خب دوستان توی این قسمت مشخص میخوایم بیشتر در باب علم با هم صحبت کنیم و اینکه علم با جهان ما چه کرد و چه خواهد کرد.
خوب قاعدتا ما پیش تر از اینکه به معانی علمی در جهان برسیم مواجه بودیم با خرافات.
اصولا ما با یک جهانی روبرو بودیم پر از نادانسته ها و ناشناخته ها که خب اون دنیای ابتدایی انسانی قاعدتا هیچ پاسخی برای پرسش های فراوان خودش نداشت.
مواجه می شد با یک جهانی که حالا پر از ناشناخته هایی بود که نمی تونست معنای درستی برای اونها پیدا بکنه.
پرسش های بیشماری داشت که خب قاعدتا برای هیچ کدوم پاسخی هم نداشت.
یعنی منظور اون دوران ابتدایی زیست انسانی است؟
اون دورانی که حالا ما به عنوان انسان خردمند می شناسیم که حالا با جهان پیرامون خودش آشنا میشه.
خب قاعدتا اون انسان خردمندی که حالا دارای قوه تعقل هست، با هر کدوم از مسائل و مباحثی که روبرو می شد، پرسش هایی رو درش به وجود می آورد و پیش از اینکه ما با معقوله ای به اسم علم روبه رو بشیم، قاعدتا می دونست که پر از نادانی است و پر از ناشناخته هاست.
این ناشناخته ها و این نادانی ها در او ایجاد ترس می کرد.
یعنی مواجه می شد با یک جهانی که حالا اتفاقات ریز و درشتی توش می افتد که او از هیچ موضوع اینها باخبر نیست.
هیچ جوابی برای این سوال ها نداره.
جهانی که ترس های بی شماری رو براش به وجود می آورد.
حالا موضوعاتی در برابرش بود که باعث وحشتش می شد.
مشکلات بی شماری رو در پیش روی خودش داشت و برای این ها هیچ پاسخ درستی نداشت.
انسان در اون مرحله ابتدایی از زیست خودش به یک معنایی رسید به اسم اون قدرت یگانه و برتر.
حال یگانگی هم خیلی معنا گر نیست.
این که اصولا یک باوری آورد که یک قدرتی ماورای این جهان وجود داره که به نوعی تمام پرسش های او رو می تونه پاسخ بده.
خب قاعدتا برگرفته از اون ترس هاش نسبت به جهان بود.
مشکلاتی که نمی توانست مرتفع شان کند.
و پرسش های فراوانی که برایشان هیچ پاسخ مشخصی نداشت.
یعنی شما در نظر بگیرید که با یک اتفاق طبیعی در دل طبیعت روبرو شد.
با یک رعدی، با یک باران سیل آسایی، با اتفاقاتی از این دست که خب قاعدتا نه شناخت لازم را نسبت به آن داشت، نه دلیل و چرایی شان را می دانست، نه چگونگی این اتفاق را می دانست و در نهایت هم نمی دانست که قرار است با آن چه بلایی را به نوعی به سرش بیاره.
خب قاعدتا پر از ترس می شد.
این مشکلات زندگی او را خدشه دار می کرد و برای این ها هیچ پاسخ مشخصی نداشت.
توامان شدن زندگی انسان با ترس، با مفهوم ترس و وحشتی که یک حس طبیعی در بین تمام موجودات است، یک حسی است که خب قاعدتا آن ها را کمک کرده برای بقا، برای زیستن و همواره هم همراه این انسان ها بوده، آنها را به یک مرتبتی می رساند که حالا یک پاسخی برای این پرسش های فراوان خودشان داشته باشند.
هنوز ما با معقوله ای به اسم علم که روبه رو نبودیم که حالا بخواهیم شناخت درستی را نسبت به جهان پیدا بکنیم، شناخت درستی را نسبت به اشیاء و اتفاقات و مسائلی که پیرامون زندگی مان اتفاق می افتد به دست بیاوریم و خب این ترس ها هم همراه زندگی بشری بوده و خب در نهایت انسان ها را به آن مرتبتی می رساند که حالا یک پاسخ کلی ای برای تمام اینها داشته باشند.
یک قدرتی ماورای این اتفاق ها ترسیم بکنند تا به نوعی با دستاویزی به او آرامشی برای زندگی خودشان دست و پا بکنند.
امنیتی را تصویر بکنند.
یعنی در نظر بگیرید در آن ابتدایی که حالا انسان ها با این مشکلات و با این ترس ها روبه رو می شدند و نمی توانستند پاسخ درستی بهش بدهند، دلیلش را بفهمند.
اگر یک قدرت ماورایی وجود داشت که حافظ آن ها بود، امنیت آن ها را به نوعی تضمین می کرد.
تا چه اندازه باعث می شد که آن ها زندگی راحت تری را به پیش ببرند و یا اینکه یک قدرت توانایی در آن بالا در بالای سر خودشان داشتند که حالا در اشکال چند خدایی چه در اشکال بت پرستی و چه در اشکال یکتا پرستی که پاسخ تمام این پرسش ها را داشت، در برابر تمام این نادانی ها می توانست پاسخی به آن ها بدهد.
اگر در باب باران صحبت می کردم می توانست یک جواب مشخصی بدهد و به نوعی نادانی آن ها را جوابگو باشد و ما مواجه می شویم با آن عصری که حالا عصر همه چیز دانان هست.
این عصری است که از دل آن این ایمان به یک قدرت ماورایی شکل می گیرد.
حالا اگر انسان پر از ترس است، اگر با موضوعاتی رو به رو می شود که در قبالشون نمی دونه باید چی کار بکنه، دلیل وجودیت رو نمیدونه.
چگونگی پیدایشش رو نمیدونه و در نهایت نمیدونه که قرار هست باهاش چه کاری بکنه و چه سرانجامی برای انسان ها بوجود بیاره.
پناه بردن به یک قدرت ماورایی.
این قدرت ماورایی در برابر تمام نادانی های اون ها بود.
به سادگی میتونست پاسخ بده پیامبری ظهور کنه و در باب باران بگه که باران رو خداوند امر کرده که به زمین بیاد.
اینکه خداوند حافظ و.
تضمین کننده زندگی ما در جهان خواهد بود.
اینکه ما به واسطه پرستش این خدا میتونیم در امان باشیم.
حال اینکه این تصویر از اون خدا میتونست در یک نگاه یکتا پرستانه در یک دین ابراهیمی شکل بگیره و یا در یک دین چندخدایی در کشور های باستانی که حالا برای هر کدوم از این قدرت ها هم یک خدایی بتراشند.
هر کدوم از ترس های خودشون رو به نوعی با یک خدا پاسخ دادند.
اگر باران در جهان وجود داره، خدای باران ظهور کند، خدای رعد ظهور کند.
خدایگان بیشماری ظهور کنند که هر کدام از این ها دلیل و عاملیت این اتفاقات هستند.
اتفاقاتی که انسان نسبت به آن هیچ دانایی ندارد و هیچ توانایی برای مقابله با این ها ندارد.
حالا یک خدای توانایی وجود دارد که قدرت مهار این اتفاقات را دارد.
فرای اینکه این خدایی که قرار است یک دنیای همه چیز دانی را به وجود بیاورد که در باب تمام موضوعات میداند، فرای این توانایی بی حد و حصری هم دارد.
برای مهار این اتفاقات، برای سر و سامان دادن به زندگی انسان ها و اصولا انسان ها روی می آورند به این نگاهی که حالا پاسخ همه چیز را داشته باشند و این جهان خرافی انسانی شکل می گیرد.
جهانی که باورمند به یک قدرت ماورایی است.
جهانی که دنیای همه چیز دانی را به نوعی به پیش می برد.
حالا اگر در ابتدا انسان ها به این باور داشتند که نمی دانند و در نهایت این ندانستن است که ما را به سمت دانستن سوق می دهد.
اینکه در باب ندانسته هامون حرکت کنیم و به یک دانایی برسیم.
اما حالا با یک مفهوم تازه ای روبه رو شدن که به نوعی پاسخ تمام پرسش ها را می داد.
هر سوالی رو جواب می داد و ما مواجه می شدیم با این مفهومی که حالا دنیای همه چیز دانان شکل می گیرد و تا همین امروز هم ادامه پیدا کرده.
اما بعد از گذشت سالیان از زیستن انسان ها بعد از غرق شدن در این نگاه خرافی و آلوده به دانستن دانستنی در توهم و توهم، به نوعی خودبزرگ بینی مواجه می شویم.
با اینکه حالا کم کم انسان ها به سمت و سویی می روند که بخواهند در باب موضوعات بدانند.
اینکه وقتی ما با علم روبه رو می شویم اصولا علم همین است.
علم مقوله ای ست که پیرامون شناخت موضوعات پیش میره.
اینکه شما بتونید اتفاقات رو درک کنید، برای اونها یک درک درستی داشته باشید.
یک توضیح درستی داشته باشید.
در باب چرایی ها به یک پاسخ مشخص و مبرهنی برسید.
از این خرافات فاصله بگیرید.
حالا اگر بارانی وجود داره شما بفهمید که چرا این باران شکل میگیره.
خب در دنیای همه چیز دانان پاسخ ساده بود.
خدایی هست که فرمان به این باریدن باران میکنه.
خداییست با نام همین خدای باران خدای رعد که تصمیم میگیره باران به زمین بیاد.
اما وقتی ما مواجه میشیم با موضوعات علمی حالا قرار هست که کشف بکنند درباره اش تحقیق بکنند که چگونه ممکنه این باران شکل بگیره.
باید یک جواب منطقی و درست و معقولی رو بهش برسند و کم کم مواجه میشیم با اینکه حالا انسان ها میتونن قوانین طبیعت رو بشناسن میتونن اتفاقات طبیعت رو بشناسن.
میتونن بفهمن که چرایی این اتفاق از کجا نشات میگیره.
اینکه چگونه آب ها بخار میشن تبدیل به ابرهای باران زا میشن و دوباره این آب بخار شده از زمین به سطح زمین باز می گرده و مثلا ما مواجه میشیم با یک چیزی مثل باران.
و این گذر هست از اون نگاه خرافی.
فرا گذر کردن از این نگاه خرافی.
حالا انسان ها به یک مرحله تازه ای می رسونه.
این مرحله ی تازه نوید این رو میده که انسان ها باید در ابتدا هم بدونند که نادانند.
در باب موضوعات نمی دونن نباید تکیه ی خودشون رو بر پایه ی اون جهان همه چیز دانان بذارن.
جهانی که خدایگان بیشمار تصویر کرده که برای تمام پرسش های انسانی پاسخ داشته باشه، خدای واحدی داره که دانای بی حد و حصری ست در باب تمام موضوعات میداند و بعد بندگان خودش را هم به غنیمت این دانستن های خود عاری از هر دانستنی می کند.
دیگر نیازی نمی بینند که بخواهند در باب چیزی بدانند، تحقیق کنند.
اما جهانی که بر پایه علم قرار است ساخته بشود، حرکتی است به سوی دانش.
حرکتی است که در آن ابتدای امر در باب این صحبت می کند که ما نادان هستیم.
یعنی وقتی می رسید به آن دوران یونانیان باستان و به عنوان مثال به زیست سقراط نگاه می کنید و مواجه می شوید با سقراط که حالا بزرگ ترین و به نوعی بزرگ ترین دستاوردش برای انسان ها.
شاید مطرح کردن همین نادانی انسان هاست.
این که این نادانی را تبدیل به یک اصلی بکنند برای رسیدن به دانایی.
اینکه در زمانی که انسان متوجه این نادانی های خودش بشود که حرکت به سوی دانش برمیداره.
حالا قرار هست که در باب موضوعات مختلف حرکت بکنه و به یک معنایی در باب این ها برسه، موضوعات مختلف رو کنکاش بکنه، مورد تحقیق قرار بده و با این به نوعی شناخت اشیا، شناخت جهان، شناخت طبیعت روبه رو بشه.
قوانین طبیعت رو بشناسه، برای هر اتفاقی که می افته یک پاسخ منطقی و معقولی رو پیدا بکنه و ما مواجه میشیم با این نگاه متفاوت علم نسبت به جهان در برابر اون نگاه یکتا پرستانه و خداپرستانه که باور به همه چیز دانی خدا داره.
باور به دانایی خدا داره و اصولا راه پیشرفت انسانی هم از همین دریچه آغاز میشه.
یعنی شما وقتی به جهان پیرامون خودتون نگاه میکنید، به تاریخ بشریت نگاه میکنید، مواجه میشید با یک تاریخ ایستا و درخودمانده ای که در همون دوران همه چیز دانی انسان ها اتفاق افتاده.
حتی امروز هم اتفاق می افتد.
حتی به تاریخ های نوتر و جدیدتر هم که برسید شاهد این اتفاقات هستید.
هر چقدر این کشور های مختلف و اقوام مختلف بیشتر درگیری پیدا می کنند با این دنیای همه چیز دانی بیشتر هم در خود می مانند، در جا می زنند و ایستا می شوند.
مثلا نمونه اش همین کشور های اسلامی است.
زمانی که جهان غرب در حال پیشرفت بود، بعد از رنسانس در دوران رنسانس حالا انسان ها به دنبال کشفیات تازه بودند، به دنبال پیشرفت و پویایی بودند.
شما مواجه می شوید با کشور های اسلامی که درجا زدند.
حالا در خود ماندند.
هیچ حرکتی رو به سوی پیشرفت ندارند.
بیشتر علم های نوین برگرفته از همان پویایی های کشور های غربی هست.
آنها هستند که سردمدار این اتفاق می شوند.
با همان نگاه به علومی که در یونان باستان شکل گرفت.
نگاهی که در یونان باستان شکل گرفت.
حالا در یک قسمت مجزایی شاید در یک ویژهبرنامه پیرامون رنسانس هم صحبت بکنیم.
اما اینکه وقتی شما میخواهید در باب تاریخ پیشرفت بشری صحبت بکنید، یک نقطه اعتلای داره دیگه یک نقطه روشنی داره.
اون نقطه روشن هم یونان باستان هست به واسطه اون زیست متفاوتی که اونها داشتند، به واسطه اون شرایط پایداری که برای خودشون به وجود آوردند و در نهایت به این مرحله از زندگی رسیدند که بتونند در یک شرایط.
به نوعی آرام زندگیشون رو به پیش ببرند.
رو به سوی دانش آوردن، رو به سوی فکر کردن، آوردن و ما مواجه میشیم با حالا انسان هایی که در مبحث فلسفه چه جوری پیش میرن، چه جوری نگاه های تازه رو به وجود میارن؟
چگونه محافلی رو به وجود میارن برای فکر کردن، برای حرف زدن، برای بحث و جدل کردن و در دل آن به یک معانی تازه ای می رسند.
با یک معنای مشخصی مثل همین ندانستن روبه رو می شوند که حالا بر پایه این ندانستن ها سعی در دانستن می کنند.
این، آن نقطه اعتلای به نوعی بشری هست پیرامون مباحث علمی.
یعنی بعد از آن وقتی شما مواجه می شوید با دورانی که حالا در دل اسلام پیشرفت های علمی هم اتفاق می افتد.
به واسطه پیوند خوردن این دو نگاه با هم هست.
یعنی حالا مواجه می شویم با کشورهای اسلامی که آثار یونانی ها را به دست می آورند و به زبان عربی ترجمه می کنند و ما مواجه می شویم حالا با انسان هایی که باز به آن اسب باز گشتند و کشورهایی را که آن زمان با آنها مواجه می شویم، در کشورهای اسلامی همان المان مشخصی که یک زیست معمولی داشته باشند، در یک شرایط پایداری زندگی بکنند، هم باهاش روبه رو می شوند و یا فراتر از آن، وقتی به دوران روشنگری در اروپا هم می رسیم باز مواجه می شویم با اروپایی هایی که حالا باز به واسطه برخی از اعراب و یا فراتر از آن به واسطه نزدیک شدن به اون آثار یونانی روبه رو میشن.
با این آثاری که در یونان باستان و یا در روم باستان در همون دوران که رومی ها هم داشتن تا حدی این آثار رو مطالعه کنن، دوباره برسن به اون معانی که مطرح شده به این ندانستن و در نهایت خودشون رو به سمت دانایی سوق بدن و این نگاهی که در راه پیشرفت هست بر پایه همین تفاوت نگاه هست.
یعنی وقتی مواجه میشیم با اون نگاه مستحکمی که در دل ادیان ابراهیمی و اصولا نگاه به خدا و نگاه به یک قدرت برتر شکل گرفته، همه و همه بر پا ایستایی هست.
همه بر پایه این هست که شما راکد بر جای خودتون بمونید.
قرار نیست هیچ پیشرفتی رو بکنید.
قرار نیست در باب هیچ مسئله ای بدونید چرا که ما از قبل میدونیم. یعنی این.
اون معنای مهم و بزرگیست که در دل این موضوع نهفته است.
تفاوت و تمایز نگاهی که شما با آن مواجه میشوید یک طرف و یک سو دارد در باب این صحبت میکند که همه چیز را میدانیم.
نیازی به دانستن بیشتر نیست و یک طرف دارد از باب نادانی انسان صحبت میکند که حالا قرار است به سمت دانش پیش برود و اصولا راه پیشرفت هم در همین معنا خلاصه شده است.
در باب تمام موضوعات حتی شما نگاه کنید به مثلا مسائل سیاسی.
اگر قرار باشد ما خودمان را یک دولت و یا یک نظام کامل در نظر بگیریم، هیچ وقت به سمت پیشرفت حرکت نخواهیم کرد.
این که در نظر بگیریم که همه چیز ما به نهایت رسیده و دیگر نیازی به هیچ تغییری نیست، تمام دانسته ها را ما میدانیم، تمام داشتهها را ما داریم.
خب قاعدتا درجا میزنیم، راکد میشود.
تمام زیستن ما حتی اگر بهترین کارها هم باشد، بهترین اتفاقات هم باشد، بهترین نوع حکومت هم باشد، قاعدتا بعد از چند سالی درجا خواهد زد و محکوم به نابودی خواهد شد.
اما در برابرش اگر اعتقاد داشته باشیم به این نقد، به اینکه قرار باشه ما خودمون رو و مشکلات خودمون رو بیشتر ارزیابی کنیم، قاعدتا یک مسیر پیشرفتی رو هم به پیش میگیریم.
در باب اصولا موضوع علم هم قاعده به همین شکل هست.
ما مواجه میشیم با نگاهی که تمام علوم رو به نزد خدا قرار داده و خدا همه چیز رو میدونه و به بنده های نظرکرده خودش خواهد گفت.
به قوم برگزیده خودش درمیون می زاره و اونها که دیگه حالا می دونند همه چیز رو از پیشتر نیازی در خودشون نمی بینند در باب موضوعات مختلف نزدیک بشن و درباره اش چیزی رو بفهمند.
یعنی همون اتفاقاتی که در بین کشور های مختلف به باورمند به این نگاه یکتا پرستانه و نگاه هایی از این دست در خود موندند و هیچ حرکتی رو به پیش نداشتند.
اما اون مرتبه ای که حالا انسان ها یک نگاه متفاوتی رو دارند در راستای اینکه نمی دونند این حرکت رو رو به پیشرفت انجام می دن و تمام اتفاقات علمی هم در همین راستا به پیش رفته و ما مواجه می شویم با یک تقابلی که بین مفهوم و معنای خدا و دین و علم در برابرش وجود دارد.
یک تقابل ذاتی که بین این دو معنا شکل گرفته و با هم جمع شدنی نیستند.
از یک سو درباره اش بارها هم در همین برنامه داریم صحبت میکنیم.
از یک سو یک نگاهی است در باب دانای کلی که همه چیز را میداند.
یک جماعت همه چیز دان را تصویر میکند و در برابرش یک نگاهی است که از نادانی میگوید و حالا راه رو به سمت دانستن به پیش میبرد.
خب قاعدتا خط و مرز و چارچوبی هم برای خودش قائل نمیشود.
اعتقاد دارد که من همه چیز را نمی دانم و حالا قرار است که در باب ندانسته های خودم تلاش کنم و به یک دانایی برسم.
اما از آن طرف هم یک سد بزرگی در برابرش هست که میگوید نیازی نیست شما. بیشتر بدانید.
اگر در باب زمین میخواهید بدانید خداوند گفته در کتب آسمانی اش به عنوان مثال گفته در باب انسان می خواهید بدانید در باب خلقت می خواهید بدانید در باب زندگی جانداران می خواهید بدانید همه چیز را خدا گفته و ما با یک تقابل بزرگی بین این دو نگاه بین این دو معنا روبه رو می شویم.
تقابلی که در طول تاریخ هم مصداق های بیشماری داشته.
رفتاری که با شخصیت های مختلف علمی در طول تاریخ انجام داده اند.
از خود سقراط در نظر بگیرید که باز هم در برابر یک نگاهی که به نوعی باورمند به این معنای مشخص است، یعنی تفاوتی نمی کند چندخدایی یا اعتقاد به یک خدای مشخص.
موضوع سر آن معنای کلی است که هر دوی این ها را به یک سمت می کشاند.
این که شما اعتقاد به یک قدرت های ماورایی داشته باشید، به یک قدرت ماورایی داشته باشید.
جمع این ها باز هم ما را به یک خدای یکتا و واحد خواهد رساند.
اما در مجموع شما مواجه میشید که حالا وقتی یه کسی پرچمی رو بلند میکنه در باب این ندانستن و به نوعی تلاش کردن برای دانستن مواجه میشه با تیغ تیز در برابر از اون نقطه ابتدایی داستان به همین شکل پیش میره.
جام شوکران نیست که در برابر کسانی که علاقه مند به علم باشند در راه پیشرفت علم قدم بردارند.
این تیغ تیز این جام شوکران در برابرشون نقش بسته شده تا جان خودشون رو هم از دست بدن.
مصداق های بیشمار هم در طول تاریخ اتفاق افتاده و خواهد افتاد و حالا داریم می بینیم که اتفاق هم می افته.
این که چگونه و چگونه در برابر این پیشرفت و پویایی ایستادگی می کنن، اینکه پایه های فکری خودشون و نظام برآمده خودشون رو لرزان می بینن.
در برابر این پیشرفت و پویایی، نگاهی که داره تصویر میشه بر این پایه است که ما باید درجا بمونیم.
همه چیز رو می میدونیم.
نیازی نیست چیزی فراتر از اون بدونیم و هر دانستنی به نوعی در برابر اینها قرار میگیره.
مردم رو بیشتر و بیشتر شاید از اونها دور کنه.
رفتارهای متفاوتی که با شخصیت ها شده.
در ایران خودمون با زکریای رازی در کشورهای دیگه از گالیله در نظر بگیرید تا اشخاص دیگه ای که وجود داشتند و ما مواجه میشیم با این تقابلی که به ذات در وجود این دو معنا در برابر دیدگان مون نقش میبنده.
حالا فرای این تفاوت و تقابل ذاتی، اشکالی هم از اون به عرصه ظهور هم میرسه.
بدترین رفتارها رو هم با این ها خواهند کرد.
چرا که این تفاوت و تقابل به نوعی ذاتی و درونی است و همواره هم ادامه پیدا خواهد کرد.
از یک سو ما داریم در باب دانستن همه چیز صحبت میکنیم، در باب یک دنیای همه چیز دان صحبت میکنیم و از اون سو داریم در باب انسان هایی صحبت میکنیم که در پی نادانی های خودشان هستند، در پی پاسخ دادن به این نادانی ها هستند.
از یک سو در باب ایستا بودن صحبت می کنیم، در جا ماندن صحبت می کنیم، در باب خاتم الرسول بودن صحبت می کنیم، در باب یک نگاهی که قرار است همه چیز را به شما بگوید و همه چیز را برای نهایت تا آخرین روز دنیا با شما در میان بگذارد.
اما از یک سوی دیگر داریم در باب این صحبت می کنیم که نه ما چیز خاصی از این دنیا نمی دانیم.
باید بدانیم باید پیشرفت بکنیم.
باید به دانسته هامون اضافه بکنیم.
در باب تمام موضوعات هم همین شکلی هست.
یعنی مثلا شما وقتی مواجه می شوید با قانونگذاری مواجه می شوید، با احکام مجازات اصولا مواجه می شوید، با علم، قانون و قضا.
از یک سمت مواجه شدیم با ادیان مختلف.
نگاه به خدا که یک قانون و یک حکم الهی از همان ابتدا وجود داشته و تا نهایت هم باید به پیش برود.
حالا اینکه حتی مردم پیشرفت می کنند، جوامع متفاوت می شوند، مترقی می شوند، اتفاقات جدید می افتد، اصلا موضوعاتی شکل گرفته در دنیای مدرن که در دنیای گذشتگان هیچ معنا و مفهومی نداشته اما باز هم باورمند به همان احکام ابتدایی هست.
حالا سعی میکنه مابه ازاء بیاره اگر حتی اتفاق تازه ای در این جهان افتاده.
مثلا شما در نظر بگیرید ما با یک پدیده ای مثل اتومبیل رو به رو هستیم.
در دورانی که مثلا محمد وجود داشته که ما اتومبیل نداشتیم.
اما وقتی عربستان سعودی بخواد در باب این ممنوعیت مثلا رانندگی زنان صحبت بکنه یه مابه ازایی از اون به عنوان مثال سوار شتر شدن میاره و با توجه به اون به این اتفاق تازه هم جواب میده چرا که قرار هست یک قانون کلی برای تمام طول تاریخ بشریت ادامه پیدا بکنه.
همون طور که خدا در قرآن گفته و اصولا باورمندان به این نگاه یکتا پرستانه و نگاه به این قدرت این راه رو به پیش بردن اما علم قرار هست که نگاه متفاوتی داشته باشه در باب قانون و قضا وابسته به شرایط پیشرفت بکنه، پرسش های تازه ای رو مطرح کنه، هر روز به دنبال نادانسته های خودش باشه.
در ابتدا اگر روزگارانی بود که با گیوتین سر ها رو میبریدند امروز به این نتیجه برسه که این کار وحشیانه و این رفتار در بین جمعیت و در برابر دیدگان مردم چه لطماتی رو به انسان ها خواهد زد چه برآیند زشت و کثیفی رو به انسان ها خواهد داد.
حالا سعی می کنه این نگاه وحشیانه رو عوض کنه دیگه در ملاء عام مردم رو مجازات نکنه.
اگر یک روزی باور به این قتل و کشتار در برابر قتل و کشتار داشت، حالا با این دانسته های بیشتر خودش به این نتایج می رسه که حتی از نظر علمی هم ثابت می کنه که این کشتن و این ادامه دادن تا چه حد می تونه مضر باشه و تا چه حد می تونه در دامن زدن این مشکلات و زشتی ها کار رو به پیش ببره.
داریم مثال می زنیم و مصداق میاریم تا حالا بیشتر باهاش آشنا بشید.
اینکه تفاوت و تمایز این دو نگاه در باب این همه چیز دانی و اینکه نمی دونید و قرار هست بدونید این جهان رو شکل داده و این تقابل هم یک تقابل ذاتی ست که به اشکال مختلف در طول تاریخ باهاش مواجه میشیم.
با ممنوعیت ها مواجه میشیم، با شکنجه ها روبرو میشیم، با مسکوت داشتن این عالمان رو به رو میشیم و اصولا این جبهه مستحکمی که همواره.
دین و خدا در برابر این نگاه علمی داشته و خواهد داشت و اصولا نمی تونن با هم جمع بشن و همسو بشن.
هرچقدر هم جهان مدرن بخواد بهشون فشار بیاره، این معنا رو به ذات در خود ندارند که بتونن همراه و همسو بشن با این نگاه ها.
اما حالا تا اینجا در باب علم صحبت کردیم.
در باب اینکه علم تا چه اندازه در زیست انسان ها کمک کرده، چقدر راهگشا بوده و اصولا چه راه بزرگ و زیباییست در راه پیشرفت انسان.
بی شک زندگی امروزه بشریت به شدت وابسته به این علم هست.
به شدت سپاس گزار از این علم هست.
امروز ما داریم زندگی می کنیم که شاید در سال های پیش اصلا باهاش روبه رو نبودند.
شما به میانگین عمر انسانی نگاه بکنید که از چه سنی به چه سنی رسیده و همه ی اینها هم به نوعی سپاس گزار علم هست.
یعنی در زیست عادی انسانی این ها تا چه اندازه کمک کرده اند؟
در باب ابزارها و وسایلی که انسان ها ساخته اند و موجبات رفاه را برای انسان ها رقم زدند، همیشه درباره اش نگاه کرد و تا چه اندازه زندگی انسانی را راحت تر و راحت تر کرده؟
مثال های بی شماری داره.
این که علم تا چه اندازه در پیشرفت زندگی بشری نقش داشته و انسان اصولا با این راه چه گونه راه و راه را برای خود هموار کرده و زندگی را برای خود آسان کرده، جهان را جای بهتری کرده.
مثال ها و نمونه های بیشماری داره و این پیشرفت و پویایی ستودنی است در علم و این بخش از علم هست که تا این اندازه قابل احترام هست.
اینکه ما را تا چه اندازه ای در این پویایی کمک می کند در این پیشرفت کمک می کند.
اما فرای این باید یک مقداری هم نزدیک به این معقوله علمی بشویم.
در باب این مبحث و این معنا صحبت بکنیم و نکات تاریک و سیاه و به نوعی نکات منفی او را هم در نظر داشته باشیم.
اینکه ما با یک علمی روبه رو هستیم که یک چارچوب و پای بندی مشخصی ندارد یعنی در دل این علم چهارچوب های مشخصی بنا نشده که حالا قرار باشه به واسطه اون رفتارها رو به پیش ببرند و کارها رو به پیش ببرند و پیشرفت ها رو در اون راستا درش قدم بزنند.
نکته ابتدا این هستش که خب این چهارچوب ها حتی اگر در دل علم هم شکل گرفته برگرفته از همون ارزش های غالب انسانی در جوامع مختلف بوده.
همون همان ارزش هایی که انسان ها بهش نگاه کردن در طول این سالیان.
همون ارزش ها هم میانه دار در علم شده.
یعنی همون نگاه های اخلاقی که عینا ضد اخلاقی هست.
در دل ادیان تبدیل شده به ارزش های اخلاقی و چارچوب هایی که در علم هم علم رو به پیش برده.
اگر در دل ادیان و اصولا در نگاه فرهنگی انسان ها ارزش انسان بالاتر و فراتر از دیگر جانداران بوده، در علم هم همین قاعده به پیش رفته.
ما با همین قاعده و معنا روبه رو میشیم.
در علم و اصولا علم در پیشرفت اخلاقیات که کمک نکرده، همداستان با اخلاقیات جمعی بوده.
هر ارزشی که در علم به نوعی مد نظر قرار گرفته، همه و همه برگرفته از همون ارزش های عامیانه بین مردم بوده.
ارزش های دینی و مذهبی بوده که قدرت داشتن در جوامع مختلف.
و این ارزش های اخلاقی و این چارچوب هایی که علم رو به پیش بردن.
همین نکات بودن فرای اون.
خب قاعدتا در بین این نگاه مترقی علمی، هیچ ضدیتی با این کلیت و این تقابلی که با دین و ادیان داشته هم وجود داشته.
گاها حتی شاید یک ارزش دینی که مورد قبول بوده هم زیر پا گذاشته شده در علم.
همونجوری که ما مواجه میشیم با نمونه های مختلفی برخیش خرافی و احمقانه و حماقت آلود هست و برخی هم ارزش های ساکن و ثابتی هست که بین برخی از مردم دارای اعتبار بوده.
یعنی به عنوان مثال وقتی روبرو میشیم با یک پدیده علمی مثل کالبدشکافی می بینیم که خب این یک ارزش ضد ارزش های دینی ولی در علم انجام میشه و کم کم این تکرار کردن این تبدیل به یک رسم و رسومی میشه که در جهان هم جاری و ساری هست و تقریبا در همه جای دنیا هم قبولش کردن.
اینکه شما قرار باشه بر روی جنازه هایی آزمایشات و تحقیقاتی بکنید برای اینکه بتونید یک شناخت درستی نسبت به آناتومی بدن انسان و آناتومی بدن حیوانات داشته باشید.
خب این یک موضوعی که قابل فهم هست اینکه شما میتونید بر روی جنازه ها برای اینکه زندگی و زیست انسان پیشرفت بکنه این رفتار رو داشته باشید منافاتی با هیچ موضوع اخلاقی نداره.
در برابر معنای آزادی نیست آزاری به کسی نمیرسونه.
اینکه این جنازه ها میتونن راهگشا باشن برای اینکه زنده ها بهتر زندگی بکنن.
اما شما مواجه میشید با مخالفت هایی که با نگاه های دینی نسبت به این موضوع دارن که برای جسد و جنازه انسان ها یک ارزش و اعتباری قائل هستند و به نوعی او را مقدس می بینند و با توجه به این معنی مواجه میشید با این مخالفت سرشاری که ادیان مختلف در برابر این پدیده ی علمی دارد.
اما این به این معناست که حالا ما در باب این صحبت کردیم که حالا یک کار شکنی هم وجود داشته در دل نگاه های علمی در برابر اخلاقیاتی که حالا مطرح شده از سوی مثلا ادیان.
اما در مجموع موضوع مهم این است که اخلاقیاتی که در علم چهارچوب هایی که در علم ساخته شده است از همان چارچوب های مشخصی که در بین مردم جاری و ساری بوده نشات گرفته یعنی از همان ادیان می آمده.
پس ما مواجه شدیم با این نگاه ها که مثلا به عنوان مثال جنگ و جهادی که در بین ادیان مختلف مقدس شمرده شده به آن ارزش و اعتبار داده شده چه در دل یهودیان، چه در دل مسیحیان و چه در دل مسلمانان و یا دیگر ادیان.
شما مواجه می شوید با اینکه این ارزش و اعتبار را دارد جنگ.
پس اگر موضوعاتی در راستای پیشرفت علمی در زمینه های جنگی هم اتفاق می افتد، به واسطه همین ارزش های اخلاقی است که ساخته شده یعنی منافاتی با این ارزش های اخلاقی ساخته شده بشری ندارد و یا اینکه اگر بهره کشی ای صورت می گیرد از موجودات دیگر در دل این علم.
خب این هم باز همان ارزش های اخلاقی است که ساخته شده از دل ادیان آمده از دل انسان ها آمده و به آن باورمند بودن و همین چارچوب ها هم در علم رعایت شده.
پس علمی را مواجه هستیم باهاش که با همان چارچوب های فکری انسانی، با همان چارچوب های فکری خداپرستانه نگاه های دینی به پیش رفته و این آن بخشی است که ما در بابش باید صحبت بکنیم.
این آن بخشی است که علم را زشت و بد جلوه داده و باعث اتفاقات زشتی در جهان شده، همان زشتی هایی را که ادیان به وجود آورده اند را شما مواجه می شوید که در دل علم هم صورت گرفته.
اینکه شما مواجه میشید با بهره کشی از حیوانات به عنوان مثال اینکه حالا حیوانات جانشان بی ارزش هست میشه روشون هر آزمایشی رو انجام داد.
میشه هر گونه اونها رو به نیستی و نابودی و مرگ و فغان کشوند.
یعنی همون رفتارهای وحشیانه ای که حالا در دل ادیان صورت میگیره.
در باب قربانی کردن حیوانات در راه خدا همون قربانی کردن حالا این بار در راه انسان اتفاق می افته.
یعنی شما مواجه میشید که حالا حیوانات رو قربانی میکنند با آزمایش کردن روی این حیوانات زنده برای اینکه قربانی راه انسان ها بشن، برای اینکه انسان ها بتونند زندگی بهتر و بیشتری بکنند.
و شما مواجه میشید با این دیوانگی و جنون برگرفته از همون اخلاقیاتی است که در ادیان دربارش صحبت شده.
همون نگاهی که انسان رو اشرف مخلوقات میدونه حالا به این انسان ها اجازه میده تا هر آزمایشی رو در قبال این موجودات داشته باشند.
موجوداتی که از خودشون پست تر هستند، موجوداتی که به عنوان نعمت برای آنها آفریده شدند.
پس انسان قادر هست هر زشتی و ظلمتی را در قبال آنها بکند.
و اینگونه است که گفتم با آن چارچوب های اخلاقی که به نوعی علم از همان ادیان است، همان انسان ها از همان نگاه به خدا گرفته راه را به پیش می برند و شما شاهد این زشتی ها هستید.
به عنوان مثال وقتی ما مواجه می شویم با یک موضوعی مثل این بهره کشی از حیوانات که آزمایش های مختلفی انجام دادند، حیوان های بی شماری رو زجر بدن، شکنجه بدهند، بکشند و درد و رنج اونها رو در زندگی بیشتر و بیشتر بکنند.
وقتی با این مفهوم رو به رو میشید مثلا یک اتفاقی در دوران قدرت مندی نازی ها افتاد تا حدی شاید کسی هم در بابش نشنیده باشه و یا شنیده باشید اما حالا اینجا باید درباره اش صحبت بکنیم.
اینکه در دوران نازی ها ما مواجه شدیم با یک اتفاقی که حالا اومدن این آزمایشات رو بر روی یهودیان انجام دادن یعنی گفتن همان آزمایشاتی که بر حیوانات اتفاق می افتاد.
حالا حیوانات رو میگرفتند و روشون هر آزمایشی انجام میدادن برای پیشرفت علمی، برای زیست بهتر انسان ها، برای اینکه انسان ها عمر بیشتری بکنند و بیماری ها شناخته بشه.
اون آزمایشاتی که در طول این تاریخ با ارزش های دینی و مذهبی و انسانی شکل گرفته بود و به نوعی انسان رو اشرف مخلوقات قلمداد کرده بود، کرامت برای انسان ها بود.
انسان موجود و جاندار درجه یک بود و دیگران درجه دو بودند برای اینکه احتیاجات اون رو برطرف کنند.
با همون نگاه طول در طول تاریخ این ظلم به حیوانات روا شد.
اما در دوران نازی ها حالا اومدند این کار رو در قبال اون موجوداتی که از حیوان هم پست تر می شمردند انجام دادند.
یعنی اونها باور داشتند که یهودیان پست و بی ارزش هستند، باید کشته بشن، باید ازشون بهره کشی اتفاق بیفته.
باید برده ما بشن با همون نگاه کثیف و بیمار و مریض اومدند و حالا یهودیان رو اینگونه کردن در قبالشون و این ازمایشات رو با انسان هایی که یهودی بودند انجام دادند.
خب این همون نگاه مشترک و مشخصی است که من در برنامه های متفاوت درباره اش صحبت کردم.
اینکه شما وقتی به یک معنایی معترف و معتقد هستید هربار شاهد اشکال مختلفی ازش هستید.
وقتی شما اعتقاد دارید که خودتون برتر از دیگران هستید، حالا یک بار میتونه این برتری در بین انسان ها اتفاق بیفته.
با حیوانات و جانداران دیگه مثل گیاهان و اصولا طبیعت یک بار هم میتونه این تفاوت و تمایز بین شما و یک نژاد دیگه و یک قومیت دیگه اتفاق بیوفته و این دریچه وقتی باز هست شما شاهد این نگاه هم خواهید بود که هر بار و هر بار به شکل و شمایل تازه ای در برابر شما نقش ببنده چرا که این ارزش واحد وجود داره. دارد.
منظور اینکه پایبندی به این چهارچوب های اخلاقی که برگرفته از نگاه های انسانی باورمندانه به خداوند یکتا پرستانه و این اوامر هست، این علم را تا این اندازه بدون چارچوب قرار داده و بدون پایبندی به اخلاقیات قرار داده و رفتارهای زشتی را هم ما شاهدش هستیم.
اینکه حالا قرار هست انسان ها به خاطر اینکه زیست بهتری داشته باشند، عمر بیشتری داشته باشند و دیگر جانداران را قربانی راه خودشان بکنند.
همان نگاهی که برگرفته از همان چارچوب های اخلاقی بیمارگونه ای هست که در ادیان بهش اشاره شده.
حالا این انسان ها میتونند بهره کشی رو از این موجودات داشته باشند و ازشون استفاده ببرند، قربانی راه خودشون بکنن و بدترین شکنجه ها رو بدن.
و یا مثلا فرای اون وقتی شما می رسید به یه مقوله ای مثل ساخت بمب های بی شمار، اینها هم برگرفته از همین علم هست دیگه.
اینها هم دریچه ای از این علم هست.
یعنی شما وقتی مواجه میشید با ساخت بمب اتم، بمب های هیدروژنی.
بمب های شیمیایی.
این ها همه برگرفته از همین راه های علمی هست.
وقتی شما می بینید که انسان ها به یک مرتبه ای می رسند که یک بمب مثلا میکروبی دارن بوجود میارن، بمب شیمیایی بوجود میارن که حالا بدترین درد و رنج ها رو داره به تمام جانداران می ده.
یعنی وقتی یک همچین بمبی در یک ناحیه ای منفجر میشه، انسان ها حیوانات و گیاهان رو تحت تاثیر خودش قرار می ده.
حتما با یک صحنه هایی از این دست روبه رو شدید برای کشور خودمون که حالا ما ایرانی ها هم این تجربه ی وحشتناک رو داشتیم از این علم وحشیانه بشری.
حتما باهاش مواجه شدید.
می بینید که.
کسانی که برای دفاع از ایران رفتند در اون جنگ تحمیلی، دو سال ابتدایی تحمیلی و شش سال جنگ هجومی جمهوری اسلامی در بر پایه ی جنون خودش شما مواجه میشید با این دوستانی که تحت تاثیر این بمب های شیمیایی چه زندگی ای رو دارن به پیش میبرن؟
چه اتفاقاتی براشون افتاده؟
امروز چگونه دارن زندگیشون رو در این درد و رنج سرشار به پیش میبرن؟
چه درد و رنجی رو در طول این مدت که سال ها هم ازش گذشته متقبل شدن؟
همین اتفاق برای دیگر جانداران هم افتاده.
تمام اون جاندارانی که در این.
علم دیوانه وار بشری قرار گرفتن در برابر این علم دیوانه وار بشری قرار گرفتن.
اینها هم برگرفته از همون چهار چوب های بیمارگونه ایست که انسان ها به واسطه عقاید و باورهایشان بوجود آوردند.
چهارچوب های اخلاقی بیمارگونه ای که به عنوان مثال وقتی با جنگ و جهاد در اسلام رو به رو میشید، وقتی با نگاهی که تحت عناوین جنگ های صلیبی در مسیحیت اتفاق افتاده، وقتی با جنگ های موسی مواجه میشید در یهودیت و اصولا این ساختار نظام فکری انسانی از پیش تر از اون از زمانی که انسان خود را شناخته و این برتری را بر خود دیده.
این باور به قدرت، این باور به برتری، این باور به صاحب خوانده شدن خود در طول تاریخ همواره مواجه شدیم با این نگاهی که در پی نابودی دیگران بوده و در پی حق پنداشتن خود و ناحق دانستن دیگران بوده.
همه جای جهان را با خاک یکسان کرده.
از همان ابتدا نگاه کنید جنگ هایی که در طول تاریخ اتفاق افتاده چه لطمات و صدماتی را به تمام جانداران زده به ویژه به خود انسان ها، اسارت ها، بردگی ها.
جنگ های خونین و اتفاقات وحشتناک و این ساختار و این چهارچوب اخلاقی همراه بوده و وارد علم هم شده.
حالا علم دست می زند که وسایل نابود کننده بیشتری بسازد.
اگر روزی انسان ها با شمشیر به سوی هم می رفتند، حالا قرار است که با تفنگ و سرب به سوی هم بروند.
قرار است که حالا تفنگی بسازند که در یک دقیقه 100 تا گلوله شلیک کند و قرار باشد در یک دقیقه 100 دویست نفر رو بکشه پونصد نفر رو بکشه.
قرار است بمبی بسازند که اگر در دیرباز با شمشیر انسانها میتوانستند در یک دقیقه یک نفر را بکشند، حالا یک بمبی بزنند که در چند ثانیه هزاران و حتی میلیونها نفر را داغدار کند.
حتی قرار است نه تنها در همان تاریخ که تا سالیان سال مثل اتفاقی که در بمبهای اتمی میافتد در همین بمبهای شیمیایی می افتد، در بمب های میکروبی می افتد، در بمب های هیدروژنی می افتد که حالا قرار است نه تنها در همان برهه در همان زمان مشخص که تا سالیان سال هم این درد و رنج و شکنجه رو ادامه بده.
و شما مواجه میشید با علمی که حالا به واسطه اینکه پایبند به همون چارچوب ها و همون ارزش های دیوانه وار انسانی است که لطمات بزرگی رو هم به جهان میزنه.
یعنی حالا دیگه قرار نیست که ناجی انسان ها باشه، قرار نیست که تبدیل به یک راهی بشه برای زیست بهتر جانداران.
بلکه گاها این راه پیشرفت در همون جنون هم استفاده میشه.
این یک راهی است برای پیشرفت.
حالا تفاوتی نمی کند به واسطه نداشتن این چارچوب اخلاقی شما مواجه می شوید با اینکه حالا هر دست به هر کاری خواهد زد.
این پیشرفت گاهی در سلامتی انسان هاست، گاهی در از بین بردن زیستن دیگر جانداران است.
در جنگ و خونریزی و وحشیگری است.
در باب این همیشه ساعت ها صحبت کرده و نمونه و مثال و مصداق آورده اما اصل مطلب به نظرم بیان شد.
فرض کنیم با یک معقوله دیگه ای هم شما روبه رو می شوید که علم رو تبدیل به هدف می کنه.
خب قاعدتا موضوعاتی از این دست مثل علم، مثل هنر و اصولا موضوعاتی از این دست، همه و همه وسیله ای هستند برای انسان.
یعنی شما نمی تونید نگاهی داشته باشید به اینکه خود هنر هدف هست.
هر چند که من در قسمتی که پیرامون هنر صحبت کردم گفتم که ما یک بخشی از این جمع بندی مون و تقسیم بندی مون نسبت به هنر را هم داشتیم که کسانی که هنر رو برای هنر انجام میدن.
حالا قرار هست در خود هنر پیشرفت کنن.
در علم هم قضیه به همین شکل هست.
گاها این نگاهی که قرار هست این علم وسیله ای باشه، ابزاری باشه برای اینکه ما زیست بهتری بکنیم و مشکلاتمون رو مرتفع بکنیم، تبدیل شده به اینکه حالا یک هدف غایی هست.
این انسان ها قرار هست که خود رو غرق در این علم بکنن فقط و فقط در راستای خود اون علم قدم بردارن.
یعنی مواجه میشیم با کارهای عبث و بیهوده ای که در علم هم صورت میگیره.
اینکه همه چیز رو در خدمت همون علم داشته باشه.
اتفاقاتی که راه به جایی نخواهد برد برای زیست بهتر جانداران نیست و فقط و فقط در راستای همون علم هست.
این هم یک بخش دیگه ای هست که علم رو تبدیل به هدف کرده، تبدیل به ارزش کرده و فرای اون در همین راستا که علم تبدیل به یک هدفی شده و اون ماهیتی که در حقیقت داشته و ابزاری بوده برای اینکه انسان ها بتونن پیشرفت کنم.
پویایی داشته باشن تبدیل شده به اینکه حالا علم تبدیل به یک تقدس شده.
همان تقدس گرایی که انسان ها در باب تمام موضوعات دارند در باب علم هم به وجود می آورند.
علم خودش باعث و بانی میشه که زیست انسان ها رو خدشه دار بکنه ولی اون کارهایی که مستقیم انجام میده حالا کارهای غیر مستقیم هم قرار خواهد داد انجام خواهد داد به نوعی ارزش و اعتباری خواهد ساخت.
برای کسانی که در این راستا هستند قرار هست که باز اون برتری رو رقم بزنه و یک طبقه تازه ای رو بوجود بیاره.
اینکه قرار هست این آلمان پادشاه جهانیان باشند، اینکه قرار هست اینها به واسطه اون جایگاهی که به دست آورده اند از دیگران بالاتر و برتر باشند و همون نگاه های بیمار انسانی که در همه جا هم شکل گرفته در علم هم شکل گرفته و اصولا این دور شدن از اون معنا و ماهیت علم.
اینکه علم یک ابزاری است برای پیشرفت انسان ها تبدیل به اون هدف شده که علم رو به نوعی هدف دونستن و در نهایت یک هاله ای از تقدس هم به دور این هدف ساخته شده کشیدند و باز هم باعث شدند که یک طبقاتی شکل بگیره و ما با یک همچین موضوعاتی هم روبهرو بشیم.
در نهایت اینکه ما وقتی داریم در باب علم صحبت میکنیم باید خوبی ها و بزرگی های این راه رو هم بهش اذعان بکنیم و در کنار اون باید در باب این زشتی ها هم بگیم.
این زشتی هایی که برگرفته از این زندگی انسانی، از این فرهنگ انسانی، از این فرهنگ خداپرستی است و این هاست که باید تغییر بکنه.
یعنی ما باید وقتی نزدیک به علم میشیم در نقطه اولیه و ابتدایی بدونیم که علم یک ابزاری است برای ما، یک ابزاری است برای پیشرفت ما هدفی نیست، تقدسی نیست.
باید این طبقات رو باز در دل علم هم به وجود نیاریم.
اما فرای اون و مهم تر از اون باید باور به یک چارچوب مشخصی داشته باشیم.
ما بارها و بارها در باب آزادی صحبت کردیم.
اینکه آزادی انتخاب قانونی نیست که شما بهش معترف و معتقد هستید.
اما یک قانون مشخص برای همه داره.
یک قانون که تضمین کننده ی ادامه دار بودنش هست به نوعی ضامن وجودیت هست.
ضامن حیات آزادی هست و اصولا آزادی بدون اون معنا نخواهد شد و اون هم آزار نرساندن به دیگران هست.
آزار نرسوندن به دیگرانی که منظور از این دیگران تمام جان های بر زمین هستن.
انسان ها، حیوانات و گیاهان.
این اون مبنایی هست.
اون چهارچوبی که ما باید در تمام زیست خودمون بهش پایبند باشیم چرا که قرار هست ما آزادانه زندگی کنیم و برای آزاد زندگی کردن خود و دیگران باید به این چارچوب پایبند باشیم چرا که اگر این چارچوب رو زیر پا بزاریم شاید آزادی خود ما تامین بشه اما به هزینه ی اسارت دیگران هست.
شما اگر به این چارچوب مشخص باوری نداشته باشید شاید آزادی خودتون رو در اسارت دیگران ببینید و فقط و فقط قدرت است که اینجا میانه دار خواهد شد.
اینکه چه کسانی آزاد باشند به واسطه کثرت شان، به واسطه قدرت شان، به واسطه ثروتشان یا عده ای می توانند آزاد باشند.
اما همه نمی توانند در این آزادی زندگی کنند.
پس ما باید یک باوری به این چارچوب داشته باشیم و وقتی نزدیک به مساله علم هم می شویم با توجه به این چارچوب زندگی مان را به پیش ببریم.
چیزی که در تقابل با این آزادی هست با این قانون آزادی هست در راستای آزار رساندن به دیگران هست را باید از دل این علم حذف کنیم.
اگر قرار هست ما عمر انسان ها را بیشتر بکنیم در برابر بیماری ها انسان ها را ایمن بکنیم.
قرار نیست که با آزار دیگران به این دستاورد برسیم.
قرار نیست که آزادی خودمان را با اسارت دیگران معنا بکنیم.
قرار است با اعتقاد به این چارچوب مشخص.
آزاری به دیگران نرسانیم.
هیچ نیازی نداریم که اینکه ما به واسطه آزادی خودمان آزادی دیگران را لکه دار و لگدمال کنیم.
چرا که این فقط و فقط به واسطه قدرت است که شکل می گیرد.
امروز شاید انسان هایی هستند که با این نگاه وحشیانه می توانند به راحتی آزادی دیگران را سلب کنند.
فردا شاید انسان هایی از دسته دیگری از قومیت دیگری با تفکر دیگری و یا موجودات دیگری باشند که این آزادی ما را سلب کنند.
همان طور که در طول تاریخ اتفاق افتاد، همان طوری که من یک مثال مشخصی درباره اش زدم، امروز توی آزمایشگاه های مختلف با اسارت حیوانات این اتفاق می افتد.
برای پیشرفت علم بشری حیوانات را.
داغدار می کنند، آزار می دهند، اذیت می کنند، آزادی شان را سلب می کنند.
بدترین آزمایشات را می کنند، فلج شان می کنند، درد و رنج بهشون می دهند، می کشند و در روزی در همین بین همین انسان ها جماعتی بود که به عنوان نازی ها ما میشناسیمشون.
حالا اونها پس تر از حیوانات هم موجوداتی رو سراغ داشتند که خود رو بالاتر و بالاتر از اونها می دونستند.
اینها یهودی ها بودند.
چه تضمینی هست که فردا یک باور دیگه ای به وجود نیاد که فلان طیف و فلان باور رو پست تر و زشت تر از خودش بدونه؟
با توجه به این اصلی که در جهان وجود داره، با توجه به این اصل که به عنوان برتری ما در جهان میشناسیم و جا و راه رو باز خواهد گذاشت که هر کس هر نگاهی رو در جهان پیش ببره، پس ما باید به یک چارچوب مشخصی باور داشته باشیم.
وقتی در باب آزار نرساندن به دیگران داریم صحبت می کنیم که آزادی رو تضمین می کنه و موجودیتش رو حیاتش رو.
یعنی ما نمی تونیم از علم استفاده کنیم برای ساخت بمب، برای ساخت جنگ افزار.
علمی که قرار باشه دیگران رو از بین ببره و به دیگران آزار برسونه.
این دیگه معناش معناش مترادف با جنایت.
اگر علمی قرار باشد که در نهایت ما را به ساخت بمب اتم برساند و این معنی گر همان جنایت و زشتی و پلیدی است، تفاوتی نمی کند.
از این وسیله هم استفاده کردن برای رسیدن به این جنایات وحشتناک و هولناک خودشان و این است که ما باید در علم به مشابه تمام موضوعات جهانمان به این مسئله آزادی اعتقاد داشته باشیم و باور داشته باشیم و ملاک و معیار را برای زندگی کردن، برای پیشرفت کردن بر همین مبنا استوار کنیم که به دیگر جانداران آزاری نرسانیم که آزادی خودمان هم در کنار آن ها تضمین بشود و تامین شود.
در باب مبحث علم و موضوعات آن می شود به کرات صحبت کرد اما ما خواستیم که یک کلیاتی را با شما مطرح بکنیم.
شاید در آتی موضوعاتی را هم داشتیم که خواستیم در باب مصادیق و جزییات بیشتر و بیشتر صحبت بکنیم اما با توجه به این تعریف مشخص و کلی که نسبت به علم داشتیم، خب قاعدتا فهم این موضوعات ساده تر هم خواهد بود.
در انتهای برنامه هم دوست دارم باهاتون مطرح کنم که اگر دوست دارید این صدا شنیده بشه، اگر دوست دارید این راه تغییر شکل بگیره می تونید صدای من رو با دیگران در میون بزارید به اشتراک بزارید.
منظور از صدا هم خلاصه این برنامه به نام جان نمیشه.
برنامه به نام جان ساخته شده تا در باب موضوعات مختلف، باورها، عقاید و دغدغه هامون به زبان ساده، رک، صریح و در عین حال بداهه صحبت کنیم.
اما تمام فعالیت های من خلاصه به این برنامه به نام جان نمیشه.
من خیلی قبل تر از اینکه بخوام برنامه ای به نام جان رو ضبط و پخش بکنم، از پونزده سالگی تمامی آرا و افکار و عقاید ام رو تحت عناوین کتبی به رشته تحریر در آوردم.
این آثار در اختیار شما دوستان هست و میتونید با مراجعه به وبسایت جهان آرمانی این آثار رو دریافت و مطالعه کنید و اگر دوست داشتید این صدا شنیده بشه و این راه تغییر شکل بگیره این آثار رو با دیگران هم به اشتراک بزارید.
ممنون که همراه من بودید.
من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان بود.
در پناه آزادی.