گر جهان زشت و پر از ظلم و بدور از عدل است
غم دنیای به چشمان و جهان در حصر است
همه عالم شده بیداد و خدا در قصر است
سیل انسان و نظام و همه اینان حصر است
گر به قهر تو خداوند همه اقوام جهان در مکر است
سیل و پسلرزه زمین لرزه و حکم همه انسان قتل است
گر بلایای طبیعی به جهان هموار است
گر زِ بیآبی و فقدان غذا قهار است
گر جهان من و تو هیچ ندارد آزاد
داغ صد ظلم به پیشانیِ ما الوار است
همگی دست به دست و بر آیت کشتار
همگی غرق دعا ماتم و هذیان سربار
که خدا عفو کن این جام جهان انسان را
تو بزرگی و بزرگ از تو نبود شاهنشاه
بشکن وهم و چنین کوچک و خود دانستن
بشکن حصر و حقارت بشکن بت از سنگ
که به عزم من و تو جام جهان در تغییر
به تلاش من و تو فائق و مشکل تکبیر
تو بدان راه جهان هیچ نباشد جز آن
که به پیکار من و تو همه مشکل آسان