خب دوستان توی این قسمت انتهایی از این ویژه برنامه ما قرار هست در باب رها شدن از این فرهنگ صحبت کنیم.
پیش از اینکه وارد این مبحث مشخص بشیم یه موضوعی رو هم باهاتون درمیون بذارم اونم اینه که شاید در آتی در باب هر کدوم از این ویژه برنامه ها چه ویژه برنامه های مشخصی که در باب فرهنگ ایران هست چه ویژه؟
برنامه های دیگری که در بهنام جان منتشر شده شاید قسمت های اضافه ای هم داشته باشیم و اون قسمت ها هم قاعدتا به این رشته برنامه ها اضافه خواهد شد و شما میتونید به اون ها دسترسی داشته باشید.
در وب سایت جهان آرمانی که آرشیو کاملی از تمام برنامه های بهنام جان وجود داره و اگر قسمت تازه ای هم افزوده بشه هم در تازه ها منتشر میشه و هم در قسمت مشخصی که در باب این پادکست ها وجود داره و همچنین در برنامه های پادکست گیر که حالا شما میتونید چه در برنامه های پادکست مثل اپل پادکست و اپل پادکست و دیگر برنامه ها مراجعه کنید و چه در یوتیوب و کانال تلگرام و اصولا شبکه های اجتماعی که من به صورت رسمی وجود داره تمامی این برنامه ها رو میتونید دریافت کنید و در عین حال اگر قسمت تازه ای به این مجموعه ها اضافه شد اون ها رو هم گوش بدید.
اما مبحث اصلی پیرامون رها شدن از این فرهنگ.
فرهنگی که ما در قسمت های مختلف سعی کردیم درباره اش صحبت کنیم.
این فرهنگی که قاعدتا المان های بی شمار بیشتر از این ها هم داره که میشه درباره اش صحبت کرد.
اما ما سعی کردیم در این ویژه برنامه موجز درباره اون المان ها و اون بنیان های مهم فکری که این فرهنگ جمعی رو ساخته صحبت بکنیم و حالا ما مواجه شدیم با یک ملغمه ای از تمامی این تفکر ها در کنار هم.
فرهنگی که برگرفته از اون نگاه اسلامی و بعد از حمله اسلام بوده، پیش از اون در نگاه زرتشتی و حتی پیش تر از نگاه زرتشتیت و حالا بعد از گذر این حمله اسلام به ایران با نگاه هایی که تحت عنوان صوفی گری داشتیم، بعد از اون نگاه شیعیگری رو در ایران داشتیم و این نگاه ها در کنار هم این فرهنگ این ملغمه فرهنگی رو به نوعی به وجود آوردند.
عناصر دیگری هم در این فرهنگ تاثیرگذار بودند.
ما در باب فرهنگ ضدیت هم صحبت کردیم که این فرهنگ ضدیت و یا خرده فرهنگ هایی که هجوم آوردند و یا تهاجم فرهنگی هایی که اتفاق افتاده، در مجموع یک ساختار فرهنگی ای را برای ما به وجود آورده که با آن دست به گریبان هستیم، ارزش ها و چارچوب هایی را پدید آورده و نوع زندگی جمعی ما را شکل داده که ما مواجه هستیم با این بدی ها و زشتی های ریشه داری که در این فرهنگ وجود دارد.
ارزش های زشتی که برای ما تعریف شده و حالا ما با پایبندی به این ارزش ها زندگی اجتماعی خودمان را داریم به پیش می بریم و حالا وقتی داریم صحبت از این رهایی می کنیم، نکته ی ابتدایی و مهم پیرامون این رها شدن از این فرهنگ ها این است که ما نگاه عاقلانه ای را نسبت به فرهنگ داشته باشیم.
یعنی قرار بر این نباشد که آن فرهنگ ضدیت پدید بیاید و ما در برابر تمامی این ارزش ها نقطه ی عکس را انتخاب کنیم.
حالا هر ارزشی که تعریف شده را مبدل به ضد ارزش بکنیم و یک ارزش جایگزینی داشته باشیم که تنها بر پایه این ضدیت ها اتفاق بیفتد.
همان چیزی که درباره اش صحبت کردیم و گفتیم حالا شما مواجه می شوید میشوید با یک سری عناصر فرهنگی که اتفاق افتاده، مبانی ای که شکل گرفته و حالا یک فرهنگی تحت عنوان فرهنگ ضدیت در برابر اون قرار گرفته تا فقط و فقط اون فرهنگ ها رو برعکس و وارونه تصویر بکنه.
حتی گاها خیلی وحشتناک تر و دهشتناک تر از فرهنگ گذشته پدید بیاد.
چیزی که امروز هم باهاش روبه رو هستیم.
اما نقطه مهم برای رهایی از این فرهنگ ها این هستش که ما در باب این فرهنگ ها به صورت عاقلانه نگاه بکنیم و با منطق و استدلال به این فرهنگ ها نگاه بکنیم.
حالا قرار باشه ما یک بازنگری ای نسبت به این فرهنگ ها داشته باشیم.
این ارزش ها و این المان ها رو دوباره نگاه بکنیم بهشون.
این بار با نگاه استدلالی و منطقی.
حالا سعی کنیم در این بوته آزمون عقل خودمون قرارش بدیم و ببینیم تا کجاها اشتباه بوده و چه نکات منفی ای درش داشته.
مثلا وقتی ما مواجه میشیم با یک ارزشی مثل طاعت گری، فرمانبرداری بند و عبد و عبید بودن، تسلیم بودن.
حالا می بینیم که این چگونه به ما لطمه زده و چه برآیند هایی را برای جامعه ما به وجود آورده.
این اصل و بنیان بزرگ فرهنگی چگونه مردم را در خفقان و سکوت پیش برده؟
حالا قرار است با یک نگاه عاقلانه ای و با یک تفکر درستی نسبت به این فرهنگ در پی تغییر این نگاه باشیم و سعی بکنیم که یک نگاه جایگزینی را داشته باشیم که برگرفته از آن حس طغیان باشد، برگرفته از حس مدد و دفاع کردن باشد.
حالا در راستای کمک به دیگران از جان گذشتگی باشد.
حالا قرار باشد که ما با این نگاه.
بر پایه عقل خودمان سعی بکنیم که این نگاه را تغییر بدهیم.
نگاهی که بر پایه استدلال و منطق ماست.
ما نگاه می کنیم نکات غیر عقلانی این فرهنگ را پیدا می کنیم.
حالا قرار هست که در قبال این ها با همان استفاده و مدد گرفتن از عقل خودمان یک جایگزین درستی داشته باشیم.
جایگزینی که حتما نمیخواد بالعکس اون نگاه گذشته باشه.
حتما نمیخواد اون نگاه رو معکوس جلوه بده.
حتما نمیخواد فرهنگ ضدیت رو پدید بیاره.
اینبار میخواد این عناصر رو بشناسه و یک راه حل جایگزین درست در قبال اونها داشته باشه.
پس وقتی ما در باب این رهایی از بند های فرهنگی صحبت میکنیم، نکته ابتدایی و مهم ما این هستش که ما باورمند به نگاه عاقلانه باشیم.
ما خودمون رو نزدیک و نزدیک تر به مفهوم واقعیت بکنیم.
حالا قرار نباشه که همه چیز رو گره در حقیقت هایی که بهش باورمند هستیم بکنیم.
اینبار قرار باشه که ما واقعیت رو ببینیم و بر پایه اون واقعیت حالا یک باور تازه رو پدید بیاریم.
من در باب این واقعیت و حقیقت بارها و بارها صحبت کردم که وقتی ما در باب واقعیت صحبت میکنیم یعنی اون چیز عینی که قابل لمس هست در جهان پیرامون ما چیزی که ما در زندگی باهاش روبه رو هستیم، واقعیاتی که در جهان شکل گرفته.
اما حقیقت اون چیزی است که ما تحت عنوان واقعیت بهش باور داریم و ایمان داریم.
حالا قرار باشه به جای اون حقیقتی که میتونه متفاوت و متناقض باشه و در بین مردم هم تفاوت هایی داشته باشه و هیچ کدوم هم قاعدتا حقیقت محض در جهان نیستند.
حالا ما سعی کنیم با نزدیک شدن به مفهوم واقعیت و نگاه به واقعیت و استفاده از اون استدلال و منطق و عقل خودمون یه راهکار درستی رو داشته باشیم و خودمون رو غرق در اون حقایقی که به ما تحت عنوان حقیقت بیان شده و ریشه در افکار پوسیده ی گذشتگان داشته ندونیم.
حالا سعی کنیم نگاه تازه ای رو جایگزین کنیم که بر مبنای اون واقعیت پیش میره.
با نگاه به دنیای واقعی است که پیش میره.
فرای این، یکی از نکات مهم برای رها شدن از این بندهای فرهنگی.
قاعدتا شک هست.
یعنی شما باید باورمند به شک باشید.
شما باید در باب تمام موضوعات شک بکنید.
چیزی که ما تحت عنوان یک المان قدرتمند فرهنگی و برای نفی این نگاه همواره در دل مذاهب با آن روبه رو بودیم.
شما شک و تردید را مترادف با بی ایمانی و کفر همواره برایتان تصویر کرده.
اصولا شک یک ضد ارزش تلقی شده.
شما نباید تردید کنی.
شما باید یک ایمان کورکورانه ای داشته باشید که همه چیز را قبول کنید.
و حالا شک کردن مترادف میشه با کفر گفتن و کفر گویی و کافر شدن.
حالا این دریچه های تغییر رو به روی شما میبنده و حالا ما برای رها شدن از این بند های فرهنگی نیاز داریم که شک رو در خودمون بپرورانیم.
حالا قرار هست که با یک نگاه مشکوکی به تمام موضوعات نگاه کنیم.
شک داشته باشیم نسبت به موضوعی که با ما مطرح میشه.
حالا این موضوعی که قرار هست از طرف علما و روحانیون دینی مطرح بشه چه از طرف نگاه های مدرن مطرح بشه یا هر نگاهی که در جهان میشناسیم، قرار هست که ما نسبت به اینها با دیده شک نگاه کنیم و اونها رو در بوته آزمون خودمون قرار بدیم و با منطق و استدلال خودمون نزدیک به این ها بشیم.
این یکی از اون شروط مهم و ارزشمند در راه رها شدن از این بند های فرهنگی.
قاعدتا ایمان به این شک داشتن هست که شک میتونه تا چه اندازه گره گشا از زندگی ما و زندگی جمعی ما باشه. فراوون.
ما باید در پی این نگاه نقادانه و پرسشگرانه بربیاییم و این رو مبدل به یک ارزش جمعی بکنیم.
اینکه این نگاه نقادانه تا چه اندازه میتونه ما رو در پیشبرد زندگی جمعی مون کمک بکنه.
اینکه شما با استفاده از این نگاه نقادانه چگونه میتونید معضلات و مشکلات فرهنگی خودتون رو را بشناسید.
تا زمانی که این نگاه های نقادانه وجود نداشته باشد، ما مواجه می شویم با آن مردابی که برامون تصویر شده.
شما زمانی که این شک را در دل انسان ها می کشید از میان بر می دارید.
این را مبدل به یک ضد ارزش می کنید.
حالا مواجه می شوید با یک آب راکدی که در نهایت مبدل به یک مردابی می شود که همه را در خودش غرق می کند.
چیزی که امروز هم در جهان شاهد آن هستیم.
چیزی که در ایران خودمان مبدل به یک ارزش شده.
نفی هرگونه شک و تردید، یک ایمان کورکورانه ای که همه چیز را قبول می کند و ما را در این منجلاب بزرگ از این فرهنگ های ساخته شده که همه و همه برساخت های انسانی است، غرق کرده.
حالا قرار نیست که ما تشکیکی بکنیم.
قرار نیست که ما روحیه ی پرسشگر و نقادانه ای داشته باشیم.
هر بار و هر بار در تمامی این فرهنگ ها و بازتولید های فرهنگی و المان هایی که چه از گذشته وجود داشته و چه در آینده، از همین ریشه های زشت شکل میگیره.
شما مواجه میشید با این نگاهی که قرار هست هر نوع نگاه نقادانه ای رو در نطفه خفه بکنه از میان برداره و حالا ما برای رها شدن از این بند ها قرار هست که اینها رو مبدل به ارزش بکنیم.
شک کردن رو مبدل به ارزش بکنیم.
نگاه نقادانه تردید پرسشگری رو مبدل به ارزش بکنیم.
حالا مواجه بشیم با یک جامعه بیداری که در پی پرسشگری هست.
اگر یک موضوعی یک ارزشی باهاش مطرح میشه چه در داخل همون افکار پوسیده مذهبی گذشتگان هست، چه در راستای افکار مدرن و تازه ای هست که داره از جهان برای ما مخابره میشه.
حالا قرار هست که ما نسبت به اینها پرسشگر باشیم.
قرار هست که اینها رو در بوته آزمون خودمون قرار بدیم.
قرار هست که به اینها فکر بکنیم.
با منطق و استدلال و عقل خودمون یه برآیندی نسبت به این ها داشته باشیم.
قرار هست که با تفکر، با شک کردن، با روحیه پرسشگری و انتقاد این ها رو به بوته آزمون بزاریم و در نهایت از دلش استخراج درستی داشته باشید.
یک ارزش تازه ای رو بر مبنای استدلال و فکر خودمون پدید بیاره.
چیزی که با واقعیت همسانی و همخوانی داره.
یعنی اگر شما مواجه میشید با این سکون و سکوت جمعی، حالا ریشه های فرهنگی این رو در برابرتان میبینید.
حالا میبینید که این سکون و سکوت و خفقان به وجود اومدن این قشر بزرگ خاکستری که من بارها درباره اش صحبت کردم و گفتم که قاعدتا اکثریت غالب مردم ایران رو همین قشر خاکستری گرفته.
حالا شما ریشه های فرهنگی این رو میتونید بشناسید.
میتونید نگاه بکنید و ببینید که چگونه این مردم همواره در طول تاریخ به سمت و سویی کشانده شده اند که جماعتی دست و پا بسته و چشم و گوش بسته باشن تا همه چیز رو قبول بکنند.
اصلا این ها پدید اومدن برای بندگی و بردگی.
برای اینکه در برابر یک قدرت ماورایی سر تعظیم فرود بیارن.
این بردگی و اسارت قاعدتا یک جماعتی تا این حد در خفقان و سکوت هم پدید میاره.
حالا با شناخت این و دیدن دنیای واقعی حالا ما یه راهکار تازه ای داشته باشیم تا از این بند ها رها بشیم.
حالا قرار باشه نسبت به این برده بودن خودمون پرسشگر باشیم و نگاه نقادانه ای داشته باشیم که تا چه اندازه زندگی ما رو در خودش غرق و مدفون کرده.
حالا ما قرار هست که یک نگاه تازه فرهنگی رو به دنیا پدید بیاریم.
قرار هست که با نگاه به افق هایی که در برابر داریم یک فرهنگ تازه ای رو پدید بیاریم.
فرهنگ تازه ای که یکی از المان های قدرتمند اون قاعدتا باید پویایی باشه.
قاعدتا باید همین ایمان به تشکیک باشه.
قاعدتا باید برپایه واقعیت و عقل به وجود بیاد.
قاعدتا باید ما رو در یک بوته ای قرار بده که ما هر نوع نگاهی رو با دیده شک بهش نگاه بکنیم.
روحیه انتقاد پذیری در ما وجود داشته باشه که بتونیم نسبت به این نگاه ها نقد بکنیم.
پرسش داشته باشیم و اصولا با همین پرسش ها است که ما به پاسخ می رسیم.
یعنی شما وقتی روبه رو می شوید با فلسفه و فلسفه در نهایت ما را به یک راستایی میرسونه که ما پرسش داشته باشیم، پرسشگری بکنیم و اصولا همین پرسش ها هست و تجمیع این پرسش ها هست که ما رو تا جایی هم نزدیک به پاسخ های درست می کنه.
پس قرار هست که ما یک نگاه تازه فرهنگی ای رو به وجود بیاریم که یک سری المان های قدرتمندی رو در خودش داشته باشه.
المانی که ما رو به پویایی و پیشرفت سوق بده.
قرار باشه که از این مردم جماعتی رو بسازیم که هر روز در پی تشکیک نسبت به باورها هستن.
قرار هست هر روز پرسش های تازه ای رو مطرح کنن.
نگاه نقادانه ای داشته باشن و اصولا با ایمان به همین نگاه مشخص، یک نگاه جمعی تازه ای رو پدید بیاورند و یک فرهنگ جمعی تازه ای رو پدید بیارن که نگاه تازه ای هم به جهان داره.
ما باید به یک چهارچوب مشخصی پیرامون این فرهنگ تازه باورمند باشیم.
خب قاعدتا من وقتی در باب این مسایل صحبت میکنم پیرامون باورهای خودم میتونم ساعت ها صحبت بکنم که یک چارچوب مشخصی داره و چگونه به اینها پایبند هستم و چگونه.
با توجه به این نوع نگاه مشخص، این چهارچوب مشخصی که پیرامون آزادی شکل میگیره در پی تغییر فرهنگی هست که خب قاعدتا در قسمت های آتی که در برنامه به نام جان هست بیشتر و بیشتر در باب این باورها و ایمان هم صحبت خواهم کرد.
در کتاب هایی هم که نوشتم این آرا و عقاید چه در مرامنامه و چه در کتاب های مختلفی که داستانی هم بوده، سعی کردم در باب این درد ها و درمان ها در باب این ایمان و باور صحبت بکنم.
در کتاب جهان آرمانی.
حالا اومدم در باب این نگاه نسبت به دنیا صحبت کردم و یا در قلمروی آرمانی سعی شده در باب این نگاه سیاسی برای زندگی جمعی صحبت بشه.
پس ما باید یک نگاه تازه ای رو پدید بیاریم که حالا اگر ما داریم در باب جمعی صحبت میکنیم و در باب فرهنگ ایران صحبت میکنیم، یک سری چهارچوب هایی باید در اون رعایت بشه مثل چارچوبی که باورمند به آزادی مارو میکنه، چهارچوبی که آزادگی رو در ما بیدار میکنه، آزادی که ما بارها دربارش صحبت کردیم که همتا و برابره با برابری هست، معنا شدن او با برابری معنا میگیره.
آزادی ای که قرار است یک قانون مشخص و اون هم آزار نرساندن به دیگران رو در خودش جای بده.
با توجه به این چارچوب مشخص حالا میشه فرهنگ های تازه رو پدید آورد.
با توجه به یک چارچوبی تحت عنوان پرسشگری و نگاه نقادانه و تشکیک نسبت به موضوعات.
حالا شما میتونید وارد وادی ای برای ساختن یک فرهنگ تازه بشید.
پس ما وقتی در باب رها شدن از این فرهنگی که اسیر در اون هستیم، از بند های فرهنگی ای که دست و پای ما رو بسته و سالیان سال زندگی جمعی ما رو خدشه دار کرده در برابر پویایی و پیشرفت ما قد علم کرده صحبت میکنیم.
با توجه به همین موضوعات هست که در پی ساختن یک نگاه تازه هستیم.
در پی دگرگونی اون نگاه گذشته هستیم نه در راستای اینکه یک فرهنگ ضدیتی رو پدید بیاریم و با هر چیزی که اونها مطرح کردند فقط و فقط در پی معکوس کردن اون باشیم و معکوس شده ی اون رو نهایت آزادی قلمداد بکنیم.
قرار هست که بر پایه ی این نگاه نقادانه و پرسش گرایانه این نگاه تازه رو پدید بیاریم.
قرار هست بر پایه ی اون چارچوب فکری و ایمان به آزادی که نهایت معناش هم در دل برابری نهفته هست، حالا چارچوب تازه رو قرار بدیم و فرهنگ تازه رو پدید بیاوریم.
پس قاعدتا برای ساختن این نگاه تازه ما نیاز به المان های مشخصی داریم که اون المان ها هم قابل لمس و درک هست.
نگاهی که رو به پیشرفت هست رو به پویایی است.
قرار بر تغییر دارد قرار دارد که هر روز از روز گذشته اش متفاوت تر بیان شود.
قرار است هر روز ما دریچه ی تازه ای را رو به آینده هموار کنیم.
قرار است که دریچه ای رو باز بگذاریم تا دیگرانی هم باشند تا بتوانند این نگاه را تغییر دهند، رو به پیشرفت و پویایی حرکت کنند، هر دروازه ای رو برای غرق شدن ما در این مرداب ببندند و نگذارند که دوباره ما نگاه های تازه ساخته شده مون فرهنگ تازه پدید آمده مون رو در همون نگاه مرداب گونه و لجنزار توامان از بین ببریم و نابود کنیم.
اما خب قاعدتا ما برای ساختن این فرهنگ تازه نیاز به ابزاری داریم.
ابزاری که بتونه ما رو در این راه کمک بکنه.
قاعدتا ما نیاز داریم تا از ابزاری استفاده بکنیم تا این فرهنگ های تازه رو با مردم در میان بزاریم.
حالا نگاه اون ها رو تغییر بدیم، ارزش های تازه رو با اون ها مطرح بکنیم.
من در قسمتی که پیرامون همین موضوع در همین ویژه برنامه فرهنگی ایران بود در باب این مساله صحبت کردم.
در قسمتی که پیرامون قدرت و تعلیم صحبت کردیم که هر دو دریچه هایی است برای تغییر و تثبیت مبانی فرهنگی.
حالا قاعدتا ما باید با استفاده از تعلیم این داستان را به پیش ببریم.
ابزار ما برای تغییر فرهنگی همان قوه محرکه ی تعلیم باشد.
حالا تعلیمی که می تواند توسط صحبت کردن با دیگران هم اتفاق بیفتد، حالا می تواند با در میان گذاشتن این مسائل و بیدارگری آنها اتفاق بیفتد.
حالا می شود ما از یک ابزار قدرتمندی تحت عنوان هنر استفاده بکنیم تا با هنر این فرهنگ را تغییر بدهیم.
این فرهنگ ها و چاشنی های تازه فرهنگی را اضافه بکنیم.
ارزش های تازه خودمان را مطرح بکنیم.
قاعدتا هنر ابزار قدرتمند و محکمی است برای تعلیم و تعلیم هم یکی از ارکان مهم برای تغییر فرهنگ ها و ارزش ها و در نهایت انقلاب هاست.
پس ما باید از این ابزار قدرتمند در این راستا استفاده کنیم.
حالا قرار باشد که این هنر وسیله ای بشود برای رسیدن ما به اهداف مشخص به این تغییرات فرهنگی.
به این تغییر ارزش ها، به این نگاه تازه و این ایمان جمعی که می تواند راهگشا برای زندگی اجتماعی ما در آینده باشد.
پس قاعدتا ما باید از هنر به عنوان یک ابزار قدرتمند استفاده بکنیم تا بتوانیم این اهداف را به پیش ببریم.
در نهایت با استفاده از این طرقی که ما تحت عنوان تعلیم میشناسیم، قرار است که زندگی فردی انسان ها تحت تاثیر قرار بگیرد و ما را به مرحله ی رها شدن از بند این فرهنگ ها از این فرهنگ های معیوب برساند.
ما قرار است که این تغییرات را در وجود انسان ها پدید بیاوریم.
انسان هایی که به صورت شخصی و جداگانه هر کدام میتوانند این تغییر را در خودشان ببینند.
حالا این تعالیم تازه مطرح شده می تواند انسان های تازه ای را پدید بیاورد.
انسان های تازه ای که فارغ از نگاه های معیوب گذشتگان هستند.
حالا یک نگاه تازه ای به جهان دارند.
حالا چهارچوب های تازه ای برایشان مطرح شده و ارزش های تازه ای باهاشون در میان گذاشته شده.
حالا این انسان ها به صورت شخصی میتونند تغییر رو در خودشون ببینند و با این تغییر فردی حالا میتوانند مبدل به یک نگاه اجتماعی بشوند.
حالا ما وقتی در باب این موضوع صحبت میکنیم قرار است که ما در نهایت به مرحله ای برسیم که این تغییر را در آن نگاه اجتماعی و جمعی داشته باشیم.
این تغییر های فردی در کنار هم یک اجتماع بزرگتر را می سازد.
حالا این تغییراتی که به واسطه تعلیم و استفاده از ابزار قدرتمند هنر اتفاق افتاده و مردم را به صورت شخصی تغییر داده، حالا میخواهد در کنار هم مبدل به یک نگاه جمعی بشود.
حالا قرار است که این مردم از این ارزش های تازه استفاده بکنند.
حالا قرار است که این ارزش های تازه جایگزین آن نگاه جمعی گذشته شد.
حالا فرهنگ مردمی در برابر ما هست که تغییر کرده.
حالا قرار هست به آنها در باب آرزوهایشان گفته شود.
حالا قرار هست که تجمیع این آرزوها در کنار هم یک ایمان جمعی را بسازد.
حالا قرار هست هر کس از آرزوی فردای خودش برای زندگی بهتر در ایران صحبت بکند.
حالا هر کس آرزوی متفاوتی دارد.
یکی آزادی و نهایت آرزوی خودش را در رسیدن به آزادی بیان میبیند.
یکی رسیدن به برابری زنان، حقوق زنان و مردان میداند یک کسی میتواند این آرزو را در از میان بردن کودکان کار و اینکه دیگر کاری تحت عنوان بردگی این کودکان وجود نداشته باشد، میداند.
حالا هر کس میتواند آرزویی بکند و این آرزوها در کنار هم باید هدفمند و ساختارمند یک نظام تازهای را پدید بیاورد که پاسخگوی تمام این آرزوها هست.
حالا ما مواجه میشیم با ارزش هایی که جایگزین شده.
حالا هر بار با استفاده از این ابزاری که در اختیار ما هست، هنر تعلیم دادن، فلسفه نوشتن، صحبت کردن، در میان گذاشتن، مباحثه کردن.
حالا سعی میکنیم انسان ها رو تغییر بدیم، ارزش هاشون رو تغییر بدیم.
حالا قرار هست در دل اونها این احساس کمک کردن به دیگران رو بیدار بکنیم، اون احساس از خود گذشتگی رو بیدار بکنیم، این احساس طغیان و یاغی گری رو بیدار بکنیم.
حالا قرار هست که در وجود اونها نهالی رو بکاریم که در نهایت تبدیل به یک درخت تنومندی بشه که شاخه های اون توامان شده به کمک کردن به دیگران و دفاع از حقوق خویشتن و دیگران.
یاغی گری و طغیان، ایستادگی، مقاومت، پرسشگری، تشکیک، عقلانیت، نزدیک شدن به واقعیت و عناوین بیشمار، باورمندی به آزادی و برابری.
باورمندی به چهار چوب بزرگ آزادی.
آزادیای که ما بارها دربارهاش صحبت کردیم.
حالا این انسان ها با وجود این ارزش های تازه ساخته شده، با وجود آرزوهایی که با صدای بلند بیان شده و حالا تجمیع این آرزوها، ساختن یک سیستم و یک نظم تازه ای که ایمان جمعی آن ها را نمایندگی می کند.
حالا مردمی را داریم که رو به سمت انقلاب گام برمیدارند.
حالا حاضر هستند که انقلاب را شکل بدهند.
ما وقتی در باب انقلاب صحبت میکنیم، داریم در باب دگرگونی صحبت میکنیم.
دگرگونی ای که ابتدا باید در بین مردم اتفاق بیفتد.
اگر قرار باشد این اتفاق از بالا بیفتد، همتای کودتاست.
کودتایی که در خیلی از کشور ها هم اتفاق افتاد.
همتای اتفاقی است که مثلا در افغانستان توسط آمریکا اتفاق افتاد.
حالا ما با یک آمریکایی روبهرو هستیم که در نهایت قساوت و وحشی گری حمله میکند و آن کشور را تحت سلطه خودش قرار میده تا شاید این مبانی فرهنگی رو تغییر بده.
اما این مبانی از بالا به پایین داره اعمال میشه و هیچ جایی هم نداره.
دوباره همون مردم شاید به صدها سال قبل تر از خودشون میرن.
یعنی شما اگر به فضا و صحنه افغانستان نگاه میکردی شاید احساس میکردی که در گذر این بیست سالی که تحت حمله امریکا قرار گرفتن شاید یه سری فعل و انفعالات درونی بین این مردم اتفاق می افتاد.
شاید این فرهنگ ها ذره ای تغییر میکرد و ما امروز شاهد یک افغانستان متفاوت بودیم اما دیدیم که چگونه به واسطه این قدرتی که از بالا اعمال شد همه چیز به قهقرا رفت.
بیشتر اونها در لجنزار گذشته خودشون هم غرق شدن.
و وقتی ما در باب این انقلاب صحبت می کنیم، انقلابی است که قرار هست از نقاط پایینی و انتهایی اتفاق بیفته و اون نوک هرم رو تغییر بده.
تغییر ارزش ها و تغییر افرادی که در کنار هم ما رو به اون مرحله ای می رسونه که حالا این انقلاب جمعی اتفاق بیفته حالا این دگرگونی اتفاق بیفته.
حالا مردمی که ارزش های تازه ای رو بهش باورمند هستند به برابری باورمند هستند که در قوانین جزایی خودشون، قوانین مدنی خودشون، قانون اساسی خودشون هیچ رنگ و بویی از اون رو نمیبینن.
هیچ تصویری از اون ارزش های تازه خودشون رو نمیبینند.
این مردم باورمند به برابری هستن اما حقوق زنان به صورت تمام و کمال در قانون جزایی و مدنی و حتی قانون اساسی اون کشور داره پایمال میشه.
حالا اینها نمی تونن بتابند بر بتابند به نوعی این نگاه رو.
حالا نمی تونن کنار بیان.
ارزش های تازه رو مطرح کردن و حکومت وقت نمی تونه این ارزش ها رو پاسخ بده.
حالا مردمی هستند که با توجه به ایمانی که در وجودشون هست، با توجه به این تجمیع آرزوها و این سیستم تازه ای که تعریف شده برای رسیدن به اون از جان هم میگذرن تا این سیستم تازه رو پدید بیارن.
حالا ما با توجه به این مفهوم مشخص می رسیم به آن نقطه ای که قرار است انسان ها را تغییر بدهیم.
حالا قرار است با رسیدن به این انقلاب یک فرهنگ تازه ای را پایه گذاری کنیم که از دو مبنای مشخص ریشه می گیرد برای تغییر دادن انسان ها و تغییر دادن این فرهنگ غالب.
حالا قرار است این فرهنگ غالب در تمامی اقسام و اشکال خودش یک شکل و رنگ و بوی تازه ای بگیرد.
حالا بعد از اتفاق افتادن این انقلاب، ما با استفاده از قانون گذاری و با استفاده از تعالیم می توانیم همه مردم را وارد این وادی بکنیم و یک فرهنگ نوظهوری را فرهنگ غالب مردم بکنیم.
فرهنگ غالبی که قرار باشد توأمان مفهوم آزادی و برابری را به پیش ببرد، مفهوم ازخودگذشتگی و ایثار را به پیش ببرد.
مفهوم کمک کردن به دیگران را در پیش ببرد.
حالا قرار است ما با استفاده از قانون در برابر هر ظلمت و نابرابری و زشتی هایی بایستیم.
حالا یکی از مبانی ما برای ریشه دار کردن این فرهنگ تازه قانون هست.
اما خیلی از نقاط و جهات برای تغییر دادن ما باید تنها و تنها چشم امیدمون به تعالیم باشه.
یعنی این دو المان قدرتمند برای تغییر فرهنگی که ما در قسمت های مختلف پیرامونش صحبت کردیم، گفتیم که حالا ما برای این تغییرات و تثبیت نگاه فرهنگی یا از قدرت استفاده می کنیم و یا از تعلیم.
حالا برای این تعلیم میشه از آموزش و پرورش استفاده کرد.
میشه از هنر استفاده کرد؟
میشه از سخنوری استفاده کرد؟
میشه از اجتماعات استفاده کرد؟
میشه از حرکات مدنی استفاده کرد و در کنار اون در راستای این قدرت میشه از قوانین استفاده کرد.
اما گاها ما مواجه میشیم با موضوعاتی که متفاوت هستند.
ما باید به این نگاه درست برسیم پیرامون اینکه خیلی از موضوعات، موضوعاتی است که تنها و تنها از طریق تعالیم تغییر میکند و برخی از موضوعات، موضوعاتی هستند که قانون تنها راهگشای ما است.
یعنی شما وقتی میرسید به موضوعی پیرامون مثلا نگاه به خانواده، این نگاهی که قرار است نیاز و شهوت ما را پاسخگو باشد و در عین حال نظمی را پدید بیاورد که کمترین آزارها را به وجود بیاورد و در عین حال زیباترین احساسات، احساس عشق، دوست داشتن و دوست داشته شدن، مسئولیت، از خودگذشتگی و ایثار را پدید بیاورد.
این موضوعی است موضوعی فرهنگی.
حالا قرار است که ما با ابزارهای فرهنگی خودمان این نگاه را به پیش ببریم.
حالا قرار است که ما با استفاده از هنر این تصویر درست و زیبایی از عشق را با مردم در میان بگذارید.
حالا قرار است که فرهنگ غالب آن ها به واسطه این تعالیم تازه تغییر کنه.
اما یه جایی هم هست که ما باید از قانون برای این موضوعات استفاده کنیم.
اونجایی که در برابر آزار دیگران قرار هست ایستادگی کنیم.
یعنی اونجایی که حالا جماعتی هستن که در پی آزار دادن به دیگران هستن.
مثلا فرهنگی وجود داشته باشه تحت عنوان که شما با کودکان همخوابه بشید و اونها رو به ازدواج خودتون در بیارید.
حالا اینجا هستش که قانون تنها راه گشای ما هست.
حالا اینجا هست که قانون باید در حمایت از این جماعت مظلوم بایسته ایستادگی کنه.
حالا قرار هست قانونی وضع بشه پیرامون اینکه ما در برابر این نگاه آلوده و بیمار بایستیم در برابر ظلم و آزار دیگران بایستیم.
حالا قرار هست قوانینی وجود داشته باشه برای تامین برابری ها.
حالا قرار هست قانونی نوشته بشه که درون اون حقوق زن و مرد برابر و مساوی باشه.
هر دو از حقوقی یکسان و یکتا بهره مند باشند.
حالا قرار است ما قوانینی را وضع کنیم برای باور به آزادی و برابری جان ها.
حالا پس ما می دانیم که برای این تغییر فرهنگ غالب نیازمند این دو اصل هستیم.
میشه ساعت ها در باب این مساله صحبت کرد؟
اینکه ما چگونه، کدام یک از این عوامل عواملی هستند که به وسیله تعالیم و فرهنگ سازی میشه تغییر کنن و کدوم یکی از این عوامل عواملی هستند که باید با قدرت قانون به پیش برن.
اما موضوع مهم این هستش که ما برای رسیدن به این نقطه نیاز داریم که یک نگاه عاقلانه رو در خودمون پرورش بدیم.
هر روز بیشتر از پیش نزدیک به واقعیات بشیم.
هر روز باورمند به این شک باشیم.
نگاه نقادانه و پرسشگر رو در خودمون بیدار کنیم که این فرهنگ ایستا نباشه درجا نزنه.
ما برای رها شدن از قفل های پوسیده ی گذشتگان نیاز به این نگاه منتقدانه داریم.
نگاه پرسش گرایانه داریم.
ما حالا قرار است که یک نگاه تازه ای را با المان هایی که به آن باورمند هستیم با چهارچوب هایی که به آن پایبند هستیم پدید بیاوریم که بزرگترین و قاطع ترینش قاعدتا آزادی از قانون، آزادی و برابری است که با توجه به این قانون یک باور کلی، یک چهارچوب کلی و ریشه ی اصلی شکلگیری این فرهنگ تازه باشد و آن هم آزار نرساندن به دیگر جان ها باشد.
همه جان ها.
انسان، حیوان و گیاهان.
حالا قرار باشد که ما با این چهارچوب مشخص فرهنگ تازه رو پدید بیاریم و هر بار با نگاه به این المان مشخص و این ارزش مشخص، این چهارچوب مشخص، قوانین و تعالیم خودمان را به پیش ببریم.
حالا قرار هست ما از ابزار هنر این ابزار قدرتمند برای تغییر انسان ها استفاده کنید.
قرار است که ما در نهایت انسان ها را به آرزو کردن و با صدای بلند آرزوهایشان را مطرح کردن برسانیم.
حالا قرار است که این آرزوها در کنار هم مبدل به یک سیستم قدرتمندی بشه که ایمان جمعی رو بوجود میاره.
حالا این ایمان جمعی است که قدرت تغییر و دگرگونی و انقلاب را خواهد داشت و ما مواجه می شویم با انقلابی که شکل خواهد گرفت و در نهایت پس از این انقلاب قرار است که ما با توجه با استفاده از قانون و تعالیم، حالا فرهنگ غالب روی فرهنگ آرمانی و بزرگ خودمان بکنیم که نهایت خودش را در آزادی همه جان ها تعریف می کند.
قاعدتا بزرگترین هدف ساختن دنیایی است که در آن همه و همه آزاد باشند.
همه جانداران بتوانند در نهایت آزادی زندگی بکنند.
قاعدتا در باب این مسئله می شود ساعت ها صحبت کرد و ما در آتی بیشتر و بیشتر پیرامون باورهای خودمان صحبت میکنیم.