
در دسترس نبودن لینک
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
سریعتر کار کنید، رئیس تحمل این کمکاری شما را ندارد
رئیس دیگر تحمل چه کارهایی را ندارد؟
مثلاً تحمل رفتن ما به دستشویی را هم ندارد، تحمل سیگار کشیدن ما را ندارد، تحمل نگاه کردنمان به سطح نورانی را ندارد، تحمل صحبت کردن ما با خانواده را ندارد، تحمل فکر کردن ما را ندارد، تحمل سخنی برای گرفتن حقوقمان را ندارد، تحمل اعتراضی دربارهی گرما و سرمای هوا را ندارد، تحمل شکایت از غذای بیطعم و مزه را ندارد و تحمل هر کنشی از ما را در خود نمیبیند
اما من که هیچکدام از این کنشها برای لبریز شدن تحملهای او را انجام ندادهام، من که هیچوقت از سرمای توانفرسای این قبرستان شکایتی نکردهام، اگر در تابستان عرق ریختم باز هم به کارم ادامه دادم، اگر غذا بیطعم و مزه بود لب به سخن نگشودم، هیچوقت در زمان کاری به سطح نورانی نگاه نکردم، کم کاری نداشتم، سیگار نکشیدم و با خانوادهام حرفی نزدم، در مجموع من هیچگاه از قوانین خوانده شدهی او تخطی نکردم، اما باز هم کاسهی صبر و تحمل او لبریز شد
باز هم از همه شاکی بود، باز هم به همه تاخت و من هم جز تاختنهای او قرار گرفتم،
دریچهها و پنجرههای این لانهی متروکه خفهکننده است، اعتراضم به این شیشهها و پنجرهها است، ای کاش به قلب زیرزمین ما را دفن نمیکردند، در هوایی کار میکردیم که ذرهای از تنفس و زندگی به میان آن جریان داشت، هر بار در میان کار چشمها را به همان محفظهی کوچک در بالای سر میدوزم و ذرهای به گذر زندگی چشم دوختهام، هر بار جریان هوا و باد روان را به نظاره مینشینم، از آن باد چیزی نصیب من نخواهد شد، اما تکان خوردن همان ضایعات بر زمین به من میفهماند که بیرون از این گودال زندگی جریان دارد و یا زمانی که هوا آفتابی میشود و از میان همان محفظهی کوچک در بالای سر ذرهای نور به زمین این گودال میتابد میفهمم خورشید هنوز زنده است و فراتر از ما که روزی 12 ساعت را در این گودال سپری میکنیم او زنده و رخ به جهانیان میتابد،
خورشید آیا میتوانی بیایی و مرا در این قبرستان کبیر بجویی و در آغوش بگیری، آیا توان در آغوش گرفتن مرا داری؟
تندتر، زودتر کار کنید، رئیس …
میدانم، او تحمل این کم کاریها را ندارد، اما فکر کنم، امروز موفق به بستهبندی بیشتر از هزار کالا شدهام، امروز توانستهام، بیشتر از هزار ابزار تازه به آدمیان فدیه دهم، آنان را در این رقابت پیشتاز کنم و از همه بیشتر سود فراوانی به جیب رئیس بزرگ بریزم تا بر اندوختههای بیشمارش بیندوزد و باز بر اریکهی قدرت در برابرش تکیه زند و هر بار تحمل کردهی بیشتری از این ذلیلان را نداشته باشد.
میخواهم یکبار به روی میز در برابرم بایستم و به همهی ذلیلان در برابرم که برای امرار معاش مجبور به کار کردن دوازدهساعته در این قبرستان هستند بگویم:
تلاش کنید، زودتر کار کنید، شمایان ابزاری برای رسیدن رئیس به آرزوهایش هستید، محکومین در برابر حاکمتان سجود کنید و به خاک بیفتید که بودن و زنده ماندن شما به کرم در دستان او است
ای وای که باران میبارد، ای وای که آسمان گریان شده است، خورشید ندای دلم را شنیدی و نتوانستی به جایت بمانی، من از تو به آغوش کشیدن را طلب کردم و تو مرا با این ابرهای بارور رها کردی، به پشت آنان نهان شدی تا من با اشکهایم تنها بمانم،
خورشید نهراس خجالت نکش بیرون بیا، بیا و رخ به صورت بنمای من از تو چیز زیادی نمیخواهم، یکبار همخوابگی در آغوشم برایم کافی است، همخوابگی که نهایش رهایی است، میدانم که هر کس را به آغوش بکشی رها خواهد شد، مرا نیز باری به آغوشت ببر، قول میدهم که به شهوتآلوده نشوم و تنها تو را به سر و جان به آغوش بکشم آن هم تنها برای در آغوش جستن رهایی
زودتر کار کنید، تلاش کنید، رئیس …
میدانم، رئیس پول مفت ندارد تا به مفتخوارگان ارزانی دهد، ما همه مفتخوارگان دنیاییم و آنان که کار نمیکنند تلاشگران دنیا، آنان که بر پشت میزهای ریاست مینشینند تلاشگرند و آنان که با عرق جبین از جانشان میکاهند و بر ثروت آنان میافزایند، مفتخواره لقب میگیرند
مثلاً باربر همین تولیدی که باید هر روز دهها جعبه از ابزارها را به دوش بکشد و از پلههای طول و دراز این قبرستان به آغوش خورشید ببرد مفتخواره است و تلاشگر آنی است که در چند فرسخی اینجا نشسته و هر روز به این بار بردنها بر ثروتش افزوده است، مثلاً آن تلاشگری که هر روز در سطح نورانی چرخ میزند و ابزارهای تازهای را میجوید تا به کلکسیون ابزارهایش بیفزاید، از ابزاری مدد بگیرد که برای همقطارانش است معنای تلاش بر زمین است،
آنها باید از ابزاری استفاده کنند که برای آنان ساخته شده است، ابزاری که مفتخواران به زحمت ساخته و تلاشگر لاجانی آن را پرداخته است و باید که باز هم این چرخه به آخرش در اختیار تلاشگران به پشت میزها برسد تا از آن استفاده کنند
بیچاره آن پیرزن پیر، خوب تو را به خاطر دارم، خوب در حافظهام ماندهای، هر بار که به روستایتان میآمدم تو را میدیدم، میدیدم که چگونه همهی روز را در شالیها میگذرانی، چگونه بر زمین بذر میپاشی و چگونه هر بار فرسودهتر میشوی، تو را خوب به خاطر دارم، خاطرم هست که باری برایم گفتی از کودکی برنج کاشتهای، برایم گفتی که از کودکی به میان رعیتیان به دنیا آمدی و باید که کار میکردی، آن بار را به خاطر دارم که زالو به پایت نشست و خونت را خورد، تو باید کار کنی و آنان باید که بنوشند، آنان به دنبال کار کردن ما هستند، آنان از آنچه ما کاشتهایم خواهند خورد و آخرش…
آن بار را به خاطر میآورم که ما را به خانهات دعوت کردی و به پای سفرهات نشستیم، یادت هست پیرزن پیر چگونه برایمان سفره چیدی، خاطرت هست برنج پخته بودی و با باز شدن و عطرآگین شدن فضای به عطر برنج سفرهی دلت برایم باز شد،
برنجهای نیمه و شکسته سهم آنانی است که کار میکنند، آنانی که زحمت میکشند باید که به تهماندهها راضی شوند و آنگاه آنانی سر برون خواهند آورد که در کمین آنچه تو کاشتهای نشستهاند، آمدهاند تا بیهیچ زحمتی از چیزی بخورند و بنوشند و اصراف کنند که زحمتی به پایش نکشیدهاند، به پایت نشستهاند و مینوشند و با درد از خونت آنان را میهمان کردهای، باید که بخورند و باز بر ما بتازند و به آخرش باز ما القابی به مفتخوارگی خواهیم یافت و خونخوارگان تلاشگران زمانهی ما خواهند شد
مثلاً ارباب همان دیار دوردستهای پیرزن پیر، آنجا که او حاکم بود و هزاری محکوم به پایش در جبر کرنش کردند، آنانی که محکوم به این جان کندن شدند، اربابی که تازه تاج شاهی را از پدر درگذشتهاش گرفته بود و اینگونه آنچه او در طی سالیان از دیگران به خون نوشید را او باید که مینوشید، به روی ایوان فراخش مینشست، کار کردن آنان را میدید و در آخر شام همه چیز از آن او بود، دستش خیس نشده بود، پایش به آب شالیزارها نرسیده بود، اما خون همه حق او بود که از دورتری کسی برایش به نصیب گذاشته بود جان دیگران را
زمان استراحت است و دوباره همهی محکومین بر جای خود ماندهاند تا فرمان از سوی فرمانروا برای استراحت کردن آنان صادر شود، کسی از جایش تکان نمیخورد به سویی نمیرود، برای استراحتش به میزهای استراحت پناه نمیبرد تا در این دوازده ساعت کار ربع ساعتی را آن کند که خویشتنش تفکر کرده است،
حاکم بر اریکهی قدرت میتازد و مینازد و اماننامهها را به دستها خواهد داد، اما من که توان ماندن به حکم او را ندارم، من که از محکومین نبودهام، من که همرنگ آنان نیستم و از این یکرنگی در حقیر کردن خویش بیزارم، باید بروم، باید بی فرمان به همه ثابت کنم که برای در امان بودن باید از خود خواست، باید به خویش فرمان داد، باید در برابر فرمان متجاوزان ایستاد باید حق را از ظالمان باز ستاند و باید …
آرام به سوی میزهای استراحت رفتم و این رفتن بی فرمان تحمل او را دوباره از میان خواهد برد،
به سمت میز استراحت نرو، بمان تا او فرمان دهد، بگذار تا او امر کند،
این ندا را از چشمهای بیقرار و مضطرب بیشمارانی که داغ محکوم بودن را از سالیان پیش، از همان بدو تولد به پیشانی چسبانده بودند و گاه و بیگاه به تمدیدش به داغ شدن دوباره رضایت میدادند میدیدم، اما من آمده بودم تا بایستم، آمده بودم تا در برابر هر فرمان ایستادگی کنم، آمده بودم تا فرمانبردار نباشم، باز هم رفتم، باز هم به فرمان او نایستادم، آنگاه که زمان استراحت بود را خودم اعلام کردم و به میز استراحتها رفتم، در چهرهاش عصبانیت را میدیدم، چشمانش سرخگون شده بود، از پشت میز میخواست برخیزد و خرخرهام را بجود، بلافاصله به سرکارگر فرمان داد تا به پیشواز من بیاید، هر بار بر این طغیان من ضد حملهای میزد تا سرش بیکلاه نماند تا ابهتش را از دست ندهد تا تمام آنچه به ارث و وارثت به فروختن ایدهها به تلاش بر پشت میز کرده بود را از دست ندهد، باری بلافاصله با دور شدن من افاضهی فضل کرد و زمان استراحت را خواند، باری با کنایه به من توپید و مرا خطاب قرار داد، گاه به کنایه به دری گفت تا دیوار بشنود و حال سرکارگر را به سویم فرستاد تا اینگونه بگوید:
برای این چند ثانیه کارت را از دست میدهی،
این چند ثانیه همهی آزادی من است، همهی بودن من است، همهی اثبات من از محکوم نبودن است، این ایستادگی و در رزم بودن من است، بگذار تا باز مرا بیکار کنند، بگذار تا باز به من حمله کنند، بگذار دوباره با دندانهای تیز شده به سویم هجوم بیاورند، من که از خود راضی هستم، من که از کار فرار نکردهام، من که طوری کار کردهام تا آنان هر بار که در آینه به خود نگریستهاند بخوانند که حق او را خوردهایم، آنان را مدیون خود کردهام و حال باز هم به ندای رهاییبخش دلم گوش دادهام و باز طغیان کردهام
بگذار تا از دست دهم، تو نگران شرافت خودت باش
ظرفهایی از تن خاکی مظروف به شرافت را در برابرش به سلاخی بردند، رفتند و به پای او نشستند، از خود افول کردند، خویشتن را به پای او ذبح کردند و اینگونه خویشتن را به قربانگاه فرستادند، بیشمارانی از محکومین که دوباره خواندند حاکم بودن خونخواران را، دوباره به پای خیس شده از خون او بوسه زدند و خویشتن را در برابر او به خاک و خون کشیدند، آن قدر ایستادند تا حاکم حکم کند و آنان را رهایی بخشد، برخیزید، زمان رهاییتان فرا رسیده است، من شمایان را رها داشتهام، من به شما از رهایی ارزانی دادهام، من به شما امر کردهام که آزاد باشید
اما مگر دیوانگان رهایی به امر دیگران قابل وصول است، مگر آزادی را میتوان فدیه از دیگران خواند، مگر میتوان در اسارت به آزادی دل بست و اینگونه آنچه رهایی است را آلوده به اسارت کرد
زمان استراحت هم زمان خوبی است برای آنان که بیشتر خود را فروختهاند، بیشتر خود را در این محکوم بودن خرج کردهاند، مثلاً میتوانند با آنان باشند، با خونخواران خود وقت صرف کنند، به طمع از خون تهماندهی دیگران خود را به شرافت بفروشند و نصیب آنان کنند، بر پای خارگونهی او به خاک بیفتند و هلاکت خود را از او بخواهند تا بر جنازههای بیجان آنان راه بپیماید، بر قربانیان در کفن مانده در برابر از خویشتن بفروشد و باز به بالاتری لانه کند و بنشیند تا باز به پایش بنشینند
ای وای که کیست تا باری به آنان بگوید که باید بر آنان بود، باید در برابر آنان بود، کیست تا به آنان بفهماند که آنان از دسترنج ما روزی میبرند، آنان بر گردههای ما سوارند و از کردههای ما به آنچه خواستهاند رسیدهاند
بیشمارانی که همه چیز را به ارث بردهاند، بیشمارانی که بیهیچ زحمت آنچه دارند عصارهی سالها دزدی و حق دیگران خوردن است و بهترینشان آناناند که ابزار تازهای را فهمیده چگونه باید ساخت، اینان برترین آناناند، برترین از آن زالوصفتان،
اینان را همه به چشم احترام دیدهاند، یعنی آن دیگرانی را که از پیشتر خواندهام را همه به چوب تکفیر راندهاند که آنان بیهمهچیز و خوانخوارهاند، آنان که به دزدی و حق خوری به ارث و وراثت مال اندوخته سرمایه به اختیار دارند و تا سالیان از چیزی خوردهاند که برایش زحمتی نکردهاند را همه پست شمردهاند اما نقطهی مبارزه در میان آنانی است که کشف کرده چگونه ابزار تازهای بسازند
نقشهی راه در اختیار دارند و نه یکبار که به طول تمام بودنشان آن را به جماعت بیشماری فروختهاند، گاه نقشهکش ابزارساز یکبار میفروشد و باز از خونخوارگان پیشترها به پیش میروند و تا آخر عمر خویش و نوادگانشان از گردههای بیشمارانی میدوشند به همان داشتههای پیشترها و گاه خود نقشهکشان به نقشه بر کول کولوران سوار شده و تا عمر خویشتن و فرزندانشان خواهند خورد
زمان استراحت است و باز بیشمارانی از محکومین رفتهاند تا خود را به یکی از خونخواران بچسبانند و خونهایشان را تقدیم آنان کنند، میروند و در برابر او کرنش میکنند، خود را خار و خفیف میکنند، به زاری و ذلت میافکنند، یکی برای خونخواره چای دم میکند، یکی به دهانش میریزد، یکی که از دیگران بیشتر محتاج است به لوندی او را تسخیر میکند تا در خونخواری او شریک شود و محکومین در جستن خون دیگر محکومان از یکدیگر پیشی میگیرند، کمین میکنند تا به جایگاه او قدم بگذارند و اینگونه است که در این رقابت دیوانهوار بیشمارانی به جان هم میافتند تا آن اریکهی قدرت را تصاحب کنند و از خون دیگران بنوشند که این ارزش والای جهان آدمیان شده است
سطح نورانی از ارباب به صدا در آمده و در دوردستی آن را گذاشته تا تجدید قوا کند، باید که یکی از محکومین برخیزد و به سوی آن به پیش رود، بی خواستهی او، بی ندایی از سمت ارباب، او نداها را از دیربازتری داده است، به همهی محکومین آموخته است که باید برای شراکت در خونخواری به حقارت راه برد و در آن خاری از دیگران پیشه گرفت، پس باید که چندی از آن محکومین در بند به سر و جان هم زنند تا نخستین تنان باشند که خوشخدمتی برای ارباب خونخواره کردهاند، میخواستم برخیزم و فریاد بزنم:
دیوانگان شمایان به کردههایتان مواجب میگیرید، او حق شما را میخورد و شما به خوش خدمتیاش درآمدهاید
اما قبل از آنکه بتوانم لب به سخن بگشایم دیدم که به سر و کلهی هم زدند و یکی از دیگران پیشی گرفت و سطح نورانی را با کرنش در برابر ارباب نهاد، ارباب بادی به غبغب انداخت و بعد از گرفتن ابزار بر دست با صدایی از سر رضایت به او آفرینی گفت
آفرین داغ شد و به پیشانی او نشست بر پیشانیاش داغی تازه جای گرفت و از این پس همه دانستند که او از تحقیر شدگان است، او محکومی به بند در آمده است، او محکومی است که در کمین رسیدن به جایگاههای والا نشسته است و زین پس در برابر هر کسی کرنش خواهد کرد، او راه ترقی را بهتر خواهد پیمود در این رقابت دیوانگی از دیگران پیشی خواهد گرفت و به فردایی سرکارگر خواهد شد و از پیشپایی شاید به رأسپایی رسید
دوباره باید که کار کرد، باید که تلاش کرد، باید ساخت تا آنان بخورند و بیاشامند و از خون ما بنوشند، باید در پشت میزها آن ساخت که ابزار دوشیدن جان ما باشد، تفاوت نیست چه کردهای، در برابر چه ایستادهای تو محکوم به ساختن جهان آنان هستی، میگویند، فریاد میزنند، بیشتر زاد و ولد کنید، جهان ما به بردگان بیشتری محتاج است، آری باید بیشمارانی از شمایان پدید آید و خدمت ما کند، چه پست خوانده شد آنکه با صدای بلند خواند به جز نژاد ما دیگران بردگان ما به جهان آمدهاند اما چه والا ستوده شد، آنان که فریاد زدند به جز طبقهی ما دیگران بردگان ما به جهانند،
جهان محکومین و حاکمان، حاکمان آمده تا از گردههای ما بالا روند و زالووار از آنچه ما کاشتهایم بنوشند، از خون و جان ما بخورند و بیارامند، به مانند پیرزن پیر در دوردستها که آخرش تهماندهی برنجهای کاشته به دست خودش سهم سفرهاش شد و گونیهای بسیار از آن به شکم خونخوارگان به دوردست کشورها رسید، آنان که از طبقهی حاکمان بودند، طبقهای در اکثریت که بردهی آن اقلیت معدود شد و باید کار کند تا بر جیب آنان افزوده شود، باید آرزو کنند و به آرزوهایشان آرزوی دیگران را بدرند و به آخرش دنیایی بسازند با آرزوهای بیمار در بیکاری و سکون در برابر جماعت بیشماری از نادانستگان آرزو،
جماعت، آرزوهایتان را خوردهاند از شمای هیچ باقی نگذاشتهاند، از دنیا و زنده بودنتان، شما زنده نیستید، تنها برای خدمت به آنان در جهان آمدهاید، باری به ارث جانتان را دریدهاند، باری به تخت در شاهی و بزرگ ماندن، گاهی به فروختن افکارشان برای همهی عمر و گاه به تلاشی یکباره و خوردنی هزاران باره
او رفت و در برابرش کرنش کرد، خود را به خاک نشاند و من هر بار دیدم، در نگاهش حقیر شدن را دیدم و در نگاه خونخواره دیدم که چگونه از حقارت او به بزرگی چنگ میزند، دیدم که چگونه جای پای خدا را بر پای خویش اندازه میکند و بر آن پای میگذارد، همه را هر بار دیدم و به آخرش اینگونه خواندم:
فقر همگان را تحقیر میکند، از آدمیان بردگان حقیر شده به بار میآورد، غرور را میدرد و اینگونه همه را رام کرده است، ای وای که این خونخواران با ما چهها که نکردهاند، چگونه ما را دریده که خود از آن هیچ ندانستهایم، این خونخوارگان همه چیز را برای خود میخواهند همه چیز را در تملک خویش میبینند و هر بار برایمان خواندهاند که مالکان جهان ماییم و شمایان بخشی از این ملک آبا و اجدادی ما،
آری باید کار کنید و خویشتن را به حقارت در برابرتان بسپارید تا ما همه چیز را از آن خود کنیم، آرزو را به تسخیر خویش در آوریم، ما باید همه چیز را مالک شویم حتی فکر کردن را، آنان باید که فکر کنند و این بیمایگان باید که بیفکر در جای بمانند، باید خرد را به دیگری باز بفروشند تا او دوباره فریادکنان نغمهای سر دهد که یافتم، چیزی جستهام، نقشهای کشیدهام، ابزار تازهای را دانستهام که چگونه میتوان ساخت و باید که به طول هزاری به من و نوادگانم بدهید تا بخوریم، بدهید تا بر دوشتان سوار شویم، بدهید تا ما فکر کنیم و شمایان از خرد دور شوید همه چیز به انحصار ما در آید و باز به آخرش در این چرخ گردون یکی از نوادگان ما باشد که در بهترین کلاسها در بهترین دانشگاهها با بهترین اساتید با طبقهای از بزرگان و اشراف بداند که چگونه میتوان ابزار تازهای ساخت تا این خوردن آبا و اجدادی در این خاندان حفظ شود و بر آن افزوده شود، او که دارد دوباره خواهد داشت، او که به سرمایه غرق است دوباره بر سرمایهاش خواهد افزود
در این بین شاید دری به تختهای خورد و یکی از محکومین در میان بودنش فکری کرد، خردی ورزید و مثالی کوچک به میان امثال بیشمار از حاکمان شد، اما او را آنچنان آموختهاند که از طبقهی خویش بیزاری بجوید و به سرعت برای رسیدن به طبقهی حاکمان بکوشد و سرآخرش او برآمده تا باز به گردههای بیشماری از همان یاران پیشتر بنشیند و بر این اریکه سواری کند، آری این ارزش خوانده به جان آنان است، این همان لالایی دیربازان است، حتی اگر آمده تا نظام حاکم را دگرگون کنند، میخواهند تا جای حاکم و محکوم را تغییر دهند، آنان هیچ نمیخواهند جز آنکه طبقهی حاکم به کناری رود تا محکومین که در طول تمام این سالیان آموخته از آناناند به جای پای آنان بنشینند و آنان را بردگان خود بشمارند، چرا کسی نیامد و فریاد نزد که این اساس زشتی است که باید در برابر این اصل ایستاد چرا هیچگاه در برابر ریشهها نایستاده و هماره در پی تغییر ساقهها بر آمدهاند
باز آن دریچهی مرموز در برابرم است، آرام نم بادی به صورتم میوزد و باران چکه چکه بر زمین در بالای سرم میریزد، میخواستم در میان باران گام بگذارم، میخواستم دردهایم را به باد روان بگویم و اشکهایم را به باران بسپارم تا با اشکهای من این زمین خسته شسته شود و دوباره از نو پا بگیرد اما محکوم به ماندن در این دخمه شدهام،
اینان هزاری را از ما ربودهاند و والاتر از همه، اینان زیستن را از ما ربودهاند، اگر میخواستم حال به خیابان باشم، در میان باران اشک بریزم و فریاد بزنم، کسی هست که فریادکنان عذر مرا از اینجا بخواهد و از کار بیکارم کند، باید به شکم گرسنهی دیگران بنگرم، مثلاً به آن جانهای نازنین در خیابان، به آنان که در کوچه هر روز صبح به انتظار من نشستهاند، آنان که یک وعده از غذایشان را از من میخواهند آن گربههای نازنین که همهی دنیایم به جان آنان گره خورده است، اگر اینگونه دل به دریا بزنم و به باران راه برم، حاکمی مرا به مرگ میهمان خواهد کرد، به نداری و گرسنگی به بیکاری و در مرگ زیستن و آن جانان گران هم دیگر از آنچه برایشان آوردهام نخواهند خورد
اما میدانم آنان چه دنیای والایی دارند، فکر کنم مرا به آغوششان راه دهند، مرا به خلوتشان بپذیرند، مثلاً شاید هرکدام شامی مرا میهمان خانهشان کردند، هرکدام باری برایم غذایی پختند و به میهمانی فرایم خواندند، اصلاً شاید گفتند تا از این دیار با هم دور شویم، جایی رویم که هیچ از نظم آدمیان به میانش نباشد، اما ندایی میخواند که این دوپایان بیمار همه جا را به تسخیر خود در آوردهاند، هیچ از دنیا باقی نگذاشتهاند تا در آن در امان بمانیم،
فریاد دیوانگان هماره به گوشم رسیده است، هماره به گوشم خواندهاند و هر بار باید همه چیز از فریادها را به قعر قلبها دفن کرد و ساکت ماند که کوچکترین فریاد برابر با مرگ در رنج است، باید مسکوت ماند تا بگذارند زنده بمانی اینان مالکاناند و بر بردگان در برابر هیچ مرحمتی نخواهند کرد، اینان همه را بردگان خویش پنداشته تا آرزوهای آنان را بسازند و در برابرشان کرنش کنند
عقربهها به رویم بر هم رفت و فریاد رهایی سر داد، بلاخره این روز دردآور هم تمام شد و تا فردا صبح که سه چهار ساعتی تا بیدار ماندن زمان است را میتوان به خلوت بود، میتوان از دنیای آنان دور بود، اما وامصیبتا که آن جانان جهان نیستند تا در آغوشم گیرند تا لالای آرامشان را میهمان جانم کنند، باران آنان را به دورتری برده است، آنان را در مخفیگاهی نشانده تا باز به دنیای ما چشم بدوزند و به حماقت این دوپایان اشک بریزند
باران ببار و اشکهایم را بشوی نمیتوانم در برابر دیگران اشک بریزم، نمیتوان در برابر بیشماران فریاد بزنم، نمیتوانم دردهایم را با آنان شریک شوم، آنان از من نیستند، آنان دور از دنیای من نشستهاند، تنهایم، تنهای تنها دور از هر چه نام انسان داشت،
جگرم آن روز سوخت که مفتخوارگان به فریاد خواندند:
باید ما را سپاس کنید که به شما ترحم کردیم و شما را به کار گماشتیم
ای وای قاتلان به بالای سر مقتولان از رحم میخوانند، این چه دنیایی است که آدمیان ساختهاند، این ناطق با خرد چگونه جانداری است، این چیست که اینگونه جهان را به آتش کشیده است، ای کاش یکی از شمایان بودم، ای کاش یکی از آن جانان جهان بودم، درختی بودم که به طول همهی عمر آدمیان را دیدم و در خویش ماندم، لام از کام نگشودم و در خون به دل خود خواندم، آن قدر خواندم که خشک بر جای ماندم،
ای کاش یکی از شما جانان گران جهان بودم که حال در مخفیگاه دورمانده از باران و انسانها به اشک چشم از حقارت اینان میخوانید، ای کاش به میان خلوتتان بودم تا به مهر از رویم میشستید هر چه اینان ساختهاند، ای کاش و هزاری ای کاش که هیچگاه جان نگرفت و ریشه نکرد و تنها آرام به زبان رانده شد
ما کار میکنیم، ما جان میکنیم، ما آرزوی آنان را میسازیم، به کار ما آنان به قدرت مینشینند، آنان بر کاخهایشان میسازند، ما زندگی نمیکنیم، کودکانمان را نمیبینیم، زمانی برای با خود و خاندان بودن نداریم، از جانمان میگذریم هر روز فرسودهتر میشویم، با دست با پای با کمر و همهی بدن دنیای آنان را میسازیم و آخرش آنان به مار رحم کردهاند، ما باید که سپاسگزار آنان باشیم، آنان بزرگان جهانند و حال به ترحم بر بردگان فروختهاند بر بردگان فدیه کردهاند زندگانی را
سر گرسنهی ما سنگفرش خیابانها شد، جان ما به خون در آمد و به کام آنان رفت، ما به درد جان کندیم و در رنج هیچ نداشتیم، اگر مرگ به میان بود ما را قربانی کردند و به پیش فرستادند، رنجها از آن ما بود، دستان ما به زیر ماشینها بریده شد، افتاد، رنجور شد، پینه بست، پای ما فرسوده شد، کمرهای ما شکست و ما همه چیز را ساختیم تا آنان بهره برند و آخرش ما مفتخواره لقب گرفتیم ما مورد رحم قرار گرفتیم و آنان صاحب شدند
ببار باران که حال کسی نمیداند که من میبارم که من به ندای تو میبارم، اما باران میدانی، بسیار برای گفتن دارم، آن قدر دارم که تو بیشتر بباری و آخرش خون ما بیشماران را از چشمانت به زمین بریزی تا شاید این خونخوارگان از خوردنش سیر شوند، اما حال زمان لابه نیست، زمان مویه کردن نیست و من برای مویه به جهان نیامدهام، نیامدهام تا ابراز تأسف کنم، نیامدهام تا همدردی کنم، نیامدهام تا …
من آمدهام تا دنیای را تکان دهم، جهان را دگرگون سازم، میخواهم به دنیای خودم تغییر را آغاز کنم، میخواهم به مانند آنانی که راه ساختن ابزار تازه را مییابند بنشینم و اندیشه کنم، هر بار از خردم مدد بگیرم و او را فرا بخوانم تا مرا یاری کند، میخواهم آنقدر اندیشه کنم تا سرآخرش فریادکنان به خیابان بیایم و به همه ندا دهم که راه ساختن ابزار تازهای را جستهام، آنگاه که همه دانستند من یکی از آن زالوصفتان آیندهام، من یکی از آنانم که در مکتب دیوانگیشان آموختهام و فردایی خون هزارانی را خواهم خورد بگویم:
بیایید تا با هم بسازیم
آنی را بسازیم که آزار را کم کند، آنی را بسازیم که به دیگران مدد برساند، آنگاه هر که هر چه داشت را به میدان بیاورد و با هم بسازیم در کنار هم بسازیم و کار کنیم که کار مایهی تغییر است که کار توان ساختن خواهد داشت، بیاییم و با هم بسازیم به کنار هم بسازیم همه با هم بسازیم آنچه برای رفع آزار است، میسازیم و همه در کنار هم خواهیم بود،
یکی بارها را خواهد برد، یکی به پشت ماشینها خواهد نشست، یکی بسته بندی خواهد کرد، یکی بستهها را خواهد فروخت و همه با هم کار خواهیم کرد، همه یکسان کار خواهیم کرد و هرکدام که به میان نباشیم چیزی به پیش نخواهد رفت
درست است؟
اگر باربر نبود چه کسی بارها را بالا خواهد برد؟
اگر دستگاهزن نبود چه کسی ابزار را خواهد ساخت؟
اگر فروشنده نباشد چه کسی خواهد اجناس را فروخت؟
پس همه باید باشند و همه باید کار کنند، اینگونه همه به کنار هم کار خواهیم کرد و به آخرش هر چه سود و منفعت بود را همه به مساوات خواهند برد، به خانههایشان خواهند برد، باران قسم میخورم که کاری خواهم کرد که همه در سودی که برایش زحمت کشیدهاند سهیم شوند، بگذار بگویند دیوانه است
بگذار بخوانند او خیالپرداز است، بگذار بگویند او آرمانگرا و ایدهآلطلب است، بگذار آنقدر بگویند و به خیال خود دشنام دهند تا جماعتی را با خود به همراه خود بخوانند، اما باران امید دارم که راستی روزی از پشت رخ پدر و مادرت برون آید و رخ به آدمیان بنماید، شاید او آمد و برای اینان خواند، شاید او آمد و فریاد زد این عقل و خرد به تسخیر در آورده را به حراج بردهاید به حراج فروختهاید، این خرد را زایل کرده و از آن هیچ بهرهای نبردهاید،
شاید او فریاد زنان به اینان خواند شما دیوانه شدهاید، شما از روز خواندن قدرت از روز برتریطلبی و افتادن در این دام دیوانه شدهاید، برخیزید و این قبای کریه را برکنید، برخیزید و آن کنید که خرد و مهر با هم میخواند، غریزه را در هم کوبید و این بار به مهر پاسخ دهید، برخیزد و برابر، همانگونه که دنیا هزاری میخواند که همه برابر به جانیم، جان باشید
آن کارخانه را خواهم ساخت، آن مدرسه را خواهم ساخت، آن دنیا را خواهم ساخت، من نسازم بیشماران که از مناند خواهند ساخت، حال بنشینید و بخوانید فردا یا در حال ساختن آنید و یا در دیدن ساخته شدن دنیا به دست آنان که طالب کار به جهانند و دور از هر چه برتری و قدرت است میخواهند جان باشند و برابر زندگی کنند.
پیش از ارسال نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.
برای درج نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.
نظرات شما پیش از نشر در وبسایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.
اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم میکند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.
برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آنها معذوریم.
از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکههای اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.
برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.
توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینکهای زیر اقدام نمایید.
آثار صوتی نیما شهسواری شامل
تمامی این آثار به صورت رایگان در اختیار شما است
همچنین شما نیز میتوانید در این راه در کنار ما باشید و در صوتی کردن این آثار به ما کمک کنید، تا هر چه بیشتر این افکار نشر گردد و موجبات آگاهی و تغییر را فراهم سازد
آثار نیما شهسواری پیرامون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا و … است
تمامی این آثار در قالبهای مختلفی از جمله شعر، داستان مقالات و … گردآوری شده و دسترسی به آن سهل و قابل وصول است،
برخی از این آثار به صورت صوتی منتشر و برخی دیگر در آینده منتشر خواهد شد
در پادکست “به نام جان“، سفری عمیق به دنیای اندیشه و آزادی آغاز میشود. در هر قسمت از این سفر، به بررسی موضوعاتی همچون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا، مشکلات اجتماعی و … میپردازم.
اینجا جایی است که صدای ما تلاش میکند تا به عمق مسائل پی ببرد و از طریق گفتگوهای مختلف، نگاهی تازه و الهامبخش به دنیای پیرامون ایجاد کند.
آیا به دنبال تجربهای از گفتگوها و تفکراتی غنی از دیدگاههای متنوع هستید؟
آیا علاقهمند به درک بهتر موضوعات مهم امروزی از زوایای جدید هستید؟
پس گوش دادن به پادکست “به نام جان”، دعوت به یک سفر نوین در دنیای اندیشه و آزادی است.
به نام جان قصد دارد تا مباحث مهم جهان را به زبانی ساده، صریح و روشن با شما در میان بگذارد
بیشک بزرگترین همکاری شما با ما به اشتراک گذاشتن این آثار با دیگران است
اما فرای این اشتراکگذاری و اطلاع به دیگران پیرامون این تغییر شما میتوانید در کنار ما باشید
راههای بسیاری برای همکاری با ما وجود دارد، شما میتوانید در زمینه ترجمهی آثار، طراحی گرافیکی، کتاب صوتی، طراحی وبسایت، اپلیکیشن و … در کنار ما باشید
فرای این عناوین اصلی برای همکاری شما میتوانید با عضویت در وبسایت جهان آرمانی، مقالات نظرات باورها و … از خود را با دیگران به اشتراک بگذارید، برای این کار شما میتوانید از طریق ارسال پست در وبسایت جهان آرمانی و همچنین با عضویت در تالار گفتمان دیالوگ در کنار ما باشید و به همراهان این تغییر بپیوندید
تمامی آثار نیما شهسواری در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما است،
نکته مهم آنکه همواره این آثار به صورت رایگان خواهد بود که برای بیدار کردن مردمان نگاشته شده است، از این رو شما همواره میتوانید تمامی آثار نیما شهسواری اعم از کتاب، اشعار، پادکست و … را به صورت رایگان از وبسایت جهان آرمانی بدست آورید،
فرای وبسایت جهان آرمانی، این پادکست در بیشتر پلتفرمهای پادکستگیر در اختیار شما است از جمله این برنامهها
فرای برنامههای پادکستگیر شما میتوانید این آثار را از طرق زیر نیز بدست آورید
برای دسترسی به پادکست به نام جان تنها کافی در برنامهی پادکستگیر خود نام نیما شهسواری، به نام جان و یا جهان آرمانی را جستجو کنید
راه تغییر و دگرگونی این دنیا راه سختی است،
در دنیای پر زرق و برق امروز ما را کسی نخواهد شنید که صدای دلربایان خوش نوا است، گاه فریاد گوشخراش زورمندان همه را مبهوت خواهد کرد، پس تنها راه برای این تغییر بزرگ با کمک شما امکان پذیر خواهد بود
اگر خواستید در تغییر زشتیهای این دنیا همراه ما باشید با اطلاعزسانی به دیگران بزرگترین کمک را به ما خواهید کرد و این راه تغییر را آغازگر خواهید بود
ما در کنار هم توان تغییر همه چیز در این دنیا را خواهیم داشت بیایید با هم و درکنار هم برای تغییر دنیا تلاش کنیم
با تشکر
نیما شهسواری
با درج ایمیل آدرس خود میتوانید از تازهترین آثار منتشر شده در وبسایت جهان آرمانی با خبر شوید آدرس ایمیل شما نزد ما محفوظ خواهد بود
با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید نگاشتههای خود را در این بستر منتشر کنید، فرای انتشار پست میتوانید با ما همکاری داشته و همچنین آثار خود در زمینههای مختلف هنری را نشر و گسترش دهید
© تمام حقوق نزد مولف محفوظ است
Copyright 2021 by Idealisti World. All Rights Reserved
این صفحه دارای لینکهای بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.
در پیش روی شما چند گزینه به چشم میخورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان میدهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخشها دسترسی داشته باشید،
شما میتوانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینکهای مختلف دریافت کنید.
بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.
فرای این بخشها شما میتوانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرمها بشنوید و یا تماشا کنید.
بخش نظرات و گزارش خرابی لینکها از دیگر عناوین این بخش است که میتوانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال میتوانید در بهبود هر چه بهتر وبسایت در کنار ما باشید.
شما میتوانید آدرس لینکهای معیوب وبسایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسانتر عمومی وبسایت تلاش کنیم.
در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسشهای بیشتر میتوانید از لینکهای زیر استفاده کنید.
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید
تا ما با شناخت مشکل در برطرف کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.
در صورت تمایل میتوانید آدرس ایمیل خود را درج کنید
تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.
آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!
این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد
فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:
https://idealistic-world.com/poetry
در متن پیام میتوانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وبسایت به ما ارائه دهید.
با کمک شما میتوانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیحتر سایت گام برداریم.
با تشکر ازهمراهی شما
وبسایت رسمی جهان آرمانی
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود مستقیم فایلها از سرورهای وبسایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد.
شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما میتوانید به این متن دسترسی داشته باشید
در صورت مشاهدهی هر اشکال در وبسایت از قبیل ( خرابی لینکهای دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه میتوانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.
در این بخش میتوانید توضیح کوتاهی دربارهی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همهی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشتههای شما
کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است
تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد
گزینههای در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان میگذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشارهی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد
در این بخش میتوانید آدرس شبکههای اجتماعی، وبسایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرسها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد
در این بخش میتوانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین میتوانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در ویسایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید
نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود
نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد
در نظر داشته باشید که این نام در نگاشتههای شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است
آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راههای ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید
رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده میتوانید این رمز را تغییر دهید
پیش از ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید
با استفاده از منو روبرو میتوانید به بخشهای مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
نیما شهسواری، نویسنده و شاعر، با آثاری در قالب داستان، شعر، مقالات و آثار تحقیقی که مضامینی مانند آزادی، برابری، جانپنداری، نقد قدرت و خدا را بررسی میکنند
جهان آرمانی، بستری برای تعامل و دسترسی به تمامی آثار شهسواری به صورت رایگان است
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است
بخش ارتباط، راههایی است که میتوانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است میتوانید در بخش توضیحات شبکهی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.
شما میتوانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمتهایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،
در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحلهی ابتدایی فرم پر کردهاید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.
پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعهی قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینکهای زیر اقدام کنید.
گزارش شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
پیام شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
فرم شما با موفقیت ثبت شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.