
در دسترس نبودن لینک
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
عنوان : اشرفی
کتاب : سبوعیت
نویسنده : نیما شهسواری
زمان : 21:13
موسیقی :
نامشخص
با صدای : نیما شهسواری
امان از روزی که بیمار شوی،
وقتی بیمار شدی تنها درد و رنج لانه کرده به وجودت تو را از پای در نخواهد آورد که تو به رنج نداری آشنا خواهی شد
من هم آشنا شدم، میدانی من هم درد به وجودم لانه کرد، آخر روئینتن که نیستم،
اما بیماری که گریبان مرا گرفت آنقدر بیمهابا نبود که هر چه در این سالیان اندوخته بودم را از من برباید و به بهانهی زندگی کردن وقف نداری شوم،
مردمان در دل آن بیمارستان به هم اینگونه میگفتند:
بیماری تنها جانت را نمیگیرد که اندوختهی جانت را نیز خواهد گرفت
میدانی این بیماری لامروت دندان به جانت میکشد، نخست دست به گریبان آنچه از جان در وجود لاجانت مانده خواهد برد و پس از آنکه خیالش آرام شد که از تو چیزی نخواهد ماند به اندوختههای جانت حمله خواهد کرد،
گفتم که او برای دریدن جان آمده است، خب وقتی از جانت چیزی برای دریدن باقی نماند او را چه کار خواهد ماند؟
بیشک رو به تو خواهد کرد و خواهد دانست که تو در طول این سالیان با جانت چه ها کردی،
بیشتر مردمان در آن بیمارستان همه با جان همه چیز را اندوخته بودند، آنان تمام عمر را به صرف جانشان مال اندوزی کردند و حال که بیماری دانست از جانشان چیزی باقی نخواهد ماند شروع به دریدن آنچه اندوخته بودند کرد تا از جان چیزی نماند
وقتی در بیمارستان بودم، میدانی بخشی از بدن من اضافه بود، یعنی جانم بیش از آنچه باید داشت در خود بارور کرده بود، همه به چشم مردی دارا مرا مینگریستند، برخی به من گفتند:
چرا برای از میان بردن آنچه فضل تو است به طبیبان رو کردی
کسی گفت: این هم از دارا بودن بیش از حد است، او مشاهیر خود را از دست داده و هر که برای خود داستانی ساخت، اما آنان نمیدانستند که این فضل من چه دردهای بیکرانی در طول بودنم به من هدیه کرده است،
برخی بر اندوختههایم نظر میکردند و به من میتاختند که هر چه در این سالیان اندوخته از برکت حضور آن فضل در جانت بوده است، اما اینگونه نبود و مرا تابی برای پاسخ دادن نماند
چه بگویم، به آنان بگویم که هر بار وقتی کار میکردم، از درد آن فضله جانم به خود میلولیدم و از کار کردن باز میایستادم، بگویم که بارها عذر مرا خواستند و بر این داشتهی افزون خود لعن گفتم، بگویم که آخر این درد توان مرا گرفت و به این نوانخانه راهم داد، نمیدانم به آنها چه بگویم و از این رو بود که آنان را چیزی نگفتم، آنچه در طول این سالیان اندوخته بودم از برکت سرسختیام بود و حال این فضله آمده بود تا بخشی را که مانده است از آن خود کند، بسیار دست و پا زد در طول بودنش هر بار بهانهای تراشید تا کمتر از آنچه توانم است بیندوزم و برای مبادایی چون امروز پس انداز کنم و حال به آخرین زهر خود خواست تا فزونی آنچه مانده بود را از کفم بر آورد
آری موفق شد و سراخرش توانست کاری که عهد کرده را به پیش برد اما او را توان از میان بردن همه چیز من نبود و میدیدم که برخی با آنچه از جان و اندوختههای جان بود بیمار فریاد میزنند،
امان از روزی که بیماری به جانت لانه کند، او هر چه از جان است را خواهد برد و میدیدم که چگونه آنچه از مال اندوختهاند را با خود میبرد، همه آنان را میدیدم و به حالشان افسوس میخوردم، اما آنان مرا به چشم افزونی میدیدند و شاید آرزوها میکردند نمیدانم شاید لب به نفرین میگشودند و شاید مرا لعن گفتند، هر چه بود آنان را احوال سالمی در میان نبود و مرا کینه به دل نماند که این درد آنان را هر بار به چشم میدیدم
او را هم میدیدم، نمیدانم چه درد داشت،
نخستین بار که او را دیدم بی مهابا به این سو و آن سو میدوید، در دالان بزرگ بیمارستان به سر و روی خود میکوفت، استیصالش را هر بار به عین میدیدم و نمیدانستم رنجش از چیست،
از این کلافگی او به جستجو آمدم و هر بار به او نزدیکتر شدم، نمیدانم چرا او مرا به خود جذب کرد، شاید چون بیشتر از دیگران بالا و پایین میجهید، شاید چون فریاد بیشتری میزد، شاید چون بیشتر در برابرم سبز میشد و شاید…
هر چه بود او را همیشه میدیدم، همه جا در برابرم بود و خود را به او نزدیکتر کردم، رفتم تا از درد او با خبر شوم، نخست خیالم آن بود که بیماری لاعلاجی گرفته است اما به نزدیکی از او دانستم عزیزی به تخت دارد و درد امان او را بریده است، خیال میکنم همسرش بود،
آری همسرش بود، شاید هم فرزندش بود، نمیدانم که بود اما بیشک عشقش بود، عاشقانه دوستش داشت و حال او را به تخت درد میدید، باید بال و پر کنده فریاد میزد، باید به این سو و آن سو خود را میکشاند و باید برای طلب شفاعتش هر چه در توان داشت را به خرج میداد و او اینگونه کرد
خود را به دست طبیبان سپرد، هر بار دیدم که چگونه در برابر آنان خاضعانه سخن میگوید، تنها طالب سلامت عشقش بود، آنان را نگاه میکرد و چون مسیحایی از آنان میخواست شفاعتش کنند،
در برابر همه میایستاد به همه میگفت تا کسی درمانی برای نازنینش بجوید و همه او را به دورتری فرستادند، من هم به تعقیب او رفتم
مسیحان برای دانستن آنچه درد به نزد او بود نیاز به راهها داشتند از این رو بود که او را به دوردستی فرستادند، مستقیم رفت و خود را در برابر باجهای رساند، مردی پشت باجه به او نگاه کرد کاغذی مچاله از جیب برون آورد و رو به مرد گرفت، مرد باجهدار فرمود:
پانصد اشرفی برای آزمایش خون
مرد دست به جیب برد و شادمانانِ از آنچه در این سالیان اندوخته بود به او داد و با خود بلند بلند گفت:
نازنینم سلامت خواهی شد با آنچه جانم آن را ساخته است
کاغذی به دستش دادند و او رفت و طبیبان او را دریافتند، نازنینش را نیز دریافتند، رخصت درمان رسیده بود، خیال میکنم بعد از گرفتن آن پانصد اشرفی مرد باجه دار در بلندگوی برابر فریاد زد:
او حق زندگی را پرداخته است، مسیحان، طبیبان و بزرگان او را دریابید
سرنگ به دستانش رفت، نازنینش را میگویم، من ندیدم، آخر من هیچ وقت موفق به دیدن نازنینش نشدم، اما آنگونه که او گفت و بعدها از او شنیدم دانستم که هر بار سوزنی به دستانش رفته است و بعد از کمی خواندن و گفتنهای طبیبان دوباره او بازگشت و به سوی باجهدار آمد، کاغذ مچاله را به دست مرد داد و مرد پس از کمی تأمل گفت:
پانصد اشرفی برای آزمایش تکمیلی
مرد دست به جیب برد و شادمانانِ از آنچه در این سالیان اندوخته بود به او داد و با خود بلند بلند گفت:
نازنینم سلامت خواهی شد با آنچه جانم آن را ساخته است
کاغذی به دستش دادند و او رفت و طبیبان او را دریافتند، نازنینش را نیز دریافتند، رخصت درمان رسیده بود، خیال میکنم بعد از گرفتن آن پانصد اشرفی مرد باجه دار در بلندگوی برابر فریاد زد:
او حق زندگی را پرداخته است، مسیحان، طبیبان و بزرگان او را دریابید
دوباره سرنگ و باز دوباره آمدن به سوی مرد باجه دار من دیگر دانستم که او را کجا خواهم یافت، دیگر او را تعقیب نمیکردم، نزدیک باجه ایستادم و هر از چند گاهی آمدن او را به عیان دیدم، هر بار آمد و کاغذ مچالهای را رو به مرد باجهدار گرفت
پانصد اشرفی برای سونوگرافی
چهارصد اشرفی برای رادیولوژی
هزار اشرفی برای سیتیاسکن
هزار اشرفی برای اندسکوپی
هشتصد اشرفی برای تزریقات
پانصد اشرفی برای آزمایش ادرار
ششصد اشرفی برای آزمایش پروتئین خون
هزار اشرفی برای…
مرد میرفت و دوباره میآمد هر بار مرد باجه دار بعد از اخذ هزینهها در بلندگو میخواند
او حق زندگی را پرداخته است، مسیحان، طبیبان و بزرگان او را دریابید
مرد میرفت و دوباره میآمد او مسیری را به طول این دالان گذر کرد و هر بار برای تشخیص او را به دستگاهی سپردند، آنچه به نزدش از هزینهی جانش بود را برای پاسداشت جان نازنینش طلب کردند و او شادمانانِ هر چه داشت را پرداخت و دوباره رخصت رسید، طبیبان، مسیحان و بزرگان، نازنینش را دریافتند، او را با سرنگ گاه با معاینه و گاه با شیئی خارجی دریافتند و هر کدام نظری داد، به عکسها چشم دوختند، به شکلها به اجسام، به کاغذها، به بدن و حالات به او چشم دوختند و به نهای تمام دیدنها هر کس چیزی گفت،
او را جراحی کن
با داروهای شیمیایی او را درمان کن
او را با پیوندی که من تشخیص دادهام درمان کن
او را به درمان تازهای که در کشورهای بیگانه رایج است درمان کن
او را به نزد مسیحان دورتر از خاک ببر و او را دریاب که زیستنش بدین گونه ممکن است
هر کس چیزی گفت و به نهای همهی گفتهها همه طالب جرعهای از جان او بودند، همه جان میطلبیدند و هر کدام به گفتنش چند سال از زندگی او را میخواستند
برای جراحی پانزده سال از زمانی که او جانش را در اختیار دیگران فروخته بود لازم بود
برای داروهای شیمیایی ده سال
برای پیوند بیست سال
برای درمان تازه سی سال
برای بردن به خارج از مرزها پنجاه سال
چند سال کار کرده بود؟
چند سال جانش را به دیگران واگذاشته بود
ده سال؟
بیست سال؟
پنجاه سال؟
من نزدیک باجه منتظر او بودم، میدانستم که هر سویی برود دوباره به آنجا باز خواهد گشت، او رفته بود، او پس از آنکه با طبیبان سخن گفت، صحن بیمارستان را ترک گفت و بعد از گذشت چندی با دستانی پر بازگشت، دستانش پر بود از جان فروخته شدهاش،
چند سال فروختن جان مداوم به دیگران یک کیلو کاغذ را به بار آورد،
یک کیلو کاغذ با ارزش که معادل زندگی نازنینش بود، نه والاتر از آن، نه بی ارزش تر از آن، نمیدانست کدام با ارزشتر است تنها دیدم که هر چه از آن کاغذها داشت را روی باجه گذاشت،
باجهدار به او نگریست، کاغذی نداشت، دیگر فرمانی نبود، مرد به چشمان او نگاه کرد و با صدایی بلند گفت:
آنچه به طول تمام این سالها از فروش جانم اندوختهام را دریابید و نازنینم را به من بازگردانید، این همهی اندوختهی من است
مرد باجه دار از وقاحت او سرخورده شد، بعد گفت منظورت چیست؟
مرد مستأصل با نگاهی دردمند گفت:
نمیدانم، میخواهید او را عمل کنید، به دارو بسپارید، پیوند زنید و به خارج مرزها بفرستید من سلامت او را میخواهم
او را نشاندند برایش آب آوردند،
راستی هزینهی این آب با کیست؟
ارزش این آب برابر با چند ساعت کارکردن او است؟
نمیدانم اما او را آب دادند، بعد مسیحایی به پیش آمد و او را خواند، امروز جراحیاش خواهیم کرد،
به باجه دار نگاهی انداخت و مرد باجهدار با سر به علامت تأیید او را همراهی کرد و آرام خواند
رخصت درمان خواهد داشت، مقدار اشرفیها با هزینه جراحی برای زیستن یکسان است
مرد شادمان شد، نازنینش را جراحی خواهند کرد، او سلامت خواهد بود، او را زندگی دوباره خواهد ماند و اینگونه بود که صدای بلندی تمام بیمارستان را پر کرد
مسیح موعود به سوی اتاق جراحی برو، هزینهی زیستن پرداخت شده است، بیمار را دریاب و او را شفا بخش
اتاق جراحی آماده بود، آنچه نیاز بود را کردند و بعد از گذشت ساعتی نازنینش بیرون آمد، جراحی بی مشکل پیش رفت و او زنده ماند بیرون آمد و در کنار تخت معشوقهاش را دید،
دید که چگونه به چشمان او نگاه دوخته و مدام او را به زیستن میطلبد، اما دوباره قی کرد،
دوباره نالید، درد کشید و دوباره نالان شد،
مرد بی مهابا بیرون دوید، به سوی طبیبان رفت خود را به پای مسیحا رساند، گفت:
سرورم او باز هم رنج میبرد، او دوباره فریاد میکشد،
پزشک او را به سوی باجه فرستاد
پانصد اشرفی برای آزمایش خون
دوباره رخصت و دوباره دریافتند، دوباره مسیحا فرمان داد و دوباره باجهدار
هزار اشرفی برای تشخیص
دوباره دوار گردی و دوباره مرد باجه دار
هشتصد اشرفی برای سلامتی
هزار اشرفی برای دارو
هزار و دویست اشرفی برای معاینه
هشتصد اشرفی برای معالجه،
رخصت خوانده میشد و مرد هر چه داشت را میپرداخت اما دیگر چیزی برای پرداختن نبود، او آنچه از جانش در طول سالیان داشت را پرداخت و دیگر هیچ اشرفی و دینار به جیبش نماند،
مسیحا فریاد میزد، به سوی مرد باجه دار برو
مرد باجه دار از دور برایش دست تکان میداد و بلند بلند میگفت
پانصد اشرفی، هشتصد اشرفی، دویست اشرفی
درمان نمیخواهی، رخصت سلامت نمیخواهی جان نمیخواهی
طبیبان به روی میزها رفته بودند، همه جانی به دست فریاد میزدند،
مردم بیایید جان بخرید، جان سالم تنها یک میلیون اشرفی
مرد باجه دار بازار گرمی میکرد بلند میگفت
تشخیص تنها دویست اشرفی
مسیحا میگفت شفایی به نرخ پانصد هزار اشرفی دارم کسی آن را نمیخواهد
مرد به نازنینش چشم دوخته بود، او را نگاه میکرد، نازنینش سگ بود، گربه بود، زنش بود، شوهرش بود، پدر و مادرش بود، فرزندش بود نمیدانم اما عشقش بود، نه فراتر هم جانش بود، او را به درد دید و فریاد زنان به سوی یکی از طبیبان بر روی میزها رفت، در برابرش ایستاد و گفت:
سرورم آیا جان هم میخرید؟
طبیب ذرهای مکث کرد و آنگاه گفت:
آری چه برای فروختن داری
مرد خواند بردهی شما خواهم بود تنها ذرهای از آن جان گرانبها به نازنینم ببخشید، او را دریابید و سلامتش کنید، طبیب با ریشخندی گفت، بردگی تو مرا سود نخواهد بخشید آیا از جانت چیزی برای عرضه داری
مرد برخاست به روی میز رفت و فریاد زنان گفت
بشتابید، کلیه دارم، کبدی سالم در بدن من است، چشمانم به روشنی میبیند،
گوشهایم سلامت و همه چیز را میشنود، دست و پایم هر چه میخواهید بیایید از من ببرید، جان تازهای برای فروختن دارم
همه او را دوره کردند، طبیبان، مسیحان، مرد باجه دار، بیماران و همه و همه او را دوره کردند و حال اشرفی دادند
یکی دست برد و کلیهاش را در آورد، بیست هزار اشرفی بر زمین ریخت
طبیبی دست برد و قرنیهی چشمانش را بیرون کشید و پنجاه هزار اشرفی به زمین انداخت
باجهدار با ولع بسیار تکه تکه بدن او را میکند و به درون یخ میانداخت، میخواست پشت باجهاش آنها را آویزان کند، میخواست دست و پا و انگشت و قلب را بیاویزد و همه را با قیمتی که خود خوانده به مشتریهای جان بفروشد
همه چیزی کندند و من به کنار او آرام خواندم
مهرت را نیز خواهی فروخت؟
مرد در حالی که جانی در بدن نداشت و تکه تکه بدنش را برده بودند چیزی نگفت و چشمانش را بست و آرام در کنار نازنینش خفت
پیش از ارسال نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.
برای درج نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.
نظرات شما پیش از نشر در وبسایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.
اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم میکند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.
برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آنها معذوریم.
از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکههای اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.
برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.
توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینکهای زیر اقدام نمایید.
با درج ایمیل آدرس خود میتوانید از تازهترین آثار منتشر شده در وبسایت جهان آرمانی با خبر شوید آدرس ایمیل شما نزد ما محفوظ خواهد بود
با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید نگاشتههای خود را در این بستر منتشر کنید، فرای انتشار پست میتوانید با ما همکاری داشته و همچنین آثار خود در زمینههای مختلف هنری را نشر و گسترش دهید
© تمام حقوق نزد مولف محفوظ است
Copyright 2021 by Idealisti World. All Rights Reserved
این صفحه دارای لینکهای بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.
در پیش روی شما چند گزینه به چشم میخورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان میدهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخشها دسترسی داشته باشید،
شما میتوانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینکهای مختلف دریافت کنید.
بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.
فرای این بخشها شما میتوانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرمها بشنوید و یا تماشا کنید.
بخش نظرات و گزارش خرابی لینکها از دیگر عناوین این بخش است که میتوانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال میتوانید در بهبود هر چه بهتر وبسایت در کنار ما باشید.
شما میتوانید آدرس لینکهای معیوب وبسایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسانتر عمومی وبسایت تلاش کنیم.
در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسشهای بیشتر میتوانید از لینکهای زیر استفاده کنید.
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید
تا ما با شناخت مشکل در برطرف کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.
در صورت تمایل میتوانید آدرس ایمیل خود را درج کنید
تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.
آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!
این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد
فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:
https://idealistic-world.com/poetry
در متن پیام میتوانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وبسایت به ما ارائه دهید.
با کمک شما میتوانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیحتر سایت گام برداریم.
با تشکر ازهمراهی شما
وبسایت رسمی جهان آرمانی
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود مستقیم فایلها از سرورهای وبسایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد.
شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما میتوانید به این متن دسترسی داشته باشید
در صورت مشاهدهی هر اشکال در وبسایت از قبیل ( خرابی لینکهای دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه میتوانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.
در این بخش میتوانید توضیح کوتاهی دربارهی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همهی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشتههای شما
کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است
تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد
گزینههای در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان میگذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشارهی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد
در این بخش میتوانید آدرس شبکههای اجتماعی، وبسایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرسها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد
در این بخش میتوانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین میتوانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در ویسایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید
نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود
نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد
در نظر داشته باشید که این نام در نگاشتههای شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است
آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راههای ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید
رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده میتوانید این رمز را تغییر دهید
پیش از ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید
با استفاده از منو روبرو میتوانید به بخشهای مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
نیما شهسواری، نویسنده و شاعر، با آثاری در قالب داستان، شعر، مقالات و آثار تحقیقی که مضامینی مانند آزادی، برابری، جانپنداری، نقد قدرت و خدا را بررسی میکنند
جهان آرمانی، بستری برای تعامل و دسترسی به تمامی آثار شهسواری به صورت رایگان است
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است
بخش ارتباط، راههایی است که میتوانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است میتوانید در بخش توضیحات شبکهی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.
شما میتوانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمتهایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،
در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحلهی ابتدایی فرم پر کردهاید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.
پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعهی قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینکهای زیر اقدام کنید.
گزارش شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
پیام شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
فرم شما با موفقیت ثبت شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.