Logo true - Copy

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

جهان آرمانی

وب‌سایت رسمی نیما شهسواری

دانلود رایگان داستان کوتاه مالامال اثر نیما شهسواری

داستان کوتاه مالامال در دو نسخه متنی و صوتی - همینجا بخوانید یا نسخه صوتی را گوش کنید

به اشتراک‌گذاری لینک دانلود مستقیم داستان کوتاه صوتی مالامال در شبکه‌های اجتماعی

مشخصات داستان کوتاه مالامال

از مجموعه داستان‌‌های کوتاه کتاب دَوَران
27:12
مدت‌زمان:
  • نویسنده: نیما شهسواری
  • فرمت‌های ارائه شده: 🎧کتاب صوتی، متن داستان کوتاه
  • پلتفرم‌های انتشار: وب‌سایت جهان آرمانی، یوتیوب، اسپاتیفای و...
  • نحوه دسترسی: پخش آنلاین – دانلود رایگان
  • موسیقی متن: نامشخص
  • راوی: نیما شهسواری

متن داستان کوتاه مالامال

دسترس به متن کامل و مطالعه آنلاین داستان کوتاه مالامال

کارت‌های دعوت در مراسم حراجی در یکی از سالن‌های مشهور شهر به دست میهمان‌ها رسید، میهمانانی منتخب از مردمان سرشناس شهر،

قاضی

دادستان

معلم مدرسه

وکیل

هرکدام از میهمان‌ها از نوابغ در رشته‌های کاری خود بودند و آوازه‌شان در شهر به نزد خاص و عام فراگیر و برا بود، تعداد میهمان‌ها کم بود زیرا آنان را صاحب مراسم تدارک دیده تا کالایی مخصوص به آنان در اختیارشان بگذارد، کالایی که آنان را لایق آن می‌دانست و نمی‌توانست بیشمارانی را به این مجلس خصوصی دعوت کند،

به میهمانان کم تعداد مراسم کارت‌هایی ارسال شده و در آن نوشته شده بود

شما را به ضیافت حراج کالایی بی‌مثال دعوت می‌کنیم که تنها جای خواص شهر است و برای آنان تدارک دیده شده است، شمایان از آن جمله افرادی هستید که می‌توانید این کالای با ارزش را تصاحب کنید، از اینکه به این مراسم با شکوه پای می‌گذارید پیشاپیش از شما متشکریم و امیدواریم همه‌ی تلاش را برای تصاحب این ارزش والا بکنید

میهمانان یک به یک وارد سالن اجتماعات تالار شدند، تالاری که برای این کار ساخته شده بود، دالانی بزرگ و عریض و طویل با صندلی‌های چوبی که تعداد بیشماری داشت، صحنه‌ای با شکوه با یک جایگاه برای سخنران، میکروفونی در برابر و بلندگوهایی در سراسر سالن، چکش کوچکی هم در کنار جایگاه مجری قرار داشت که برای اتمام معامله در چنین مراسمی از آن هماره استفاده می‌شد،

میهمانان با فواصل زمانی کوتاه از هم در ساعت مقرر از پیش تعیین شده وارد سالن شدند و هرکدام روی یکی از صندلی‌های چوبی نشستند، به واسطه‌ی زیاد بودن صندلی‌ها و خالی بودن سالن و حدس و گمان‌هایی که آنان برای آمدن میهمانان بسیار در طول مراسم می‌دادند هرکدام در گوشه‌ای دور از هم و مجزا از دیگران نشستند و همین تعداد چهارنفره سالن را پر کرد و هرکدام گوشه‌ای را با فواصل بسیار از یکدیگر پر کردند

میهمانان بر صندلی‌های خویش نشسته و منتظر آمدن دیگر میهمانان بودند، برخی پیپ‌های خود را آتش می‌زدند و برخی به ساعتشان نگاه می‌کردند، می‌خواستند بدانند که چرا دیگر میهمانان وارد این سالن نشده‌اند، دلیل دیر آمدن آنان چیست، برخی به خود لعن می‌فرستادند و این زود آمدن خویش را مورد خطاب قرار می‌دادند

باید شأن و منزلت خود را نگاه می‌داشتی و چند دقیقه‌ای دیرتر وارد سالن می‌شدی تا همه به اعتبار تو پی ببرند

عجب محاسبه‌گرانی هستند آنان که دانسته باید در چه ساعتی در این سالن حضور یابند

هرکدام چیزی گفتند و در انتظار آمدن دیگر میهمانان شدند که با آمدن مجری برنامه، رشته‌ی افکارشان به هم ریخت

مردی با کت و شلوار مشکی براق به همراه پیراهن سپید رنگ جلیقه و کراوات مشکی، اتو کشیده و مجلسی به روی صحنه رفت و به پشت جایگاه ایستاد و آرام و شمرده شروع به صحبت کرد

مقدم شما میهمانان عزیز را برای آمدن به این مراسم گرامی می‌داریم و از آمدنتان سپاس‌گزاریم، همان‌گونه که در کارت‌های دعوت به مراسم اذعان شده بود، شما افرادی شایسته و لایق برای حضور در این مراسم هستید و باید بدانید که مراسم با وجود شما چهار تن آغاز خواهد شد، به دست آوردن کالایی که در برابر شما به حراج گذارده خواهد شد در شأن و منزلت هر انسانی نیست و شمایان لایق تصاحب آن هستید

میهمانان شوکه شدند و بر جای خود خشک ماندند، دلیل این کم بودن میهمانان را نمی‌فهمیدند، این سالن گنجایش حضور دسته کم سیصد نفر را داشت و حال در این سالن تنها چهار نفر حضور یافته تا به حراج کالایی بنشینند که در شأن و مقام آنان است، برای یکایک میهمانان جالب شد تا دیگر میهمانان را شناسایی کنند، می‌خواستند بدانند آنان از چه قماشی هستند، آیا می‌توانند آنان را شناسایی کنند؟

آیا آنان از همکاران آنان هستند؟

آیا از افراد سرشناس و ذی‌نفعی در جامعه هستند؟

همه سر برگرداندند و به این سو آن سو نگاه کردند تا دیگر میهمانان را تشخیص دهند، قاضی دادستان را شناخت، وکیل معلم را شناخت و دادستان قاضی را، اما معلم با سر چرخاندن و نگاه کردن به همه‌ی آنان بلافاصله همه را شناخت، کمی ترسید، نمی‌دانست چه باید بکند، اولین فکری که به ذهنش رسید این بود که سالن را ترک کند، اما توان این کار را هم نداشت، می‌ترسید با ایستادنش همه او را بشناسند بعد به خود نهیب زد:

بگذار بشناسند، مگر چه اتفاقی افتاده است، مگر من چه خبطی کرده‌ام؟

بعد به خود خواند: شاید برنامه‌ای برای من تدارک دیده شده است و داشت در افکارش همه چیز را دوره می‌کرد که با صدای مجری به خود آمد:

دوستان باز هم باید از حضور شما تشکر کنم، می‌دانم که حال پر از سؤال و تردید هستید، می‌دانم که در آرزوی دانستن ماجرا و کالای قابل فروش بر آمده‌اید، اما جای هیچ نگرانی نیست زیرا تا چند دقیقه‌ی دیگر همه چیز را خواهید دانست، تنها از شما خواستار آنم که بر جای خود باقی بمانید و این مراسم را دنبال کنید، همه چیز در این مراسم برای شما تشریح خواهد شد

میهمانان به لب‌های مجری چشم دوخته بودند، معلم مدام از خود می‌پرسید:

او کیست؟

چرا او را نمی‌شناسم؟

آیا او از همان تیر و طایفه است؟

آیا از اقوام نسبی و سببی او به حساب می‌آید

بعد باز می‌گفت: شاید تمام این افکار دور از واقع باشد و ماجرا به من ارتباطی نداشته باشد، دوباره بر افروخته به خود می‌تازید:

دیوانه مگر ممکن است، به تو مربوط نباشد، پس دلیل حضور دادستان و قاضی و وکیل برای چیست؟

معلم در کشاکش‌های درونی خود غرق بود که باز با صدای بلند و رسای مجری به خود آمد

پیش از فروش این کالای منحصر به فرد که تنها لایق وجود شما است، می‌خواهم برایتان داستانی تعریف کنم، باید که از داستانی پیشاپیش این مراسم بگویم و شما از آن بدانید تا بلافاصله پس از دانستن آن به سراغ حراج طلایی خود برویم،

قبول کنید دوستان این مراسم، مراسم خاصی است و باید بدانید که کالای مورد حراج هم کالای خاصی است و بیشتر از همه‌ی این‌ها شمایان نیز افراد خاصی هستید، پس از شما خواهش می‌کنم تا بگذارید مراسم شکل و شمایل خود را داشته باشد و از آنچه ما برای شما تدارک دیده‌ایم لذت ببرید

بلافاصله بعد از این گفتن‌ها بود که زنی از درب ورودی وارد شد با ارابه‌ی کوچکی به سوی پذیرایی از میهمانان رفت، برایشان میوه و شیرینی برد، چای و قهوه تعارف کرد و میهمانان شروع به پذیرایی از خود شدند،

وکیل و معلم چیزی نمی‌خوردند، وکیل هم به مانند معلم به این مراسم مشکوک بود، او با دیدن معلم ظن‌هایش زیاد شده بود و نمی‌دانست اصل ماجرا از چه قرار است اما می‌خواست تا آخر مراسم بماند و ماجرا را دنبال کند

مجری آرام و شمرده به مانند داستان‌گویان در دوران کهن، آنان که به میدان می‌آمدند و برای جماعت بیشماری داستان می‌خواندند و همه را محو خود می‌کردند با همان لحن و صدای کشیده‌، شروع به خواندن داستان کرد

در این شهر بزرگ قانون‌مدار، در دیاری که آدمیان بسیار کردند تا دنیای را به پیش برند، در برابر ناملایمات بایستند و جهان بهتری بسازند مرد و زنی زندگی می‌کردند

مرد و زنی تنها و بی‌کس، آنان سالیان مدید را با هم طی کردند، با هم عاشق شدند، با هم زندگی کردند و با هم دنیای را شناختند، اما حاصل تمام این بودن‌ها، نبودن طفلی برای دنیایشان بود،

معلم عرق کرده بود، بر سر جایش خشک مانده بود که زن پذیرایی کننده با لبخند به او گفت:

آیا قهوه میل دارید؟

معلم با زهرخندی پاسخ منفی داد و در همین میان بود که قاضی با کلافگی از جای برخاست و فریادکنان گفت:

شما وقت مرا هدر می‌دهید، من زمانی برای اتلاف در این خیمه شب‌بازی ندارم، اگر کالایی برای فروش ندارید من نمی‌توانم اینجا بمانم

قاضی این‌ها را گفت و در انتظار پاسخ مجری و دیگر عواملی که حدس می‌زد در پشت تالار ایستاده باشند و آنان را رصد کنند ماند

مجری با آرامش بیشتری از گذشته رو به قاضی گفت:

می‌دانم جناب، باید ما را ببخشید، اما منظور دارید که این مراسمی برای معارفه‌ی آن کالای با ارزش است، چند دقیقه به ما زمان دهید تا مراسم به جایی که شما انتظارش را می‌کشید برسد، اگر از مراسم ناراضی بودید گردن من از موی نازک‌تر است

قاضی با کلافگی به جایش نشست و مجری ادامه داد

آنان از داشتن کودکی بی‌نصیب ماندند و این‌گونه بود که روز به روز پژمرده‌تر شدند، هر دو عاشق داشتن فرزند بودند، از سالیان پیش از ازدواج، آنجا که با هم و در آغوش هم از آینده می‌گفتند، هر بار به دنیای در دوردست‌ها کودکی را تصویر می‌کردند که از بزرگ شدن او به خود می‌بالیدند، با او بچگی می‌کردند و با او بزرگ می‌شدند، اما دنیا آنان را از داشتن کودک بی‌نصیب کرد،

بی‌نصیب ماندند و بر آن شدند تا کودکی را فرزند بخوانند که نیازمند آنان است، کودکی را که در این شهر بزرگ تنها مانده است، به مانند آنان تنها است، به مانند آنان هر بار تصویر از بودن‌ها به دست داده است و هر بار خواسته تا دنیایی به داشتن‌ها برای خویش بسازد

اما وامصیبتا که او تنها است، می‌توان این تنهایی را به بودن‌ها گره زد، می‌توان از این نداشتن‌ها داشتنی ساخت که والاتر از آنچه در رؤیا است باشد، آری می‌توان این‌گونه هم از رنج جهان کاست و هم به تنهایی‌ها خاتمه داد، می‌توان کاری را کرد که والاتر از آنچه غریزه است پدید آورد، می‌توان به راهی گام نهاد که اختیار برایمان ساخته است

آنان آن کردند که تنها نباشند که کودکی تنها نماند و این‌گونه شد که به آغوش هم ماندند، به آغوش هم بزرگ شدند، عاشق شدند، زندگی کردند و از دنیا لذت بردند، این‌گونه شد که دنیا برایشان رنگ زیبایی گرفت، آنان بودند تا زندگی کنند تا از بودن‌ها لذت برند تا به دنیایی گام بگذارند که در خیالات تصورش کرده‌اند

کودک بزرگ شد و پدر و مادرش بزرگ‌تر شدند، کودک زندگی کرد و پدر و مادرش به زندگی در آمدند، پدر و مادر عاشق شدند و کودکشان از عشق آنان بارور شد و این‌گونه دنیا به پیش رفت تا روزی جهان برای آنان تصویر تازه‌ای ساخت، تصویری از آنچه عورتنی انسان بود، آنچه انسان به طول تمام سالیان بر رویش پرده کشید، از دیگران مخفی نگهش داشت و این‌گونه چهره‌ی عور از آدمیان نمایان شد

مجری این‌ها را گفت و ناگاه همه‌ی سالن تاریک شد، هیچ نوری به میان نماند و در کسری از ثانیه مردی ژولیده وارد صحنه شد، توده نوری او را تعقیب می‌کرد، مرد ریش‌ها و موهای بلندی داشت، تقریباً همه‌ی صورتش را پوشانده بود، لباس‌های پاره و ژنده‌ای به تن داشت و در اولین نگاه او را با انسان‌های بی‌خانمان اشتباه می‌گرفتند

در همین میان بود که قاضی کلافه از جایش برخاست و به سوی درب خروج رفت، غر و لند کنان می‌گفت:

شورش را در آورده‌اید، این چه مسخره‌بازی است، من زمانی برای بیهوده تلف کردن ندارم، این‌ها را گفت و به درب خروجی رسید، چند باری تلاش برای باز کردن کرد و بعد از چند بار دانست که درب بر روی آنان قفل شده است قاضی فریاد زد:

این درب‌ها را باز کنید، من می‌خواهم از اینجا بروم،

به پشتبانی از او دیگر میهمانان هم برخاستند اما معلم بر جایش فرو رفته بود که با جیغ نا خراشی از مرد ژولیده بر صحنه همه بر جایشان خشک شدند

مرد ژولیده ناله کرد، خود را به زمین انداخت و فریادکنان ضجه زد، زن پذیرایی کننده و مرد مجری با لباس‌هایی تازه به تن بر صحنه ظاهر شدند و او را در یافتند، هر دو مثل پروانه به دور او چرخیدند و مرد مدام ناله کرد،

از دیدن این صحنه‌های تازه اتفاق افتاده میهمانان بر جای خود ماندند و به نمایش چشم دوختند، مرد ژولیده فغان سر می‌داد و زن و مرد بر صحنه او را به آغوش می‌کشیدند که صحنه دوباره خاموش شد و این بار تنها صدا در میان پیچید

کودک دلبندشان فریاد می‌زد از درد به خود می‌پیچید، او را زخم‌دار کرده بودند، آدمیان به جانش زخم زدند و او را بی‌جان رها کردند، پدر و مادر به زمین و زمان کوفتند، به او گوش سپردند با او درد و دل کردند، هرکدام باری برای او بدل به تصویری شد، از گذشته‌اش گفت، داستانی ساخت تا او لب به سخن بگشاید، اما کودک هر روز پژمرده‌تر می‌شد و چیزی برای گفتن نداشت، دوست نداشت از اتفاق بگوید، نمی‌خواست حرفی بزند، او برایش دشوار بود تا از آنچه بر او گذشته است چیزی بخواند

اما روزی از دردش گفت، گفت باسنش درد می‌کند، او دردی در پشت جانش داشت و نمی‌توانست از آن بگوید، پدر و مادر دیوانه شدند، نمی‌دانستند چه بر سر کودکشان و جهانشان آمده است، اما فکرها آنان را دیوانه می‌کرد، هر بار به سراغشان می‌آمد و سرآخرش مادر آرام ننشست و آن قدر با کودک لالا خواند تا به اعماق خواب او را با خود میهمان کند، مادر را به درون کابوس‌های خود برد و پرده از این جنایت گشود

پرده‌ها به کنار رفت و چهره‌ی عور آدمیان نمایان شد، در میان کابوس‌ها با کودکش پرسه زد و هر بار تصویری دید، دید که چگونه کسی او را به حربه به بازی فرا می‌خواند، هر بار تکه‌ای از بدنش را عور می‌کند تا به عور تنی خود بپوشاند و سرآخرش چگونه به او نزدیک می‌شود و او را درد آلوده رها می‌کند

مادر دید و پدر خواند تا آخرش دانستند که معلمش جانش را دردآلودِ رها کرده است

معلم ضربان قلبش بالا رفته بود و نفس‌نفس می‌زد که توده‌ی نور وسط صحنه را پر کرد

مرد ژولیده در برابر مجری ایستاده بود و مجری این‌گونه می‌خواند

چه اتفاقی برای تو افتاده است، چگونه به تو تجاوز کرده‌اند

مرد ژولیده گریه می‌کرد، سرش را به میز در برابر می‌کوفت، اشک می‌ریخت و ناله‌های بریده بریده سر می‌داد

دوباره بازجو از او پرسید، چگونه به تنت حمله کرد، آلتش را کجا قرار داد،

نه این راه حل نیست، حرف‌های تو پر از تناقض است، تو همه‌ی حقایق را کتمان می‌کنی حقیقت را به من نمی‌گویی

مرد ژولیده ضجه زنان سرش را به میز می‌کوفت و با ناله دست‌های بازپرس را گرفت و آرام گفت:

رهایم کنید، رهایم کنید

مرد دستش را پس زد و خواند، به من حقیقتش را بگو، آیا می‌خواهی آبروی آن مرد شریف را لکه‌دار کنی،

دوباره از اول برایم تعریف کن، همه چیز را بگو

نورها خاموش شد و مرد ژولیده صدای دردآلودش را به اسمان برد، صدای ضجه‌ای که به مانند کشیده شدن آهن بر آهن بود، گوش‌ها را می‌خراشید و همه‌ی میهمان‌ها دست بر گوش‌هایشان گذاشتند،

دوباره صحنه روشن شد، این بار مرد مجری در برابر زن پذیرایی کننده ایستاد و برایش این‌گونه خواند

به همسرت بگو دست از سر موکل من بردارد، می‌توانم کاری بکنم که او را به جرم این هتک حرمت به زندان بیندازند، برای من کاری ندارد که تبرئه بودن موکلم را اثبات کنم، برای من دور از دسترس نیست، بهترین راه برای شما این است که از این شکایت صرف نظر کنید،

مطمئن باشید که یا جرم را به خودتان باز خواهم گرداند و یا در بهترین شرایط کاری خواهم کرد که حق نگهداری از فرزند را از شما بی‌کفایتان بگیرند

زن ضجه زنان به سر و رویش کوفت و بر زمین نشست، به سر و صورتش می‌زد که مرد ژولیده به دامنش سر گذاشت و به چشمان میهمانان نگاه کرد، چشمانی که در تاریکی قابل روئیت نبود اما او چشم قاضی را می‌دید، او را جسته بود و آرام آرام برایش می‌خواند

من لایق نیستم، شما لایقید، شما باید که همه چیز را تصاحب کنید، شما باید همه چیز را مالک شوید، شما…

دوباره نورها از میان رفت و بعد از گذشت چند دقیقه در سکوت چراغ‌ها روشن شد، مجری با همان کت و شلوار اولیه‌اش در جایگاه ایستاده و شمرده شمرده برای میهمانان که هرکدام بر صندلی فرو رفته و چشمانشان از حدقه بیرون آمده بود خواند

ما شما را دعوت کرده‌ایم، به دنیایی که در آن همه چیز را به معامله می‌گذارند، همه چیز برای خریدن و فروختن است، این دنیا جهانی است برای صاحب شدن و مالکیت، ما آمده‌ایم تا شما را صاحب کنیم، آمده‌ایم تا به شما فرا بخوانیم و در این حراج بزرگ شما را به حراج کالایی ببریم که برای تصاحبش باید که با هم بجنگید، باید با هم رقابت کنید، همه باید که رقابت کنند تا دنیای را به این زشتی سوق ندهند و در مردار مردگی نکنند

میهمانان گرام، کالای در نظر گرفته را در برابرتان رونمایی می‌کنم، این مرد آمده تا به شما بفروشد از آنچه باید داشته باشید

مرد ژولیده به پشت میکروفون ایستاد و بعد از نگاه به چشم تک‌تک میهمانان گفت:

آمده‌ام تا نا باروری‌ام را به شما بفروشم،

بعد از گفتنش دست را بر روی صورتش گذاشت و خود را آرام آرام نوازش کرد و بر روی صحنه نشست به چشمان معلم نگاه دوخت معلم چشمانش را از او ربود

مجری برای حضار خواند:

باید این مراسم را به میان بسیاری خواند، باید برای بسیاری از آن گفت، باید بسیاری را به آن دعوت کرد، مثلاً آنان که کودک را به جهان آوردند، اگر آنان در چنین مراسمی این کالای با ارزش را خریده بودند امروز چنین دردی به جهانمان گشوده می‌شد،

بسیاری نیازمندند که از این کالا در اختیار داشته باشند، بعد رو به قاضی گفت:

چند سال تحصیل کردید تا به این جایگاه برسید؟

قاضی با اخم‌هایی در هم پاسخی نگفت و مجری خود ادامه داد:

بیشتر از ده سال، شاید پانزده سال و شاید هم بیشتر،

به پایان تمام این خواندن‌ها چه حکم کردید؟

چه حکم‌ها کرده‌اید؟

مرد ژولیده بلند شد و دوید به سوی میکروفون و با هیجان گفت:

برای باروری و کودک به جهان آوردن، آیا تحصیل کرده‌ای؟

نه یک سال نه ده سال و پانزده سال، آیا چند ماه را برای داشتن فرزند صرف کرده‌ای؟

چراغ‌ها خاموش و توده‌ی نور زن و مرد را نشان داد که مرد ژولیده را به دنبال خود از صحن دادگاه می‌بردند، از صحن حراج می‌بردند، می‌بردند تا فریاد بزند تا اشک بریزد تا به همه بگوید که من متجاوز نیستم، من جگر گوشه‌ام را از دست داده‌ام، می‌بردند تا بیشمارانی به خود بنازند که در این جهان چه‌ها می‌توانند بکنند، رفتند تا دنیا ببیند همه چیز برای خریدن و فروختن است، همه چیز را می‌توان به حراج گذاشت، همه چیز را از شرافت تا جان آدمیان را

آنان که در سالن مانده بودند می‌دیدند که چگونه همه چیز به معامله فرا خوانده می‌شود، چگونه برای احقاق حقوق باید فروخته شد، باید پرداخت، باید زر داد و زور را به خدمت گرفت، باید تزویر کرد و این‌گونه عدالت را به دست‌ها در گور سپرد، نابرابری را بزرگ و بزرگ‌تر فرا خواند، اگر طرف جنگ از هم‌وطنان نباشد چه بر بزرگی در پیش روی است، اگر از هم طبقه نباشد چه پیروزی در کمین است، می‌توان همه را خرید، همه را فروخت، قاضی را به خدمت گرفت، وکلا را فرا خواند تا دروغ بخوانند، به دادستان داد، می‌توان در برابر خارجیان تنها به واسطه‌ی هم وطن بودن همه چیز را وارانه جلوه داد و می‌توان همه‌ی دنیا را به حراج گذاشت و از همه خرید و به همه فروخت

دور نبود آن تصویر که مرد ژولیده به همراه مادر و پدر تازه‌ی فرزندش می‌دیدند که باز به میان می‌آیند و بیشمارانی از پزشک و قاضی و وکیل و سیاستمدار که خویشتن که همسر و فرزند و همه‌ی دنیایشان را می‌فروشند و هر روز بر خریداران و فروشندگان اضافه خواهد شد، مگر بر هم زدن این بازی دیوانگی که خواند برابری را که عدالت به قلبش نهفته است.

 

7 1

نسخه صوتی داستان کوتاه صوتی مالامال

شنیدن داستان کوتاه و دانلود رایگان مالامال

نسخه ویدیویی داستان کوتاه مالامال

دیدن و شنیدن داستان کوتاه و دانلود رایگان مالامال

شنیدن به داستان کوتاه صوتی مالامال از اسپاتیفای

🎧 پادکست داستان کوتاه شنیدن در اسپاتیفای و پلتفرم‌های دیگر مالامال

پخش آنلاین داستان کوتاه صوتی مالامال از یوتیوب

تماشای ویدیوی داستان کوتاه روایت صوتی و تصویری مالامال

آثار صوتی نیما شهسواری، پادکست و کتاب صوتی در شبکه‌های اجتماعی

از طرق زیر می‌توانید فرای وب‌سایت جهان آرمانی در شبکه‌های اجتماعی به آثار صوتی نیما شهسواری اعم از کتاب صوتی، شعر صوتی و پادکست دسترسی داشته باشید

برخی از کتاب‌های نیما شهسواری

دانلود رایگان کتاب، آثار نیما شهسواری، برای دسترسی به کتاب بیشتر صفحه را دنبال کنید...

توضیحات پیرامون درج نظرات

پیش از ارسال نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.

برای درج نظرات خود در وب‌سایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.

نظرات شما پیش از نشر در وب‌سایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.

اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم می‌کند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.

برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آن‌ها معذوریم.

از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکه‌های اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.

برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.

توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینک‌های زیر اقدام نمایید.

بخش نظرات

می‌توانید نظرات، انتقادات و پیشنهادات خود را از طریق فرم زبر با ما و دیگران در میان بگذارید.
0 0 آرا
امتیازدهی
اشتراک
اطلاع از
guest
نام خود را وارد کنید، این گزینه در متن پیام شما نمایش داده خواهد شد.
ایمیل خود را وارد کنید، این گزینه برای ارتباط ما با شما است و برای عموم نمایش داده نخواهد شد.
عناون مناسبی برای نظر خود انتخاب کنید تا دیگران در بحث شما شرکت کنند، این بخش در متن پیام شما درج خواهد شد.
0 دیدگاه
بیشترین آرا
جدیدترین قدیمی ترین
بازخورد داخلی
مشاهده همه نظرات
برخی از کتاب‌های صوتی نیما شهسواری
برای دسترسی و دانلود رایگان تمامی عناوین، صفحه کتاب صوتی و یا منوی مربوطه را دنبال کنید...

بیشتر از آثار صوتی نیما شهسواری بدانید

آثار صوتی نیما شهسواری شامل

 

تمامی این آثار به صورت رایگان در اختیار شما است

همچنین شما نیز می‌توانید در این راه در کنار ما باشید و در صوتی کردن این آثار به ما کمک کنید، تا هر چه بیشتر این افکار نشر گردد و موجبات آگاهی و تغییر را فراهم سازد

آثار نیما شهسواری پیرامون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا و … است

تمامی این آثار در قالب‌های مختلفی از جمله شعر، داستان مقالات و … گردآوری شده و دسترسی به آن سهل و قابل وصول است،

برخی از این آثار به صورت صوتی منتشر و برخی دیگر در آینده منتشر خواهد شد

در پادکست “به نام جان“، سفری عمیق به دنیای اندیشه و آزادی آغاز می‌شود. در هر قسمت از این سفر، به بررسی موضوعاتی همچون آزادی، برابری، نقد قدرت و خدا، مشکلات اجتماعی و … می‌پردازم.

اینجا جایی است که صدای ما تلاش می‌کند تا به عمق مسائل پی ببرد و از طریق گفتگوهای مختلف، نگاهی تازه و الهام‌بخش به دنیای پیرامون ایجاد کند.

آیا به دنبال تجربه‌ای از گفتگوها و تفکراتی غنی از دیدگاه‌های متنوع هستید؟

آیا علاقه‌مند به درک بهتر موضوعات مهم امروزی از زوایای جدید هستید؟

پس گوش دادن به پادکست “به نام جان”، دعوت به یک سفر نوین در دنیای اندیشه و آزادی است.

به نام جان قصد دارد تا مباحث مهم جهان را به زبانی ساده، صریح و روشن با شما در میان بگذارد

بی‌شک بزرگترین همکاری شما با ما به اشتراک گذاشتن این آثار با دیگران است

اما فرای این اشتراک‌گذاری و اطلاع به دیگران پیرامون این تغییر شما می‌توانید در کنار ما باشید

راه‌های بسیاری برای همکاری با ما وجود دارد، شما می‌توانید در زمینه ترجمه‌ی آثار، طراحی گرافیکی، کتاب صوتی، طراحی وب‌سایت، اپلیکیشن و … در کنار ما باشید

فرای این عناوین اصلی برای همکاری شما می‌توانید با عضویت در وب‌سایت جهان آرمانی، مقالات نظرات باورها و … از خود را با دیگران به اشتراک بگذارید، برای این کار شما می‌توانید از طریق ارسال پست در وب‌سایت جهان آرمانی و همچنین با عضویت در تالار گفتمان دیالوگ در کنار ما باشید و به همراهان این تغییر بپیوندید

تمامی آثار نیما شهسواری در وب‌سایت جهان آرمانی در اختیار شما است، 

نکته مهم آنکه همواره این آثار به صورت رایگان خواهد بود که برای بیدار کردن مردمان نگاشته شده است، از این رو شما همواره می‌توانید تمامی آثار نیما شهسواری اعم از کتاب، اشعار، پادکست و … را به صورت رایگان از وب‌سایت جهان آرمانی بدست آورید،

فرای وب‌سایت جهان آرمانی، این پادکست در بیشتر پلتفرم‌های پادکست‌گیر در اختیار شما است از جمله این برنامه‌ها

 

فرای برنامه‌های پادکست‌گیر شما می‌توانید این آثار را از طرق زیر نیز بدست آورید

 

برای دسترسی به پادکست به نام جان تنها کافی در برنامه‌ی پادکست‌گیر خود نام نیما شهسواری، به نام جان و یا جهان آرمانی را جستجو کنید

راه تغییر و دگرگونی این دنیا راه سختی است، 

در دنیای پر زرق و برق امروز ما را کسی نخواهد شنید که صدای دلربایان خوش نوا است، گاه فریاد گوش‌خراش زورمندان همه را مبهوت خواهد کرد، پس تنها راه برای این تغییر بزرگ با کمک شما امکان پذیر خواهد بود

اگر خواستید در تغییر زشتی‌های این دنیا همراه ما باشید با اطلاع‌زسانی به دیگران بزرگ‌ترین کمک را به ما خواهید کرد و این راه تغییر را آغازگر خواهید بود

ما در کنار هم توان تغییر همه چیز در این دنیا را خواهیم داشت بیایید با هم و درکنار هم برای تغییر دنیا تلاش کنیم

با تشکر

نیما شهسواری

sing 1

برخی از داستان‌های صوتی نیما شهسواری

برای دسترسی و دانلود رایگان تمامی عناوین صفحه مربوطه را دنبال کنید...

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این صفحه دارای لینک‌های بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.

در پیش روی شما چند گزینه به چشم می‌خورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان می‌دهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخش‌ها دسترسی داشته باشید،

شما می‌توانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینک‌های مختلف دریافت کنید.

بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.

فرای این بخش‌ها شما می‌توانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرم‌ها بشنوید و یا تماشا کنید.

بخش نظرات و گزارش خرابی لینک‌ها از دیگر عناوین این بخش است که می‌توانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال می‌توانید در بهبود هر چه بهتر وب‌سایت در کنار ما باشید.

شما می‌توانید آدرس لینک‌های معیوب وب‌سایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسان‌تر عمومی وب‌سایت تلاش کنیم.

در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسش‌های بیشتر می‌توانید از لینک‌های زیر استفاده کنید.

ارسال گزارش خرابی

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید

تا ما با شناخت مشکل در برطرف‌ کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.

در صورت تمایل می‌توانید آدرس ایمیل خود را درج کنید

تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.

آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!

این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد

فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:

https://idealistic-world.com/poetry

در متن پیام می‌توانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وب‌سایت به ما ارائه دهید.

با کمک شما می‌توانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیح‌تر سایت گام برداریم.

با تشکر ازهمراهی شما

وب‌سایت رسمی جهان آرمانی

راهنما

راهنمایی‌های لازم برای استفاده از لینک‌های موجود در صفحه...

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود مستقیم فایل‌ها از سرورهای وب‌سایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است،  با کلیک بر روی این گزینه شما می‌توانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.

این آیکون در صفحه‌ی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در  این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد. 

شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما می‌توانید به این متن دسترسی داشته باشید

در صورت مشاهده‌ی هر اشکال در وب‌سایت از قبیل ( خرابی لینک‎‌های دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه می‌توانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.

راهنما پروفایل

راهنمایی‌های لازم برای ویرایش پروفایل و حساب کاربری شما
زندگی‌نامه

در این بخش می‌توانید توضیح کوتاهی درباره‌ی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همه‌ی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشته‌های شما

کشور و سن شما

کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است

تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد

باورهای من

گزینه‌های در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان می‌گذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشاره‌ی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد

راه‌های ارتباطی

در این بخش می‌توانید آدرس شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرس‌ها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد

حساب کاربری

در این بخش می‌توانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین می‌توانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در وی‌سایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید

راهنما ثبت‌نام

راهنمایی‌های لازم برای ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی
نام کاربری

نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود

نام و نام خانوادگی

نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد 

در نظر داشته باشید که این نام در نگاشته‌های شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است

ایمیل آدرس

آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راه‌های ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید

رمز عبور

رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده می‌توانید این رمز را تغییر دهید

قوانین

پیش از ثبت‌نام در وب‌سایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید

در دسترس نبودن لینک

در حال حاضر این لینک در دسترس نیست

بزودی این فایل‌ها بارگذاری و لینک‌ها در دسترس قرار خواهد گرفت

در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید

تازه‌ترین کتاب نیما شهسواری

می‌توانید با کلیک بر روی تصویر تازه‌ترین کتاب نیما شهسواری، این اثر را دریافت و مطالعه کنید

به جهان آرمانی، وب‌سایت رسمی نیما شهسواری خوش آمدید

نیما شهسواری، نویسنده و شاعر، با آثاری در قالب  داستان، شعر، مقالات و آثار تحقیقی که مضامینی مانند آزادی، برابری، جان‌پنداری، نقد قدرت و خدا را بررسی می‌کنند

جهان آرمانی، بستری برای تعامل و دسترسی به تمامی آثار شهسواری به صورت رایگان است

ثبت آثار

توضیحات

پر کردن بخش‌هایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.

در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است

بخش ارتباط، راه‌هایی است که می‌توانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است می‌توانید در بخش توضیحات شبکه‌ی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.     

شما می‌توانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمت‌هایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،

در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحله‌ی ابتدایی فرم پر کرده‌اید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.

پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعه‌ی قوانین و شرایط وب‌سایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینک‌های زیر اقدام کنید.