سلام دوستان من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان است.
با شما هستم.
این قسمت دوم از ویژه برنامه برساخت های انسانی است و ما قراره تو این قسمت در باب خدا و طبقاتی صحبت کنیم.
ممنون که همراه من هستید.
خب دوستان تو این ویژه برنامه مشخص ما در باب برساخت انسانی صحبت میکنیم و تو این قسمت هم خب قاعدتا در باب خدا و طبقات قراره صحبت کنیم.
اما ما در قسمت ابتدایی سعی کردیم یک توضیح و تفسیر پیرامون این برساخت ها داشته باشیم و حالا هم موجه.
سعی میکنیم یه اشارتی داشته باشیم تا وارد بحث مشخص مون در این قسمت بشیم.
قاعدتا وقتی ما در باب برساخت ها صحبت میکنیم تمام عناوین، ارزش ها، هنجارها، نهادها، باورهایی که انسان به وجود آورده هست، موضوعاتی که گاها پای در ذات و واقعیت دارند و بعضی اوقات هم ندارند.
تمامی این عناوین را ما برساخت میشناسیم.
موضوعاتی که گاها در تضاد مشخصی با طبیعت و ذات هم قرار میگیره و هم تکمیل کننده ی اون هست و هم به واسطه غرایز به وجود اومده و حالا سعی کرده یک نظم و ساختاری به زندگی جمعی انسانها بده.
عناوینی که همه ما میشناسیم مثل خدا و ادیان، مثل سیاست، مثل اقتصاد، هنر، اخلاق و موضوعات مشخص.
اما موضوع این هستش که وقتی ما در باب این برساخته ها صحبت میکنیم همه چیز رو خلاصه به این عناوین مشخص نمیدونیم.
انسان ها حتی در زندگی شخصی خودشون هم برساخت هایی رو به وجود می آورند و اینکه ما میدونیم برساخت ها ریشه ی مشخص در راستای زندگی بهتر داره حال چه جمعی چه شخصی.
یعنی انسان ها سعی میکنن برای بهتر زندگی کردن خودشون این برساخت ها رو به وجود بیارن.
اینکه آیا استدلال و منطق درستی پشت این هست موضوع ما نیست.
موضوع این هستش که اون شخص، اون نگاه، اون اجتماع، اون دایره مشخص این نگاه رو داره و میل به بهتر زندگی کردن رو در خودش میبینه.
حال با هر تعریفی که خودش بهش باور داره.
ما این رو تحت عنوان این برساخت میشناسیم.
و اما خدا، طبقات و ادیان عناوینی که قرار هست در این قسمت مشخص دربارش صحبت بکنیم.
یکی از اون برساخت های مهمی که زندگی ما رو تحت تاثیر خودش قرار داده، زندگی شخصی ما رو در طول تمام این زیستن های جمعی در تمامی عناوین مشخص، در زندگی روزمره، در قانون و غذا، در حکومت، در سیاست، در اقتصاد، در تمامی این عناوین زندگی ما رو تحت تاثیر خودش قرار داده.
مفهومی تحت عنوان خدا.
من در ویژه برنامه مشخصه خدا سعی کردم در باب این مساله خیلی بیشتر و مفصل تر صحبت بکنم.
اما در این قسمت مشخص و این معنایی که ما تحت عنوان برساخت های انسانی میشناسیم هم قاعدتا باید صحبت بکنیم.
چرا که یکی از عناوین مهم و برجسته در دل برساخت های انسانی همین مفهوم خدا هست.
خدایی که قاعدتا ما به واسطه ی ادیان میشناسیمش.
پس این گره خوردگی رو در این معانی خواهیم داشت.
فرای اون وقتی ما درباره خدا صحبت میکنیم، قاعدتا نگاه به خدا و این باور به خدا عناوین بیشماری رو در دل خودش بازتولید کرده و ما شاهد این زایش پرتکرار معانی و برساخت ها در دل خود خدا هستیم.
یکی از اون عناوین مهم و بزرگ طبقات هست.
یعنی شما وقتی نزدیک به مفهوم خدا میشید حالا شاهد این مفهموم مشخص طبقات هستید که دارای هی هم بازتولید میشه.
در همه جا مدام بازتولید میشه اما برساختی به نام خدا و آفرینش اون توسط انسان.
یعنی ما وقتی داریم در باب این برساخت مشخصی صحبت میکنیم، میدونیم که این عنوانی است که انسان پدید آورده.
انسانی که اون رو بی دلیل به وجود نیاورده یعنی همتای چیزی که ما در قسمت اول در باب ریشه های شکل گیری این برساخت ها صحبت کردیم.
این بار هم می دانیم که این یک ریشه ی مشخص دارد.
یعنی انسان ها به واسطه ی زیست جمعی خودشان دست به آفریدن این برساخت مشخص و این خود زدند.
چرا که انسان قاعدتا پر از نیازهاست، پر از نادانی هاست، پر از ناتوانی هاست.
به خصوص وقتی شما تاریخ رو به عقب بر می گردانید.
حالا انسان مدرن امروزی رو نگاه نکنید.
شما برگردید به دورانی که زیست سخت تر و سخت تر از امروز بوده.
به دورانی که انسان غارنشین بوده، چیزی برای خوردن نداشته، آشامیدن نداشته، پر از ترس های بی حد و حصر بوده و این حجم وسیع از ناتوانی رو در خودش میدیده.
حالا یک انسان در اون شرایط مشخص، اون تصویر مشخصی که ما می تونیم برای خودمون ترسیم بکنیم، یک انسانی که نشسته هیچ دانسته ای نسبت به جهان پیرامون خودش نداره.
نمی دونه کجاست؟
کجا زندگی می کنه؟
اصلا این موضوعات مشخص در جهان چه معنایی دارند؟
وقتی مثلا بارونی می باره، وقتی رعد و برقی میزنه، وقتی سیل میاد زمین لرزه ای میشه، هیچ شناختی نسبت به این موضوعات نداره.
وقتی در تنهایی خودش قرار می گیره حالا صدای مشخص حیوانات رو میشنوه.
در اون تنهایی، در اون سکوت پر از ترس میشه.
لبالب از ترس میشه.
حالا میدونه که توانایی لازم رو نداره ولی قدرت خودش رو در برابر طبیعت میبینه.
در برابر دیگر حیوان ها میبینه، میدونه که قدرتی نداره و این احساس ناتوانی و ترس مدام درش بیشتر و بیشتر میشه.
قاعدتا یک حصار بزرگی از نادانی، ناتوانی و ترس تمام وجودش رو میگیره و حالا دست به آفرینش میزنه.
حالا نیاز داره تا یک سرپوشی برای این موضوعات داشته باشه و دست به آفریدن یک قدرت ماورایی میکنه.
اینکه بتونه خودش رو به نوعی آویزان قدرت به خودرو مرتبط با این قدرت.
اینجاست که ما مواجه میشیم با اون ریشه ی شکل گیری این برساخت مشخص.
اینجا اون نقطه ای است که ما میتونیم تلاقی بین واقعیت و ذات و این برساخت رو در زیست انسانی و در نگاه های انسانی کشف بکنیم.
شاهد این نگاه باشیم اینکه انسان ها با میل به ذات خودشون دست به آفرینش این نگاه و برساخت زدند.
اینکه قاعدتا میخواستن سرپوشی بر ترس ها و نادانی ها و ناتوانی خودشون بذارن پس دست به آفریدن خدا میزنن.
اینکه حالا با دستاویزی از این قدرت مشخص و لایزالی و بی انتها میتونن ترس های خودشون رو بپوشونن، میتونن نادانی های خودشون رو بپوشونن.
یعنی شما وقتی مواجه میشید با کسی که باورمند هست، مومن هست، ایمان داره او دریایی از دانایی رو انگار در اختیار داره.
شما بگو مثلا چجوری بارون میاد؟
میگه خدا میخواد بارون.
شما هر چیزی بگید یک دریای بی انتهایی از دانایی رو در اختیار گرفته.
حالا سرپوش تمام نادانی هاش رو قرار خواهد داد.
اگر پر از ترس و وحشت هست.
یک قدرت ماورایی خیلی قوی در اون بالا نشسته و داره به اون کمک میکنه.
حالا میتونه ترس هاش رو فراموش کنه.
اگر پر از ناتوانی هست کاری نمیتونه انجام بده.
قدرت در اختیارش هست.
اون قدرت یکتا یک بنده ی نظرکرده ای داره.
یک مخلوقی دارد که اشرف مخلوقات هست.
حالا میتونه با دستاویزی به این قدرت لایزالی در آسمان ها ناتوانی های خودش رو روش سرپوش بذاره.
حالا شما مواجه میشید با این ارتباط معنایی بین ذات واقعیت و آفرینش خدا.
حالا میتونه هر روز هم بیشتر و بیشتر به پیش بره.
شما ریشه ی تمام نیاز های انسانی رو در وجود خدا میبینید.
اینکه انسان نیازمند دست به خلق چنین خدایی هم میزنه.
حال نزدیک به نقش ادیان در شکل گیری و قدرتمند شدن این مفهوم خدا می شود.
یعنی از یک سو شما می دانید که انسان دوران کهن در تنهایی مداوم در دوران پیش از تاریخ، در این دوران و عصر های ابتدایی اولین انسان ها بر روی کره زمین هم قاعدتا با میل ذاتی در وجود خودشان دست به ساختن این برساخت زده اند.
در این شکی نخواهیم داشت که اصلا میل و غریزه ی انسانی به نوعی داره بهش کمک می کنه تا این رو بسازه.
حتما از این جور موضوعات شنیدید که اگر انسانی رو هم بشناسیم که از فرهنگ و تمدن انسانی به دور باشه، اون رو حذف کنید.
در یک غاری هم تنها زندگی بکنه و چیزی از دنیایمان ندونه، یک دستاویزی به اسم خدا برای خودش بوجود میاره.
این چیزی نیست که مثلا یکی بگه بگه وای چقدر عجیب!
پس خدا وجود داره در دل هایمان.
نه این موضوع ساده است.
شما اگر منطقی به مسئله نگاه بکنید می دونید که انسان پر از نیاز برای این که بتونه به نیازهای خودش پاسخ بده قاعدتا یک راه حل منطقی به وجود میاره و راه حل منطقیش هم قاعدتا یک قدرت ماورایی است و دستاویزی به اون قدرت است.
پس شما میتونید خیلی ساده بفهمید که در دوران باستان هم همچین نگاه هایی وجود داشته.
اما این نگاه ها قاعدتا نیازمند به یک دست توانگری بوده که بهش نظام بده، بهش قدرت بده، بهش اعتبار بده و قاعدتا اینجاست که ما مواجه میشیم با ادیان ادیانی که حالا سعی میکنن با به وجود آوردن شریعت نظام مند بکنند این نگاه رو، این دستاویز این برساخت رو در اختیار بگیرن و ازش منافع بیشمار برای خودشان پدید بیارن.
یک نیاز انسانی که وجود داره، برساختی که به وجود اومده و حالا یک جماعتی تشنه و گرسنه هستن تا از این استفاده و سوءاستفاده بکنن و شما مواجهه این قدرت گیری ادیان میشید.
حالا ادیان به میدان میان تا این خدارو به نوعی پرزنت بکنن به جماعت در برابر بفروشند.
حالا جماعت دست به دعا در برابر اینها ایستاده تا این خدای تازه رو بخره و در زندگی خودش جای بده.
منافع بیشماری خواهد داشت.
برای کسانی که به عنوان اولین ها وارد این چرخه ی تازه میشن.
همتای تمام مسائلی که در دنیای امروز خودمون میدونیم و میبینیم.
هر عنوان جدیدی که به جهان اضافه میشه اگر کسانی باشند که اون سر بزنگاه ابتدایی واردش بشن.
منافع بیشمار هم ازش خواهند برد.
در قاعده ی دین و نگاه به خدا هم قاعده همین شکلی است.
اولین ها سود کامل رو خواهند برد و حالا شما شاهد هستید که ادیان وارد این میدان طویل و دراز خواهند شد برای نظام مند کردن این نگاه مشخص.
و این نگاه نظام مند به پیش میره.
حالا قواعد داره، قوانین داره، اصول داره، پیامبر داره، طبقات داره و مدام در حال بازتولید این نگاه ها هست.
ارزش های تازه هنجار های تازه رو پدید میاره.
ادیان نقش کلیدی رو در موضوع خدا داشتند.
وقتی ما در باب اصولا خدا صحبت میکنیم، در باب مفهوم خدا صحبت می کنیم.
ما مواجه میشیم با مازاد های فرهنگی تولید شده از معنای خدا یعنی خدا منحصرا در مفهوم خدا باقی نمی مونه.
به عنوان مثال من اگر در طول حیات، در کتاب های متفاوت، در برنامه های متفاوت و هر جایی پیرامون خدا صحبت کردم، در باب یک موجود مشخصی صحبت نکردم.
هیچ وقت نکردم در باب اللهی که نشسته توی آسمان های مثلا عربستان داره با مردم صحبت می کنه و با محمد یک صمیمیتی داره براش قرآن می فرسته. صحبت نکردم.
در باب مفهوم خدا صحبت کردم.
یک معنای مشخص تحت عنوان خدا.
خدا به مفهوم یکتایی به مفهوم قدرت به عنوان قدرتی ماورای دیگران، لایزال بی انتها.
تمام اون تعاریفی که ما در ادیان مختلف در خدایان مختلف باهاشون روبرو هستیم، تعاریفی که در بین همه ی این ها یکسان هست.
یعنی شما اگر برید نزدیک بشید به خدایان یونان باستان یا هندو ها.
یا مثلا ادیان دیگری که در جای جای جهان وجود داره یه سری تعاریف مشخص و یکسان دارند.
اون هست که به نوعی جوهره ی ذاتی و انتهایی خدا رو پدید میاره و صحبت ما اصولا درباب اون خداست.
اون خدایی که بازتولید فرهنگ های متصاعد شده از خودش رو داره، یعنی شما مواجه میشید با خدایی که داره مدام یه سری عناوین رو بوجود میاره.
عناوینی همتای استبداد.
یعنی شما وقتی نزدیک به مفهموم استبداد میشید، این گره خوردن مفهموم استبداد با مفهوم وجودی خدا رو باهاش درگیر میشید.
تمام حکومت های تاریخی که ما تحت عنوان حکومت های مستبد میشناسیم تنها نمونه ای از اون خدای تصویرشده در دل ادیان هستند که نمونه ای خیلی ضعیف تر، خیلی ضعیف تر.
یعنی شما تمام این تعاریفی که در طول تاریخ اتفاق افتاده تمام انواع حکومت ها از امپراطوری ها در نظر بگیرید.
پادشاهی ها، پادشاهی های مطلقه، همین حکومت جمهوری اسلامی در ایران.
همه این ها اشل های کوچک شده ای از اون نگاه و اون فرهنگ خداوندی است.
این ها به شدت کوچک شده و ضعیف شده ی اون هستن.
نه حتی همتای اون هم پیاله ی اون.
نهایت اون نگاه مستبدانه.
درهمون نگاه خداوندی خلاصه میشه.
حالا ما مواجه میشیم از این بازتولید های فرهنگی که مدام داره تکرار میشه.
یعنی شما با مفهوم بردگی و بندگی روبرو میشید.
این مفهومی که متصاعد شده از معنای خدا هست، شما به عنوان یک بنده عبد عبید برده به حساب می آید.
یعنی یک قدرتی بالاتر در برابر شما و شمایی که مجبور به اطاعت هستید.
اصلا مفهوم اطاعت و فرمانبرداری همه و همه نشأت گرفته از همین معنای مشخصه خداست.
اینها اون نقاطی است که ما رو در برابر این نگاه وا میداره تا در برابرش ایستادگی کنید.
صرفا در باب یک موجود مشخص صحبت نمیکنیم.
خدا در باب این معنا و این فرهنگ تولید شده از دلش هست که صحبت میکند.
یعنی ما میرسیم به این معانی که در دل خودش جای داده.
اطاعت، فرمانبرداری، استبداد، بردگی.
عناوین بیپایانی که من در آن ویژهبرنامه مشخص خدا دربارهاش صحبت کردم.
میتوانید به آن مراجعه کنید تا بهتر و بیشتر و مفصل تر صحبت هایی که پیرامون اش کردم را بشنوید.
اما در دل این برنامه مشخص و این برساخت ما باید کم کم میل به این داشته باشیم که پیرامون طبقات صحبت کنیم چراکه یکی از اصول مهم و این برساخت های عمده ای که انسان به آن به نوعی اعتیاد دارد و مدام هم تکرارش میکند، همین مبحث طبقات است.
طبقاتی که قاعدتا از دل همین نگاه به خدا شکل گرفته.
یعنی ریشه ی ابتدایی که اتفاق افتاد و ما مواجه شدیم با معنای خدا.
حالا خدایی که نوک یک هرمی قرار میگیرد، انسان نادان و ناتوان و پر از ترس ها خود را دستاویزی برای رسیدن به اون امیال و نیاز ها در برابر اون خدا می کنه.
حالا در نهایت می دونه که یک نوک هرمی است و اون خدا اون بالا نشسته.
حالا نیاز به بازتولید طبقات داره.
من اینو بارها درباره اش صحبت کردم.
شما وقتی خودتون رو تحقیر شده می بینید چه راه حلی در برابرش دارید یا قدرتی در برابر شما بی حد و حصر در یک نوک پیکان نشسته در یک تخت بزرگی نشسته و داره به شما فرمان روایی می کنه.
شما موظف به اطاعت هستید، برده گی هستید، اسارت در برابر او هستید.
حالا برای پاسخ دادن به این هجمه بزرگ از حقارت در وجود چی کار می تونید بکنید؟
قاعدتا باید مترسکی برای خودتون بسازید.
باید کسی رو بسازید که این احساس حقارت رو به اون منتقل کنید تا به واسطه ی این حقارت در وجود او شما بزرگ بشید.
این رو بارها دربارش صحبت کردیم.
قدرت به ذات وجودیت نداره.
ضعف دیگران قدرت رو پدید میاره.
بزرگی هم معنایی نداره.
کوچکی دیگران بزرگی رو پدید میاره.
پس حالا شما شاهد این معنای مشخص هستید.
خدایی در نوک هرم این طبقه ساخته شده و بازتولید مداوم طبقات.
اگر خدا در نوک هرم وجود داره، اشرف مخلوقاتی وجود داره که از دیگران بالاتر هست.
مردی وجود داره که از دیگران بالاتر هست.
مومنی وجود داره که از دیگران بالاتر هست و.
مدام شما شاهد این بازتولید هستید در اشکال متفاوت.
در قسمت گذشته حتی صحبت کردم که انسان حتی کار رو به اندام خودش میرسونه.
یعنی در دل اندام هم طبقات به وجود میاره.
دست با ارزش تر از مغز.
با ارزش تر از قلب.
قلب با ارزش تر از نمیدونم و تا الی آخر.
یعنی این بازتولید میتونه انتهایی نداشته باشه چرا که یک فرهنگ جامعی رو به وجود آورده و حالا جماعتی هستن که مدام دارن اون رو نشخوار می کنند و تکرار میکنن. صحبت کردیم.
وقتی ما نگاه به ذات انسانی می کنیم شاهد این موضوعات هستیم.
انسان به نوعی خود را دنباله رو می داند.
میل به دنباله روی در ساده سازی دارد.
اصولا به دنبال تغییرات بزرگ نیست.
حتی شما در زندگی عادی خودتان هم با این مواجه هستید.
اصولا انسان ها خیلی ساده عادت می کنند یک عادت سخت و پر از مشکل رو ترجیح می دهند به یک تغییری که حتی شاید در دلش نکات مثبت بی انتهایی داشته باشد.
یعنی انسان میل به این عادت کردن رو داره.
پس قاعدتا خیلی ساده هم وارد این حیطه میشه.
با قبول کردنش مدام می تونه بازتولید بکنه.
فرهنگ به وجود اومده، بازتولید ها میتونن متفاوت و متغییر باشن و حالا شما مواجه میشید با این طبقات و این سلسله مراتب که مبدل به یکی از برساخت های مهم انسان میشه.
آیا اینها ذاتی است؟
آیا در ذات انسان وجود داره؟
میشه دربارش صحبت کرد؟
یعنی شما میتونید نزدیک بشید به موجودات زنده پیرامون خود نگاه کنید و ببینید آیا ذاتا این سلسله مراتب در بین موجودات دیگه وجود داره یا نه.
نهایت امر رو من براتون میگم.
شما فکر کنید که تحقیقاتی به وجود میاد و به ما ثابت میکنه که بله همینطوری که اتفاقا میکنن مثلا تمام حیوانات هم در دل خودشون نیاز به یک رهبر دارن.
باید یک رهبری اون جلو باشه تا این ها این کار رو بکنن.
خب اگر احمقانه است احمقانه است.
چرا باید ادامش بدیم؟
حتی اگر علم ثابت بکنه همچین چیزی وجود داره و این یک میل ذاتی در وجود انسان هاست، باید شکسته بشه.
قرار نیست که ما محدود به ذات خودمون بشیم.
اگر جایی این تضاد رو میبینیم و احساس میکنیم که میتونه به ما لطمه بزنه، به زندگی ما لطمه بزنه و به زندگی جمعی لطمه بزنه، قاعدتا باید اون شکسته بشه و از بین بره.
باید یک نگاه تازه ای به وجود بیاد.
همون مبحثی که پیرامون پویایی صحبت کردم.
پیرامون تکامل صحبت کردم.
اینکه ما نیاز داریم در پویایی باشیم نه، باید ایستا باشیم.
نباید خود را درون نگاه های منجمد حذر کنیم.
نباید اینقدر دگم زندگی را به پیش ببریم.
اگر در ذاتمون هست میتونیم تغییرش بدیم.
میتونیم نگاه جدیدی رو بهش اضافه کنیم.
اما قاعدتا ما در دل مفهوم خدا مواجه میشیم با این فرهنگ های مازادی که بوجود آورده و در نهایت طبقات و سلسله مراتبی که قدرتمند هم داره به پیش میره.
حالا شما وقتی میاید و نزدیک به این طبقات میشید میبینید که این طبقات در همه جا نقش داره.
در اجتماع، در سیاست، در زندگی شخصی شما مواجه میشوید با این طبقاتی که مدام دارد بازتولید میشه، در همه جا هست و قدرتمندانه هم پیش میره.
شما شاهد این طبقات اجتماعی هستید، طبقات اقتصادی هستید، فقیر و غنی بوجود میاد.
از اون سمت میبینید که مدام در دل نژادها بازتولید میشه.
در دل رنگ پوست بازتولید میشود، در دل جنسیت بازتولید میشه و اصولا هیچ انتهایی نمیشه برایش تصور کرد چرا که گفتیم وقتی یک عنوان مشخص وارد حیطه فکری انسانی میشود، بازتولید های بعدی اش در اختیار ما نیست.
شما وقتی مثلا در باب اعدام صحبت میکنید، یکی از موضوعات مشخص وقتی قبول میکنید که اعدام وجود داشته باشد، اینکه در آتی چه کسی رو اعدام بکنند در اختیار شما نیست.
اینکه آیا فردا کسی که مبارز است را اعدام کند احتمال دارد که بوجود بیاید چرا که شما اصل و بنیان این اعدام را قبول کردید.
حال اینکه یک روز جماعتی تعریف کردند که متجاوزین را باید اعدام کرد و برایش استدلال های بی انتهایی هم آوردند و در نهایت توانستند اکثریت را در اختیار بگیرند یا مستبدانه این قانون را به پیش ببرند.
حالا اگر جماعتی بتوانند با استدلال های قوی تر، با نگاه تازه تر، با فرهنگ سازی های تازهتر کاری بکنند که مبارزین تبدیل به خائنین بشوند و خائنین مجازات اعدام داشته باشند، اجتناب ناپذیر است.
کسی نمی تواند در برابرش بایستد.
چرا که این اصل قبول شده است.
حالا وقتی در باب طبقات صحبت می کنیم هم اوضاع به همین شکل است.
یک روز شما طبقه ای تحت عنوان خدا و مومنین و کافرین و منکرین و زنان و مردان بوجود آوردید.
فردا هم میتواند جماعتی بگه که مثلا ما به واسطه نوع چشممون با دیگران متفاوتیم، ما با ارزش هستیم و دیگران بی ارزش.
این در اختیار شما نیست چرا که قاعدتا استدلال ها می تونه تغییر کنه و نگاه ها تغییر کنه، منطق ها تغییر کنه و در نهایت قراره که یک جماعتی به آن باورمند باشند و باورمند هم پیدا میشه.
اینقدر باور های بی معنا در جهان شکل گرفته و قدرتمند شده که انتهایی هم نداشته.
پس ما می دونیم که همچین احتمالی هم وجود داره و حالا شاهد این طبقات در اجتماع هستیم.
در سیاست هستیم و مدام هم دارن تکرار میشن.
وقتی ما در باب مبحث خدا و این برساخت خدا صحبت میکنیم در نقطه ابتدایی می دانیم که نیاز ابتدایی باعث بوجود آمدنش شده.
ما می دانیم که انسان ها به واسطه آن نگاه ذاتی توانسته اند این را بوجود بیاورند.
ما می دانیم که ادیان باعث قدرت گیری و نظام مند شدن این نگاه بوده.
ما می دانیم که مازاد های فرهنگی داشته.
اصلا مفهوم خدا در دل خودش فرهنگی را پدید آورده که اتفاقا نقطه اتصال ما در برابر خدا همین فرهنگ پدید آمده است.
یعنی شما یک کینه شخصی با یک خدایی ندارید که با یک الهی در حال ستیز نیستید.
شمشیر بردارید باهاش بجنگید.
با اون مفهومی است که اون خدا به وجود آورده.
با اون مفهومی که مثلا یک روز تصویرش خدا در آسمان رو داده و یک سری عبد و عبیدی که میرن دور خونه میچرخن و در نهایت سجده میکنند و نماز میخونن.
فردا روز یک آخوندی که نمادی از اون هست میشینه لب یک ایوانی و یک جماعتی دور تا دور میان و به دستش بوسه میزنند.
تمثیل کوچک شده ای از همان خدا.
تمام آن چیزی که ما تحت عنوان عرش کبریایی میشناسیم در آسمان ها.
خدایی که نشسته و فرشتگانی که صبح تا شب سر به سجده دارند در برابرش و همیشه باید حمد و ثنا بگویند و انسان هایی که به زمین آمده اند تا آزمون و خطا باشند تا در نهایت بندگی و عبدی خودشان را در برابر خدا به اثبات برسانند و فردا قضاوتی بشن و برن در جهنم و بهشت بمونن و خدا در اون تاج و تخت پادشاهی بنشینه و به اونها حکومت بکنه.
حالا اشل های کوچکش در زمین وجود داره، جمهوری اسلامی هم وجود داره.
همون خدا کوچک شده اش نشسته در تخت قدرت و بیت رهبری.
بیت رهبری همان عرش کبریایی است.
دادگاه های انقلاب نقش همون قضاوت نهایی و معاد رو دارن.
بازی خدا همان رهبری است.
حالا یک روز در ایران جمهوری اسلامی، یک روز در زمان شوروی سابق و استالین و یک روز هم در همین آمریکای امروزی و ترامپ یا هر کس دیگری تفاوتی نمیکنه با هم متفاوت هستن.
اشل های متفاوتی از اون خدا رو پدید آوردن.
یک جایی نزدیک تر به اون قدرت، یک جایی دورتر از اون قدرت.
اما همه دارن به نوعی تقلید اون نگاه رو میکنن.
این نگاه عبد و عبید دانه مدام در حال بازتولید هست.
این طبقات مدام در حال بازتولید هست و ما شاهد این فرهنگ خدایی در بین مردم هستیم.
برساختی که مدام داره در دل خودش برساخت های تازه رو پدید میاره.
برساخت هایی که مدام داره ما رو از آزادی رهایی و زندگی بهتر دور میکنه.
از آزادی جان ها.
بی ارزش شدن جان در دل این نگاه بی ارزش شدن مفهوم زندگی است.
حالا در باب این مساله ما میتونیم ساعت ها صحبت کنیم.
همون طوری که صحبت کردیم در ویژه برنامه ی شناخت اسلام در باب اسلام صحبت کردیم.
در ویژه برنامه ی خدا در باب خدا صحبت کردیم.
در ویژه برنامه های متفاوت، در کتاب های مختلفی که نوشتم، در باب هر کدوم از این مسائل صحبت کردم.
اما موضوع مهم در این ویژه برنامه همین مفهوم برساخته است که برساختی تحت عنوان خدا، طبقات و دیگر عناوین رو به وجود آورده و ما نمی تونیم در برابر این ساخته شدن های متوالی از این ریشه ی خراب جلوگیری کنیم.
ما نیاز داریم که با یک تغییر با یک نگاه تازه ای در برابر این نگاه های آلوده بایستیم.
وقتی شما مواجه می شوید با این نگاه آلوده ای که استبداد رو پدید آورده، ما باید بایستیم تا این استبداد رو از میان ببریم.
اتفاقا با ضربه زدن به ریشه ی مشخصی که می شناسیم.
ما قرار هست که جایگزین داشته باشیم به جای یکتایی برابری.
ما باید ایستادگی کنیم برای رسیدن به آزادی و قاعدتا نگاهمان باید معطوف به این ریشه ها باشه.
هر چقدر دور بشیم و پشت گوش بذاریم دوباره این ریشه قدرت جوانه زدن خواهد داشت.
یعنی مصادیقش رو من بارها دربارش صحبت کردم.
شما اگر در باب جمهوری اسلامی صحبت میکنید، اگر بخواید نگاهتون رو در یک حیطه سیاسی خلاصه کنید و نقدتون نسبت به جمهوری اسلامی در حیطه سیاست باشه و حالا برید و تلاشی بکنید تا یکی از قواعد و قوانین رو تغییر بدید.
فردا این هیولا دوباره بچه تازه بدنیا میاره.
اگر شما موفق شدید یکی از قوانین وحشیانه در برابر مثلا زنان رو از میان ببرید مثل مثلا چمیدونم هر چیزی حجاب اجباری.
شما اگر حجاب اجباری رو تونستید با مشقت بسیار از میان ببرید فردا میتونید قانون تازه و جایگزین رو بوجود بیاره.
پس نیاز هست که ریشه اصلی دیده بشه و در برابر این ریشه صف آرایی بشه و ایستادگی بشه و ما تلاش برای از میان بردن این مفاهیم کلی داشته باشیم.
قرار هست که به جای این میل و نگاه به یکتایی، نگاه برابری خواهانه را مطرح کنیم، در بابش صحبت بکنیم به جای این اسارت مداوم.
حالا ما در باب آزادی صحبت بکنیم به جای به وجود آوردن طبقات.
در باب برابری صحبت بکنیم و مفاهیم و معانی که به آن باور داریم را دربارش صحبت بکنیم.
وقتی شما مواجه میشوید با مفهوم خدا یکی از فصلالخطاب های اصلی در تمام بحث هاست.
شما در باب هر مسئلهای که صحبت بکنید، حالا یک دیندار، کسی که باورمند به خداست، در نهایت با یک جمله فصلالخطاب همه چیز رو تموم میکنه خدا فرموده خدا گفته تموم میشه یعنی شما دیگه جایی ندارید؟
یعنی اون نقطه ایست که ما داریم در باب این هیولای صحبت میکنیم که میتونه دوباره بچه به دنیا بیاد.
در باب این ریشه ای صحبت میکنیم که میتونه دوباره جوانه بزنه مگر اینکه در برابر این معنا ایستادگی بکنیم.
این معنا رو بتونیم کمرنگ و کمرنگ تر و در نهایت از میان ببریم.
قاعدتا در باب برساخت هایی که ما صحبت میکنیم، برخیش نیازمند از میان بردن هست.
برخیش نیازمند تغییر دادن هست و برخی از این برساخت ها وجود ندارند یا خیلی لاجون و کم قدرت هستند که باید قدرتمند بشن یا پدید بیان.
قاعدتا مفهوم خدا و طبقات جزو اون دسته ای است که باید از میان بره.
چرا که به جز فرهنگ های آلوده در خود چیزی نداشت.
به جز این بردگی و اسارت و طبقات چیزی در خود نداشت.
شاید جماعتی باشند که بگن ما آرامش رو در وجود خدا می دونیم و داستان هایی از این دست که خب قاعدتا این جماعت هم می تونن صحبت کنن اما قاعدتا در نهایت اون خداهای در پستو مانده و در دل ها خانه کرده هم روزی میل به آمدن به اجتماع خواهد داشت.
روزی آرزوی رسیدن به قدرت رو خواهد داشت، روزی به میدان خواهد آمد و در نهایت زندگی رو دوباره اسفناک برای دیگران خواهد کرد.
اگر نداره و در پستو مانده که اصلا نیازی به صحبت کردن در بابش نیست هیچ وقت نیست و اگر صحبت می کنه قاعدتا به واسطه میلی ست که در خود میبینه برای روزی که این قدرت رو در اختیار بگیره.
پس باید در برابرش ایستاد و این برساختی است که ما را از حیطه زندگی و آزادی و برابری دور و دورتر کرده و در طول تمام این سال ها بزرگترین لطمه را پیرامون این مباحث به زندگی جمعی و تمام جان زده.
در این انتهای برنامه دوست دارم باهاتون مطرح کنم که اگر دوست دارید این صدا شنیده بشه این راه تغییر شکل بگیره.
میتونید آثار من رو با دیگران به اشتراک بگذارید.
منظور از آثار هم خلاصه برنامه ای به نام جان نمیشه که من پیش از اینکه بخوام برنامه ای به نام جان رو ضبط و منتشر کنم، آرا و افکار، عقاید و باورهام رو تحت عناوین کتاب هایی به رشته تحریر درآورد.
تمامی این عناوین به صورت رایگان در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما دوستان هست.
میتونید با مراجعه به این وب سایت این آثار رو به صورت رایگان دریافت کنید و اگر دوست داشتید این صدا شنیده بشه و این راه تغییر شکل بگیره اون رو با دیگران هم به اشتراک بگذارید.
ممنون که همراه من بودید.
نیما شهسواری و این برنامه بهنام جان در پناه آزادی.