کتاب صوتی دمحمحیسم

بخش چهارم
راهی برای دریافت، تماشا و شنیدن اثر کتاب صوتی دمحمحیسم بخش چهارم، اثری از نیما شهسواری
به اشتراک‌گذاری لینک دانلود مستقیم این فایل صوتی در شبکه‌های اجتماعی:

مشخصات اثر

کتاب : دمحمحیسم

عنوان : بخش چهارم

نویسنده : نیما شهسواری

زمان : 21:40

موسیقی :

نامشخص

با صدای : نیما شهسواری

متن اثر

این گرد هم آمدن‌ها با هم شدن‌ها و شور میان انسان‌های بی‌بضاعت باعث شد تا دولت وقت، احساس خطر کند و به تکاپو بیفتد، فکر کند که این شروع‌گر طغیان و انقلابی جدید در کشور خواهد بود، همین احساسات ضد و نقیض باعث شد تا آن‌ها به فکر بیفتند تا فریادهای شکل نگرفته را خاموش کنند

پسرک باز هم به میان آدمیان می‌رفت، ساعت‌ها موعظه می‌کرد و از اجتماعی بی‌تفاوت امت پر شور پدید می‌آورد، از زشتی‌ها سخن می‌گفت و چنان از عظمت و بزرگیِ خدا سخن می‌کرد که همه در برابرش به خاک می‌افتادند و خداوند بزرگ جهانیان را ستایش می‌کردند و پسرک بیشتر از پیش نیرو می‌گرفت، همه‌ی این‌ها باعث می‌شد که دولت مرکزی بیشتر احساس وحشت کند،

اخبار بسیاری از سطح شهر و روستاها برایشان مخابره می‌شد به آن‌ها اطلاع می‌دادند که آری گروهی در شهرها گرد هم آمده و می‌خواهند در کشور طغیان کنند و هر بار دولت اخبار تازه‌ای می‌شنید از انسانی که باعث شورش و طغیان بسیاری شده است، هرچند تا آن زمان هیچ حرکت انقلابی اتفاق نیفتاده بود و تنها آن جماعت با هم و در میان هم سخن می‌گفتند و از خدا و راه‌های طریقت و رسیدن به او دم می‌زدند

اما این‌ها برای سران حکومت جور دیگری تعبیر می‌شد و موجبات وحشت آن‌ها را افزایش می‌داد، آن جماعت چند نفره کوچک دیروز امروز بیشتر شده بودند و تقریباً غالب انسان‌های بی‌بضاعت را با پسرک همراه کرده بود و همین بیشتر از هر چیزی موجبات ترس دولت را فراهم آورده بود، آن‌ها از این قشر آسیب‌پذیر بیشتر از باقیِ انسان‌ها می‌ترسیدند چون باور داشتند که آن‌ها چیزی برای از دست دادن ندارند و اگر آن‌ها طغیان کنند احتمال به بار نشستن و پیروزی برای آدمیان بسیار بالا و بزرگ است

درست است که تا آن موقع هیچ حرکت انقلابی از آنان سر نزده بود جز چند باری که به میان خانه‌ی خدا مرسوم در آن حوالی رفته و بت‌ها را شکسته بودند، چند باری پسرک هم به بالای صحن خانه‌ی خدا رفته و موعظه‌های تند و آتشینی کرده بود و شدیدترین ترس حکومت از موعظه‌ها و شکستن بت‌ها شروع شد،

آنجا که پسرک فریاد می‌زد:

دین خدا را بازیچه قرار دادند، این صاحبان قدرت و ثروت برای خود کاخ‌های بیشتری ساختند و ایمان آدمیان را به بهای ناچیز خرید و فروش می‌کنند و این‌ها همه نماد شرک و بت‌پرستی است، خانه‌ی خدایی که امروز مبدل به بت‌خانه‌ای بزرگ شده

اینان دین می‌فروشند، یگانگی خدا را معامله می‌کنند و بسیاری دیگر سخنرانی‌های قرایی که باعث شد تا درگیری‌های کوچکی میان متمولان و فقرا شکل گیرد

انگار نه انگار این همان پسرک آرام و بی‌سر و صدای چندی پیش است، حالا با رشادت و جسورانه حرف می‌زد و موعظه‌های آتشینی داشت، همگان را چهارمیخ خود می‌کرد و هر لحظه قوی‌تر از قبل پیش به سوی آینده می‌رفت،

او دیگر آن انسان سابق نبود، تبدیل به رهبر سیاسی برای مردمان بی‌بضاعت شده بود، از مالکان و صاحبان کسی همسویش نمی‌شد و حرف‌های او را تعبیر به سرنگونیِ خود می‌دانستند و این بود که تمامیِ همراهانش مردمان بی‌بضاعت و فرودست جامعه بودند از همین رو بود که درباریان و ثروتمندان بر پسرک شاه گدایان نام گذاشته بودند و با ترس بسیار نگران لشگری که گردآوری کرده بود و می‌توانست هر قدرتی را به زانو در بیاورد نشسته بودند

در همین روزها بود که پسرک به میدان شهر رفت و در حین ناباوری با جماعت کثیری روبرویش که بر علیه او جمع شده و فریاد مجازات او را سرمی‌دادند روبرو شد، آن‌ها را دید و پیش رفت، دید که جماعت به سویش سنگ پرتاب می‌کردند، از کوچک تا بزرگ او را سنگ‌باران کردند و حواریون پسرک می‌گفتند این‌ها را دولت اجیر کرده تا از همت او بکاهند

اما کسی از واقعیت ماجرا خبر نداشت،

آن‌ها سنگ زدند و دوستداران پسرک دیدند و از این رودر رویی درگیریِ سختی شکل گرفت و این جرقه و راهی بود که در برابر حکومتیان سبز شد تا با خیال آسوده مراحل دستگیریِ او را فراهم آورند، این‌گونه حکومت راسخ‌تر شد و در همه جا اعلام کرد

که موعظه‌ها و حرف‌های پسرک تبدیل به عمل شده است و موجبات ناامنی در کشور را فراهم ساخته است

این‌گونه بود که کمر به اسارت او بستند،

حواریون و طرفدارانش به دور پسرک جمع شدند و گفتند باید راهی دریابی تا از گزند حکومت در امان بمانی، ما نمی‌خواهیم هیچ‌گونه تو را از دست بدهیم،

پسرک با همان روح آرام سابقش سر به پایین انداخت و آرام گفت:

هر چه از سوی خداوند بزرگ مقدر باشد اتفاق خواهد افتاد، حتی اگر مرگ این فرزند خلف در برابر جلال و جبروت خداوند باشد

حواریون به شدت ناراحت شدند، زیر گریه زدند، شخص متمول که از ابتدا در کنار پسرک بود گفت:

شما باید از کشور دور شوید، من هر آنچه مورد نیازتان باشد را فراهم خواهم آورد تا شما از اینجا دور شوید و در دیگر ممالک جهان به نشر سخنان خداوند روی آورید و به دست حکومتیان نیفتید،

در برابر تمام این سخنان پسرک استقامت کرد و از تقدیر الهی دم زد که خدا هر چه صلاح بداند اتفاق خواهد افتاد و یارای مقاومت با او را در میان آدمیان نخواهد بود

از میان حواریون جماعتی هم‌قسم شدند تا در برابر حکومتیان از سرورشان دفاع کنند، این لفظی بود که چندی پیش در میان هواداران جسته بود و بسیاری او را سرور خطاب می‌کردند، این جماعت خود را پاسبان جان سرورشان می‌دیدند و حاضر بودند هر از جان گذشتگی را برای او از خویشتن نشان دهند،

این از جان گذشتگی‌ها نمودهای برونی داشت

مثلاً یک‌بار که حکومتیان بر آن شدند تا او را در خواب و در میان رختخوابش سر به نیست کنند با مطلع شدن همان جماعت از جان گذشته شخصی که بسیار به او و خدا ایمان داشت پیش‌قدم شد تا بر جای سرورشان در رختخواب بخوابد و خود را پیش‌مرگ پسرک کند و چنین هم اتفاق افتاد ولی او هم جان سالم به در برد زیرا حکومتیان نمی‌خواستند کس دیگری را به جای او از بین ببرند و هدفشان ریشه‌کن کردن او به عنوان مغز متفکر مؤمنان بود تا دیگر ایده‌ای از آنان در میان نباشد و آتش این طغیان‌ها با خاموش‌ کردن شعله‌ای به نام سرور فرو نشیند

این رویدادها یک به یک در حال اتفاق بود تا یک روز پسرک حواریون نزدیک را نزد خود جمع کرد و سر میز شام با آن‌ها سخن گفت و این‌گونه فرمود:

پدر آسمانی مقدر کرده تا به دست حکومتیان دستگیر و محاکمه شوم، شاید حتی جانم را هم از دست بدهم اما شما آگاه باشید که راه و طریقت خداوندی همواره زنده خواهد بود و شما وظیفه‌ی پاسداری و نشر باورهای خدا را در میان آدمیان خواهید داشت

این‌ها را گفت و حواریون به شدت گریستند و شام خوردند و شراب بر هم کوفتند

از زمان خبر دار شدن حواریون به این رخداد تا اتفاق افتادنش مدت زیادی نگذشت و پسرک چندی بعد به دست حکومتیان دستگیر شد، او را گرفتند و به سیاه‌چال انداختند تا شاید با خاموشیِ او این آتش طغیان را رها کنند،

پسرکی که حال در زندان بود و دست از روشنگری حتی در زندان هم نمی‌کشید،

شاه گدایان لقبی که حکومتیان به او داده بودند و زندانیانی که او را این‌گونه خطاب می‌کردند هیچ بر جای ننشست،

دست و پا بسته در زندان نگهداری می‌شد و به او شلاق می‌زدند تا از باورهای خود دست بکشد و آدمیان را به صلح و آرامش دعوت کند،

اما او حتی لحظه‌ای هم از باورهایش دور نشد و هر ثانیه نام خدا را در عذاب‌ها می‌خواند، باز هم در تنهایی و اسارت با خدا هم‌کلام می‌شد به او وحی می‌رسید و فرجامش در برابر چشمانش کلام خداوندی نقش می‌بست و حتی لحظه‌ای هم از این فرجام دوری نگزید، قدرتمندتر از دیروز با روحیه‌ای بالا در میان تمام شکنجه‌ها به آینده‌ای روشن امیدوار بود

حال دیگر زمان به محاکمه کشیده شدن او رسیده بود، جماعت بیشماری از ثروتمندان، قدرتمندان و درباریان جمع شدند تا او را محاکمه کنند و به جزای حرف‌ها و کرده‌هایش برسانند، آن‌ها می‌دانستند، این فریادها و طغیان‌ها میخ بر تابوت قدرت آن‌ها خواهد بود و به دوران پر جلال و جبروتشان خاتمه خواهد داد، پس با تمام وجود و جریح‌تر از سابق تنها خواستار اعدام و نابودیِ او بودند

آن‌ها می‌خواستند که او دیگر نفس نکشد، حرفی نزند و با خاموشی جماعت بیشماری را آرام کنند و آنان بر تخت قدرت بیشتر از پیش در آسایش و ثروت زندگی کنند،

در صحن دادگاهی که برای او تشکیل دادند جمعی به عنوان شاکی که در رأس آن‌ها حکومت وقت بود جرائم او را که همانا برهم زدن امنیت ملی و اختلال در حکومت وقت بود برشمردند،

پسرک آرام همه چیز را گوش می‌داد

آن روح قرا و جریح بار دیگر تبدیل به روح مادر آرام شده بود و مسکوت و خموش بی‌هیچ سخنی جرائمی را گوش می‌داد و سر به زیر می‌انداخت

مادر شکسته‌تر شده بود، اما باز هم همان روحیه‌ی سابق را داشت، هنوز هم بی‌کلام و کم‌حرف بود، با همان آرامش سابق پس از باخبر شدن از دستگیری و محاکمه‌ی فرزند این‌گونه می‌گفت:

می‌دانستم فرزند خدا در جهان مورد ظلم قرار خواهد گرفت، این‌گونه آرام از گفتار این موضوع می‌گذشت و دختر همان زن که دیگر شخصیتی شناخته شده در میان حواریون پسرک بود ناراحت و گریان نگران سرنوشت پسرک فریاد می‌زد

دور و اطراف پسرک همان طرفداران بسیار ناراحت و هماره گریان بودند اما هیچ‌کدام هویتشان را بروز نمی‌دادند تا نکند شاید اسیر شوند و به فرجام پسرک و سرورشان برسند، ترس در وجودشان رخنه کرده بود و پسرک که در بند اسارت آرام به حرف‌های شاکیان گوش می‌داد و حتی لحظه‌ای هم لب به سخن نگشود تا زمانی که در میان دادگاه حکم او را قرائت کردند،

او به واسطه‌ی جرائمی که همانا صحبت کردن و بیدارگریِ انسان‌ها بود به اشد مجازات به صلیب کشیده شدن محکوم شد، وقتی این جمله را از زبان قاضیِ دادگاه شنید گویی زمان درازی است که منتظر شنیدن بود، حتی ذره‌ای هم بهت‌زده نشد،

او منتظر شنیدن همین حکم بود، می‌دانست، از ابتدای این دادگاه می‌دانست که حکمش چیست، با قرائت شدن حکم شوری در میان جماعت متمولان افتاد و همه از شادی فریاد زدند و پادشاه گدایان را به مرگ فرا خواندند.

و پسرکی که آرام به آن‌ها نگاه می‌کرد و در طول زمان محاکمه نام خدا را بارها و بارها زیر لب زمزمه می‌کرد و سرآخر به سخن آمد و گفت:

این تقدیری از سوی خداوند بزرگ بوده و این حکم باید که برای من قرائت می‌شد اما از فرجام خویش بترسید که خداوند صاحب بر روز جزا است، به در گاه او توبه کنید

و جماعتی که نگذاشت کلامش کامل شود همه مرگ او را بلند فریاد زدند

خبر به صلیب کشیده شدن پسرک در میان آدمیان شهر و روستاها نشر داده شد و همه فهمیدند که او را در همین زودی به صلیب خواهند کشید و فرجام سختی در انتظار او خواهد بود،

حواریون این را فهمیدند و بر آن شدند تا او را نجات دهند و جلوی این عمل ظالمانه را بگیرند و مانع از آن شوند تا سرورشان به کام مرگ رود و بی‌چوپان بمانند

از این رو هر روز در حال نقشه کشیدن بودند، با هم هم‌کلام می‌شدند، راهکارهایی به هم می‌دادند با هم یک‌صدا شده بودند که مانع مرگ او شوند، بارها به میان آدمیان و هواداران سرورشان می‌رفتند، آن‌ها را بیدار می‌کردند و می‌شورانیدند تا در همین نزدیکی برای آزادی او دست به عمل شوند و باعث نجات پسرک شوند

و پسرک که آرام در انتظار تقدیرش بود، می‌خواست خونش را در راه پدر آسمانی قربانی کند و گناهان آدمیان را با این رشادت خود ببخشاند و حتی لحظه‌ای هم از فرجام خویش ترسی به دل نداشت

بالاخره روز موعود فرا رسید، روز به صلیب کشیده شدن، او را از بین سیاه‌چال بیرون آوردند، مثال دیگر مجرمان دزدها، قاتلان و همه و همه به سوی میدان برای به صلیب کشیده شدن او را به راه بردند

مرسوم بود باید آن‌کس که به صلیب کشیده می‌شود صلیب را تا پای صحنه‌ی محاکمه به دوش بکشد از این‌ رو چوب‌ها را بر دوش پسرک گذاشتند و او در میان شهر به سوی میدان جزا پیش رفت،

عده‌ای که او را می‌دیدند و بی‌تفاوت از کنارش می‌گذشتند، عده‌ای توف و لعن و نفرین به سویش می‌گفتند و پسرک که از میان آن‌ها آرام بی‌هیچ سخنی رد می‌شد و صلیب را به تن می‌کشید تا چندی بعد خود را در میان جزا ببیند،

همه‌ی زندگی و عمرش در برابر چشمانش بود، تمام روزها و ماه‌ها به غار رفتن‌ها، کار کردن‌ها، با خدا هم‌کلام شدن و همین بود که او را آرام می‌کرد، در همان حال با خدا صحبت می‌کرد

می‌گفت و می‌شنید، دلداری‌اش می‌داد درونش می‌گفت و فریاد می‌زد که تو فرزند خدا هستی،

آینده‌ای روشن و زیبا در انتظار تو است، این جهان پوسته‌ای برای اندام قدسی تو است، زندگیِ اصلی تو در جهانی دیگر و در دوردست‌ها است، آری می‌توانی به فراتر از این جهان دست یابی، به جهان دیگر بروی و پادشاه همه‌ی آدمیان باشی

درونش می‌شنید و دلش قرص می‌شد و بیشتر به آینده امیدوار بود،

حالا دیگر در میدان بود، این‌ها دیگر مجاز نبود، واقع از واقعیت در برابرش بود، به زمین نشست، چوب‌ها را دوباره در برابر دید، حالا دستان را به هر سمت بردند، تنش کمی زخمی بود، زخم میخ‌ها را بر دستانش لمس می‌کرد،

میخ از بین دستش پیش می‌رفت و جانش را در هم می‌کوفت و فریادش را در گلو فرو می‌نشاند، کمی بعد پاهایش را به تنه‌ی چوب میخ کردند و خون به صورت جلاد ریخت، از خون قدسیِ فرزند خدا صورت جلاد خیس از خون و رنگین شد و فریادهای مانده در گلوی پسرک هیچ‌گاه به بار ننشست

تاجی از خار بر پیشانی سرور گذاشتند و او را با صلیب به زمین کوفتند،

حالا پسرک زیر تابش آفتاب بر صلیب آویزان بود، فرزند خدا بر روی صلیب به چهار میخ کشیده شده بود و تاجی بر سر از زخم‌هایش خون به زمین می‌ریخت و آرام زیر لب یاد خدا می‌کرد

هر از چندگاهی آرام زیر لب می‌گفت:

من فرزند خدا هستم

جان، رمق سابق را نداشت، جماعت اندکی دور صلیب را گرفته و او را نظاره می‌کردند و مدام به او می‌گفتند:

تو که فرزند خدا هستی، از خدا بخواه تا تو را نجات دهد،

چگونه فرزند خدا هستی که خدا این‌گونه تو را به حال خود رها کرده است

و پسرک که در میان تمام حرف‌ها تنها ذکر خدا می‌گفت و چیز دیگری به زبان نمی‌آورد

در میان حواریون و هواداران پسرک شوری به پا شده بود، آن‌ها می‌دانستند که در میدان جزا سرورشان به صلیب کشیده شده و چند زمانی بود که می‌خواستند او را از چنگال شیاطین نجات دهند و آزادش سازند این روح قدسی بلندمرتبه را

پس از چندی همه یکدل و یک‌صدا با هم هم‌پیمان شده تا هر رشادتی را پیش گیرند و سرورشان را از چنگال این جزای وحشتناک رهایی دهند،

حواریون درجه اول قسم خورده نقشه‌ی این طغیان کشیده و ساعت‌های طویل برای به ثمر نشستن آن وقت صرف کرده بودند، همگی یک‌صدا به پیش رفتند تا چندی بعد در میدان جزا به داد پسرک برسند

پسرک مدام عرق می‌ریخت، قطرات عرق بر زخم‌ها و خون‌هایش ادغام می‌گشت و آرام به زمین می‌ریخت، هوا بسیار گرم بود و این توان بیشتری از پسرک ربوده بود، نایی نداشت تا حرفی بزند و تکانی بخورد

اطرافش افراد بیشماری نیز به صلیب کشیده شده و درد می‌کشیدند و فریاد برمی‌آوردند، اما پسرک آرام گویی به رهایی رسیده منتظر مرگ بود که ناگهان از زیر چشمان دید که جماعتی چون سیل خروشان به سوی میدان جزا می‌آیند

در صف اول و نخستین همان متمول یار قدیمی‌اش بود، فهمید که آن‌ها برای آزادی او رسیده‌اند، زیر لب خدا را شکر کرد و با همان بی‌حالی صدایش را محکم کرد و رو به جماعت پایین صلیب گفت:

این‌ها فرشتگان خدا هستند، خدا هیچ‌گاه فرزندش را رها نخواهد کرد،

چندی بعد جماعت بیشماری زیر صلیب بودند، جماعتی که با از جان گذشتگی برای رهایی پسرک و پیشبرد اهداف خداوندی از همه چیزشان گذشته و به جنگ سختی با نگهبانان درآمدند،

نگهبانان با تمام توان در برابر آنان ایستادند و در این جنگ مغلوب و کشته شدند، هرچند از میان حواریون که به صحابه نیز معروف بودند عده‌ای شهید شدند و این آغاز جنگ میان خداباوران و حکومتیان بود

در این جنگ هواداران و پسرک پیروز شدند و نگهبانان را کشتند و چندی بعد صلیب را به پایین کشیدند و سرورشان را از میان میخ‌ها رهایی دادند و او را روی دوش گرفته به فرجام رساندند و از این مأموریت شادمان مسرور شدند و حمد و ثنای خدا گفتند

و پسرکی که نیمه جان بود از دیدن این شور و حرارت خداباوران سرمست و شاد لبخند می‌زد و زیر لب می‌گفت:

من فرزندِ خدا هستم

و خدایی که در قلب او زنده و پر قدرت فریاد زد

تو فرزند خلف من هستی

7 1

پخش صوتی

پخش تصویری

پخش از اسپاتیفای

پخش از یوتیوب

آثار صوتی نیما شهسواری، پادکست و کتاب صوتی در شبکه‌های اجتماعی

از طرق زیر می‌توانید فرای وب‌سایت جهان آرمانی در شبکه‌های اجتماعی به آثار صوتی نیما شهسواری اعم از کتاب صوتی، شعر صوتی و پادکست دسترسی داشته باشید

برخی از کتاب‌های صوتی نیما شهسواری
برای دسترسی و دانلود رایگان تمامی عناوین، صفحه کتاب صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

توضیحات پیرامون درج نظرات

پیش از ارسال نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.

برای درج نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.

نظرات شما پیش از نشر در وب‌سایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.

اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم می‌کند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.

برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آن‌ها معذوریم.

از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکه‌های اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.

برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.

توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینک‌های زیر اقدام نمایید.

بخش نظرات

می‌توانید نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را از طریق فرم زبر با ما و دیگران در میان بگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برخی از کتاب‌های نیما شهسواری

دانلود رایگان کتاب، آثار نیما شهسواری، برای دسترسی به کتاب بیشتر صفحه را دنبال کنید...

برخی از اشعار صوتی نیما شهسواری
برای دسترسی و دانلود رایگان تمامی عناوین، صفحه اشعار صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این صفحه دارای لینک‌های بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.

در پیش روی شما چند گزینه به چشم می‌خورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان می‌دهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخش‌ها دسترسی داشته باشید،

شما می‌توانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینک‌های مختلف دریافت کنید.

بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.

فرای این بخش‌ها شما می‌توانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرم‌ها بشنوید و یا تماشا کنید.

بخش نظرات و گزارش خرابی لینک‌ها از دیگر عناوین این بخش است که می‌توانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال می‌توانید در بهبود هر چه بهتر وب‌سایت در کنار ما باشید.

شما می‌توانید آدرس لینک‌های معیوب وب‌سایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسان‌تر عمومی وب‌سایت تلاش کنیم.

در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسش‌های بیشتر می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید.

ارسال گزارش خرابی

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید

تا ما با شناخت مشکل در برطرف‌ کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.

در صورت تمایل می‌توانید آدرس ایمیل خود را درج کنید

تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.

آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!

این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد

فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:

https://idealistic-world.com/poetry

در متن پیام می‌توانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وب‌سایت به ما ارائه دهید.

با کمک شما می‌توانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیح‌تر سایت گام برداریم.

با تشکر ازهمراهی شما

وب‌سایت رسمی جهان آرمانی

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود مستقیم فایل‌ها از سرورهای وب‌سایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در  این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد. 

شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما می‌توانید به این متن دسترسی داشته باشید

در صورت مشاهده‌ی هر اشکال در وب‌سایت از قبیل ( خرابی لینک‎‌های دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه می‌توانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.

تازه‌ترین کتاب نیما شهسواری

می‌توانید با کلیک بر روی تصویر تازه‌ترین کتاب نیما شهسواری، این اثر را دریافت و مطالعه کنید

به جهان آرمانی، وب‌سایت رسمی نیما شهسواری خوش آمدید

نیما شهسواری، نویسنده و شاعر، با آثاری در قالب  داستان، شعر، مقالات و آثار تحقیقی که مضامینی مانند آزادی، برابری، جان‌پنداری، نقد قدرت و خدا را بررسی می‌کنند

جهان آرمانی، بستری برای تعامل و دسترسی به تمامی آثار شهسواری به صورت رایگان است

راهنمای تکمیل پروفایل

📖

زندگی‌نامه

معرفی کوتاه از خودتان که برای همه کاربران قابل مشاهده است

🌍

اطلاعات شخصی

کشور: فقط مدیران می‌بینند • تاریخ تولد: به صورت سن نمایش داده می‌شود

💭

باورهای فکری

انتخاب‌های شما درباره‌ی هستی، اخلاق و جامعه - همیشه قابل تغییر

📱

راه‌های ارتباط

لینک شبکه‌های اجتماعی و وبسایت شما در پروفایل عمومی نمایش داده می‌شوند

⚙️

مدیریت حساب

ویرایش نام، ایمیل، رمز عبور - امکان فعالیت ناشناس

در دسترس نبودن لینک

در حال حاضر این لینک در دسترس نیست

بزودی این فایل‌ها بارگذاری و لینک‌ها در دسترس قرار خواهد گرفت

در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید

ثبت آثار

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است

بخش ارتباط، راه‌هایی است که می‌توانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است می‌توانید در بخش توضیحات شبکه‌ی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.     

شما می‌توانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمت‌هایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،

در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحله‌ی ابتدایی فرم پر کرده‌اید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.

پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعه‌ی قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینک‌های زیر اقدام کنید.