Logo true - Copy

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

کتاب صوتی تمدن

بخش ششم

راهی برای دسترسی به کتاب صوتی تمدن اثری از نیما شهسواری

به اشتراک‌گذاری لینک دانلود مستقیم کتاب صوتی تمدن در شبکه‌های اجتماعی

مشخصات کتاب صوتی تمدن

کتاب : تمدن

عنوان : بخش ششم

نویسنده : نیما شهسواری

زمان : 54:03

موسیقی :

نامشخص

با صدای : نیما شهسواری

متن کتاب تمدن

از روی صندلی‌اش برخاست و آرام آرام خود را به نزدیکی آینه‌ی قدی که در حمام اتاقش وجود داشت رساند، نگاهی به سرتاپای خود انداخت،

پاهایی بزرگ اما کوتاه، دستانی کوچک سری طاس و بی‌مو، ریش‌هایی که بخشی از صورتش را پوشانده بود و آرایشگر محبوبش برای ترتیب چنین آرایشی زمان زیادی را هزینه کرده بود،

به لبان و زبانش چشم دوخت، چقدر بی استفاده مانده بود، خیلی کوتاه و به ندرت از آن‌ها استفاده می‌کرد، ناگاه در میان افکارش تکرار کرد:

خدایان با رعایا سخن نمی‌گویند

به بینی کشیده، به اخم همیشگی ابروانش و به چشم‌های بی‌جانش نگاه کرد و باز هجوم افکار را در میان ذهن دید،

باید با این رعایا چه کرد؟

بندگان از کالبد خود برون آمده‌اند و تا چندی دگر ادعای تاج و تخت هم خواهند کرد

اگر در برابر آنان حال نایستم، بی‌شک به فردایی هر چه ساخته‌ام را از آن خود خواهند کرد

بندگان در پی جایگاه خدا بر آمده‌اند، این تاج از آن من است،

این تخت برای من است

بدون این بی‌ارزش‌ها هم می‌توان کار را پیش برد، نهای این کار در دستگاه‌ و ادواتی است که من فراهم آورده‌ام، این فیروزی‌ها به‌واسطه‌ی سرمایه‌ی اجدادی من به وجود آمده است نه کار مشتی مفت‌خوار.

مدام در ذهنش تمام جملات را تکرار می‌کرد و واژگان به رقص می‌آمدند، تصمیم او مشخص بود، همه می‌دانستند او چه تصمیمی خواهد گرفت، از وجنات و امیال او در طول تمام این سالیان پیش‌بینی رأی او ساده بود،

حبیب و قادر در حال آن نزاع پیشین، در برابر خدا هم می‌دانستند که او چه تصمیمی را اتخاذ خواهد کرد، حبیب در راستای ارج نهادن به تصمیمات و شوکت خدا در برابر قادر ایستاد و قادر از وحشت دشنام‌های جنسی در آینده از سوی آقای تمدن بود که تا این حد اصرار به حفظ کارگران داشت، اما با این حال همه می‌دانستند که او چه تصمیمی خواهد گرفت

تمدن در برابر پرده‌ی نورانی ایستاده بود و به کار کردن کارگران چشم می‌دوخت، در برابر پرده‌ی زرین می‌دید که چگونه عمر پیچ‌ها را یکی پس از دیگری بر جان چمدان‌ها می‌دوزد،

حمیده و سارا چگونه این چمدان‌ها را به لباسی مزین می‌کنند، محمود آن‌ها را به هم می‌دوزد، امیر بخش‌های ساخته را در اختیار دیگر خیاط‌ها قرار می‌دهد جنت چگونه آلودگی را از تن آنان می‌رباید و مراد و محمد چگونه آن‌ها را در جعبه‌ها قرار می‌دهند و به دوش می‌کشند،

او سرعت کارگران و مهارت آنان را می‌دید، خود نیز می‌دانست که کار او بیشتر از سرمایه و ابزار، محتاج کار آنان است اما باز به دل فریاد می‌زد:

تمام این ساختن‌ها به‌واسطه‌ی سرمایه‌ی اجدادی من است نه کار مشتی مفت‌خوار

به واژه‌ی مفت‌خوار دقیق شد، با خود مرور کرد و خواست به معنایی یکتا با دیگران برای این واژه برسد،

آیا نمی‌دانست مفت‌خواره چیست؟

او این واژه را بارها از زبان حبیب و قادر بر سر کارگران شنیده بود، اما خیر این واژه از زبان پدرش تکرار می‌شد، او همه را با این نام خطاب می‌کرد، کارگران، سرکارگران، کارمندان، دوستان، اقوام آشنایان و حتی فرزندان، او همه را مفت‌خواره خطاب می‌کرد و تمدن در گام نخست این واژه را از او شنیده بود و مدام آن را تکرار کرده بود

چه کسی مفت‌خواره بود؟

بی‌معطلی در پاسخ، انگشت اتهام را به سوی کارگران گرفت.

آری اینان مفت‌خواره‌اند،

اینانی که خود را به این ادوات و این کارگاهی که همه‌اش از آن من است رسانده و حال از من سهم می‌خواهند، مفت‌خواره‌اند،

چه کسی مفت‌خواره است؟

چه کسی از آنان مفت‌خواره‌تر است؟

آری مفت‌خواره حبیب و حامد و قادرند، آنان که بیکار در صحن تمدن می‌چرخند و تنها وظیفه‌شان مهار کارگران است که این هم را به درستی انجام نمی‌دهند، آنان مفت‌خواره‌اند، باید آنان را این نام نهاد و آنان را این‌گونه خطاب کرد،

آیا این مفت‌خوارگی به معنای کار نکردن است؟

اما کارگران که کار می‌کنند

آنان کار می‌کنند اما به حق خود قانع نیستند، مفت‌خوارگان هماره در جستجوی حقوقی برمی‌آیند که از آن آنان نیست، آنان در جستجوی حقوق بیشتری هستند تا از آنچه برای آنان نیست نیز تناول کنند،

پس بی‌شک آنان نیز مفت‌خواره‌اند، اما از آنان بیشتر، اینان که وظایف خود را به درستی انجام نداده‌اند مفت‌خواره‌اند

اما پدر چه؟ او چگونه کار می‌کرد، آیا او به حق خویش قانع بود؟

آری او متواضع‌تر از این‌ها بود او از سهم خود به دیگران و کارگران می‌بخشید، همتای من که با کرمم شکم اینان را سیر کرده‌ام، من به آنان روزی رسانده‌ام و بی من آنان هیچ نخواهند بود،

مگر نه آن است که من به آنان روزی رسانده‌ام؟

مگر نه آن است که همه‌ی این چمدان‌های ساخته، از آن من است؟

در حریم من ساخته می‌شود، پول ادوات را من داده‌ام، تمام دستگاه‌ها و این محیط برای من است، ابزار خام این چمدان‌ها را من فراهم کرده‌ام و چه سخاوتمند، من و پدرم که به این گدایان نیز روزی داده‌ایم، اما آنان در برابر این سخاوت ما چه کرده‌اند؟

آیا آنان نبودند که با طغیان، باری موجبات تعطیلی این کارخانه را در دوران حضور پدرم فراهم آوردند؟

چرا، اینان مفت‌خواره‌اند، اینان به دنبال حقوقی برمی‌آیند که از آن آنان نیست، برای ساعات کمتر و حقوق بیشتر طغیان می‌کنند، اعتصاب کرده و در برابر اربابان خود ایستاده‌اند،

ای‌کاش هر تن به حق خود راضی بود، ای‌کاش جهان از وجود مفت‌خوارگان خالی بود ای‌کاش این زیاده‌خواهی از آنان دور می‌شد

اینان می‌دانند که فرزند من برای تحصیل در آن کشور بیگانه نیاز به چه ثروتی دارد؟

اینان می‌دانند که همسر من باید بهترین جواهرها را به دست کند؟

اینان می‌دانند دختر من در آرزوی اتومبیلی است که نظیر آن در خاک ما ساخته نشده و برای او طراحی کرده‌اند؟

اینان هیچ از دنیا نمی‌دانند و همواره در جستجوی حقوقی هستند که به آنان تعلق ندارد.

هزینه‌ی این پانزده روز، معادل نیمی از حقوق آنان است، اگر چنین هزینه‌ای را بیکار به آنان بپردازم تا چه حد از اندوخته‌های من کم خواهد شد؟

تمدن داشت به این اعداد و ارقام فکر می‌کرد و در ذهن روزها و چمدان‌ها را دوره می‌کرد که به یاد گفته‌های قادر افتاد، به یاد آینده‌ای که او بدون حضور کارگران تصویر کرده بود،

ناخودآگاه در ذهن باری فریاد زد:

من باج به این حرامزادگان نخواهم داد

چند نفس عمیق کشید و دوباره اعداد و ارقام او را احاطه کردند، در برابرش تصویر عمر مدام پیچ و تاب می‌خورد، به سرعت دستان او را نگاه کرد، در هر دقیقه چند چمدان را پیچ می‌کند؟

سطح نورانی را برای محاسبه‌ی این زمان تنظیم کرد و آنگاه با شروع به کار عمر تعداد چمدان‌های پیچ‌شده را شمرد،

او برای همین کار به جهان چشم گشوده است، چرا از کاری که باید بکند شانه خالی کرده است؟

چرا به دنبال حقوقی آمده که برای او نیست؟

این چه انصافی است که بدون کار کردن کسی را جیره و مواجب دهیم،

نفس‌هایش تندتر از سابق شده بود و اعداد به او نزدیک و نزدیک‌تر می‌شدند، در ذهن تصویر کارگر تازه‌ای را می‌دید که به جای عمر در حال پیچ زدن است، آیا او می‌توانست نصف کار او را انجام دهد؟

آیا او در آینده خواسته‌ای بیشتر از خواسته‌ی عمر نخواهد داشت؟

لعنت بر وجود این حرامزادگان که همه مفت‌خواره‌اند، تمامشان همین‌گونه خواهند بود و در چشم برهم‌زدنی آن‌ها نیز به دنبال حقوقی خواهند رفت که از آن آنان نیست

شاید فریاد بزنند، ساعت کاری ما زیاد است، شاید از هوای نامطبوع گله کنند، شاید باور داشته باشند که حقوقشان کمتر از حد طبیعی است و شاید هزار درد بی درمانِ خود را از من طلب کنند

ای وای که اینان در جستجوی خداوندگار بخشنده هستند تا همه چیز را به آنان ببخشاید

لعنت بر این قوم مفت‌خواره لعنت بر این حرامزادگان پر مدعا

تمدن دستانش را به روی زنگی فشرد و در کمتر از چند دقیقه حبیب و حامد و قادر را در برابر دید

آنگاه در حالی که بر روی صندلی خود نشسته و چشمانش را به پرده‌ی زرین دوخته بود ذره‌ای به سوی حضار بازگشت و با سری پایین بی‌آنکه به آنان نگاه کند دستش را بالا برد، دستی که اشارتی به قادر داشت، همین کافی بود تا آنان بدانند خدا تصمیم خود را گرفته است.

در میان بهت و حیرت حامد، حبیب و حتی قادر، او قادر را برگزیده بود و حال به پیامبرش می‌خواند تا به همه اعلام کند، جناب تمدن خداوندگار خدایان با حقوق کارگران در دوران مرخصی موافقت کرده است

آری تمدن چیزی نگفت و تنها دستش را رو به سوی قادر گرفت، با این حال آنان ندای او را شنیدند و تمام سخنان الهام شده را به جان و دل پذیرفتند از آن رو بود که جارچیان به سوی کارخانه رفتند و فریاد زنان به همه خواندند:

جناب تمدن پادشاه شاهان، خداوند خدایان رحم کردند، ایشان باز هم سخاوتمندانه بخشیدند، ایشان رحیم و عادل، مهربان و بزرگوار و خدای شمایان‌اند،

خداوندگار بر شما مرحمتی فرستاد و این بار نعماتش را حتی به روز خانه ماندن از شمایان قصور نکرد، او به شمایان بخشید تا سپاس‌گزار بزرگی‌اش باشید، به خانه‌هایتان بروید و از آنچه متعلق به تمدن است بخورید و بیاشامید که او بخشنده‌ترین است

ندای فرشتگان و پیامبر خدای بر زمین طنین‌انداز بود و مدام برای حضار تکرار می‌کرد و بزرگی او را به آنان ندا می‌داد تا بدانند او بر اینان بخشیده است و حال می‌توانند با خیالی آسوده به دوران مرخصی سرک بکشند و بعد از آن دوباره در خدمت خدا کار کنند و روزی بخورند

همه فرامین را شنیدند و دست به شکر بالا بردند، همه بزرگی او را ستاییدند و ایمان آوردند که او رحیم و بخشنده است اما عمر باور داشت که حقش را ستانده و به فریادش پاسخی شنیده است.

اما این بخشندگی خدا برای مالکان خوش‌آیند نبود، آنان را تا مرتب جنگ‌زدگان به پستی کشانده بود، آنان مرتبی والا داشتند و حال هیچ از آنان باقی نماند که خدا رحمتش را بر همگان یکسان فرو فرستاده بود،

مدام در جمع‌های خود از این کردار دور از عدل او می‌گفتند، ذکرها را تکرار می‌کردند و می‌خواندند:

عدالت آن است که اختلاف و طبقات را بشناسید، بر آنان ارج نهید و در بزرگی‌شان گام بردارید،

پست شمردن ما و یکسان انگاشتن این دو خون و نژاد انصاف نیست، نابرابری است. خونشان به جوش می‌آمد از شنیدن این سخنان، چگونه ممکن است هر دو مرتبی یکسان داشته باشند، کسی از جمعشان فریاد زد:

باید حق خود را از او بگیریم، این دور از عدل خداوندی است

این خار شمردن ما بهایی دارد که باید خدایان آن را بپردازند

برخی با گفته‌های او به وجد آمدند و از دور هر تن دید، خواند که انقلابی از مالکان در شرف وقوع است، لیکن ریش‌سپیدان میانداری کردند و به یاد فریادهای قادر، عربده‎‌های حبیب، زخم‌زبان‌های حامد و جدیت تمدن خواندند:

آن‌ها باز هم از ما پست‌تر شمرده شدند و باز هم از ما کهتر مزایا دریافت خواهند کرد، ما باید این بزرگی را در خون خود در آمیزیم و بدانیم ما از قوم بخشندگانیم، ما والاترین نژاد بر جهانیم و خدایمان این بخشندگی را ارزانی مفت‌خوارگان کرده است

آری به خواندن ریش‌سپیدان آرام شدند و دیگر سخنی از اعتراض در میان نبود و در همین حوالی همه به خانه رفتند تا پانزده روز به دور از کار، بیشتر فکر کنند، بیشتر بیندیشند و بیشتر بدانند

 

 

 

 

 

 

پس از آن پانزده روز مرخصی اجباری همگان به کارهای خود بازگشتند و روزگار تمدن از سر گرفته شد، لیکن دنیای آنان به سخاوت خداوندگارشان تغییر کرده بود، او بر اولیای خود خوانده بود که این تمدن، دیگر تمدن سابق نیست، اینان به یادگیری آنچه تصاحب کرده‌اند ما را به بیراهه خواهند برد و باید که در برابر آنان ایستاد،

ما به هویج، اینان را آرام کردیم تا در کنارمان باشند، اما غافل از اینکه چماقمان در کنار دستمان بود. حال زمان بهره بردن از چماق در آستین‌ها است.

باید چماق را بیرون کشید و در برابر این نابخردان ایستاد و ایستادگی کرد تا بیش از این به زیاده‌خواهی عادت نکنند و مفت‌خوارگی را به کناری نهند.

فرمان خدا مشخص بود،

سخت‌گیری بیشتر!

حبیب و قادر باید بهتر کار کنند، آنان مفت‌خواره خطاب شده و حال همه می‌دانند که مورد عتاب خداوند واقع شده‌اند، او تمام این طغیان را از چشم آنان دیده است، حال باید خود را دوباره احیا کنند،

تمدن صحنی عاری از مفت‌خوارگان خواهد شد،

باید در برابر میزها بایستند و فریاد بیشتری بزنند، هر ثانیه دور از کار ماندن را محکوم و خاطیان را جزا دهند، مجازات سنگین‌تر شود، باید آنان را به خاری از میان ببرند، باید تحقیر و کوچک کنند تا به تکرار در نیایند و از این جامه دور شوند، پس وظیفه‌ی حبیب و قادر بیشتر بود.

حامد آزادی عمل بیشتری گرفت تا به مثال آنان در برابر مفت‌خوارگان بایستد تا هم خود ردای این مفت‌خوارگی از تن بر کند و هم این دیبا را از تن کارگران بدرد و آتش بزند،

اما کار بدین جا خاتمه نیافت و ادامه کرد، باید برای ساعت‌های استراحت آنان بیشتر سفتی و سختی نشان داد، باید ثانیه‌ها را شمرد، باید زودتر آنان را فرا خواند به کار و دیرتر آنان را رها کرد به استراحت، باید آنان را تعقیب کرد تا در پستو و به میان خلوت از خرابکاری نگویند، آنان دوزخی هستند و در آرزوی به آتش کشیدن آنچه ما ساخته‌ایم نفس می‌کشند، پس باید در برابرشان ایستاد.

دیگر صحن تمدن جایی به جز کار کردن نخواهد بود، حتی حق و معاش خود را نیز باید فرای ساعات کار دریافت کنند، کسی را یارای آن نیست تا زمانی از اوقات کار را به چیزی فراتر از کار، فکر و یا عمل کند

این قوانین تازه به معنای وخامت اوضاع در دل تمدن بود، نیش و دندان نشان دادنی بود تا رعایا آرام‌تر از پیش شوند

خدا دستور داد و اولیا عمل کردند و این‌گونه صحن تمدن به آنچه خدا خواسته بود بدل شد.

بیشماران با دیدن این روزگار تازه از خویش، در مستی روزهای پیشتر لب از لب باز نکردند و چیزی برای گفتن نداشتند، آنان شادمان بودند از آن چه به دست آورده و حقوقی که در برابر بیکار ماندن گرفتند، به آنان خوانده شد که این از بزرگی و بخشندگی تمدن است و حال آنان باید که با انجام وظایفی دین خود را به بخشنده‌ی خود باز پس می‌فرستادند

آری بسیاری از جماعت کارگران بر آنچه بر آنان امر شد سر سجود بردند و از روزگارشان راضی به ندای اولیا لبخند زدند، اما بودند کسانی که در برابر این ناهنجاری، نه لبخند که لب به اعتراض گشودند

در برابر بیشمارانی که از رحمت خدا مستانه راه می‌رفتند و مدام از برکت او می‌گفتند، از والایی و در خاک ماندن خود خواندند

چه کوتاه آمد صدای معترضان و کسی آن را نشنید، اگر در جمعی کوچک کسی از این نا به هنجاری‌ها گفت، با پشتِ دستی در دهان برابر بود که از بزرگی خداوند می‌خواند، از رحمی که به آنان کرده است،

فریاد عمر هم شنیده نشد:

آنان رحمی به شما نکرده‌اند، دزد قافله‌تان از آنچه برده بود ذره‌ای به شما پس داد، آن هم نه به رحم و مرهمت خویش که به فریاد و گریبان دریدن شما

کسی فریادها را نشنید و همه از آن گذشتند، آنان دوست داشتند تا این داشتن مزایا و حقوق را به بزرگی خداوندشان نسبت دهند، آری آنان در طلب خداوندگاری مهربان سالیانی دراز سوخته و ساخته‌اند.

دوست دارند خدایی مهربان را به آغوش گیرند و هر چه طلب کرده را از لطف او در اختیار برند

سارا فکر می‌کرد، به همه‌ی آدمیان فکر می‌کرد او همه را مفت‌خواره می‌دید، همه در تمنای مفت‌خوارگی بر سر و روی خود می‌کوفتند، از یکدیگر پیشی می‌گرفتند تا مزد بی‌رنج را کسب کنند، حال یکی آن قدر توان داشت که همه چیز و همه‌کس را به استثمار خود در می‌آمیزد و از رنج آنان بنوشد و دیگری به زحمت در تمنای لقمه نانی در جستجوی کسی بود که شاید مفت، او را روزی دهد،

سارا همه را در کنار هم دید، این رؤیای صادقِ میان او و مراد بود.

نه بیشتر از آنان.

شاید همه آن را دیده بودند، شاید در برابر دیدگان همه نقش بسته بود و شاید در عالم واقع در برابرشان چهره‌نمایی کرد

همه در انتهای ریل سیاه ایستادند و در کنار هم در تمنای رسیدن چمدان‌ها به هم چشم دوختند، آنگاه که چمدان‌ها از دل بالابر سیاه‌پوش گذشت و به میان آنان رسید بیشمارانی با ولع خود را به سمت بالابر رساندند،

مراد بسیاری از آنان را بلعید، همه را به درون معده‌اش برد، همتای او بیشمارانی ایستادند و در کنار او تا جایی که توانستند به نابودی دیگران و پایمال کردن آنان خوردند و بلعیدند،

برخی در این معادله، در همان گام نخستین از میان رفتند و منهدم شدند و برخی به بلعیدن از میان رفتند، اما سارا دید که برخی دیگر در گوشه‌ای هر چه ساخته شده است را به بالابر دیگری سپرده تا در انتها، به انباری ذخیره شود، آنان تعداد محدودی از آنچه ساخته شده بود را در میان کارگران پخش کردند تا یکدیگر را بدرند و به دریدن آنان، اینان به سادگی همه را از آن خود کنند، آخر کسی زمان دیدن نداشت، کسی توجهی به انبوه چمدان‌های ناپدید شده نکرد، نمی‌دانست در آن نقطه‌ی آغازین چه اتفاقی افتاده است که او در حال دریدن دیگران برای کسب بیشتری از چمدان‌ها بود و سر به پایین تنها ریل و چمدان‌های در برابر را دیده بود

رؤیا تکرار می‌شد و هر بار به تصویری در برابر دیدگان سارا گاه عمر گاه حمیده و حتی محمود در می‌آمد، همه آن را دیدند و حال دوباره دنیای واقع بود که گریبان آنان را گرفت.

هر چه عمر گفت و خواند کسی نشنید و همه در ستایش خداوندگارشان از یکدیگر پیشی گرفتند تا آن روز که مالکان زخم‌دار به فریادی از قادر زخم پیشین خود را باز شده دیدند

غلام عادت داشت تا کمی پیش از پایان کار با بادهایی که در دل تمدن وجود داشت لباسش را از گرد و غبار پاک کند، او طبق عادت کهن از جای برخاست و دو دقیقه مانده به انتهای کار باد را به دست گرفت، هر چه غبار از وجودش بود را به هوای اطراف سپرد تا آنکه قادر آنچه او می‌کرد را دید، او می‌دانست از پیشترها دیده بود که چنین می‌کنند، اما حال جهان آنان تغییر کرده بود، حالا فرمان جدیت خدا بر آنان خوانده شده بود و خدا امر کرده بود که تمدن تنها جای کار کردن است، هرگونه دوری از کار به معنای کفر و الحاد به معنای تمرد و عتاب با خدا است،

قادر این فرمان را شنیده بود و اوامر در گوشش زنگ می‌زدند و حال باید که در برابر غلام می‌ایستاد، باید او را از خشم خدا با خبر می‌ساخت، باید او را انذار می‌کرد و به راه راست فرا می‌خواند و فرای آن باید که به خدا نشان می‌داد از لشگریان مفتخواره‌ی در کنار او نیست.

به سوی غلام آمد و فریادزنان گفت:

چه می‌کنی، تو اینجا برای کار کردن آمده‌ای.

غلام که یکی از معترضان به راه برابری مالکان بود و خون خود را پایمال شده می‌دید گویی در انتظار چنین درگیری نشسته است فریاد زد:

این کاری است که همه می‌کنند من نیز از این قائله مستثنا نیستم، اگر به دنبال منشأ این کرده هستی برو و در برابر مفت‌خوارگان و جنگ‌زدگان بایست

قادر با صدایی که به فریاد می‌مانست رو به غلام گفت:

من حال در حال منازعه با تو هستم با دیگران در نیاویز و از خود بگو،

چه کسی به تو اجازه داده است تا درزمان کار این‌گونه وقت را هدر کنی؟ آیا فکر می‌کنی جناب تمدن بنیاد خیریه باز کرده‌اند؟

غلام با نیشخند گفت:

آری باز کرده‌اند وگرنه چرا باید به اجانب حقوق بیکاری دهند، این هم صدقه‌ای است از مملکت ما بر این تیره‌روزان

با صدای او و جملاتی که می‌گفت، چندی از جنگ‌زدگان و اجنبان در کنار او خود را جمع و جور کردند اما هیچ کدام توان درگیری را نداشت و تمایلی برای این جنگ در خود نمی‌دید.

قادر این بار بلندتر از پیش فریاد زد:

اگر به دنبال جنجال و اعتراض می‌گردی هم اکنون صحن تمدن را ترک کن، اینجا جایی برای ساختن و کار کردن است، ما زمان بیهوده برای شنیدن اباطیل تو نداریم، برو و کار کن، این بار آخرت باشد که در زمان کار، چیزی به جز کار انجام داده‌ای

غلام خود را آماده کرد تا جواب دندان شکنی به قادر دهد که قادر دوباره گفت:

به کارت برس، اینجا نایست،

چند بار این جمله را به دفعات با ضریب صدایی بلندتر در برابر غلام تکرار کرد تا او به پشت صندلی خیاطی خود برود آنگاه از آنجا دور شد و همه به کار خود مشغول شدند

 

 

 

تمدن در راه جلال و شکوه ساختمان عظیم و طبقاتی که ساخته بود دوست داشت به پیش رود و در این بازی از همه‌ی رقبای خود پیشی بگیرد پس از این رو بود که هر بار در شرف ساختن چیز تازه‌ای در ساختمان تمدن بر می‌آمد، باری دروازه‌ها را بزرگ‌تر می‌کرد، باری پنجره‌ها را در برای حضار در دوردست‌ها تیره می‌کرد، گاه رنگ دیوارها را تغییر می‌داد، گاه تزئیناتی به صحن می‌افزود و حال قسط داشت تا دروازه‌ها را به دروازه‌ای عظیم در برابرشان مزین کند، کسی دلیل این کار را نمی‌دانست، سود و فایده‌ای از این نقشه در برابرش نبود اما همه می‌دانستند که امر تمدن است و او مالکانه هر چه خواسته را به پیش خواهد برد، پس او امر کرد و کارگران مشغول ساخت بنایی شدند که او فرموده بود و این‌گونه دوباره بنایی به ساختمان تمدن افزوده شد،

همه به کارگران بیشمار در حال ساخت بنای تازه در تمدن چشم دوختند، کارگران به هر جا که بودند کارگران در برابر را دیدند، گاهی در دل پناهگاه آنان را دیدند و فکر به ثمره‌ی آنچه می‌ساختند باختند، گاه در دل کار و در زمان تلاش‌هایشان چشم دوختند و از خود پرسیدند:

بودن این سازه‌ی تازه در تمدن ز چه روی است و چه استفاده‌ای به چه کسی خواهد داد؟

شاید کسانی که به این مکان برای بار نخست گام بردارند درگیر شکوه و جلالش شوند، شاید برخی از آنان با دیدن این سازه بگویند خداوندگار و آفریننده‌ی این اثر کیست

شاید برخی او را تحسین و بزرگ بینگارند لیک کسی را سود نخواهد داشت و بر کسی آسودگی نخواهد بخشید،

کارگران حتی زمانی که در دل باران و برف، در میان آفتاب تند ایستاده بودند و سیگار دود می‌کردند نیز به سازه چشم دوختند و از خود پرسیدند:

آیا داشتن سقفی برای این مکان که ما زمانی را در آن صرف کرده و سیگار می‌کشیم از هوای آزاد استفاده می‌کنیم از بودن دو دروازه در امتداد و کنار هم بی‌ارزش‌تر است؟

آری بی‌ارزش‌تر است زیرا که خدا امر به چنین سازه‌ای فرموده است

آنان که خدا را بخشاینده و مهربان پنداشته‌اند برای این کرده و عمل او نیز بهانه‌ای خواهند تراشید.

شاید بگویند وجود این درب‌ها آنان را از آتش در امان خواهد داشت، بی‌آنکه حتی باری به وجود دو درب در امتداد هم و دور ماندنشان از آزادی و نجات یافتن در میان آتش فکر کنند،

شاید برخی بگویند خداوند مهربان با بنای چنین سازه‌ای بر جلال و جبروت تمدن افزوده است و ما یکی از اجزای این تمدن بزرگ هستیم، آری آنان هم خواهند گفت بی‌آنکه حتی باری فکر کنند، آنان تنها رعایا و بندگان این دربار هستند

آیا تا کنون کسی بعد از ورود به قصری و دیدن آنچه شکوه در قصر است مستخدمان را در این جلال سهمی داده و شریک کرده است؟

اما آنان که خدا را مهربان خوانده‌اند باید که دلیلی بتراشند و بر آنچه شک و سؤال در وجودشان است سرپوشی بنهند، آنان می‌دانند که بزرگ‌ترین دشمن‌ها در برابر ایمان شک است، پس این شک به غلط و دروغ، به بهانه و عذر به خیال و وهم باید که مسکوت بماند و لب از لب باز نگشاید،

اما همه که از آنان نیستند

همه که خود را به این اباطیل نفروخته‌اند، همه که مبدأ هستی را در آن مکان نمور نجسته‌اند، نه فقط عمر، دیگران بسیار هم همتای او در میان همین دیوارهای سنگین و سرد نفس می‌کشند که خود را به دیوانگان و جهان دیوانگی نفروخته‌اند،

آنان به منطق و استدلال زنده و هر بار هر کرده را با آنچه خویشتن درک کرده و مورد قبول داشته قیاس خواهند کرد،

آری آنان در دل سرما و برف و باران ایستادند، هر بار قطره‌ای به سرشان افتاد و تمام بدنشان را خیس کرد، سرما خوردند، گرما زده شدند و هر بار با دیدن آن سازه خواندند که او همه چیز را برای آسایش خود خواسته است

آنان خواندند که بی‌شک او برای شادمانی خود ما را به اسارت برده است، حتی زندگی ما نیز برای او بی ارزش است، او آنچه بر جلال و جبروتش بیفزاید را پاس خواهد داشت نه ذره‌ای آسودگی برای دیگران

آنان به سازه‌ی تازه ساخته شده نظر افکندند و دانستند تنها فایده آن بزرگی بیشتر تمدن و طبقات ساخته در آن است نه آسودگی برای دیگری

آنان دانستند که هر که در این تمدن آلوده و به این معنی مبتلا شده است همه چیز را فدای آنچه جلال و بزرگی خود است خواهد کرد،

آنان دانستند که در این معادله جایی برای دیگران نخواهد بود که هر بار همه در کنار هم به گوش تو و دیگران خواهند خواند که خویشتن را دریاب و در بزرگی از دیگران پیشی بگیر، پس آنان آنچه در برابر دیدند را شناختند و دانستند که از چه روی ساخته شده است،

دانستند چرا سایبانی برای آنان در نظر گرفته نشده حتی با آنکه هزینه‌ی آن شاید یک سوم این دروازه‌های باشکوه باشد، آنان دانستند که در این معادله باید دیگران را هر بار خرد و حقیر کرد، باید به آنان شناساند که بزرگ کیست، آنان دانستند که اگر آنان را حقیر نکنند فردایی در برابرشان خواهند ایستاد و به تحقیر آنان بزرگ خواهند شد.

تعداد بیشماری که از دل کارگران آنچه در واقع و برابر دیدگان بود را دیدند چه دریافتند؟

چه بر آنان افزوده شد و در انتهای تمام دانسته‌ها چه برگزیدند و چه راهی را انتخاب کردند؟

بی‌شک برخی از آنان که به عقده‌های بسیار و یا بی عقده و در تمنا بودند به دانستن بیشتر آموزه‌ها کمین کردند تا خود را به نوک قله‎‌ها برسانند، آنان طول و دراز عمری بود که با این آرزو و در این تمنا زیسته و حال بار دیگر بر آنچه آموخته‌اند مهر تأییدی گرفته و شادمان در پی داشتن آنچه آرزو کرده‌اند برآمده‌اند

برخی از آنان شاید آنچه بود را دیدند و همه را شناختند لیکن از کنار آن بی تفاوت گذشتند، آخر به آنان آن قدر از حقارتشان گفته بودند که دیگر ردای این پستی را به تن کنند و در تمنای تغییر هیچ برنیایند، آنان هر بار به دانستن چنین ارزش‌ها دانستند که جهان واقع همین است و در آرزوی دیگر جهان بودن حماقت است، رؤیاپردازی و دیوانگی است، پس دوباره در انتهای شب، دیبا را شستند و خشک کردند و فردای همان روز با همان دیبا به جمع دیگران در آمدند و بر جامه‌ی خود فخر فروختند و زنجیر به پا کردند

اما بی‌شک برخی از آنان که این واقعه و دیگر وقایع را می‌دیدند به خروش آمدند، در برابر آنچه ناملایمات بود ایستادند،

آنان از خویش می‌خواستند آنچه آرزو کرده بودند را،

بی‌شک دانستند آنچه به دست آورده‌اند از شجاعت و کردار خود آنان است، پس نه فدیه از دیگران را خواستند و نه قبول کردند که آنان برای آنچه خود می‌خواستند تلاش کردند و برجای نماندند

یکی از همانان بود آنگاه که قادر صدای زنگبارِ را زودتر از زمان موعود در آورد به خروش آمد و در برابر او ایستاد و گفت:

معنای این عمل تو چیست؟

چرا بیشتر از آنچه ما با شمایان عهد کرده‌ایم از ما کار می‌خواهید؟

دیگری به پشت بانی از او خواند:

آیا این‌ها برای دندان نشان دادن شما به ما است؟

آیا می‌خواهید قدرت خود را به ما نشان دهید؟

چه کسی این فریادها را بر زبان راند؟

آیا عمر بود، شاید عمر فریاد زد و حمیده به پشت بانی او تکرار کرد، شاید سارا گفت و مراد ادامه داد، شاید پاجان خواند و فیروز تکرار کرد و شاید همه‌ی آنان که دانستند این بار برخاستند

قادر ذره‌ای از زنگبارِ عقب نشست، آخر او حال در برابر بیشمارانی بود که برای گرفتن حقوق خود آمده بودند، خود نیز می‌دانست که در برابر قدرت آنان چیزی برای عرضه ندارد، اما تمدن را چه می‌توانست کرد؟

تمدن که با دشنام‌های رکیک جنسی در انتظار او بود چه خواهد گفت؟

قادر باید فریاد می‌زد، باید عربده می‌کشید، او فریاد زد:

من از مفت‌خوارگان نیستم

آیا صدایش در پرده‌ی زرین در برابر تمدن پخش شد و احمد آن را شنید؟ آیا دید که او اعلام برائت از مفت‌خواره بودن کرده است، او همه‌ی اینان را از قماش مفت‌خوارگان می‌دید، هر کدام به طریقتی در این مفت‌خوارگی در آمده بودند، برخی بیشتر و برخی فراتر، کسی کمتر مفت‌خواره نبود و تنها به اعلام برائت کسی از قوم مفتخوارگان رهایی نداشت

قادر با خود گفت:

آیا ارباب هم از مفت‌خوارگان است؟

آیا تمدن هم مفت‌خواره است؟

آیا او هم رؤیای صادقِ را دیده بود؟

آری خود او بالابر را طراحی کرد تا در جایی انبار شود آنگاه جماعتی آن را ببلعند، او خود نیز بخشی از آن رؤیا بود و حال داشت با خود می‌خواند که آیا تمدن هم چیزی فرای برائت خود از مفت‌خوارگان خوانده است،

صدای سارا در دل تمدن می‌چرخید و این ذکر تکرار می‌شد

اینجا همه مفتخواره هستند

همه تعلیم به مفت‌خوارگی دیده‌اند و حال قادر این ندا را خویشتن هم تکرار می‌کرد، با فریادهای قادر فریادی از معترضان به گوش می‌رسید

اگر او از کار بیشتر می‌گفت، آنان از مزایای بیشتر گفتند، اگر او از زمان بیشتر گفت آنان از عهد دیرتر گفتند و به نهای تمام فریادها و دادها همه دانستند که دیگر توان در بند کشیدن کسی را یارا نخواهد بود

دیگر صدای دنباله‌دار قدغن بودن شنیده نخواهد شد که بسیاری ذکرهای دیگر، در حال شنیده شدن بود،

بسیاری ذکرها را تغییر دادند و حال هربار ذکر تازه‌ای به گوش می‌رسید

 

 

 

زمانِ دادن حقوق فرا رسیده بود و حال باید کارگران در روز مشخص دستمزد کار خود را می‌گرفتند، آنان یک ماه مدام کار کردند تا در انتهای ماه آنچه از ته‌مانده‌ها بود را تصاحب کنند،

آیا باز هم در انتهای بالابر ایستادند و در انتظار رسیدن چمدان‌ها ماندند تا آنکه قدرت بیشتری دارد از آنان ببلعد؟

آری، آنان خود را رساندند تا سهمی از این ساختن‌ها را در برگیرند اما خبری از حرکت بالابر نبود، از کمی دورتر ریل آنچه ساخته بودند را در انبارهایی جمع کرد و همه را در اختیار خدا داد تا او با آنچه خود پسندیده است به دیگران ببخشد، آنان باید بدانند که بخشنده کیست، باید بدانند که از دستان چه کسی روزی می‌خورند، چه کسی به آنان روزی عطا کرده و نعماتش را به روی آنان گشوده است، پس باید باز هم انتظار می‌کشیدند، ساعت‌ها یک به یک می‌گذشت و خبری از دادن انعام‌ها در میان نبود، کسی نمی‌دانست در چه ساعتی در چه زمانی آنان مزد خدمات خود را دریافت خواهند کرد و این ساعت و زمان هم در اختیار پادشاه شاهان بود، او امر کرده بود تا در میان ساعات کاری کسی از کارها دور نشود، پس فرموده‌اش را حامد به گوش جان برد و اعلام کرد امروز بعد از پایان کار شمایان به نعماتی که خدا ارزانی داده است خواهید رسید،

آیا این نیز بهانه‌ای نشد تا هر کدام از آدمیان میان تمدن به فکرهای درون جانشان فرو روند؟

آیا این تأخیر در پرداخت‌ها باعث نشد تا برخی همه چیز را از بزرگی خدا بینگارند و بدانند که او توانای بر دیگران است، آنچه او داده است تحفه‌ای در برابر آنان است و آنان آیا ندانستند که باید بزرگی و جلال او را ستایش کنند؟

آری، آنان آزموده شدند و دانستند که باید در این پستی غوطه خورند تا بیشتر نصیبشان گردد، مراد همه را می‌دید،

می‌دید چگونه آنان که بالابر و نقشه‌اش را شناخته‌اند آرام نشسته و در انتها با بوسه بر پای خدایگان سهم بیشتری طلب می‌کنند،

او محمود را دیده بود که چگونه خود را به دستان قادر آویزان کرده و توانسته چند چمدان بیشتر را ببلعد اما این که در فهم و شعور او نبود، او که از این دانش و سیاست آدمیان چیزی نمی‌دانست، او تنها باید می‌بلعید، باید به پیش می‌رفت و حق خود را در میان همان بلعیدن‌ها از جهان می‌گرفت

چه تعداد از آنان در این نظم، خنثی ماندند و خود را به دستان پر قدرتی که قدرتش را خود ساخته بودند سپردند، آنان خود را در اختیار قدرتی خودساخته به دستان بیگانه‌ای سپردند تا به آنان تحفه دارد آنچه از آن آنان بود.

اما همه همچون آنان نبودند، برخی چون مراد در این تقلا هر که در برابر بود را به کناری زدند تا ببلعند، آنان هر که در سد راهشان ایستاد را شکستند و دانستند قدرت راهگشا است، پس حال که قدرت را شناخته به سوادی آن جان بر کف به پیش رفتند و با کسب قدرت در هر اندازه کم و زیاد به آنچه قدرت به آنان تحفه می‌داد شادمان گشتند

در میان آنان باز هم بودند و بسیار از آنان به طول این زمان دراز فکرها را پرواز دادند و گفتند:

چرا باید از تمام ساخته‌ها که همه از دستان ما و به زحمت ما است چنین سهمی ببریم؟

آنان گفتند ما جانمان را به فروش گذاشته، ما جوانی و زندگی را معامله کرده‌ایم و در عوض آنچه به آنان داده و از خود دریغ کرده‌ایم چرا باید به ته‌مانده‌ها راضی شویم؟

در میان همین زمان طول و دراز بود که آنان بیشتر فکر کردند و بیشتر به یاد خویشتنشان افتادند،

آری، آنان دیدند که چگونه عامرانه در برابرشان ایستاده است، آنکه از برکت توان آنان قدرت گرفته است، آنکه از ساخته آنان می‌نوشد و هربار به تلاش آنان قدرتمندتر از پیش شده است

آنان به طول همین زمان هر چه آنان کرده بودند را دیدند، هر چه در طول این سالیان به بار آوردند را دیدند،

یکی از آنان به تعداد تمام چمدان‌های ساخته به دست خود در طول این سالیان چشم دوخت و دانست که سهم او در تمام این سال‌ها اجاره خانه و سیر کردن شکمش شده است و کسی در طول این سالیان هر روز بر آنچه آرزوهای او بوده است افزوده و به ذبح آن خود خورده است آرزوی دیگران را

او همه چیز را در برابر دید و هر بار شناخت که چه کسی حقوق آنان را در اختیار گرفته است

خدا امر کرده بود تا در زمان کار کسی را جیره و مواجب ندهند و کارگران در زمان کار به جیره و مواجبشان فکر کردند، آنان دیگر تنها به زمان در اختیار داشتن مزایا فکر نبردند که به سهمشان، به عدالت و برابری چشم دوختند

میزان را در برابر هماهنگ کردند و خواندند، چه کس این چمدان‌ها را تولید کرده است؟

ما چه چیز را به ثروت بدل کرده‌ایم، آنچه از زحمت ما است در اختیار چه کس در آمده و شاید در پایان تمام این افکار دقیقه‌ای هم به خود خدا فکر کردند و به در اختیار داشتن‌های او چشم دوختند،

در میان همین چشم دوختن‌ها بود که کسی در میان افکارش فریاد زد، او خود را خدا خوانده است و ما او را در این خواندن‌ها ارج نهاده‌ایم، هر چه از دسترنج ما است را از آن خود می‌داند، او خود را خدا خوانده است و مالک به جان ما شده است، حال کار ما را وظیفه و سهم ما را صدقه دانسته است، چرا که او ما را دارای حقی نمی‌داند،

مالکان تنها صاحب بر دیگران‌اند، آنان این دارایی را از آن خود کرده و در برابر او وظیفه‌ای ندارند، تنها حق از آن آن‌ها است

آنان دوباره به خود چشم دوختند، زنجیر در پا، گردن در بند را از نظر گذراندند، آنان دیدند که خود را به بهای اندک فروخته و خدایی را در آسمان‌ها به نام ولی و بزرگ خویش قبول کرده‌اند،

او مالک شده و بر همه چیز آنان صاحب است، چه جان، چه کار و چه تلاش آنان، حال هم باید همه چیز را از آن خود کند

آن روز در ساعتی پس از پایان کار و با طول زمانی یک ساعته حقوق را دادند و کارگران مجبور شدند تا یک ساعت بیشتر از حد معمول در اختیار خدایگان بمانند و از زندگی دورتر و دورتر شوند،

اما نهای این یک ساعت بیشتر در بند، روزی تفکر بود،

روز در گره به روزهای دیگر که همه‌ی فکرشان به خویشتن رسید باید می‌گفتند از این رو آنان که دانستند به دیگران گفتند و این یک ساعت تبادلی شد از آنچه برخی دانستند و دیگران را از آن هوشیار داشتند، هر کس به دیگری خواند ما خود را فروخته و در اختیار آنان در آمده‌ایم، ما خدایی آنان را پذیرفته و زنجیر بندگی به گردن آویخته‌ایم، حال باید آنان همه چیز را تصاحب کنند، باید به ذلت ما را به خیال خویش روزی دهند و باید به منت از دسترنج ما تحفه‌ای در برابرمان بیندازند

حرف‌ها، گوش به گوش خوانده می‌شد و خدا به اولیایش می‌خواند تا ذکر کنید، فریاد بزنید، بیداد کنید، عربده بکشید، فرمان مرا به کرسی بنشانید

صدای کم‌توان اولیا و خدا در برابر صدها جان در بند به گوش نمی‌رسید

هر چه خدا فریاد زد:

اینجا فکر کردن قدغن است

هر چه پیامبر گفت: اینجا حرف زدن قدغن است و هر چه فرشتگان بیداد کردند: اینجا زندگی کردن قدغن است، افاقه نکرد

ندایی به توان صدها جان در بند در میان همه‌ی کارگران تکرار می‌شد که ما نیازمند آنان نیستیم

ما توان و تلاشیم، ما زیستنیم، ما را تفکر بخوانید، ما را گفتن بنامید، ما را در خروش بدارید و ما را طغیان بکارید

ندای آرام تکرار کرد

به فردای طغیان کاشته در میان خاک برابری، درختی عظیم خواهید دید که همه را به میوه‌ی آزادی میهمان خواهد کرد…

 

7 1
پخش تصویری کتاب صوتی تمدن
پخش کتاب صوتی تمدن در اسپاتیفای

پخش کتاب صوتی تمدن در یوتیوب

آثار صوتی نیما شهسواری، پادکست و کتاب صوتی در شبکه‌های اجتماعی

از طرق زیر می‌توانید فرای وب‌سایت جهان آرمانی در شبکه‌های اجتماعی به آثار صوتی نیما شهسواری اعم از کتاب صوتی، شعر صوتی و پادکست دسترسی داشته باشید

برخی از کتاب‌های نیما شهسواری

دانلود رایگان کتاب، آثار نیما شهسواری، برای دسترسی به کتاب بیشتر صفحه را دنبال کنید...

توضیحات پیرامون درج نظرات

پیش از ارسال نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.

برای درج نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.

نظرات شما پیش از نشر در وب‌سایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.

اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم می‌کند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.

برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آن‌ها معذوریم.

از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکه‌های اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.

برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.

توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینک‌های زیر اقدام نمایید.

بخش نظرات

می‌توانید نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را از طریق فرم زبر با ما و دیگران در میان بگذارید.
0 0 آرا
امتیازدهی
اشتراک
اطلاع از
guest
نام خود را وارد کنید، این گزینه در متن پیام شما نمایش داده خواهد شد.
ایمیل خود را وارد کنید، این گزینه برای ارتباط ما با شما است و برای عموم نمایش داده نخواهد شد.
عناون مناسبی برای نظر خود انتخاب کنید تا دیگران در بحث شما شرکت کنند، این بخش در متن پیام شما درج خواهد شد.

0 دیدگاه
بازخورد داخلی
مشاهده همه نظرات
برخی از کتاب‌های صوتی نیما شهسواری
برای دسترسی و دانلود رایگان تمامی عناوین، صفحه کتاب صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

بیشتر از آثار صوتی نیما شهسواری بدانید

آثار صوتی نیما شهسواری شامل

 

تمامی این آثار به صورت رایگان در اختیار شما است

همچنین شما نیز می‌توانید در این راه در کنار ما باشید و در صوتی کردن این آثار به ما کمک کنید، تا هر چه بیشتر این افکار نشر گردد و موجبات آگاهی و تغییر را فراهم سازد

آثار نیما شهسواری پیرامون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا و … است

تمامی این آثار در قالب‌های مختلفی از جمله شعر، داستان مقالات و … گردآوری شده و دسترسی به آن سهل و قابل وصول است،

برخی از این آثار به صورت صوتی منتشر و برخی دیگر در آینده منتشر خواهد شد

در پادکست “به نام جان“، سفری عمیق به دنیای اندیشه و آزادی آغاز می‌شود. در هر قسمت از این سفر، به بررسی موضوعاتی همچون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا، مشکلات اجتماعی و … می‌پردازم.

اینجا جایی است که صدای ما تلاش می‌کند تا به عمق مسائل پی ببرد و از طریق گفتگوهای مختلف، نگاهی تازه و الهام‌بخش به دنیای پیرامون ایجاد کند.

آیا به دنبال تجربه‌ای از گفتگوها و تفکراتی غنی از دیدگاه‌های متنوع هستید؟

آیا علاقه‌مند به درک بهتر موضوعات مهم امروزی از زوایای جدید هستید؟

پس گوش دادن به پادکست “به نام جان”، دعوت به یک سفر نوین در دنیای اندیشه و آزادی است.

به نام جان قصد دارد تا مباحث مهم جهان را به زبانی ساده، صریح و روشن با شما در میان بگذارد

بی‌شک بزرگترین همکاری شما با ما به اشتراک گذاشتن این آثار با دیگران است

اما فرای این اشتراک‌گذاری و اطلاع به دیگران پیرامون این تغییر شما می‌توانید در کنار ما باشید

راه‌های بسیاری برای همکاری با ما وجود دارد، شما می‌توانید در زمینه ترجمه‌ی آثار، طراحی گرافیکی، کتاب صوتی، طراحی وب‌سایت، اپلیکیشن و … در کنار ما باشید

فرای این عناوین اصلی برای همکاری شما می‌توانید با عضویت در وب‌سایت جهان آرمانی، مقالات نظرات باورها و … از خود را با دیگران به اشتراک بگذارید، برای این کار شما می‌توانید از طریق ارسال پست در وب‌سایت جهان آرمانی و همچنین با عضویت در تالار گفتمان دیالوگ در کنار ما باشید و به همراهان این تغییر بپیوندید

تمامی آثار نیما شهسواری در وب‌سایت جهان آرمانی در اختیار شما است، 

نکته مهم آنکه همواره این آثار به صورت رایگان خواهد بود که برای بیدار کردن مردمان نگاشته شده است، از این رو شما همواره می‌توانید تمامی آثار نیما شهسواری اعم از کتاب، اشعار، پادکست و … را به صورت رایگان از وب‌سایت جهان آرمانی بدست آورید،

فرای وب‌سایت جهان آرمانی، این پادکست در بیشتر پلتفرم‌های پادکست‌گیر در اختیار شما است از جمله این برنامه‌ها

 

فرای برنامه‌های پادکست‌گیر شما می‌توانید این آثار را از طرق زیر نیز بدست آورید

 

برای دسترسی به پادکست به نام جان تنها کافی در برنامه‌ی پادکست‌گیر خود نام نیما شهسواری، به نام جان و یا جهان آرمانی را جستجو کنید

راه تغییر و دگرگونی این دنیا راه سختی است، 

در دنیای پر زرق و برق امروز ما را کسی نخواهد شنید که صدای دلربایان خوش نوا است، گاه فریاد گوش‌خراش زورمندان همه را مبهوت خواهد کرد، پس تنها راه برای این تغییر بزرگ با کمک شما امکان پذیر خواهد بود

اگر خواستید در تغییر زشتی‌های این دنیا همراه ما باشید با اطلاع‌زسانی به دیگران بزرگ‌ترین کمک را به ما خواهید کرد و این راه تغییر را آغازگر خواهید بود

ما در کنار هم توان تغییر همه چیز در این دنیا را خواهیم داشت بیایید با هم و درکنار هم برای تغییر دنیا تلاش کنیم

با تشکر

نیما شهسواری

sing 1

برخی از اشعار صوتی نیما شهسواری
برای دسترسی و دانلود رایگان تمامی عناوین، صفحه اشعار صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این صفحه دارای لینک‌های بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.

در پیش روی شما چند گزینه به چشم می‌خورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان می‌دهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخش‌ها دسترسی داشته باشید،

شما می‌توانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینک‌های مختلف دریافت کنید.

بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.

فرای این بخش‌ها شما می‌توانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرم‌ها بشنوید و یا تماشا کنید.

بخش نظرات و گزارش خرابی لینک‌ها از دیگر عناوین این بخش است که می‌توانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال می‌توانید در بهبود هر چه بهتر وب‌سایت در کنار ما باشید.

شما می‌توانید آدرس لینک‌های معیوب وب‌سایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسان‌تر عمومی وب‌سایت تلاش کنیم.

در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسش‌های بیشتر می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید.

ارسال گزارش خرابی

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید

تا ما با شناخت مشکل در برطرف‌ کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.

در صورت تمایل می‌توانید آدرس ایمیل خود را درج کنید

تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.

آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!

این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد

فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:

https://idealistic-world.com/poetry

در متن پیام می‌توانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وب‌سایت به ما ارائه دهید.

با کمک شما می‌توانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیح‌تر سایت گام برداریم.

با تشکر ازهمراهی شما

وب‌سایت رسمی جهان آرمانی

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود مستقیم فایل‌ها از سرورهای وب‌سایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در  این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد. 

شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما می‌توانید به این متن دسترسی داشته باشید

در صورت مشاهده‌ی هر اشکال در وب‌سایت از قبیل ( خرابی لینک‎‌های دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه می‌توانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.

راهنما پروفایل

راهنمایی‌های لازم برای ویرایش پروفایل و حساب کاربری شما
زندگی‌نامه

در این بخش می‌توانید توضیح کوتاهی درباره‌ی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همه‌ی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشته‌های شما

کشور و سن شما

کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است

تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد

باورهای من

گزینه‌های در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان می‌گذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشاره‌ی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد

راه‌های ارتباطی

در این بخش می‌توانید آدرس شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرس‌ها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد

حساب کاربری

در این بخش می‌توانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین می‌توانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در وی‌سایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید

راهنما ثبت‌نام

راهنمایی‌های لازم برای ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی
نام کاربری

نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود

نام و نام خانوادگی

نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد 

در نظر داشته باشید که این نام در نگاشته‌های شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است

ایمیل آدرس

آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راه‌های ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید

رمز عبور

رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده می‌توانید این رمز را تغییر دهید

قوانین

پیش از ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید

با استفاده از منو روبرو می‌توانید به بخش‌های مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید

  • دسترسی به پروفایل شخصی
  • ارسال پست
  • تنظیمات حساب
  • عضویت در خبرنامه
  • تماشای لیست اعضا
  • بازیابی رمز عبور
  • خروج از حساب

عضویت در خبر نامه وب‌سایت جهان آرمانی

پرتال دسترسی به آثار

blank

در دسترس نبودن لینک

در حال حاضر این لینک در دسترس نیست

بزودی این فایل‌ها بارگذاری و لینک‌ها در دسترس قرار خواهد گرفت

در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید

چرا ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی؟

شما با ثبت نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید

وب‌سایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان

بی‌شک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست

اما شما با ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی می‌توانید در این بستر نگاشته‌های خود را منتشر کنید

این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب می‌شود که بی‌شک برای درج مطالب شما بستر کامل‌تری را فراهم آورده است،

 

ثبت آثار

blank

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است

بخش ارتباط، راه‌هایی است که می‌توانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است می‌توانید در بخش توضیحات شبکه‌ی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.     

شما می‌توانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمت‌هایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،

در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحله‌ی ابتدایی فرم پر کرده‌اید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.

پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعه‌ی قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینک‌های زیر اقدام کنید.

تأیید ارسال گزارش

گزارش شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال پیام

پیام شما با موفقیت ارسال شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.

تأیید ارسال فرم

فرم شما با موفقیت ثبت شد

ایمیلی از سوی وب‌سایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد

در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.