بررسی تحولات ایران در سالهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸
پس از حوادث سال ۱۳۸۸ و تغییراتی که در ساختار اجتماعی و سیاسی ایران ایجاد شد، تحولات سیاسی کشور به دو مسیر عمده تقسیم شد. نخست، جریان اصولگرایان که از آغاز انقلاب به ارزشهای اولیهی خود پایبند بودند و در تمامی ابعاد حکومتی نقش مسلط را حفظ کردند. دوم، جریان اصلاحطلبان که در ابتدا با شعار تغییر و اصلاحات پا به عرصه گذاشت اما پس از حوادث ۱۳۸۸، به تدریج جایگاه اجتماعی خود را از دست داد. ناکارآمدی رهبران اصلاحطلب، از جمله عملکرد خاتمی و روحانی، باعث شد که این جریان نیز حمایت گستردهی مردمی را از دست بدهد. در چنین شرایطی، نارضایتیهای عمومی به تدریج به نقطهی انفجار رسید و در سالهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ به اعتراضات سراسری منجر شد.
بحران اقتصادی و تشدید نارضایتیها
یکی از مهمترین عوامل نارضایتی مردم، وضعیت نامساعد اقتصادی بود. از همان ابتدای انقلاب، ناکارآمدیهای مدیریتی و نبود متخصصان در عرصهی اقتصاد، بحرانهای متعددی را رقم زد. در سالهای نخست انقلاب، جنگ ایران و عراق به عنوان بهانهای برای مشکلات اقتصادی مطرح شد و حکومت توانست بسیاری از کمبودها و کاستیها را با استناد به شرایط جنگی توجیه کند. اما پس از پایان جنگ، دیگر چنین توجیهاتی کارآمد نبود و ناکارآمدی اقتصادی بیش از پیش آشکار شد.
در طول دهههای بعد، تحریمهای بینالمللی، فساد سیستماتیک و سیاستهای ناکارآمد اقتصادی، فشار مضاعفی بر مردم وارد کرد. افزایش فقر، بیکاری و تورم بیسابقه، باعث شد که بخش وسیعی از جامعه، از جمله طبقهی متوسط و حتی اقشار کمدرآمد، به شدت متأثر شوند. در این میان، دولت نیز قادر به ارائهی راهکاری مؤثر برای کاهش مشکلات اقتصادی نبود، بلکه سیاستهایش در بسیاری از موارد به وخامت اوضاع دامن زد.
اعتراضات مردمی و واکنش حکومت
در چنین شرایطی، اعتراضات مردمی در سالهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ به اوج خود رسید. برخلاف اعتراضات سال ۱۳۸۸ که عمدتاً از سوی طبقهی متوسط و تحصیلکرده هدایت میشد، این بار اقشار ضعیفتر جامعه نیز به خیابانها آمدند. محرک اصلی اعتراضات ۱۳۹۶، نارضایتی از وضعیت اقتصادی و سیاستهای ریاضتی بود که اقشار کمدرآمد را در تنگنای بیشتری قرار داد. در سال ۱۳۹۸ نیز، افزایش ناگهانی قیمت بنزین جرقهای برای خیزش دوبارهی مردم شد.
حکومت جمهوری اسلامی در مواجهه با این اعتراضات، همان روشهای سرکوبگرانهی همیشگی را در پیش گرفت. برخوردهای شدید امنیتی، بازداشتهای گسترده، و استفاده از خشونت افراطی، همگی نشاندهندهی تلاش حکومت برای مهار خشم عمومی بود. قتلعام معترضان در آبان ۱۳۹۸ یکی از خونینترین سرکوبهای تاریخ جمهوری اسلامی بود که هزاران نفر را به کام مرگ فرستاد و بسیاری دیگر را به زندان و شکنجه دچار کرد.
سرکوب به عنوان راهبرد بقا
یکی از ابزارهای اصلی حکومت در سرکوب اعتراضات، ایجاد فضای وحشت در میان مردم بود. انتشار اخبار مربوط به بازداشتهای گسترده، احکام اعدام، و حتی گزارشهایی از خشونتهای فیزیکی و جنسی در زندانها، به گونهای هدفمند در رسانههای حکومتی نیز بازتاب داده شد تا مردم را از ادامهی اعتراضات منصرف کند. این روش، که پیشتر نیز در وقایعی همچون قتلهای زنجیرهای و سرکوبهای دانشجویی ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸ استفاده شده بود، بار دیگر به کار گرفته شد تا جمهوری اسلامی بتواند کنترل خود را بر جامعه حفظ کند.
تغییر مطالبات: از اصلاحات به براندازی
یکی از نکات مهم دربارهی اعتراضات ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸، تغییر ماهیت مطالبات مردمی بود. در حالی که در سالهای قبل، اعتراضات عمدتاً حول محور اصلاحات در چارچوب نظام جمهوری اسلامی شکل میگرفت، در این دوره شعارهای معترضان مستقیماً مشروعیت کلیت حکومت را نشانه گرفت. مردم دیگر امیدی به اصلاحات از درون نظام نداشتند و شعارهایی همچون “مرگ بر دیکتاتور” و “جمهوری اسلامی نمیخواهیم”، نشان از یک تغییر بنیادین در نگاه جامعه نسبت به حاکمیت داشت. این تغییر نشاندهندهی شکست سیاستهای اصلاحطلبانه و افزایش آگاهی عمومی نسبت به ماهیت سرکوبگرانهی نظام بود.
تحولات سالهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ نشان داد که بحرانهای سیاسی و اقتصادی در ایران به مرحلهای بحرانی رسیده است. نارضایتی عمومی دیگر محدود به یک طبقهی خاص یا یک جریان فکری مشخص نیست، بلکه اقشار مختلف مردم، از طبقات فرودست گرفته تا دانشجویان و روشنفکران، همگی به صف معترضان پیوستهاند. در چنین شرایطی، سرکوبهای حکومتی ممکن است در کوتاهمدت اعتراضات را مهار کند، اما خشم عمومی و مطالبات سرکوبشده، دیر یا زود به اشکال دیگری بروز خواهد کرد. آیندهی ایران، تحت تأثیر این اعتراضات و واکنشهای حکومتی، همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد.
سرکوب آزادیهای فردی و پیامدهای آن
در طول تاریخ معاصر ایران، آزادیهای فردی همواره یکی از موضوعات کلیدی برای مردم بوده است. با این حال، پس از قدرتگیری جمهوری اسلامی، این حقوق اساسی به چالش کشیده شد. در حالی که در بسیاری از کشورهای جهان، مسائل شخصی مانند پوشش و سبک زندگی افراد بهعنوان حقوق مسلم شهروندان پذیرفته شده است، جمهوری اسلامی همچنان در این عرصه مداخله میکند. این مداخله در حالی ادامه دارد که بسیاری از دولتها دریافتهاند محدودیت در این زمینهها نهتنها نتیجهبخش نیست، بلکه مشروعیت نظام را نیز به خطر میاندازد.
سیاست سرکوب و امتیازدهی: بازی همیشگی حکومت
یکی از روشهایی که جمهوری اسلامی همواره به کار گرفته، استفاده از سیاست “چماق و هویج” برای کنترل نارضایتیهاست. بهعنوان مثال، مسئلهی حجاب به ابزاری برای مدیریت نارضایتیها تبدیل شده است. حکومت در مقاطعی با اعمال فشارهای شدید، سرکوب را تشدید کرده و در مقاطعی دیگر، با کاهش این فشارها، سعی در آرام کردن جامعه داشته است. این سیاست، که نشان از عدم تمایل حاکمیت به تغییرات بنیادین دارد، یکی از ابزارهای حکومت برای جلوگیری از خیزشهای گستردهتر بوده است.
تغییر ماهیت اعتراضات: از اصلاحطلبی تا نفی کامل نظام
اعتراضات سال ۱۳۸۸ در ابتدا حول محور حقوق انتخاباتی شکل گرفت، اما بهمرور ماهیتی عمیقتر پیدا کرد. در حالی که در آن زمان برخی معترضان هنوز در چارچوب اصلاحطلبی به دنبال تغییرات بودند، در سالهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ اعتراضات به سمت نفی کلیت نظام سوق پیدا کرد. در این مقطع، مردم دیگر نه برای بازپسگیری رأی خود، بلکه برای پایان یافتن حکومت جمهوری اسلامی به خیابانها آمدند. سرکوب شدید، ناکارآمدی مدیریتی، و افزایش نارضایتیها باعث شد که دیگر شعارهای اصلاحطلبانه جای خود را به شعارهایی علیه کلیت نظام بدهند.
سرکوب خونین و بازتولید مخالفان
یکی از ویژگیهای اصلی سرکوب حکومتی در سالهای اخیر، شدت خشونت آن بوده است. اعتراضات آبان ۱۳۹۸ نمونهی بارزی از این سرکوب بیرحمانه بود، جایی که حکومت بهجای پاسخگویی به مطالبات معترضان، با گلولههای سربی به آنها پاسخ داد. چنین برخوردهایی نهتنها اعتراضات را خاموش نکرد، بلکه موجب افزایش تعداد مخالفان شد. هر سرکوب جدید، نارضایتیهای بیشتری ایجاد کرد و بخشهای بیشتری از جامعه را به صف معترضان افزود.
همدردی با مظلومان: مکانیزمی که علیه حکومت عمل کرد
تاریخ نشان داده است که جوامع همواره در برابر ظلم، با مظلومان احساس همدردی میکنند. در بسیاری از تحولات تاریخی، ظلم سیستماتیک باعث تقویت جنبشهای اعتراضی شده است. بهعنوان مثال، یکی از دلایل گسترش مسیحیت، مظلومیت مسیح و پیروانش در برابر ظلم حاکمان بود. در تاریخ شیعه نیز، داستان کربلا و مظلومیت امام حسین نقشی کلیدی در برانگیختن احساسات مردم ایفا کرده است. جمهوری اسلامی، با سرکوب بیرحمانهی معترضان، بهنوعی این چرخه را علیه خود بازتولید کرده است. سرکوبهای خونین، همدلی جامعه با معترضان را افزایش داده و افراد بیشتری را به صف مخالفان حکومت افزوده است.
جمهوری اسلامی در مسیر فروپاشی
پس از اعتراضات ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸، نشانههای فروپاشی جمهوری اسلامی بیش از پیش نمایان شد. ارکان قدرت درگیر اختلافات داخلی شدند و حکومت بیش از هر زمان دیگری به سرکوب و نمایش تبلیغاتی برای اثبات قدرت خود متوسل شد. در حالی که حکومتهای مستحکم نیازی به نمایش قدرت ندارند، جمهوری اسلامی با اجرای نمایشهای مختلف، تلاش میکند بر بحران مشروعیت خود سرپوش بگذارد. اما این تلاشها، تنها نشانهای از ضعف و استیصال حکومت است.
نارضایتیهای تاریخی مردم ایران
برای درک بهتر وضعیت امروز جمهوری اسلامی، باید به نارضایتیهایی که از ابتدای انقلاب شکل گرفتهاند نگاهی انداخت. در ادامه، برخی از این نارضایتیها بررسی خواهند شد تا تصویری جامعتر از مسیر اعتراضات و تحولات ایران به دست آید.
تحلیل نارضایتیها و شرایط حاکم بر حکومتها
دلایل نارضایتیهای موجود در جامعه ایران در طول تاریخ معاصر، بهویژه در دوران پس از انقلاب، پیچیدگیهای خاص خود را دارد. یکی از ویژگیهای قابل توجه در این نارضایتیها، تغییرات در ترجیحات مردم و نگاههای متفاوت به دوران گذشته است. بهویژه در زمانهایی که مردم شاهد مقایسه حکومتهای مختلف بودهاند، مشاهده میشود که برخی افراد حتی دوران پهلوی را به دوران جمهوری اسلامی ترجیح میدهند. این پدیده میتواند بهطور خاص در شرایطی که مردم به رفتارهای حاکمیت جمهوری اسلامی و مقایسه آن با دوران پهلوی توجه میکنند، قابل توضیح باشد. اگرچه برخی افراد همچنان در خیابانها در باب رضا شاه صحبت میکنند و شعارهایی همچون «رضا شاه، روحت شاد» سر میدهند، این به معنای تمایل به بازگشت به نظام سلطنتی نیست، بلکه بیشتر بهعنوان واکنشی به جمهوری اسلامی و نمادی از اعتراضات به نظام حاکم قابل تفسیر است.
تقابل حکومت پهلوی و روحانیت
در دوران سلطنت پهلوی اول، یکی از ویژگیهای برجسته حکومت ضدیت با نهاد دین و مذهب، بهویژه روحانیت بود. رضا شاه در تلاش بود تا روحانیت را به حاشیه ببرد و بیشتر بر مسائل سیاسی و اقتصادی تمرکز کند. در مقابل، حکومت جمهوری اسلامی که امروز در ایران حاکم است، کاملاً توسط روحانیون هدایت میشود. رأس قدرت در جمهوری اسلامی، رهبری است که بهعنوان یک روحانی در بالاترین مقام قرار دارد. قوه قضاییه، مقننه و مجریه نیز عمدتاً در اختیار روحانیون است. این امر موجب میشود تا حکومت جمهوری اسلامی بهنوعی حکومت روحانیون تلقی شود و در مقابل رفتارهای پهلوی اول، نماد یک تقابل اساسی قرار گیرد.
خفقان سیاسی و ریشههای آن
یکی از مهمترین عوامل نارضایتی در ایران، بهویژه در دوران پهلوی، خفقان سیاسی و محدودیتهای موجود در فضای سیاسی کشور بوده است. این خفقان، ریشه در تاریخ ایران دارد و از دوران پیش از مشروطه شروع شده است. مردم ایران در دوران مشروطه به دنبال آزادیهای سیاسی و نظارت بر نهاد سلطنت بودند. آنها میخواستند نهاد پارلمان و مجلس بهعنوان یک نهاد نظارتی در کنار سلطنت قرار گیرد تا قدرت را بهطور متوازن تقسیم کند.
انقلاب و خفقان سیاسی در دوران پهلوی
در دوران پهلوی دوم، خفقان سیاسی به حدی رسید که یکی از عوامل مهم انقلاب اسلامی در سال 1979 به شمار میآید. رژیم پهلوی، علیرغم برخی اصلاحات، همچنان یک حکومت استبدادی و دیکتاتوری باقی مانده بود. این وضعیت باعث شد که مردم برای تغییرات اساسی و انقلاب به میدان بیایند. یکی از ویژگیهای منفی حکومت پهلوی، رفتار متناقض آن با مذهبیون بود. از یک سو به آنها پشتیبانی میداد و از سوی دیگر، بهطور مداوم فرهنگ غربی را ترویج میکرد و بهطور عمدی در مقابل ارزشهای اسلامی قرار میگرفت. این تضاد در سیاستهای پهلوی باعث شد که مذهبیون پایگاه اجتماعی پیدا کنند و در نهایت به انقلاب اسلامی منتهی شوند.
خفقان سیاسی در جمهوری اسلامی
پس از انقلاب اسلامی، مردم انتظار داشتند که وضعیت سیاسی بهطور کلی تغییر کند و آزادیهای بیشتری در اختیار آنها قرار گیرد. اما در واقعیت، خفقان سیاسی در جمهوری اسلامی بهمراتب بدتر از دوران پهلوی شد. جمهوری اسلامی به شکلی دیکتاتوری و استبدادی، بدون نظارت واقعی و مشارکت مردم، اداره میشود. اگرچه سیستم جمهوری اسلامی بهظاهر از نهادهای انتخابی همچون ریاست جمهوری و مجلس خبرگان برخوردار است، اما در حقیقت همهچیز در دست مقام رهبری و نهادهای غیرانتخابی قرار دارد.
ارکان حکومتی و نظارت در جمهوری اسلامی
در جمهوری اسلامی ایران، نهاد رهبری که بر همه امور کشور نظارت دارد، از نظارت عمومی مستثنی است. در کنار این نهاد، رئیسجمهور بهطور غیرمستقیم از طریق شورای نگهبان انتخاب میشود و قدرت اجرایی او تحت نظارت مقام رهبری قرار دارد. علاوه بر این، مجلس خبرگان که بهعنوان نهاد نظارتی بر رهبری شناخته میشود، در واقع یک مجلس فرمایشی است که بیشتر وظیفه تمجید و ستایش از مقام رهبری را بر عهده دارد. این وضعیت شباهتهای زیادی به دوران سلطنتهای گذشته دارد که وزرا و نمایندگان مجلس بیشتر در نقش مدافعان مطلق پادشاهان بودند تا نهادهای نظارتی واقعی.
در نهایت، خفقان سیاسی که از دوران پهلوی به جمهوری اسلامی منتقل شده است، همچنان یکی از بزرگترین چالشهای جامعه ایرانی است. ساختار سیاسی جمهوری اسلامی، با وجود داشتن نهادهای انتخابی، عملاً فاقد نظارت واقعی و مشارکت مردمی است و در عمل، همهچیز در دست نهاد رهبری و نهادهای وابسته به آن قرار دارد.
تحلیل عمیق وضعیت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جمهوری اسلامی
یکی از عمدهترین نقدهایی که به جمهوری اسلامی وارد است، نوعی استبداد درونساختاری است که در آن، هیچگونه دموکراسی واقعی وجود ندارد. اگرچه نهاد ریاست جمهوری بهطور ظاهری از آرای مردم تشکیل میشود، ولی قدرت اجرایی در اختیار مقام رهبری است. این موضوع وقتی قابلتوجهتر میشود که بررسی کنیم نهادهای نظارتی همچون شورای نگهبان در تمام فرایندهای انتخاباتی دخالت دارند. شورای نگهبان نهتنها در نظارت بر صلاحیت کاندیداها تاثیرگذار است بلکه بهطور غیرمستقیم بر تعیین افراد در نهادهای کلیدی نظیر مجلس خبرگان و حتی مقام رهبری اثر میگذارد. در حقیقت، این ساختار بهنوعی استبداد درونی ایجاد کرده است که حتی بدون در نظر گرفتن مقامات اجرایی، همواره به نظارت متمرکز و کنترل شدید منتهی میشود.
سیستم قضایی و استقلال آن
نظام قضایی در جمهوری اسلامی، برخلاف بسیاری از کشورهای دموکراتیک که استقلال قوه قضاییه را بهعنوان یکی از ارکان اساسی حکومت میشناسند، تحتسلطه مستقیم مقام رهبری است. قوه قضاییه نهتنها در امور اجرایی و قضایی باید تابع رهبری باشد، بلکه هرگونه برخورد با مقامهای اجرایی و سیاسی کشور نیز ممکن است از مجرای دستورات خاص رهبری عبور کند. این فقدان استقلال در سیستم قضایی ایران، باعث میشود که هیچ نظارت شفاف و مؤثری بر عملکرد مسئولین نهادهای مختلف کشور وجود نداشته باشد.
اقتصاد و مشکلات آن
در حوزه اقتصادی، وضعیت به مراتب پیچیدهتر و بحرانیتر از سایر حوزهها است. جمهوری اسلامی نهتنها نتواسته یک اقتصاد منسجم و پایدار ایجاد کند، بلکه ترکیبی از سیاستهای اقتصادی متناقض باعث ایجاد یک اقتصاد آشفته و ناپایدار شده است. از یکطرف، شعارهای اقتصادی بر اساس اصول اقتصاد آزاد و بخش خصوصی مطرح میشود و از طرف دیگر، سیاستهایی همچون سرکوب بازار آزاد و عدم توجه به نقش متخصصان اقتصادی، باعث بحرانهای اقتصادی و کاهش شدید ارزش پول ملی شده است. رشد اقتصادی ایران در طول این سالها تقریباً ثابت و رو به نزول بوده است. تحریمها، که در اثر سیاستهای خارجی خصمانه ایجاد شدهاند، مزید بر علت شده و شرایط معیشتی مردم را به شدت دشوار کردهاند.
فرهنگ و آموزش
در حوزه فرهنگی، جمهوری اسلامی نیز شاهد یک خفقان شدید است. بسیاری از آثار هنری و فرهنگی که به نوعی مخالف ایدئولوژی حاکم باشند، سانسور میشوند یا حتی نابود میگردند. هنرمندان و نخبگان فرهنگی که دیدگاههای متفاوت از اصول اسلامی دارند، یا مجبور به سکوت یا تبعید میشوند، یا تحت فشار قرار میگیرند. این وضعیت موجب شده که فضای فرهنگی و هنری کشور به شدت محدود و بسته باشد. در بخش آموزش و پرورش نیز، تأکید بر تکرار ایدئولوژی حاکم و عدم توجه به تفکر انتقادی باعث شده که نسلهای جدید در معرض دیدگاههای محدود و متناقض قرار گیرند.
آسیبهای اجتماعی
یکی از مهمترین پیامدهای خفقان فرهنگی و اقتصادی، افزایش شدید جرائم و آسیبهای اجتماعی است. در طی سالها، جمهوری اسلامی نهتنها در مهار این مشکلات موفق نبوده است، بلکه در بسیاری از موارد، این مشکلات بهطور مستقیم ناشی از سیاستهای غیرکارشناسی و محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی بوده است. نرخ جرم و جنایت در ایران افزایش یافته است و مسائلی چون دزدی، تجاوز، قتل و خشونتهای اجتماعی در جامعه بیداد میکند.
بهطور کلی، جمهوری اسلامی با تکیه بر یک ساختار استبدادی و محدود کردن حقوق فردی، فرهنگی و سیاسی مردم، نهتنها به چالشهای داخلی دامن زده، بلکه در عرصه جهانی نیز بهواسطه سیاستهای خارجی خصمانه، شرایط اقتصادی و اجتماعی را به بحرانی غیرقابلتحمل تبدیل کرده است.
خشونت سیستماتیک و فرهنگ بیمار: تأثیرات عمیق بر جامعه ایران
عید قربان و ترویج خشونت
عید قربان، به عنوان یکی از اعیاد مذهبی در جمهوری اسلامی، نه تنها یک مراسم مذهبی، بلکه ابزاری برای ترویج فرهنگ خشونت و وحشت است. این مراسم، که هر سال با قربانی کردن حیوانات به شکل گسترده برگزار میشود، تأثیرات عمیقی بر روان کودکان و نوجوانان دارد. کودکان در چنین فضایی رشد میکنند که خشونت و کشتن را به عنوان بخشی از زندگی عادی میبینند. این فرهنگ خشونت، در نهایت، آنها را به سربازانی وفادار برای نظام تبدیل میکند که در آینده میتوانند بدون هیچ احساس گناهی، مردم را در خیابانها سرکوب کنند یا در شکنجهگاهها به وحشیانهترین شکل ممکن انسانها را شکنجه دهند.
فرهنگ بیمار و آموزش خشونت
فرهنگ حاکم بر ایران، تحت تأثیر آموزههای مذهبی و نظام آموزشی، به شدت بیمار و خشونتمحور است. آموزش و پرورش، که باید مروج علم و اخلاق باشد، به ابزاری برای ترویج افکار پوسیدهی اسلامی تبدیل شده است. سینما و تلویزیون نیز، به جای ارائهی محتوای روشنگرانه، مدام در حال تکرار خشونت و ترویج فرهنگ عقبماندهی اسلامی هستند. این حجم از خشونت جاری در جامعه، از اعدامهای خیابانی تا سرکوب معترضان، همه و همه ریشه در همین فرهنگ بیمار دارد.
آزادیهای فردی و نقض حقوق بشر
یکی از بزرگترین نارضایتیهای مردم ایران، نقض آزادیهای فردی است. در کشوری که پس از انقلاب، مردم بسیاری از حقوق خود را از دست دادند، حق پوشش و انتخاب لباس به موضوعی احمقانه و واپسگرا تبدیل شده است. این محدودیتها نه تنها باعث نارضایتی گسترده شده، بلکه فرصتهای اقتصادی و فرهنگی را نیز از بین برده است. ایران، با داشتن تاریخ کهن و طبیعت زیبا، میتوانست به یکی از مقاصد اصلی گردشگری جهان تبدیل شود. اما به دلیل همین محدودیتها، از این فرصتها محروم شده است.
قوانین اسلامی و نقض حقوق زنان
قوانین مدنی و جزایی در ایران، که ریشه در اعتقادات اسلامی دارند، به شدت ضد زن و غیرانسانی هستند. از حق شهادت و ارث نابرابر تا قوانین وحشیانهی جزایی، همه و همه نشاندهندهی عمق فاجعه هستند. حجاب اجباری، که بر اساس نص صریح قرآن اعمال میشود، تنها یکی از نمونههای این قوانین غیرانسانی است. مردم ایران باید بدانند که این مشکلات ریشه در اسلام دارد و جمهوری اسلامی تنها یکی از سرهای این دیو بزرگ است.
قوانین جزایی وحشیانه
قوانین جزایی در ایران، که بر اساس شریعت اسلامی تنظیم شدهاند، به شدت وحشیانه و غیرانسانی هستند. مجازاتهایی مانند شلاق، قطع دست و پا، و اعدام، نه تنها باعث رعب و وحشت میشوند، بلکه تأثیرات مخربی بر روان جامعه دارند. کودکان و نوجوانانی که شاهد این مجازاتها هستند، یا از انسانها بیزار میشوند و به دنیای فردی پناه میبرند، یا قبح خشونت در نظرشان از بین میرود و به افرادی خشونتطلب تبدیل میشوند.
فرهنگ خشونت و قوانین غیرانسانی در ایران، ریشه در اعتقادات اسلامی دارد. جمهوری اسلامی، با ترویج این فرهنگ و قوانین، نه تنها باعث نارضایتی گسترده شده، بلکه فرصتهای اقتصادی و فرهنگی را نیز از بین برده است. مردم ایران باید به ریشهی اصلی این مشکلات، یعنی اسلام، برگردند و در برابر آن موضع بگیرند. تنها با تغییر بنیادین این اعتقادات و قوانین است که میتوان به آیندهای بهتر برای ایران امیدوار بود.
قوانین جزایی جمهوری اسلامی: خشونت و بیرحمی
یکی از ویژگیهای برجسته جمهوری اسلامی، قوانین جزایی آن است که بر مبنای اصول اسلامی تدوین شده و بهطور مستقیم به اعمال وحشیانهای منجر میشود که بسیاری از انسانها را در دنیای امروز به لرزه درمیآورد. یکی از این موارد، مجازاتهایی است که برای شرب خمر در نظر گرفته شده است. فردی که چندین بار مشروبات الکلی مصرف کند، در نهایت با مجازات اعدام روبهرو خواهد شد. این نوع مجازاتها نه تنها به معنای نقض شدید حقوق بشر است بلکه نمایانگر نوعی خشونت سیستماتیک است که در ساختار قانونی جمهوری اسلامی ریشه دارد. قوانینی که در آنها مجازاتهایی چون بریدن دست دزد، قطع عضو مجرمان، و قصاص از جنس چشم در برابر چشم پیشبینی شده است، نمونهای از یک فرهنگ حاکم است که بیرحمی را به عنوان ابزار اجرایی قدرت در نظر میگیرد.
جنایات تاریخساز جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی بهویژه در تاریخ معاصر خود با دستزدن به انواع جنایات، همواره تصویر یک حکومت خونین و سرکوبگر را برای خود ساخته است. از کشتارهای اولیه پس از انقلاب که شامل اعدامهای گسترده و سرکوب مخالفان میشد، تا جنایات جنگی در جنگ ایران و عراق که کودکان را بهعنوان سرباز به میدانهای مین فرستاد، این حکومت همواره در ایجاد وحشت و ترس در جامعه کوشیده است. کشتارهای سیاسی در دهههای مختلف، از جمله قتلهای زنجیرهای در دهه هفتاد و هشتاد، همگی نشانههایی از دنبالهروی رژیم از سیاستهای سرکوبگرانه و نقض حقوق بشر در مقیاس گسترده هستند.
نارضایتی اجتماعی و ماجراجوییهای منطقهای
یکی دیگر از دلایل نارضایتی عمومی از جمهوری اسلامی، سیاستهای ماجراجویانه این رژیم در منطقه است. این سیاستها، که اغلب شامل حمایت از گروههای شبهنظامی در کشورهای دیگر نظیر سوریه، لبنان و فلسطین است، نه تنها به کشورهای همسایه آسیب وارد کرده بلکه فشارهای اقتصادی و اجتماعی شدیدی به مردم ایران وارد کرده است. این سیاستها که تحت عنوان “هلال شیعی” و بهویژه در تعارض با کشورهای منطقهای مانند اسرائیل و آمریکا تعریف میشود، تأثیرات منفی زیادی بر وضعیت داخلی ایران داشته است. ادامهدار بودن این سیاستها در کنار تحریمهای بینالمللی، موجب شد تا مردم ایران با مشکلات اقتصادی بیشتر و فشارهای اجتماعی بیوقفه مواجه شوند.
تمامی این مسائل، از قوانین جزایی ظالمانه گرفته تا جنایات تاریخی و سیاستهای ماجراجویانه در منطقه، موجب نارضایتی گسترده در داخل ایران و در سطح جهانی شده است. جمهوری اسلامی با پیگیری سیاستهایی که بر پایه اعتقادات اسلامی بنا شده، نهتنها به نارضایتیهای داخلی دامن زده بلکه منافع ملی ایران را به خطر انداخته است. مردم ایران که از این شرایط به ستوه آمدهاند، با اعتراضات و حرکتهای اعتراضی بهدنبال تغییر وضعیت موجود هستند، اما همچنان با مقاومتی قوی از سوی حکومت روبهرو هستند که در نهایت منجر به تداوم این وضعیتی شده است که امروز شاهد آن هستیم.
سیاستهای ضد انسانی جمهوری اسلامی و تناقضات بینالمللی
یکی از مشکلات اساسی که در سیاست خارجی جمهوری اسلامی مشهود است، تناقضاتی است که در برخورد با کشورهای مختلف مشاهده میشود. جمهوری اسلامی بهطور مداوم خود را مدافع حقوق مسلمانان و مخالف ظلم و استبداد معرفی میکند، اما در برابر رفتارهای ضد انسانی و وحشیانه کشورهای متحد خود، مانند روسیه و چین، سکوت اختیار میکند. این دو کشور در قبال مسلمانان در خاک خود رفتارهایی غیرانسانی داشته و حقوق مسلمانان را پایمال میکنند، اما جمهوری اسلامی هیچگونه واکنشی نسبت به این مسائل نشان نمیدهد. این رفتارها، نه تنها نفاق در سیاستهای جمهوری اسلامی را آشکار میکند بلکه شکاف عمیقی بین شعارهای جمهوری اسلامی و اقدامات عملی آن ایجاد میکند. اگر جمهوری اسلامی واقعاً دغدغهمند حقوق مسلمانان بود، باید در برابر این کشورها موضعگیری میکرد، اما این سکوت نشاندهنده اولویتهای دیگر است که بر تصمیمات سیاسی این حکومت تأثیرگذار هستند.
موضع جمهوری اسلامی در قبال آمریکا و اسرائیل
در حالی که جمهوری اسلامی بهطور مستمر سیاستهای خصمانهای نسبت به آمریکا و اسرائیل اتخاذ کرده است، این اقدامها نباید باعث انکار سیاستهای ظالمانه و وحشیانهای شود که این کشورها در برخی موارد مرتکب میشوند. بهویژه ایالات متحده که بهعنوان تنها کشوری در تاریخ از سلاح هستهای علیه انسانها استفاده کرده، خود در جایگاهی نیست که بخواهد دیگران را نصیحت کند. با این حال، جمهوری اسلامی در زمینه روابط بینالمللی، هیچگاه بهطور جدی در قبال ظلمهایی که در کشورهای دیگر اتفاق میافتد موضعگیری نکرده است. بهطور خاص، در قبال وضعیت فلسطین و رفتار اسرائیل با مردم آن، جمهوری اسلامی اعتراضات خود را بهطور مداوم اعلام کرده، اما زمانی که در برابر رفتارهای مشابه در کشورهای همپیمان خود مواجه میشود، از آنها چشمپوشی میکند. این رفتارها به وضوح نشاندهنده نوعی سیاست گزینشی است که تنها بر اساس منافع سیاسی خود هدایت میشود.
تاثیرات منفی سیاستهای جمهوری اسلامی بر مردم ایران
سیاستهای ماجراجویانه جمهوری اسلامی در منطقه، که در راستای گسترش نفوذ خود در کشورهای مختلف از جمله سوریه، لبنان و عراق انجام میشود، نهتنها باعث افزایش تنشها در سطح جهانی شده بلکه فشارهای اقتصادی و اجتماعی شدیدی را نیز بر مردم ایران وارد کرده است. جمهوری اسلامی با ارسال کمکهای مالی و نظامی به این کشورها، منابع زیادی را از کشور خود خارج میکند، در حالی که مردم ایران در شرایط اقتصادی بحرانی قرار دارند. این سیاستهای منطقهای باعث تحریمهای اقتصادی گستردهای شدهاند که نهتنها به اقتصاد کشور آسیب میزنند بلکه باعث افزایش نارضایتی عمومی و تضعیف موقعیت اجتماعی مردم شدهاند. در این راستا، فساد اقتصادی و سوء استفاده از منابع عمومی توسط نخبگان حاکم نیز به مشکلات مردم افزوده است.
بحران درونی و فروپاشی جمهوری اسلامی
این نارضایتیها و فشارها نهایتاً باعث شدهاند که جمهوری اسلامی وارد بحران داخلی شدیدی شود. شکافهای عمیق در درون حکومت، از جمله در بین جناحهای مختلف قدرت، نشاندهنده ضعف ساختاری و ناتوانی این حکومت در پاسخگویی به مطالبات مردم است. در حالی که این رژیم تلاش میکند با تهدید و ارعاب جامعه را کنترل کند، این روشها تنها به افزایش فشار و نارضایتی عمومی منجر میشود. در این شرایط، جمهوری اسلامی به جای شنیدن صدای اعتراضات مردم و رسیدگی به مشکلات آنان، به سرکوب و زندانی کردن منتقدان خود ادامه میدهد. این نوع برخوردها تنها نشانهای از ترس و وحشتی است که رژیم از فروپاشی داخلی دارد.
سیاستهای داخلی و خارجی جمهوری اسلامی، با توجه به تناقضات موجود در رفتارهای آن و نادیدهگرفتن حقوق بشر در سطح جهانی، به افزایش نارضایتی عمومی و بحران داخلی در کشور منجر شده است. در حالی که حکومت به جای توجه به مشکلات مردم، همچنان به سیاستهای خود ادامه میدهد، نشانههای فروپاشی و اضمحلال این رژیم بیشتر و بیشتر نمایان میشود. این نارضایتیها و بحرانهای داخلی احتمالاً در نهایت به تغییرات سیاسی و اجتماعی عمدهای در ایران منجر خواهند شد.
مسیرهای محتمل برای آینده جمهوری اسلامی
در حال حاضر، شرایط ایران بهگونهای است که نارضایتیهای عمومی روز به روز بیشتر میشود و این امر به نقطهای رسیده که بخشی از جامعه بهویژه قشر خاکستری، بهطور فزایندهای از جمهوری اسلامی فاصله میگیرند و بر ضد آن موضعگیری میکنند. این وضعیت نشاندهنده بحران عمیق در رژیم جمهوری اسلامی است که بهطور فزایندهای به مرز فروپاشی نزدیک میشود. در این زمینه، چند سناریو قابل تصور است که میتواند به تغییرات بزرگ در ایران منجر شود.
- فروپاشی درونی جمهوری اسلامی
یکی از احتمالاتی که میتواند در آینده برای جمهوری اسلامی رخ دهد، فروپاشی درونی است. این سناریو مشابه با اتفاقاتی است که در اتحاد جماهیر شوروی سابق رخ داد. در این حالت، قدرت به تدریج از دست رهبری مرکزی به دست اصلاحطلبان یا جناحهای دیگر منتقل میشود و در نهایت، جمهوری اسلامی بهطور کامل از درون فرو میپاشد. اصلاحطلبان ممکن است برای ادامه بقای سیستم، اقدام به تغییرات عمدهای کنند که در نهایت به اضمحلال کلی رژیم منجر شود.
- کودتا یا تحولات نظامی
یک سناریوی دیگر که میتواند در این زمینه پیش بیاید، وقوع یک کودتا در درون نظام است. در این سناریو، بخشی از نخبگان نظامی و سیاسی ممکن است به دلایلی که بیشتر به حفظ قدرت خودشان مربوط است، دست به اقدامات نظامی بزنند که به پایان رژیم جمهوری اسلامی منتهی شود. این نوع تغییرات بهطور معمول از سوی افرادی انجام میشود که برای بقای خود نیاز به تغییرات ساختاری دارند.
- جنگ نظامی با کشورهای خارجی
از دیگر احتمالاتی که در این زمینه میتواند مطرح باشد، وقوع جنگی است که ایران در آن وارد مخاصمههای نظامی با یکی از کشورهای خارجی شود. در این حالت، ایران ممکن است با کشورهای مانند آمریکا، اسرائیل، یا کشورهای منطقهای دیگر درگیر شود. این سناریو یکی از مخربترین و وحشتناکترین اتفاقاتی خواهد بود که برای ایران رخ دهد، چرا که جنگها بهطور معمول نتیجهای جز ویرانی و از دست دادن جانهای بیگناه ندارند.
- انقلاب یا شورش گرسنگان
یکی دیگر از سناریوهای محتمل، وقوع انقلاب یا شورش گرسنگان است. با توجه به شرایط اقتصادی بحرانی که در ایران وجود دارد، احتمالاً در آینده مردم بهویژه قشرهای کمدرآمد و آسیبپذیر به خیابانها خواهند آمد و علیه جمهوری اسلامی شورش خواهند کرد. این انقلاب، که در پی فقر و فشارهای اقتصادی ایجاد میشود، ممکن است به یک انقلاب خونین تبدیل شود که تنها هدف آن از بین بردن جمهوری اسلامی باشد. در چنین حالتی، مردم ایران ممکن است تا حدی منزجر از رژیم شده باشند که هیچچیز جز سقوط حکومت برایشان اهمیت نداشته باشد.
- انقلاب با برنامه و هدف مشخص
اما سناریوی امیدوارکنندهتر برای ایران، وقوع انقلاب با برنامه و هدف مشخص است. انقلابهایی که بهطور مدبرانه و بر اساس اهداف خاصی پیش میروند، معمولاً موفقتر و کمخطرتر از انقلابهای بیبرنامه هستند. این نوع انقلاب باید بر پایه آرزوها و اهداف مشخص شکل گیرد و مردم را از یک وضعیت بحرانی به یک آینده روشنتر هدایت کند. انقلابهایی که در آنها مردم با ایمان و امید به تغییرات مثبت به میدان میآیند، در نهایت به ایجاد یک سیستم سیاسی و اجتماعی منظمتر منتهی میشوند.
در نهایت، آینده جمهوری اسلامی به شدت به شرایط داخلی و واکنشهای مردم بستگی دارد. اگر جمهوری اسلامی نتواند مشکلات اقتصادی و اجتماعی خود را حل کند و اگر فشارها بر مردم بیشتر شود، احتمال وقوع انقلاب یا شورش افزایش خواهد یافت. در این مسیر، تصمیمگیریهای نظام سیاسی ایران و میزان آمادگی آن برای پذیرش تغییرات اساسی نقش بسزایی خواهند داشت. اما مهمترین نکته این است که هر نوع تغییر باید بر اساس هدفی مشخص و با برنامهریزی دقیق انجام گیرد، تا از تکرار اشتباهات گذشته جلوگیری شود.
نقد اسلام به عنوان مانعی در برابر آزادی و ایدهآلهای انسانی
اسلام به عنوان سدی در برابر آزادی
من اسلام را نه به عنوان یک دین، بلکه به عنوان مانعی در برابر باورها و ایدهآلهای انسانی نفی میکنم. آزادی از نظر من به معنای عدم آزار رساندن به دیگران است. اما اسلام، در بسیاری از تعالیم خود، به گونهای عمل میکند که این آزادی را نقض میکند. برای مثال، اسلام حیوانات را به عنوان موجوداتی میداند که برای استفادهی انسان آفریده شدهاند و این نگرش با باور من به عدم آزار رساندن به جانداران در تضاد است. این تضاد، اسلام را به سدی در برابر اعتقادات من تبدیل میکند.
تضاد اسلام با ایدهآلهای انسانی
اسلام در بسیاری از موارد با ایدهآلهای انسانی در تعارض است. برای مثال، در اسلام ریختن خون کفار مجاز شمرده میشود. این تعالیم با مفهوم آزادی و حقوق بشر در تضاد است. اگر آزادی به معنای عدم آزار رساندن به دیگران باشد، چگونه میتوان پذیرفت که دینی چنین آموزههایی را تبلیغ کند؟ این تعارضات باعث میشود که اسلام نه تنها به عنوان یک دین، بلکه به عنوان مانعی در برابر پیشرفت و آزادی انسانها دیده شود.
هدف: کنار زدن جمهوری اسلامی برای رسیدن به ایدهآلها
هدف ما از کنار زدن جمهوری اسلامی، تنها نابودی این نظام نیست، بلکه رسیدن به یک ایدهآل انسانی است. این ایدهآل میتواند یک جمهوری دموکراتیک سوسیالیستی باشد که در آن آزادی، برابری و عدالت حاکم است. برای رسیدن به این هدف، باید جمهوری اسلامی را به عنوان مانعی در این راه کنار بزنیم. این هدف، نه تنها یک خواستهی سلبی (نابودی نظام فعلی)، بلکه یک خواستهی ایجابی (رسیدن به یک نظام بهتر) است.
ایمان به ایدهآلها: نیروی محرکهی تغییر
برای ایجاد تغییر، نیاز به ایمان داریم. این ایمان باید به ایدهآلهایی باشد که ما را به سمت آیندهی بهتر هدایت میکند. در کتابها و برنامههایم، سعی کردهام این ایدهآلها را به روشنی بیان کنم. جهان آرمانیای که من از آن صحبت میکنم، جایی است که هر فرد میتواند با باورهای خود در یک ساختار مشخص زندگی کند. این جهان آرمانی میتواند به عنوان نقطهی اتحاد بین انسانها عمل کند و آنها را زیر یک پرچم مشترک جمع کند.
ضرورت برنامهریزی و اتحاد برای تغییر
تغییر نیازمند برنامهریزی و اتحاد است. ما نمیتوانیم تنها با نفرت از نظام فعلی، به آیندهی بهتری برسیم. بلکه باید آرزوها و اهداف مشخصی داشته باشیم. این اهداف باید به ایمان تبدیل شوند و نیروی محرکهی ما برای ایجاد تغییر باشند. مشروطهخواهان ایران نمونهی خوبی از این رویکرد هستند. آنها نه تنها به دنبال نابودی پادشاهی مستبد بودند، بلکه آرزوهایی مانند حکومت قانون و نظارت بر قدرت را دنبال میکردند. ما نیز باید چنین آرزوهایی داشته باشیم.
آزادی واقعی: انتخاب قانون و قاعدهی زندگی
آزادی واقعی به معنای رها شدن از همهی قید و بندها نیست، بلکه به معنای انتخاب قانون و قاعدهی زندگی است. اگر آزادی را به معنای بیقانونی و هرجومرج بدانیم، از معنای واقعی آن دور شدهایم. آزادی واقعی زمانی محقق میشود که ما بتوانیم قوانین و قواعدی را که به آنها باور داریم، انتخاب کنیم و به آنها پایبند باشیم. این همان آزادی است که باید برای آن مبارزه کنیم.
حرکت به سوی آیندهای بهتر
برای ایجاد تغییر در ایران، نیاز به برنامهریزی، اتحاد و ایمان به ایدهآلها داریم. تنها با داشتن آرزوها و اهداف مشخص است که میتوانیم به آیندهی بهتری برسیم. این آیندهی بهتر، نه تنها نابودی جمهوری اسلامی، بلکه ایجاد نظامی است که در آن آزادی، برابری و عدالت حاکم باشد. این همان آیندهای است که باید برای آن تلاش کنیم.
آزادی به مثابهی عدم آزار: چارچوبی مشترک برای آیندهی ایران
آزادی و چارچوب اخلاقی
آزادی، به عنوان یکی از بنیادیترین مفاهیم در فلسفه و علوم اجتماعی، همواره مورد بحث و تفسیرهای گوناگون قرار گرفته است. اما در این مقاله، آزادی بر پایهی یک چارچوب اخلاقی ساده و مشترک تعریف میشود: عدم آزار رساندن به دیگران. این اصل نه تنها به عنوان مرز آزادی فردی عمل میکند، بلکه به عنوان پایهای برای ایجاد جامعهای عادلانه و انسانی نیز مطرح میشود.
آزادی به مثابهی عدم آزار: تعریف و کاربرد
آزادی واقعی زمانی محقق میشود که افراد بتوانند بدون ایجاد آسیب به دیگران، به خواستهها و باورهای خود عمل کنند. این تعریف از آزادی، بر مسئولیتپذیری فردی و جمعی تأکید دارد. هر گونه رفتاری که خارج از این چارچوب قرار گیرد، نه تنها آزادی دیگران را نقض میکند، بلکه به بیعدالتی و نابسامانی اجتماعی دامن میزند.
اسلام و چالشهای پیش روی آزادی
در این چارچوب، برخی آموزههای دینی، از جمله اسلام، به عنوان مانعی در برابر آزادی و ایدهآلهای انسانی دیده میشوند. برای مثال، نگرش اسلام به حیوانات به عنوان موجوداتی که برای استفادهی انسان آفریده شدهاند، با اصل عدم آزار رساندن به دیگران در تضاد است. همچنین، آموزههایی مانند مجاز شمردن ریختن خون کفار، با مفهوم آزادی و حقوق بشر ناسازگار است. این تعارضات، اسلام را به عنوان سدی در برابر پیشرفت و آزادی انسانها مطرح میکند.
هدف: کنار زدن موانع برای رسیدن به ایدهآلها
هدف اصلی از نقد و کنار زدن نظامها و ایدئولوژیهای محدودکننده، تنها نابودی آنها نیست، بلکه رسیدن به یک ایدهآل انسانی است. این ایدهآل میتواند یک نظام دموکراتیک سوسیالیستی باشد که در آن آزادی، برابری و عدالت حاکم است. برای رسیدن به این هدف، باید موانع موجود، از جمله نظامهای استبدادی و ایدئولوژیهای محدودکننده، را کنار زد.
ایمان به ایدهآلها: نیروی محرکهی تغییر
ایمان به ایدهآلها، نیروی محرکهی هر تغییر اجتماعی است. این ایمان باید به اهداف و آرزوهایی معطوف باشد که جامعه را به سمت آیندهای بهتر هدایت میکند. در این راستا، جهان آرمانیای که در آن هر فرد میتواند با باورهای خود در یک ساختار مشخص زندگی کند، میتواند به عنوان نقطهی اتحاد بین انسانها عمل کند. این جهان آرمانی، نه تنها یک خواستهی فردی، بلکه یک آرمان جمعی است که میتواند جامعه را به سمت آزادی و عدالت سوق دهد.
ضرورت برنامهریزی و اتحاد برای تغییر
تغییر اجتماعی نیازمند برنامهریزی، اتحاد و ایمان به ایدهآلهاست. بدون داشتن آرزوها و اهداف مشخص، هر حرکتی به سمت تغییر، محکوم به شکست است. مشروطهخواهان ایران نمونهی خوبی از این رویکرد هستند. آنها نه تنها به دنبال نابودی پادشاهی مستبد بودند، بلکه آرزوهایی مانند حکومت قانون و نظارت بر قدرت را دنبال میکردند. این آرزوها بود که به حرکت آنها جهت داد و آنها را به سمت تغییر سوق داد.
آزادی واقعی: انتخاب قانون و قاعدهی زندگی
آزادی واقعی به معنای رها شدن از همهی قید و بندها نیست، بلکه به معنای انتخاب قانون و قاعدهی زندگی است. اگر آزادی را به معنای بیقانونی و هرجومرج بدانیم، از معنای واقعی آن دور شدهایم. آزادی واقعی زمانی محقق میشود که ما بتوانیم قوانین و قواعدی را که به آنها باور داریم، انتخاب کنیم و به آنها پایبند باشیم. این همان آزادی است که باید برای آن مبارزه کنیم.
حرکت به سوی آیندهای بهتر
برای ایجاد تغییر در ایران، نیاز به برنامهریزی، اتحاد و ایمان به ایدهآلها داریم. تنها با داشتن آرزوها و اهداف مشخص است که میتوانیم به آیندهی بهتری برسیم. این آیندهی بهتر، نه تنها نابودی نظامهای استبدادی، بلکه ایجاد جامعهای است که در آن آزادی، برابری و عدالت حاکم باشد. این همان آیندهای است که باید برای آن تلاش کنیم.
جمعبندی:
این مقاله به بررسی تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران در سالهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ میپردازد. در این دوره، نارضایتیهای عمومی ناشی از بحرانهای اقتصادی، فساد سیستماتیک و سیاستهای ناکارآمد حکومت، به اعتراضات گستردهای منجر شد که ماهیتی متفاوت از اعتراضات گذشته داشت. برخلاف اعتراضات سال ۱۳۸۸ که عمدتاً حول محور اصلاحات در چارچوب نظام جمهوری اسلامی بود، اعتراضات ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ مستقیماً مشروعیت کلیت نظام را زیر سؤال بردند. شعارهایی مانند “مرگ بر دیکتاتور” و “جمهوری اسلامی نمیخواهیم” نشاندهندهی تغییر بنیادین در نگاه جامعه نسبت به حاکمیت بود.
حکومت در مواجهه با این اعتراضات، همان روشهای سرکوبگرانهی همیشگی را در پیش گرفت و با استفاده از خشونت افراطی، بازداشتهای گسترده و ایجاد فضای وحشت، سعی در مهار خشم عمومی داشت. با این حال، این سرکوبها نه تنها اعتراضات را خاموش نکرد، بلکه به افزایش نارضایتیها و تغییر ماهیت مطالبات مردمی دامن زد. مردم دیگر امیدی به اصلاحات از درون نظام نداشتند و خواستار تغییرات بنیادین در ساختار سیاسی کشور بودند.
این مقاله همچنین به بررسی ریشههای تاریخی نارضایتیها در ایران، از دوران پهلوی تا جمهوری اسلامی، میپردازد و نشان میدهد که چگونه خفقان سیاسی، سرکوب آزادیهای فردی و ناکارآمدی اقتصادی به بحرانهای عمیق اجتماعی دامن زدهاند. در نهایت، مقاله به این نتیجه میرسد که آیندهی ایران تحت تأثیر این اعتراضات و واکنشهای حکومتی، همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد. با این حال، تغییرات بنیادین در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران اجتنابناپذیر به نظر میرسد، چرا که خشم عمومی و مطالبات سرکوبشده دیر یا زود به اشکال دیگری بروز خواهند کرد.

 
								





















