خب دوستان قاعدتا وقتی ما به مسئله تعلیم و تربیت میرسیم در کنارش مواجه میشیم با یک مسئله ای به اسم ذات.
اینکه ذات و تعلیم در کنار هم همواره بحث شده دربارشون و دو معنایی بوده که در کنار هم با هم تضاد داشتند تا حدی.
و گاها هم ما مواجه شدیم با این تضاد ها و مطرح شدن این تضاد ها در برابر هم.
اینکه جماعتی قائل به این ذات انسانی هستند.
اینکه ذات هست که اصلی ترین مبنا برای زیستن بشری، رفتار های بشری، کردارها و اخلاقیات او هست و در کنار او مواجه میشویم با این تعلیم و تربیتی که حالا قرار است این نوع زیست انسان ها را تغییر بدهد.
ما باید به این ارزش والای تعلیم و تربیت در زندگی انسان ها در وهله ی اول برسیم.
اینکه این تعلیم و تربیت تا چه اندازه زندگی انسان ها رو تغییر داده، چه در شرایط فردی و چه در شرایط اجتماعی.
اینکه انسان هایی باشند در جهان که قائل به این ذات باشند.
ما باهاش مواجه میشیم.
اینکه این ذات تا چه اندازه قابل تغییر هست.
اینکه ما با تعلیم و تربیت می تونیم چقدر روی این ذات هم تاثیر بذاریم.
حالا در نگاه های کهن تر یک نگاه دگمی نسبت به این ذات می شد.
اینکه انسان ها دارای یک ذات مشخصی هستند.
همون نگاه تقدیرگرایانه ای که حالا انسان ها رو بهشون به نوعی براشون یک ذاتی رو متصور میشدن که حالا اینها به واسطه اون ذاتی که دارن رفتارهایی رو انجام خواهند داد به نوعی سلب هرگونه اختیار از انسان ها بود، سلب هرگونه آزادی از انسان ها بود.
این که انسان ها قدرت انتخاب خاصی ندارن، یک ذات مشخصی دارن که با هیچ چیزی هم قابل تغییر نیست.
اون نگاه باستانی و ابتدایی انسان ها بود.
اما طی مرور زمان ما مواجه میشیم با این که حالا این ذات هی هر روز کمرنگ و کمرنگ تر میشه به واسطه چیزهایی که در دنیا می بینیم.
یعنی اتفاقاتی که در دنیا رقم میخوره و ما میبینیم که اثر این تعلیم و تربیت تا چه اندازه قدرتمند هست در زندگی انسان ها، در زندگی اجتماعی انسان ها، در زندگی فردی انسان ها.
اثرات و ثمرات این تعلیم و تربیت رو در زندگی انسان ها می بینیم و کم کم نسبت به این معنا از ذات دورتر و دورتر میشیم.
اما در عین حال حتی در جهان مدرن هم ما مواجه میشیم با مصادیقی از این ذات انسانی.
به عنوان مثال به وراثت بردن برخی از موضوعات حتی موضوعات رفتاری حتی در علم روانشناسی.
هم شما مواجه میشوید با اینکه برخی از این بیماری ها هم وراثتی هست.
برخی از این رفتارها هم وراثتی هست.
یعنی خشم و عصبانیتی که حالا برخی قائل به این هستند که این وراثتی از نسلی به نسل دیگر، از انسانی به انسان دیگر هم ادامه پیدا می کند.
اما در برابر همین نگاهی که حالا باز هم وجود دارد پیرامون ذات مواجه می شویم.
با اینکه حالا این تعلیم و تربیت تا چه اندازه می تواند راهگشا باشد و تا چه اندازه می تواند در کنترل این خشم و عصبانیت به ما کمک بکند که چگونه ما می توانیم به راهکارهای درستی برسیم.
برای اینکه مثلا همین خشم و عصبانیت خودمان را کنترل کنیم.
حتی به اینکه ما باور داشته باشیم که ذاتا انسان های خشمگین و عصبانی هستیم.
به نوعی این نگاه خشمگین و عصبانی را به ارث بردیم و این وراثت تاثیر گذار بر ما بوده.
یعنی اینی که شما مواجه می شوید با انسان هایی که به واسطه وراثت شان یا با همان تعریف گذشتگان به واسطه ذاتشون انسان های عصبانی نیستند و انسان ها به واسطه این وراثت و این ذاتی که حالا بهش اعتقاد دارن، برخی انسان های عصبانی هستند اما تعلیم و تربیت باز هم میتونه راهگشا باشه.
میتونه این نگاه رو تغییر بده.
حتی می تونه از یک انسانی که عصبانی نیست انسان عصبانی ای به وجود بیاره و یا انسان عصبانی و خشمگینی رو تبدیل به انسانی ساکن تر و ساکت تر و عقلانی تر بکنه.
پس این ارزش والایی است که در دل تعلیم و تربیت وجود داره.
یعنی حتی کسانی که به این ذات هم باور داشته باشند با تعاریف امروزی به این وراثت هم اعتقاد داشته باشند، باز هم در ریشه تعلیم و تربیت قدرتمند نیستن که بتونن ببندنش.
نمی تونم با هیچ استدلال و دلیل مبرهن و روشنی این تعلیم و تربیت و جایگاه تعلیم و تربیت رو زیر سوال ببرن.
هر چند که خود ذات هم به راحتی قابل انکار هست.
این که میشه نمونه های بیشماری رو براش آورد میشه با تحقیقات گسترده نشان داد که این ذاتی وجود ندارد و تعلیم و تربیت است که در حقیقت راهگشای اصلی برای زندگی انسانی است.
برای رفتارهای انسانی برای اخلاقیات انسانی است.
اما باز هم حتی اگر کسانی باشند که معتقد و معترف به این ذات هم باشند، نمی توانند دریچه های این تعلیم و تربیت را ببندند.
اما فارغ از این نگاه و این تقابلی که وجود دارد، به خود ارزش تعلیم و تربیت بیشتر باید بپردازیم چرا که اصلا این برنامه پیرامون همین موضوع است.
شما در نظر بگیرید که این تعلیم و تربیت تا کجا می تواند انسان ها را تغییر بدهد.
در زندگی فردی رفتارهای فردی که انجام می دهند تا زندگی اجتماعی مثال های بیشماری میشه درباره اش زد.
اینکه شما در نظر بگیرید انسانی که با یک سری مضامینی روبه رو می شود و یک تعلیم و تربیتی را در این راستا می بیند، چه رفتار متفاوتی دارد.
مثلا در ارتباط با مواجهه او با حیوانات مثلا در نظر بگیرید حالا یک مثالی که می شود درباره اش صحبت کرد.
شما در نظر بگیرید یک انسانی که یک کودک، انسانی که تحت تعلیم قرار گرفته با باورهای مختلفی که حیوانات را پست تر، بی ارزش تر و انسان را والا و اشرف و با کرامت قلمداد کرده اند، در قبال این حیوانات چه رفتاری را از خودش نشان می دهد؟
یا اینکه این تعلیم و تربیتی که در راستای خشونت علیه حیوانات بوده، اینکه مواجه شده با سر بریده شدن حیوانات در جشن های وحشیانه مثلا اسلامی مثل همان عید قربان.
یا برای خوردن و خونخواری از حیوانات و گوشتخواری و جنازه خواری حیوانات مواجه شده با اینکه به راحتی حیوانات را سر بریدن از بین برده اند.
حالا این انسان تا چه اندازه این کودک انسانی وقتی در آینده به پیش برود تا چه اندازه به واسطه این تعالیم و تربیت می تواند درنده خویی باشد، می تواند رفتارهای زشت و بدی را در قبال این حیوانات داشته باشد، در قبال دیگر جانداران داشته باشد و حتی در نهایت در قبال انسان ها هم داشته باشد.
یعنی شما مواجه می شوید با این تعلیم و تربیتی که چگونه از یک کودک انسانی، یک یه کودک متفاوتی رو به وجود میاره تا در برابرش.
حالا تصور کنید یک کودک انسانی که تحت تعالیمی پیرامون برابری جان ها قرار بگیره، معتقد و معترف باشه که انسان ها و گیاهان و حیوانات برابر هستند.
همه با جان برابر در کنار هم حق زیستن دارند.
اینکه حالا رفتارهای متفاوتی رو ببینه از انسان هایی که دارند کمک می کنند به این حیوانات در کنار این حیوانات قرار می گیرد.
اینکه زندگی خود این حیوانات رو ببینه و از نزدیک اینکه اونها هم چگونه مثل انسان ها ترس دارن مثل انسان ها علاقه مند به زیستن هستند، حتی خیلی بیشتر از انسان ها چگونه در تکاپو هستند؟
برای زندگی بهتر، برای فرزندانشون، برای فرزندآوری، برای آسودگی زندگی، اینکه چگونه مهر می ورزند، چگونه با عشق با هم زندگی می کنند، چگونه همیار هم هستند، چگونه به هم کمک می کنند و.
این دو تصویر رو در کنار هم در برابر دیدگان تون داشته باشید که کودکی که قرار است از همان ابتدا در باب برتری انسان ها و اشرف بودن انسان ها بشنود و در برابرش کودک انسانی که قرار است از این برابری بین جان ها، از این ارزش مشترک بین جانداران بشنوید.
که تمام جانداران ارزشمند هستند، برابر هستند.
ارزش بزرگ زیستن آنها همین جان آنهاست.
در کنارش حالا آن کودک ابتدایی مواجه می شود با خشونتی که علیه حیوانات می شود.
این که آنها را سر می برند و به وحشیانه ترین شکل ازشون استثمار می کنند، آنها را به بردگی و اسارت می برند، رفتارهای وحشیانه ای با آنها می کنند و این حق پنداشته شدن انسان ها مدام دارد برای آنها تکرار می شود.
در برابر یک کودک، انسانی است که مدام داره می بینه که چگونه این حیوانات به هم عشق می ورزند، به هم کمک می کنند.
انسان هایی هستند که به آنها کمک می کنند و زیست مسالمت آمیزی را در کنار هم دارند.
در کنار هم دنیا را بهتر و قشنگ تر می کنند.
مددرسان به هم هستند.
چگونه فرزندان خودشون رو دوست دارن؟
مواجه میشه با یک همچین مضامینی.
حالا هر دوی این کودک های انسانی مورد تعلیم قرار گرفتند.
شما در نهایت ببینید که فردای اون روز این دو کودک چه رفتاری رو با حیوان ها دارن؟
چه رفتاری رو با انسان ها دارن؟
چه رفتاری رو با جهان پیرامون خودشون با طبیعت دارن؟
شما مواجه میشید با این تغییر و تحولی که بین این دو انسان شکل میگیره.
هر دو دو انسان مشخص هستند.
میتونن هر دو رو از یک خانواده حتی در نظر بگیرید.
هر دو رو میتونید از یک کشور، از دو قومیت متفاوت از دو ملیت مختلف در نظر بگیرید و بعد مواجه بشید.
با اینکه حالا این دو چه رفتار متفاوتی رو دارن، تا چه اندازه کمکرسان به دیگر جان ها هستند و یا از بین برنده زیستن اونها هستند، تا چه اندازه آزار به دیگران میرسونن و یا تا چه اندازه در برابر این آزار رسوندن صف آرایی میکنند و می ایستند.
در برابر این آزارها به دیگر جان ها در قبال انسان ها هم همینگونه به پیش می رود.
مطمئنا نگاه این ها متفاوت است و همه این ها برگرفته از همان تعلیم و تربیت است.
این مثال یک مثال فردی بود درباره اش اما همین رو میشه بسط داد و بعد در کنارش به همین نگاه فردی هم رسید.
اینکه حالا شما مواجه میشید با دو نگرش مختلف به عنوان مثال بودیسم رو مقایسه بکنید با اسلام.
حالا یک بودیسم هستش که داره در باب این صحبت میکنه که این جانداران ارزش دارن به اون ها ارزش و اعتباری میده.
نگاه بکنید به نگاه اون ها نسبت به طبیعت، نسبت به حیوانات، نسبت به جانداران.
اینکه چگونه سعی میکنن با اون ها با ملایمت رفتار بکنن.
حالا این نگاه بودیسم هست و در برابرش یک نگاه اسلامی است.
نگاه اسلامی که داره مدام به شما میگه که انسان اشرف مخلوقات هست.
تمامی این حیوانات به دنیا اومدن بوجود اومدن برای اینکه به شما هم به نوعی برای شما نعمتی بودند برای شما.
شما میتونید با این ها هر کاری بکنید از گوشتشون از تنشون شون از جانشون میتونید استفاده بکنید تناول بکنید میتونید انها را بکشید و برای خود بکنید.
میتونید چکارشون بکنید برای خدا باید قربانی شون بکنید.
این دو نگاه مختلف و این دو تعلیم مختلف داره به این انسان ها داده میشه.
حالا بیایید و مقایسه بکنید همین دو جامعه مختلف رو یعنی جامعه بودیسم رو با جامعه مسلمان.
اینکه رفتار اینها نسبت به حیوان ها، نسبت به رفتار این ها نسبت به طبیعت، رفتار این ها نسبت به انسان ها، نسبت به دیگران تا چه اندازه متفاوت است.
مثال های بیشماری میشه در باب این زندگی اجتماعی زد.
در باب موضوعات مختلف، فرای نگاه به حیوانات نسبت به خود انسان ها، نسبت به نگاه متفاوت شما در باب رواداری نگاه بکنید.
یک جامعه ای مثل هندوستان تا چه اندازه روادار هست نسبت به تمام نگاه های مختلف؟
اینکه شما مواجه میشید با مهد دمکراسی به نوعی در هندوستان.
اینکه هندوها، هندی ها تا چه اندازه در قبال دیگر باورها مدارا میکنن سازش میکنن.
اینها برگرفته از اون تعلیم اجتماعی است که به آنها داده شده و در برابرش نگاه کنید به حال جوامع اسلامی.
خیلی جالب است وقتی وارد این قضیه هندوستان میشوید، پاکستان هم بخشی از هندوستان بوده.
دیگر به واسطه اتفاقاتی که در دوران گاندی افتاد اینها از هم جدا شدند.
حالا پاکستانی ها که بخشی از همین مردم با همان نژاد، با همان خلق و خو بودند به واسطه باورها و تعالیم اسلامی تبدیل شدند به پاکستان امروزی که مدرسه بزرگی است برای تروریست های اسلامی یعنی بزرگ ترین تروریست های اسلامی که حالا بدترین رفتارها را با دیگر باورها میکنند در پاکستان شکل میگیرد.
در مدارس حقانی اتفاق می افتد، در مدارسی که حالا این تعالیم را به پیش می برد تا از دلش جهادیون را بوجود بیاورد که حتی حاضرند خودشان را منفجر کنند، انتحاری بشوند تا دیگران از بین بروند.
اما در کنار آن مواجه می شود با هندوستانی که حالا به واسطه این تعلیمی که پیرامون سازش با دیگران رواداری شده تا چه اندازه راحت تر در قبال دیگر باورها کنار می آیند.
می گذارند در کنار هم به راحتی زندگی کنند.
شما مواجه می شوید با یک خطه ای از زمین که تمامی باورها را در خودش جای داده.
بیشتر باورهای جهان در کنار هم به آسایش و سلامتی دارند زندگی می کنند بدون اینکه به همدیگر آزاری برسانند.
این تعلیمی است که از این دو جماعت دو جامعه متفاوت را می سازد.
این تاثیر تعلیمی است که باعث شده جوامع رو مختلف بکند و انسان ها زندگی مختلفی داشته باشند، رفتارهای متفاوتی رو از خودشون نشون بدن.
مواجه بشید با کشور های مختلف در جهان.
مثلا نگاه بکنید به کشورهایی که در حوزه اسکاندیناوی زندگی می کنند، مردمی که اونجا دارن زندگی می کنند.
اینها رو مقایسه کنید با این کشور های اسلامی با کشور های دیگر در جهان.
حالا نه تنها فقط کشور های اسلامی.
کشور های دیگری که در جهان وجود دارند.
حالا ویژه و شاخص شون.
فعلا این اسلامی ها هستند که از همه بیشتر غرق در اون تعالیم وحشتناک اسلامی قرار گرفتند شما مواجه بشوید با آنها که تا چه اندازه در شادمانی.
در زندگی راحت دارن زندگیشون رو به پیش میبرن؟
تا چه اندازه از جرم و جنایت دور هستند؟
حتی اگر اتفاقات دهشتناکی هم در اونجا می افته، بواسطه بیشتر همین نگاه های اسلامی و همون تعالیمی است که به اونها داده شده.
اگر بمبگذاری همیشه به واسطه همون ها هست، اما نگاه کنید که زندگی جمعی اونها تا چه اندازه متفاوت است.
نمی تونید قائل بشید به ذات متفاوت بودیسم ها نسبت به مسلمان ها.
نمی تونید قائل به ذات متفاوت هندی ها بشید نسبت به پاکستانی ها، نسبت به مثلا سوئیسی ها با افغانی ها.
ایرانی ها نمی تونید قائل به یک همچین تفاوت ذاتی بشید.
قاعدتا تعالیم هست که راهگشاست.
حتی به خود ایرانی ها نگاه کنید این صبری که در بین مردم جاری و ساری است تا چه اندازه وابسته به اون تعالیم فرهنگی است که در ایران وجود داشته.
شما نگاه بکنید به شعر ما، ادبیات ما که تا چه اندازه در همین راستا گام برداشته و این باعث ساخته شدن فرهنگ عامه مردم شده.
این رواداری که در بین اشعار ما وجود داشته باعث شده که انسان های ایرانی متفاوت باشند حداقل متفاوت از همین نگاه های اسلامی تندرو باشند.
شما کمتر مواجه میشوید با این نگاه های تندرو و اصولا تمامی این تعالیم و تربیت هست که انسان ها را می سازد زندگی شخصی و در نهایت زندگی اجتماعی آن ها.
یعنی در زندگی شخصی شما مواجه میشوید با این تعالیم و تربیتی که از آن ها یک انسان متفاوتی می سازد و در نهایت هم این شخص ها در کنار هم آن اجتماع را می سازند و آن نگاه اجتماعی را شکل می دهد و این تعلیم و تربیت چه قدرت بزرگی را در نوع زندگی اجتماعی آن ها بازی می کند.
پس ما می توانیم پیرامون این موضوع مثال های بیشماری بزنیم.
چه در بعد شخصی و چه در بعد اجتماعی که همه و همه ما را به این راستا می رساند که این تعلیم و تربیت تا چه اندازه راهگشا در زندگی انسان ها بوده؟
تا چه اندازه زندگی اون ها رفتار اون ها و نگاه اون ها رو نسبت به جهان تغییر داده و ما به این ارزش والایی که در قدرت تعلیم و تربیت هست واقف می شیم که می تونیم با این تعلیم و تربیت جهان رو تغییر بدیم، انسان ها رو تغییر بدیم.
خب قاعدتا برای تغییر جهان ما نیاز به این تغییر انسان ها داریم.
تغییر نگاه انسان ها داریم.
یعنی مثلا وقتی مواجه میشیم با یک مفهومی مثل آزادی، با یک مفهومی مثل برابری که ما برای آن ها می خوایم تلاش بکنیم که جهان، جهان آزادی بشه، این که همه جانداران آزادانه زندگی کنن، این که در برابری باشن، این که معترف و معتقد به این برابری جان ها باشیم، این که همه جان ها با ارزش هستند، انسان ها با ارزش هستند، گیاهان، حیوانات همه و همه باارزش هستند.
این که ما نگاه داریم به این که آزادی یک قانون، یک چارچوب مشخص داره که با آزار نرساندن به دیگران شکل می گیره.
اینکه ما با آزار نرساندن به دیگر جان ها هست که به آزادی می رسیم، آزادی شکل می گیرد، زنده می مونه، ادامه پیدا می کنه.
تضمین وجودیت و حیات این آزادی به واسطه ی باور به این قانون آزادی هست.
حالا این اگر تبدیل به یک تعلیم و تربیتی در جهان بشود که می تواند جهان را تغییر بدهد و انسان ها را تغییر بدهد و بواسطه انسان ها جهان را تغییر بدهد.
اگر شما مواجه می شوید با رفتارهای دهشتناکی که در جهان در تمامی اقسام در حال اتفاق افتادن هست مواجه می شوید.
با این جنگ های بی حد و حصری که در جهان اتفاق می افتد، انسان کشی ها، جنایات، حیوان کشی، رفتارهای دهشتناکی که دارد در طول تاریخ اتفاق می افتد.
در همین امروز هم دارد اتفاق می افتد.
ما مواجه می شویم با جنگ های وحشتناکی که در جهان هر روز و هر روز دارد شکل می گیرد.
ما مواجه می شویم با این کشتارگاه های بی حد و حصر با این مکان ها برای استثمار حیوانات.
ما مواجه می شویم با این نگاه های وحشتناکی که باعث می شود دیگران را از بین ببرند، بکشند مخالفین را رو اعدام بکنن. دار بزنن.
تمام اینها برگرفته از همون تعالیم هست.
یعنی شما وقتی مواجه میشید با یک کشور اسلامی مثل ایران، جمهوری اسلامی رو در برابر خودتون میبینید؟
اینها همه حاصل همون تعالیم اسلامی است که مدام داره تکرار میشه.
اگر با یک جامعه دردمندی روبرو میشید که هر بار رفتارهای دهشتناکی رو از خودش نشون میده، به واسطه این تعلیمی است که مدام داره برای اونها تکرار میشه.
آموزش و پرورشی است که مدام داره همین تعالیم اسلامی رو به خورد اونها میده.
شما مواجه میشید با سینما، با فرهنگ، با هنر.
هنری که حالا قرار هست این فرهنگ و این نوع زیستن اجتماعی رو بسازه.
هنری که در اقسام مختلفش از سینما شما در نظر بگیرید تا موسیقی، تا شعر، تا ادبیات تا کتاب تا هر نمونه دیگری که همه در کنار هم دارن یک معنی مشخص رو به خورد مردم میدن.
حالا این تعلیم مشخصی که داره مدام تکرار میشه از اونها یک جماعتی اینگونه رو خواهد ساخت.
حتی نوع زیستن اونها هم به همدیگه تعلیم میده.
حالا در جلوتر که برویم بیشتر در باب این اشکال تعلیم هم صحبت خواهیم کرد.
اما در مجموع مواجه میشویم با این قدرت تعلیم و تربیتی که میتواند از انسان ها و از جوامع موجوداتی متفاوت را بسازد.
میتواند هم بودایی ها را بسازد، هم مسلمان ها را بسازد.
میتواند هم سوئیسی ها را بسازد، هم ایرانی ها را بسازد.
میتواند پایبندی آنها را به رواداری بسازد.
میتواند آنها را با یک ارزشی روبرو کند و به عنوان حق پنداشتن خود و ناحق دانستن دیگران جواز کشتار آنها را بدهد.
میتواند از دل آنها گروه های وحشتناکی مثل داعشیان را بسازد که برگرفته از همان تعالیم اسلامی هر کاری را به پیش میبرند و دیگران را قلع و قمع میکنند و دیگران را به عنوان کنیز و برده در اختیار خود میگیرند.
آزادی دیگران را نقض می کنند.
همه را به کام مرگ میفرستند.
بدترین جنایات را میکنند.
و همین تعلیم و تربیت است که انسان ها را تغییر میدهد.
نوع زیست آنها را رو تغییر میده و قاعدتا ما باید به قدرت بزرگ تعلیم و تربیت ایمان داشته باشیم و بدانیم که جهان فقط و فقط با همین تعلیم و تربیت هست که تغییر میکنه.
در راستای همین تعالیم باید به پیش بریم و انسان ها رو با مفاهیم تازه آشنا بکنیم و در این راه تغییر اون ها رو همراه خود بکنیم که بتونیم جهانی متفاوت رو بسازیم.
جهانی که پایبند به قانون آزادی هست، باورمند به آزادی و برابری هست.
برابری که خلاصه در یک موجود خاص در یک نوع و یک گونه خاص نمیشه.
برابری که برای همه جان ها مقدس هست، برای همه قابل احترام هست، باید برای همه اعمال بشه، همه جان ها مقدس و والا و باارزش باشند.
جان بالاترین ارزش جهانی بشه و ما باید در همین تعلیم و تربیت به پیش بریم تا جهان رو تغییر بدیم و این ارزش والایی هست که در دل تعلیم و تربیت وجود داره و هر ذاتی رو میتونه تغییر بده و هر چند که این ذات بی معنا و بی مفهوم هست اما اگر هم کسانی به هر شکلی از همان نگاه باستانی باور داشته باشند تا نگاه امروزی که حالا سعی شده تلطیف بشه و به ارث و وراثت برسه هم قابل تغییر هست.
چرا که نمونه های بی حد و حصری رو میتونیم در جهان پیرامون خودمون ببینیم و شاهد این تفاوت ها به واسطه این تعالیم باشیم.
اما وقتی ما داریم در باب تعلیم و تربیت صحبت می کنیم باید متوجه باشیم که اشکال مختلفی در این تعلیم و تربیت وجود داره که بخشی از اون رو همه می شناسیم و همه باهاش روبرو شده ایم.
وقتی در باب تعلیم و تربیت صحبت میکنیم به یاد مدارس می افتیم، به یاد سیستم های آموزش و پرورش می افتیم، به یاد دانشگاه ها می افتیم که اینها مستقیم دارند این تعلیم و تربیت رو به پیش می برند.
یعنی شما وقتی مواجه میشید با کودکانی که به این مدارس میروند، حالا قرار هست که به صورت مستقیم یک تعلیم و تربیتی رو ببینند.
همونطوری که مثلا در ایران ما در این نظام جمهوری اسلامی مواجه هستیم با این آموزش و پرورشی که قرار هست این مردم رو، این کودکان رو در این دیوانگی و جنون به پیش ببره.
شما مواجه میشید با دروس بی حد و حصری که در پی این تعالیم زشت داره به پیش میره و قرار هست که مردم رو در همین تعالیم آلوده هم به پیش ببره.
مفاهیم مختلف اسلامی قرار هست به خورد اینها داده بشه.
اینها در این مفاهیم غرق بشن و جهان آینده رفتارهای خودشون رو در همین تعالیم ببینند.
این یک بخش و یک شکلی از این تعالیم هست.
اما تعالیم به همین جا خلاصه نمیشه.
یک بخش دیگه ای مثل فرهنگ و هنر رو ما داریم.
فرهنگی که قرار هست نوع زیستن انسان ها رو تغییر بده و شاید بزرگترین و مهم ترین عامل در این تغییرات فرهنگی هم همین موضوعات هنری باشه.
حالا موضوعات مذهبی و دینی هم که دربارش صحبت کردیم یک شکل دیگه ای پس از اون هم ما مواجه میشیم باهاش به اسم هنر.
حالا خود هنر هم قرار هست که تعلیم بده.
شما وقتی مواجه میشید با یک فیلمی با یک اثر هنری که در سینما ساخته شده، این قرار هست یک تعلیم و تربیتی هم بده حتی اگر کارگردان اون همچین هدفی رو نداشته باشه.
حتی اگر اون در زمره هنر کالا قرار بگیره که فقط و فقط برای سرگرمی و برای ثروت اندوزی هم ساخته شده باشه.
شاید در نهایت یک تعلیمی رو بده.
حالا اینکه تا چه اندازه ای میتونه دیگران رو تحت تاثیر خودش قرار بده وابسته به اون هنری ست که به وجود اومده و وابسته به اون هنرمندی ست که اون هنرمند به خرج داده.
وابسته به اون معنایی که داره مطرح میکنه.
ارزشمندی شاید متفاوت باشه.
ارزش گذاری شاید متفاوت باشه.
تاثیر گذاری شاید متفاوت باشه.
اما در مجموع میشه نگاه کرد به این ابزار که در نهایت یک تعلیمی رو با دیگران مطرح میکنه.
به اقسام مختلف هنری روبرو میشید.
مثلا با شعر، مثلا با کتاب، با داستان نویسی، با نقاشی.
هر کدوم از این ها قرار هست که یک تعلیمی رو بده، قرار هست که تحت تاثیر قرار بده و به نوعی در کنار خودش یک تربیتی رو هم داشته باشه.
کم یا زیاد هر کدوم دارای همچین نگاهی هستند اما باز هم قاعده به اینجا ختم نمیشود.
اشکال مختلفی از این تعلیم رو در برابرمان داریم.
فرای موضوعاتی که در بابش صحبت کردیم، همین زیست اجتماعی در کنار هم هم باز یک تعالیمی رو به انسان ها میده.
همین مواجهه انسان ها با انسان ها هم یک تعلیمی رو به اون ها میده.
اون هایی که خود تعلیم از یک نقطه مشترکی دیدن، از یک نقطه مجزایی دیدن، گاها یک تعلیم دیگری رو هم باز به انسان ها میدن.
یک کودک انسانی که مواجه میشه با دوستان خودش هم مورد تعلیم قرار میگیره.
یعنی این تعلیم و تربیت بین همسالان هم اتفاق می افته.
شما مواجه میشید.
اهل علم امروزی هم در باب این موضوع صحبت میکنه که حالا بچه ها و کودکان تا چه اندازه تحت تاثیر همسالان خود هستند که حتی به مراتب بیشتر و بالاتر از والدین هست.
اینکه والدین تاثیر کمتری رو در این تعلیم و تربیت میذارن تا همسالان و دوستان همسن اون کودکان.
پس ما مواجه میشیم با یک شکل دیگری.
یک تقسیم دیگری از این تعلیم.
که در بین انسان ها رخ می دهد و انسان ها به همین تعالیم رو می دهند.
دو دوست می تونن به هم تعلیم بدن.
دو عاشق میتونن به هم تعلیم بدن.
دو هم سن و سال.
کودک هم می تونند این تعلیم رو به هم بدن و در کنار آن زیست اجتماعی ما.
این نگاه اجتماعی هم می تونه این تعالیم رو به وجود بیاره.
حرکت جمعی که دارن انسان ها در اشکال مختلف می کنند، با تاثیرات مذهبی می کنند، با تاثیرات هنری می کنند.
هم باز یک تعلیم و تربیتی رو به انسان ها می ده و شما مواجه می شید با این تعلیم و تربیتی که تا چه اندازه نقش ایفا می کنه و اشکال مختلفی داره.
فرق میان انسان ها از موضوعات دیگر هم تعلیم می بینند.
مواجهه یک انسان با طبیعت هم تعلیمی است برای او.
شما تصور بکنید یک انسان وقتی میاد و وارد طبیعت میشه از نگاه کردن به درختان، از حرکت باد، از بارش باران، از دیدن ماه، خورشید، همه این ها هم می تونه تعلیم ببینه.
اینها تعالیمی است که باز هم در جهان هستی ما شکل داره وجود داره.
انسان با نزدیک شدن به حیوانات هم میتونه مورد تعلیم قرار بگیره.
اینکه با نگاه به جهان اونها رفتارهای اونها هم باز تعلیم میبینه.
منظور از بیان کردن این مسائل در این باب هستش که ما اشکال تعلیم رو باید خیلی گسترده ببینیم.
اینکه اشکال متفاوتی داره.
به همین دلیل هست که شما مواجه میشید با انسان هایی که در یک طیف مشخص فکری دارن زندگی میکنن.
به عنوان مثال در همون جمهوری اسلامی بزرگ شدن تحت همون تعالیم هم قرار گرفتن اما نگاه متفاوتی نسبت به جهان دارن چرا که منبع های اصلی تعلیم شون جای دیگری بوده و یا تاثیر رو از یک نگاه خاصی بیشتر و بیشتر گرفتن.
شاید یک کسی در مدرسه به واسطه صحبت های یکی از معلم هاش، به واسطه یکی از درس هایی که دیده یک تعلیم گسترده ای رو دیده.
اما شاید کسی به واسطه رفتن به طبیعت یک تعلیم بزرگ تری رو دیده که هیچ تعلیمی هم نتونسته اون تاثیر رو روی اون بذاره.
این که انسان ها متفاوت با این تعالیم روبرو میشن شوند، رفتارهای متفاوتی دارند، برداشت های متفاوتی دارند و در نهایت به یک تعلیم مجزایی هم می رسند.
منظور از مطرح کردن این موضوع که اشکال مختلفی دارد تعلیمی که نمی شود فقط خلاصه اش کرد در آموزش و پرورش.
این که این تعالیم متفاوت و مختلف هستند، اقسام مختلف دارند و در جای جای زندگی انسان ها هم جاری و ساری هستند و ما می توانیم با این ها مواجه بشویم.
اما نقش این تعلیم اشتباه در جهان هم ما باهاش روبرو شدیم.
این که این تعالیم اشتباه تا کجا انسان ها را در حماقت به پیش برده؟
شما مواجه بشوید با همین نگاه های اسلامی.
با نگاه های نازیسم.
نگاه های یهودیان.
نگاه های مسیحیان.
همین نگاه سرمایه داری در جهان امروز.
و یا نگاه هایی از این دست.
همین جهان مدرن ما که تا حد بسیاری هم آلوده به همان تعلیم ابتدایی و نگاه به آن قدرت یکتا پرستانه خداوندی است.
تمام این ها تا چه اندازه جهان ما را اینگونه زشت کرده اند؟
این که ما مواجه می شویم با این تعالیمی که انسان های بیشماری را در خود غرق می کند.
انسان هایی که یک تعلیم مشخصی را می گیرند و بواسطه آن زندگی شان را به پیش می برند.
این تعالیم نقش به سزایی را توی زیستن ما ایفا کرد.
جهان امروز ما وابسته به همین تعالیم شکل گرفت.
یعنی شما در نظر بگیرید که یک محمدی در هزار و چهارصد سال پیش در شبه جزیره عربستان می آید و یک تعلیم و تربیت، یک تعلیم و تربیتی را با انسان ها در میان می گذارد.
تعلیم و تربیتی که حالا باور دارد که از سمت و سوی خدا هست.
این با انسان ها در میان گذاشته می شود و ما شاهد این نگاه هستیم که این تعلیم تا هزار و چهارصد سال هم به پیش رفته و این جماعت را به وجود آورده و از دلش داعشیان را پدید آورد و از دل جمهوری اسلامی به وجود آمده و این تعلیم ریشه دار از همان ابتدا تا این اندازه جهان ما را تحت تاثیر خودش قرار داد.
اون نگاه به خدا.
اون نگاه به یکتاپرستی، نگاه به قدرت، نگاه به برتری طلبی ما را پیش برده.
حتی اگر ما از این ادیان هم دور شدیم، کناره گرفتیم.
جهان مدرن را ساختیم.
جهان انسانگرایانه را هم ساختیم.
باز هم مواجه میشویم با این ارزش و این تعلیم ابتدایی که باز هم جاری و ساری است، طبقات مختلفی را میسازد.
شما مواجه میشوید با همان نگاه سرمایه داری که حالا باز قائل به همین طبقات است، قائل به این برتری هست، قائل به این نگاه یکتا پرستانه است.
تعلیم و تربیت یکتا و یکسان بوده، از همان نقطه ابتدایی حالا یک شکل تازهای بهش داده، با توجه به آن معنی که بهش تعلیم داده شده، یک شکل تازهای را پدید آورده در دل همان معنا و ما مواجه میشویم با این برتریطلبی، با این شکاف بزرگ طبقاتی.
این طبقات مختلفی که در سرتاسر جهان شکل میگیرد، پس این تعلیم های اشتباه نقش به سزایی داشتند.
در جهان ما، تمام جهان امروز ما تاثیر گرفته از همان تعالیم ابتدایی هست.
همه جهانی که ما امروز با آن مواجه هستیم در شکل و اشل اجتماعی و یا فردی آن به واسطه همان تعالیم ابتدایی هست و این تعالیم اشتباه جهانی است که امروز ما را تا به اینجا در این منجلاب سوق داده و ما در آن درگیر هستیم.
این ها همه بیانگر این است که این تعلیم و تربیت تا چه اندازه راهگشا است.
اما فرای آن، یک نگاه دیگری هم وجود دارد که حالا ما درباره اش صحبت کردیم و اشکال مختلف را هم گفتیم.
این که تعلیم در یک جا شکل نمی گیرد یک اشکال مختلفی دارد اما ما یک اشتباهی داریم که خلاصه می کنیم این تعلیم و تربیت را در آموزش و پرورش.
اینکه همه این تعلیم را در همین آموزش و پرورش می بینیم و در نهایت مواجه می شویم با اینکه حالا کسانی هستند که نهایت این تعلیم پذیری و تربیت شدگی و پیشرفت انسانی را در همین دانشگاه ها می بینند.
اینکه کسانی که به این دانشگاه ها رفتند دیگر به آن نهایت و به آن قله ها هم رسیدند.
این طبقه سازی هایی که اتفاق افتاده به یک همچین طبقه ای که ما با آن روبرو می شویم.
نکته اول و ابتدایی این است که ما وقتی در باب این تعلیم و تربیت ها داریم صحبت می کنیم، در باب تعالیمی صحبت می کنیم که قرار است راهگشای زندگی انسانی و والاتر از اون زندگی جان ها در کنار هم باشید.
شما با برخی از این تعلیم و تربیت رو به رو میشید که هیچ ارتباط مستقیمی با موضوعات زندگی جان ها بر روی زمین نداره.
یعنی مثلا با یک علمی رو به رو میشید مثل ریاضی با یک علمی رو به رو میشید.
مثل فیزیک، مثل شیمی.
با علم هایی که بر پایه.
علوم مهندسی هست.
خب اینها هیچ دخالتی رو با موضوعات زیستی موجودات بر جهان که نداره.
اینها داره یک تعلیمی در راستای یک تخصص مشخصی میده و اینکه ما بخوایم اینها رو ادغام بکنیم با مسائل انسانی خیلی دور از واقع هست.
اینکه ما بخوایم معنی تعلیم و تربیت و نهایت رسیدن به اون تعلیم و تربیت رو در دانشگاه ها خلاصه بکنیم خیلی دور از جهان واقعی ما هست.
اینها وارد یک محیطی میشن برای بدست آوردن یک تخصص خاص.
حالا اگر این علوم وابسته به علوم انسانی باشه میشه این رو معنا گر این دونست که این جماعت حالا دارن یک تعلیمی در راستای زندگی بشری و یا زندگی جانها بر روی زمین میکند که گاها هم بیشتر اینها هم اشتباه و در همون راستای رسیدن انسان ها به اون مرتبت زشتی و جهانی که امروز ساخته شده است.
اما فرای اون وقتی در باب این دانشگاه ها داریم صحبت میکنیم پس برن یک تخصصی رو میدن که فرای اون زندگی بشری هست.
یعنی شما مواجه میشید با درس های تخصصی که داره پیرامون این موضوع داده میشه.
اما وقتی در باب تعلیم صحبت میکنیم در باب اشکالش صحبت کردیم، مواجه میشیم با یک تعلیمی فراتر از این ها که قرار هست زندگی بشری رو و زندگی جان ها رو تحت تاثیر خودش قرار بده.
پس ما در باب این موضوع صحبت کردیم که اشکال مختلفی داره این تعلیم پذیری و خلاصه در این نگاه به آموزش و پرورش نخواهد شد. خیلی سادست.
یک انسانی میتونه با نگاه به طبیعت تعلیمی ببینه که تا به حال در هیچ دانشگاهی هم به اون پرداخته نشده.
میتونه با یک تعلیم و تربیتی رو به رو بشه که فراتر از اون تعالیم و تربیت هایی است که انسان ها حتی تا آن روز هم به آن رسیده اند.
اما اتفاقاتی که در زمینه های مختلف علمی هم اتفاق افتاده یعنی کسانی که روبه رو شدن با این موضوعات و اصولا این باورمندی به ایستا نبودن علم بشری در همین موضوع هست.
این که انسان در حال پیشرفت است و ما نباید قائل به این در خود ماندگی باشیم و باید قائل به این پیشرفت و پیشی گرفتن باشیم و در نهایت قرار هست که این تعالیم مختلف در اشکال مختلف باعث پیشرفت انسان ها و نوع نگاه ما بشود.
با توجه به تمام این موضوعات ما به این نتیجه رسیدیم که پس نقش این تعلیم به شدت در زندگی ما راهگشا هست.
میتونه انسان ها رو تبدیل به یک کسانی بکنه که کمک به دیگران می کنند.
باورمند به ارزش هایی مثل آزادی و برابری هستند و در نهایت میتونه انسان ها رو تبدیل به موجوداتی بکنه که در برابر تمامی این معانی ایستادگی میکنن و باعث کشتار و قتل و آزار دیگران هم میشن.
همونطور که امروز هم جهان ما آلوده به همین تعالیم اشتباه و دردناک هست و این جهان پر از زشتی ها را پدید آورده و ما قاعدتا باید با اتخاذ همین معنای بزرگ، همین تعلیم و تربیت جهان را تغییر دهیم.
ما باید بزرگ ترین راه و چاره برای تغییر جهان، همین دست آویزی به ارزشی به عنوان تعلیم و تربیت باشد و قرار است که انسان ها به واسطه این تعالیم تغییر کنند.
قرار است با مطرح کردن این تعالیم تازه جهان را تغییر دهیم.
تعلیمی که قرار است در تمامی اشکال به سمت انسان ها برود.
قرار است که با توجه به این تعالیم انسان ها بارور شوند و جهان را تغییر دهند.
حالا قرار است این انسان ها با برداشت های متفاوتی که دارند با یک ریشه مشخص جهان را آنگونه ببینند که بتوانند در آن تغییراتی را بوجود بیاورند.
این باور به تغییر قرار است که تبدیل به یک تعلیمی بشود و ما با استفاده از همین تعالیم هست که انسان ها را باید تغییر بدهیم.
در نهایت می شود در باب تعلیم و تربیت هم ساعت ها صحبت کرد.
موضوعات مختلفی دارد اما کلیتش به نظرم تا اینجا درباره اش بحث شد و حالا سعی میکنیم در برنامه های آتی اگر خواستیم باز هم در باب این موضوعات صحبت کنیم، بیشتر نزدیک به مصادیق بشیم و جزییات رو بگیم با مثال های بیشتر.
اما در باب کلیت این تعلیم و تربیت و جایگاهش و اینکه تا چه اندازه باید در زیست ما ارزش داشته باشد و ما تا چه اندازه باید به آن پایبند باشیم و با استفاده از آن جهان را تغییر بدهیم، به نظرم به اندازه کافی درباره اش صحبت کردیم.
در انتهای برنامه هم دوست دارم باز هم با شما در میان بگذارم و اینکه اگر دوست دارید این صدا شنیده بشه این راه تغییر ادامه پیدا بکند و بیشتر هم به آن ملحق بشید، میتونید این صدا رو با دیگران به اشتراک بگذارید.
منظور از این صدا هم مختص به برنامه ای به نام جان نیست.
من بیشتر از اینکه بخوام برنامه ای به نام جان رو ضبط و پخش کنم، آرا و عقاید و افکارم رو تحت عناوین کتاب هایی به رشته تحریر در آوردم.
این آثار به صورت رایگان در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شماست.
میتونید به وب سایت جهان آرمانی مراجعه کنید و آثار رو دریافت و مطالعه کنید و اگر دوست داشتید این صدا شنیده بشه و این تغییر ادامه پیدا بکنه.
این آثار رو با دیگران هم به اشتراک بذاریم.
ممنون که همراه من بودید.
من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان بود.
در پناه آزادی.