خب دوستان توی این قسمت از ویژه برنامه قرار هست که ما در باب سرکوب و ترس و جهاد با هم صحبت بکنیم.
خب قاعدتا میشد در باب هر کدوم از این عناوین به صورت جداگانه ای برنامه درست کرد.
اما به واسطه اینکه بخوایم این برنامه موجز تر بشه و قسمت های کمتری داشته باشه، هر سه عنوان رو در یک قسمت خلاصه کردیم.
خب قاعدتا جمهوری اسلامی با یک سری از این عناوین قدرت و سلطه گری خودش رو به پیش برده.
یعنی از همون پیدایشش سعی کرده با همین عناوین خودش رو شکل بده و بعد هم دلیل اصلی استخدام جمهوری اسلامی همین عناوین بوده.
سرکوب، ترس و جهاد هم جزو همین عناوین هستند.
یعنی وقتی ما به جمهوری اسلامی فکر میکنیم، قاعدتا یکی از اون عناوین محکمی که ما رو نزدیک به معنی جمهوری اسلامی میکنه همین واژه سرکوب هست.
ولی وقتی نگاه میکنیم به همون ابتدای شکلگیری جمهوری اسلامی، همون سال پنجاه و هفت، خب ما سال پنجاه و هفت روبرو شدیم با جمهوری اسلامی که سعی کرد با سرکوب دیگر گروه ها قدرت سیاسی رو در اختیار بگیره و با تزریق ارعاب و ترس این سلطه خودش رو به دیگران بقبولونه.
یعنی وقتی جمهوری اسلامی در سال پنجاه و هفت اومد و قدرت سیاسی رو در دست گرفت، اولین اتفاق مهم سیاسی ای که در اون دوران افتاد همون مدرسه رفاه بود.
همون اتفاقی که خمینی در بالا و پشت بام مدرسه رفاه.
فرمان قتل خیلی از سران حکومت پهلوی رو داد.
و حالا شخصیت هایی که در اون دوران قدرت داشتن چه قدرت سیاسی داشتن، چه قدرت اقتصادی داشتن و یا حتی کسانی که در این قدرت سیاسی و اقتصادی هم نقشی نداشتند اما به نوعی جزو اون دسته فاسد از نگاه جمهوری اسلامی قلمداد میشدن.
یعنی مثلا شما روبرو شدید با کشتاری که از زنان در شهر زیبا مثلا انجام شد یا حتی سربازانی که در اون نظام سیاسی خدمت میکردن یا حتی مثلا یک وزیری تحت عنوان وزیر علوم که اولین وزیر زن ایران هم نام داشت اون رو هم اعدام کردن.
اینها به واسطه همون تزریق ارعاب و ترس بود در دل مردم.
فارغ از اینکه حالا شرایط اجتماعی اون دوران هم حکم میکرد و مردم هم خواستار این اعدام ها بودند و به نوعی این فقر فرهنگی از همانجا شکل گرفته بود و این نگاه های انتقام جویانه جایگزینی برای رسیدن به آزادی شده بود.
اما جمهوری اسلامی هم از همین وادی استفاده کرد تا این ارعاب را در دل مردم جای بده و جای پای خودش را محکم کند.
یعنی ما وقتی در باب هژمونی جمهوری اسلامی صحبت می کنیم از همین عناوینی صحبت می کنیم که باعث سلطه گری جمهوری اسلامی شده و باعث شده که جمهوری اسلامی پایدار بشه، قدرتمند بشه و بتونه حکومت رو به پیش ببره.
خوب اون ابتدا و مدرسه رفاه رو که خوب دربارش صحبت کردیم و میشه با رجوع به کتاب تاریخی در باب اون بیشتر و بیشتر هم دونست که چه اتفاقاتی افتاده است.
امیرعباس هویدا که چگونه مثلا کشته شد، حتی پیش از این که بخواد دادگاهش تکمیل بشه و عناوین مجرمانه او که به نوعی بهش تفهیم بشه و در نهایت هم اثبات بشه.
او را در راهروی میان بازداشتگاه و دادگاه کشتند.
خب این یک نقطه ابتدایی است برای تزریق این ارعاب.
حالا کشتار فله ای که اتفاق افتاد و همه رو از زیر تیغ گذروندن.
چه اونهایی که قدرت سیاسی داشتند و قدرت اقتصادی داشتند اموالشون رو مصادره کردن، جماعت بی شماری رو فراری دادن از کشور و یا سران نظامی که در کشور مونده بودند و به نوعی با جمهوری اسلامی هم پیمان شده بودن و باعث این انقلاب به نوعی شده بودن رو هم از زیر تیغ گذروندن تا همون سرکوب ابتدایی رو شکل بدن.
همون ارعاب و ترس رو در دل مردم تزریق کنن.
با اینکه حالا شرایط اجتماعی اون زمان به نفع جمهوری اسلامی بود.
اون آرای کذایی 20 و خورده ای درصدی که به نفع جمهوری اسلامی بود.
اما وقتی تاریخ جمهوری اسلامی را همینگونه به پیش میرویم، میبینیم که دوباره و دوباره این چاشنی سرکوب و ترس هی قدرتمند و قدرتمند تر میشود.
یعنی وقتی مثلا ما مواجه میشویم با جمهوری اسلامی برای مواجهه با حالا احزاب دیگری که در ایران قدرتمند بودند، باز این چاشنی سرکوب و ترس است که میداندار میشود.
یعنی وقتی میرسیم به مواجهه بین جمهوری اسلامی و مجاهدین، باز هم چاشنی سرکوب و ترس هست که سعی میکند مردم را از آن خود کند.
این نگاه جمعی و پر از ارعاب در جای خودش بنشونه.
یعنی اگر اتفاقات سال 88 افتاد و حالا اون.
تضادهایی که میان جمهوری اسلامی و مجاهدین بر سر قدرت بود، اون جنگ قدرتی که بین این دو نگاه شبیه به هم شکل گرفت باعث شد تا جمهوری اسلامی قدرتمندانه سرکوب رو به پیش ببره و ترس رو در دل مردم جای بده.
حالا این مبحث ترس و سرکوب رو داشته باشیم که سر درازی داره و تا امروز هم در زندگی ما جاری و ساری است.
بریم یه مقداری هم نزدیک بشیم به مفهوم جنگ و جهاد.
گفتم که سعی کردیم در این قسمت مشخص در باب این سه عنوان در کنار هم صحبت بکنیم تا این برنامه موجز تر بشه و قسمت های بیشتری نداشته باشه.
هر چند که میشد در باب این جهاد به صورت مفصل صحبت کرد.
وقتی ما در باب جمهوری اسلامی صحبت میکنیم، قاعدتا همه معنای جمهوری اسلامی برگرفته از اسلام هست.
یعنی ما چیزی فارغ از اسلام رو در جمهوری اسلامی نمیبینیم.
با توجه به این موضوع مشخصی که باید همه بدونن و موضوع قابل درکی هست و جز واقعیت جمهوری اسلامی هست یعنی جز واقعیت عیان نیست که کسی نمیتونه اون رو کتمان کنه.
اینکه جمهوری اسلامی و اسلام به هم گره خورده اند، هر دو یک معنا را دنبال می کنند.
اصولا دلیل ذاتی وجود جمهوری اسلامی همین عنوان اسلام هست.
خب ما می دانیم که اسلام و جمهوری اسلامی مترادف با هم هستند.
وقتی می خواهیم نزدیک بشویم به عناوین جمهوری اسلامی پیرامون این سلطه گری و هژمونی هم قاعدتا یکی از عناوین اصلی اسلامیست که در اینجا هم میدان دار می شود یعنی همان جهاد.
همان جهادی که من در ویژه برنامه های مختلفی که پیرامون اسلام مثل شناخت اسلام صحبت کردم، درباره اش مفصلا صحبت کردم.
اینکه اسلام یکی از مبانی عمده خودش را از دل جهاد می گیرد.
یعنی ما مواجه می شویم با یک دینی که حالا قرار هست این سلطه گری خودش را به واسطه جهاد به پیش ببرد.
یکی از ارکان مهم دین خودش همین جهاد را قلمداد می کند.
حالا اگر قرار هست مردم دنیا را رو به این دین تازه ظهور دعوت بکند.
قرار نیست که تبلیغاتی بکند در باب باورهاش صحبت بکنه، حالا یارکشی بکنه از دل مردم، حالا بگه من به این مبانی معتقد هستم.
مردم بیایید و به من باور بیارید.
اون عنوان اصلی ای که قرار هست مردم رو به سمت خودش جذب بکنه از دل همین جهاد شکل میگیره.
یعنی شما با آیات بیشماری در دل قرآن روبرو میشید که حالا داره در باب این جهاد صحبت میکنه.
حالا این جهاد رو تبلیغ میکنه.
خب در باب این عناوین من به کرات صحبت کردم.
یعنی شما با مفهومی مثل شهادت روبرو میشید؟
حالا در دل این جهاد داره یک کورسویی رو به شما نشون میده که یک جنگی است که هر دو سرش برای مسلمین پیروزی است.
از یک سو غلبه بر دشمن هست که حالا در دل این جهاد میتونن غلبه پیدا بکنند، قدرت سیاسی رو به دست بگیرند.
قدرت اقتصادی به دست بگیرند.
اموال اونها رو صاحب بشن.
زنان آنها را صاحب بشوند و آنها را به عنوان برده و کنیز در اختیار بگیرند.
و حالا این قدرت را در اختیار بگیرند و در نهایت به آن جایگاه اجتماعی برسند.
و فرای آن اگر هم در این جنگ شکست بخورند، قرار است که شهید بشوند و در میان سفره های خدا تا آخر دنیا هم زنده باشند و روزی بخورند.
یعنی یک جنگی که از نظر ایدئولوژی مردم را به این سمت و سو میاره تا وارد جریان دوسر برد بشن.
اون چیزی که ما عامل اصلی برای گسترش اسلام در نظر می گیریم یعنی اسلامی که از همون ابتدا به واسطه این تکیه بر جهاد وارد میدان شد، تعداد بیشماری رو با خودش همسو و همراه کرد و حالا اونها به واسطه این همسویی تونستن کشور های بیشماری رو هم تحت سلطه خودشون در بیارن.
ایمانی که به واسطه یک نگاه پیروزمندانه وارد میدان شد.
حالا افرادی که میاومدن و وارد این میدان میشدند میدونستن که اگر به میدان جنگ برن در نهایت میتونن یا پیروز بشن یا شکست بخورن و اگر پیروز بشن تمامی منافع رو برای خودشون میکنن و قدرت سیاسی میگیرن و سلطه گر میشن و غلبه میکنن به اقوام پیرامون خودشون.
حالا صاحب جاه و منصب و قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی میشن و اگر هم شکست بخورن قرار هست که به عنوان سرباز خدا در یک دنیای نادیده ای به اون درجات بالا برسن.
به عنوان شهید به حساب میاد.
حالا با این ایمانی که ساخته میشه افراد بی شماری هم وارد این میدان میشن.
فرای اون ما داریم در باب یک دنیایی صحبت میکنیم که حالا یک جماعتی که ضعیف هستن از نظر اقتصادی جایگاهی ندارن.
حالا با وارد شدن به این میدان جهاد میتونن آینده ی خودشون رو تغییر بدن.
همون اتفاقی که در صدر اسلام افتاد یعنی یک قومیتی تحت عنوان قوم عرب که اون زمان قدرتی نداشت چه از لحاظ سیاسی و چه از لحاظ اقتصادی.
حالا با وارد شدن به میدان اسلام و درگیر شدن در دل جهاد حالا مبدل به یک قوم ثروتمند و قدرتمند شد.
حالا تبدیل شد به یک قدرتی که بخش عمده ای از جهان رو تحت سلطه خودش گرفته بود.
حالا اینکه به عنوان یک نگاه اصلی در دل اسلام شناخته میشه تحت عنوان جهاد، یکی از اون ارکان سلطه گری جمهوری اسلامی هم هست.
خب شاید برای آدم سوال پیش بیاد که چرا جمهوری اسلامی با همین عنوان اصلی جهاد شروع به حمله نمیکنه؟
چرا کشور های بیشماری رو نمیگیره؟
خب قاعدتا به واسطه شرایطی است که در جهان دگرگون شده.
یعنی امروز رو شما نمیتونید با 1400 سال پیش مقایسه بکنید.
امروز اون دوران نیست.
به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم شرایط دنیا تغییر کرده و خیلی هزینه آور هست.
جنگ آوری در جهان.
اصولا هم می بینید که در انتهای تمامی این جنگ ها یعنی مثلا جنگ آمریکا رو در نظر بگیرید با ویتنام، جنگ آمریکا با افغانستان و عراق یا همین جنگ روسیه و اوکراین.
در نهایت حتی پیروزمندان هم اون منافع لازم رو نمی تونن ببرن.
یعنی در نهایت آمریکایی هست که با هزینه کردن بسیار در افغانستان باز هم باید برگرده به کشور خودش.
یعنی این دوران، اون دوران گذشته نیست.
پس اگر می بینید که جمهوری اسلامی با توجه به اون قدرت سلطه گری که تحت عنوان جهاد می شناسیم به همه کشور ها حمله نمی کنه، یک دلیلش این هست تغییر جهان امروزی فارغ از این قدرتی است که در اختیار نداره.
یعنی شما جمهوری اسلامی رو نمی تونید امروز به عنوان یک حکومت قدرتمند در نظر بگیرید که قدرت داشته باشه تا به خیلی از کشورها حمله کند.
نهایتا شاید بتواند به یک کشور کوچکی در کنار خودش حمله کند که آن هم قاعدتا برایش منافعی نخواهد داشت.
پس یک دلیل این قدرت نداشتن نظامی نیست.
یک دلیل هم تغییر کردن جهات است.
اما ماهیت این نگاه جهادی در دل جمهوری اسلامی وجود دارد.
چرا که وقتی شما نزدیک می شوید مثلا به جنگ ایران و عراق می بینید که چگونه جمهوری اسلامی در طول این جنگ به نوعی تغذیه کرده از جنگ ایران و عراق.
این جمله معروف که ما از خمینی می شنویم که می گوید جنگ نعمت است، این همان ایدئولوژی را دارد مطرح می کند.
اینکه تا چه اندازه به جهاد بها می دهند.
چرا که شاید در آن دوران اگر این جنگ اتفاق نمی افتاد شرایط دگرگون می شد.
اصولا درگیر شدن با این جنگ برای جمهوری اسلامی منافع بیشماری را داشت که.
دیگه ناکارآمدی این ها رو به نوعی روش سرپوش گذاشت.
یعنی از همون ابتدا وقتی جمهوری اسلامی قدرت رو به دست گرفت، توان این رو نداشت که یک کشور سی و چند میلیونی رو اداره بکنه.
اما دیدید که به واسطه وجود این جنگ حالا می تونه سرپوش بذاره بر تمام کاستی های خودش.
حالا اگر شرایط اقتصادی وحشتناک هست میتونن بلافاصله بهانه بکنن که جنگی در میان هست.
اون چیزی که بعد از پایان جنگ هم ادامه پیدا کرد یعنی اگر تورم در اون دوران هم دو رقمی بود، در این دوران هم دو رقمی هست.
حتی بعد از گذشت سی سال از جنگ.
اما در اون نقطه ابتدایی که حالا یک جماعت بی شماری بودند که یک امیال و آرزوهایی را در سر پرورانده بودند که حالا قرار هست یک انقلابی شکل بگیره و همه و همه به رفاه برسند، حالا با سرپوشی تحت عنوان جنگ و جهاد میتونستن براش بهانه ای داشته باشن باشند که بگویند اگر ما به آن جایگاه هایی که قولش را دادیم نرسیدیم به واسطه همین جنگ است.
فرای آن، این احساس جنگ و جهاد، آن رشته بیمار باورمندی به ادیان را در دل مردم بیشتر و بیشتر زنده می کند.
یعنی می بینید که چگونه جمهوری اسلامی که حالا با یک کشور مسلمان وارد جنگ شده، یعنی عراق هم جزو همان کشور های مسلمان هست که اتفاقا یک بخش عمده ای شیعه هم دارد؟
یعنی حتی ما در مذهب هم با این ها مشترک هستیم ولی وقتی وارد جنگ می شوند.
حالا تصویر می کنند که لشکر در برابر لشکر کفار هست.
حالا سعی می کند یک تلنگری به آن رشته ی بیماری که در دل این افراد مومن وجود دارد را بیدار کند.
تا حالا آن هذیان و توهم مذهبی را بیشتر و بیشتر در آن ها بیدار کند.
از این ها هم استفاده می کند تا این ایدئولوژی را بهتر و بیشتر به پیش ببرد.
پس وقتی ما به مفهوم جهاد نزدیک می شویم می بینیم که تا چه اندازه به جمهوری اسلامی کمک کرده.
فارغ از اتفاقاتی که در بین جنگ ایران و عراق افتاد، فارغ از این که بعد از دو سال می توانست این جنگ خاتمه پیدا بکند و در همان برهه ای که خرمشهر آزاد شده بود و خیلی از کشور های عربی حاضر به غرامت دادن به ایران بودند، می توانست این جنگ را پایان بدهد.
ولی دیدید که چگونه تفکر اسلامی قدرتمند در نگاه جمهوری اسلامی میدان دار شد و جنگ، جنگ شد شعار اصلی و برای رسیدن به قدس خواستند که راه را از کربلا به پیش ببرند و عراق را از بین ببرند و بروند و قدس را بگیرند.
اما فارغ از آن نگاه به جنگ ایران و عراق می بینید که در طول این سالیان هم باز هم این فرهنگ جهادی میداندار اصلی تفکرات جمهوری اسلامی هست و سلطه گری جمهوری اسلامی توسط همین جهاد طلبی داره به پیش میره.
یعنی همون هلال شیعی که ما درباره اش صحبت کردیم که حالا جمهوری اسلامی با این ایدئولوژی تازه خودش سعی میکنه که در منطقه یک هلال شیعی بوجود بیاره که حالا جنگ های نیابتی رو به پیش ببره.
حالا میبینید که چگونه در کشور های مختلف مثل سوریه، مثل یمن و دیگر کشورها جمهوری اسلامی نیرو میفرسته و نیروهایی رو جذب میکنه و مزدورانی رو به سمت و سوی خودش میاره تا این فرهنگ جهاد و جنگ طلبی باز هم به پیش بره و به نوعی سلطه گری خودش رو حتی در مباحث داخلی هم با همین عنوان ها به پیش ببره.
یعنی وقتی ما مثلا مواجه میشیم با نگاه جمهوری اسلامی پیرامون سوریه، حالا میبینید که بزرگترین شعار ها در این راستا هستش که ما باید جنگ رو خارج از خاک خودمون در سوریه به پیش ببریم تا مثلا دچار حمله ی داعش نشیم.
باز هم با اتکا به همون جهاد و جنگ و همون عنوان ایدئولوژی که جزو عناوین اصلی هژمونی جمهوری اسلامی و خود اسلام هست، سعی میکنن که این راه رو به پیش ببرن و امروز هم دارن همین داستان رو به پیش میبرن با جنگ های نیابتی ای که انجام میدن و با اتفاقات ریز و درشتی که نقش میدن.
حالا در اینجای بحث میتونیم باز دوباره برگردیم به همون مبحث سرکوب و ترس و سرکوب و ترسی که گفتیم.
از همون ابتدا جمهوری اسلامی با تکیه بهش به نوعی سلطه گری خودش رو ثابت کرد و در طول این سالیان هم سعی کرد با همین عناوین مشخص این حکومت رو به پیش ببره.
نظام سیاسی که اصلا استوار بر این سرکوب و ترس هست.
اون ابتدا اون مدرسه رفاه و اون از میان بردن سران قدرتمند حکومت پیشین بعد از اون اتفاقاتی که در سال 88 افتاد و اون مجادلاتی که میان جمهوری اسلامی و مجاهدین بود و یا سرکوب مثلا احزاب کمونیستی ایران مثل حزب توده و دیگر احزاب اینجا سعی کرد که با سرکوب و چاشنی ترس مردم رو به نوعی سرجای خودشون بنشونه.
اما اینها بیشتر و قدرتمند تر ادامه پیدا کرد تا ما.
رسیدیم به سال شصت و هفت.
خوب قاعدتا وقتی به سرکوب و ارعاب در دل جمهوری اسلامی نظری داشته باشید، سال شصت و هفت براتون پر رنگ ترین سال ها خواهد بود.
اینکه یک حکومتی تحت عنوان جمهوری اسلامی، اسرای خودش و کسانی که زندانی هستند در زندانی های عقیدتی سیاسی هستند، در زندان های جمهوری اسلامی رو به سادگی با یک دادگاه چند دقیقه ای اعدام بکنه و بکشه.
یعنی با دو سه تا سئوالی که جوابش اگر منفی باشه از نگاه جمهوری اسلامی اینها رو به تیغ تیز بسپره.
خب این یکی از اون چاشنی های اصلی ست برای سرکوب و تزریق ترس در دل مردم.
خب ما مواجه می شیم با سال شصت و هفتی که حالا جمهوری اسلامی بی پروا وارد این میدان شده تا با حکم حکومتی خمینی خیلی ساده ای مردم رو این کسانی که زندانی های سیاسی بودن، زندانی های عقیدتی بودن رو از میان ببره.
آیا شما به اسلام باور دارید؟ خیر. اعدام.
آیا شما به گروه سابق خودت باور داری؟ خیر. اعدام.
سوال هایی از این دست و پاسخ هایی که منجر به مرگ میشه.
شاید اون دوران هم مردم ایران همسوی با جمهوری اسلامی بودن.
یعنی منظور اون اکثریت غالب بوده که خب قاعدتا با جمهوری اسلامی همسو بودن و دل به این سرکوب ها داده اند.
اما این چاشنی که به نوعی هویت جمهوری اسلامی را ساخته، یعنی سرکوبگری و ترس و ارعاب، نوعی ماهیت اصلی جمهوری اسلامی را پدید آورده و همواره همراهش خواهد بود.
حال اگر ما برسیم به دورانی که مثلا در دهه هفتاد شکل می گیرد و آن بخشی از روشنفکران ایرانی که حالا سعی می کردند یک انتقادات کوتاه و کوچکی هم داشته باشند، به ساختارهای جمهوری اسلامی دوباره منجر می شدند با همین ماهیت اصلی جمهوری اسلامی.
آن چیزی که در آن دوران مردم به آن فکر نمی کردند.
حالا مردمی که احساس می کردند باید دشمنان ما از میان برداشته شوند، به هر شکلی که هست، حالا دشمن را آن روزگاران هر کسی تعریف می کردند، احزاب کمونیستی تعریف می کردند یک حزبی مثل مجاهدین خلق مثلا تصویر می کردند و حالا جمهوری اسلامی با سرکوب کامل میاومد و اینها رو از میان برمیداشت و مردم هم باهاش همسو بودن.
حالا اگر دایره تغییر بکند و منتقدین تغییر بکنند باز هم همان سرنوشت را خواهند داشت.
حالا وقتی می رسیم به دهه هفتاد، حالا می بینیم که بخشی از روشنفکران یا بخشی از باورمندان دیگر ادیان نسبت به این ساختار انتقاد هایی دارند.
انتقاد های خیلی کوچک.
انتقاد هایی که نه به بنیان و اصل این نظام، نه به بنیان مثلا به نگاه های اسلامی و نه به هژمونی غالب جمهوری اسلامی، بلکه به موضوعات پایین تری اشاره دارد.
اما باز هم پاسخ همان نقطه اصلی است.
همان المانی است که سلطه گری جمهوری اسلامی را شکل داده و سرکوب است.
حالا شما مواجه می شوید با قتل های زنجیره ای.
حالا می بینید که جمهوری اسلامی چقدر ساده چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور دست به سرکوب و کشتار معترضین می زند.
این داستان ادامه پیدا می کند.
اگر ما مواجه با سال 80 میشیم که حالا به واسطه مثلا بستن چند روزنامه دانشجویانی هستن که به میدان میان به واسطه شرایط بد و نابسامانی که در کشور وجود داره، به واسطه خفقان سیاسی که در کشور وجود داره، به واسطه همون کشتارهایی که اتفاق افتاده تحت عنوان قتل های زنجیره ای و قتل روشنفکران.
حالا باز هم پاسخ حکومت همون سرکوب وحشیانه هست.
حالا مواجه می شید باز هم با همون تصاویری که از روی پشت بام به سادگی دانشجویان رو هم به زمین بندازند و بکشند.
حالا مواجه می شید با فاجعه ای که مثلا در کوی دانشگاه اتفاق می افته.
با تعداد بی شماری که به زندان های طویل مدت محکوم می شن.
دوباره همون چاشنی سرکوب هست که میدان دار می شه.
حالا چاشنی ترس قرار هست که به دل مردم به نوعی تزریق بشه.
حالا قرار هست که مردم با اون روحیه ای که جمهوری اسلامی و ماهیت جمهوری اسلامی را شکل داده روبرو بشن.
حالا اگر ما نزدیک بشیم به سال 57 می بینیم که جمهوری اسلامی بی پرده داره دیگه این تصویر خودش رو نمایان و عریان به مردم نشون میده.
یعنی وقتی شما مواجه میشید با جمهوری اسلامی در سال هشتاد و هشت که در اخبار صدا و سیما درباره تجاوز به مردان صحبت می کنه، حالا نشون میده که چگونه سعی میکنن با ارعاب مردم را به جای خودشون بنشونن.
حالا من سعی می کنم تمامی ترسی رو که می تونم رو تولید بکنم.
شما وقتی با حکومت هایی تحت عنوان جمهوری اسلامی و شبیه به جمهوری اسلامی روبرو میشید، همواره سعی می کنید که این ترس رو در دل مردم بیشتر و بیشتر و قدرتمند تر جا بده.
یعنی همواره در دل این حکومت ها مثلا حکومت های شبیه به جمهوری اسلامی مثل آلمان نازی مثل نمی دانم.
اتحاد جماهیر شوروی اصولا سعی می کنه که پیرامون وزارت اطلاعات خودش که حالا هر نامی می تونه داشته باشه یه سری دروغ های یه سری شایعاتی رو به وجود بیاره.
شایعاتی که ترس رو در دل مردم بیشتر و بیشتر کنه.
چون این چاشنی ترس هست که می تونه مردم رو بر جای خودشون قرار بده و باعث انفعال و سکوت اون ها بشه و جمهوری اسلامی هم قاعدتا از این قاعده مستثنی نیست.
سعی کرده در طول این سالیان یک چهره پلید و شیطانی و وحشتناک و پر از ترسی رو تصویر بکنه از وزارت اطلاعات، از اطلاعات سپاه که حالا سعی بکنه با چاشنی ترس مردم رو به جای خودشون بنشونه.
با استفاده از سرکوب وحشیانه این حکومت رو بر جای خودش نگه داره.
اتفاقاتی که در سال نود و شش می افته در نود و هشت می افته.
در همین اتفاقات اخیر BBC می افتد.
همواره جمهوری اسلامی سعی کرده از همان متدی که از ابتدا نوشته راه را به پیش ببرد.
سرکوب حداکثری و چاشنی ترس یعنی حتی ما مواجه میشویم با موضوعاتی که عیان مطرح میکند.
ترس هایی که سعی میکند عیان با مردم در میان بگذارد.
خیلی از اخباری که بیرون می آید خود جمهوری اسلامی هم سعی در گسترشش دارد.
اگر چیزی در باب وحشی گری مثلا نیروهای نظامی جمهوری اسلامی مطرح میشود در باب وزارت اطلاعات و بازجویی هایش مطرح میشود.
خود جمهوری اسلامی هم سعی میکند به اینها دامن بزند و آنها را قدرتمند تر کند چرا که میداند با استفاده از این قوه ای که برای خودش ساخته میتواند مردم را ساکت بکند.
مثلا وقتی مواجه میشویم با یک همچین اتفاقاتی می بینیم که جمهوری اسلامی از اعدام برای ارعاب مردم استفاده میکند. میکنه.
خب ما با یک ساختاری در جمهوری اسلامی روبه رو هستیم که پایه های اصلی سلطه گری خودش رو بر پایه همین سرکوب جمعی مردم گذاشته بر پایه تزریق ترس در دل مردم گذاشته.
پس قاعدتا با استفاده از این عناوین سعی میکنه که سلطه گری خودش رو به پیش ببره.
وقتی ما در باب این هژمونی صحبت کردیم از همون ابتدا در این ویژه برنامه مفهوم عناوینی بود که جمهوری اسلامی با توسل به اونها چه شکل گرفته و چه تونسته ادامه پیدا بکنه.
یکی از اون عناوین قدرتمند هم همین قضیه سرکوب هست.
کوچکترین اعتراضاتی که در ایران شکل بگیره تحت هر عنوانی با بدترین سرکوب ها رو به رو میشه.
یعنی حتی اگر معلمینی باشند که به حقوق نرسیده خودشون اعتراض داشته باشند باز هم به وحشیانه ترین شکل سرکوب میشن.
این یک اولتیماتومی است برای تمام مردم.
در این کشور یعنی ما با کسی شوخی نداریم.
ما قرار هست همه رو اینگونه سرکوب بکنیم.
یعنی اگر شما مواجه میشید با اتفاقاتی که مثلا در سال نود و هشت می افته، حالا در سال نود و هشت اعتراضات جمعی اون استارت و شروع و پایه اش به واسطه گران شدن قیمت بنزین هست اما باز هم جمهوری اسلامی بدترین رفتارها رو انجام میده چرا که این رو تبدیل به یک خط مشی اصلی در ایدئولوژی خودش کرده که حالا من برای اینکه بتونم بقا داشته باشم باید سرکوب بکنم.
باید ترس رو به دل مردم راه بدم.
بلافاصله با اخبار اعدام سعی میکنه مردم رو به جای خودشون بنشونه.
حتی خودش دامن میزنه.
یعنی مثلا اگر یک شخصی بی گناه هست، یک جماعت بیشماری و مردم اون کشور باور دارند که اون بی گناه هست، افکار عمومی به سود اون آدم هست باز هم جمهوری اسلامی رو اعدام میکنه تا نشون بده این قدرت سلطه گری در اختیار اوست.
یکی از المان های اصلی به وجود آورنده این ایدئولوژی بوده.
این سرکوب، این ترس و حالا هم سعی می کنه درش به پیش بره و قدرت خودش رو به نهایت به عموم مردم نشون بده.
در نهایت ما مواجه میشیم به این ترکیبی که حالا از سرکوب و ترس می شناختیم و در نهایت به یک جهادی تبدیل شده که حالا قرار هست که این جهاد جمهوری اسلامی در برابر مردم و معترضین باشه.
یعنی در نهایت ما با اسلامی روبه رو هستیم که جهاد رو تصویر میکنه برای مقابله با دشمنان.
حالا دشمن جمهوری اسلامی.
منظور این نیست که هم وطن یا غیر هم وطن او باشه.
چرا که اصولا وطنی که برای جمهوری اسلامی تعریف شده قاعدتا هم باوران او هست.
اینو من بارها بهش اشاره کردم.
اینکه ما وقتی در باب جمهوری اسلامی صحبت میکنیم قاعدتا هم وطن جمهوری اسلامی و اون نگاه جمهوری اسلامی، اون او لبنانی است که مثلا باورمند به ولایت فقیه هست.
در لبنان زندگی میکنه.
ولی هموطن جمهوری اسلامی ست.
یا اون عراقی ست که مثلا اینگونه باور داره؟
نیروهای نیابتی ست که در کشورهای مختلف برای جمهوری اسلامی میجنگند.
اینها هموطنان اصلی جمهوری اسلامی هستند و نه جمهوری اسلامی.
با کسی که به این باور اسلامی باور نداره و در برابر اسلام داره تبلیغ میکنه.
در پی از میان بردن جمهوری اسلامی و اسلام هست رو که هموطن خود نمیدونه.
حال اینکه هر دو ایرانی باشن.
پس حالا ما با یک معنای تازه ای در دل جمهوری اسلامی روبرو میشیم که این سرکوب و این ترساندن مردم در نهایت مبدل به جهاد با خود مردم میشه.
حالا اون فلسفه ای که باورمند از جمهوری اسلامی تحت عنوان جنگ میرسه به این که باید در برابر همین مردم و معترضین هم جنگ و جهاد کرد.
خب قاعدتا میشه در باب این مساله بیشتر و بیشتر صحبت کرد و ما سعی کردیم موجز در این قسمت درباره اش صحبت کنیم و در قسمت های آتی هم سعی میکنیم در باب المان های دیگری که این هژمونی جمهوری اسلامی را ساخته صحبت کنیم و در نهایت هم سعی میکنیم بیشتر و بیشتر پیرامون مباحث ایران صحبت کنیم.