از ازل تا ابد: خشونت نهادینه در DNA فرهنگ مذهبی
تصور کنید در جهانی زندگی میکنید که خشونت، نه یک استثنا، که یک قاعده است. قاعدهای که از ازل در DNA فرهنگ شما کدگذاری شده است. از لحظهای که نفس کشیدید، تا لحظهای که نفس آخر را میکشید، خشونت همراه شماست. در خانه، در مدرسه، در مسجد، در خیابان، در جنگ. خشونتی که نه از بیرون، که از درون فرهنگ شما سرچشمه میگیرد. خشونتی که نه یک انحراف، که یک وظیفه است. این، جهان “از ازل تا ابد” است—جهانی که در آن، خشونت نهادینه، تنفس فرهنگ مذهبی است.
از عدن تا داعش: تاریخ خونین کلام الهی
باغ عدن، نخستین بهشت انسان، نخستین مکانی بود که از دست انسان—یا بهتر بگوییم، از دست دستور الهی—گم شد. اما این تنها آغاز داستان بود. داستانی که در آن، هر بار که کلام آسمانی به زمین نازل شده، زمین را به جهنم تبدیل کرده است. از قتل هابیل توسط قابیل تحت تأثیر “وسوسه”، تا نسلکشیهای قومهای کافر در کتاب مقدس، تا جهادهای خونین قرون وسطی، تا تروریسم مدرن طالبان و داعش—همه و همه زیر سایهی همان کلام مقدس رخ دادهاند.
شاعر نیما شهسواری به صراحت میگوید:
هر نفر کافر بگو قتل و به کشتار از عدن
«از عدن»، یعنی از همان ابتدا. از همان لحظهای که کلام الهی وارد حیات انسان شد، خشونت و کشتار نیز وارد آن شد. پس داعش، محصول تفسیر اشتباه قرآن نیست. داعش، محصول خودِ قرآن است.
نقد بنیادین: خشونت نهادینه در متن
خشونت در اینجا “نهادینه” است. یعنی بخشی جداییناپذیر از ساختار متن و نظام فکری آن. وقتی یک کتاب مقدس دستور میدهد که کافر را بکشی، این دستور نه یک “سوءتفاهم”، که یک “قانون” است. قانونی که در طول تاریخ، هزاران بار اجرا شده است. از محاکم تفتیش عقاید کلیسا که مخالفان را زنده میسوزاندند، تا دادگاههای شرعی امروز که زنان را به سنگسار محکوم میکنند.
این خشونت، شخصی نیست. سیستماتیک است. سیستمی که انسان را به یک “ابژه” تقلیل میدهد:
سر زِ انسان میبرند و اینچنین آذین به جم
میکشند و میخورند و اینچنین تبدار تن
بدن انسان، در این سیستم، تنها یک مادهی خام است. مادهای که باید شکنجه شود، کشته شود، یا فروخته شود—همه به نام خدا.
اقتصاد مقدس: فروش روح در بازار الهی
شاعر با نبوغی تاریخی، بهشت را به بازار تبدیل میکند:
باغ و بازار و فروش آن کنیزان در وطن
اینچنین آزار بر جنس و به جان و بر بدن
این یک استعاره نیست؛ این یک واقعیت است. دین، در طول تاریخ، همیشه یک کالا بوده است. کالایی که روح انسانها را میفروشد. کشیشها، ملاها، رهبران مذهبی—همه و همه بازرگانانی هستند که در بازار الهی کالایشان را عرضه میکنند. کالایی به نام “نجات”. و قیمت آن، اطاعت بیقید و شرط است.
از بخشش تا ترور: مدلهای درآمدزایی دینی
مدلهای اقتصادی دین بسیار متنوع است:
- بخشش و وقف: ثروتمندان برای “کسب ثواب” میلیاردها دلار به مراکز مذهبی هدیه میدهند.
- فروش نجات: کلیسای قرون وسطی “گناهنامه” میفروخت—اسنادی که گناهان را میبخشید.
- جهاد و غنیمت: در اسلام اولیه، جنگیدن به نام خدا به معنای کسب غنیمت از کافران بود.
- تروریسم مدرن: گروههایی مثل داعش، نه تنها غنیمت میگیرند، که منابع طبیعی کشورها را مصادره و میفروشند—همه به نام خدا.
در این بازار، انسانها کالا هستند. کنیزانی که فروخته میشوند، کشته میشوند، یا به بردگی گرفته میشوند—همه برای سود مادی و معنوی بازرگانان مذهبی.
جنون الهی: چگونه دین جنون را به فرهنگ تبدیل میکند؟
یکی از وحشتناکترین پیامدهای کلام مقدس، نابودی عقل است. وقتی انسان میپذیرد که حقیقت مطلق در یک کتاب نوشته شده، دیگر نیازی به فکر کردن ندارد. نیازی به سؤال کردن ندارد. نیازی به اخلاق خودش ندارد. کافی است که اطاعت کند. اینجاست که “جنون” متولد میشود—جنونی که شاعر آن را “جنون از آدمان” مینامد.
فرهنگسازی جنون: از خانواده تا مدرسه تا رسانه
جنون الهی، یک بیماری فردی نیست. یک فرهنگ است. فرهنگی که از کودکی در خانواده آغاز میشود، در مدرسه تقویت میشود، و در رسانهها تکمیل میشود. کودکی که به او گفته میشود “اگر دروغ بگویی، خدا میبیند”، یاد میگیرد که نه از اخلاق، که از ترس اطاعت کند. نوجوانی که به او گفته میشود “اگر با دختری دوست شوی، به جهنم میروی”، یاد میگیرد که نه از عشق، که از گناه بترسد. جوانی که به او گفته میشود “اگر کافر را نکشی، خائن هستی”، یاد میگیرد که نه از انسانیت، که از خشونت الهی افتخار کند.
این فرهنگ، جنون را نرمال میکند. جنون را مقدس میکند. جنون را وظیفه میکند. در این فرهنگ، کسی که عقلش را به کار میاندازد، کافر است. کسی که سؤال میکند، مرتد است. کسی که اخلاقش را خودش میسازد، گناهکار است. تنها کسی که سالم است، کسی است که دیوانه شده است—دیوانهای که تمام وجودش را به کلام مقدس تسلیم کرده است.
شاعر میگوید:
وا ی از ا ی ن د ی وانگ ی ها و جنون از آدمان
فکر و گفتار خدا م ی سازد آن د ی وانه من
«جنون از آدمان»، یعنی جنونی که از خودِ انسان ناشی نمیشود، که از خارج—از «فکر و گفتار خدا»—به او تحمیل میشود. انسان، در این سیستم، قربانی است. قربانی سیستمی که خودش را مقدس میداند.
رهایی از طریق انکار: شکستن بتهای کلام
راه نجات کجاست؟ شاعر پاسخ را میداند: در انکار. در شکستن بتها. در آتش کشیدن کتابهای مقدس.
بشکن این بت پاره بادا آتش و بر خرمنش
هر چه در وهم و به تلطیف، نفسی خوبی در برش
این یک دعوت به خشونت نیست. این یک دعوت به آزادی است. آزادی از یوغ کلام. آزادی از خدای خشونت. آزادی از جنون الهی.
انکار به عنوان عبادت جدید
در جهانبینی شاعر، “انکار” خود به نوعی عبادت تبدیل میشود—نه عبادت خدایی در آسمان، که عبادت انسانی بر روی زمین. عبادت عقل، عشق، و آزادی. وقتی شما بت را میشکنید، به معنای واقعی کلمه در حال ستایش انسانیت خود هستید. ستایشی که بر پایهی شکوه فکر آزاد است، نه اطاعت کورکورانه.
این فلسفه، ریشه در اندیشههای نیهیلیستی و اگزیستانسیالیستی دارد—اندیشههایی که انسان را مسئول خلق معنا در جهانی بیمعنا میدانند. خدای خشونت، معنا را نابود کرده است. پس وظیفهی انسان، خلق معنای جدیدی است—معنایی که بر پایهی انسانیت، نه بر پایهی الهیات است.
FAQ: پرسشهای رایج درباره خشونت نهادینه
{
“@context”: “https://schema.org”,
“@type”: “FAQPage”,
“mainEntity”: [
{
“@type”: “Question”,
“name”: “آیا این مقاله میگوید تمام فرهنگهای مذهبی خشن هستند؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “این مقاله استدلال میکند که فرهنگهای مذهبی ابراهیمی، به دلیل دستورات خشونتآمیز و مطلقگرایانهی خود، ذاتاً زمینهساز خشونت هستند. این به معنای رد تمام اشکال معنویت یا تجربهی فردی از مذهب نیست، بلکه نقد ساختار قدرتی است که بر پایهی متنهای مقدس بنا شده است.”
}
},
{
“@type”: “Question”,
“name”: “چرا خشونت “نهادینه” نامیده میشود؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “چون این خشونت، نه یک رفتار فردی یا اتفاقی، که بخشی جداییناپذیر از ساختار فکری، اجتماعی، و اقتصادی نظام مذهبی است. این خشونت، در آموزش، فرهنگ، و اقتصاد نهادینه شده و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.”
}
},
{
“@type”: “Question”,
“name”: “راه حل پیشنهادی برای این مشکل چیست؟”,
“acceptedAnswer”: {
“@type”: “Answer”,
“text”: “راه حل پیشنهادی، ‘انکار رادیکال’ است: یعنی رد کردن مشروعیت مطلق کلام مقدس و بازگشت به انسانمحوری. این به معنای حذف دین از جامعه نیست، بلکه به معنای حذف قدرت مطلق آن بر زندگی افراد و جوامع است. انسان باید خالق ارزشهای خود باشد، نه بردهی ارزشهای الهی.”
}
}
] }
نتیجهگیری: پس از خشونت، انسان میماند
خشونت نهادینه، یک سایهی بلند و تاریک بر جهان انسانی است. سایهای که هزاران سال است بر سر ما افتاده و جانها، اندیشهها، و آزادیها را بلعیده است. اما هر سایهای، نوری را پیشفرض میکند. نوری که اگر بتوانیم به آن برسیم، سایه را از بین خواهد برد.
آن نور، انسان است. انسانی که خودش را خالق معنا بداند. انسانی که به جای اطاعت از کتابهای آسمانی، به صدای ضمیر و عقل خود گوش دهد. انسانی که به جای ستایش خدای خشونت، از زیباییهای زمینی—عشق، هنر، دانش، و همبستگی—پرستش کند.
راه نجات، در شکستن بتهاست. در آتش کشیدن کتابهایی که به جای روشنایی، تاریکی میآفرینند. در فریاد زدن در برابر سکوت مقدس. در انکار مطلق هر چیزی که انسانیت ما را به خطر میاندازد.
اگر این مقاله برای شما معنادار بود، لطفاً آن را با دیگران به اشتراک بگذارید. بحث را باز کنید. سؤال کنید. انکار کنید. تنها از این راه است که میتوانیم جهانی انسانیتر—و کمتر خونین—بسازیم.