خب دوستان توی این قسمت مشخص در ویژه برنامه آلت پرستان ما سعی داریم که در باب باور خودمون در باب درمان در برابر این نگاه آلوده صحبت بکنیم.
توی این ویژه برنامه آلت پرستان در قسمت های مختلفی که ازش پخش شد ما سعی کردیم در باب موضوعات مختلفی که این نگاه آلت پرستی رو به وجود آورده صحبت بکنیم.
از نگاه اسلامی، از تناقضاتی که وجود دارد، از فرهنگ سازی هایی که کرده.
از جنایاتی که به وجود آورده، سرانجامی که برای مردم پدید آورده و در نهایت با توجه به این دردهایی که مطرح کردیم نسبت به این موضوع مشخص.
حالا قرار هست که در باب اون درمان و اون نگاه خودمون نسبت به جان و ایمان خودمان صحبت بکنیم.
ایمانی که قرار هست در برابر این نگاه آلوده بایستد و این انقلاب فکری را به وجود بیاورد برای تغییر این نگاه آلوده، برای این آلت پرستی که اینگونه فرهنگ زندگی ما را لگدمال کرده.
در قسمت های مختلف صحبت کردم.
تکرار مکررات هست که دوباره بخواهم در باب این موضوع صحبت بکنیم.
اما یک اشاره خیلی کوچکی سعی می کنم نسبت به آن داشته باشم که در نهایت ما بدانیم که داریم در باب چه موضوعی صحبت می کنیم.
اما اگر دوست دارید کامل موضوع را درک بکنید قاعدتا باید به کل این قسمت ها مراجعه کنید.
تمامی قسمت هایی که تا الان منتشر شده و این قسمت آخر ویژه برنامه آلت پرستان هست رو گوش بدید تا بفهمید که ما دقیقا داریم در باب چه نگاهی صحبت میکنیم و یا اینکه میتونید به کتاب آلت پرستان که من در اون هم سعی کردم این نگاه آلوده رو تصویر کنم مراجعه کنید.
این کتاب هم به صورت نسخه پی دی اف به صورت رایگان در وب سایت جهان آرمانی و صفحات رسمی من در شبکه های اجتماعی در تمامی پلتفرم ها وجود داره و هم اینکه به صورت صوتی هم منتشر شده اون هم در تمامی پلتفرم ها موجود هست.
در وب سایت جهان آرمانی هم هست به صورت رایگان میتونید مطالعه کنید.
اما ما در باب این نگاه آلت پرستی و نگاه آلت پرستانه و موضوع جنسیتی ای که در دل اسلام وجود داره در باب مسائل شهوانی صحبت کردیم.
گفتیم این نگاه برگرفته از همون ریشه های اسلامی هست.
از قرآن بر میاد از احادیث گرفته شده از زندگی پیامبر گرفته شده.
ما شاهد جنایات بیشماری هستیم که تبدیل به قانون شده، تبدیل به قاعده شده، فرهنگ شده، ارزش رو ساخته و انسان ها رو به سمت و سوی این جنایات میکشونه.
مروج خیانت هست، وحشی گری خشونت هست، خشونت علیه زنان هست، قتل های ناموسی رو پدید میاره، تجاوزات رو شکل میده، زنان رو بی بها و بی ارزش میکنه، این نابرابری بزرگ رو تصویر میکنه، تحقیر زنان رو پدید آورده، تحقیر مردان رو به وجود آورده.
این دشمنی جنسیتی دور شدن جنس ها از همدیگه رو پدید آورده، جای قربانی و جانی رو تغییر داده، عشق رو لگدمال کرده، خیانت رو قانونی قلمداد کرده، جماعتی برده پدید آورده.
این اسارت فرهنگی در نهایت ثمره ی این نگاه آلوده ی شهوت پرستانه هست.
ما در قسمت گذشته گفتیم که حالا یک برآیندی داشته و اقشار مختلفی را در جامعه پدید آورده، فرای آنهایی که باورمند به این نگاه هستند، با شناخت درستش اما فارغ از آنها ما مواجه هستیم با جماعتی که درمانده و برده هستند.
جماعتی که افسرده و مرده و بریده هستند.
جماعتی که همه این نگاه ها را بر عکس دارند میکنند.
جماعتی که در برابر این جنسیت به عنوان مرد ایستادگی میکنند تا جایگاه مرد را از بین ببرند یا خودشان را به آن جایگاه برسانند و در نهایت هم رسیدیم به آن نقطه ای که قرار است به بیداری ما را بکشونه.
قرار است که درمان این دردها باشد و قرار است توی این قسمت در باب همین نگاه صحبت بکنیم.
همین باور به جان، همین ایمانی که من ازش مدام صحبت می کنم.
در طول این سالیان سعی کردم کتاب هایی بنویسم در زمینه اش تا این باور را با همگان به اشتراک بگذارم.
در همین برنامه های مختلف به نام جان هم سعی می کنم از این باور صحبت کنم.
باوری که جان را والاترین ارزش جانداران میشمارد.
ما یک جانی داریم که مهم ترین گوهر ما برای زندگی کردن هست.
برای همه جانداران هیچ چیزی همتا و همپایه اون نیست چرا که نبود این جان مترادف با نیستی و نابودی تمام شدن پایان.
هیچ معنایی رو نمیشه همتراز با این جان قلمداد کرد.
هر چیزی که اتفاق می افته از جمله شجاعت، ایستادگی، مقاومت، یاغیگری، طغیان، آزادیخواهی، برابری خواهی و یا هر معنای دیگری توامان با وجود این جان هست که معنا میشه.
پس ما باید در نقطه ابتدایی این جان رو محترم و والا بشمریم.
جانی که تمام هستی ما در همون گره خورده.
جانی که مبنای ما برای زیستن هست، مبنای ما برای زندگی هست.
مبنای ایمان ماست.
والاترین ارزش وجودی ما را می سازد.
این جان والا همه هستی ما در این زندگی هست.
حالا با نگاه به این جان و ارزش والای این جان که مقدس ترین ارزش باور ما هست.
حالا ما نزدیک می شویم به مفهومی به اسم آزادی.
آزادی که به مفهوم آرزوهای ماست.
به مفهوم اختیار ماست.
ما وقتی از آزادی صحبت می کنیم، یک نسخه پیچیده شده کاملی نیست که در اختیار کسی قرار دهیم.
آزادی یعنی آرزوی شما یعنی اختیار شما.
اینکه شما دوست دارید چگونه زندگی کنید.
انتخاب شما چیست؟
آزادی را شما تعریف می کنید.
حالا جمع هایی تشکیل می شوند که این آزادی را به نوعی تعریف می کنند و این آزادی جمعی خودشان را می سازند.
اما باز هم ما مواجه هستیم با این تجمیع آرزوها که آزادی رو تصویر میکنه.
آزادی به مفهوم کلی خودش مترادف با اختیار و انتخاب هست.
هرجایی که جبر وارد این مساله بشه آزادی از بین میره.
دو موضوع متضاد در برابر هم هستن که با ورود هر کدوم اون دیگری از بین خواهد رفت.
پس ما آزادی رو مترادف با اختیار میدونیم.
آزادی رو آرزوهای خودمون قلمداد میکنیم.
قوانینی که به اون پایبند هستیم و اونها رو قبول داریم.
به واسطه اونها به آزادی و رستگاری خودمون میرسیم.
جمع این آرزوها در کنار هم آزادی ما را تصویر میکنه.
اما یک قاعده و قانون مشخص هست که تضمین کننده وجودیت این آزادی خواهد بود.
قانون مشخصی که باعث میشه آزادی به وجود بیاد و در عین حال همواره وجود داشته باشه تضمین میکنه که از بین رفتنی نخواهد بود و آن هم آزار نرساندن به دیگران است.
دیگرانی که در دل این دیگران ما برابری رو تصویر میکنیم.
برابری که وابسته به همون مفهوم ما نسبت به جان هست.
یعنی ما وقتی گفتیم بالاترین و والاترین ارزش زیستن ما جان ماست.
حالا وقتی میرسیم به مفهوم برابری و قانون آزادی که لازمه وجود آزادی هست، حالا برابری رو در همون هم معنا میکنیم در اون دیگران و آزار نرسوندن به دیگران.
حالا این دیگران همه جانداران خواهند بود.
انسان ها، گیاهان و حیوانات، همه کسانی که جان دارند.
اینها برابر همتای ما بر جانشون و جان مقدسشان شیرین هست، باارزش هست و ارزش ما توامان.
خلاصه در همین معناست.
این آزادی وجود نخواهد داشت مگر اینکه به دیگران به آزادی اونها احترام بزاریم و به اونها ظلم و آزاری نرسانیم.
آرزوی ما آنجایی تبدیل و مبدل به آزادی می شود که در آن آزار دیگران نقشی نداشته باشد چرا که شروع این آزارها آزادی ما را شاید بسازد به واسطه قدرت، به واسطه کثرت اما هیچ وقت تضمین کننده وجودیت آزادی نخواهد بود چرا که گاها آزادی ما مترادف می شود با اسارت دیگران، دربند بودن دیگران، آزار دیدن دیگران و.
این خط مشخص از آن چارچوب مشخصی است که معنا گر آزادی است.
پس در یک جمله کوتاه ما به جان باور داریم و جان را باارزش و والا تلقی می کنیم و به واسطه این تعریفمان نسبت به جان، آزادی را مبنای زیست خودمان قرار می دهیم.
آرزویی که آزادی که آرزوی ماست، قوانین منتخب ماست.
قوانینی که ما به آن باورمند هستیم، آرزوهایی که ما به آن باور داریم، یک خط مشخص.
یک قانون مشخص تضمین کننده وجود این آزادی است و آن هم احترام به دیگران و آزار نرساندن به دیگران.
دیگرانی که برابری را معنا می کنند و این برابری به معنای همه جانداران، انسان ها، حیوانات و گیاهان است.
این مبنای کلی ای است که در باب نگاه خودمان داریم مطرح می کنیم.
اما در دل این ما مواجه می شویم با معانی بی شماری که در تک تک زمینه ها می شود بهش نزدیک شد.
وقتی ما از این جان والا صحبت می کنیم، از این جانی که بزرگترین و والاترین گوهر ما در زندگی هست، با ارزش ترین چیزی است که ما در جهان داریم.
حالا همتای او در کنار او، تن ما هم با ارزش و محترم خواهد بود.
ما به این تن افتخار می کنیم.
به بدن خودمون.
به جسم خودمون.
به جسمی که این جان رو پدید آورده.
حالا این اون نقطه ای است که ما باید بهش احترام بزاریم.
از بالا و با ارزش تلقی کنیم.
این آن نقطه ایست که در برابر نگاه های آلوده ی اسلامی تصویر می شود.
وقتی من بارها در باب این موضوع صحبت می کنم که باورهای من چرا مدام داریم در برابر اسلام صف آرایی می کنیم، صحبت می کنیم، نقد می کنیم به واسطه ای که او تمام قد در برابر این باورها می ایستد.
به واسطه ای که او کمر بسته برای نابود کردن هر باوری.
به واسطه اینکه اگر ما در برابر اعدام بایستیم، در برابر قربانی کردن بایستیم.
اگر ما باور به جان و برابری داریم، اگر باور به آزادی و آزار نرساندن داریم، حالا یک ایمانی در برابر ما وجود دارد که دست می زند به قربانی کردن حیوانات دست می زند، به کشتار حیوانات، شکار حیوانات، خوردن گوشت و تن حیوانات.
دست میزند به لگدمال کردن جان و تن انسان ها طبقات را به وجود می آورد.
زنان را بی ارزش می کند.
برابری را لگدمال می کند و ما در برابر ظلم پیش رویمان می ایستیم.
قاعدتا اگر در یک کشور دیگری به دنیا آمده بودیم، بیشتر در باب آن نگاه دگم و قدرتمندی که در برابرمان بود می ایستادیم.
بیشتر نوک پیکان را نسبت به آن می گرفتیم.
اما وقتی ما همه ی زیستن مان، همه ی هستیمان توأمان گره خورده با این باور آلوده، این نگاه آلت پرستانه حالا نوک پیکان نسبت به آن هست.
پس وقتی ما در باب این جان صحبت می کنیم و این جان را مقدس و محترم میشمریم، قاعدتا تنمان را هم به همان اندازه والا و مقدس می شماریم.
قابل احترام و افتخار می دانیم که کسی قرار نیست که بخشی از بدن خودش را شرمگاه خودش به حساب بیاورد.
قرار نیست که به داشتن این تن خودش ناراحت باشه، قرار نیست که مایه سرافکندگی اش باشه.
قرار هست که باور داشته باشیم که ما از این تن برای عشق ورزیدن استفاده می کنیم.
برای کمک کردن استفاده می کنیم.
برای در کنار هم بودن استفاده می کنیم.
برای ایستادگی، مقاومت، طغیان، یاغی گری، برای مبارزه استفاده می کنیم.
از این بدن استفاده می کنیم تا جهان بهتری بسازیم برای کمک به دیگران.
زنانی هستند که باید افتخار بکنند به بدن خودشون، به جان خودشون، به تن خودشون.
چرا که این تن معنا گر اون مهر هست.
معنا گر اون عاطفه و زیبایی هست.
شرمگاهی که مدام داره تصویر میشه توسط این نگاه آلت پرستانه اسلامی و یا دیگر نگاه هایی که تحت هر عنوانی وجود دارند در برابر طبیعت و حقیقت و واقعیت وجودی ما هستند.
آن سینه هایی که به عنوان شرمگاه تلقی می شوند.
جان بخش بر کودکان ما است.
معنای زندگی است.
شرمگاه که مدام دارد برای ما بزرگ و بزرگتر تصویر می شود.
راه وصال ماست.
راه عشق ورزیدن است و این نگاهی است که باید در برابر نگاه مسموم و بیمار آلت پرستانه تصویر شود.
قرار است ما تن خودمان، جان خودمان را باارزش بدانیم.
وقتی به وجود خودمون نگاه میکنیم باید بهش ببالیم.
باید به این دستان ببالیم که قرار هست کمک کننده به دیگران باشه.
به این وجود خودمون ارزش بزاریم که قرار هست تغییرات رو شکل بده.
قرار است جهان رو عوض کنه.
قرار هست دنیای بهتری بسازه.
قرار هست در خدمت دیگر جانها باشه.
این بدن، شرمگاه ما نیست.
باارزشترین و والاترین چیزی است که ما در جهان داریم.
بهش افتخار میکنیم.
و با همین تن، با همین جان، با تکیه به وجود خودمون هست که قرار هست جهان پیش رومون رو تغییر بدیم و جهان رو بسازیم.
این اون ایمانی است که ما نسبت به جان داریم تصویر میکنیم.
اون تصویری است که داره به ما نشون میده که باید این جان رو مقدس و بزرگ شمرد.
تنها هستی جانداران.
از او نام برد.
به عنوان تنها هستی جانداران، تنها هستی قابل احترامی که باید احترامش رو نگه داشت تا آزادی وجود داشته باشه.
حالا قرار هست که ما به این جان و تن خودمون و دیگر جانداران احترام بزاریم.
تقدس رو در وجود همین جان ها و تنها ببینیم.
وقتی ما به این درجه از خودبینی برسیم به این درجه از افتخار به خویشتن برسیم، به این درجه از عزت نفس برسیم.
حالا دیگران رو هم همتای خودمون باارزش و بزرگ قلمداد خواهیم کرد.
هر چقدر از این دنیای حقیرانه و تحقیرآمیز دور و دورتر بشیم، برای دیگران هم ارزش قائل هستیم چرا که باور داریم این تن و این جان قدرت تغییر داره، قدرت عوض کردن داره و حالا می دونیم که دیگران هم به همین اندازه بالا و والا و باارزش هستند.
حالا وقتی جان خودمون رو مقدس میدونیم، وقتی درد رو میشناسیم حاضر به تکثیر این درد نخواهیم بود.
حاضر نیستیم جان دیگران رو از بین ببریم.
وقتی آزادی خودمون رو شناختیم حالا به آزادی دیگران هم احترام میزاریم.
حالا حاضر هستیم برای آزاد بودن اونها هم از جان خودمون بگذریم.
پس ما به این تقدس جان باور داریم.
تن خودمون رو والا و باارزش میدونیم.
به فراخور این والا دونستن تن خودمون به واسطه ی این خودباوری، به واسطه ی این ایمان به خویشتن، این عزت نفس، این اعتماد به نفس، حالا دیگران رو هم همتی با ارزش، برابر و بزرگ میپنداریم.
حالا در کنار هم هست که قراره این تغییرات رو شکل بدیم.
قرار است که ما از در آموزش و تعلیم وارد این فضای تغییر شویم.
قرار است که با تعلیم، با گفتن، با صحبت کردن، با تغییر فرهنگی، با شعر گفتن، با کتاب نوشتن، با فریاد زدن، در میان گذاشتن، جهان را عوض بکنیم، انسان ها را تغییر بدهیم، انقلاب را درون انسانها شکل بدهیم.
آموزش و تعلیم راه بزرگی است برای رسیدن به این انقلاب درونی، این تغییر تفکرها، این تغییر به جان و تن، این نگاه ها و این دروازه های آلوده.
تحقیر خویشتن را باید درهم شکست.
این حقارتی که از آن نقطه ابتدایی در برابر این خدای بزرگ در آسمانها شکل میگیرد و مدام در حال تکثیر این تحقیر است، حالا تحقیر شدهای است که قرار است دیگران را تحقیر کند تا سرپوشی در برابر تحقیرشدگی خودش بگذارد و ما قرار است که با این ایمان به خویشتن، با این احترام به جان دیگران و همتا و هم پیاله خود، بزرگ و با عظمت و با احترام بدانیم.
قرار است که ما از در آموزش و تعلیم وارد شویم.
قرار است به هر دریچه ای دست بزنیم تا این تغییرات را ببینیم و انسان ها را با این نگاه تازه آشنا کنیم.
با این نگاهی که جان را والا می داند، با ارزش می داند.
آزادی و برابری را مقدس می شمارد.
آزادی ای که به واسطه احترام گذاشتن به دیگران، آزار نرساندن به دیگران شکل می گیرد.
آزادی که به معنای آرزوی تو هست، آرزوی من هست.
باور و ایمان من این آزادی را می سازد.
قرار نیست این آزادی را کسی به ما فدیه بده، هبه بده، به زور به ما تحمیل بکنه.
قرار هست که ما خودمان این آزادی را تصویر بکنیم، ترسیم بکنیم.
آزادی چیزی فرای اون آرزوهای ما نیست، باور ما نیست.
ما قرار است که در این نگاه به جان، این باور به جان عشق را مقدس و بزرگ بشمریم.
قرار است که از این تنی که در اختیار داریم به واسطه این بدن، به واسطه این جان در اختیار عشق بورزیم، عشق بگیریم، در آغوش بگیریم، فرای نگاه شهوانی عشق بورزیم.
ما قرار است که دوستانمان را هم در آغوش بگیریم.
قرار است که حیوانات را هم در آغوش بگیریم.
قرار است که به دل طبیعت برویم و در دل طبیعت هم عشق را دوباره بیافرینیم.
قرار است که در آغوش مادران باشیم، در آغوش پدرمان باشیم.
خودمان پدری باشیم که فرزند را به آغوش می کشیم.
قرار است که فارغ از این نگاه آلوده ی بیمارگونه ی شهوانی، عشق را رو بفهمیم، عشق رو بشناسیم و قاعدتا در دل عشقی که به معنای عشق جنس مخالف یا موافق تفاوتی هم نمی کنه.
عشقی که در نهایت قرار هست یک شکل متفاوتی هم داشته باشه در دل اون هم با تن خودمون، با جان با ارزش خودمون به استقبال این عشق بریم.
قرار هست که عشق رو در وجود یک تن ببینیم.
قرار هست که پایبند به این عشق باشیم.
قرار هست که در آغوش عشقمون زندگی رو ببینیم.
جان رو دوباره با معناش نزدیک بشیم.
به مفهوم زندگی نزدیک و نزدیک تر بشیم.
قرار هست که با همین تن با ارزش، با وصال همین تن با ارزش دوباره نوزایی بکنیم دوباره پدید بیاریم، عشق تازه ای رو پدید بیاریم که ثمره این با هم بودن هست.
اون جایی ما به این مرحله می رسیم که به تن خودمون به جان خودمون ارزش بزاریم و اون رو محترم و مقدس بشمریم.
جایگاه این عشق رو مقدس بشمریم.
عشقی که آلوده به این نگاه آلوده ی شهوت پرستانه نیست.
گاها این عشق در دل ما نسبت به یک حیوان شکل میگیره.
گاها این عشق در وجود ما نسبت به یک دوست شکل میگیره و گاهی هم نسبت به همسرمون.
و قرار هست با این تنی که به او افتخار میکنیم.
حالا وارد یک جهان تازه ای از شناخت جهان بشیم.
جهان رو دوباره بشناسیم.
قرار است در برابر این آلودگی و فساد و نگاه شهوت آلود خیانتکارانه به ایستیم.
قرار است که ما عشق را در وجود یک زن اگر در نگاه همسر هست ببینیم قرار است که به آن معنای حقیقی و راستین عشق پایبند باشیم و این نگاه به جان قرار است که این نگاه های آلوده را تغییر دهد و این انقلاب را درون ذهن ها شکل بده.
قرار است که ما به جنسیت خودمان، به هویت خودمان نزدیک بشویم، احترام بگذاریم به زنانگی خودمان، به مردانگی خودمان.
قرار است که به این هویت عشق بورزیم.
لازمه ی رسیدن به عشق ورزیدن به دیگران قاعدتا عشق به خویشتن هست.
شما اگر بخواهید دیگران را محترم بشمارید، در وهله ی اول باید خودتان، جان خودتان، تن خودتان را محترم بشمارید.
جنسیت خودتان را محترم بشمارید، به هویت خودتان احترام بگذارید.
مادام اینکه ما خویشتن مان را تحقیر می کنیم، در برابر خدایگان سر به فرود می آوریم، تعظیم می کنیم، برده و بنده می شویم.
قاعدتا در پی جست و جوی دیگرانی هستیم که در برابر ما تعظیم کنند.
در برابر این آلوده شدن ما سر تعظیم فرود بیاورند.
در برابر این حقارت ما تحقیر بشوند تا شاید ما ذره ای آرام بشویم.
اینها بدیهیاتی است که در طبیعت ما در ذات ما نهفته است.
اما آنجایی که ما به آن مرحله ای برسیم که به خویشتن مان، به جانمان، به تن مان، به جنسیت مان احترام بگذاریم، آنجاست که ما می توانیم به این معنا برسیم که به دیگران هم احترام خواهیم گذاشت.
حالا مبانی فکری ما نسبت به جان، نسبت به آزادی، نسبت به برابری تصویر می شود.
برای اینکه دیگران را دریابیم، حالا خویشتن را در وجود دیگران هم ببینیم.
این جان با ارزش وقتی شناختیم حالا جان دیگران رو هم محترم میشماریم.
وقتی به وجود خودمون احترام گذاشتیم، دیگران رو هم محترم خواهیم شمرد.
حالا ما با یک دنیایی رو به رو میشیم برای همراهی زنان و مردان در کنار هم، برای رسیدن به آرزوها، برای رسیدن به رویاها، برای ساختن رویاها و آرزوها.
در همین جهان، برای ایمان به خویشتن که قدرت این تغییر رو داره، قدرت ساختن این جهان تازه رو داره.
حالا قرار هست که ما در کنار هم با احترام به خویشتن مون، به جنسیت مون، به جانمون، به تن مون، در کنار هم همراه باشیم.
برای تغییر، برای کمکرسانی، برای ساختن یک جهان.
دوباره خارج از این نگاه های آلوده و بیمارگونه ی شهوت پرستانه و آلت پرستانه.
قرار است ما دنیایی تصویر کنیم که درون آن زنان و مردان به شکل دو جنس فقط و فقط تصویر نشوند.
قرار است دور از این نگاه های آلوده بشیم.
مردها رو اینگونه تحقیر نکنیم که همه دنیاشون خلاصه شده در این مسائل جنسی.
مردان و زنان در کنار هم زندگی می کنند، به هم عشق می ورزند، حتی عشق رو آلوده به این مسائل نخواهیم کرد.
در نهایت باید برسیم به دنیایی از برابری.
برابری که استوانه اصلی شکل گیری این باور مشخص است.
برابری ای که این برابری رو در جان معنا می کنه.
قرار نیست هیچ تقسیمی رو وارد خودش بکنه، هیچ تقسیماتی رو شکل بده و دوباره این خط کش تقسیم بندی جانداران شکل بگیره تا ما شاهد هر روز سر برافراشتن موضوعات تازه ای باشیم.
بارها درباره اش صحبت کردم یا به یک موضوع مشخص شما باور و ایمان دارید یا ندارید یا برابری را محترم می شمارید یا نمی شمارید وگرنه همه دارند در باب برابری صحبت می کنند.
در دل اسلامی ها هم ما مواجه می شویم با این برابری.
اما در این برابری ما خط کشی های بی شماری را می بینیم.
خدا آیا با انسان ها برابر است؟
این شروع برتری طلبی است.
این شروع نابود کردن برابری هاست.
حالا هزاران نابرابری شکل خواهد گرفت.
حالا در دلش ما انسان را می بینیم.
اشرف مخلوقات است و دیگر جانداران بی ارزش و بی اعتبار هستند.
برابری دوباره لکه دار شد.
حالا می بینیم زن و مرد دوباره تغییرات شکل می گیرد و در نهایت ما مواجه می شویم با تغییراتی که هر روز در حال اتفاق افتادن است و شما باید شاهد آن باشید.
اجتناب ناپذیر است.
این تقسیمات تقسیمات مختلف یک بار به واسطه نژاد و یک بار به واسطه خون، یک بار به واسطه رنگ پوست، یک بار به واسطه ی باور، ایمان و هر موضوع دیگه ای.
اما وقتی ما داریم نزدیک به مفهومی به نام برابری می شویم.
برابری تمام جان هاست.
همه ی جان ها برابر هستند.
همه رو یکسان و یک سو باید دید.
همه رو محترم همتای خویشتن خود باید دید. همه رو.
همون حدی که ما احترام به جان و تن خودمون می ذاریم محترم بدونیم.
درد یکسان هست.
همه درد می کشن، همه رنج می کشن، همه خواسته شون زندگی کردن هست، همه زندگی خوب و زیبا رو میخوان، همه زندگی در آرامش رو می خوان و حالا این برابری قرار هست در همین معنای مشخص شکل بگیره.
در اون معنایی که در دل آزادی نهفته است.
آزادی و برابری رو ما از هم نمی تونیم جدا بدونیم.
آزادی بدون از برابری معنایی نخواهد داشت.
آزادی نخواهد بود.
اسارت دیگران خواهد بود.
ما می تونیم آزاد باشیم به واسطه اسارت دیگران همانگونه که امروز هم رو به رو میشویم، در سراسر جهان جماعتی که به عنوان سرمایه داران آمریکایی مثلا در آمریکا هستند آزاد آزادند.
این ثروتمندان اما به قیمت اسارت و فقر جماعت کارگر در آن کشور.
به عنوان مثال در ایران ما نهایت آزادی را این آخوند ها و ملاها و دینداران و ارزشی ها دارند.
نهایت آزادی را اما به قیمت اسارت و نابودی مردم ایران.
پس وقتی از آزادی صحبت میکنیم با برابری همتا و هم سو میشود.
آنجایی که آن قانون مشخص به ما فریاد میزند، آزادی به مفهوم احترام بر دیگر جان ها، آزار نرساندن بر دیگر جان هاست.
و این مفهوم برابری و آزادی در کنار هم قرار است جهانی در آزادی را تصویر کند.
تنها ارزش شناخته شده به نزد جان است.
همان طوری که من بارها توی این قسمت مشخص و یا دیگر قسمت ها و یا در تمامی کتاب ها دربارش صحبت کردم.
رسیدن به این ارزش به جان به این برابری که در نهایت قرار است جهان ما را بسازد.
برابری که قرار است در آن هیچ تقسیمی وارد نشود.
قرار است که ما این بار جان را محترم بشماریم.
جانی که به نزد ما هست، به نزد گیاهان هست، به نزد حیوانات است.
تمامی این جان ها را با ارزش و مقدس بشمریم.
آزاری به این ها نرسانیم تا آزادی همواره و همیشگی برای همه ما وجود داشته باشد تا دوباره آزادی در اختیار قدرت پرستان زور پرستان نباشد.
تا این بار شاهد آزادی ای باشیم که در سراسر جهان برای همه موجودات یکسان هست.
در دل نگاهی که ما نسبت به جان داریم.
رو به رو میشویم.
با نفی این نگاه های آلوده، خیانت وحشیانه ای که در دل این نگاه آلت پرستانه شکل گرفته، شهوت رانی بی حد و حصری که تبدیل به قاعده شده، فاحشگی اسلامی را در دل خود ساخته.
کودک همسری که تجاوز به کودکان این وحشی گری رو داره تصویر میکنه.
در باب این نگاه مشخص نسبت به جان من در کتاب های مختلفی صحبت کردم تو این قسمت خاص در باب همه ی اشکالش نمیتونم صحبت کنم.
چه در کتاب های داستانی برخی از این داستان ها سعی شده که باور من نسبت به این مفهوم مشخص بیان بشه.
گاهن در کتاب مرامنامه، در کتاب قلمروی آرمانی در کتاب جهان آرمانی من سعی کردم به اشکال مختلف از فردی تا نگاه اجتماعی و سیاسی تا نگاه به جهان درباره اش صحبت کن و این جا ما داریم در باب یک اشل و نمونه ای از این موضوعات صحبت می کنیم که این باور قرار است در برابر این نگاه آلت پرستی قرار بگیرد.
وقتی مثلا در باب مسئله کودکان صحبت می کنیم، ما باور داریم که کودکان زیر هجده سال حتی بیست و یک سال هم می توانیم در نظر بگیریم چراکه این بلوغ می تواند دیرتر هم حتی اتفاق بیفتد و هرچقدر ما این سن را بالاتر ببریم به نفع جامعه هست و زندگی بهتری را پدید می آورد.
وقتی ما باورمند به این مصونیت هستیم، در امان داشتن این کودکان هستیم.
پس راه به جایی نمی ماند که عده ای مجنون حتی در نهایت با توجه به اینکه ما آزادی را آرزوی آنها می دانیم، آرزوی آنها معنا گر آزادی آنها هست.
قرار نیست که با آن بخواهند دیگران را آزار بدهند.
یعنی ما باورمند هستیم که قاعدتا اسلام و مسلمان ها هم می توانند آزادی خودشان را تعریف کنند اما آزادی تا جایی که دیگران رو آزار ندن.
یعنی قرار نیست در این نگاه آلوده شون بیان و حیوانات رو قربانی کنن.
ما هم بگیم درسته این آزادی اونهاست.
بیان به کودکان تجاوز بکنند و کودک همسری بکنند بگیم بله این هم آزادی اوناست.
نه در شرایط خودشون می تونن هر نوع آزادی ای که میخوان رو داشته باشن، کشوری داشته باشن، زندگی بکنن، قوانین تشکیل بدن، قوانینشون در راستای هر نگاه آلوده و بیمارگونه ای هم باشه.
حتی سنگسار و اعدامی که منزجر کننده و تنفر انگیز هست.
اما جماعتی که بهش باور دارن و معتقد هستن آزادی و رستگاری رو در همون نگاه میبینن، میتونن در همون دیوانگی و جنونی که ما تعریف میکنیم زندگی کنن.
همون طوری که شاید اونها هم نگاه ما رو دیوانگی و جنون بدونن و ما هیچ وقت به یک نقطه مشخصی نخواهیم رسید.
اما این آزادی ما گفتیم یک چارچوب مشخصی داره.
اون احترام به جان دیگران هست، آزار نرساندن به دیگران هست.
این آزادی قرار هست وجود داشته باشه.
پس در دل این نگاه در برابر این دیوانگی خواهیم ایستاد.
در برابر این کودک همسری، این خشونت ها، این تجاوزها، این قتل های ناموسی، این تجاوزی که تفکر این ها را ساخته.
پس وقتی ما داریم در باب باورمان ایمان به جان صحبت می کنیم، حالا اگر در باب اسلام مدام صحبت می کنیم به واسطه اینکه در برابر ما هست، به واسطه اینکه قدرتی است که اجازه نمیده تا این تفکرات شکل بگیره، تا دندان مسلح در برابرش ایستادگی خواهد کرد.
برای یک مسلمان زاده مثل من حکم ارتداد در برابر است.
چرا که من باور به این نگاه آلوده و بیمار ندارم.
حالا یک باور تازه ای رو مطرح می کنیم از اون کسی که پا را روی خرخره ما میزاره همون نگاه اسلامی و بیمارگونه هست و قرار هست ما یک آزادی ای رو تصویر بکنیم که در دل اون جان محترم هست و کسی اجازه این را نخواهد داشت که این جان رو مورد آزار و ظلم خودش قرار بده.
این نگاه نفی کننده تمام ضد ارزش هایی است که در دل این نگاه اسلامی تصویر شده.
برای رسیدن به یک انقلاب بزرگ ما نیاز داریم این تفکرات رو تغییر بدیم.
ایمان جمعی تازه ای را شکل بدیم، ایمان جمعی تازه ای که تمام ارزش های وحشیانه خشونت بار احمقانه گذشته رو تبدیل به ضد ارزش می کنه.
اگر تا دیروز ما مواجه بودیم با خیانت، ترویج این خیانت توسط نگاه اسلامی، توسط باور اسلامی توسط قوانین اسلامی، این تبدیل به یک ضد ارزش خواهد شد.
اگر با کودک همسری روبرو بودیم، اگر با قتل های ناموسی، اگر با این نابرابری روبه رو بودیم تمام این ها تبدیل به ضد ارزش میشن و ارزش های تازه ما از دل جان، احترام به آزادی، برابری و مفاهیمی که درباره اش به کرات صحبت می کنیم جای آنها را می گیرند و این انقلاب شکل می گیرد.
این انقلاب درون افراد و حالا این افرادی که منقلب شده اند، این ایمان جمعی را مدام در حال گسترش دادنش هستند و ما شاهد هر نوع انقلابی هم خواهیم بود.
انقلاب فرهنگی اجتماعی.
شما شاهد هستید تا در نهایت حکومت و سیاست هم.
به زانو در بیایند و در برابر این انقلاب جمعی نتوانند ایستادگی کنند.
در باب این نگاه به جان من سال ها صحبت کردم در کتاب های مختلف.
یعنی به عنوان مثال شما اگر با یک کتابی مثل سرگردانی روبه رو شوید که در قالب یک داستان صحبت شده، به نوعی نزدیک به همین باور به جان می نشیند و یا هر کتاب دیگری که از من نوشته شده، همواره سعی شده در کنار بیان دردها از درمان هم گفته شد و برخی از کتاب ها که مستقیما در باب این نگاه به جان هست.
مثل مرام نامه که سعی شده از نگاه شخصی در باب این مساله صحبت بشه.
یا به عنوان مثال در قلمرو آرمانی که حالا نگاه سیاسی به باور ما مطرح میشه یا جهان آرمانی که در نهایت نگاه ما به جهان رو مطرح میکنه.
و اگر دوست دارید در باب این مسائل و باور به جان بیشتر بدونید باید به این کتاب ها مراجعه کنید و اون ها رو مورد مطالعه قرار بدید.