خب دوستان توی این ویژه برنامه مشخص ما سعی کردیم در باب المان های مختلفی که این فرهنگ ایرانی رو ساخته صحبت بکنیم.
قاعدتا یکی از اون المان های قدرتمند هم همین شیعه گری هست.
شیعه گری که امروز مبدل به دین رسمی مردم ایران شده، قانون مردم ایران رو ساخته، فرهنگ غالب مردم ایران رو ساخته و قدرت بلامنازع فرهنگی و سیاسی رو در اختیار داشته.
در طول این سالیان یعنی بعد از قدرتگیری صفویان ما مواجه هستیم با این قدرت مطلقی که در اختیار این نظام فکری شیعهگری هست.
خب قاعدتا این نظام شیعهگری فرهنگ غالبی رو هم پدید آورده.
فرهنگ غالبی که قاعدتا تحت تاثیر از فرهنگ های بیشمار پیشین خودش بوده.
یعنی اگر ما فرهنگ مبدا رو بزاریم فرهنگ اسلامی، خب قاعدتا بیشتر مبانی خودش رو از همون فرهنگ اسلامی گرفته با یه سری تغییرات جزئی که در نگاه های خودشون دارن نسبت به جهان و نسبت به اون خلفا و مسائلی که همه باهاش آشنا هستیم.
اما پیش از اون هم قاعدتا تحت تاثیر دیگر فرهنگ ها بوده.
فرهنگ ایرانیان، فرهنگ گذشتگان ایران، فرهنگ ادیان دیگه که تو خود اسلام هم مواجه با این ادغام ها هستیم و بارها هم در باب این مساله صحبت کردیم که این وقتی ما در باب فرهنگ ها صحبت میکنیم فرهنگ ها تحت تاثیر از هم هستند و روی هم تاثیرات بیکرانی رو میزارن و ما این تاثیرات رو میتونیم به وضوح ببینیم و اصولا این فرهنگ هایی که ما امروز باهاش دست به گریبان هستیم، ملغمه ای از فرهنگ های بی شمار در کنار هم هست.
ادغام این فرهنگ ها در هم هست که ما، ما رو با یک فرهنگ واحدی آشنا میکنه.
حالا در باب وحشیگری هم داستان به همین شکل هست.
اما فارغ از تمام این صحبت ها قرار هست که توی این ویژه برنامه ما بیشتر نزدیک به این فرهنگ بشیم و بیشتر و بیشتر دربارش صحبت بکنیم.
خب قاعدتا فرهنگ شیعی امروز تمام قدرت رو در ایران به دست گرفته و ما بیشتر فرهنگ جمعی مون رو هم از همین فرهنگ شیعی داریم می گیریم.
اما این المان هایی که تا اینجا در این ویژه برنامه گفته شده و یا در قسمت های آتی دربارش صحبت میشه، می تونه در این فرهنگ شیعی هم قدرتمند وجود داشته باشه و ما سعی می کنیم که دوباره تکرار مکررات نکنیم و سعی کنیم از یک سری از المان های مهمی که در این داستان وجود دارد استفاده کنیم و صحبت کنیم و حالا سعی کنیم در این ویژهبرنامه فرهنگ ایرانی در هر قسمت در باب یک موضوع مشخصی صحبت شود تا در نهایت یک برآیند کلی و یک نگاه کلی نسبت به این فرهنگ که فرهنگ عامه مردم ایران را ساخته است، برسیم.
در نقطه ابتدایی ما باید با این ادغام فرهنگی گذشتگان با اسلام بیشتر صحبت کنیم و بیشتر نزدیک این مفهوم بشویم که ما وقتی در باب فرهنگ اسلامی صحبت می کنیم که حالا شیعه گری هم یک بخشی از این فرهنگ هست، قاعدتا ما مواجه می شویم با این ادغام تفکرها و نگاه ها در هم که این یک نگاه مشخص فرهنگی را پدید می آورد.
یعنی شما وقتی مواجه می شوید با فرهنگ اسلامی، خب می بینید که تا چه اندازه تحت تاثیر فرهنگ های دیگران بود.
یعنی شما وقتی نزدیکی و قرابت فرهنگ یهودی و اسلامی را می بینید می توانید این رو لمس بکنید که تا چه اندازه حتی رفتار های این ها هم به هم شباهت داره.
افکار اینها به هم شباهت داره.
تا چه اندازه ای مسلمانان تحت تاثیر این نگاه یهودی بودن تا چه اندازه ای حتی حرام و حلال هاشون به هم نزدیک بوده؟
حتی رفتارهای مذهبیشون نزدیک به هم هست.
و اصولا تا چه اندازه تحت تاثیر از هم بودند؟
حالا این رو در دیگر نگاه ها هم می تونید ببینید.
حالا شما حتی این قرابت و نزدیکی که بین اسلام و مثلا زرتشتیت هم وجود داره رو هم می تونید ببینید.
شما در مجموع می تونید این نزدیکی ها رو ببینید که چگونه این ها روی هم تاثیر گذاشته اند و حالا هر کدوم از این فرهنگ هایی که ما به عنوان یک فرهنگ غالب و بزرگ می شناسیم.
به عنوان مثال فرهنگ اسلامی و یا فرهنگ یهودیت یا فرهنگ زرتشتی یا فرهنگ ایرانی تا چه اندازه روی هم تاثیر گذاشتن؟
یعنی وقتی ما در باب خود فرهنگ ایرانی صحبت میکنیم تا چه اندازه این فرهنگ برگرفته از نگاه های اسلامی است؟
تا چه اندازه تحت تاثیر این بوده و خود نگاه اسلامی و فرهنگ اسلامی تا چه اندازه تحت تاثیر این فرهنگ ایرانی بوده؟
در مجموع ما مواجه هستیم با یک ادغامی در این فرهنگ ها که حالا هر کدام روی هم تاثیر گذاشته.
خب قاعدتا فرهنگ اسلامی هم به همین شکل است.
اما ما یک نقطه مشخصی داریم در این فرهنگ شیعی گری که حالا برگرفته بیشتر از فرهنگ ایرانی ها هست.
بیشتر فرهنگ ایرانی ها روی این نگاه تاثیر گذاشته اند.
حالا شما مواجه می شوید با یک نوع نگاه اسلامی که تحت عنوان شیعه گری هست و حالا بیشتر و بیشتر برگرفته از فرهنگ کهن مردم ایران است.
حالا شما مواجه می شوید به عنوان مثال که حالا این نگاه اسلامی دگم و خشن را ذره ای می خواهد تلطیف بکند، ذره ای می خواهد با روحیات مردم ایران سازگار کنند.
شما وقتی نگاه میکنید به فرهنگ اسلامی شیعی میتوانید تلطیف آن نگاه دگم اسلام سنی را در برابرش ببینید.
یعنی مثلا اگر مجازات های اسلامی وجود دارد به یک نکته ساده ای برای مثال من اشاره میکنم که یک مقداری درک این موضوع برایتان ساده تر باشد.
یعنی شما وقتی نگاه میکنید به عنوان مثال به قوانین اسلامی حالا مواجه هستید با بریده شدن دست دوست.
خب این یک قانون اسلامی است که نه تنها از فقه اسلامی سرچشمه گرفته از تاریخ زندگی و سیرت نبوی سرچشمه گرفته و احادیثی پیرامونش هست، حتی آیه مستقیم قرآنی دارد.
یعنی شما مواجه میشوید با یک آیه مستقیم قرآنی که در قبال دزدان قرار بر این است که دست این ها بریده شود.
حالا وقتی این را در یک قالب قانونی نگاه میکنیم که در کشور های مختلف در جوامع مختلف نقش ایفا کردن.
وقتی این را در اهل تسنن می بینید و مقایسه اش می کنید با این نگاه دیگری می بینید که سعی در تلطیف آن داشت.
قوانین جمهوری اسلامی برای آن شروطی را قائل میشود.
حالا سعی میکنه یه سری شروطی رو اعمال کنه تا این بریدن دست کمتر و کمتر شود.
شما در تاریخچه جمهوری اسلامی با مواردی که دست دزد را بریدن هم رو به رو بودید.
خب قاعدتا این اتفاق افتاده.
چند وقت پیش هم بود که در یکی از شهرهای ایران یه همچین اتفاق وحشیانه و دهشتناکی افتاد.
اما خب تعداد این ها خیلی کم تر هست نسبت به اون کشورهایی که خودشون رو مسلمان سنی می دونن و اصولا اون فرهنگ سنی و فرهنگ غالبی که تحت عنوان فرهنگ اسلامی هست و اتفاقا فرهنگ غالب و قدرتمند اسلامی هم همون فرهنگ هست و اصولا هم اون نگاه هست که خیلی نزدیکه به فرهنگ حقیقی و اون اسلام تاریخ صدر خودش هست و نزدیک تر هست به اون تاریخ صدر.
حالا وقتی شما مواجه میشید با نگاهی که مثلا طالبان داره یا داعشی ها دارن میبینی که تا چه اندازه قرابت بیشتری با فرهنگ صدر اسلام داره و تا چه اندازه ما رو نزدیکتر به اون سیرت نبوی میکنه و اون زندگی ای که پیامبر و پیروانش داشتن.
اما حالا وقتی این بر میگرده و وارد فرهنگ ایرانی میشه، فرهنگ ایرانی که براش این رفتارها دهشتناک است حالا سعی در تلطیف این داره.
حالا سعی میکنه این نگاه رو یک ذره ای آروم تر و ملایم تر بکنه.
حالا شروطی برای این بریدن دست میزاره که از میزان این بریدن دست ها کمتر بکنه.
حالا مثلا میگه باید از یک محفظه ای این شیئی یا هر چیزی که هست دزدی بشه.
حالا یک سری شروطی که الان در خاطرم نیست که میتونید با مراجعه به قوانین جمهوری اسلامی و قوانین مجازات اسلامی مراجعه کنید، میتونید این شروط رو ببینید.
یک سری شروطی که قائل شده برای اینکه این میزان بریدن دست ها کمتر بشه.
این مثال رو ما دربارش صحبت کردیم که نزدیک بشیم.
به این معنا که وقتی ما داریم در باب این فرهنگ شیعی صحبت میکنیم، فرهنگ شیعی که بیشتر تحت تاثیر فرهنگ ایرانیان بوده و به نوعی اسلام رو سعی در ایرانیزه کردنش داشته، یکی از المانهای مهمش همین تلطیف بوده.
حالا با این مثال میشه این رو فهمید که منظور از این تلطیف کردن به چه شکل هست.
حالا مثال های بیشمار دیگری میشه زد در باب این تلطیف کردن.
حالا وقتی شما مواجه میشید مثلا به عنوان مثال شما مواجه میشید با امام هشتم شیعیان رضا.
حالا داستانی پیرامون او وجود داره که بله او ضامن آهو هست.
خب این با اون تصویری که ما تحت عنوان اسلام، اسلام حقیقی و اسلام نزدیک به اون اسلام تاریخ صدر اسلام داریم خیلی متفاوت هست.
یعنی شما اونجا مواجه نمیشید با محمدی که ضامن آهو شده باشه؟
محمدی که به حقوق حیوانات احترام بذاره.
محمدی که در پی آشتی و دوستی و مهر و محبت باشه.
شما مواجه هستید با یک چهره لخت و عور که اومده تا همه رو مسلمان بکنه.
کافران رو به خواری بکشه.
شما وقتی با آیات قرآنی هم روبرو میشید همچین مثال و مصادیقی ندارید.
حالا میبینید که اون روحیه ی ایرانی و فرهنگ ایرانی سعی در تلطیف این نگاه خشونت بار داره.
پس این اون جاییست که ما بیشتر در باب ادغام این فرهنگ شیعی گری با فرهنگ ایرانی روبه رو هستیم.
یا به عنوان مثال شما مواجه هستید با این نگاهی که در شیعیگری وجود داره تحت عنوان ائمه.
حالا شما دوازده امام رو دارید که از جد که جد اینها همه بر میگرده به پیامبر، فرزندان پیامبر به حساب می آیند به واسطه ازدواجی که توسط علی و فاطمه اتفاق افتاده، حالا فرزندان فاطمه که فرزندان محمد به حساب می آیند قرار هست که قدرت رو به دست بگیرند.
قرار هست که پادشاه و شاه این ها باشند.
یک نگاهی که نزدیکی مستقیم با نگاه ایرانی ها نسبت به شاهنشاهی داشته.
حالا شما این قرابت رو بیشتر میبینید.
حالا دنبال این هستند که پادشاهانی که از یک خون و از یک دودمان هستند این قدرت را به دست بگیرند.
تک تک این ها فرزند اون ها هستن که به قدرت میرسن.
یعنی باز شما این نزدیکی و قرابت رو بیشتر میبینید با اون چیزی که تحت عنوان اسلام از همون ابتدا اتفاق افتاد.
یعنی اون جوری که قرار بود ابوبکر قدرت رو به دست گرفت عمر به دست گرفت و در نهایت عمری که با اون شورای شش نفره اومد این قدرت رو در اختیار یک شخصی گذاشت، در اختیار عثمان گذاشت که حالا توسط اون پنج نفر دیگه انتخاب شد.
در مجموع وقتی نزدیک میشید به این مفهوم میبینید که تا چه اندازه برگرفته از اون فرهنگ ایرانی هست.
پس ما وقتی در باب این شیعیگری صحبت میکنیم میتونیم به راحتی این رو ببینیم که تا چه اندازه نزدیک به فرهنگ ایرانی ها شده و سعی در تلطیف اون نگاه اسلامی داشته و سعی کرده که حالا مثلا به عنوان مثال جایگزینی داشته باشد و اساطیر ایرانی را با چهره های اسلام.
حالا شما آن تصویری که نسبت به رستم مثلا دارید را مثلا سعی کرده یک تصویر کاریکاتور شکلی را نسبت به علی داشته باشد.
حالا ما مواجه هستیم با نسبت دادن این.
شخصیت مثلا اسطوره ای در ایران با این شخصیت تاریخی اسلامی.
حالا ما مواجه هستیم که این ها سعی در نزدیک کردن این نگاه به نگاه خودشان داشتند و در عین حال تا چه اندازه ای دور شدن از آن نگاهی که ما تحت عنوان نگاه اسلامی داریم.
یعنی شما وقتی نزدیک می شوید به نگاه اسلامی که قاعدتا باید زندگی محمد معیار و ملاک ما باشد، قاعدتا باید آیات قرآنی ملاک ما باشد.
من بارها در باب این مساله صحبت کردم.
در کتاب هایی که گردآوری کردم هم در باب این مسئله صحبت کردم.
این که شما برای شناخت اسلام چند راه دارید؟
قاعدتا یکی و بزرگ ترینش قرآن هست.
قرآنی که مسلمانان کلام خدا می دونن.
و حالا برای اینکه بخواید اسلام حقیقی و راستین رو بشناسید باید به اون کتاب مراجعه کنید و اون کتاب رو بخونید و قوانین و قواعد و ساختارها و تفکری که داره درش مطرح میشه رو به عنوان تفکر اسلامی داشته باشه.
بعد از گذر از اون شما مواجه میشید با احادیثی که حالا از زبان این پیامبر و یا ائمه ای که حالا قبول دارن تحت عنوان احادیث صحیح که حتی خودشون هم با توجه به اون قواعدی که برای خودشون قرار میدن رو تحت عنوان یک سری احادیث صحیح قلمداد می کنند و شما با مراجعه به این احادیث باید به اون ذات اسلامی پی ببرید.
حالا در وهله بعدی باید به زندگی پیامبر رجوع کنید.
تاریخی که از زندگی پیامبر وجود داره و تاریخ نگارانی که در باب سیرت نبوی نوشتند.
حالا شما با رجوع به زندگی محمد مثلا یه سری قوانین رو استخراج می کنید.
مثلا چیزی به اسم سنگسار که در قرآن مستقیما در بابش صحبت نشده.
مثال تاریخی ای داره که محمد در دوران حیات خودش کسی رو سنگسار کرد.
حالا این میشه یک قاعده ی اسلام.
و در نهایت با نگاه به این موضوعات هست که ما چیزی به اسم فقه اسلامی رو میشناسیم.
حالا با نگاه کردن به این موضوعات به دور از تعصب شما میبینید که تا چه اندازه این فرهنگ شیعی و این نگاه شیعی از اون اسلام حقیقی دور و دورتر شد.
یعنی شما مواجه هستید با یک اسلامی که در نوک هرم و در نوک ابتدایی هرم برای از میان بردن شرک پا به میان گذاشته، برای اینکه مردم رو یکتا پرست بکنه پا به میان گذاشته.
وگرنه مردم عربستان در اون خطه هم باز هم به خدا باور داشتند.
من در باب این مساله در ویژه برنامه ها هم صحبت کردم.
اینکه شما وقتی مواجه میشید با اسلام در اون تاریخ با یک کعبه ای روبرو میشید که حالا درون اون کعبه خود الله هم تحت عنوان یک خدا در اونجا وجود داشته اما در کنار اون خدا خدایان و الهگان بیشتری هم وجود داشتند.
خدایگان و الهگان که به نوعی اساطیر اون کشور و بزرگان اون کشور به حساب می اومدند و یا خدایانی که بهش باور داشتند.
حالا این خدایگان در کنار هم معنا پیدا می کردند اما الله گام اصلی رو برداشته.
این دین اسلام برداشته تا این ها رو یکتاپرست بکنه، تمام این خدایان رو به کنار بزنه و یک خدای تحت عنوان الله رو به میان بیاره.
حالا شما مواجه میشید با فرهنگ شیعیگری که این خدایگان رو دوباره زنده می کنه و اینبار اسم تازه ای بهشون میده.
یعنی شما وقتی مواجه میشید با علی همتای خدا هست؟
حتی حسین به مراتب از اون الله هم بزرگتر هست برای جمعی از این شیعیان.
حالا آیا صحبت هایی که پیرامونش می کنند حتی احادیثی که پیرامونش ساختند هم شما مواجه میشید با این نگاه که تا چه اندازه جایگاه و پایگاه داده و با نگاه کردن به این موضوع دور از تعصب میتونید به سادگی بفهمید که تا چه اندازه ای نگاه شیعیگری.
آشوبگری دور از مبانی اصلی اسلامی هم شد.
پس اینجا آن نقطه ایست که ما می بینیم تا چه اندازه ادغام شده با فرهنگ دیگر.
حالا فارغ از اینکه ما بخواییم از مبحث اصلیمون دور بشیم خب قاعدتا تو این قسمت ما داریم در باب این نگاه دیگری صحبت میکنیم.
خب قاعدتا هر کدوم از المان هایی که ما در باب فرهنگ ایرانی صحبت کردیم از قسمت های پیش و در قسمت های آینده همه و همه برگرفته از همین فرهنگ دیگری هم هستند.
یعنی قاعدتا دیگری هم بر اون ها تاثیر گذاشته و یا اون ها بر شیعه گری تاثیر گذاشته اند و در نهایت یک فرهنگ غالبی رو پدید آوردند.
اما فارغ از این ها شما مواجه میشید با این فرهنگ شیعی گری که حالا مبدل به فرهنگ واحد مردم ایران میشه.
یعنی شما وقتی نگاه می کنید به تاریخ و در نهایت میرسید به سلسله صفویان، حالا مواجه میشید با سلسله ای که این قدرت رو به دست میگیره و حالا با قدرت نظامی سعی داره که تمامی این مردم رو تحت سیطره این فرهنگ غالب در بیاد.
حالا مردم قرار هست که دوباره به زور شمشیر یک فرهنگ تازه ای رو قبول کنن.
همون اتفاقی که در پیش تر ها توسط مسلمانان افتاد.
همون حمله اسلام به ایران که دربارش صحبت کردیم در ویژه برنامه های مختلف.
حالا اون اتفاق دوباره تحت عنوان قدرت گیری صفویان و با اون نگاه شیعیگری اتفاق می افته و باز ما دوباره مواجه میشیم با یک غلبه فرهنگی.
حالا این بار این فرهنگ نزدیک هست.
قرابت و نزدیکی با اسلام داره و اصولا از همین اسلام هم پدید اومده.
خب تاثیر گیری هایی رو از دیگر باورها هم داشته.
از دیگر نگاه ها هم داشته.
اما در نهایت دوباره قرار هست یک تغییر فرهنگی اتفاق بیوفته.
تغییر فرهنگی هایی که المان های مشخص و مشترکی هم دارن گاها هم با هم متفاوت میشه.
اما دوباره ما مواجه میشیم با اون قدرتی که تاثیر گذار هست در این ساختن فرهنگ دوباره در این تغییر فرهنگی.
دوباره ما در قسمت پیشین که پیرامون صوفیگری بود صحبت میکردیم.
گفتیم که خب این نگاه صوفی گری هم به شدت قدرتمند است.
فرهنگ صوفی گری هم در زیست اجتماعی ما به شدت تاثیر گذار بوده.
خیلی از المان هایی که در صوفی گری درباره اش صحبت کردیم در همین نگاه شیعه گری هم وجود داشته.
حالا کمرنگ تر و یا پررنگ تر.
اما صحبت کردیم و گفتیم که صوفی گری ها و نگاه صوفیانه هیچ وقت نتوانست قدرت را به دست بگیرد و حکومت را تغییر بدهد و بعد بخواهد به زور شمشیر مردم را باورمند بکند.
از طرق های دیگری استفاده کرد برای این اقناع فرهنگی.
اما وقتی با شیعه گری روبه رو می شویم، حالا مواجه هستیم با این قدرت گیری که با صفویان همه چیز را در اختیار خودش میگیرد.
حالا میتواند با قلع و قمع کردن مردم با کشتاری که در دوران صفویان اتفاق افتاده، حالا مردم را شیعه بکند.
با یک مطالعه کوتاه در تاریخ هم میشه به این فجایع رسید.
اینکه همتای اون اتفاقاتی که در صدر اسلام و در اون حمله اسلام در ایران اتفاق افتاد، ما مواجه میشیم با یک تصویر دوباره ای از این وحشی گری و وحشی خویی که حالا با این قدرت گیری سعی میکنه این فرهنگ رو دوباره بیافرینه.
ما با یک فرهنگ تازه ای هم در این دوران صفویان رو به رو هستیم.
حالا سعی میکنند برای خیلی از نقاط تفکر خودشون دلایل بیشتری رو پدید بیارن، فکت های تازه ای رو بوجود بیارن، حتی دست به نگاشتن کتب تاریخی بزنن، حتی دست به نگاشتن کتب حدیثی بزنن.
شما مواجه هستید با این تولید تازه ای که پدید میاد.
حتی ساختار ترکیبی این نگاه رو هم تغییر میده.
حالا شما دوباره با یک نوع رستاخیزی روبرو هستید.
خب قاعدتا این فرهنگ شیعی گری از همون ابتدا هم وجود داشته.
ما حتی روبرو هستیم با جماعتی که در دوران حیات علی هم علی رو میپرستیدند دیگه حتی یک واقعه ی تاریخی هم پیرامون این هست که میاد و علی این جماعت رو میگیره و آتیش میزنه و حتی اون جماعت در حین سوختن هم صحبت بر این بوده که این خداست و خداست که میتونه ما رو آتیش بزنه.
منظور این که این نگاه شیعهگری از همون ابتدا هم وجود داشته اما این که تبدیل به یک قوه فرهنگی بشه که حالا بتونه یک کشور و بعد از اون دیگر کشورها رو تحت تاثیر خودش قرار بده، قاعدتا با این حکومتی که تحت عنوان صفویان اتفاق می افته هست که تداعی میشه به همون شکلی که امروز هم جمهوری اسلامی با قدرتی که از سال 57 به دست گرفت حالا باعث شده که این قدرت تاثیرگذاری رو هم در دست بگیره هر چند که نتیجه عکس داشت.
با توجه به شرایطی که امروز در جهان وجود داره و این تقابل فرهنگها که مدام در حال اتفاق افتادن هست، این فرهنگی که حالا امروز خیلی ساده تر تغییر پیدا میکنه، خیلی بیشتر عواملی در آن نقش دارند.
اما باز هم این نقطه قوت گیری با همین قدرت گیری سیاسی بوده که اتفاق افتاد و در دوران صفویان هم به همین شکل قدرت گیری اتفاق می افتد و حالا مبدل به فرهنگ عامه می شود.
حالا ما مواجه می شویم با المان هایی که در دل این فرهنگ، فرهنگ دیگری وجود دارد و مبدل به فرهنگ عامه می شود.
خیلی از این ریشه ها ریشه های یکسان و برابری است که در همه فرهنگ هایی که در ایران وجود داشته یکسان و برابر بوده.
مثلا همتای همان نگاه به بردگی.
این نگاه به تسلیم بودن.
خب این یک نگاه اسلامی است.
پیشتر از اسلام هم صحبت کردیم که قاعدتا وجود داشته اما در دل اسلام پررنگ تر و پررنگ تر شده.
حالا شما دوباره باز با یک بازآفرینی فرهنگی روبه رو هستید که همان نگاه های گذشته را دوباره و دوباره دارد تکرار می کند.
حالا این بار قدرتمند تر، سازمان یافته تر با یک جون تازه ای و با یک رستاخیز دوباره ای داره اینها رو در دل مردم به وجود میاره.
حالا دوباره صحبت از همون نگاه مشخص هست.
همون بردگی و بندگی و اسارت در برابر یک قدرت واحد در آسمان.
همون برتری طلبی که مبنا و معیار قرار میگیره.
همون قبول پادشاهی که یک پادشاه در آسمان و یک پادشاه بر زمین هست که حالا این سلسله رو پدید آورده برای قدرتمند تر شدن شیعیان.
حالا ما مواجه هستیم با تمامی اون مبانی فرهنگی که دوباره بازتولید میشه.
حالا همون نگاه وحشیانه ای که پیرامون مثلا زنان وجود داره.
همون نابرابری هایی که در این فرهنگ نهادینه شده.
شما مواجه میشید با این نگاه وحشیانه ای که وجود داره.
حالا دوباره قرار هست که همون فرهنگ اقناع شده دوباره به این مردم اقناع بشه.
دوباره حق زیستن از زنان سلب بشه. حق حیات. حق زندگی. حق ازدواج. حق دارایی. حق شهادت.
همه حقوق از این زنان سلب بشه.
دوباره این فرهنگ غالب فرهنگی باشه برای نیست و نابود کردن یک بخش نیمی از اجتماع دوباره همه ی اون فرهنگ ها، این زیر پا گذاشتن حقوق دیگر جانداران و بی بها کردن این حقوق، قربانی کردن، شکار کردن، گوشتخواری، وحشی گری، همه و همه قرار هست دوباره و دوباره الغا بشه و دوباره به پیش بره.
در مجموع وقتی ما مواجه میشیم با فرهنگ شیعیگری، خب ما مواجه میشیم با یک فرهنگ تکراری که دائم در حال تکرار هست.
یعنی شما همتای اون رو در همون ابتدا و صدر اسلام هم دیدید.
همون نگاه وحشیانه هست.
همون نگاهی که نسبت به کفار شده دوباره داره اتفاق می افته.
همون نگاهی که ما نسبت به آزادی داریم و این آزادی که در انحصار قدرتمندان هست دوباره تکرار میشه.
حالا در اون دوران سنی مذهبان بودند که قدرت رو در اختیار داشتند و یا افرادی که نزدیک به این خاندان پادشاهی بودند قدرت رو در اختیار داشتند.
حالا با این تغییر قدرت در اختیار این قبیله تازه ظهور هست که تحت عنوان شیعیان به حساب می آیند.
حالا شیعیان نظرکرده ای هستند که تمام آزادی ها را به قیمت اسارت دیگران به دست میگیرند.
حالا ما با مواجه میشویم با این از میان بردن برابری ها.
پس فرهنگ غالبی که ما تحت عنوان شیعه گری میشناسیم همان المانهای فرهنگی ای که در گذشته داشته رو داره تکرار میکنه، دوباره قدرتمند به پیش میره.
ما مواجه میشیم با همین بازتولید های دوباره.
پیرامون تمامی این مبانی ای که میشناسید.
تمامی مبانی زننده ای که در طول این تاریخ بر گرده این مردم سنگینی کرده.
یعنی شما تغییر چندانی رو که قاعدتا نمی بینید دوباره دارید همون بازتولید رو میبینید.
همون اتفاقاتی که در تحت عنوان فرهنگ اسلامی در اون نقطه ابتدایی اتفاق افتاد رو دوباره دارن بازتولید میکنن.
پس ما باید بگردیم دنبال تفاوت ها.
پس قاعدتا وقتی در باب این فرهنگ شیعی صحبت می کنیم، نقاط اشتراکی که در بین خودش و اسلام دارد که اتفاقا غالب آن هست که اکثریت غالب اتفاقات و المان ها و تفکرات یکسان هست که ما در باب همه چیز میبینیم که اینها یک اتفاق نظری دارند در باب از میان بردن حقوق جانداران، زیرپا گذاشتن حقوق زنان، در باب قوانین وحشیانه، در باب جنگ و جهاد و خونریزی در باب مقابله با کفار.
در باب هر نوع نگاهی از میان بردن برابری و آزادی، پایمال کردن حقوق دیگران در تمامی نگاه ها همتا و یکسان هستند.
یعنی آن اکثریت غالب المانهای فرهنگی که در اسلام وجود دارد، در شیعیگری هم وجود دارد و حالا ما باید در باب این تمایزاتی که وجود دارد یک مقداری فکر کنیم.
یکی از این تمایزات این خود کوچک بینی بیشتر هست.
یعنی شما مواجه بشوید که حالا بیشتر و بیشتر خود را خوار و حقیر میکند.
حالا بیشتر طبقاتی را تولید میکند.
طبقاتی که آنجا تحت عنوان خدا تشکیل میشود برای یک ارباب.
حالا ارباب های بیشماری هم دارید که مواجه میشوید با این نگاهی که شکل گرفته.
حالا فرای آن خدای در آسمان ها، شما فرای آن پیامبری که پیام آور این نگاه بوده که حالا شما وقتی به سنی ها رجوع میکنید، میبینید که پیامبر را هم همتای انسان های دیگر میدانند. همان.
آیه ی معروف قرآنی که پیامبر میگوید من هم عبد و بنده ی خدا هستم.
عبد و رسول خدا هستند.
خب شما مواجه میشوید با این نگاه که حالا یک مقداری هم قاعدتا مقامی را برای محمد قائل میشوند اما به مراتب کمتر از آن نگاهی است که حالا این خود تحقیری را باز به نهایت میبرد.
حالا فارغ از آن پیامبر، قرار است که ائمه ای داشته باشیم تا دوازده امام و چهارده معصوم و بعد از آنها قرار است که نایبی داشته باشند.
حالا اون امام دوازدهمی که غیبت میکنه حالا قرار هست که باب هایی داشته باشه که دوباره رجوع کنه.
حالا قبل از به وجود اومدن و پیدایش این باب ها برای ظهور دوباره قرار هست که روحانیونی باشند که بر این جایگاه و پایگاه تکیه بزنند.
حالا شما مواجه میشید با این ننگ و انگ بزرگی که تحت عنوان تقلید شناخته میشه.
حالا شما مواجه میشید با این مرجع تقلیدی که قرار هست یک سری مقلد بار بیاره.
انسان هایی که قرار نیست فکر بکنند، اندیشه بکنند.
در باب مسائل قرار هست که تقلید بکنند، سر پایین بندازن و کورکورانه اون راه رو به پیش برن.
حالا شما مواجه میشید با این تحقیر بزرگ تری که در این فکر هم وجود داره.
حالا این تحقیر دائمی قرار هست بخشی از فرهنگ غالب این مردم بشه.
حالا قبول این بزرگتر و این طبقات بخشی از بخش عمده ای از این تفکرات باشد.
پس شما مواجه می شید با این فرهنگی که گاها قدرتمند تر و قدرتمند تر از برخی از زمینه ها میشه.
یعنی همون نگاه تحقیر خویشتن، باور نداشتن به خود که در تمامی این نگاه هایی که رنگ و بوی الهی و دینی داره اتفاق افتاده.
حالا در اسلام شیعی گری که فرهنگ غالب مردم ایران بعد از قدرت گیری صفویان میشه حالا قدرتمند تر میشه.
حالا جایگاه بالاتری هم پیدا کرد.
حالا شما مواجه میشید با این نگاه که دامن گیر همه رو غرق در خودش میکنه.
حالا ما مواجه میشیم با این در خود ماندن و انفعال تحت عنوان اون نگاه به مهدی موعود.
حالا یک نگاهی هست که تبدیل به اون نگاه غالب میشه و یک فرهنگی رو برای مردم میسازه.
برای انفعال، برای در خود ماندن.
اصلا قرار نیست که این جماعت کاری بکنند.
قرار هست که یک امامی که رفته در یک چاهی منتظر مانده زمانی که علم خدا بیاید و او سیصد و سیزده یارش هم در کنارش باشند بیاد و جهان را تغییر بده.
پس این جماعت اصلا نیازی نیست که کاری بکنند، حرکتی بکنند.
یعنی شما حالا در این سده های اخیر روبرو شدید با افکاری که در نهایت ما را به جایی رساند که تحت عنوان ولایت فقیه یک نوع نگاه سیاسی مطرح شد توسط شیعیان.
پیش از آن شما مواجه بودید با این جماعتی که در این حد به انفعال اعتقاد داشتند که حکومت برای مهدی موعود هست و اصلا ما نیازی نیست که حکومتی بکنیم.
حکومت در اختیار ستمگران باید بماند تا در نهایت این ناجی ما بیاید و این نظر و این نگاه را تغییر بدهد و این جهان را عوض بکند.
یعنی این یک فرهنگ غالبی است که در بین شیعیان وجود دارد.
این انفعالی که بخش مهمی از نگاه فرهنگی آنها شده و در نهایت این نوعی از نگاه فرهنگی مردم ایران هم شده.
همان طوری که ما در باب صوفی گری صحبت کردیم و گفتیم که این انفعال و در خود ماندن یکی از بخش های مهم و قدرتمند صوفی گری است.
به همین منوال هم در شیعه گری هم ما باز روبه رو هستیم.
با این نگاه فرهنگی قدرتمندی که امروز هم در جامعه ما جاری و ساری است و به شدت هم قدرتمند است.
یعنی هر گاهی که ما نگاه می کنیم به این قشر خاکستری در ایران، این انفعال بزرگ مردم ایران وقتی روبرو می شوید با یک جماعتی که وحشی خوی به خیابان آمده اند تا یک زنی را به خاطر حجابش کتک بزنند و بعد مردم همین جوری خیلی ساده از کنارش می گذرند.
شما مواجه می شوید با این نگاه منفعلانه، این نگاه در آرزوی منجی.
اصلا قرار نیست که این آدم حرکتی داشته باشد، عملی بکند، تلاشی بکند برای تغییر و دگرگونی شرایطش، فریادی بزند به خیابانی بیاید شرایط را تغییر بده.
قرار است که او منفعل در جست و جو و آرزوی یک ناجی در آسمان ها باشه.
این اون بخش مهم فرهنگیست که تبدیل به یک فرهنگ غالبی در بین مردم ایران شده که در دیگری هم به شدت به اون بال و پر داده میشه.
فرای آن ما در باب این تفاوت ها وقتی می خواهیم صحبت کنیم، غم و اندوه سرشاری است که در دل این نگاه وجود دارد.
شما مواجه می شوید با یک دین و مذهب اندوهگین و افسرده، نژند و پژمرده.
شما مواجه می شوید با یک نگاهی که سراسر غرق در غم و غصه و بدبختی و اندوه است.
به واسطه اینکه یک نفری در هزار و چهارصد سال پیش مرده و از میان رفته.
حالا می بینید که دارن تو سر و کله خودشون می زنن و.
ساعت ها عزاداری می کنند، سینه می درند، سر در گل فرو می برند.
خب ما مواجه می شیم با این فرهنگ اندوهگینی که در بین مردم ایران جاری و ساری شده.
این هم مبدل به یکی از ارکان های اصلی فرهنگی مردم ایران شده.
حالا ما مواجه میشیم با این اندوه همگانی که قرار است برای روز های بسیاری مردم رو در خود فرو ببره.
شما وقتی مواجه میشید با صحنه کشور ایران در اون دورانی که تحت عنوان محرم و صفر میشناسید، این افسردگی و پژمردگی رو در دل تک تک این مردم میبینید.
حالا این بخشی از فرهنگ غالب این مردم شده که در اون غرق شدن.
حالا به جای شادمانی هایی که در جهان اتفاق می افته، این مردمی هستن که اندوهگین بر سر و صورت خودشون میزنن.
حالا این مردم تا چه اندازه قبول خرافات خواهند کرد؟
تا چه اندازه در جست و جوی این خرافات هستند؟
نگاهی که ما تحت عنوان شیعیگری داریم تا چه اندازه در راستای این خرافات داره گام برمیداره؟
یعنی شما وقتی مواجه میشید با این جماعتی که قرار هست راهبر اینها باشند تحت عنوان روحانیون و شوخی که میشناسیم.
حالا این جماعت تا چه اندازه مردم رو سوق به این جنون میکنن؟
تا چه اندازه آنها را غرق در این خرافات میکنند؟
نمونه هاش اینقدر زیاده که میشه سال ها دربارش صحبت کرد و تنها ساعتها.
یعنی شما اینقدر داری هر روز از این نمونه های احمقانه میبینید که حد و حصری هم برایش نمیتوانید منظور کنید.
حالا شما مواجه میشی.
حالا تصور کنید این در جهان امروزیست.
در جهان پیشرفته ای که ما امروز میشناسیم.
با وجود این تکنولوژی، با وجود اینکه مردم امروز با مردم روزگاران پیشتر که هیچ سوادی نداشتند، سواد خواندن و نوشتن نداشتند، متفاوت بودند.
امروز مردمی هستند که بیشترشان اکثریت غالبشان مدرسه رفتن و دانشگاه رفتن و با جهان بیرون در ارتباط هستند.
حالا قبول این خزعبلات برای اینها یک مقداری سخت تر هست.
حالا شما تصور کنید در دنیایی که هیچ ارتباطی وجود نداشت و اکثریت غالب مردم بیسواد بودند، حتی سواد خواندن و نوشتن نداشتند.
حالا فکر کنید که چه جولانگاهی برای این جماعت بوده و چه استفاده ها و سوءاستفاده هایی از این ملت بردند و چگونه این خرافات را به پیش بردند.
یکی از ارکان مهم فرهنگی هم مبدل شدن به همین قبول توهمات و در نهایت قبول این خرافات است و ما مواجه می شویم با یک فرهنگ خرافات زده ای که تحت عنوان این نظام شیعهگری هم وجود دارد.
قاعدتا صحبت در باب این فرهنگ شیعهگری میتواند ساعتها ادامه پیدا کند چرا که فرهنگ غالب مردم ایران را در امروز ساخته ولی ما در باب هر کدام از این المانها در قسمت های مختلفی که صحبت میکنیم قاعدتا میتوانیم مابه ازای را در شیعهگری هم برایش پیدا کنید.
اما در این قسمت مشخصا بیشتر سعی کردیم که در باب این نگاه شیعهگری به صورت موجز صحبت کنیم و یک سری از المانهایی که متفاوت هست و شاید در دیگر نگاه ها کمتر دیده بشه بهش اشاره بکنه.