تصویر آرزوهای آینده ایران و روشهای دستیابی به تغییر
ضرورت پرداختن به آرزوهای آینده ایران
در این بخش از مقاله، به بررسی تصویری از آینده ایران میپردازیم، آیندهای که آرزوهای ما در شکلگیری آن نقش دارند. این بحث، بستری برای در میان گذاشتن آرزوهایی است که برای آینده ایران در نظر داریم و تلاشی برای پاسخ به این پرسش که چرا به دنبال تغییر هستیم.
ما پیشتر در باب ایمان صحبت کردهایم و اشاره داشتیم که تجمع این آرزوها در کنار هم، میتواند ایمانی جمعی را رقم بزند. بنابراین، گفتگو درباره آرزوهای مشترک، گامی اساسی در جهت شکلگیری آینده مطلوب است. آیندهای که چارچوبهای اخلاقی و فرهنگی جدید از دل این آرزوها پدیدار شود. در این مسیر، بیان و اشتراک این آرزوها نقش کلیدی دارد.
بررسی ابزارهای دستیابی به تغییر
پیش از آنکه وارد بحث نهایی در این مقاله شویم، لازم است به مباحث پیشین اشارهای داشته باشیم. در قسمت قبلی، بهطور مختصر درباره ابزارهای تحول و روشهای دستیابی به تغییر سخن گفتیم. اکنون در این بخش، مروری بر این ابزارها خواهیم داشت.
در هر انقلاب و حرکت اجتماعی، روشهای متعددی برای دستیابی به پیروزی مطرح میشود. برخی بر مبارزات مسالمتآمیز تأکید دارند، در حالی که برخی دیگر تنها راه تغییر را در درگیریهای مسلحانه میبینند. در فضای سیاسی کنونی ایران، دیدگاهی رواج دارد که معتقد است جمهوری اسلامی تنها از طریق جنگ مسلحانه کنار خواهد رفت. اما آیا این دیدگاه واقعگرایانه است؟
نقد دیدگاه مبتنی بر مبارزه مسلحانه
بررسی این رویکرد نشان میدهد که بسیاری از حامیان آن، بدون آنکه خود اقدامی انجام دهند، صرفاً بر لزوم مبارزه مسلحانه تأکید دارند. این در حالی است که هیچ برنامهریزی مشخصی برای آموزش نیروها، تأمین سلاح، و تدوین استراتژیهای عملی وجود ندارد. این جریان، اغلب اعتراضات مسالمتآمیز داخل کشور را به نفع خود مصادره کرده و تلاش میکند آنها را به عنوان نشانهای از یک حرکت مسلحانه تفسیر کند.
نگرانی بزرگ این است که چنین دیدگاهی، بدون هیچگونه برنامهریزی یا زمینهسازی، جوانانی را که هیچ تجربهای در این زمینه ندارند، به سمت اقداماتی سوق دهد که نتیجهای جز فدا شدن آنها نخواهد داشت. تصور تبدیل شدن نوجوانی ۱۵ ساله به یک چریک مسلح، بدون هیچ آموزش و تدارکاتی، و نهایتاً مواجه شدن او با اعدام، تصویری دهشتناک است. در این میان، برخی از مروجان این ایده، نهتنها خود دست به اقدام نمیزنند، بلکه صرفاً از جان جوانان بهعنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف شخصی خود بهره میبرند.
مسیر جایگزین: قدرت مردم و مبارزات مدنی
تحلیل شرایط کنونی ایران نشان میدهد که مبارزه مسلحانه نمیتواند راهکار مناسبی برای دستیابی به تغییر باشد. تجربههای تاریخی نیز نشان داده که حکومتهای سرکوبگر زمانی شکست خوردهاند که با جنبشهای گسترده و مسالمتآمیز مردمی مواجه شدهاند.
در این راستا، اعتراضات سراسری و اعتصابات هدفمند میتوانند جمهوری اسلامی را از نظر اقتصادی و ساختاری فلج کنند. اگر تنها سه میلیون نفر در تهران به خیابانها بیایند، حکومت قادر به ادامه بقا نخواهد بود. همچنین، اعتصابات سراسری برنامهریزیشده میتوانند ظرف مدت کوتاهی اقتصاد کشور را به نقطه فروپاشی برسانند.
نکته کلیدی در این مسیر، برنامهریزی صحیح و اتخاذ رویکردی تدریجی و منطقی است. تغییرات اجتماعی بهطور ناگهانی و بدون داشتن استراتژی رخ نمیدهند. همانطور که هر مسیری برای طی شدن به نقاط مشخصی نیاز دارد، دستیابی به تغییر نیز نیازمند عبور از مراحل مشخصی است.
آرمان زندگی در برابر منطق مرگ
جنبشهای اجتماعی و مبارزات مدنی زمانی موفق خواهند بود که بر پایه ارزشهای انسانی بنا شوند. شعار بنیادین زن، زندگی، آزادی خود نشاندهنده تمایل مردم به زیستن، آزادی، و کرامت انسانی است. بنابراین، مسیر دستیابی به تغییر نباید بر پایه نابودی و مرگ شکل گیرد، بلکه باید بهسوی تحقق یک زندگی آزاد و شرافتمندانه هدایت شود.
مبارزه مسلحانه نهتنها جایگاه اجتماعی و مردمی ندارد، بلکه ظرفیت آن نیز در جامعه ایران وجود ندارد. دستیابی به تغییر نیازمند حرکتی مردمی، آگاهانه و هدفمند است، نه صرفاً توسل به خشونتی که نتیجه آن چیزی جز تخریب و خونریزی نخواهد بود.
نقد دیدگاه مبارزه مسلحانه و ضرورت حرکتهای هدفمند مردمی
ضرورت اتخاذ رویکردی عقلانی
در بررسی مسیرهای تغییر اجتماعی و سیاسی، پرسشی اساسی مطرح میشود: چه رویکردی میتواند به موفقیت یک جنبش منجر شود؟ آیا تکیه بر مبارزه مسلحانه، بدون برنامهریزی دقیق و بستر اجتماعی مناسب، میتواند به تغییرات مطلوب بینجامد؟ در این مقاله، این پرسش را از منظر واقعیتهای سیاسی و اجتماعی ایران مورد تحلیل قرار میدهیم.
نقد دیدگاه مبتنی بر مبارزه مسلحانه
یکی از دیدگاههایی که برخی از جریانهای سیاسی و اجتماعی مطرح میکنند، توسل به مبارزه مسلحانه برای سرنگونی جمهوری اسلامی است. با این حال، بررسیهای تاریخی و اجتماعی نشان میدهد که این رویکرد نهتنها فاقد پایگاه عملی و برنامهریزی است، بلکه در شرایط کنونی ایران نیز نمیتواند مسیر مناسبی برای تغییر باشد.
عدم تمایل نیروهای حامی این ایده به اقدام عملی
بسیاری از افرادی که این ایده را مطرح میکنند، خود هیچ اقدامی در جهت سازماندهی، آموزش، و تجهیز نیروهای خود انجام نمیدهند. این گروهها تنها از اعتراضات و ناآرامیهای موجود سوءاستفاده کرده و با تهییج احساسات عمومی، در پی پیشبرد گفتمان خود هستند. در عین حال، هیچ برنامهای برای تأسیس گروههای منسجم، آموزش نیروها، و تدوین راهبردهای عملی ارائه نمیدهند. در نتیجه، این جریان بیشتر به یک نمایش تبلیغاتی شباهت دارد تا یک حرکت مؤثر.
تقابل نابرابر با نیروهای نظامی مجهز
حتی اگر چنین گروههایی بتوانند نیرویی سازمانیافته تشکیل دهند، آنها باید در برابر یک حکومت تا دندان مسلح صفآرایی کنند. جمهوری اسلامی از نیروهای گسترده و آموزشدیدهای در سپاه، بسیج، نیروی انتظامی و ارتش برخوردار است که حاضرند برای حفظ نظام بجنگند. این وضعیت نشان میدهد که هرگونه اقدام مسلحانه، در بهترین حالت، به یک درگیری نابرابر منجر خواهد شد که احتمال موفقیت آن بسیار اندک است. حکومت در چنین شرایطی، بدون شک، با تمام توان سرکوب خواهد کرد و هزینههای انسانی و اجتماعی سنگینی به بار خواهد آورد.
مسیر جایگزین: حرکتهای مردمی و مبارزات مدنی
با توجه به محدودیتهای رویکرد مسلحانه، مسیر جایگزین چیست؟ پاسخ این پرسش در ظرفیت جنبشهای مردمی، اعتراضات هدفمند، و اعتصابات اقتصادی نهفته است.
ضرورت مشارکت گسترده مردم
برای دستیابی به تغییرات بنیادین، حضور مردم در جنبشهای اعتراضی یک ضرورت غیرقابل انکار است. تغییرات پایدار تنها زمانی رخ خواهند داد که جامعه بهطور کلی در مسیر تحول قرار گیرد. بنابراین، انقلاب نباید صرفاً به نابودی یک ساختار سیاسی محدود شود، بلکه باید یک تحول فرهنگی عمیق را نیز به دنبال داشته باشد. این تغییرات باید در نگرش مردم به موضوعاتی چون حقوق زنان، ارزش جان انسان، و آزادیهای مدنی منعکس شود.
نقش تظاهرات هدفمند
یکی از ابزارهای کلیدی در مبارزات مدنی، برگزاری تظاهرات است. اما این اعتراضات باید هدفمند و دارای راهبرد مشخص باشند. در اعتراضات اخیر ایران، بسیاری از تظاهرات بهصورت پراکنده و محلهمحور برگزار شدند. این مدل، اگرچه باعث گستردگی اعتراضات شد و تمرکز سرکوب را کاهش داد، اما در نهایت صرفاً بهعنوان اعلام حضور معترضین عمل کرد. برای تأثیرگذاری بیشتر، این اعتراضات باید بهگونهای برنامهریزی شوند که به نتایج ملموس منجر گردند.
اعتصابات مؤثر بهعنوان ابزار فشار اقتصادی
اعتصابات نیز یکی دیگر از ابزارهای مهم برای فشار بر حکومت است. اما اعتصاباتی که صرفاً به تعطیلی بازار محدود شوند، تأثیر چندانی بر ساختار حکومت ندارند. در مقابل، اعتصابات باید بخشهای حیاتی اقتصادی مانند صنعت نفت، گاز، پتروشیمی، بانکها، و ادارات دولتی را هدف قرار دهند. دولت ایران وابستگی زیادی به منابع مالی این بخشها دارد و مختل شدن آنها میتواند به فلج اقتصادی منجر شود.
قدرت تحصنهای گسترده
تحصنهای گسترده نیز میتوانند بهعنوان ابزاری مؤثر در مبارزه مدنی مورد استفاده قرار گیرند. تصور کنید که هزاران نفر در برابر زندانها تجمع کرده و آزادی زندانیان سیاسی را مطالبه کنند. چنین اقداماتی، اگر بهصورت هماهنگ و گسترده انجام شوند، میتوانند فشار قابلتوجهی بر حکومت وارد کنند.
مسیر عقلانی تغییر
تحلیل واقعیتهای موجود نشان میدهد که رویکردهای مبتنی بر مبارزه مسلحانه، به دلیل نبود سازماندهی و ضعف در برابر قدرت سرکوب، قادر به ایجاد تغییرات پایدار نیستند. در مقابل، جنبشهای مردمی، اعتراضات هدفمند، و اعتصابات اقتصادی، ابزارهای مؤثرتری برای فشار بر حکومت و دستیابی به تحولات بنیادی محسوب میشوند.
در نهایت، تغییر باید از درون جامعه آغاز شود. مردم نهتنها باید علیه حکومت اعتراض کنند، بلکه باید در نگرشهای خود نیز بازنگری کرده و فرهنگ جدیدی را بنا نهند. انقلاب واقعی، زمانی رخ میدهد که نهتنها ساختارهای سیاسی، بلکه باورها و ارزشهای اجتماعی نیز دچار تحول شوند. در این مسیر، اتحاد، برنامهریزی، و اتخاذ راهبردهای مدنی، نقش کلیدی ایفا خواهند کرد.
رهبری، ایمان جمعی و مسیر تحقق تغییرات اجتماعی
در مباحث پیشین، به نقش رهبریای که بر مبنای ایمان و باور جمعی شکل میگیرد، پرداختیم. این رهبری، برخلاف اشکال سنتی آن، نه بر فرد بلکه بر قدرت تشکلهای اجتماعی، احزاب و گروههای سازمانیافته متکی است. هنگامی که این نیروهای اجتماعی با انسجام و همبستگی وارد عرصه کنشگری میشوند، میتوانند اشکال مختلف اعتراض، از جمله تحصنهای گسترده، را سازماندهی کرده و به پیش ببرند.
تحصن نهتنها یک ابزار اعتراض، بلکه بستری برای ایجاد امید و باور در دل جامعهای است که در مسیر تغییر گام برمیدارد. این کنش جمعی، علاوه بر تضعیف نیروهای سرکوبگر، به مردم نیز نشان میدهد که اراده و همبستگی آنها تأثیرگذار است. در واقع، پیروزی در چنین حرکتهایی، نهتنها به لحاظ عینی بلکه از نظر ذهنی نیز نیرویی مضاعف به جامعه میبخشد و ایمان آن را به امکان تغییر تقویت میکند.
آرزوها و چشمانداز آینده
یکی از مهمترین عناصر در مسیر هر جنبش اجتماعی، تصویر روشنی از آینده است. داشتن هدفی مشخص، نهتنها افراد را در مسیر مبارزه حفظ میکند، بلکه مانع از سردرگمی و پراکندگی نیروها میشود. در بسیاری از موارد، مردم برای مخالفت با ظلم و بیعدالتی به خیابانها میآیند، اما در صورت افزایش سرکوب و گسترش خشونت از سوی حکومت، بدون داشتن یک افق روشن، دچار یأس و ناامیدی شده و از ادامه راه بازمیمانند. در مقابل، زمانی که هدفی معین و روشن در پیش روی جامعه قرار گیرد، افراد نهتنها به حرکت خود ادامه میدهند، بلکه برای تحقق آن حاضر به پرداخت هزینه نیز خواهند بود.
زندگی انسانها همواره با هزینه همراه است؛ از نیازهای ابتدایی مانند تأمین غذا و مسکن گرفته تا آرمانهای بزرگتر، همگی نیازمند تلاش و پرداخت هزینههای خاص خود هستند. در چنین بستری، انتظار دستیابی به آزادی و عدالت بدون فداکاری، سادهانگارانه خواهد بود. این آگاهی، نهتنها افراد را از ترس عقبنشینی بازمیدارد، بلکه آنان را برای پرداخت هزینههای ضروری آماده میکند.
از توصیف دردها تا ارائه راهکارها
یکی از چالشهای اصلی در روند آگاهیبخشی، گذر از مرحله توصیف مشکلات به سوی ارائه راهکارهای عملی است. تاکنون، جنایات، خشونتها و بیعدالتیهای نظام حاکم بارها و بارها بازگو شده است. تکرار این فجایع، اگرچه در مقطعی برای جلب توجه عمومی ضروری بود، اما در حال حاضر، جامعه به مرحلهای رسیده است که بیش از آنکه نیازمند شنیدن دوباره زشتیها باشد، به راهکارهای عملی برای خروج از این وضعیت نیاز دارد.
اکنون زمان آن است که به جای تأکید صرف بر بدیها، به ترسیم آیندهای بهتر بپردازیم. به عنوان مثال، مسئلهی کار کودکان در ایران یک معضل شناختهشده است. اما صرف بیان این مشکل، راهحلی برای برطرف کردن آن ارائه نمیدهد. در مقابل، هنگامی که یک جریان اجتماعی نهتنها بر حذف کار کودکان تأکید کند، بلکه برنامهای مشخص برای اصلاح ساختارهای اقتصادی و اجتماعی که منجر به این معضل شدهاند ارائه دهد، آنگاه این آرزو از یک شعار به یک مسیر عملی تبدیل خواهد شد.
ضرورت تغییر قوانین و بازنگری در نظام حقوقی
بسیاری از نارساییهای اجتماعی، ریشه در نظام قانونی و حقوقی حاکم دارند. در حال حاضر، بسیاری از قوانین، نهتنها راهگشای مشکلات نیستند، بلکه خود به تولیدکنندهی نابرابری، خشونت و سرکوب بدل شدهاند. برای مثال، قوانینی که خیانت را مشروع میکنند، تحت عناوینی چون صیغه و چندهمسری، خود زمینهساز نابودی بنیان خانواده هستند. یا قوانینی که مجازاتهایی همچون شلاق در ملأعام، اعدام و قصاص را مشروع میدانند، خشونت را نه بهعنوان یک ناهنجاری، بلکه بهعنوان ابزاری برای اعمال قدرت، در دل جامعه نهادینه کردهاند.
بنابراین، تغییر بنیادین در جامعه مستلزم بازنگری در این ساختارها و ارائهی جایگزینهای مناسب برای آنهاست. درمان یک جامعهی بیمار، نهتنها در حذف قوانین مخرب، بلکه در تدوین قوانینی جدید است که بر پایهی کرامت انسانی، عدالت اجتماعی و آزادیهای بنیادین استوار باشند. تصویری که از آینده ارائه میشود، باید نافی این ساختارهای سرکوبگر و همزمان واجد راهحلهای عملی برای رفع این معضلات باشد.
گذار از وضعیت کنونی به آیندهای روشن، تنها با نقد گذشته و حال ممکن نیست. نقدها زمانی مؤثر خواهند بود که با ارائهی راهکارهای عملی و برنامههای مشخص همراه شوند. جامعهای که صرفاً در مرحلهی بیان دردها باقی بماند، در نهایت در برابر هجمههای سرکوبگرانه از پا درخواهد آمد. اما اگر این جامعه بتواند تصویری دقیق و کاربردی از آیندهی مطلوب خود ارائه دهد و برای تحقق آن مسیر مشخصی تعیین کند، آنگاه تغییر از یک آرزو به یک واقعیت بدل خواهد شد.
آیندهای فراتر از خشونت: مسیر تحقق یک ایران عادلانه
قرار نیست نظام حقوقی آیندهی ما حامی جنایت باشد، اما همچنین قرار نیست که خود به شیوهای خشونتآمیز در برابر جنایت بایستد. اعدام و مجازاتهای خشن، که تنها بازتولید چرخهی خشونت هستند، جایی در آیندهی مطلوب ما ندارند. بلکه هدف، برقراری یک نظام عدالتمحور است که هم مانع جنایت شود و هم به دور از انتقامجویی، بستر اصلاح و بهبود اجتماعی را فراهم کند.
اکنون، باید دربارهی آرزوهای خود برای آیندهی ایران سخن بگوییم. ایرانی که در آن جانها برابرند، آزادی بهعنوان یک اصل بنیادین محترم شمرده میشود و افراد بدون سلطه و جبر دیگران، آزادانه زندگی میکنند. اما بیان صرف این آرزوها کافی نیست؛ بلکه باید مسیرهای دستیابی به آنها را نیز ترسیم کنیم. آرزوهایی که متشکل و متکثر هستند، باید در قالب یک ایمان جمعی گرد هم آیند تا نیروی محرکهای برای حرکت رو به جلو ایجاد کنند.
ایمان جمعی و ضرورت شمولگرایی در آرمانهای انقلاب
برای رسیدن به آیندهای مطلوب، حضور تمام گروههای اجتماعی ضروری است. تحقق آرمانهای یک انقلاب عادلانه مستلزم مشارکت گستردهی تمامی اقشار جامعه، از جمله طبقات کارگری، اقلیتهای مذهبی، و گروههای قومی است. پرسش اینجاست که آیا آرزوهای این گروهها در آیندهی ترسیمشده دیده میشوند؟ آیا کارگران در ایران فردا، چشماندازی برای تلاش و پیشرفت خود خواهند داشت؟ یا آنکه همهچیز به یک روند انتخاباتی موکول خواهد شد، بدون آنکه مسیر روشن و مشخصی برای حل مسائل اقتصادی و معیشتی آنان ارائه گردد؟
این اشتباه است که تصور کنیم مردم صرفاً برای از بین بردن جمهوری اسلامی به خیابانها خواهند آمد. انقلاب نه یک اتفاق آنی، بلکه یک فرآیند آگاهانه و تدریجی است که بر پایهی امید و چشمانداز روشن بنا میشود. جامعه نیازمند یک تصویر عینی و واقعی از آینده است، نه یک توهم خوشبینانه که گمان برده شود با سرنگونی یک حکومت، بهطور ناگهانی همهچیز تغییر خواهد کرد.
ضرورت تعریف نظام اقتصادی و اجتماعی آینده
یکی از مهمترین سوالات در مسیر تحقق آرمانهای انقلاب این است که چه نوع نظام اقتصادیای قرار است جایگزین وضع موجود شود؟ آیا در ایران فردا، کارگران، معلمان، و دیگر اقشار زحمتکش، جایگاه مشخصی در نظام اقتصادی جدید خواهند داشت؟ آیا حقوق آنان تأمین خواهد شد؟ یا آنکه همچنان در بیسرنوشتی اقتصادی و بلاتکلیفی معیشتی باقی خواهند ماند؟
برای جلوگیری از تکرار اشتباهات تاریخی، ضروری است که بهجای اکتفا به نفی وضعیت کنونی، راهکارهای عملی ارائه گردد. فرایند تغییر نباید صرفاً بر مبنای مخالفت با جمهوری اسلامی باشد، بلکه باید بر پایهی ارائهی یک جایگزین روشن و قابلاجرا برای آینده شکل گیرد.
لزوم پذیرش تنوع و پرهیز از تکرار خطاهای گذشته
یکی از مهمترین چالشهایی که باید به آن پرداخت، جایگاه اقوام، مذاهب، و گروههای مختلف فکری و اجتماعی در ایران آینده است. بهعنوان مثال، آیا حقوق زبانی اقوام مختلف، نظیر تحصیل به زبان مادری، به رسمیت شناخته خواهد شد؟ یا همانند گذشته، این مطالبات انکار و سرکوب خواهند شد؟ آیا باورمندان به ادیان مختلف، همچون بهاییان، در ایران فردا از حقوق شهروندی برابر برخوردار خواهند بود؟ و از سوی دیگر، برای شیعیانی که امروز در قدرتاند و بخشی از ساختار جمهوری اسلامی را تشکیل میدهند، چه جایگاهی تعریف خواهد شد؟ آیا آنها نیز باید قربانی انتقامجویی شوند؟ آیا هدف از انقلاب، بازتولید وقایع ۱۳۵۷ و سرکوب گروههای مخالف جدید خواهد بود؟
اگر قرار باشد یک نظام جدید، همان مسیر جبرگرایانه و استبدادی جمهوری اسلامی را در پیش بگیرد، آنگاه ما نه برای آزادی، بلکه برای بازتولید یک دیکتاتوری دیگر تلاش خواهیم کرد. یا ما با جبر مبارزه میکنیم، یا خود به بازتولید جبر میپردازیم. این انتخابی است که در برابر ما قرار دارد.
آزادی: مفهومی که باید درک و رعایت شود
آزادی چیزی نیست که یک گروه مشخص به دیگران «اعطا» کند. آزادی، حقی ذاتی است که افراد خود آن را تعریف میکنند، البته در چارچوبی که بر مبنای جلوگیری از ظلم و آزار دیگران بنا شده باشد. نه من میتوانم آزادی خود را به شما تحمیل کنم، نه شما میتوانید آزادی مرا تعیین کنید.
در این راستا، ایمان جمعی که بهعنوان نیروی محرک حرکتهای اجتماعی و انقلابی عمل میکند، باید بازتابدهندهی آرزوهای تمامی گروههای اجتماعی باشد. از کارگران گرفته تا اقلیتهای مذهبی، از اقوام مختلف تا گروههای فکری متنوع، همه باید آرزوی خود را در این ایمان جمعی ببینند. آیندهای که برای ایران ترسیم میشود، نباید مبتنی بر حذف و طرد باشد، بلکه باید مبتنی بر پذیرش و مشارکت همگانی باشد.
برای تحقق تغییرات بنیادین، باید از خیالپردازی و سادهانگاری پرهیز کرد و بهجای آن، واقعیتهای عینی جامعه را در نظر گرفت. تغییر نه با انتقام، بلکه با ارائهی راهکارهای عملی و شمولگرایانه ممکن خواهد شد. انقلاب زمانی به موفقیت خواهد رسید که آرزوهای تمام اقشار جامعه را در بر بگیرد و نهتنها یک نظام جدید، بلکه یک آیندهی بهتر را برای همه تضمین کند.
ایمان جمعی و نیروی تحولآفرین آن در مسیر انقلاب
تحول جوامع و تغییر بنیادین در ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، نیازمند ایجاد ایمان جمعی است. این ایمان نهتنها باید نیرویی برای تغییر سیاسی باشد، بلکه باید تغییر در نگرش و رفتار جامعه را نیز به همراه داشته باشد. هدف از چنین تحولی، رسیدن به ایرانی است که در آن نابرابریهای ساختاری از میان برداشته شوند و تمامی اقشار، از زنان گرفته تا کارگران، از اقلیتهای جنسی تا اقلیتهای مذهبی، جایگاه و حقوق برابر داشته باشند.
تحقق آرزوهای مشترک در آینده ایران
در مسیر دستیابی به آیندهای عادلانه، آرزوهای متکثر و متنوع جامعه باید در یک چارچوب منسجم و مشترک تجلی یابد. این امر مستلزم آن است که تمامی گروههای اجتماعی و فکری، از باورمندان مذهبی تا نواندیشان، از فعالان کارگری تا کنشگران حقوق زنان، آرزوهای خود را در ساختار جدیدی ببینند که بر پایه عدالت، آزادی و برابری بنا شده است. ایجاد چنین ساختاری مستلزم آن است که ایمان جمعی، نه بهعنوان یک مفهوم انتزاعی، بلکه بهعنوان نیروی محرکهای برای تغییر واقعی در جامعه مطرح شود.
ضرورت فرهنگسازی و آگاهیبخشی
اما این ایمان چگونه ساخته میشود؟ آیا صرفاً اعلام یک نظام سیاسی دموکراتیک و لائیک کافی است؟ یا باید در کنار آن، فرهنگسازی و آگاهیبخشی انجام شود؟ ایمان جمعی زمانی شکل میگیرد که درک صحیحی از مفاهیم بنیادین مانند دموکراسی، حقوق بشر، آزادی و عدالت در میان مردم ایجاد شود. این مفاهیم نباید تنها در سطح شعار باقی بمانند، بلکه باید از طریق تولید محتوا، از جمله کتاب، فیلم، شعر و سایر ابزارهای فرهنگی، در بطن جامعه نهادینه شوند.
ایجاد همبستگی ملی بر اساس آرمانهای مشترک
یکی از چالشهای اصلی در مسیر انقلاب و تحول اجتماعی، ایجاد همبستگی میان گروههای مختلف است. ایران جامعهای متکثر با تنوع فرهنگی، زبانی، مذهبی و اجتماعی گسترده است. هر گروه و قشری از جامعه باید بتواند تصویری از آرزوهای خود را در آینده مشترک ببیند. از این منظر، ایمان جمعی باید بهگونهای تعریف شود که نهتنها برای کارگران و زنان، بلکه برای تمامی اقشار جامعه، از جمله اقلیتهای مذهبی و حتی باورمندان به نظام کنونی، قابل پذیرش باشد.
نیروی پیشران انقلاب: ایمان به تغییر
در نهایت، برای پیروزی در هر حرکت انقلابی، تنها اعتراض و مخالفت با وضع موجود کافی نیست. نیروی پیشران انقلاب، نه نفرت از گذشته، بلکه ایمان به آیندهای بهتر است. انقلابی که صرفاً بر مبنای کینه و انتقام شکل بگیرد، نهتنها پایدار نخواهد ماند، بلکه ممکن است خود بازتولید همان ظلمی باشد که در تلاش برای نابودی آن است. بنابراین، ایمان جمعی باید نیرویی باشد که مردم را نه برای تخریب، بلکه برای ساختن و بازآفرینی جامعهای جدید متحد کند.
تحقق چنین آرمانی نیازمند تلاش مداوم برای آگاهیبخشی، ایجاد گفتمانهای موثر و مشارکت فعال همه گروههای اجتماعی است. این مسیر، هرچند دشوار، اما تنها راهی است که میتواند آیندهای مبتنی بر عدالت، آزادی و برابری را برای ایران رقم بزند.
جمعبندی:
تحقق یک انقلاب پایدار و تحول اساسی در ایران، نه صرفاً با سرنگونی یک نظام، بلکه با ایجاد تغییر در اندیشهها، فرهنگ و باورهای جامعه ممکن خواهد بود. این تغییر مستلزم شکلگیری یک ایمان جمعی است که نه بر پایه نفرت و انتقام، بلکه بر مبنای همبستگی، عدالت و آزادی بنا شده باشد.
در این مسیر، تمامی اقشار جامعه—از کارگران و زنان تا اقلیتهای مذهبی و قومی—باید جایگاه و آرمانهای خود را در ساختار آینده ببینند. ایمان جمعی باید فراتر از کلیگوییهای سیاسی باشد و بهطور عملی در فرهنگ، آموزش و گفتمان عمومی نهادینه شود. بدون آگاهیبخشی و مشارکت فعال، هیچ تغییری دوام نخواهد داشت.
در نهایت، مسیر دگرگونی نه از توهمات ایدئولوژیک، بلکه از درک واقعیتهای اجتماعی، شناخت تنوع آرزوها و تدوین راهکارهای عملی برای تحقق آنها عبور میکند. این مسیر دشوار اما تنها راه ممکن برای دستیابی به آیندهای عادلانه، آزاد و انسانی است.