خب دوستان پیش از اینکه وارد این قسمت مشخص و ویژه برنامه خدا بشیم دوست داشتم که چند موضوع رو باهاتون مطرح بکنم.
نکته ابتدا این هستش که این اولین قسمت هست از برنامه ای بنام جان که به صورت تصویری منتشر میشه.
سعی میکنیم از این به بعد قسمت های مختلف به نام جان رو به صورت تصویری هم در کنار نسخه صوتی منتشر کنیم.
اما نکته حائز اهمیت این هستش که خب پیش از اینکه بخواد این برنامه ها به صورت تصویری منتشر بشه من برخی از قسمت ها رو ضبط کردم اما هنوز منتشر نکردم.
اون برنامه ها به صورت عادی خودش فقط نسخه ی صوتی منتشر خواهد شد.
اما بعد از این سعی میکنیم برنامه ها رو به صورت تصویری هم منتشر کنیم.
برنامه هایی مثل ویژه برنامه شناخت اسلام که الان هم در حال پخش هست.
باز هم همون طبق سابق خودش فکر میکنم 20 و خورده ای قسمت باشه.
قسمت ها به صورت صوتی خواهد بود.
حالا ویژه برنامه های دیگه ای که از قبل تر تدارک دیده شده و یا برنامه های معمول به نام جان.
اما بعد از این سعی میکنیم آثار رو به صورت تصویری هم در کنارش منتشر کنیم.
نکته بعدی هم این هست که قاعدتا در کنار نسخه تصویری، نسخه صوتی هم منتشر میشه و در همون پلتفرم های پادکست گیر و در وب سایت جهان آرمانی و نسخه تصویری هم در یوتیوب و وب سایت جهان آرمانی میتونید به دست بیارید.
اما فارغ از این در باب خود این ویژه برنامه خدا صحبت کنیم.
توی این ویژه برنامه خاص ما قرار هست که در باب معنای خدا.
با هم صحبت کنیم.
در باب این مفهومی که ما به اسم خدا میشناسیم، طبق معمول تمام برنامه های به نام جان ما در باب مصادیق صحبت نمیکنیم و در این ویژه برنامه هم در باب یک مفهوم مشخص به اسم خدا قرار هست که صحبت کنیم و قاعدتا قسمت های مختلفی دارد که در باب موضوعات مختلف وابسته به خدا صحبت خواهیم کرد.
حالا در هر قسمت مشخص سعی میکنیم در باب موضوع بیشتر و بیشتر هم صحبت کنیم.
اما این قسمت از وجودیت خدا با توجه به اینکه قرار هست ما در باب مفهوم کلی صحبت بکنیم، موضوع مشخص و ابتدایی که با آن درگیر میشویم مصادیق از خداست که همواره با آن روبه رو هستیم.
به چه مفهوم؟
به این معنا که شما روبرو میشوید با الله به عنوان یکی از این مصداق های خدا بر زمین اللهی که به عنوان خدای مسلمین شناخته شده است.
حالا این الله یکی از اون مصادیق خداست.
اما اون مفهوم در زیر معنای اون خدا قرار میگیره.
اما خود مفهوم خدا نیست چراکه خیلی پیشتر از اینکه ما چیزی به اسم الله را بشناسیم، خدایی را میشناختیم بر زمین.
این خدا مختص به ادیان ابراهیمی نمیشود.
پیشتر از آنها حتی مختص به فقط و فقط ادیانی که میشناسیم هم نمیشود.
یعنی ادیان مختلفی که در کشورهای مختلف وجود دارند.
اینها ریشه دار در آن زیست بشری از آن زیست ابتدایی بشری است.
شما وقتی نزدیک به معنا و مفهومی به اسم خدا میشوید، مواجه میشوید با قدرتی ماورایی بزرگتر از دیگر جانداران با قدرتی که قرار است از جانداران بزرگتر و عظیم تر باشد، قرار است که به آنها مصونیتی بده، کمکی بکند، راهنمایی بکند و ریشه اینها بر میگردد به آن انسان ناتوان و نادان.
انسان پر از ترس و وحشت.
این معنای مشخص از خدا خیلی پیش تر از اینکه ما نزدیک به مفاهیم مذهبی و دینی بشویم با همین معنای مشخص با مفهومی به اسم انسان درگیر هست.
یعنی انسانی رو شما در نظر بگیرید.
خیلی پیش تر ها زمانی که انسان های نخستین زندگی می کردن، قاعدتا با ترس های زیادی رو به رو می شدن.
ترس هایی که حالا نسبت به این ترس ها نادانی کامل هم داشتند.
حالا پر از ناتوانی هم بودند.
یعنی اگر روبرو شدن با یک موضوع مشخص مثل رعد و برق، مثل باران، مثل سیل، مثل زمین لرزه هیچ شناختی نسبت به این موضوع نداشتند، هیچ دانایی ای نسبت به این موضوع نداشتند و قاعدتا پر از ترس و وحشت می شدند.
ترس و وحشتی که بیشتر از هر چیز به واسطه ی ناشناخته ها و نادانی ها بود و حالا این ترس اون ها رو بیشتر و بیشتر سوق می داد به سمت دست آویزی به سوی یک قدرت ماورایی.
یعنی تصویری از انسان هایی که در اون تنهایی خودشون پر از وحشت هستند.
حالا وحشت از عوامل مختلفی که نسبت به آن هیچ شناختی ندارند.
صدای وحشتناک حیوانات درنده خوی به عنوان مثال بارانی که تبدیل به سیل میشه و حالا هیچ شناختی نسبت بهش نداره.
شما با جهان امروزی ما مقایسه اش نکنید.
اینکه ما امروز با جهانی رو به رو هستیم که در باب تمام این مسائل در همون سنین ابتدایی در همون مدارس ابتدایی هم بچه ها باهاش روبه رو میشن.
این به سادگی یه بچه ی هشت نه ساله میدونه که چرا بارون میاد.
بارون براش یک موضوع ناشناخته نیست که او رو به وحشت ببره.
اما ما با انسانی روبرو بودیم که نسبت به این موضوعات هیچ شناختی نداشت.
هیچ دانایی نداشت.
نمی دونست چرا بارون میاد، چرا این بارون بند نمیاد و حالا همه این هارو مختص به یک قدرت ماورایی میدونست که به دستور او هستش که این اتفاقات می افته و این اون مفهوم و معنای خداست که در بین انسان ها وجود داشته و مختص به ادیان نیست.
یعنی شما روبه رو میشدید با اقسام مختلف از خدا.
خدایی که تحت چند خدایی شناخته میشد همونجوری که در یونان باستان وجود داشت.
شما با یونانی هایی روبه رو بودید که حالا در این یونان خدایان بیشماری رو در کنار هم می پرستیدند.
قدرت این خدایان در کنار هم تبدیل به یک خدای واحد میکردند یا خدایان در کنار هم یک خدایی برتر از خودشون داشتند.
در کشور های مختلف در حوضه اسکاندیناوی، در یونان، در کشور های دیگه ای که میشناسیم، این اعتقاد به چندخدایی هم از همون معنای مشخص و مفهوم مشخص خدا برگرفته است و یا چیزی که ما تحت عنوان بت پرستی میشناسیم.
بت پرستی هم نشان و نمادی از همون خداست.
همون مفهوم خداست یعنی مفهومی به معنای اینکه شما خودت رو نادان و ناتوان و پر از ترس و وحشت میدونید.
دستاویزی برای خودتون قرار میدید که به خواسته هاتون به واسطه ی یک قدرت ماورایی برسید.
حالا این رو در شکل و یک جسم مشخصی تصویر میکنیم.
در شکل خورشید.
در شکل ماه.
در شکل ستارگان.
در شکل یک مجسمه ای که ساختید هیچ کدوم از کسانی که ما به عنوان بت پرست میشناسیم اون بت رو نمی پرستیدن.
یعنی قرار بر این نبود که یک چیز چوبی رو بزارن و از صبح تا شب به پرستش بگن تو همه چیز رو به ما دادی.
این سنگی که در کنار اینها بود که قدرت انجام کاری رو نداشت، نماد و نشانه ای از اون خداوند بزرگ و قدرتمند در آسمان ها یا در زمین یا هر جای دیگه ای که بهش باور داشتن بود.
همون اتفاقی که امروز هم شما شاهدش هستید.
یعنی این توسلی که توسط شیعیان هم اتفاق می افته به نوعی نزدیکی با همون معنای بت پرستی است.
حالا مصادیقی رو انتخاب میکنن برای نزدیکی و قرابت با خدا.
از بحث اصلی دور نشیم.
در باب این مسائل هم قاعدتا صحبت خواهیم کرد.
اما در باب همین موضوع مشخص و همین معنای مشخص.
وقتی ما در باب خدا صحبت میکنیم و در باب این معنا و مفهوم در باب این کلیت معنا صحبت میکنیم و مصداقش ارتباط مستقیمی قاعدتا با تمامی ادیان با تمامی خدایان داره.
اما در باب یک به یک این ها نیز در باب یک نمونه مشخص از این ها نیست.
در باب یک مفهوم کلی است که برگرفته از ناتوانی های انسان هست.
دلیل وجودیش به واسطه ناتوانی، نادانی و ترس های انسانی است.
انسانی که قاعدتا ترس داشته اما به واسطه آن عقل و در کنار آن ندانستن این ترس را تبدیل به یک وحشت بزرگ، تبدیل به یک استرس و اضطراب بزرگ در خودش کرده.
یعنی شما مواجه شدید با انسانی که حالا داره یک سری عوامل رو می بینه اما برای اینها آینده ای رو ترسیم می کنه.
امروزی که اون اتفاق مشخص با او کاری نداره به فردایی در آینده نگاه می کنه که شاید این سیل و زلزله و زمین لرزه و این عوامل مختلف گریبان او رو بگیره و این ها دست به دست هم می داد که او پر از ترس و وحشت بیشتری بشه و این ترس و وحشت و نادانی هم او رو به سمت و سویی می برد که حالا یک تصویر مشخص قدرتمند تری رو در آسمان ها برای خود بسازه که به واسطه دستاویزی به او مصونیت داشته باشه.
حالا شما با انسانی روبرو روبهرو بودید که میتواند تصور کند شاید یک قدرتی در فرار است که من به واسطه آویزان شدن به او مصون خواهم بود از تمامی این دردها و مظالم.
حالا اگر بارانی میاد و من دلیل وجودیش رو نمیدونم به واسطه این هست که او قدرت لایزالی در آسمان هاست و دستور به این باریدن رو داده.
یعنی شما وقتی با مفهوم خدا روبهرو میشوید همه و همه برگرفته از همین چند معنای مشخص است ترس، نادانی، ناتوانی.
همه بر میگرده در همین پروسه و در همین مثلث.
هیچ دلیل دیگه ای به خاطر وجودیاش نمیتونید بشمرید و وقتی نزدیک به این معنا میشید، مواجه میشید با انسان هایی که در سراسر دنیا به اقسام مختلف با این معنا درگیر بودند.
یعنی در ادیان مختلف، در کشور های مختلف و در فرهنگ های مختلف.
اما همه و همه ریشه بر میگرده به یک نقطه مشخص و اون خداست.
یعنی شما مواجه نمیشید با کشور های مختلفی که حالا با این معنا دوری بکنند به شکل متفاوتی شاید باهاش روبرو میشدند اما در مجموع باهاش روبه رو میشدند.
یعنی اگر اعتقاد به این خدا درونشون وجود بره.
برخی اعتقاد دارن که نداشته، به شکل دیگری داشته، شاید به شکل توحیدی نداشته اما در شکل چندخدایی وجود داشته.
شاید در شکل الهی که ما میشناسیم تحت عنوان ادیان ابراهیمی وجود نداشته اما تحت بتپرستی وجود داشته.
حال میرسیم در باب این وجودیت و این عدم وجود خدا.
موضوعی که سوالی که قاعدتا همیشه باهاش روبرو میشیم.
سوال دنباله داری که در بین مردم از همون ابتدایی که خودشون رو میشناسن درگیر هستن باهاش؟
یکی از اون سوالات فلسفی بزرگ انسانی است که همیشه باهاش درگیر هستیم.
آیا خدا وجود داره یا نه؟
و در اتفاقات مختلف شما وقتی یک مشکل بزرگی هم براتون پیش میاد باز هم به این سوال می رسید.
یک اتفاق طبیعی پیرامون شما، شما رو به این معنا میرسونه.
درد، مصیبت و هزاران هزار موضوع دیگه شما رو به این سوال نزدیک میکنه.
گاها حتی انسان در زندگی خودش روبرو میشه با یک اتفاق که او رو نزدیک به این معنا میکنه که خدا وجود نداره و یا داره.
یعنی شما با دیدن یک موضوع مشخص که گاها باز هم بر میگرده به نادانی و ناتوانی و یا ترس تون به این نتیجه می رسید که خدا وجود داره.
و یا گاها بر عکس این یک موضوعی رو می بینید و به ضرس قاطع به این موضوع نزدیک میشید که اصلا خدایی وجود نداره.
به واسطه این اتفاق خاص اصلا نمی تونه خدایی وجود داشته باشه و این اون سوالیست که ما باهاش درگیر هستیم.
اما موضوع مهم در اون نقطه ابتدایی وجود این سوال هست.
چرا باید یه همچین سوالی وجود داشته باشه؟
قبل از اینکه بخوایم وارد این مبحث بشیم در باب خود وجودیت و یا عدم وجود خدا هم بهتر هستش که یه مقداری صحبت بکنیم.
ما خدا رو در یک مفهوم کلی و بزرگی تصور کردیم.
قدرتی ماورای انسان ها و جانداران که احاطه ای بر جهان هستی ما داشته باشد.
یه تعریف دیگه ای هم در کنارش خب قاعدتا وجود داره و اون تعریفی که ما میشناسیم به عنوان خدایی که حالا این جهان رو ساخته و بهش دخل و تصرفی نداره و اون رو رها کرده.
این تصویر هم خب قاعدتا مطرح میشه اما اون تصویر عامه و اکثریتی که در جهان وجود داره اتفاقا خداییست که بر جهان احاطه داره.
یعنی خدایی که ما در بیشتر مصادیق هم باهاش روبرو میشیم.
الله هم از همین دسته خدایان هست.
یهوه از همین دسته خدایان هست.
تمامی ادیان ابراهیمی مسیحیت هم از همین دسته خدایان است.
خدایانی که احاطه بر جهان هستی دارند.
پس ما با این معنای مشخص رو به رو میشویم.
حال این که با این رو به رو شدن با این که آیا این خدا وجود دارد یا ندارد، به چه شکلی هست؟
برای مواجهه باید از علم به نوعی کمک گرفت، اما قاعدتا با مطالعه بیشمار کتاب ها هم به این نتیجه میرسید که هیچ کسی در جهان هستی نتوانسته وجودیت و یا عدم وجود خدا رو ثابت کنه.
تحت هیچ ادله ای با هیچ استدلالی، از طریق هیچ علمی قادر به این نبوده که ثابت بکنه آیا این خدای فیزیکی وجود دارد یا ندارد.
اصلا بحث بیشتر از این می ره به جایی می رسه که ما صحبت کردن در باب فیزیک و جسم خدا هم کار عبث و بیهوده ای است.
یعنی شما وقتی نزدیک بشید به این مصادیق خدا، شما وقتی می خواید در باب این مفهوم کلی خدا صحبت کنید.
حالا باید نزدیک بشید به یکی از این مصادیق. به الله. به یهوه. به مسیح.
حالا گاها میرسید و وارد بحثی میشید برای وجودیت و یا عدم وجود و شما رو به یک نقطه ای میرسونه که حالا در اون مطرح میکنه که اصلا شما نمیتونید نزدیک به مفهوم جسمانی خدا بشید و این یعنی پایان تمام دریچه ها برای کنکاش شما.
فقط موضوع به همین جا ختم نمیشه.
هیچ دلیل واضحی وجود نداره که شما بتونید وجودیت و یا عدم وجود این خدا رو اثبات بکنید.
گاها به این دلیل که اصلا این موضوعی نیست که بشه در باره اش فکر کرد بشه دربارش تجزیه و تحلیلی رو به وجود آورد.
شما وقتی دارید در باب علم صحبت میکنید، علم در باب موضوعاتی صحبت میکنه که وجودیت داشته باشن، وجودیت قابل درک و لمسی داشته باشن.
حالا شما با یک مفهومی رو به رو هستید که گاها حتی قابل درک و لمس و احساس هم نیست و حالا دیگه علم عاجز هست از بیان کردنش.
گاها میتونه وارد مقابله با مصادیق بشه اما نفی یکی از این مصادیق در یک شکل خاص یعنی به عنوان مثال یک عالم مشخصی که یک مصداق مشخص از خدا در اسلام یعنی الله رو به واسطه یک مصداق در این دین یعنی یکی از آیات قرآنی نفی میکنه.
اما این به مفهوم نفی کلیت خدا در اون دین و ورای اون نفی کلیت خدا در تمامی اشکال و مفهوم خدا نیست.
یعنی باز هم شما در یک سیر دواری قرار میگیرید که راه به جایی نمی برید.
اما فرای این، فرای چیزی که در دنیای واقعی ما وجود داره و ما مواجه باهاش هستیم که علمی تا کنون موفق به ثابت کردن و یا عدم اثبات وجود خدا نشده.
فارغ از این، ما فرض رو بر این میزاریم که حالا علمی وجود داشته باشه که این کار رو انجام بده.
چه تاثیری بر جهان پیرامون ما بر جهان داشت؟
یعنی شما مواجه بشید با علمی که اومده به ضرس قاطع به انسان های جهان ثابت کرده که خدایی وجود نداره.
آیا انسان ها تغییر میکنن؟
آیا نگاه اونها به جهان تغییر میکنه؟
آیا فرهنگ کنش و قوانین اون ها تغییر میکنه؟
به واسطه ی این نگاه علمی مشخص.
آیا در دیرباز وقتی ما روبرو شدیم با گالیله و مطرح کردن اون نگاه مشخص علمی در باب گرد بودن زمین، آیا تغییری در بین انسان ها به وجود آورد؟
آیا فرهنگ ها رو تغییر داد؟
و این اون نقطه ای ست که در ابتدا دربارش صحبت کردیم؟
چرا وجود داشتن و یا عدم وجود خدا باید سوالی باشه چرا باید مطرح بشه؟
قرار هست که چه سودی رو با ما مطرح بکنه؟
اگر ما این سوال رو مطرح بکنیم و به یک جواب مشخص برسیم در نهایت قرار هست چه تغییری در جهان هستی خودمون ببینیم؟
اگر پاسخ به این سوال رو به درستی دادیم و درستش هم نوعی بود که ما رو از این مفهوم و معنای خدایی دور کرد، آیا در انسان ها هم این تغییر رو شاهد هستیم؟
این اون نقطه ای هست که ما جواب قاطع دربارش داریم.
انسان ها به واسطه ی این ایمان ساخته شده در دل هاشون هست که زندگی میکنن.
نکته ابتدایی وقتی شما داری در باب مساله وجودیت و یا عدم وجودیت خدا صحبت میکنید باید نسبت به این موضوع موضع داشته باشید.
یعنی شما باید ابتدائا جزو دسته ای باشید که آتئیست هستید.
خدا رو اصلا قبول ندارید وجودش رو یا جزو دسته ای باشید که به خدا و موجودیتش اعتقاد دارید.
با موضع وارد این بحث میشید.
حالا با موضعی که وارد شدید ادله دلایل خودتون رو و یا دیگران رو میگید و میشنوید و در نهایت امر به واسطه ایمانی که دارید یک تصمیم مشخص میگیرید.
اینجاست که علم دستش بریده میشه و به کنار گذاشته میشه و فقط و فقط ایمان هست که راهگشاست.
وقتی شما نزدیک به مفهوم خدا میشید و در باب وجودیت و یا عدم وجود او صحبت میکنید، از هر دو طیف تنها و تنها به واسطه ایمان هست که این نظر رو رد و یا قبول میکنن.
این اون نقطه مهم هست.
اما فرای اون اینکه انسان ها موضع دارند و وارد این قضیه میشن و فرای این موضع به واسطه ایمانشون به وجودیت و یا عدم وجود خدا رای خواهند داد.
واقعیتی که اون ها می سازند بر پایه واقعیتی است که شما براشون تصویر میکنید و یا به واسطه حقیقتی است که در دل های اون ها شکل گرفته.
در باب این مساله مشخص واقعیت و حقیقت هم من صحبت کردم.
گفتیم ما یه موضوعی به اسم واقعیت در جهان مون داریم.
واقعیت عینی که می بینیمش.
اتفاقات روزمره ای که در حال افتادن هست.
واقعیت هایی که قابل لمس و درک هست.
همه جای دنیا هم برابر و یکتاست.
اون واقعیت عینی است که قابل مشاهده است.
اما یک طرف قضیه حقیقت است.
حقیقتی که در دل انسان ها شکل می گیره.
انسان ها حقیقت رو تصویر می کنند و گاها تصویری که اون ها نسبت به حقیقت می دن متناقض و متضاد با واقعیت جهان هست.
مصداق ها و مثال های بیشماری داره.
شما حقیقتی رو در دل جماعتی در جهان می بینید که با واقعیت دنیا در تضاد هست اما حاضر نیستن واقعیت رو بپذیرن و حقیقت خودشون رو کتمان کنن.
چرا که قدرت این حقایق درونی انسان ها به مراتب قدرتمند تر از واقعیت جهان است.
این واقعیت جهان واقعیت قابل لمسی که ما در جای جای جهان هم با آن روبه رو هستیم.
شما دنیا و دریا در باب واقعیت با انسان ها صحبت می کنید.
برایشان دلایل بی شمار می آورید اما در نهایت حقیقتی که اون ها بهش معترف هستند هستش که واقعیت جهان رو میسازه.
شاید یه مقداری موضوع پیچیده شد.
با مثال میشه راحت تر دربارش صحبت کرد.
شما تصور کنید که به عنوان یک انسان در باب همین وجودیت خدا صحبت می کنید.
گفتیم مفهوم خدا رو کنار بزارید، در باب مصداق ها صحبت کنیم.
در فلان کشور مثلا هندوستان کسی هست که مثلا بطری آب رو میپرسته تمام قدرت های الهی رو در همین بطری آب میبینه.
مصداق مثال می زنیم.
مثالی که دور از واقع هست فقط برای راحت فهم شدن مساله.
حالا این آدمی که این بطری رو می پرسته و به این حقیقت باور آورده شما با هزاران هزار دلیل و ادله در باب واقعیت جهان صحبت می کنید و برای او مطرح می کنید.
اما او به واسطه حقیقتی که در دلش داره حاضر به گوش کردن حتی اون مسئله شما هم نیست چه برسه به قبولش.
و حالا می بینید که حقایقی که او بهش باور داره متناقض و متضاد و متناقض با واقعیت ها هست.
گاها به موضوعاتی باور داره که هیچ سنخیت و نزدیکی با واقعیات دنیا ندارن.
اما برای او اون حقیقت واقعی تر از تمام واقعیت های جهان هست و این اون نقطه مهم قضیه هست.
این اون نقطه ایست که ما رو به اون جایی میرسونه که حالا اگر شما ساعت ها و سال ها در باب موضوع وجودیت خدا و یا عدم وجود خدا صحبت بکنید، نهایت امر و ایمان و دل ها و حقیقتی که انسان ها ساخته اند تشکیل میده و به پیش میبره.
موضوع مهم همون ایمان و همون حقیقتی است که انسان ها تسخیر کرده اند به واسطه ی باوری که دارند.
همون اتفاقی که اگر افتاد، اگر در باب این مسئله صحبت ها کردند، اگر در باب عدم وجودیت خدا ادله ی بیشماری هم مطرح کردند اما در جهان کسی باهاش روبرو نشد که بخواد بهش نزدیک بشه.
این تعداد خیلی پایین بود به نسبت آمار جهانی.
یعنی شما وقتی با جهان پیرامون خودتون رو به رو میشید با یک اکثریت غالبی روبه رو هستید در سراسر جهان که به این وجودیت خدا ایمان دارند، فرای تمام واقعیت ها و فرای تمام علوم ایمانی است که در وجود این ها وجود داره و حقیقت اون ها رو تسخیر کرده.
مختص به کشور های جهان سومی و ایران و نمیدونم کشور های خاورمیانه و اینها نیست.
همه جای جهان در متمدنانه ترین کشور های جهان.
در کشور های اروپایی شما باز هم رو به رو میشید با این ایمان قلبی که انسان ها نسبت به خدا دارند.
این حقیقتی که نسبت به خدا در خودشون به وجود آورده اند و این واقعیت جهان هست.
حقیقت در دل های اونها به نوعی در کنار هم بودن تمام این حقایق انسان ها در کنار هم واقعیت عینی ما رو در جهان به وجود آورده و به وجود میاره و این اون واقعیتی است که ما باهاش درگیر هستیم.
نکته مهم و کلیدی مسئله هم همینه.
وقتی نزدیک میشیم به وجودیت و یا عدم وجود خدا.
نقطه ای که ما در برابرمان قرار میگیره فقط همین مسئله است.
ایمان انسان ها بیانگر وجود و یا عدم وجود است.
علم راه به جایی نمیبره.
خودش توان این کار رو نداره.
تا امروز هم توان چنین کاری را نداشته.
ما مواجه نشدیم با علمی که بتواند به ضرس قاطع در باب وجودیت و یا عدم وجود خدا نظری بدهد.
فرای این حتی اگر علم هم به این درجه برسد باز هم توان مقابله با ایمان انسان ها را ندارد.
حقیقتی که در دل انسان ها هست به مراتب قدرتمند تر از آن واقعیت عینیه در برابرشان هست.
پس به این دو دلیل مشخص و مبرهن ما به این نتیجه می رسیم که صحبت کردن پیرامون این موضوع کاری عبث و بیهوده است.
یعنی آن سوال ابتدایی که ما کردیم اصلا وجود پرسشی با این مفهموم مشخص که آیا خدا وجود داره یا نداره چه فایده ای برای ما داره؟
هیچ فایده ای به جز تلف کردن وقت و زمان.
دور شدن از معانی مهم هیچ فایده ای برای ما ندارد.
رسیدن به پاسخ مشخص هم برای ما فایده ای نداره چرا که ما یک جهان واقعی پر از حقایق بی شمار در دل انسان ها داریم که این در شکل اکثریت و غالب خودش به ما میرسونه.
این موضوع رو که خدا در دل انسان ها وجود داره.
حال این که این سوال عبث و بیهوده ست.
وقت تلف کردنه.
فکر کردن بهش زمان رو میبره.
من خودم به شخصه هیچ وقت در کتاب های مختلف در باب این مساله صحبت نکردم.
به همین اندازه موجز در باب این موضوع صحبت کردم که وجودیت خدا اون واقعیتی است که ما در جهان می بینیم.
اکثریت غالبی که بهش اعتقاد دارن این که آیا فیزیک اون خدا در آسمان وجود داره موضوع قابل بحثی نیست.
موضوع قابل بحث وجود خدا در دل انسان هاست.
ایمان انسان هاست.
حقیقت انسان هاست.
این واقعیت جهان ماست.
شاید برگرفته از یک حقیقت دروغین و کذاب در دل انسان های بیشمار باشد.
شاید منافات با واقعیت داشته باشد.
شاید در تضاد با علم باشد.
اما واقعیت جهان ما تا همین اندازه بیهوده و عبث است.
مثل خیلی از اتفاقات دیگه ی جهان هستی.
و این اون نقطه ایست که ما باید بهش برسیم.
یعنی اگر پرسش عینی با ما مطرح بشه در باب اینکه آیا خدایی وجود داره یا نه، خدایی وجود داره در دل انسان ها به واسطه ی ایمان؟
نزدیک شدن به این معنا برای رد کردنش بی معناست.
برای اثبات کردنش بی معناست.
وقت تلف کردنه.
اما فرای این.
حالا ما باید نزدیک بشیم به برآیند هایی که این خدا به وجود آورده.
این مفهوم خدا در شکل کلیش باعث به وجود اومدن یک سری اتفاقات شده.
فرهنگی رو به وجود آورده.
فرهنگی که نوع زیستن ما رو شکل داده.
حالا نقطه ی اصلی و اتکا این هستش که ما نزدیک به این مفاهیم بشیم که وجودیت این خدا که در دل انسان ها وجود داره چه ثمراتی داشته؟
چه نتایجی رو به بار آورده؟
و این اون نتایج مهمی هست که ما باید دربارش وقت بزاریم صحبت بکنیم، تغییرشون بدیم.
یعنی این خدایی که ما داریم درباره اش صحبت می کنیم وجود داره در دل انسان ها؟
علم قادر به نفی و ردش نیست چرا که در دل این انسان ها وجود داره.
خود علم همچین پتانسیلی رو نداره.
فرای اون حتی اگر به این پتانسیل هم برسه، انسان ها حاضر نیستن این واقعیت رو قبول کنن.
چرا که دل بسته به حقیقت های درونی خودشون هستن.
با توجه به این تفاسیر اما ما حالا روبه رو هستیم با اینکه این خدای در دل های اون ها.
آنها یک نتایجی داشته، یک جهانی رو به وجود آورده، اتفاقاتی رو رقم زده، فرهنگی رو ساخته، ادیانی رو شکل داده، قوانینی رو پایه ریزی کرده، رفتارهای انسانی، روابط انسانی رو تحت تاثیر خودش قرار داده و.
پس موضوع مهم ما مقابله با این مصادیق مختلف است.
با این برآیند هاییست که از وجودیت خدا شکل گرفته.
ما باید با این مفاهیم رو به رو بشیم نه با وجودیت خدا.
قاعدتا خیلی میشه در باب این وجود و یا عدم وجود خدا صحبت کرد.
اما نکته ابتدا این هستش که من سعی میکنم از این به بعد توی این برنامه هایی به نام جان زمان برنامه رو روی سی دقیقه تموم بکنم به واسطه این که در آپلود تصویریش هم دچار مشکلی نشم.
پس سعی میکنیم برنامه ها از این به بعد فشرده تر و کوتاه تر باشه.
نکته دوم هم این هستش که ما در این ویژه برنامه خدا سعی میکنیم در باب تمام این مصادیق در قسمت های مختلف صحبت کنیم.
پس این قسمت ابتدایی به نوعی آشنایی با این ویژه برنامه بود و صحبت در باب وجودیت خدا که مخلص و.
خلاصه این مطلب رو میتونیم در همین چند جمله تموم کنیم صحبت کردن، فکر کردن، زمان گذاشتن در باب وجودیت و یا عدم وجود خدا کاری عبث و بیهوده است.
خدا وجود داره.
خدای فیزیکی مهم نیست.
علم نتونسته دربارش صحبت کنه.
اما خدا در دل انسان ها به واسطه ایمان در بین اکثریت انسان ها وجود داره.
به واسطه ایمان حقیقتی رو برای اون ها رقم زده که خیلی قدرتمند تر از واقعیت جهان هست.
اما موضوع مهم رسیدگی به تاثیراتی است که این مفهوم خدا شکل داده و ما باید با این تاثیرات روبه رو شوید.
در قسمت های آتی سعی میکنیم در باب مصادیق مختلف هم صحبت کنیم.
ممنون که همراه من بودید.
من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان بود.
در پناه آزادی.