این قسمت چهارم از ویژه برنامه برساخت های انسانی است و ما قراره توی این قسمت در باب قوانین و حقوق صحبت کنیم.
ممنون که همراه من هستید.
خب دوستان تو این ویژه برنامه مشخص در باب برساخت انسانی صحبت کردیم.
برساخت های انسانی که مفهوم تمام نهاد ها و ارزش ها و باورها و هنجارهایی است که توسط انسان ساخته میشه، ریشه در رفاه و زندگی بهتر جمعی یا شخصی میتونه داشته باشه.
قاعدتا این ریشه در نهایت ما را به جایی رسانده که گاها به واسطه نزدیکی و قرابت با ذات و غریزه مون دست به ساختن برساختی بزنیم و گاها هم به دور از این نگاه ها گاها در تضاد با ذات و طبیعت و در نهایت دست به ساختن نگاه های تازه، باور های تازه و تازه نهادهای تازه و اتفاقات تازه بزند.
ما تمام این عناوین را تحت عنوان برساخت میشناسیم و در این ویژه برنامه مشخص هم در باب این برساخت ها صحبت میکنیم و در این قسمت هم قرار است در باب قوانین و حقوق صحبت شود.
اینکه ما مواجه میشویم با انسان که در نهایت برای زندگی جمعی و نظم دادن به این زندگی اجتماعی خودش دست به ساختن قوانین زده، اینکه بتواند حکومتی تشکیل بدهد برای زندگی در رفاه جمعی بیشتر.
خب در قسمت گذشته ما در باب حکومت صحبت کردیم و این برساخت را از نظر گذراندیم.
قاعدتا برای این حکومت داشتن نیازمند آن نظام جمعی است و یک رنگی جمعی است و همتایی و همسویی جمعی است.
ما نیاز داریم که حقوق و وظایف و تکالیف رو وضع کنیم برای اینکه زندگی جمعی به پیش برود و همه اینها در نهایت ما را به سمت و سویی میبرد که قوانین بوجود بیاوریم، قوانین جزایی بوجود وجود بیاوریم.
ما بتوانیم یک ساختاری را به وجود بیاوریم که به نوعی از حقوق مردم، از حقوق تمام کسانی که در جامعه زندگی می کنند دفاع بکنیم.
حالا اگر قرار باشد که کسی مثلا حق دیگری را بخورد، دزدی ای ازش بکند، عزیزش را از بین ببرد و کارهای غیراخلاقی انجام بدهد، مجرمانه و مغرضانه ای انجام دهد که این زیست جمعی رو به مخاطره بندازه.
حالا باید یک ساختاری وجود داشته باشه که بتونه دفاع بکنه، بتونه پیشگیری بکنه، بتونه رفتار هایی انجام بده که هم در برابر این اتفاقات بایسته هم مقابله بکنه باهاش.
ما در نهایت می بینیم که باز هم اون نگاه ذاتی و طبیعی که زندگی اجتماعی انسان هاست دست به دست هم میده تا در نهایت ما شاهد به وجود آمدن این برساخت مشخص باشیم.
این برساختی که انسان بهش نیازمند بوده برای اینکه بتونه نظام مند تر زندگی کنه از همون ابتدا تا امروز هم شاهد این قوانین هستی به نوعی انسان ها از اون نقطه ابتدایی سعی در به وجود آوردن قوانین کردند.
برای این که ساختار بدن به رفتارهای خودشون.
یعنی شما اگر نگاه بکنید در هر حیطه ای، در هر نقطه ای، در زندگی شخصی، در زندگی جمعی، در هر جایی که زندگی می کنید، می بینید که با داشتن و وضع قوانین می تونیم همه چیز رو ساختارمند تر کنیم.
حتی در حیطه تکنولوژی هم شما شاهد این هستید.
در هر نوع نگاهی میتونید این رو ببینید که هر زمانی که ما بخوایم یک مجموعه ای رو نظام مند به حرکت دربیاریم باید قوانینی وضع بکنیم.
حتی شما وقتی نزدیک به علم میشید هم میبینید که قاعدتا علم یک وسیله ایست برای شناخت قوانینی که در طبیعت حاکم هست.
یعنی شما می بینید که به نوعی انسان با فهمی که خودش نسبت به مسایل داره در کشف و شهود این قوانین مندرج در طبیعت هست.
اصولا همه چیز انگار که با همین قوانین معنا پیدا میکنه.
این ها همه و همه ما رو به این سمت و سو می بره که چگونه این برساخت مشخص برای ما لازم هست؟
چگونه به زندگی ما معنا ببخشه.
یعنی زندگی جمعی ما به نوعی پایبندی داره با این قوانین؟
برای اینکه بتونیم راحت تر زندگی کنیم چون اگر این قوانین وجود نداشته باشه قاعدتا همه چیز از میان خواهد رفت.
وقتی من بارها در باب مثلا آزادی صحبت می کنم، هزاران بار در باب این مساله صحبت کردم و در جاهای مختلف در پادکست ها و کتاب ها دربارش صحبت کردم که وقتی من از آزادی صحبت می کنم مفهوم فقط قانون هست.
قانون آزادی چه معنا بخش آزادیست نه چیزی فرای اون.
آزادی رو ما در همون قوانین می شناسیم.
در انتخاب آزادانه قوانین در اختیار برای انتخاب قوانین میشناسیم.
اصولا آزادی به مفهوم آزار نرساندن به دیگران هست.
احترام به حقوق دیگران هست.
دیگرانی که شامل همه موجودات زنده میشه، چه انسان، چه حیوان و چه گیاهان.
اون نقطه ای که ما بتونیم احترام بزاریم به جان دیگران آزار نرسانیم دیگران رو آزادی میتونه متداول شکل بگیره و ادامه پیدا و وجودیت خودش رو ملزم به این میدونه.
اصولا آزادی بدون این نمیتونه شکل بگیره.
بدون این قانون مشخص و استمرارش هم به خاطر رعایت این قوانین هست.
حالا خیلی دور نشیم از مبحث کلی.
در مجموع این داره به ما یک نوید مشخص میده.
اینکه ما باید بدونیم و آگاه باشیم که قاعدتا قوانین اون نظم دهنده اصلی به زندگی جمعی ما هست و تضمین کننده زندگی بهتر ماست.
از همون نقاط ابتدایی هم شاهد این بودیم که انسان ها در تمدن های متفاوت خودشون دست به وضع قوانین سعی کردن زندگی رو نظام مند تر به پیش ببرند و بتونن در برابر مشکلات و معضلات اجتماعی خودشون راهکار هایی داشته باشن.
گاها پیشگیرانه با همون نگاه و همون سطح عقلی خودشون در همون دوران و گاها هم برای مقابله با اتفاقات و جرائم و زشتی هایی که اتفاق می افتد و می توانیم در طول تاریخ این نگاه ها را ببینیم و با این برساخت هم رو به رو شویم و هدف ما هم همین نگاه تاریخی و اجمالی نسبت به این موضوعات نیست.
نزدیک شدن به این مفهوم و معناست.
اما وقتی نزدیک به مفاهیمی تحت عنوان قوانین و حقوق می شویم قاعدتا نزدیک می شویم به مسئله مجازات.
اینکه ما وقتی داریم در باب حقوق و قوانین صحبت می کنیم به نوعی انسان ها از یک نقطه مشخصی عدالت را با مجازات توامان همتا معنا کردن، عدالت گویی برای آنها تعبیر و تفسیر شده، به مجازات کردن شما مواجه می شوید با قوانینی که مندرج برای مجازات شد یعنی شما مواجه می شوید.
اگر فلان یک کاری کرد مثلا این را باید شلاق بزنید، باید زندان کنید، این را باید اعدام بکنید و این تلاقی معنای مشخص عدالت با مجازات و این همسو بودن آن نقطه ضعفی است که در دل این قوانین وجود دارد.
به این مفهوم که به نوعی عدالت را در دل مجازات تعریف کردن، مجازات قاعدتا می تواند راهکاری باشد.
یعنی من در راستای نفی مجازات صحبت نمیکنم.
صرفا قاعدتا در باب مجازات های وحشیانه و عبث و احمقانه صحبت میکنیم، در باب آن تقابل داریم و خواهیم جنگید تا روزی که نفس در وجودمون باشه.
اما وقتی داریم در باب این مجازات صحبت میکنیم، این تلقی ای که داره در دل این جماعت شکل میگیره این هست که عدالت مترادف با مجازات هست در صورتی که مجازات قرار بر اون پیشگیرانه گی خودش داره.
به نوعی راه حلی است برای رسیدن به زندگی بهتر برای بهزیستی جمعی.
اما شما مواجه میشید با جماعتی که این مفهوم رو همتراز با هم میدونن.
یعنی اگر به شما ظلمی شده شما باید با ظلم کردن عدالت رو در اختیار بگیرید.
یک بده بستانی که شکل میگیره تحت عنوان مثلا قصاص.
چون این مفاهیم برای انسان ساده تر است و ما به عنوان مثال با این مفاهیم زندگی کردیم از این مثالها استفاده میکنیم.
یعنی شما وقتی در اسلام مواجه میشوید با مفهوم قصاص، اینجا آن تلاقی و توامانی مفهوم عدالت با مجازات است.
همه چیز را هم تراز با هم معنا میکند.
یعنی شما مواجه میشوید با جماعتی که اگر کسی چشم منو کور کرد من باید چشمشو کور کنم تا به عدالت برسم.
این نزدیکی و قرابت عدالت و مجازات است.
این نقطه ای است که ما را از آن معنای اصلی و حقیقی این که قوانین باید وجود داشته باشد دور میکند.
یعنی این برساخت شکل گرفته به خاطر چی؟
به خاطر زندگی بهتر جمعی؟
نه برای اینکه مثلا ما بتونیم انتقام خودمون رو بگیریم.
ما قوانین رو برای این به وجود نیاوردیم که قاعدتا در یک نقطه تاریخی مثلا شما میتونستید شاهد این باشید که این قوانین میتونن در راستای گام بردارند که انتقام جماعتی رو هم پاسخ بدن.
مثلا وقتی درباب اسلام صحبت میکنید خب منطق و استدلالی که پشتوانه ی این نگاه قصاص گرایانه هست این هست که در اون جماعت انسان ها قبیله ای زندگی میکردند. درسته؟
حالا اگر جنگی بین این ها میشد، اگر یکی میومد مثلا برادر یکیو در قبیله ی دیگری میکشت، اگر قصاصی وجود نداشت احتمال داشت که این دو قبیله با هم جنگ کنند و یک جنگ خونینی شکل بگیره و تعداد بیشماری کشته بشن.
حالا با به وجود آوردن یه چیزی همتای قصاص میتونید جلوگیری کنید از کشتار بزرگ.
خب این منطقی هست.
میشه بهش فکر کرد.
اینجا عدالت و مجازات با هم گره نخورده اند.
اینجا شما دارید از مجازات استفاده میکنید.
برای اینکه یک رفتار پیشگیرانه ای داشته باشید منطقی است.
اما اگر قرار باشه این رو ادامه بدیم چی؟
حالا برسیم به دنیای کنونی امروز آیا مردم قبیله ای زندگی میکنند؟
آیا قرار هست اگر یکی کشته شد قبیله ی ما حمله بکنه قبیله ی مقابل رو بکشه؟ نه.
قاعدتا زندگی جمعی انسانی در این قرون تازه این گونه نیست.
هیچ وقت به این سمت و سو نرفته.
حالا قرار است که انسان خردمند ذره ای از این مغز استفاده کند.
قرار است حالا عدالت را معنایش را تهی از مجازات بکند.
حالا قرار هست که عدالت رو، قوانین رو و اصولا مفهوم حقوقی رو به سمت و سویی برای پیشگیری و تقابل بکنه.
حالا میشه قوانین رو تغییر داد.
حالا میشه قصاص رو بی معنا کرد.
این مثال رو زدم برای این که نزدیکتر به مفهوم عدالت و مجازات و این به نوعی در هم تنیدگی بشیم که چگونه بر ساخت قوانین و حقوق از اون معنای حقیقی خودش تهی شده.
همتای دیگر مسائلی که دربارش صحبت کردم قاعدتا عدالت و مجازات همتای هم نیستند.
هم معنی و مترادف هم نیستند.
شما با مجازات به عدالت نمیرسید.
قاعدتا مجازات باید راهی برای پیشگیری و تقابل باشه که خب مسلما در راستای تاریخ نوع زندگی انسان ها موثر در اون هست.
یعنی ما نمی تونیم قوانین رو یک پادشاه بر مردم قرار بدیم.
ما نمی تونیم قوانین رو حاکم بر مردم قرار بدیم.
ما قرار نیست با قوانین بر مردم حکومت بکنیم.
قرار هست که انسانها بر قوانین حکومت بکنند.
قرار هست که انسان ها شکل بدن، روابطشون زندگی شون، خواسته هاشون، دنیاشون، جغرافیای شون تاثیرگذار بر قوانین باشه.
این اون نقطه مهم نیست که این برساخت رو از حیطه انتفاع از معنای خودش تهی کرده.
یعنی شما اگر امروز نزدیک میشید با این قوانین و حقوق در نقاطی از دنیا مثل جمهوری اسلامی و ایران میبینید که معنایی وجود نداره.
ما شاهد عدالتی هستیم که با مجازات هم تراز و هم معناست.
شاهد قوانینی هستیم که به جای عدالت، وحشی گری هست که داره درش بیداد میکنه.
حالا شما وقتی نزدیک به مفهوم قانون و حقوق در دل این نگاه ها میشید مواجه میشید با این وحشی گری های بلا انتهایی که وجود داره شما با سنگسار، شلاق، اعدام در ملا عام و بریدن دست و قس علی هذا روبرو هستید.
داستان انتهایی نداره.
این وحشیگری ها پایانی نداره.
شما مواجه هستید با گره خوردن مفهوم وحشیگری حتی به جای عدالت.
حتی دیگه حتی از مفهوم مجازات هم تهی شده.
دیگه به مرحله ی تازه ای رسیده که روی و خوی مجنون واری داره.
مثل این می مونه که قوانین رو انگار کسی نوشته که پر از کینه و انتقام هست.
پر از وحشی گری ست.
در باب مسئله قانون و حقوق وقتی داریم صحبت میکنیم قرار بر این هست که کسی خارج از این دایره ی انتقام آلود خارج از درد خارج از رنج برده شده بنشینه و قوانینی وضع کنه برای زیست بهتر، برای زندگی جمعی بهتر.
حالا قرار هست که یک شورای مشورتی بزرگی باشند که به این قوانین و قواعد فکر بکنند.
اصولا وضع این قوانین به واسطه زندگی بهتر می باشد.
در راستای این باشد که از این مشکلات جلوگیری کند یا با آن تقابل کند.
اما شما وقتی نزدیک به این قوانین در دل نگاه های منجمد گذشته می شوید که دقیقا این برساخت را از معنا تهی کرده اند.
حالا شاهد یک نگاه احمقانه هستید.
مثلا قوانین الهی غیر قابل عدول.
خدا در روزی گفت که اگر مشروب بخورید شلاق میخورید.
اگر دزدی بکنید دستتون رو میبرن.
اصلا قرار بر این نیست که این انسان خردمند ذره ای به این فکر بکنه که قاعدتا این برای اون جغرافیایی خاص بوده.
یعنی شما وقتی نگاه میکنید به اون زمان مثلا محمد احساس میکنه که بله محمدی بوده با یک جماعتی دور و برش.
آیا قدرت این رو داشته که مثلا زندانی به وجود بیاره؟ نه.
خب حالا اگر دزدی دزدی میکرده میخواسته چیکار کنه؟
میخواسته جلوش رو بگیره؟
خب با بریدن دستش میتونست یک نشانه ای رو به وجود بیاره که اون آدم این کار رو نکنه بترسه.
بقیه ای که این رو میبینن این کار رو تکرار نکنن.
پس جنبه پیشگیرانه خودش رو داره.
حالا در کنار این اگر امروز داریم به جهان نگاه میکنیم آیا همچین اتفاقی شدنیست؟
با وجود زندان هایی که شکل دادیم حتی این نقطه هم نقطه ی حماقت آلود انسان نیست.
امروز هم ما شاهد مثلا بوجود اومدن این زندانها هستیم.
این زندان ها برای چی بوجود اومدن؟
اصلا هدف بوجود اومدن این زندان ها چیست؟
در نهایت اگر ما نگاه عاقلانه ای نسبت به این موضوع داشته باشیم باید مجازات رو تصویر تازه ای ازش ارائه کنیم.
برای آموزش، برای تعلیم، برای تغییر.
یعنی قرار بر این باشه که اون مجرم تغییر بکنه و زندان جاییست برای تغییر کردن.
در همین جوامع امروزی، در همین جوامع متمدن و پیشرفته، در جای جای جهان ما مواجه هستیم با جماعتی که زندانی میشن، زندانی هایی که در کنار هم میرن، همتای هم را پیدا میکنن، اتفاقا بارور میشن، تعلیم میبینن اما در جنایت بیشتر از این مجازات ها باز هم غیر عقلانی است.
یعنی باز هم ما همون برساختی که بوجود آوردیم.
اینقدر در این حیطه احمقانه پیش رفتیم که همه چیز رو از معنا تهی کردیم.
در صورتی که قرار باید بر این باشه که اون جماعت اگر مثلا ما مواجه شدیم با کسی که جرمش خشونت هست یعنی شما مواجه میشید با کسی که مثلا خشونت در خیابون کرده، یکی رو کتک زده با چاقو کسی رو زده؟
حالا قوانین ما چی میگه؟
هر جای جهان اگر این قوانین در ایران و جمهوری اسلامی باشه، در کشورهای اروپایی باشه یا در امریکا یا هر جای دنیا باشه در نهایت این هست که این آدم رو زندانی میکنن، این آدم رو زندانی برای چی میکنن؟
برای اینکه دور از اجتماع بمونه، برای اینکه به کار های بد خودش فکر بکنه.
عقلانی و تکامل در این نگاه قانونمند با توجه به جغرافیای امروز با توجه به علم پیشرفته تر شده امروز با توجه به عواملی که میتونه این موضوع رو تغییر بده قاعدتا میتونه مثلا کلاس های کنترل خشم اجباری برای آن فرد باشه.
تعالیمی در این داستان در راستا باشه عواملی باشه که بتونه این خشونت رو در این ادم کنترل بکنه.
یعنی قاعدتا قوانین باید در این راستا تنظیم بشه.
اما باز هم ما داریم همون دایره احمقانه را تکرار میکنیم.
در باب خیلی از این برساخت ها مواجه میشیم با این نگاه های آلوده و مسموم.
همون چیزی که در قسمت های ابتدایی این ویژه برنامه گفتم.
انسان میل به عادت و تکرار داره.
انسان میل به این داره که یک چیزی براش ساخته بشه و اون رو ادامه بده و اصولا هم در این داستان های بزرگ ما نیاز به یک جرقه ی ابتدایی داریم.
به یک تغییر بنیادین ابتدایی داریم.
بعد از اون انسان ها دوباره تکرار میکنن.
اگر این قاعده تغییر بکنه انسان ها میتونند تکرار بکنند.
شما در تمام جوامع دنیا نگاه بکنید اگر یک اصلی زشت و زننده هست جماعت دارند تکرارش میکنن حتی اگر اون موضوع، موضوع زیبایی هم باشه دارن تکرار میکنن.
اگر در یک جایی مثلا شما شاهد حیوان آزاری هستید به صورت جمعی این حماقت دنباله دار رو دارن.
این جماعت تکرار میکنن اگر در یک جایی رفتار مناسبی مثلا با حیوون ها داره میشه شما تو کشور رو در نظر بگیرید.
یک کشور میشه افغانستان یه کشور میشه مثلا ترکیه.
رفتاری که در ترکیه با حیوون ها انجام میشه.
شما این دوتا رو وقتی با هم قیاس میکنید این دو جماعت دارن یک رفتار تکرارشونده رو انجام میدن.
اگر بنیان ابتدایی تغییر بکنه می تونه اون رفتار تکرار شونده درست جا بگیره و ادامه پیدا بکنه.
شما در یک شهری مثلا مثل استانبول روبرو میشید با رفتار خوب در قبال یک حیوان خاص.
مثلا گربه ها یک رفتار مشخص و معقول و عقلانی و درستی با این ها انجام میشه.
یک حرکت جمعی که داره دنباله دار تکرار میشه پس ما نیاز داریم به اون جرقه ی ابتدایی، به اون تغییر ابتدایی، اون تغییر اگر شکل بگیره انسان ها این روحیه ی تکرار شونده رو در خود دارند و ما بزرگترین ضربه ها رو در طول حیات جمعی خودمون از اون تعالیم ابتدایی گرفتیم.
یعنی شما وقتی به جهان پیرامونتان نگاه میکنید و میبینید که چگونه انسان ها در این جنون و جهل و خشونت زندگی می کنند.
می دانید که تعالیم اشتباهی داشتید، می دانید که مفاهیم اشتباهی به انسان ها داده شده است.
برساخت ها و ارزش ها و هنجار های اشتباهی داده شده.
یعنی شما اگر با مفهوم مثلا خدا روبه رو می شوید می دانید که این بردگی و اسارت فرمانبرداری را به وجود آورده، طبقات را بوجود آورده و انسان های تکرار شونده مدام این را تکرار کرده اند و مفاهیم همتای آن را بازتولید کرده اند.
اگر این مفاهیم تغییر می کرد، اگر این تعالیم دیگری بود، ما امروز شاهد زندگی بمراتب بهتر بودیم.
شما به هر چیزی در این دنیا نگاه بکنید یعنی به عنوان مثال یک مثالی می گویم شاید فهم این موضوعات ساده تر بشود.
امروز ما در جهانی زندگی می کنیم که در دل آن انسان ها حیوانات را می خورند، می کشند، بچه هایشان را می گیرند و رفتارهای به شدت وحشیانه و غیر طبیعی را دارند، با حیوان ها انجام می دهند.
اما این یک موضوع نرم است.
همه ی انسان ها از کنارش می گذرند و راحت زندگیشون رو انجام می دن چرا که این مبدل به یک حرکت جمعی شده و انسان ها تکرار شونده این کار رو تکرار می کنند.
اگر همین بالعکس بود یعنی ما انسان در دنیایی زندگی می کردیم که در دل اون انسان ها رو می خوردند.
انسان های ضعیف تر، کم عقل تر، بی شعورتر یا هر تعریفی که شما دارید.
باز هم انسان ها همین جوری داشتند زندگی می کردند بدون هیچ تفاوتی.
یعنی اصلا شک نکنید چرا که تاریخ ثابت کرده انسان در روزگاری برده گی هم داشته، برده داری داشته، برده فروشی داشته، بچه هاشون رو میگرفته و میفروخته در میدان ها و انسان ها همین طوری که امروز دارن زندگی میکنن زندگی میکردند.
پس نقطه ی ابتدایی اون تعالیم هست.
اون جرقه هست که میتونه همه چیز رو تغییر بده.
خیلی از بحث اصلی خودمون دور نشیم و برگردیم به مفهوم قوانین و حقوق.
و در نهایت اینکه ما شاهد این وحشیگری ها بجای عدالت هستیم.
عدالتی که با مجازات توامان شده و این مفاهیم رو از بین برده.
ما در دل این قوانین روبه رو هستیم با ما، نقش قوانین در طبقات و حفظ طبقات، همان چیزهایی که بارها درباره اش صحبت کردیم.
حالا شما تمامی مفاهیم و برساخت های انسانی روی هم تاثیر گذار هستند.
همان طوری که نگاه خداوندی بر حکومت تاثیر گذاشته، همان طوری که نگاه خداوندی و قوانین حاکم آمده و اصولا این دنیای قوانین رو تغییر داده، طبقات هم تاثیر گذار بود.
حالا شما شاهد این هستید که این قوانین هم به نوعی پاسدار این طبقات هستند؟
دارند نقش ایفا میکنند برای اینکه طبقات شکل بگیرند و پربارتر هم به پیش بروند.
شما در دل این قوانین رو به رو هستید.
با این قوانین دگم الهی شکل گرفته و در طول این سالیان ایستا در جای خود مانده و تبدیل به این مرداب بی انتها و این باتلاق خونین شده.
شما شاهد این تصویر احمقانه هستید.
همان قوانینی که 1400 سال پیش، دو هزار سال پیش یا 1400 سال پیش بسته به اسلام و مسیحیت یا یهودیت یا ادیان دیگر اتفاق افتاده.
امروز هم حاکم هست.
یعنی این جماعت شما رها کنید باز هم تحت همون قوانین دارن پیش میرن.
و اصولا نگاه ابلهانه هم به این شکل هست که این قوانین قرار هست که تا آخرین روز بشریت به پیش بره و راهگشای ما باشه.
شما وقتی نزدیک به این مفاهیم در دل قوانین میشید میدونید که این برساخت انسانی یکی از عوامل مهم برای کنترل هم هست.
شما قاعدتا در جهان پیرامون خودتون برای اینکه بتونید یک ارزش تازه رو پایه گذاری کنید.
برای اینکه بتونید یک هنجار تازه رو به جامعه بدید دو راه پیش رو دارید یا با تعلیم و تربیت یا با استفاده از قوانین.
یعنی شما هیچ راه دیگری برای تحمیل این نگاه نه فقط تحمیل، حتی ترویج، تبلیغ یا هر عنوان دیگه ای بخواد براش بذارید.
به جز این دو راه در برابر تون راه دیگه ای نیست.
شما یا باید از طریق فرهنگسازی این تغییر رو به وجود بیارید که حالا میتونه اشکال مختلفی داشته باشه و تعلیم بدید تو مدارس بگید، براش شعر بگید، داستان بگید، مقاله بنویسید و تحت تاثیر دیگران رو دارید یا قرار هست که با قوانین و وضع قوانین در نهایت این نگاه تازه رو عملی کنید.
پس قاعدتا قوانین یکی از اون عوامل مهم هست.
یکی از برساخت های اصلی برای کنترل کردن دیگران هست.
بیشتر اتفاقاتی که در طول تاریخ بشریت افتاده به واسطه همین قانونگذاری ها بوده.
این قوانین بوده که در نهایت تونسته میخ آخری رو بر تابوت ها بزنه.
هر کدوم از این قواعد، هر کدوم از این نگاه ها شما وقتی نزدیک به نگاه های اسلامی میشید می دونید که قوانین و قواعد بوده که در نهایت تونسته قدرتمندانه به نوعی اسلام رو پاگیر بکنه، جا گیر کنه و بهش قدرت نهایی رو بده.
قوانین و قواعدی بوده که تونسته مردم رو کنترل کنه، نگاه ها رو کنترل کنه.
اصولا هدف از این قانون گذاری ها هم در بیشتر مواقع همین موضوع هست.
همین نگاه هست.
قاعدتا ما در دل این قوانین باید به سمت و سویی بریم که پویایی در قوانین رو مبدا اصلی خودمون برای زندگی کردن در تمامی این برساخت ها گفتیم که ما نیاز به نگاه پویا و هدفمند داریم.
ما نیاز داریم که هوشمندانه در باب تمامی این مسایل صحبت کنیم.
ما نیاز داریم که در ابتدا قبول کنیم قوانین از دل مردم به وجود می آید، به خاطر روابط آن ها به وجود می آید.
اصولا به واسطه نوع نگاه آن ها به وجود، اصولا باید قواعد در راستای آزادی و برابری نوشته شود نه برای مجازات نه برای انتقام.
شما وقتی نزدیک به این مفهوم می شوید، وقتی نزدیک به این نگاه هایی که امروز در جهان وجود دارد می شوید، خیلی ساده می توانید به این مضامین برسید.
انگار کسی که پر از کینه و انتقام هست این قوانین را نوشته.
یعنی شما وقتی نزدیک به مفهوم قصاص میشوید، کسی که پر از انتقام و کینه از دست دادن عزیزش بوده این قوانین رو نوشته.
قاعدتا کسی که در این جایگاه هست صلاحیت نوشتن قوانین را ندارد چرا که پر از انتقام و کینه است چرا که به خاطر امیال شخصی خودش هست که داره چیزی رو تبدیل به ارزش و هنجار و برساخت میکنه.
همون چیزی که در قسمت های قبلی هم دربارش صحبت کردیم.
ما وقتی نزدیک به این برساخته ها میشیم باید میل به تغییر برای زندگی جمعی داشته باشیم.
میل به رفاه برای زندگی اجتماعی داشته باشیم نه برای رسیدن به امیال شخصی.
هرجا امیال شخصی وارد این داستان میشه همه چیز اون برساخت، بی معنی میشه، تهی میشه، عبث میشه و بیهوده.
همون طوری که شده وقتی شما در باب این قوانین صحبت میکنید باید به نقطه ای برسیم که کسی دور از این مفاهیم یک نگاه جمعی و یک نگاه مشورتی در نهایت ما رو به سمت و سوی قوانینی ببره که پیشگیرانه باشه.
اگر داریم در باب خشم صحبت میکنیم باید در داستان ما رو به نقطه ای برسونه که در برابر این خشم کنترل خشم وجود داشته باشه.
تعلیمی وجود داشته باشه.
اصولا این مجرم برای بهتر شدن برای تغییر کردن وارد یک ساختار بشه مجازاتش در این داستان و در این راستا باشه.
نه به همتای مثلا جماعتی که دست به برن چشم دربیارن یا بندازن زندان بدون هیچ معنایی.
چرا که این قوانین نه در راستای فهم جمعی برای یک رفتار درست و در نهایت به نتیجه رسیدند، بلکه به واسطه انتقام میل شخصی بر اساس تکرار و یا عواملی از این دست مدام در حال تکرار شدن هست.
ما در نهایت باید نزدیک به ذات برابری بشیم، نزدیک به مفهوم و معنای آزادی بشیم و راه چاره رو در دل همین مضامین بدونیم در دل مضامینی همتای آزادی.
من وقتی در باب ازادی صحبت میکنم تنها مفهومی که همتای آزادی هست و برای من معنای آزادی است همون قانون نهفته در دل آزادی است.
آزار نرساندن به دیگران هست.
یعنی شما وقتی به این تصویر مشخص در برابر نگاه میکنید میتونید در نظر داشته باشید که اگر به دیگران آزاری نرسانید است که جهان آزاد خواهد بود.
در غیر این صورت و تهی از این معنا.
آزادی تنها و تنها برای قدرتمندان خواهد بود، همان طوری که امروز هم در جهان وجود دارد.
همان طوری که من بارها گفتم، جمهوری اسلامی امروز قبیله خودش آزادترین انسان ها حتی در طول تاریخ بوده اند، اما به قیمت از بین رفتن آزادی میلیون ها میلیون انسان و جاندار.
حالا این می تواند در همه جا معنا پیدا بکند.
پس ما نقطه ای را می توانیم همسان و همگون با آزادی گام برداریم که به قانون آزادی و احترام نرساندن به همه جانداران، انسان ها و حیوانات و گیاهان باورمند باشیم و پایبند باشیم.
ما نیاز به این پویایی در دل قوانین داریم.
به آن نقطه ای داریم که بدانیم اگر امروز شرایط تازهای در جهان حاکم هست، نیازمند قانون جدیدی هست.
ما حالا باید قوانین تازهای را وضع بکنیم.
نه در آن نگاه منجمد خود را غرق بکنیم و کاری که هزاران سال جماعتی کردهاند را تکرار کنیم.
ما قرار از پویا به این قوانین نگاه بکنیم و تمامی برساختههای انسانی را با همین نگاه پویا به پیش ببریم.
بدانیم که نیازمند هستیم به چه اتفاقاتی تا این زندگی جمعی به پیش برود.
باید تهی از میل های شخصی بکنیم و به واسطه امیال جمعی مان این نگاه را به پیش ببریم و این برساخت را پیش رفتیم.
وقتی در باب هرکدام از این برساخت ها صحبت میکنیم، میدانیم که در نهایت نیاز داریم قوانین وجود داشته باشند چرا که قاعدتا این روح قوانین هست که زندگی بهتر را برای جمع ما برای تمام جانداران پدید خواهد آورد و قاعدتا ما نیازمند یک نظام مشخص برای زندگی بهتر هستیم و قوانین هم بزرگترین کمک کننده هستند.
در نهایت آزادی یک مفهوم را به دنبال دارد و آن هم اختیار برای انتخاب قانون مشخصی است که ما به آن باور داریم.
نه قانونی که به خورد ما میدن، نه قانونی که به ما تحمیل میکنند، قانونی که خودمان به آن باور داریم.
پس وقتی آزادی که مهم ترین و بزرگ ترین اصل در زیست و حیات ماست، این معنا را در خود دارد.
می دانیم که قوانین رو باید به سمت و سویی پیش ببریم که زندگی جمعی بهتر همه جانداران را در بر داشته باشد.
در این انتهای برنامه دوست دارم باهاتون مطرح کنم که اگر دوست دارید این صدا شنیده بشه این راه تغییر شکل بگیره.
آثار من رو می تونید با دیگران به اشتراک بگذارید.
منظور از آثار هم خلاصه به برنامه ای به نام جان نمیشه.
من پیش از این که بخوام برنامه ای به نام جان رو ضبط و منتشر کنم، آرا و افکار، عقاید و باورهام رو تحت عناوین کتابهایی به رشته تحریر درآورد.
تمامی این عناوین به صورت رایگان در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما دوستان هست.
میتونید با مراجعه به این وبسایت ناسا رو به صورت رایگان دریافت کنید و اگر دوست داشتید این صدا شنیده بشه و این راه تغییر شکل بگیره اون رو با دیگران هم به اشتراک بگذارید.
ممنون که همراه من بودید.
من نیما شهسواری و این برنامه بنام جان در پناه آزادی.