دانلود رایگان داستان کوتاه خون‌پوش اثر نیما شهسواری

داستان کوتاه خون‌پوش در دو نسخه متنی و صوتی - همینجا بخوانید یا نسخه صوتی را گوش کنید

به اشتراک‌گذاری لینک دانلود مستقیم داستان کوتاه صوتی خون‌پوش در شبکه‌های اجتماعی

متن داستان کوتاه خون‌پوش

دسترس به متن کامل و مطالعه آنلاین داستان کوتاه خون‌پوش

 

جشن والانشینان است، آنان که جهان را مالک‌اند که صاحب بر همگان بر جهان فخر فروخته‌اند، آنان که خلقت جهان برایشان بود، آنان که نخست خدای نشانشان کرد و بر تخت خلافت جانشین خود گماشتشان و پس از چندی آنجا که خدا نبود و مرد و کشته شد، خدا شدند و دوباره جهان را سرآغاز کردند،

در میان جشن والا نشینان در میان جشن ثروتمندان و اشرافان، در میان جشن خدایان همه می‌درخشند، اینان آمده تا چشم‌ها را به خویش بدوزند و جهان را مالک شوند و میان همه‌شان آنکه بیشتر درخشید شاه شاهان است،

پادشاه اربابان است و او است که جهان را مالک خواهد شد، حال گاه جهانی به کوچکی بزم شبانه‌شان و گاه جهانی به وسعت جان همه‌ی جانداران

پادشاه این بزم آن است که می‌درخشد که پوست نحیفش به میان شیر استحمام شده است دست و پاهایش را جماعتی ساعت‌ها آلایش کرده‌اند تا زیباتر از پیش شود، موهایش به دست خبرگانی رنگ شد و آلایش شد تا به پیرایش چهره‌اش بیشتر بدرخشد او خورشید میان آسمان است که به زمین آمده تا با نورش همه را روشن کند به همه بفهماند که جهان از آن او و هم قماشان او است،

فرای آنچه بر او آلاینده‌اند تا او پادشاهی کند لباسی به تنش کرده است تا بدرخشد تا بیشتر بر آسمان خدایی کند، حریر و ابریشم جنس لباسش است بر تنش، بر اندام تراشیده شده‌‌اش می‌درخشد، به رنگ خون هزاری دردمندان، به خون تنشان رنگ دادند رنگ زدند و بر او دیبا نشاندند تا بیشتر بدرخشد، خون بیشتر می‌درخشد او را بیشتر نمایان خواهد کرد،

از دیربازان گفتند که خدا هم بیشتر برای خلقتش زمان گذاشت، آن‌قدر گذاشت تا از او چیزی بیافریند که مثالش در جهان نیست پس چشم‌ها را رنگی داد بی‌همتا، بینی را خوش تراش و کوچک کرد لبان را به رنگ خون در آورد تا آدمیان که تشنه به خون‌اند برای مکیدنش خون هم را بمکند، اندامش را ساعت‌ها خدا تراشید تا بی‌همتا شود تا از دیدنش اغوا کند همگان دست را ببرند و از دیدنش به خون خویش بنشینند که رنگ دیبای او رنگ خون جماعت بیشماری از رنجبران است

او به پیش بود، با همه‌ی زیبایی و وقار، با هر چه برازنده‌اش بود مردمان به خاک می‌افتادند و در برابر زیبایی‌اش هیچ برای گفتن نداشتند، جز سجود و تکریم پس بیشتر فخر فروخت و خدایی کرد، به رنگ دیبایش چشمان افسون شد و همه مستانه به او و وقارش چشم دوختند اما فرای هر چه نگاه‌ها را به خود کشاند دیگری بر جانش بیشتر چشم‌ها را به خود دوخت

شال بزرگی که بر آسمان می‌درخشید، کیف و کفشی که از برقش نگاه‌ها را خیره می‌کرد هر که در کنارش بود از دیدن این آلات بر اندامش دیوانه می‌شد و لب می‌گزید این همه از آن او است او مالک به جهان ما است، جهان از او زیباتر به خود ندید و هر چه زیبایی سهم او است در جهان

پس همه کفش‌ها را دیدند که می‌درخشید و برق می‌زد، از چرم پوست تن ماری بود که تن‌پوش پاهای باریک او شده بود، شال گردنی که با رنگی از خون به قواره‌ی لباسش می‌نشست چندی پیش تن‌پوش حیوانی بود از پوست و موی او ساختند که زیبایی همه از آن او است باید که چنین رخت حقیران را از تن بکنند شده او را بدرند و دیبای حقیقین از زیبایی را به تن آن کنند که لایق چنین زیبایی است

او آمد و همه را مست خود کرد، عطرش جهان را پر کرد و همه حلقه به گوش در برابرش به خاک ماندند تا شاید یکی از میان این هزاران بر گزید تا بگذارد ذره‌ای به او نزدیک شود به این الوهیت دستی بکشد و قدسی شود

آخر او معصوم و قدسی عالمیان بود

آنگاه که نشست، آنجا که پاهای بی‌مو سپید را بر هم گذاشت آب‌ها بر دهان آدمیان خشک ماند نفس‌ها بالا و پایین نرفت که همه زیبایی از آن او است

اما زن آرام کیف را به روی میز گذاشت و شال را یک‌بار دیگر به دور گردن رها کرد تا سینه‌های فشرده‌اش از میان دیبای حریر آتشین نمایان شود، به دیدن سینه‌های فشرده‌اش مردان باز خویشتن را بدرند، دیوانه شوند، رسوا شوند و رسوا کنند هر چه او فرمان دهد کنند که همه‌چیز از آن او است

در میان همین سلطه بود و در میان همین تحکم و قدرت که آرام لب به سخن داد همان تکه پوست بی ارزش که تن‌پوش پاهای صیقلی داده خدا شده بود، حال دگر کفش بود نه جان داشت نه می‌توانست چیزی بگوید اما سخن می‌گفت ناله می‌کرد درد داشت و از دردهایش می‌گفت آرام به صدا آمد و رو به جهان گفت

این تکه‌ای از جان من است که دریده‌اید که به پای او کرده‌اید، پوست تنم را بر پای او دیده‌ام

زن صدا را شنید اما هیچ نکرد و دوباره دست به میان شال به دور گردنش کرد، آن شال که از موی تن حیوانی بود که کمی پیشتر دریده بودنش، اما حال حجابی شد میان سینه‌های فشرده‌ی زن با جماعتی بیشماری که برای مکیدنش دندان تیز کرده بودند، او آرام تکان می‌داد شال را به هوا می‌برد و با هر تکان بیشماری را مست و مبهوت به جای می‌نشاند در میان همین تکان دادن‌ها در میان همین اغوا کردن‌ها بود که شال هم سخن گفت آرام نجوا کرد

این حائل میان تو و این جماعت، پوست تن من است این ذره‌ای از جان و وجود من است

زن دوباره شنید باز هم تأملی نکرد و دوباره دست به میان ران‌هایش برد، دست تکان داد تا باز جماعتی را دیوانه کند کمی دورتر از او در میان میزی، مردی در کنار همسرش به دل فریاد داشتن او می‌زد زنش دست به جانش برد و او را از خود راند

با تن، با جان، با صدا، با فریاد همه‌ی وجودش خدا را می‌خواند، الهه‌ی زیبایی را صدا می‌زد و با دهان باز مانده با بزاقی که از میان لبانش بیرون می‌زد چشم به ران‌های زن دوخته بود

زن خون پوش دستی به میان موهای حجیمش برد و تکانی بر آن داد همین بس بود تا مرد در برابر زبان بیرون آورد و به یاد لبان زن لب خویش را خیس کند، خیس از بودنش از لمس کردنش از مکیدن و در آغوش فشردنش

راسوی به میان سینه‌های زن فریاد زد:

طعم درد را چشیده‌ای، طعم زجر را چشیده‌ای از ترس به خود وامانده‌ای

زن که باز می‌خواست بی‌تفاوت ادامه دهد گفت:

آری همه را چشیده‌ام، درد کشیده‌ام، زجر برده‌ام، ترس را به جان خریده‌ام، خاموش باش ای پست ذات بی‌سیرت

مار به میان حرفش دوید و آرام گفت:

پوست تنت را کنده‌اند، به درد کنده شدن پوستت به خود پیچیده‌ای

زن سراسیمه در حالی که پاها را از روی هم برمی‌داشت و صاف می‌نشست گفت:

آری پوست تنم را هم کنده‌اند، به جانم لانه کرده، به میان خونم خانه کرده‌اند، به تنم دست برده‌اند و در حالی که این‌ها را می‌گفت با تکانی محکم و عصبی شال را از میان سینه‌هایش برداشت و به روی میز نهاد

همین کافی بود تا سینه‌های فشرده‌اش بیشتر نمایان شود و مردان بیشماری از سراسر میزها نیم‌خیز شوند، گویی می‌خواستند هجوم آورند، می‌خواستند او را بدرند، می‌خواستند او را به جزئی از ملک خویش درآورند

راسوی بر میز افتاده گفت:

به ترس گلوله‌هایشان هیچ بر جان نداشتم، از هر بار آمدنشان به خویش لرزیدم، فرار کردم به گوشه‌ای خزیدم تا از آن جلادان در امان بمانم اما آنان دست بردار نبودند و همه‌ی عمر به تعقیبم درآمدند،

آیا به ترس مداوم زنده بوده‌ای؟

زن آشفته فریاد زد:

ای دیوانگان بی‌ارزش، شما را چه سود و ارزش بر جهان که حال پوست تنتان تن‌پوش چنین زن پر آوازه‌ای شده است

گویی فریادهایش نماد بیرونی داشت که جماعت را بیشتر به سوی خود واداشت همه به او چشم دوخته بودند اینبار نه تنها مردان که زنان و کودکان هم او را می‌دیدند، پس فهمید که بلند سخن گفته است، چه می‌توانست کرد، لبخندی تحویل جماعت در برابر داد و آرام سر فرود آورد تا از شر نگاه‌های دنباله‌دارشان خلاص شود

تا سرش به پایین افتاد در میان کفش‌ها چهره‌ی مار را دید و بر آشفت، ترسید، خویش را به گوشه‌ای جمع کرد و نگاه را به دوردست‌ها دوخت

مار گفت: آری به شلیک گلوله‌هایشان به نزدیکی نفس‌هایشان به ترس بودنشان به ترس زیسته‌ام

به لانه‌ات هجوم برده‌اند، از خانه‌ بیرونتان کرده‌اند، در دست گرفته‌اند و به ترس میهمانتان کرده‌اند

زن آرام در خود ماند و هیچ نگفت زیر لب با خود دوره کرد این‌ها دروغ و دور از واقع است

راسو گفت:

آری همه‌اش دور از واقع است، هیچ حقیقتی میان جهان ما نیست، ما کم ارزش و پوچ هستیم و شما لایق به زندگی، ما فرزند نداریم، مادر نداریم ازدواج نمی‌کنیم و هیچ از جهان نمی‌فهمیم، ما موجودات کم و بی‌ارزشی هستیم، اما درد را چه، آن را هم نمی‌فهمیم؟

زن سر بلند کرد که با نگاه مستانه‌ی مردی به سینه‌هایش روبرو شد، مرد با چشم در حال مکیدنش بود، خواست تا شال را به روی آن‌ها بیندازد که راسو ادامه داد:

آری ما رنج مرگ را هم نمی‌فهمیم، تیغ را بر گردن لمس نکرده‌ایم، اجسام تنمان را دریدند و بی‌دست و پا، بی باله و دم، بی پوست و تن، رهایمان کردند و باز هم هیچ نفهمیدیم که جهان از آن شما است

زن از کرده‌اش پشیمان شد و شال را بر نداشت اما نگاه مرد را بر جانش حس می‌کرد هر لحظه به او نزدیک‌تر می‌شد، می‌آمد تا با او هم خوابگی کند و زن همه را می‌دید فریاد زد:

من هم از همه‌چیز جهان بیزارم، از آدمیان، از خویشتنم و باز این را بلند و فریاد زنان گفت، همین بس بود تا بیشتر نظر مردمان را به خویش جلب کند،

کم کم مردمان به گوش هم نجوا می‌کردند او دیوانه شده است،

زنان چه فخر به مردهای حریص خود می‌فروختند که او دیوانه شده است و زن که آرام چشم دوباره به زمین دوخته بود مار میان کفش‌هایش را دید که آرام بالا می‌آمد تا روی ران‌هایش رسید که زن سراسیمه خود را تکان داد، اما مار گفت:

من برای درد دادن نیامده‌ام، مرا چه به کار درد، ما دردکش دورانیم، شما صاحبان و مالکان حق رنج دادن دارید، اما می‌خواهم بدانم که معنی درد را می‌دانی، به درد زیسته‌ای این درد مدام و بی پایان را چشیده‌ای، این در کمین بودن انسان‌ها را دیده‌ای، دیده‌ای چگونه به دام می‌اندازند در تله می‌درند دیده‌ای چگونه گردن‌ها را می‌بردند، دیده‌ای که در برابر دیدگان مادر، کودک می‌کشند، در برابر کودکان، مادران را می‌درند، دیده‌ای طفل به شکم مادر را دریده‌اند، همه‌ی این‌ها را دیده‌ای و آیا چنین دردها را کشیده‌ای؟

زن دست‌هایش عرق کرده بود، مدام آن‌ها را به هم می‌فشرد، چهره‌اش به قرمزی دیبای بر تن بود و عرق همه‌ی پیشانی‌اش را پر کرده بود، مستأصل و آرام با نجوا گفت

همه‌ی دردها را می‌دانم و کشیده‌ام دست از من بدارید

این را نجوا کنان گفت، طوری که کسی متوجه او نشود اما چهره‌اش آن‌قدر آشفته بود که همه به او چشم بدوزند و هیچ شباهتی با زن آتشین نخست شامگاهان در بزم، در او نجویند.

راسو گفت: دردها را کشیده‌ای، چگونه رنج تن و جان ما را به جان کرده‌ای چگونه از رنج ما دیبای به تن می‌سازی و از داشتن تن‌پوش جان ما به خود می‌بالی؟

زن خیس عرق بود و دستانش را به هم می‌فشرد به شال چشم دوخت و چند بچه راسو را در آن دید که به جست و خیز به هم می‌خورند، گاه همدیگر را فشار می‌دهند، گاه گاز می‌گیرند، گاه می‌پرند و چشمانش پر از اشک شد،

نگاه را به کفش و کیف دوخت و اشک‌های مانده در چشمان مارها را دید که با چشمانی دردآلود به او چشم دوخته‌اند، اشک می‌ریزند و به او نگاه می‌کنند،

چشم بر حاضران دوخت، مردان باز هم با همه‌ی اتفاقات با هر چه پیش آمد با چهره‌ی بر آشفته‌ی زن، با عرق بر پیشانی، با خونی رنگ صورت و هر چه که بود باز هم به نوک پستان‌هایش چشم دوخته بودند، برخی لب‌هایش را به دل می‌مکیدند و برخی ران‌هایش را برانداز می‌کردند، همه را می‌دید، نگاه تب‌دار آنان را به خود لمس می‌کرد و به خود می‌سوخت، یاد دستان مزاحم افتاد، یاد لمس تنش افتاد، یاد دریده شدن اندامش افتاد، یاد فریادهایش، رنج بردن‌هایش، همه را به برابر دید، آدمیان را دید که به دست آتشین و آتش، تنش را می‌درند،

تن او نیست تن بیشمار حیوان‌ها است، تن همه است، هر که در پیش است و بیشتر از همه‌ی آن‌ها دید که نه تن او را لمس نکرده‌اند که خودش پیش قراول این جماعت است، به داس بر دست، به قداره بر خون، به خون بر دهان می‌درد، خون می‌ریزد گاه می‌خورد، گاه می‌نوشد، گاه به تن می‌کند و گاه بهره کشیده است

همه را می‌دید و دیوانه شده بود تا چشم به شال انداخت دید، دو کودک راسو به او چشم دوخته‌اند و در میان نگاه‌های دردمند و دنباله‌دارشان جنازه‌ی راسویی را پوست می‌کنند

در میان همین دیدن‌ها بود که راسو مار و هزاری دیگر از حیوانات رو به او گفتند:

ما جانیم و عاشق به زندگی کردن ما را امان ده که زندگی کنیم

زن برخاست فریاد زد دست‌ها را به دور سرش گذاشت کفش‌ها را درآورد، کیف را به زمین پرت کرد و در حالی که شال روی میز بود به بیرون بزم آدمیان رفت،

فریاد می‌کشید و می‌دوید، انسان‌ها برخاسته بودند به او چشم دوختند و او را که دیوانه شده بود نظاره می‌کردند که ترسان و با چشمان گریان می‌دوید و مدام فریاد می‌زد

مرا امان دهید، مرا امان دهید

زن فریاد می‌زد و می‌دوید و آدمیان در بزم که او کمی از آنان دور شده بود به حرف‌های خود ادامه دادند، زنان از دیوانگی او با آب و تاب گفتند، از کمالات خود خواندند کودکان بازی کردند و مردان دوباره زنی را جستند تا به پستان‌هایش چشم بدوزند، لبانش را در خیال بمکند و دوباره زندگی آدمیان به جریان افتاد، اما در همه‌ی این‌ها و بیشتر و فراتر از آنان اینبار کسانی بودند که فریادها را شنیدند و دریافتند و نه امان که جهان را جان پنداشتند که همه زندگی کنیم، آزاد و رها و بی‌هیچ آزار

 

7 1

نسخه صوتی داستان کوتاه صوتی خون‌پوش

شنیدن داستان کوتاه و دانلود رایگان خون‌پوش

نسخه ویدیویی داستان کوتاه خون‌پوش

دیدن و شنیدن داستان کوتاه و دانلود رایگان خون‌پوش

شنیدن به داستان کوتاه صوتی خون‌پوش از اسپاتیفای

🎧 پادکست داستان کوتاه شنیدن در اسپاتیفای و پلتفرم‌های دیگر خون‌پوش

پخش آنلاین داستان کوتاه صوتی خون‌پوش از یوتیوب

تماشای ویدیوی داستان کوتاه روایت صوتی و تصویری خون‌پوش

آثار صوتی نیما شهسواری، پادکست و کتاب صوتی در شبکه‌های اجتماعی

از طرق زیر می‌توانید فرای وب‌سایت جهان آرمانی در شبکه‌های اجتماعی به آثار صوتی نیما شهسواری اعم از کتاب صوتی، شعر صوتی و پادکست دسترسی داشته باشید

برخی از کتاب‌های نیما شهسواری

دانلود رایگان کتاب، آثار نیما شهسواری، برای دسترسی به کتاب بیشتر صفحه را دنبال کنید...

توضیحات پیرامون درج نظرات

پیش از ارسال نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.

برای درج نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.

نظرات شما پیش از نشر در وب‌سایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.

اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم می‌کند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.

برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آن‌ها معذوریم.

از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکه‌های اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.

برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.

توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینک‌های زیر اقدام نمایید.

بخش نظرات

می‌توانید نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را از طریق فرم زبر با ما و دیگران در میان بگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات تحلیلی | مسیری در فهم فلسفه حیات

هر روایت، تنها نیست. آنچه اینجا می‌خوانید، انعکاس‌هایی‌ست از همان سؤال، همان باور، همان فریاد در مسیرهای دیگر، با واژه‌هایی دیگر.
مقالات مرتبط مسیرهای هم‌ریشه در روایت و تحلیل

مفهوم، در انزوا نمی‌ماند.
هر واژه‌ای که در یک روایت برانگیخته می‌شود، پژواک‌هایی دارد در مسیرهای دیگر.
در ادامه، مجموعه‌ای از مقالات قرار گرفته‌اند که نه تکرار، که «تفسیر»‌اند—از همان زخم، همان آرزو، همان بیداری.

اگر این روایت با تو سخن گفت، شاید این مسیرها هم حرف‌هایی برای گفتن داشته باشند.

17 1

پوسیدگی اجتماعی: استعاره‌ای تلخ از زوال انسان و نظام‌های قدرت

در اعماق هستی، جایی که مرزهای میان موجودیت و فنا، میان زندگی و مرگ، و میان آنچه حقیقی می‌پنداریم و آنچه تنها سایه‌ای از حقیقت است، در هم می‌آمیزد، مفهوم «پوسیدگی» نه تنها به عنوان یک پدیده بیولوژیکی، بلکه به مثابه استعاره‌ای عمیق و چندلایه برای وضعیت انسان و ساختارهای اجتماعی پدیدار می‌شود. پوسیدگی، فراتر از زوال فیزیکی ماده، به فروپاشی ارزش‌ها، ایدئولوژی‌ها، و حتی روح جمعی و فردی اشاره دارد؛ فرایندی تدریجی که لایه‌های معنا و اصالت را از هستی می‌زداید و آنچه را باقی می‌گذارد، پوچی و تکرار است. این زوال درونی، جامعه و فرد را در خود می‌پیچد، تا جایی که دیگر دردی از آن حس نمی‌شود، بلکه به بخشی عادی و ناگزیر از زیستن بدل می‌گردد.

16 2

گسست معنایی: چگونه ذهن، بعد از خشونت، به وهم فرار می‌کند

در حکمتی که با زبانی خشن و فلسفی از تاریخِ خونین برمی‌آید، آخرین جملات، یک شکاف عمیق را در دنیای روایی ایجاد می‌کنند: «به وهمی آسمان تشبیه زان داد / که آلت بر نفس می‌خورد و جان داد». این دو بیت، نه تنها پایان یک روایت — بلکه شروع یک پرتقالی سقوط ذهنی است. تا اینجا، شعر ما با دقت تاریخی و دقیق فلسفی، خشونت را به عنوان یک عمل عینی، قابل مشاهده، و قابل تحلیل توصیف کرده بود: عبا کشیده می‌شد، آلت نشان داده می‌شد، خون ریخته می‌شد، مرد می‌مرد. اما این دو بیت، تمامی این واقعیت‌ها را نابود می‌کند. آن‌ها می‌گویند: «این همه، فقط یک وهم بود». این مقاله، به تحلیل عمیق این گسست معنایی می‌پردازد: چرا ذهن،

13 1

آزادی بیان: از ریشه‌های اندیشه تا چالش‌های عصر دیجیتال و راهکارهای آینده

در قلب هستی، آنجا که آگاهی ریشه می‌دواند و درک جوانه می‌زند، مفهوم “بیان” چون خونی در رگ‌های اندیشه جاری است. بیان، نه صرفاً ابزاری برای انتقال پیام، بلکه نمودی اساسی از وجودی خودآگاه است؛ فریادی در برابر سکوت کیهانی، تلاشی برای نقش بستن خویش بر بوم زمان. این گره‌خوردگی عمیق اندیشه و بیان، بنیاد هرگونه کنش انسانی، هر تحول اجتماعی و هر گامی به سوی ادراک بیشتر را شکل داده است. از نخستین نجواها که مفاهیمی را در ذهن انسان باستانی می‌کاشت، تا پیچیده‌ترین گفتمان‌های فلسفی و علمی امروزین، بیان همواره در کانون تلاش نوع بشر برای معنا بخشیدن به جهان و جایگاه خویش در آن بوده است. سکوت دیرین و بیداری بیان: از انقیاد تا روشنایی تاریخ بشر،

9 szk7BPMn0o3g

اشرف مخلوقات؟ نقدی بر انسان‌محوریِ دینی و فاجعه‌ی اخلاقی آن

اشرف مخلوقات؟ نقدی بر انسان‌محوریِ دینی و فاجعه‌ی اخلاقی آن تصور کنید جهانی بدون خدا. جهانی که هیچ موجودی در آسمان‌ها نشسته نباشد تا بر اعمال شما نظارت کند، هیچ کتابی نازل نشده باشد تا زندگی شما را از گهواره تا گور برنامه‌ریزی کند، هیچ وعده‌ای از بهشت یا تهدیدی از جهنم وجود نداشته باشد. این جهان، جهانی است که در آن انسان تنها مسئول خودش است. اما انسان، این موجود ترسو و جویای معنا، این را تحمل نکرد. او نیاز داشت به یک پدر بزرگ، یک قاضی عادل، یک پادشاه مطلق. و خدا، این نیاز را پاسخ داد. اما این پاسخ، قیمتی سنگین داشت. خدا، نه نجات‌دهنده، که بزرگ‌ترین سیستم برده‌داری تاریخ بود. او نه تنها خودش را مالک

حکومت‌ها از خودکامگی تا مردمی‌سازی – ریشه‌های تاریخی و فلسفی شکل‌گیری حکومت‌ها

سیر تحول حکومت‌ها: از خودکامگی تا مردمی‌سازی – ریشه‌های تاریخی و فلسفی شکل‌گیری حکومت‌ها

دلیل وجودیت حکومت: ریشه‌های فلسفی و اجتماعی مقدمه: ضرورت شکل‌گیری حکومت در زندگی اجتماعی انسان‌ها در ابتدای بررسی مفهوم حکومت، لازم است به دلیل وجودیت آن در زندگی اجتماعی انسان‌ها پرداخته شود. اگر به ریشه‌های زندگی اجتماعی انسان‌ها نگاهی عمیق بیندازیم، درمی‌یابیم که تشکیل حکومت به‌دلیل نیاز به امنیت و آرامش بوده است. حتی انسان‌های ابتدایی نیز برای ایجاد نظم در زندگی جمعی خود، ساختارهایی شبیه به حکومت را به‌وجود آوردند. این نظم، که امروزه به شکل حکومت‌های مدرن تجلی یافته، در راستای تسهیل زندگی اجتماعی و ایجاد آرامش برای انسان‌ها عمل می‌کند.   نقش نظم و قانون در جلوگیری از هرج‌ومرج اگر انسان‌هایی که به‌صورت اجتماعی زندگی می‌کنند، هیچ نظم یا قانونی را نپذیرند و ساختاری برای اداره خود

مقاله بیشتری یافت نشد...
مقالات

هر واژه، بخشی از یک نظام‌ه.
اگر مسیر ما در آزادی، برای تو سؤالی برانگیخته یا نوری روشن کرده،
می‌توانی به صفحه اصلی مقالات بروی و با تمام روایت‌هایی که در «جهان آرمانی» شکل گرفته‌اند روبه‌رو شوی
از ایمان تا اعتراض، از تردید تا رهایی.

برخی از کتاب‌های صوتی نیما شهسواری
برای دسترسی و دانلود رایگان تمامی عناوین، صفحه کتاب صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

بیشتر از آثار صوتی نیما شهسواری بدانید

آثار صوتی نیما شهسواری شامل

 

تمامی این آثار به صورت رایگان در اختیار شما است

همچنین شما نیز می‌توانید در این راه در کنار ما باشید و در صوتی کردن این آثار به ما کمک کنید، تا هر چه بیشتر این افکار نشر گردد و موجبات آگاهی و تغییر را فراهم سازد

آثار نیما شهسواری پیرامون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا و … است

تمامی این آثار در قالب‌های مختلفی از جمله شعر، داستان مقالات و … گردآوری شده و دسترسی به آن سهل و قابل وصول است،

برخی از این آثار به صورت صوتی منتشر و برخی دیگر در آینده منتشر خواهد شد

در پادکست “به نام جان“، سفری عمیق به دنیای اندیشه و آزادی آغاز می‌شود. در هر قسمت از این سفر، به بررسی موضوعاتی همچون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا، مشکلات اجتماعی و … می‌پردازم.

اینجا جایی است که صدای ما تلاش می‌کند تا به عمق مسائل پی ببرد و از طریق گفتگوهای مختلف، نگاهی تازه و الهام‌بخش به دنیای پیرامون ایجاد کند.

آیا به دنبال تجربه‌ای از گفتگوها و تفکراتی غنی از دیدگاه‌های متنوع هستید؟

آیا علاقه‌مند به درک بهتر موضوعات مهم امروزی از زوایای جدید هستید؟

پس گوش دادن به پادکست “به نام جان”، دعوت به یک سفر نوین در دنیای اندیشه و آزادی است.

به نام جان قصد دارد تا مباحث مهم جهان را به زبانی ساده، صریح و روشن با شما در میان بگذارد

بی‌شک بزرگترین همکاری شما با ما به اشتراک گذاشتن این آثار با دیگران است

اما فرای این اشتراک‌گذاری و اطلاع به دیگران پیرامون این تغییر شما می‌توانید در کنار ما باشید

راه‌های بسیاری برای همکاری با ما وجود دارد، شما می‌توانید در زمینه ترجمه‌ی آثار، طراحی گرافیکی، کتاب صوتی، طراحی وب‌سایت، اپلیکیشن و … در کنار ما باشید

فرای این عناوین اصلی برای همکاری شما می‌توانید با عضویت در وب‌سایت جهان آرمانی، مقالات نظرات باورها و … از خود را با دیگران به اشتراک بگذارید، برای این کار شما می‌توانید از طریق ارسال پست در وب‌سایت جهان آرمانی و همچنین با عضویت در تالار گفتمان دیالوگ در کنار ما باشید و به همراهان این تغییر بپیوندید

تمامی آثار نیما شهسواری در وب‌سایت جهان آرمانی در اختیار شما است، 

نکته مهم آنکه همواره این آثار به صورت رایگان خواهد بود که برای بیدار کردن مردمان نگاشته شده است، از این رو شما همواره می‌توانید تمامی آثار نیما شهسواری اعم از کتاب، اشعار، پادکست و … را به صورت رایگان از وب‌سایت جهان آرمانی بدست آورید،

فرای وب‌سایت جهان آرمانی، این پادکست در بیشتر پلتفرم‌های پادکست‌گیر در اختیار شما است از جمله این برنامه‌ها

 

فرای برنامه‌های پادکست‌گیر شما می‌توانید این آثار را از طرق زیر نیز بدست آورید

 

برای دسترسی به پادکست به نام جان تنها کافی در برنامه‌ی پادکست‌گیر خود نام نیما شهسواری، به نام جان و یا جهان آرمانی را جستجو کنید

راه تغییر و دگرگونی این دنیا راه سختی است، 

در دنیای پر زرق و برق امروز ما را کسی نخواهد شنید که صدای دلربایان خوش نوا است، گاه فریاد گوش‌خراش زورمندان همه را مبهوت خواهد کرد، پس تنها راه برای این تغییر بزرگ با کمک شما امکان پذیر خواهد بود

اگر خواستید در تغییر زشتی‌های این دنیا همراه ما باشید با اطلاع‌زسانی به دیگران بزرگ‌ترین کمک را به ما خواهید کرد و این راه تغییر را آغازگر خواهید بود

ما در کنار هم توان تغییر همه چیز در این دنیا را خواهیم داشت بیایید با هم و درکنار هم برای تغییر دنیا تلاش کنیم

با تشکر

نیما شهسواری

sing 1

برخی از داستان‌های صوتی نیما شهسواری

برای دسترسی و دانلود رایگان تمامی عناوین صفحه مربوطه را دنبال کنید...

مقاله تحلیلی

کتاب صوتی حیجان: داستان ۱۲ “خون‌پوش” | نقد مالکیت و خشونت سازمان‌یافته علیه جان‌ها

خون‌پوش“، داستان دوازدهم کتاب صوتی حیجان، نقدی نمادین بر خداییِ زمینی و مالکیت مطلق است؛ زنی که اعتراف می‌کند لباس خونینش سند رنج جان‌های سلب‌شده (انسان و حیوان) است.

مقدمه

نقد ریشه‌ای **ساختارهای قدرت** و مفهوم **مالکیت**، یکی از دغدغه‌های اصلی اندیشه سیاسی و فلسفی است. داستان «خون‌پوش»، به عنوان دوازدهمین قطعه از مجموعه کتاب صوتی حیجان اثر نیما شهسواری، یک تمثیل کوبنده و ویرانگر در این زمینه است. این روایت، با تصویرسازی یک «بزم والانشینان»، به نقد **خشونت سازمان‌یافته**‌ای می‌پردازد که در پشت صحنه‌ی زیبایی، اشرافیت و قدرت پنهان شده است. **خون‌پوش**، نمادی است از این حقیقت که ثروت و جایگاه حاکمان، بر بنیاد **رنج جان‌های سلب‌شده** (انسان و حیوان) بنا شده است.

این تحلیل بر واکاوی چگونگی استفاده‌ی شاعر از پوشاک و ظاهر زن برای عریان ساختن **خداییِ زمینی** و **مالکیت مطلق** تمرکز می‌کند. پیام محوری داستان، مطابق با اندیشه **برابری جان‌ها**، افشای این حقیقت است که تمام شرکت‌کنندگان در این چرخه، حتی مالک و قربانی‌کننده، در نهایت قربانی سیستم **خشونت سازمان‌یافته** و مالکیت هستند. این داستان، یک **تلنگر قوی** برای **بیداری** وجدان مخاطب اندیشمند است که مرزهای قربانی و ستمگر را در هم می‌شکند و حقیقت تاریک پشت صحنه‌ی **نقد قدرت** را آشکار می‌سازد.

تحلیل مفهومی

خداییِ زمینی و سلب مالکیت: نقد اشرافیت

داستان «خون‌پوش» با تصویرسازی «شاه شاهان» و والانشینان، به **نقد ساختارهای قدرت** و مفهوم **خداییِ زمینی** می‌پردازد. این اشراف، خود را وارث خدا و **مالک مطلق** جهان می‌دانند؛ نه تنها مالک ابزار تولید یا زمین، بلکه مالک جان و هستی تمام موجودات زنده. **سلب مالکیت** در این زمینه، نه فقط سلب اموال، بلکه سلب **آزادی** و حتی حق حیات از موجودات است. لباس خونین شاه، و پوشاک ساخته شده از پوست و موی حیوانات (مار و راسو) که بر تن زن است، سند بصری این **خداییِ زمینی** است؛ نمایشی از قدرت که بر پایه‌ی رنج و نابودی جان‌های دیگر بنا شده است. این تمثیل، با اصول **برابری جان‌ها** در اندیشه شهسواری، در تضاد کامل است.

بدن به مثابه ابزار قدرت: لباس خونین زن

«**بدن به مثابه ابزار قدرت**» یکی از کلیدی‌ترین مفاهیم در این داستان است. «خون‌پوش» زن و کفش و شال او که از جان‌های سلب‌شده به سخن می‌آیند، نه نماد زیبایی، بلکه سند مالکیت و نمایش بیرونی **خشونت سازمان‌یافته** هستند. زیبایی و جایگاه زن در این بزم، نتیجه‌ی مستقیم رنج و قربانی شدن جان‌های بی‌شمار است؛ او خود یک ابزار قدرت برای نمایش ستم حاکمیت است. این بخش از داستان، یک **نقد قدرت** بر مفهوم زیبایی و مد در جوامع سرمایه‌داری است که اغلب بر استثمار و **سلب مالکیت** از جان‌های دیگر بنا می‌شود. این **فریاد جان‌های سلب‌شده**، اوج **بیداری** راوی و مخاطب را رقم می‌زند.

چرخه‌ی قربانی‌شدن: مالک نیز قربانی است

نقطه عطف داستان و عمیق‌ترین بُعد فلسفی آن، در اعتراف زن نهفته است: «پوست تنش را کنده‌اند». این اعتراف، مرزهای قربانی و قربانی‌کننده را در هم می‌شکند و حقیقت «**چرخه‌ی قربانی‌شدن**» را آشکار می‌سازد. داستان می‌گوید که **مالک مطلق** و قدرتمند نیز در نهایت، قربانی سیستم **مالکیت** و **خشونت سازمان‌یافته** است. قدرت، همان‌گونه که بر دیگران ستم روا می‌دارد، در نهایت به خود ستمگر نیز بازمی‌گردد و هستی او را می‌کَنَد. این **بیداری فردی** و درک این چرخه، تنها راه برای توقف آن است و تأکیدی است بر این اصل که **رهایی** تنها با درک رنج مشترک و نفی این ساختارها ممکن است.

بیداری فردی و برابری جان‌ها

پایان تلخ داستان، بر این تأکید دارد که درک این حقیقت که جهان را **جان** بپندارند (**برابری جان‌ها**)، امری فردی و خارج از جریان اصلی قدرت است. **بیداری فردی** که در اعتراف زن نمود پیدا می‌کند، لحظه‌ای است که او از ابزار به انسان تبدیل می‌شود و رنج مشترک خود با جان‌های دیگر را درک می‌کند. **کتاب صوتی حیجان** با این داستان، مخاطب را دعوت می‌کند تا این **تلنگر قوی** را بپذیرد و درک کند که **نقد مالکیت** و **خشونت سازمان‌یافته**، یک مسئولیت فردی برای رسیدن به **برابری** و **آزادی** است.

پرسش‌های متداول

منظور از «خداییِ زمینی» در داستان خون‌پوش چیست؟

«**خداییِ زمینی**» به نقد **ساختارهای قدرت** و اشرافیتی اشاره دارد که خود را وارث خدا و **مالک مطلق** جان و هستی موجودات زنده (انسان و حیوان) می‌دانند. این مفهوم، منبع اصلی **خشونت سازمان‌یافته** و **سلب مالکیت** است.

چگونه لباس خونین زن، نماد خشونت سازمان‌یافته است؟

**لباس خونین** و پوشاک زن که از پوست حیوانات ساخته شده، نمادی است از اینکه زیبایی و جایگاه اشرافی، در واقع سند مالکیت و نمایش بیرونی **خشونت سازمان‌یافته** است. **خون‌پوش**، فریاد خاموش **رنج جان‌های سلب‌شده** است که به دلیل بی‌تفاوتی و **غفلت انسان** نادیده گرفته شده‌اند.

چگونه «چرخه‌ی قربانی‌شدن» مرز بین مالک و قربانی را محو می‌کند؟

«**چرخه‌ی قربانی‌شدن**» با اعتراف زن مبنی بر اینکه پوست تنش را کنده‌اند، نشان می‌دهد که **مالک مطلق** و قدرتمند نیز در نهایت قربانی سیستم **مالکیت** و **خشونت سازمان‌یافته** است. این **بیداری فردی**، به درک این حقیقت می‌انجامد که **رهایی** تنها با نفی کلیت این ساختار ستمگر ممکن است.

نکات کلیدی

نتیجه‌گیری

داستان «خون‌پوش» از کتاب صوتی حیجان، یک **نقد ساختارهای قدرت** و **مالکیت مطلق** است که با تمثیل یک بزم اشرافی، **خشونت سازمان‌یافته** علیه **جان‌ها** را عریان می‌سازد. این اثر با معرفی **خداییِ زمینی** و **سلب مالکیت**، نشان می‌دهد که جایگاه حاکمان بر پایه‌ی **رنج جان‌های سلب‌شده** بنا شده است. **چرخه‌ی قربانی‌شدن** و اعتراف تلخ زن، یک **تلنگر قوی** برای **بیداری فردی** است که مرزهای قربانی و ستمگر را در هم می‌شکند. این داستان بر این حقیقت تأکید دارد که **رهایی** و **برابری جان‌ها** تنها با نفی کامل این **ساختارهای قدرت** و درک رنج مشترک همه جانداران محقق خواهد شد.

کتاب صوتی حیجان: داستان ۱۲ «خون‌پوش» | نقد مالکیت و خشونت سازمان‌یافته علیه جان‌ها

اثر: نیما شهسواری
مجموعه: کتاب صوتی حیجان
عنوان بخش: خون‌پوش

توضیح کوتاه: «خون‌پوش»، داستان دوازدهم کتاب صوتی حیجان، نقدی نمادین بر خداییِ زمینی و مالکیت مطلق است؛ زنی که اعتراف می‌کند لباس خونینش سند رنج جان‌های سلب‌شده (انسان و حیوان) است.

«خون‌پوش»، داستانی فلسفی و نمادین از مجموعه کتاب صوتی حیجان اثر نیما شهسواری است. این روایت در قالب یک بزم اشرافی، ساختارهای قدرت، مالکیت مطلق، و خشونت سازمان‌یافته علیه جان‌ها را به چالش می‌کشد. شاه شاهان، با لباسی از حریر خون هزاران دردمند و پوشاکی از پوست و موی حیوانات، نماد الوهیت زمینی و سلطه‌ای استوار بر رنج دیگران.

نقطه عطف داستان، فریاد جان‌های سلب مالکیت‌شده‌ای است که از کفش و شال زن به سخن می‌آیند. زن، در اوج آشفتگی، اعتراف می‌کند که خود نیز قربانی این چرخه است و «پوست تنش را کنده‌اند».

این بخش نگاهی عمیق دارد به:

این داستان، تلنگری برای وجدان مخاطب اندیشمند است که مرزهای قربانی و قربانی‌کننده را در هم می‌شکند و حقیقت تاریک پشت صحنه‌ی قدرت را عریان می‌سازد.

نکته: هر هفته یک قسمت جدید از این مجموعه منتشر خواهد شد.

برای دریافت این داستان و دیگر آثار نیما شهسواری، به پلتفرم‌های زیر مراجعه کنید:

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این صفحه دارای لینک‌های بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.

در پیش روی شما چند گزینه به چشم می‌خورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان می‌دهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخش‌ها دسترسی داشته باشید،

شما می‌توانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینک‌های مختلف دریافت کنید.

بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.

فرای این بخش‌ها شما می‌توانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرم‌ها بشنوید و یا تماشا کنید.

بخش نظرات و گزارش خرابی لینک‌ها از دیگر عناوین این بخش است که می‌توانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال می‌توانید در بهبود هر چه بهتر وب‌سایت در کنار ما باشید.

شما می‌توانید آدرس لینک‌های معیوب وب‌سایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسان‌تر عمومی وب‌سایت تلاش کنیم.

در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسش‌های بیشتر می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید.

ارسال گزارش خرابی

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید

تا ما با شناخت مشکل در برطرف‌ کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.

در صورت تمایل می‌توانید آدرس ایمیل خود را درج کنید

تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.

آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!

این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد

فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:

https://idealistic-world.com/poetry

در متن پیام می‌توانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وب‌سایت به ما ارائه دهید.

با کمک شما می‌توانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیح‌تر سایت گام برداریم.

با تشکر ازهمراهی شما

وب‌سایت رسمی جهان آرمانی

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود مستقیم فایل‌ها از سرورهای وب‌سایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در  این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد. 

شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما می‌توانید به این متن دسترسی داشته باشید

در صورت مشاهده‌ی هر اشکال در وب‌سایت از قبیل ( خرابی لینک‎‌های دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه می‌توانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.

تازه‌ترین کتاب نیما شهسواری

می‌توانید با کلیک بر روی تصویر تازه‌ترین کتاب نیما شهسواری، این اثر را دریافت و مطالعه کنید

به جهان آرمانی، وب‌سایت رسمی نیما شهسواری خوش آمدید

نیما شهسواری، نویسنده و شاعر، با آثاری در قالب  داستان، شعر، مقالات و آثار تحقیقی که مضامینی مانند آزادی، برابری، جان‌پنداری، نقد قدرت و خدا را بررسی می‌کنند

جهان آرمانی، بستری برای تعامل و دسترسی به تمامی آثار شهسواری به صورت رایگان است

راهنمای تکمیل پروفایل

📖

زندگی‌نامه

معرفی کوتاه از خودتان که برای همه کاربران قابل مشاهده است

🌍

اطلاعات شخصی

کشور: فقط مدیران می‌بینند • تاریخ تولد: به صورت سن نمایش داده می‌شود

💭

باورهای فکری

انتخاب‌های شما درباره‌ی هستی، اخلاق و جامعه - همیشه قابل تغییر

📱

راه‌های ارتباط

لینک شبکه‌های اجتماعی و وبسایت شما در پروفایل عمومی نمایش داده می‌شوند

⚙️

مدیریت حساب

ویرایش نام، ایمیل، رمز عبور - امکان فعالیت ناشناس

در دسترس نبودن لینک

در حال حاضر این لینک در دسترس نیست

بزودی این فایل‌ها بارگذاری و لینک‌ها در دسترس قرار خواهد گرفت

در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید

ثبت آثار

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است

بخش ارتباط، راه‌هایی است که می‌توانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است می‌توانید در بخش توضیحات شبکه‌ی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.     

شما می‌توانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمت‌هایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،

در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحله‌ی ابتدایی فرم پر کرده‌اید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.

پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعه‌ی قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینک‌های زیر اقدام کنید.