سکوت و بیتفاوتی در زندگی اجتماعی
در این قسمت قصد داریم درباره سکوت و بیتفاوتی صحبت کنیم. سکوت و بیتفاوتی که به کرات با آن روبرو هستیم. در جای جای زندگیمان، نه تنها در اتفاقات اخیر، بلکه در زندگی روزمره نیز به شدت با آن روبرو هستیم. به نوعی ما مواجه میشویم با مردمانی که حالا تغییر کردهاند. منظور از این مردمان، اکثریت اجتماع هستند. در باب تمام موضوعات وقتی صحبت میکنیم، درباره تعداد بیشتر صحبت میکنیم نه درباره همه. هنوز هم آزادگان و یاغیان بیشماری در جهان وجود دارند که در برابر ظلم ایستادگی میکنند و ما با این انسانها مواجه هستیم. اما قاطبه مردم نه تنها در ایران، بلکه در همه جای جهان به نوعی در این سکوت و انفعال غرق شدهاند.
اهمیت بررسی سکوت و انفعال
یکی از راههای بزرگ ما برای رسیدن به پیروزی، گذشتن از این فرهنگ تازه سکوت و انفعال است. بهتر است در این نقطه ابتدایی که با این سکوت و انفعال روبرو هستیم، در باب پیدایش و قدرتمندتر شدن آن بیشتر صحبت کنیم. این سکوت و انفعال به یک ارزش مستحکم جهانی تبدیل شده است. این فرهنگ همگانی در جای جای دنیا وجود دارد و دستور به این رفتار میدهد. این سکوت و انفعال نه تنها تقبیح نشده، بلکه تشویق شده و به یک ارزش همگانی تبدیل شده است.
نقش خدا در شکلگیری فرهنگ سکوت
ریشه این ارزش را میتوان از دو جناح بررسی کرد. یک بخش آن بخشی است که ما تحت عنوان خدا میشناسیم و بارها درباره آن صحبت کردهایم. شما مواجه میشوید با یک معنایی به نام خدا که در همه جای دنیا وجود دارد و در کشوری مثل ایران به مراتب بیشتر است. خدا راهی است برای سکون و سکوت، برای در خود ماندن، برای تسلیم بودن، برای قبول بردگی و بندگی، برای فرمانبردار بودن. این تصویر از ابتدا به شما داده میشود و شما با آن مواجه میشوید.
تأثیر مفهوم خدا بر تسلیم و سکوت
این خدا به شما گفته میشود که موجودی بزرگتر و برتر و والاتر از شما است. خالق شما، مالک شما، صاحب شما و شما باید در برابر او سر سکوت و سکون داشته باشید، بیصدا باشید، فرمانبردار باشید، برده و بنده باشید. به اوامر و فرمایشات او گوش جان بسپارید تا به آن جایگاهی که نوید داده شده برسید یا مجازات نشوید. این تصویر مدام به شما تلقین میشود و به یک ارزش فرهنگی تبدیل میشود.
بازتولید طبقات اجتماعی
این خدا شروع به ساختن طبقات مختلف میکند. یک بار به شکل پدر شما، یک بار به شکل معلم شما، رئیس شما، رئیس کارخانه، رئیس دانشگاه، رئیس جمهور، رهبر و… ظاهر میشود. این خدا در جایگاه والا و قدسی بارها بازتولید میشود و شما با آن مواجه میشوید. همه اینها به شما فرمان اطاعت، بردگی، سکوت و انفعال میدهند و این فرهنگ به یک ارزش همگانی تبدیل میشود.
دور شدن از معانی مذهبی
با رنسانسی که در اروپا شکل گرفت و انسانگرایی که مطرح شد، دور شدن از این معنای خدا آغاز شد. اما این تغییرات به معنای واقعی دور شدن از تأثیرات عمیق این فرهنگ نبود و ما همچنان با بقایای آن دست به گریبان هستیم. این مسئله نشان میدهد که سکوت و انفعال نه تنها از طریق معانی مذهبی، بلکه به عنوان یک ارزش فرهنگی در جوامع مختلف بازتولید شده و همچنان وجود دارد.
در نهایت، بررسی سکوت و انفعال در زندگی اجتماعی و تأثیرات آن بر جامعه نیازمند تحلیل عمیقتری است. این بررسی میتواند به ما کمک کند تا راههای مؤثرتری برای مقابله با این فرهنگ سکوت و انفعال پیدا کنیم و به سمت ایجاد تغییرات مثبت در جامعه حرکت کنیم.
بازتولید دوباره خدا در جهان مدرن
به خصوص در کتابهای مختلف درباره این موضوع بحث کردهام. در همین برنامه به نام جان نیز سعی میکنم در قسمتهای آتی و ویژه برنامههای پیرامون جهان مدرن بیشتر درباره آن صحبت کنم. اما در اینجا به اختصار درباره آن صحبت میکنیم.
خدا در زمین و تداوم ارزشهای گذشته
ما با بازتولید دوباره خدا روبرو میشویم. حالا این خدا، نقش قدسیای که در آسمانها داشته را به زمین میآورد و در اختیار انسانها میگذارد. حالا انسانها قرار است که آن جایگاه را داشته باشند. شما مواجه میشوید با این فرهنگ و این ارزش تازهای که دوباره همان معانی گذشته را تکرار میکند. اما از جنبه الهی و در دنیای دوردست به همین دنیا و زمین پیش روی خودمان میرسد. حالا شما با قدرتپرستان و زورمندان روبرو هستید که هیچ وقت نمیخواهند این جایگاه از بین برود، این فرمانبرداری تغییر کند، این سکون جای خود را به طغیانگری بدهد. این رام بودن جای خود را به ایستادگی و مقاومت بدهد. پس قاعدتاً در برابرش ایستادگی میکنند و سعی میکنند همان فرهنگ گذشته را با آب و تاب بیشتر، با مفاهیم بیشتر به خورد جماعت بدهند.
دوگانگی بین باورهای سنتی و تعالیم مدرن
شما با این دوگانگی روبرو هستید. از یک سمت باورهای سنتی که مدام در باب خدا و تسلیم بودن و فرمانبرداری با شما صحبت میکند و از سوی دیگر تعالیم مدرنی که حالا مطرح میکنند که شما به عنوان یک انسان باید همان فرمانبرداری را داشته باشید. این تعالیم همچنین مبحث دیگری به نام فردگرایی و فردپرستی را مطرح میکنند.
شکلگیری فرهنگ فردگرایی
در جهان مدرن، شما با معنای تازهای به نام فردگرایی روبرو میشوید. این جهان به شما میگوید که باید خودتان را ملاک و معیار قرار دهید، برای خودتان تلاش کنید و هر معضل و مشکلی که وجود دارد در ابتدا به خودتان فکر کنید و بعد نسبت به آن واکنش نشان دهید. حتی تعریف عاقل بودن نیز با این مترادف میشود. فردگرایی و فردپرستی به یک ارزش خاص در زندگی انسانها تبدیل میشود و یک فرهنگ مستحکم و قدرتمند را شکل میدهد.
هجوم دوگانه از سنت و مدرنیته
ما با یک هجوم دو سویه روبرو هستیم. از طرف جهان گذشته و جهان سنتی و مذهبی و از طرف جهان مدرن. هر دو ما را به یک سمت و سو میبرند و ما را در دریاچه و مردابی از انفعال و سکوت و سکون هل میدهند. از یک سو به شما فرمان داده میشود که باید فرمانبردار و بنده و عبد باشید و از سوی دیگر جهان مدرن به شما میگوید که باید زندگی خودتان را دریابید و فردیت خود را در نظر بگیرید.
تأثیر این فرهنگ بر جامعه
این هجوم دو سویه یک فرهنگی را میسازد که شما باید فرمانبردار باشید، در برابر ظلم سکوت کنید و به فردیت خود بها دهید. این فرهنگ تازه ساخته شده تبدیل به یک حرکت جمعی میشود که همه در همان پایه حرکت میکنند. تفاوتی نمیکند که در ایران باشید یا اروپا، بیتفاوتی مردم نسبت به موضوعات و ظلمها در همهجا وجود دارد.
تأثیر این فرهنگ بر شجاعت و ایثار
این فرهنگ، شجاعت و مفاهیمی مانند ایثار، فداکاری و ازخودگذشتگی را لگدمال میکند. فردگرایی و تسلیم بودن تبدیل به ارزشهایی میشوند که از هر سو به شما تکرار میشوند. اما این معنا باید مطرح شود که گذشتن از کنار این ظلم، خود ظلم است و هیچ تفاوتی با ظلم ندارد.
تفاوت بین انجام ظلم و شاهد بودن بدون عمل
تفاوتی نمیکند که شما آن ظلم را انجام میدهید یا شاهد آن بدون هیچ عملی هستید. شما هم در آن ظلم شریکید. چرا که در یک نگاه به دور از تعصب و خودخواهی، شما هم بخشی از این اتفاق هستید. بخشی که میتوانستید در برابرش ایستادگی کنید. همانطور که برخی رفتارها نکردنشان هم جرم است، در این موضوع مشخص نیز باید با همین معنا روبرو شویم. همانطور که اگر مادری یا پدری به فرزند خود غذا ندهد یا رفتاری را انجام ندهد، مرتکب جرم شده است، وقتی در برابر چشمان شما کسی را ضرب و شتم میکنند و شما از کنارش میگذرید، مثل همان نکردن است. مثل همان جرمی است که در قبال آن فرزند قائل شدهاند.
تأثیر فرهنگها و تعالیم بر جامعه
هجوم این فرهنگها و تعالیم امروز ما را به اینجا رسانده و شما نمیتوانید توقع داشته باشید. وقتی با دنیایی روبرو هستید که تعالیم قدرتمندش همین تعالیم است و ارزشهای مطرح شدهاش همین ارزشهاست، نمیتوانید از دل آن انسانها موجودات دیگری را توقع داشته باشید. وقتی مدام درس خشونت، بیدادگری، سرسپردگی و تسلیم مطرح میشود، از این مردم نمیتوانید توقع بیشتری داشته باشید. شما نمیتوانید درس خشونت بدهید و در آخر در پی یک شخص صلحطلب باشید. به ندرت از دل اینها افرادی ظهور میکنند که متفاوتاند و متفاوت فکر میکنند.
تغییر ارزشها و آموزشهای تازه
تا زمانی که ما این تغییرات را خودمان به وجود بیاوریم و با آموزههای تازه دنیا را تغییر دهیم، میتوانیم به این معنا برسیم که اصل و ارزش ایستادگی، فداکاری و شجاعت است. قابل ستایش کسی است که از جان خود میگذرد، برای دیگران و حقوق دیگران در برابر ظلم میایستد و دفاع میکند. آنجایی که ما یاغیگری را بزرگ بداریم و این حس طغیان را ستایش کنیم، میتوانیم این ارزشها را تغییر دهیم و در برابر این چرخه ظلم بایستیم. از کنار ظلم گذشتن همتای با ظلم برای ما تعریف شود و تبدیل به یک ضد ارزش شود. کسی که سکوت میکند، منفور باشد.
تغییر نگاه جمعی و ایستادگی در برابر ظلم
اما وقتی این بمباران عظیم وجود دارد، نمیتوانید شاهد چنین موضوعی باشید مگر تغییرات را خودتان به وجود بیاورید و آموزشها را تغییر دهید. باید با آثار بیشماری که پیرامون شجاعت، ایستادگی در برابر بردگی و اسارت، جمع بودن، گذشتن از خود، فداکاری و ایثار است، مواجه شویم. امروز شما با کسانی که در ظلم قرار گرفتهاند و جماعتی که از کنارشان میگذرند، مواجه میشوید. اما این چرخه ظالمانه دائم در حال گردش است و فردا باز شما را در خود خواهد برد. این ظلم پایانی ندارد و هر روز قربانی تازهای خواهد گرفت.
چرخه ظلم و تأثیر آن بر جامعه
این چرخه خونبار تشنه خون است و باز هم در این نیاز خود به خون پیش خواهد رفت و خون دیگرانی را هم خواهد ریخت. جلادی که در خیابانها در حال گشت و گذار است، شاید امروز شما قسر در بروید و به خانه بروید، اما فردا شاید در برابر شما بایستد و جان شما را بگیرد. متجاوزی که در میان جماعت جولان میدهد، شاید امروز شما از او رهایی پیدا کنید، اما روز دیگری در انتظار شما هم خواهد بود. قربانیان او روز به روز در حال اضافه شدن هستند و حتی ایستادگی در برابر ظالمی که کسی را تحت شکنجه قرار میدهد، دفاع از خویشتن است.
تغییر معانی و ارزشها
این معانی و ارزشها تغییر کردهاند و ما را به سکون و سکوت رساندهاند. باید در برابرشان ایستاد و نگاه جمعی را تغییر داد. دیروز دوستانی که در عافیت بودند، فردا در ظلم غرق خواهند بود. عافیتنشینان دیروز در فردای پیش رو در این چرخه ظلم گرفتار خواهند شد. همانطور که بسیاری با آن روبرو شدهاند. در همین جمهوری اسلامی شما با چه جماعتی مواجه میشوید؟
سرنوشت قربانیان نظام ستمگر
حتی افرادی که وابستگی و نزدیکی به جمهوری اسلامی داشتند، در این چرخه پر ظلم اسیر شدهاند. کسی که در وزارت اطلاعات بود، آن بلایی که بر سر همسرش آوردند. این همان چرخه ظلمی است که باز ایستادنی نیست و هر روز کسی را در خود غرق خواهد کرد. این دوار گردون پر ظلم در پی قربانیان تازه خواهد چرخید تا زمانی که باز نایستد و این گذر از کنار ظلم ناگه به نوعی در انتها گریبان شما را هم خواهد گرفت.
چرخه ظلم و ناامنی همگانی
کسانی که در عافیت نشستهاند، باید با یک نگاه گذرا به تمام مظالمی که در جهان در حال اتفاق افتادن است، بفهمند که همیشه در این سایبان امنیت نخواهند بود. این چرخه پر ظلم در کمین همه است و همه را در بر خواهد گرفت. سرنوشت جمهوری اسلامی بارها نشان داده که این رفتارهای ظالمانه حتی خودیها را به قعر این ظلم و ستم کشانده است. آزادگان، کسانی که در جنگ شرکت کردند، جانبازان، معلولین و خانواده شهدا، همه در این چرخه وارد شدهاند.
باز ایستادنی نبودن چرخه ستم
این چرخه پر زور در نهایت گریبان همه را خواهد گرفت و شما میبینید که این در حال ظلمآفرینی است. این نظام ستمگر باز نمیایستد و هر بار کسی را در خود غرق خواهد کرد، مگر اینکه این چرخه را از بین ببریم و از ریشه بکنیم. همانطور که بارها دربارهاش صحبت کردیم، تا ما در برابر اسلام نایستیم و اسلام را از میان بر نداریم، شاهد این شاخ و برگهای تازه خواهیم بود.
حذف چرخه جبر و تحمیل
منظور از از میان برداشتن اسلام به معنای رادیکال نیست؛ بلکه برداشتن چرخه جبر و تحمیل است. مسلمانها باید در آزادی خود زندگی کنند، با احترام به قانون و آزار نرساندن به دیگران. اما باید این چرخه جبر و تحمیل برداشته شود تا همه بتوانیم نفس بکشیم و زندگی کنیم. در زمینه ظلم نیز به همین شکل است. تا زمانی که این چرخه ظلم و ریشه آن برداشته نشود، دوباره شاهد بازآفرینی آن به اشکال مختلف خواهیم بود.
سکوت در برابر چرخ گردون ظلم
این سکوت در برابر چرخ گردون ظلم، خود ظلم است. وقتی با چشم بسته از کنار این ظلم رد میشوید و به آنها بها میدهید، در واقع ظلم آنها را تأیید میکنید. اگر کسی بیگناه به زندان بیفتد و شما سکوت کنید، به این معنی است که شما این دار زدن را تنفیذ کردهاید و فردای شما را هم دار خواهند زد. امروز یک صیدی به دست آوردند و به جوخه دار میسپارند، فردا شاید شما شکار شوید.
فرهنگ ساخته شده از فردگرایی و فرمانبرداری
این ارزشهای ساخته شده و فرهنگ نوع زیستی که برای ما ساختهاند، باید تغییر کنند. نگاهها باید از فردگرایی به فداکاری و از جان گذشتگی برسند. باید به ایثار و شجاعت برسیم و جای فرمانبرداری و بردگی را به یاغیگری و طغیان بدهیم. ارزشهایی که از هر سو به سوی ما حمله میکنند، از دل هنر، کتابها، اشعار و فیلمهای سینمایی به ما تلقین میشوند. پدر و مادر، معلمان و مدیران مدرسه، اساتید دانشگاهها، صدا و سیما، همگی این عناوین دهشتناک را تکرار میکنند و ما تحت هجوم بیحد و امان هستیم.
تأثیر هجوم فرهنگها و تعالیم
این فرهنگها به ما تلقین میکنند که فردیت خود را بپرستیم و به ما تصویری میدهند که همه دنیا برای ماست. کار بسیار طولانیای است که بخواهیم این نگاهها را تغییر دهیم، اما باید با ایثار، شجاعت و یاغیگری به مقابله با این فرهنگها بپردازیم تا بتوانیم تغییرات لازم را ایجاد کنیم.
اهمیت توجه به خود و تاثیر آن بر ارزشهای جامعه
فرهنگ عامهای که برای همه ساخته میشود با این آموزههای متفاوت و مداوم، بمبارانی است که ما را فرا گرفته است. این تعالیم مدام تکرار میشوند و انسانهایی که از همین تعالیم به وجود میآیند، بر پایه همین تعالیم زندگی میکنند. چیزی خارج از این تعالیم نیستند. شما با انسانی روبرو هستید که مدام این تعالیم ریز و درشت را از جهات مختلف دریافت میکند؛ تعالیمی که یکی شما را به بردگی و بندگی سوق میدهد و دیگری فردیت شما را بزرگ و بزرگتر میکند.
ضرورت تغییرات و ایجاد انقلاب درونی
با این تعالیمی که دیده، نمیتوانید از او توقع یک یاغی و طغیانگر و آزاده داشته باشید. توقع کسی که فداکاری و ایثارگری دارد، از جان گذشتگی دارد و پر از شجاعت است، نخواهید داشت. ما باید این تغییرات را به وجود بیاوریم، در همان اندازهای که از ما برمیآید و برای همان تعدادی که در کنارمان هستند. ما برای تغییر، برای دگرگونی و برای انقلاب نیاز به انقلاب درونی داریم. نیاز به تغییر ارزشها داریم. برای این تغییر ارزشها باید انسانها منقلب شوند. ابتدا این تغییر درون آنها شکل بگیرد و هر کس در جایگاه خود بتواند تاثیرگذار باشد.
نقش هر فرد در انقلاب و دگرگونی
هر کس در هر جایگاهی که هست میتواند روی دوست، همکلاسی، برادر خود یا تعدادی که به واسطه هنرش، ورزشش یا هر موضوع دیگری دنبالش میکنند، تاثیر بگذارد. این انقلاب و دگرگونی درونی باید در برابر نالههای توامانی باشد که مدام از بردگی، اسارت و فردپرستی میگویند. باید ندای تازهای از شجاعت، ایثار، در کنار هم بودن، یاغیگری و آزادگی بدهیم.
تغییر ارزشها و تحول درونی
این ارزشها باید تغییر کنند تا ما دیگر صحنههایی را نبینیم که از کنار ظلم به سادگی میگذریم. این تحول درونی شامل این است که چگونه ممکن است از کنار یک انسان نیازمند، یک جان دردمند، یک سگی که نیاز به کمک دارد، گذر کنید و زندگی عادیتان را ادامه دهید. این نیاز است که ما وارد این تغییر و تحول شویم، وارد این انقلاب شویم و ارزشها را تغییر دهیم. کمک به دیگران باید اصل بزرگی برای زیست خودمان باشد.
ایستادگی در برابر ظلم و بیداری حس انقلابیگری
ما باید به این معنا برسیم که در برابر ظلم ایستادگی کنیم. هر کس در هر جایگاهی خواهد ایستاد، دفاع خواهد کرد از خود و دیگران و حس انقلابیگری را بیدار خواهد کرد. ما نیاز به تغییر و تحول ارزشها داریم. این ارزشها در کنار هم فرهنگ تازهای را خواهند ساخت و تجمیع این آرزوها، فرهنگها و ارزشها یک ایمان واحدی را خواهد ساخت. برای انقلاب بزرگ و یک تغییر بزرگ و همگانی، نه تنها در سپهر سیاسی بلکه در زندگی ما، در هنر و زندگی شخصی، این تغییرات را خواهیم دید.
جمعبندی:
این مقاله به بررسی سکوت و بیتفاوتی در زندگی اجتماعی پرداخته و تأثیرات منفی آن بر جامعه را تحلیل میکند. سکوت و انفعال به فرهنگی جهانی تبدیل شدهاند که نه تنها تقبیح نشده، بلکه تشویق نیز میشوند. این سکوت ریشه در معانی مذهبی و فرهنگی دارد که انسانها را به فرمانبرداری و سکون دعوت میکند. با این حال، در دنیای مدرن، دوگانگی بین باورهای سنتی و تعالیم فردگرایی به وجود آمده که به سکوت و انفعال منجر میشود.
مقاله تأکید میکند که گذشتن از کنار ظلم، خود ظلم است و هر فردی باید در برابر ظلم ایستادگی کند. این فرهنگ سکوت و بیتفاوتی، شجاعت و ایثار را تضعیف کرده و نیاز به تغییر عمیق در ارزشها و آموزهها دارد. برای مقابله با این چرخه ظلم، باید یک انقلاب درونی ایجاد کنیم که شامل تغییرات فرهنگی و اجتماعی باشد. در نهایت، ایستادگی در برابر ظلم و بیداری حس انقلابیگری میتواند به ساختن فرهنگی جدید و مقابله با سکوت و بیتفاوتی کمک کند.