و در این ویژه برنامه مشخص بیشتر داریم در باب مباحثی صحبت میکنیم که یک توهمی رو نسبت به آینده ایران ساخته.
توهمی که هم پایه آزادی و رهایی ایران هست اما از واقعیات به دور هست.
در این قسمت مشخص در این نقطه ابتدایی بیشترین موضوعی که ما باید درباره اش صحبت کنیم این میل به واقعیت است.
حالا نه تنها در این موضوع مشخص که اصولا انسان باید میل به واقعیت داشته باشه و تنها راه برای رسیدن به راه حل ها و گذر از مشکلات همین میل به واقعیت هست.
چه در یک اتفاقی مثل جمهوری اسلامی و یک انقلابی که قرار باشه توسط مردم شکل بگیره و این حکومت جنایتکار را از پای در بیاریم و به نوعی یک حکومت تازه ای رو سر پا بکنیم.
چه در باب تمام موضوعاتی که در جهان باهاش دست به گریبان هستیم.
یعنی اون نقطه ابتدایی، اون میل به واقعیت و همسو شدن با واقعیت هست.
خب در این ابتدا باز هم مثل گذشته که در باب این مباحث و مفاهیم صحبت می کنیم.
بهتر است که ما در باب واقعیت یک توصیفی داشته باشیم.
اینکه ما همواره در باب واقعیت و حقیقت در کنار هم صحبت می کنیم اما موضوع این است که این دو موضوع کاملا از هم مجزا هستند.
شما وقتی در باب واقعیت صحبت می کنید، موضوعات عینی قابل لمس و درک در جهان پیرامون ما است.
یعنی چیزهایی که ما می توانیم ببینیم و باهاش روبه رو بشیم.
هیچکسی هم نمیتونه درش توجیه و تفسیر عجیبی را به وجود بیاورد.
هیچکسی نمی تواند کتمان کننده ی واقعیات باشد.
واقعیات چیز های عینی است که قابل لمس و قابل شهود در جهان پیرامون ماست.
اما آنجایی که ما می رسیم به مبحث حقیقت، حالا موضوع عناوینی است که ما به عنوان واقعیت به نوعی در نظر می گیریم.
یعنی حقیقت نقطه تقابلی است با واقعیت که حالا هر شخص، هر باور، هر گروه و هر ایدئولوژی خاصی می تواند وابسته به باور های خودش تعبیر و تفسیر می کنه.
همون چیزی که ما تحت عنوان مثلا حقیقت میشناسیم مثلا نزد مسلمانان.
اینها خود رو و باورهای خودشون رو حقیقت میدونن و هر چیزی در برابر اون رو به باطل تعبیر میکنن.
هر چند که خیلی از مفاهیمی که اینها تحت عنوان حقیقت دارن مطرح میکنن متضاد با واقعیت های عینی جهان هست اما اینقدر این قدرت حقیقت گاها بالا میره که اون حقیقت نزد اون جماعت از واقعیت هم براشون محکم تر و مستدل تر میشه.
اما موضوع ما رسیدن و میل به این واقعیت هست.
یعنی واقعیاتی که میتونیم ببینیم.
یعنی مثلا به عنوان مثال اگر ما به حقیقتی باور داریم که جمهوری اسلامی یک حکومتی است که پایگاه و جایگاه اجتماعی نداره، اونجایی ما به مشکل میخوریم که این حقیقت رو مبدل به واقعیت بکنیم.
حالا واقعیت های عینی پیرامونمون رو نبینیم.
یعنی اگر مثلا جمهوری اسلامی یک پایگاه اجتماعی داره که ما داریم می بینیم.
یک پایگاهی که در بزنگاه هایی به فریاد جمهوری اسلامی می رسه.
ما به واسطه اون حقیقتی که بهش باور پیدا کردیم حالا این واقعیت رو کتمان می کنیم و این اون نقطه ای است که ما رو از راه حل مشکلات و رسیدن به فردای روشن دور و دورتر می کنه.
یعنی تضاد میان این واقعیت و حقیقت که همواره در زندگی ما وجود داره.
هر جایی که ما دست و آویزان به اون حقیقت های ذهنیمون بشیم و واقعیت رو کتمان کنیم، دچار مشکل میشیم.
دچار مصائب میشیم که این موضوع به شدت هم در اپوزوسیون وجود داره و ما شاهد این موضوعات هستیم.
پس نقطه ابتدایی میل به واقعیت هست.
ایمان به واقعیت هست.
یعنی ما قرار هست که در باب موضوعات به صورت واقعی صحبت بکنیم، واقعیات رو مد نظر قرار بدیم نه امیال و خواسته ها و حقیقتی که ما بهش باورمند هستیم.
اگر داریم در باب حریفمان جمهوری اسلامی صحبت میکنیم.
اگر واقعیتی را داریم میبینیم که مثلا پایگاه اجتماعی هم دارد، پایگاه اجتماعی که فارغ از آن جماعتی است که مزدور هستند و حقوقبگیر هستند، بلکه تعدادی هستند که ایمان دارند، باور دارند و بواسطه ایمان و باورشان مثلا همسو با جمهوری اسلامی هستند.
ما حالا اگر میل به واقعیت داشته باشیم، این واقعیت عینی در برابر را میبینیم و دربارهاش فکر میکنیم و راه حل برایش پیدا میکنیم.
اما اگر قرار باشد که غرق در حقیقتی که خودمان ساختیم باشیم، خب اینها را کتمان میکنیم و کتمان کردن اینها هم مسلما لطمه به ما میزند و در نهایت ما را به همان نقطه ای میرساند که ما این ویژه نامه و این ویژه برنامه را به نوعی نامگذاری کردیم که توهمی نسبت به رهایی ایران داریم.
اینکه قرار نیست در باب آن واقعیت عینی در برابر صحبت بکنیم و آن را بشناسیم و برای آن راه حل هایی داشته باشیم، پس میل به واقعیت نقطه ابتدایی است، نقطه تلاقی است و این نقطه ایست که می تواند ما را به فردای روشنی برساند.
چه در باب موضوع مشخص انقلاب و جمهوری اسلامی و شرایط ایران، چه در باب تمام موضوعات و مسائل و مصادیقی که در زندگی با آن دست به گریبان هستیم، چه مباحث شخصی و چه مباحث اجتماعی. هر موضوعی.
ما هر چقدر نزدیک تر به واقعیات بشویم، بتوانیم تعصبات مان را دور کنیم و واقعیات عینی را ببینیم، قاعدتا می توانیم بهتر و بیشتر هم برایش راه حل هایی پیدا کنیم.
مشکل در برابر ما اگر قرار باشد که آویزان به حقیقت های ساخت در ذهن بشود، گاها ما آن ها را نمی بینیم.
یعنی اگر مثلا در باب فرهنگ مردم صحبت می کنیم، فرهنگی که مثلا آلوده هست، رفتارهای بد و زشت و شنیعی در خودش دارد.
حالا ما اگر به یک حقیقتی وابسته باشیم و بخواهیم مدام به همان حقیقت آویزان بشویم، این واقعیت های در برابر را نمی بینیم و به سادگی از کنارش می گذریم و می بینیم که این فرهنگ هم داره هر روز قدرتمند تر میشه چرا که ما از کنارش به سادگی گذشتیم.
پس در تمام مباحث و موضوعات این میل و ایمان به واقعیت بزرگترین راهگشا برای ماست.
خیلی ساده است.
یعنی شما با دیدن یک موضوع مشخص و واقعیت و درک اون واقعیت حالا میرید و میگردید دنبال راه حل هایی که بتونید اون مشکل در برابر رو مرتفع کنید.
اما اگر میل به این واقعیت در وجود شما نباشه و شما با یک حقایقی که خودتون ساختید این موضوعات رو ببینید، خب قاعدتا این موضوعات و این مشکلات واقعی جهان براتون رنگ و بوی واقعی هم پیدا نمی کنه و به سمت و سویی نمیرید تا راه حلی برای این مشکلات در نظر بگیرید.
در دل این موضوع مشخص، مهم ترین مبحثی که ما درباره اش صحبت می کنیم همین موضوع دست کم گرفتن قدرت حریف هست.
همین تحقیر کردن حریف در برابر هست و ما به ازای آن قاعدتا بزرگنمایی از خود هست.
یعنی شما وقتی نگاه میکنید به سپهر سیاسی ایران و اتفاقاتی که در طول این سالیان افتاده همواره مواجه میشید با اپوزیسیونی که داره مدام در باب این صحبت میکنه که ما تا چند وقت دیگه انقلاب میکنیم.
شش ماه دیگه انقلاب میشه.
این رو از همون ابتدا هم میتونید ببینید.
یعنی همون ابتدایی که جمهوری اسلامی پیروز شده بود و قدرت رو به دست گرفته بود.
جماعتی بودند که حتی نمیدونم چمدون هاشون رو از ایران رفته بودن اما چمدون هاشون رو باز نکردند چرا که اعتقاد داشتند ما خیلی زود بر میگردیم ایران و شرایط تغییر پیدا میکنه.
و این درک درستی نداشتن نسبت به واقعیت بود.
اون به نوعی تحقیر کردن حریف در برابر و دست کم گرفتن قدرت حریف در برابر بود.
اینکه در اون زمان ما میتونستیم شاهد این باشیم که جمهوری اسلامی یک پایگاه قدرتمند مردمی داشت.
یعنی هر چقدر ما نسبت به جمهوری اسلامی نقد داریم، نسبت به شرایط و موقعیت هایی که در ایران به وجود آورده است از همان بدو پیدایش خودش.
اما نمی توانیم کتمان بکنیم این واقعیت را که مردمی هم همراه با آن بودند.
یعنی اگر شما مثلا مواجه می شوید با اعدام های افسارگسیخته ای که جمهوری اسلامی انجام داد و کشتارهایی که کرد، شما روبرو می شوید با مردمی که هوادار و هواخواه این نگاه آلوده و مسموم بوده اند.
در کنار این نگاه بودن، یک پایگاه اجتماعی قدرتمندی داشت که خب قاعدتا در آن دوران بزرگترین پایگاه ها را داشت.
یعنی اگر شما سه طیف فکری را در آن دوران پیش از انقلاب در نظر بگیرید که حالا ملی ها یک جماعتی را تشکیل بدهند و چپی ها یک جماعتی و اسلامی ها یک جماعتی را، قاعدتا اسلامی ها بودند که اقبال عمومی بزرگی داشتند و مردم در کنارشان بودند و نیروی اجتماعی قدرتمندی داشتند.
گاها حالا گروه هایی که چپ بودند و در عین حال اسلامی بودند، چریک بودند.
بودن شاید یک قدرت و یک پایگاه اجتماعی گاها همتراز با جمهوری اسلامی پیدا می کردن اما در شکل و اشل نهاییش در نگاه به کلیت ایران باز هم می دید که اسلامی ها جایگاه و پایگاه بیشتری داشتن و همین موضوع که از همون ابتدای انقلاب شکل گرفت و این کوچک دیدن و دست کم گرفتن حریف در برابر یک موضوع مهمی ست که ما رو از اون انقلاب و آزادی نهایی برای ایران دور کرده.
چرا که این جماعت مدام در آرزوی این هستن که اینها از درون مثلا بپوسند.
حتی امروز هم شاهدش هستیم دیگه.
یعنی باز هم جماعتی که دارن در باب این مثلا صحبت می کنن که در نهایت جمهوری اسلامی به یک نابودی و اضمحلال درونی می رسه و یک فروپاشی درونی اتفاق می افته یا اصلا نیازی نیست مردم انقلاب کنن.
همین اتفاق از همون ابتدای امر بوده و تا امروز هم ادامه داشته و یکی از عوامل مهمی ست که ما را از آن هدف غایی و نهایی که کنار گذاشتن جمهوری اسلامی و یک انقلاب در ایران بوده تا شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مردم تغییر کند، دور کرده.
این همان نقطه ای است که ما در باب دست کم گرفتن داریم صحبت می کنیم.
خب در یک قسمت دیگر از این ویژه برنامه صحبت کردیم پیرامون همان مبحث فروپاشی که تا چه اندازه دور از ذهن و واقعیت است.
می توانید به آن قسمت ها مراجعه کنید و صحبت های پیرامون آن موضوع را هم گوش دهید.
اما اینجا فقط موضوع به آن فروپاشی درونی منجر نمی شود.
یعنی موضوع بالاتر از این هم می رود.
موضوع به این نقطه می رسد که حالا ما حریف در برابر خودمان را دست کم می گیریم.
اصلا قدرت او را حاضر نیستیم حساب بکنیم.
همان طوری که جمهوری اسلامی هم اپوزیسیون در برابر خودش را همینگونه دست کم می گیرد.
اما موضوع مهم ما آن نگاهی است که قرار است موجب رسیدن ما به انقلاب و یا سدی در برابر ما نسبت به رسیدن به انقلاب بشود.
پس ما باید نگاهمان نسبت به اپوزیسیون و آن نیروی مخالف جمهوری اسلامی باشد که نباید یک همچین اشتباهی را مدام تکرار بکنند.
از همان نقطه ابتدایی که جمهوری اسلامی مثلا در این انقلاب پیروز شد، همین نگاه را داشته باشند تا امروز که بله حریف مقابل ما یک سری انسان های سفید و نفهم و نادانی هستند که هیچ قدرت خاصی هم ندارند، پایگاه اجتماعی هم ندارند، از همان ابتدا هم نداشتند و امروز هم که دیگر هیچ پایگاه اجتماعی ندارند و حالا ما به سادگی هم می توانیم این ها را از پا از پا در بیاوریم و از میان برداریم و یا اینکه ما قدرت خیلی بالایی داریم.
این خودبزرگ بینی که بله ما پایگاه اجتماعی خیلی بزرگی داریم بدون اینکه بخواهیم واقعیت ها را ببینیم.
یعنی در تحلیل ها ما مواجه می شویم.
من آمارهایی را می شنوم که گاها ارائه می کنند که مثلا بالای نود درصد مردم مخالف جمهوری اسلامی هستند.
اینها پایگاه اجتماعی شون حتی در حد 1 درصد هم نیست.
آیا اینها با واقعیت ایران همخوانی داره؟
آیا ما میتونیم به اینها اعتماد بکنیم؟
اگر یک جایگاهی وجود داشته باشه، گروه ها و احزابی باشن که بتونن بیان و آماری ارائه بدن پیرامون اینکه ما فلان درصد از مردم ایران هواخواه و هوادار و سمپات ما هستن و نزدیک به ما هستن و عضو ما هستن.
حالا این اعضا و این سمپات ها تا چه اندازه وارد میدان عملی میشن؟
آیا همچین موضوعاتی وجود داره که حالا ما به یک جمع بندی برسیم که نود درصد مردم ایران مخالف جمهوری اسلامی هستن؟
حالا از این نود درصد چند درصد سمپات ان و چند درصد فقط و فقط طرفدار ان؟
چند درصد حاضرن وارد میدان عملی بشن؟
چند درصد اعضای این احزاب هستن؟
حالا هر کدوم از این احزاب چه مقدار پایگاه اجتماعی دارن؟
چند درصد از مردم رو هواخواه خودشون کردن؟
حالا اگر قرار باشه یک حرکت جمعی رو شکل بدن، هر کدوم از این ها میتونن چه مقدار نیرویی را وارد میدان بکنند.
حالا می بینید که در مباحث موضوع به این شکل و با این به نوعی دیتیل و مشخصات اتفاق نمی افتد.
خیلی ساده صحبت از این میشه که بله 99 درصد مردم ایران مخالف جمهوری اسلامی هستند.
پایه های جمهوری اسلامی کمتر از 30 درصد هست و حالا با این تفسیر هم یک تصویر رویایی و متوهمانه ای برای مردم می سازند که این انقلاب خیلی ساده هم اتفاق خواهد افتاد.
در صورتی که ما با دیدن واقعیات می بینیم که شرایط به این شکل نیست.
قاعدتا مخالفین جمهوری اسلامی زیاد هستند.
این رو می تونیم ببینیم، حس بکنیم و لمس بکنیم.
اما این مخالفین تا چه اندازه وارد حیطه عمل شدند؟
تا چه اندازه حاضرند برایش هزینه ای پرداخت بکنند؟
آیا صرفا در باب نق و ناله و صحبت های داخل تاکسی و این جور موضوعات هست این مخالفین؟
یا اصلا اینها حاضر هستند که با میل به یک آینده مشخص وارد یک میدان عملی بشود و یک کاری انجام بدهد.
این دقیقا آن نقطه ای است که ما را از واقعیات دور کرده و حالا شما وقتی مواجه میشوید با جماعتی که مخالف جمهوری اسلامی است، هر گونه صحبتی پیرامون این موضوعات، پیرامون اینکه ما بخواهیم واقعیت را بشناسیم و در باب واقعیت صحبت بکنیم.
خب میدانید که خیلی ساده اینها با انگ های مختلفی میتوانند این جماعت را از راه بیرون بکنند.
این که اصلا نیازی نیست ما در باب این مسائل صحبت بکنیم.
مثل مثال های ساده اش این است که شما در میدان ورزش هم برای اینکه با حریف مقابلتان دست به گریبان بشوید، حالا چه فوتبال باشد، چه بسکتبال باشد، چه نمی دانم ورزش های رزمی باشه یا هر ورزش دیگه ای، شما نیاز دارید که حریف مقابل را بشناسید.
یک بخش مهمی از این اتفاقات بر پایه آنالیز قدرت حریف مقابل است.
شناخت نقاط ضعف حریف مقابل هست تا بتوانید در آن مسابقه ورزشی مشخص پیروز بشوید.
حالا وقتی داریم در باب انقلابی به این وسعت صحبت میکنیم که یک حکومت چند لایه ای که قدرت را در اختیار گرفته، آیا بدون آنالیز کردن قدرت آن، بدون شناخت واقعی حریف مقابل همچین اتفاقی شدنی است که ما اینقدر ساده از کنارش میگذریم و به همین سادگی هم با گفتن نمیدونم نود درصد اینجوری هستند و 99 درصد اونجوری هستند موضوع را خاتمه میدهیم.
اینکه اصلا آیا ما شناخت درستی نسبت به نیروهایی که بر خلاف جمهوری اسلامی حرکت میکنند داریم؟
این بزرگنمایی هایی که مدام داره صورت میگیره و از دور داره به ما یک تصویری ارائه میکنه که بله یک جماعت بزرگی یک طایفه بزرگی در ایران هستند که مخالف جمهوری اسلامی هستند.
اما وقتی کار به حیطه عمل میرسه شاهد همچین موضوعاتی نیستیم و حالا اگر در باب این مسائل صحبت کنیم بلافاصله انگ های و ننگ های بی شماری هم زده خواهد شد که بله شما به فکر انقلاب و حرکت جمعی مردم نیستید.
شما سدی هستید در برابر این اتفاقات و از عوامل جمهوری اسلامی است.
به همین سادگی جماعتی را بیرون از این دایره قرار می دهند.
چرا که این جماعت به دنبال رسیدن به واقعیات بودند چرا که قرار است در یک اتفاق جمعی و مردمی ما کمترین آسیب را ببینیم.
قرار نیست که مردمان به واسطه اتفاقات مختلف حالا بیان و از جونشون بگذرن بدون این که هیچ اتفاق مهمی در سپهر سیاسی ایران بیفته.
برای این که ما به این مرحله برسیم پس باید یک شناختی داشته باشیم نسبت به خودمون، نسبت به قدرت خودمون، نسبت به قدرت حریف.
این که اصلا نقاط ضعف این حریف ما کجاست؟
ما چگونه می تونیم به اونها لطمه بزنیم؟
چیزی که ما مواجه میشیم باهاش وجود نداره و همین هم یکی از اون عوامل مهمی است که ما رو دور نگه داشته و این توهم رهایی رو ساخته.
خب یه مضرات بزرگی این نگاه داره.
این نگاهی که خودبزرگ بین هست.
حریف مقابل رو دست کم می گیره.
شما بزرگ ترین موضوعات که نقاط ضعف این نوع نگاه هست همین از بین رفتن فعالیت مردم هست.
این امید داشتن به یک توهم بزرگ هست.
یعنی شما وقتی مواجه میشید با این نوع نگاه هایی که اتفاقا امروز حاکم هم هست حق فعلیت رو از مردم میگیرن.
یعنی شما مواجه میشید با جماعتی که مدام داره در باب این مساله صحبت میکنه که ما یک قدرت بزرگی داریم.
خب جماعت هم تصور میکنه که نیاز به فعلیت اون ها وجود نداره.
این طایفه میتونن به سادگی جمهوری اسلامی رو از بین ببرن.
من بارها در باب این مساله صحبت کردم که تحقیقات گسترده ای که جامعه شناسان انجام دادن به ما داره یک موضوع مشخص رو با ما مطرح میکنه که سه و نیم تا ده درصد از مردم اگر به صورت فعال در حرکات انقلابی نقش داشته باشن اون انقلاب به پیروزی میرسه.
حالا فکر کنید ما داریم صحبت از نود درصد میکنیم.
یعنی یک جماعتی هستن که خود رو مخالف جمهوری اسلامی میدونن و مدام دارن در باب 10 درصد از مردم که مخالف جمهوری اسلامی هستند صحبت می کنند.
خب این فعلیت رو از مردم می گیره.
با رسیدن به این اعداد و ارقام.
خب خیلی ساده مردم می تونن به این فکر بکنن که ما نمیخواد درگیر این موضوعات بشیم.
ما در حد همین نق و ناله ای که داریم می کنیم پیرامون جمهوری اسلامی داریم حرکت خودمون رو انجام می دیم.
اون سه و نیم تا ده درصد هم قاعدتا از بین این جماعت بزرگ و این دریای نود درصدی، خیلی ساده هم به میدان میان.
اما وقتی ما می رسیم به نقطه عمل می بینیم هیچ کدوم از اون جماعت هم وارد این میدان نمیشن و حالا همه امیدوار به یک توهم نسبت به آزادی و رهایی هستن.
ما بعد از اتفاقات و حوادثی که می افته همواره اون احساس منفی رو بهمون تلقین میشه و حالا دچار یک سری احساسات منفی میشیم.
اینکه حالا با توجه به این تصویری که مدام برای ما ارائه شده، تصویری که دروغین هست از واقعیت نیست.
حالا ما دچار این احساسات منفی میشیم که بعله چگونه بود پس این جماعت 20 درصدی هیچ به خیابان نیومدن؟
هیچ حرکتی انجام ندادن، هیچ فعالیتی نداشتن بدون در نظر گرفتن اینکه ما با این دست کم گرفتن قدرت حریف در نقطه ابتدایی باعث شدیم که اونها بتوانند به راحتی وارد این میدان و این کارزار بشن و مخالفین رو از میان بردارند.
فرای اینکه ما این خودبزرگ بینی رو در دل مردم القا کردیم و باعث شدیم که فعلیت از وجود اونها رخت ببنده و باعث شدیم که اونها امیدوار به یک توهم باشن.
حالا به دور از رسیدن به این نگاه ها حالا اون احساس منفی رو میگیریم که در نهایت چرا این حادثه ما رو به یک نقطه مشخصی هم نرساند.
پس این یکی از اون عوامل و مضرات هست.
از بین رفتن فعالیت مردم یکی از اون عوامل هست.
این امید به توهم داشتن این امید در این وهم بودن و این دور از واقعیت زندگی کردن هم یکی دیگه از اون مضرات هست.
ما نیاز داریم که یک شناخت درستی نسبت به واقعیت پیرامون خودمون داشته باشیم.
برای اینکه قدرت حریف مقابلمون رو بشناسیم.
حال اینکه این با حقیقت ذهنی ما، با باورهای ما، با ایمان ما، با امید و آرزوی ما در تضاد است، موضوع مهمی نیست.
موضوع شناخت واقعیت است.
یعنی در مواجهه با مشکلات ما نمیتونیم خودمون خودمون رو گول بزنیم و بشینیم در یک قایقی در سلامت دور از اتفاقات و هی هر روز به خودمون امیدهای واهی بدیم.
این بیشتر و بیشتر ما رو از اون هدف غایی و نهایی دور خواهد کرد.
ما هر چه قدر هم که واقعیت در برابرمان باشه، هر چه قدر هم که در تضاد با منافعمون باشه، نقطه ابتدایی هست که این واقعیت رو بشناسیم.
نقطه ابتدا این است که ما شناخت کاملی نسبت به قدرت حریف مقابل داشته باشیم و قدرت خودمان داشته باشیم.
یعنی به واسطه اینکه بخواهیم امید به مردم بدهیم مدام در باب اینکه ما قدرت زیادی داریم صحبت نکنیم و قدرت واقعی خودمان را بشناسیم.
همان چیزی که من بارها درباره اش صحبت کردم یعنی فقدان و فقر و نبود این گروه ها و احزاب قدرتمند سیاسی بزرگترین عاملی است که ما را از این واقعیت ها دور کرده.
یعنی شما تصور کنید که اگر احزاب قدرتمندی وجود داشتند که شفاف کار می کردند، ما امروز می دانستیم چه طایفه ای در ایران در برابر جمهوری اسلامی است.
اینها چه مقدار نیرو دارند؟
در کدام نقاط جغرافیایی ایران تمرکز دارند؟
ما امروز مواجه با یک همچین موضوعاتی نیستیم.
هیچ کدام از این گروه ها و احزاب نیم بندی که در جای جای جهان نسبت به ایران وجود دارند هیچگونه شفافیتی ندارند.
اصلا صحبت از این نمی کنند که چه مقدار سمپات دارند، چه مقدار عضو دارند، چه مقدار اعضای فعال دارند که حاضرند وارد میدان عملی بشوند.
فقط یک سری اسم را میشناسیم که شاید حتی جمعیتی که در آن هستند به انگشتان دست و پای انسان هم نرسد و اینها نیروهایی نیستند که بتوانند کاری انجام بدهند و ما با نداشتن این شناخت و غرق شدن در این توهمات هم قاعدتا نمیتوانیم به یک نقطه مشخصی برسیم.
ما نیاز داریم که بدانیم چه مقدار احزاب داریم و این احزاب هر کدام چه مقدار نیرو دارند.
اصلا این احزاب و نیروهایی که دارند در کجا متمرکز هستند؟
در کدام بخش جغرافیایی ایران متمرکز هستند؟
چه تعدادیشون حاضر به انجام فعالیت های عملی هستند؟
از این تعداد چه مقدار در حکومت درگیر هستند؟
شغل های مثلا دولتی دارند در ارگان های مختلف، در بانک ها، در ادارات، در ارتش، سپاه و یا هر جای دیگری.
حالا ما باید نسبت به اینها یک شناخت داشته باشیم تا بتوانیم اهداف و برنامه های خودمان را به پیش ببریم.
پس ما نیاز داریم که به یک واقعیتی برسیم و در راستای همان واقعیت هم عمل کنیم.
برای اینکه بتوانیم فردای روشنی را بسازیم نیاز به یک شناخت نسبت به واقعیت داریم.
نیاز به یک شناخت نسبت به جمهوری اسلامی داریم.
ما نیاز داریم که جمهوری اسلامی را واقعی بشناسیم.
قرار نیست با توهمات برای اینکه مثلا جمهوری اسلامی را تحقیر بکنیم، مدام بیاییم درباره اش صحبت بکنیم.
شاید این برای مثلا جماعتی که سمپات یک گروه باشند مثمر ثمر باشد تا اینها روحیه بگیرند برای یک اقدام.
اما در یک شکل کلی و اشل کلی سپهر سیاسی ایران قاعدتا کارگر نخواهد بود.
قاعدتا به ما کمکی نخواهد کرد.
ما برای اینکه در این راستای بزرگ و در بین مردم این حرکت را به پیش ببریم، نیاز داریم که واقعیت ها را بشناسیم.
واقعیت جمهوری اسلامی قدرت جمهوری اسلامی هر چه قدر که هست، زیاد یا کم.
تفاوتی نمی کند.
موضوع این است که آن واقعیت را بشناسیم.
تعداد نیرویی که جمهوری اسلامی دارد را به صورت واقعی مطرح کنیم.
این که ما بخواهیم مدام در باب تحقیر کردن آنها صحبت از این بکنیم که اینها یک جماعت مزدور برایشان باقی مانده و بعد یکهو یک اتفاقی بیفتد و یک جمعیت میلیونی هم به خیابان بیاید در راستای دفاع از جمهوری اسلامی.
تمام رشته هایی که کردیم پنبه می شود.
تمام آن احساس منفی در وجود ما بیشتر و بیشتر میشه.
همون جماعتی که باورمند به تغییر هم بودند ناامید میشن.
حرکاتشون روبه زوال و نابودی میره.
چرا که اینقدر گوش هاشون پر شده از اینکه اینها جماعتی ندارند.
اینها پایگاه اجتماعی ندارند که حالا فکر میکنن و تصور میکنن و در یک حبابی زندگی میکنند که کل ایران بر علیه جمهوری اسلامی است و حالا یک حرکت کوچیک به نوعی بشکن زدن باعث میشه جمهوری اسلامی از بین بره.
وقتی با واقعیت روبرو میشن میبینن که نه موضوع اینگونه نیست.
پس ما نیاز داریم که این واقعیت ها رو بشناسیم.
با یک شناخت کامل نسبت به حریف برابرشون و شناخت نسبت به قدرت خودمون.
یعنی من هیچوقت نمیتونم درک کنم چگونه ممکنه که هیچ کدوم از این گروه ها به صورت شفاف عمل نمی کنن.
قرار نیست که اسم این اعضا داده بشه که مثلا مخاطراتی برای اون ها به وجود بیاد.
اما اینکه ما یک حسابی نسبت به مردم داشته باشیم، اینکه بدونیم این مردم چه نوع امیال و باورهایی دارن خب کمک میکنه به اون حرکت.
یعنی شما نگاه بکنید اصلا تبدیل به یک.
من در باب این موضوع بارها هم صحبت کردم در ویژه برنامه های مختلف صحبت کردن.
اینکه حالا امروز ما به یک جایگاهی رسیدیم که نه فقط مردم ایران که در تقریبا سراسر جهان مردم دوست دارن خودشون رو مستقل تعریف کنن، دوست دارن بگن ما به هیچ گروه و دسته و حزبی باوری نداریم و نزدیکی نداریم و سمپات نیستیم و عضوشان نیستیم و به این میبالند و این مبدل به یک ارزش جمعی بین مردم جهان شده در صورتی که این گروه ها و احزاب قرار هست که نقش یک محرکه رو ایفا بکنند.
قرار هست که قدرت مردم رو در کنار هم مبدل به یک مشت محکم برای تغییرات بکنند.
ما میدونیم که انسان ها به صورت فردی کاری نمیتونن بکنن.
یعنی شما به صورت فردی در برابر یک حکومت تا دندان مسلح میخوای چیکار کنی؟
در نهایت قرار هست که جونتون رو از دست بدید.
قرار هست یک حرکتی بکنی که در نهایت به واسطه حرکت شما باز هم یک تعدادی در کنار هم قرار بگیرند.
پس ما میدونیم که برای حرکات جمعی نیاز داریم که گروه هایی داشته باشیم که در کنار هم و به واسطه با هم بودن و این اتحادشان حرکتی رو به پیش ببرند تا تبدیل به یک قدرت بشن.
حالا این که شما مواجه میشید با جمعیتی که این رو مبدل به ارزش کرده اینکه ما جزو هیچ گروهی نیستیم.
پس ما نیاز داریم که این نگاه ها رو به صورت ساختاری تغییر بدیم تا مردمی باشند که خودشان را در یک گروه مشخص در یک تفکر مشخص تعریف بکنند و حالا با شناخت این گروه های مختلف بدانیم چه مقدار نیرو داریم.
حالا نیروی در برابرمان را می شناسیم.
حالا می توانیم برنامه ریزی کنیم برای اینکه بتوانیم در برابر این نیرویی که قدرت سیاسی را در اختیار گرفته صف آرایی بکنیم و در نهایت هم به پیروزی برسیم.
این دست کم گرفتن قدرت حریف و خود بزرگ بینی ها به ما احساسات منفی بیشماری می دهد و مضرات بیشماری دارد و یکی از عوامل مهم و عمده ای است پیرامون توهم رهایی ایران و توهم انقلاب که باعث شده این حرکت انقلابی همواره به تعویق بیفتد.
ما نیاز داریم که با شناخت، با میل به واقعیت، با یک نگاه درست و واقعی نسبت به قدرت خود و حریف، حالا راه های مختلف را بسنجیم و در نهایت به یک حرکت جمعی برسیم برای دگرگونی ها.