سلام دوستان من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان است.
با شما هستم.
این قسمت چهارم از ویژه برنامه تغییر انسان هاست و ما قراره توی این قسمت در باب هنر صحبت کنیم.
ممنون که همراه من هستید.
خب دوستان توی این ویژه برنامه مشخص که ما در باب تغییر انسان ها درش صحبت کردیم، توی این قسمت مشخص هم قرار هست که در باب هنر صحبت بکنیم.
هنری که من در قسمت های مختلف از ویژه برنامه ای به نام جان و قسمت های معمول به نام جان هم دربارش صحبت کردم.
موضوع به شدت مهمی که در فرهنگ سازی و تغییر دادن انسان ها چه به شکل شخصی و چه به شکل توده ای و اجتماعی به شدت تاثیر گذار هست.
یکی از عوامل مهم و عمده است برای تغییر دادن انسان.
یعنی شما اگر بخواید یک تصویری داشته باشید از این موضوع که انسان ها رو تغییر بدید، اگر جبر و زور و تحمیل رو از این قاعده مستثنی بکنید و بخواید بخواهید یک تصویر، یک رنگ و یک شکلی رو نسبت به تغییر دادن انسان ها داشته باشید، قاعدتا هنر براتون نقش اصلی و عمده رو بازی میکنه.
یعنی میشه گفت پا به پای اون تعلیم و تربیت کلاسیک میتونه هنر هم نقش ایفا بکنه و انسان ها رو قاعدتا با تغییراتی روبه رو بکنه.
اصلا این فرهنگ عامه امروز بر گرفته از هنر هست.
یعنی تا حد زیادی هنر هست که نقش داره در به وجود آوردن فرهنگ ها و ارزش ها و هنجارها.
هنر قاعدتا موضوع مهم نیست.
من در باب هنر در قسمت های مختلف صحبت کردم و در این قسمت هم سعی میکنم بیشتر با نگاه و رویه ای نسبت به تغییر دادن انسان ها درباره اش صحبت بکنم.
اینکه ما میدونیم هنر تا چه اندازه تاثیرگذار بر تغییر دادن انسان هاست.
اصولا هنر در تمامی زوایای خودش، در تمامی قسمت هایی که ما میشناسیم و المان های مختلف هنری که باهاش روبه رو هستیم در تمامی شاخه های خودش میتونه تاثیرگذار باشه.
حالا هر کدوم به دلیل اون میزان همه گیری و همه گیر شدن خودش تاثیرات متفاوتی را هم به بار می آورد.
شما نگاه کنید که امروز قاعدتا هنر سینما ملموس ترین هنر هست یا هنر موسیقی.
یعنی شاید این دو باشند که به نوعی جهان را در اختیار خودشان گرفته اند و بیشتر از هر هنر دیگری عوام را درگیر خود می کنند و می توانند تغییراتی را هم به وجود بیاورند.
خب به واسطه آن میزان همه گیری آن هنر، شما می توانید قدرت تاثیرگذاری اش را هم ببینید.
در موضوعات ساده هم شما می توانید این تاثیرگذاری را ببینید تا موضوعات پیچیده و عمیق.
یعنی هنر تا این اندازه قدرت و تاثیر گذاری دارد که بر زندگی انسان ها و تغییر حالات آن ها برای زندگی کردن تاثیر گذار باشد.
یعنی شما وقتی مثلا مواجه می شوید با صحنه امروزی ای که جهان به خودش دیده و هنری که امروز در جهان جاری و ساری است، حالا می توانید مواجه بشوید با اینکه مثلا یک هنر و یک هنرمند حتی فلان پوششش هم تبدیل و مبدل به رفتار انسان ها می شود.
یعنی انسان ها او را به نوعی الگوی خودشون قرار میدن و حتی نوع پوشش او، نوع آرایش و شرایط ظاهری او هم باعث می شود که مردمانی باشند که او را تعقیب کنند و خود را شبیه او.
حالا شما می توانید با یک نگرش ساده به همین موضوع بدانید که تا چه اندازه این هنر میتواند تاثیر گذار باشد.
یعنی حتی وقتی انسان ها آن موضوعات دم دستی و روتین خودشان را از این هنرمندان اخذ میکنند و آن ها را الگوی خود قرار داده اند، حالا میتوانید ببینید حتی در موضوعات بزرگ هم این ها میتوانند نقش داشته باشند و تاثیر گذار باشند.
اصولا هنر امروز نقش عمده ای را در این تغییرات در دل انسان ها بوجود میاره و قدرت به شدت زیادی هم دارد.
با توجه به فراگیر شدنش هم میتوانید شما این تاثیر گذاری را بیشتر ببینید.
یعنی امروز مثلا به عنوان مثال شما میبینید که چگونه موسیقی حاکم بر زندگی انسان ها شده.
انسان ها همواره با این موسیقی و رفتار ها، موسیقیدانان، اشعارشون، ترانه هاشون و گفتارشون هم روبه رو هستند.
به نوعی این ها میان و میدان رو به دست میگیرند و حالا مردمی هستند که شیفته به این تصاویر در برابر هم چشم دوخته اند و دارند این رفتار ها را دنبال می کنند.
حالا می بینید که چگونه این هنر موسیقی میدان دار شده برای تغییر دادن انسان ها روش و خلق و خوی انسان ها را با خودش همراه می کند.
مثلا یک تصور و تصویری را شما داشته باشید نسبت به همان فرهنگی که مثلا به عنوان مثال ما در ایران می شناسیم.
با همه گیر شدن یک نوع خاصی از موسیقی مثلا تحت عنوان رپ چقدر توانسته این تصویر اجتماعی انسان ها را تغییر بدهد؟
چه مقداری از فرهنگ های ایرانی ها به واسطه همین موسیقی تغییر کرده؟
یک خرده فرهنگی که حالا وارد فرهنگ ایرانی شده و خیلی از رفتارهای جوانان و نوجوانان ایران را هم تحت تاثیر خودش قرار داده.
پس هیچ کس نمی تواند کتمان بکند قدرت و تاثیرگذاری هنر.
اما اینکه حالا این تاثیرات به چه سمت و سویی هست و چه تغییری را به وجود می آورد، موضوع مجزایی است که می شود درباره اش دربارش صحبت کرد.
اگه بخوایم در باب مصداق هاش صحبت کنیم مثلا بیایم و مورد کنکاش قرار بدیم که در ایران ما این تغییراتی که توسط هنر مثلا در زمینه موسیقی و مثلا به طور اخص خودش در موسیقی رپ چه تاثیراتی رو گذاشتیم موضوعی جداست.
اما ما داریم در باب اصل این تغییر و قدرت این تغییر در دل هنر صحبت میکنیم که تا چه اندازه تاثیر گذار هست و موضوع غیر قابل کتمان نیست.
اینکه این تاثیرات تاثیرات مثبت و یا منفی است.
حالا این باز یک موضوع مجزایی است اما اصل در وجودیت این قدرت برای تاثیر گذاری است که کسی نمیتونه کتمانش کنه.
یعنی شما تصور کنید که یک فیلم سینمایی، یک سریال تلوزیونی و یا موضوعاتی از این دست وقتی وارد بازار و چرخه بازار این تماشای مردم میشه به واسطه اون میزان از همه گیری.
حالا شما میتونید ببینید که در رفتارهای عادی مردم چه مقداری تاثیر گذاشته.
در تکه کلام هایی که استفاده میکنن در روابطی که بینشون حاکم هست و یا مثلا در اشل بزرگترش با دیدن یک بخشی مثلا سریال ها و فیلم های سینمایی می بینید که چه موضوعاتی مبدل به ارزش در بین مردم می شود و چه موضوعاتی که مثلا در گذشته ضد ارزش بوده امروز تبدیل به ارزش شده و یا برعکس موضوعات دیگری که حاکم بر جامعه شده و شما می توانید این تاثیرگذاری را ببینید چگونه خیلی از موضوعات که تا دیروز در بین مثلا مردم تابو بوده حالا امروز تبدیل به یک ارزش شده و یا آن قبح مطلب از بین رفته.
پس شما می توانید این تصویر و تاثیر گذاری در دل هنر را ببینید.
این مختص به جهان امروز و جهان مدرن هم نمی شود.
قاعدتا انسان ها از همان ابتدا هم هنر رو به شدت تاثیر گذار بوده.
یعنی شما وقتی مثلا مواجه می شوید با آن دورانی که به نوعی پادشاهی شعر به عنوان یک هنر در ایران میداندار بوده و هنر غالب در بین مردم مثلا هنر شر بوده هم شما میتوانید این تاثیر گذاری را در کلام شعرا ببینید که چگونه در دل مردم تغییراتی به وجود آورده.
یعنی اگر فلان شاعری در یک برهه ای از تاریخی نگاه تازه ای نسبت به عشق داشته، نسبت به خدا داشته، نسبت به ادیان داشته.
حالا شما میتوانستید این تاثیرگذاری را در دل مردم هم ببینید که آنها هم متاثر از همین نگاه های شاعر، نگاهشان نسبت به دنیا هم تغییر کرده.
پس این موضوع مختص به جهان مدرن نیست.
اما مسلما گونه های هنری تغییر کرده.
یعنی شاید در یک دورانی حاکم مثلا موضوعات هنری نقاشی بوده یا مثلا شعر بوده و حالا امروز مثلا سینماست یا موسیقی است.
عناوین می توانند متفاوت باشند.
حتی نوع تاثیرگذاری هم می تواند متفاوت باشد.
گاها می تواند تاثیرگذاری منفی به بار بیاورد و یا مثبت.
اما در اصل این موضوع که هنر تا چه اندازه تاثیرگذار هست در تغییر دادن انسان ها نمی شود شکی کرد.
یکی از دلایل عمده برای تغییر دادن انسان ها همین مباحث هنری است.
یعنی شما وقتی نزدیک به مفهوم فرهنگ میشی، چیزی که ما در گذشته سعی کردیم درباره اش صحبت کنیم یکی از عوامل مهم و عمده و تاثیرگذار در بوجود آوردن آن فرهنگ همین مباحث هنریست.
حالا شما هرچقدر بخواهید به فرهنگ یک جامعه نزدیک شوید می توانید بروید و آثار مثلا هنرمندان را در آن کشور مورد مطالعه قرار دهید.
حالا می توانید با روحیات آنها و رفتارهای جمعی آنها با کنش های آنها که تحت عنوان فرهنگ ما میشناسیم هم آشنا شوید.
پس قاعدتا موضوع تاثیر گذاری فرهنگی یک موضوع به شدت مهمی است که نه تنها به جهان امروز که در طول تاریخ هم قدرتمند بوده.
اما فارغ از این مبحث و اینکه ما در باب ارزش آن صحبت کردیم، حالا باید یک مقداری نزدیک خود هنر باشیم.
خب من در باب هنر در قسمت های مختلف برنامه به نام جان صحبت کردم که می توانید با مراجعه به آن ها هم اطلاعات بیشتری کسب کنید.
اما به صورت موجز.
در این قسمت به واسطه اینکه نیاز هست برای وارد شدن بیشتر در بحث صحبت کنیم، من سعی میکنم یک توضیحات مختصری پیرامونش بدم که وقتی من به هنر نگاه میکنم هنر امروزی جهان رو به سه دسته تقسیم کنه.
یک بخشی رو من تحت عنوان کالا هنر میشناسم.
چیزی که ما باهاش روبه رو هستیم مثلا سینمای هالیوود در اون داره میدانداری میکنه.
شما مواجه میشید با جمیع بیشماری از فیلم های سینمایی که ساخته میشه و تحت عنوان یک کالا هم بهش نگاه میشه.
یعنی یک بازار هدفی رو در برابر خودش نقش میده و برای اون بازار هدف این اثر رو به وجود میاره.
همتای تمام کالاهایی که در جهان داره تولید میشه، یک مصرف کننده ای رو در برابر خودش داره و سعی میکنه کالا رو برای اون مصرف کننده تولید کنه.
وقتی ما در باب کالا هنر صحبت میکنیم که قاعدتا عمده هنر امروز جهان هم مصرف در همین کالا هنر میشه، یعنی شما به تمام هنر هایی که در جهان وجود داره در تمام زمینه ها اگر اشاره بکنید اون شکل غالب در اختیار همین کالا هنر میدان دار اصلی میادین هنری همین کالا هنرها هستند چراکه اصولا هنر مبدل به یک صنعت پولساز شده.
یعنی اگر شما مواجه میشوید مثلا با مثلا رمان نویسی و داستان نویسی هم جماعت وارد این میدان میشوند برای پولسازی از این صنعت مثلا رمان نویسی به یک میدانی را ساخته تا یک جماعتی باشند و به طبع و به نوعی برای نظر مخاطب مشخص شوند که اتفاقا مشتریها و مصرف کنندگان آن هستند.
حالا یک اثری را هم به وجود.
خب قاعدتا این هنر ارزش خاصی هم نمی تواند داشته باشد.
وقتی در باب تاثیر گذاری هم صحبت می کنیم قرار نیست که سلیقه ای به وجود بیاورد.
قرار نیست که نگاهی به وجود بیاورد.
قرار نیست که مطلب مهمی را هم مطرح بکند.
قرار است چیزی که برای عوام الناس مهم هست رو به اونها نشون بده.
چیزی که براشون ارزشمند هست و به نوعی حاضر هستند براش هزینه بکنند رو به اون ها نشون بده.
حالا میتونه مثلا به عنوان مثال یه کمدی سخیف باشه در سینما که حالا یه جماعتی هم به اون علاقه مند هستن و حالا برای علایق اون ها هم برای این مصرف کننده و مشتری این اثر تولید شده تا به نوعی در دل این صنعت ازش بتونند کسب درآمد کنند.
پس ما یه بخشی رو تحت عنوان هنر کالا میشناسیم که قدرتمند در جهان وجود داره و قاعدتا همون هنر کالا هم به شدت قدرت تاثیرگذاری داره و تاثیرگذاری هایی هم به وجود میاره.
اما اون هدف اصلی از وجودیت یک بازار و یک صنعتی است که به وجود اومده و سعی میکنه با طبع مخاطب خودش هم به پیش بره.
پس گاها شما نمیتونید شاهد یک اتفاق عظیمی در دلش باشید و بیان کردن موضوعات خاص قاعدتا خلاصه به همون علایق جمعی و چیزی که ما تحت عنوان عوام و نگاه عوام میشناسیم رو با اون رو به رو میشیم.
اما فارغ از شما مواجه میشید با هنری که برای هنر داره ابراز اندام میکنه.
یعنی شما هنر برای هنر رو هم در کنار هنر کالا میتونید باهاش روبه رو بشید.
بخش دومی که در هنر باهاش رو به رو میشیم.
هنری که حالا اومده تا خود هنر رو ارتقا بده به نوعی.
اینکه ما هنر رو همتای یک وسیله بدونیم برای ابراز کردن باور هامون، اعتقاداتمون، صحبت هامون.
این موضوع در دل این هنر برای هنر جایگاهی و محلی از اعراب نداره چرا که اونها هنر رو مبنای به نوعی هدف خودشون قرار میدن، هنر رو تعریف به هدف غایی خودشون میکنن و حالا ما شاهد جماعتی هستیم که وارد این میدان از هنر شدند.
برای اینکه هنر رو ارتقا بدن، برای اینکه برای خود هنر به میدان باشن و برای ارتقاء هنر حرکت کنن.
چیزی که در جهان هم باهاش روبه رو میشیم در تمامی اقسام هنری که ما میشناسیم هم این وجود داره.
یعنی شما اگر نزدیک به سینما هم بشید میبینید که فیلم هایی ساخته میشه برای ارتقا هنر.
سعی میکنه در فرم شکل تازه ای بوجود بیاره.
به نوعی نبوغی در زمینه های هنری بوجود بیاره و یا پایبند به ساختارهای کهن هنر باشه و یا هر نوع نگاه دیگری.
اما در نهایت این هنر تولید میشه برای ارتقای هنر.
به نوعی این هنر هستش که مرکزیت و محوریت نقش مرکزی و محوری رو بازی میکنه.
این هنر هست که مبدل به هدف شده و حالا همه چیز وسیله ای است برای ارتقای این هنر.
خب این بخش رو هم ما میشناسیم.
قاعدتا این بخش هم میتونه تاثیر گذار باشه اما تاثیرات اینها متفاوت هست.
یعنی وقتی شما در باب هنر کالا صحبت میکنید حالا رو به رو میشید.
مثلا در دل موسیقی قرار هستش که نوع پوشش اون جماعت تبدیل به سبک زندگی مردم بشه.
قرار نیست صحبت ها و متن ترانه های اونها تاثیر گذار بر زندگی جماعت باشه و اونها رو تغییر بده.
قرار است در همون شکل ظاهری در همون اشل قابل فهم و درک لباس مردم رو تغییر بده.
مردم به یک مد و فشن تازه ای رو بیارن یا وقتی نزدیک به مباحث هنری میشیم حالا قرار هست سربازانی برای این هنر ساخته شود.
جماعتی که وارد این میدان میشوند اینقدر ارزش والای هنر را درک میکنند که حالا خود را هم یک سربازی در راستای این هنر میدانند.
حالا ما مواجه میشویم با جماعتی که شیفته وار وارد یک عرصه ای شدهاند تا مثلا هنر را ارتقا بدهند.
هنر موسیقی را با شنیدن فلان موسیقی و فلان اثر از یک هنرمند، حالا وارد این وادی میشوند تا این هنر را هم تحت پوشش قرار بدهند و یک هنر تازه ای را بوجود بیاورند.
اما در نهایت ما در دل این تقسیم بندی روبرو میشویم با هنر بی نام که من تحت عنوان هنر بینا و یا هنرمند بینا تصویرش میکنم.
اینکه حالا هنر را مبدل به یک وسیله برای ابراز اتفاقات مختلف، باورهای مختلف، دغدغه های مختلف، اشکالات مختلف، دردهای بی امان و درمان ها استفاده میکند.
یعنی شما مواجه هستید که دیگر هنر یک جایگاه قدسی ندارد.
هنر هدف نیست.
هنر یک وسیله است.
همچنانکه شما سعی میکنید یک حرفی رو به صورت معمول با دیگران مطرح کنید.
یک مقاله ای در باب یک موضوع بنویسید.
مثلا یک کتابی هم مینویسید، یک داستانی هم مطرح میکنید، یک فیلمی هم می سازید.
تا اینکه از زبان برای گفتار استفاده میکنید و زبان رو وسیله ای برای ارتباط با دیگران میدونید.
هنر رو هم همتای همین برای خودتون وسیله ای در نظر میگیرید و اصولا وقتی نزدیک به هنر بینا و یا هنرمند بینا میشیم حالا مواجه میشیم که اینها دغدغه های بیشمار دارند در باب موضوعات مختلف مثلا اجتماعی و.
اشکالاتی که وجود داره، دردهایی که وجود داره صحبت میکنن.
گاها درمان ها رو هم مطرح میکنن و حالا این هنر هست که میتونه تاثیر گذار باشه و میتونه راهگشا باشه برای تغییر دادن انسان ها.
وقتی ما وارد مبحث هنر میشیم در ابتدا گفتیم که خب قاعدتا هنر یکی از اون موارد تاثیر گذار برای تغییر انسان هاست.
اما موضوع مهم هست که ما نزدیکه به اون هنر بینا و هنرمند بینا برای این تغییر ها بشویم.
یعنی کسی که دغدغه مند وارد این میدان شده.
حالا اوست که دارد در باب یک مسئله ای که پر از اشکال هست در دل فرهنگ جمعی که در آن زندگی کرده یک مسئله تازه ای را مطرح می کند، یک نگاه تازه ای را مطرح می کند، در باب یک مسئله اخلاقی وارد میدان شده تا این نگاه اخلاقی حاکم را به چالش بکشد و ارزش های از پیش تعیین شده ای که در این جامعه وجود داشته را به چالش بکشد.
حالا شما مواجه هستید با یک هنرمند بینایی که دارد این موارد اخلاقی را مطرح می کند.
ارزش های کهن و متحجری که وجود دارد و باعث دردها و فغان ها شده را مطرح می کند، عواقب آن را مطرح می کند و حتی گاها شما می بینید که یک مابه ازایی هم در برابر آن نقش می دهد.
یک برآیندی از این تصویر هم به وجود می آورد و یا اینکه سعی می کند یک درمانی هم به وجود بیاورد.
یعنی یک ارزش تازه ای را در برابر آن ارزش کهنه تصویر می کند و آن ارزش کهنه و متحجری که باعث دردها در آن جامعه شده رو از میدان به در کنه و اون رو تبدیل به ضد ارزش بکنه.
حالا شما میتونید ببینی که تا چه اندازه میتونه این هنر تاثیر گذار باشه و ما نیازمند این هنر بینا در جامعه هستیم.
یعنی شما اگر تصوری داشته باشید و به جهان نگاه بکنید که امروز جهان ما پر از هنر کالاست که در وهله اول و آخر وارد این میدان شده، برای اینکه کالای به وجود آمده را به مردم بفروشد، همتای اینکه مثلا در این کشور چمیدونم خودکار تولید میشود، حالا یک هنری هم تولید میشود.
حالا این هنر هم قرار است که یک سری مصرف کننده داشته باشد.
اصلا نیازی نیست که موضوعات قابل تاملی به اینها مطرح بشود یا گاها حکومت ها سعی میکنند استفاده و سوء استفاده بکنند.
عواملی که خودشان دارند و نگاه هایی که خودشان دارند را هم در دل همین هنر ازش استفاده بکنند.
اما قاعدتا وقتی ما در باب هنر صحبت میکنیم در آن بخش هنر بینا هم شما میتوانید شاهد عناوینی باشید که مضر هست اما ما برای تغییر دادن انسان ها نیازمند این بخش مهم هستیم چرا که این کالا هنر ها قرار است که در باب همین روحیاتی که ما قابل مشاهده برایمان هست به نوعی حاشیه هایی که میتوانیم رویت کنیم را تغییر دهند.
هیچ وقت به متن اصلی به ریشه ها پرداخت نخواهند داشت.
هیچوقت نزدیک به این موضوع ها هم نخواهند شد چرا که قرار بر این هست که این هنر قابل درک و لمس و فهم برای عوام الناس باشه که به سمت اون رفتن باید یک کالا و یک کالای قابل اتکایی باشه که اون ها بتونن به سادگی اون رو مصرف بکنند.
قرار نیست هیچ نوع پیچیدگی رو در دل خودش جا بده اما ما برای به وجود آوردن این تغییرات نیازمند این هستیم که این هنر ها راهگشا بشود و تغییر انسان ها را به نوعی از آنجا آغاز بکنیم.
قاعدتا تمامی اقسام هنر در دل این تغییر ها میتوانند نقش ایفا بکند.
یعنی شما نمیتوانید هیچ ارزش خاصی برای یک کدام از این هنر ها قائل بشید.
خب قاعدتا وقتی به جهان امروز خودمان نگاه میکنیم میبینیم که به عنوان مثال سینما به واسطه قابل وصول بودنش امروز به شدت جایگاه محکمتری را برای خودش دست و پا کرده.
یعنی شما مثل همتای گذشته نیست که کسی با نوشتن یک داستان و یا گفتن یک شعر بتواند آن میزان از توجهات را به سمت و سوی خودش بکشاند.
چراکه مردم نه انرژی و نه زمان برای مثلا خواندن کتاب رو هم نمیزارن.
دیگه اون دوران گذشته نیست یه جماعتی باشن دور هم جمع بشن و مثلا یه کتاب شعری رو باز کنن و بخونن.
امروز دیگه همه دارن تلوزیون نگاه میکنن از موبایل هاشون استفاده میکنن و اون تصاویر خورانده شده ای که براشون آماده شده رو قبول میکنن و به خورد خودشون میدن.
حتی به نوعی اینقدر این جهان در حال حرکت هست که به دنبال چیز های چکیده شده و کوتاه شده هستن که کمترین زمان رو ازشون ببره و اون چیزی که میخوان رو هم ازش بگیرن.
پس قاعدتا به واسطه اتفاقاتی که امروز در جهان افتاده ما میتونیم یک قسم مشخصی از هنر رو تحت عنوان مثلا هنر سینما ببینیم که پر رنگ تر هست و بیشتر هم جایگاه داره و یا مثلا موسیقی که همه گیری رو داره هم میتونیم این رو هم ببینیم.
اما این ها در معنای کلی هیچ تاثیری ندارن در اینکه تاثیر گذاری هر کدوم از این هنر ها و اقسام هنری کم تر و یا کم ارزش تر هستن.
حتی اون تاثیری که سینما میتونه بذاره یک نقاشی هم میتونه روی انسان ها بزاره.
میتونه همون میزان از تغییر رو در دل اون ها به وجود بیاره.
در بخش تعلیم و تربیت صحبت کردم که اگر انسان ها به اون مرحله ی مشخص از زیست خودشون برسن که تعصبات و ترس ها رو کنار بگذارند، حالا میتونن از هرچیزی در برابر خودشون تعلیم و تربیت بدن.
حالا میتونه دیدن یک تصویر نقاشی برای اون ها، یک تعلیم و تربیت به سزا و بزرگی رو هم به وجود بیاره.
پس ما وقتی در باب هنر صحبت میکنیم، ارزشگذاری هایی که در این اقسام هنری وجود داره معنایی نخواهد داشت.
اما خوب قاعدتا به واسطه شرایطی که در جهان امروز ما وجود داره، اون همه گیر بودن به نوعی این هنر ها می تونه باعث تفاوت ها هم بشه.
یعنی شما وقتی مواجه میشید با هنر سینما و یا موسیقی که امروز میدان اصلی رو در اختیار گرفته میتونید بدونید که تاثیر گذاری این هنر ها هم بیشتر هست نسبت به اقسام دیگر هنر.
چرا که در وهله اول ما نیاز داریم که این موضوعی که مطرح شده اصلا با مردم در میان گذاشته بشه.
یعنی جماعتی باشن که شنونده باشن.
یعنی شما میتونید دنیا و دریا در باب موضوعات رو به شدت مهم جهان هستی هم صحبت بکنید، ایده داشته باشید، تفکر کرده باشید و اصولا راه حل های تازه ای رو هم ارائه داشته باشید.
اما اگر کسی نباشه و گوشی نباشه که حرف های شما رو گوش بده پس ارزشی نخواهد داشت و در نهایت به کسی هم نخواهد رسید.
پس در زمینه این اقسام و تقسیم بندی های هنری امروز ما به اون نقطه ای می رسیم که میدونیم یک سری از هنرها همه گیری بیشتری دارند و بیشتر به مردم شنیده میشن.
پس قاعدتا میتوانند تاثیرگذاری بیشتری هم بکنند و این نقطه قابل تاملی است که امروز در جهان هم وجود دارد.
تمامی هنرهایی که امروز در جهان دارد ارائه میشود.
آنهایی که قدرت دارند در اختیار همان هنر کالاهایی است که به نوعی مردمی هستند که خریدار این نگاه ها هستند.
این نگاه عوامی است که امروز میداندار زمینههای هنری شده.
یعنی شما هر وقت نزدیک به مفاهیمی که هنرمند بینا مطرح میکند میشوید، میبینید که به سختی قابل رویت است.
به سختی یکی از این نگاه ها وارد یک میدان عمومی میشود و عموم مردم با آن روبهرو میشوند که گاها به واسطه آن حواشی است که در کنار این هنر شکل گرفته اتفاق افتاده یعنی به واسطه میدانی نیست که به او عرضه شده باشه تا بتونه حرفاش رو بزنه.
اتفاقی است که مثلا در کنار اون به واسطه دستگیریش، به واسطه حتی مرگ، شکنجه و زندان رفتنش اتفاق افتاده.
حالا یک فردی است که یک هنری رو به وجود آورده و حالا به واسطه اینکه یک درد و رنج و مصائبی براش بوجود اومده.
هنرش هم در بین مردم و عموم مردم پخش شده اما میداندار اصلی هنوز هم همان هنر کالاست.
هنوز هم هنر کالاست که جماعت بی شمار را جذب خودش میکنه و اون تاثیر گذاری های احمقانه ای که در خودش داره رو هم به بار میاره.
یعنی شما مواجه میشید با هنر کالایی که در نهایت قرار هست یک لباس تازه ای رو در دل مردم مد کنه.
مردم یک شلوار تازه ای بپوشن، یک کلاه تازه ای به سر بکنن، تقلید کورکورانه ای از نوع پوشش و یا آرایش مثلا فلان هنرمند هم داشته باشه.
ما نیاز داریم که قاعدتا این هنر بینا رو مبدل به میدان داری اصلی بکنیم در دل هنر.
یعنی ما نیاز داریم که این فرهنگ جامعه رو از نقاط دیگری وارد این میدان بکنیم که ارزش رو در دل هنر بینا ببینه.
یعنی این اون نقطه ایست که ما نیاز داریم پیش از اینکه هنر وارد این میدان بشه ما از عناصر دیگری استفاده بکنیم که اصلا جایگاه و منزلت این هنر بینا پاس داشته بشه و گران داشته بشه.
یعنی شما نیاز دارید که حالا دست به گریبان موضوعات دیگه بشید تا ارزش های تازه ای رو به وجود بیارید.
در جامعه ای که زندگی میکنه.
یعنی به عنوان مثال ما وقتی روبه رو هستیم با یک جامعه ی یکدستی که در آرزو و در تمنای هنر کالا هست، حالا داره آرزو میکنه تا این هنر کالا بهش داده بشه.
شما مواجه میشید با آمار بیش از حدی که در اختیار همین هنر کالا هست.
یعنی مثلا در سینمای ایران اگر هم نگاه بخواید بکنید میتونید ببینید که هنر کالا ها تا چه اندازه بیشتر و بهتر میفروشن.
حالا اگر یک هنرمند مستقلی، یک سینما، یک فیلم سینمایی، مثلا یک فیلم کوتاه درست کرده و در باب یک موضوع مهم صحبت کرده، شما میبینید که هیچ اقبالی هم از این نگاه او نمیشه.
پس ما اینجا نیاز داریم که پیش از اینکه از هنر توقع تغییر داشته باشیم، حالا باید وارد میدانی بشیم که این ارزش های ابتدایی و فرهنگی رو تغییر بده.
حالا تصویر رو اینگونه بیان کنیم که مردمانی باشند که به هنر بینا ارزش بدهند.
حالا مردم با این ارزش تازه وارد میدانی بشن که اگر هنر بینایی دیدن براشون به نوعی ارزشمند باشه تا بعد توقع داشته باشیم که این هنر بینا وارد میدانی برای تغییر دادن انسان ها بشه.
پس ما نیاز داریم که این ارزش ها رو در اون ابتدا در دل فرهنگ تغییر بدیم تا جایگاه و منزلت هنر بینا با ارزش تر پنداشته بشه و هنر کالا اون جایگاه اصلی خودش رو از دست بده.
چرا که هنر کالا قاعدتا توانی برای تغییر در موضوعات مهم و بزرگ رو نداره.
وقتی ما در باب هنر صحبت میکنیم میتونیم در دل هنر از هر تغییری صحبت بکنیم.
یعنی شما میتونید وارد موضوعات اخلاقی بشید و در دل هنر اخلاقیات تازه ای رو با مردمان مطرح بکنید.
میتونید ارزش های تازه ای رو مطرح کنید.
میتونید ارزش های متحجر گذشتگان رو مبدل به ضد ارزش بکنید.
میتونید این ارزش های تازه رو وارد میدانی کنید برای زندگی بهتر انسان ها.
میتونید دردها رو مطرح کنید و در کنارش از درمان ها هم بگویید.
هیچ حد و مرزی برای شما وجود ندارد.
همیشه در باب موضوعات عمیق جهان صحبت کرد و موضوعات فلسفی را مطرح کرد.
همان طور که در طول تاریخ هم توسط افراد مختلفی مطرح شده، توسط هنرمندان و بحث هایی که در باب موضوعات مختلفی صحبت کردند و همیشه در باب موضوعات روزمره ی زندگی هم صحبت کردیم.
ارزش هایی که همواره با زندگی ما تداخل دارد را هم تغییر کرد.
در مجموع هم میتوانیم به هنر به عنوان یک مکان بزرگی برای تعلیم و تربیت انسان ها بهش نگاه بکنیم.
این که میتونه تا چه حدی تاثیر گذار باشد.
وقتی ما در باب قانون صحبت کردیم گفتیم که گاها به واسطه توسل به جبر و زور است که قانون میداندار میشود.
اما نقطه ای در برابر این جبر و زور برای تغییر دادن قاعدتا هنر است.
هنریست است که بدون استفاده از هیچ زور و تحمیلی می تواند بر دل مخاطب، بر نگاه مخاطب، بر باور های مخاطب تاثیر گذار باشد.
شما تصور کنید که بعد از دیدن یک فیلم مشخص، شنیدن یک موسیقی مشخص، گوش دادن به یک ترانه، خواندن یک کتاب و یا گوش دادن به یک شعر حالا می تواند چه تاثیری در دل آن مخاطب به وجود بیاورد.
حالا میتواند چگونه نگاه های او نسبت به جهان تغییر کند و این میتواند مبدل به یک دانشگاه بزرگ برای تغییر انسان ها بشود.
یک دانشگاه خودجوشی که به واسطه نگاه های خود انسان ها، نگاه انسان های دردمند و دغدغه مند به وجود آمده.
هنرمندانی که به واسطه بینایی که نسبت به موضوعات پیرامون خودشان دارند، حالا دارند این عناوین و مضامین را هم مطرح میکنند و ما میتوانیم شاهد این تغییر در دل این مردم هم باشیم.
پس قاعدتا میتوانیم به هنر به چشم یک دانشگاه بزرگ برای تعلیم و تربیت انسان ها نگاه بکنیم.
اما قاعدتا نیاز داریم که پیش از اینکه این هنر به عنوان هنر بینا میدان دار برای تغییر انسان ها بشود، در ابتدا نقاط فرهنگی جمعی خودمان را تغییر بدهیم و ارزش تازه ای را بیافرینیم که در دل آن هنر کلا ارزشی نداشته باشد و هنر بینا باشد که میدان دار باشد.
بعد از اینکه بتوانیم این تغییرات را در شکل فرهنگی و اجتماعی خودمان به وجود بیاوریم، قاعدتا هنر میدان دار خواهد شد و هنر بینا میدان دار خواهد شد و در دل این هنر بینا ما می توانیم شاهد تغییرات عمده ای باشیم چرا که این پتانسیل در دل و وجود به نوعی هنر وجود دارد برای اینکه بتواند تعلیم و تربیتی برای مردم به وجود بیاورد و اخلاق آن ها و ارزش های آن ها و هنجار های آن ها را تغییر بدهد و مسبب یک تغییر بزرگ برای رسیدن به تغییر نهایی مثلا انقلاب در ایران باشد هم شکل بدهد.
در مجموع در باب هنر من بارها هم صحبت کردم.
در قسمت های مختلف برنامه ای به نام جان صحبت کردم میتونید با مراجعه به اون هم بیشتر نزدیک به این مفاهیم بشید.
اما وقتی در باب تغییر انسان ها صحبت میکنیم باید نگاه و چشم امیدمون به هنر هم باشه که یکی از اون موضوعات مهم برای تغییر دادن انسان هاست.
در انتهای برنامه هم دوست دارم باهاتون مطرح کنم که اگر دوست دارید این صدا شنیده بشه این راه تغییر شکل بگیره.
میتونید آثار من رو با دیگران به اشتراک بگذارید.
منظور از آثار هم خلاصه برنامه ای به نام جان نمیشه.
من پیش از اینکه بخوام برنامه ای به نام جان رو ضبط و منتشر کنم، آرا، افکار، عقاید و باورهای خودم رو تحت عناوین کتاب هایی به رشته ی تحریر در آورد.
تمامی این عناوین به صورت رایگان در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما دوستان هست و میتونید با مراجعه به این وبسایت این آثار رو به صورت رایگان دریافت کنید و اگر دوست داشتید این راه تغییر شکل بگیره اون رو با دیگران هم به اشتراک بذارید.
ممنون که همراه من بودید.
من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان در پناه آزادی.