برابری هیچ شکی توش نیست که همه ی انسان ها عاشقانه برابری رو دوست دارند.
همه شیفته ی برابری هستند.
هر جایی و هر کسی که شما نگاه بکنید طالب برابری هست اما برای خودش نه در قبال دیگران.
یعنی شاید شما توی زندگی روزمره تون هم با خیلی ها در ارتباط باشید که توی زندگی رفتار و اعمال بی انصافانه ای رو انجام میدن در قبال دیگران اما در قبال خودشون دوست دارن که به برابری باهاشون رفتار بشه.
بدون شک همه ی ما شیفته ی برابری است.
شاید توی زندگی هامون بدون انصاف رفتار بکنیم و برابری رو زیر پا بذاریم.
به نوعی رفتار کنیم که خودمون راحت تر زندگی کنیم.
اما به ذات به این برابری علاقه مندیم و اگر این اتفاق در قبال خودمون باشه قاعدتا برابری رو انتخاب میکنیم.
برای درک بهتر برابری مثال زیادی میشه زد.
یه مثال ساده و روشنی که شاید خیلی راه گشا باشه اینه که شما دو گروه انسان را در نظر بگیرید.
این دو گروه به صورت برابر ماهی یک میلیون تومان حقوق دریافت می کنند.
حالا اگر در یک حالت دیگری این دو گروه گروه اول دو میلیون حقوق بگیرند و گروه دوم چهار میلیون حقوق بگیرد.
قاعدتا اگر بینشون نظرسنجی اتفاق بیفته، گروه اولی که در شرایط دوم قرار گرفته احساس نارضایتی بیشتری می کند حتی اگر حقوق بیشتری نسبت به حالت اول دریافت کند.
یعنی در حالت اول یک میلیون هر دو داشتن می گرفتند.
هر دو گروه اما حالا دو میلیون می گیرند.
اما به واسطه این که دارند می بینند یک گروه دیگر چهار میلیون می گیرد.
این احساس دوری از انصاف، این احساس پایمال شدن برابری توشون احساس بدی به وجود میاره.
این اون علاقه و اون شیفتگی انسان به برابری هست.
پس ما نمی تونیم شک داشته باشیم نسبت به این موضوع که انسان ها حقیقتا به برابری علاقه مندند.
در وجود خودمون هست، در وجود اطرافیانمون هست، جامعه ای که می بینیم.
شاید به ظاهر خیلی ها این نابرابری رو قبول کرده باشند اما اگر بهش ریز بشیم قاعدتا منفعت خودشون رو در این دور کردن انصاف و برابری می بینند.
یعنی شاید اگر بخوایم دقیق تر بشیم به این موضوع و به اون دسته از آدمایی که برابری رو زیر پا میگذارند نگاه بکنیم.
خب قاعدتا یه طیفی وجود دارند که از این نابرابری بهره میبرند.
خب نسبت به اون ها که حرجی نیست ما دارند استفاده میکنند از این شرایط پیش اومده، از این نابرابری و به قول معروف از این نمد برای خودشون کلاهی بافتند.
اما قضیه به اینجا ختم نمیشه.
ما انسان های دیگری رو هم داریم که به نوعی مسخ شده در این راه هستند.
به نوعی آموزش و تعلیم دیده اند تا این نابرابری رو پاس بدارند.
به چه معنا؟
به معنای رسیدن به اون جایگاه.
یعنی شما در نظر بگیرید که این گروه مسخ شده که آموزش و تعلیم دیده اند و همیشه جلوی چشمشون بوده.
اون جایگاه های رفیع اگر قرار بر برهم زدن این نظم باشه دیگه هیچ وقت به اون جایگاه نمی تونن برسن.
پس باید این نظم رو پاس بدارند تا در شرایط پیش رو به اون جایگاه رفیع برسند.
ما اگر قرار به ساختن یک جامعه برابر باشیم توی اون دیگه قرار به خدایی کردن کسی نیست.
همه برابر و یکسانند و این نظم و چرخش قرار نیست که بازتولید خدا بکنه.
بازتولید پادشاه بکنه.
بازتولید رهبر و بزرگ و با کمالات بکنه.
قرار بر این هست که همه در یک طبقه خاصی زندگی بکنند، همه برابر و یکسان باشند.
پس این نظم سعی به بازتولید خودش داره.
سعی میکنه شبیه به خودش رو به وجود بیاره.
یک دسته ای که اون بالا قرار دارند.
اونها منفعت خودشون رو در این بی عدالتی میبینند.
اونها نیاز دارند که این ناعدالتی وجود داشته باشه تا در اون پادشاهی و فرمانروایی بکنند.
اما اون طیف خاموش اون اکثریت خاموش رو همرنگ خودشون میکنند.
خیلی ساده با وعده و وعید دادن با نشون دادن در باغ سبز با نشون دادن این جایگاه رفیع هر روز بزرگ تر کردنش و این آرزو و تمنایی که توی انسان ها به وجود میاد و خیلی راحت برابری رو پشت سر می ذارن، زیر پا له می کنن تا به اون جایگاه برسن و این رقابت دوار خیلی ساده به وجود میاد.
الان می تونید ببینید.
یعنی هر کسی که علاقه داره قرار بر این نیست که این مسئله حل بشه.
یعنی نابرابری رو می بینه.
اما در این نابرابری یک عده ای سوار هستند و یک عده ای اون نوک پیکان قرار دارند با چشم دوختن به اونها و جایگاه بزرگ و رفیعی که اونها دارن از نظر موقعیت اجتماعی، پول، ثروت، قدرت و هر چیز دیگری اونها رو راغب می کنه برای رسیدن و بعد تن می دن به این نابرابری و اینقدر ساده ای نظام حاکم می تونه بازتولید بکنه موجوداتی رو بسازه که حتی اگر در نابرابری هستند به واسطه چشم امید داشتن به رسیدن به اون جایگاه بزرگ و رفیع، این نابرابری رو قبول بکنن، دست و پا بزنن تا خودشون رو بالاتر و بزرگتر از دیگران بدونند.
به نظرم حالا یه مقداری در ارتباط با همپوشانی برابری و آزادی باید با هم صحبت بکنیم که این دو در کنار هم معنی میشن.
یعنی اگر ما بخوایم به آزادی دست پیدا بکنیم باید این برابری رو بهش معترف و معتقد باشیم.
این دو موضوع، موضوع های جدا از هم نیستند.
همپوشان هم هستند.
در کنار هم معنا میگیرند.
درباره آزادی توی قسمت قبل صحبت کردم و اون آزار نرساندن به دیگران و اون برابری نهفته در اون دیگران رو باهاتون مطرح کردم.
وقتی ما به اون چهارچوب فکری باور داریم بی شک نمی تونیم دیگه تغییری توش به وجود بیاریم و می بینیم که برابری و آزادی در کنار هم معنا میگیرند و دور از هم نیستند.
بدون هم نمی تونن معنایی داشته باشن.
این همپوشانی هم در ذات آزادی و برابری نهفته است.
یعنی نمی شه اصلا همچین نظمی رو نمیشه به وجود آورد.
آزادی رو فقط برای خود خواست.
برابری رو فقط برای خود خواست.
همون مثال معروف فلسفی و اخلاقی که حالا مصادره هم شده به دست ادیان مختلف، یک موضوع مشخص انسانی است.
یعنی از زمانی که انسان وجود داشته به این موضوع مهم اخلاقی همیشه باور داشته ایم که آنچه برای خود می پسندی برای دیگران نیز بپسند.
با همین نکته ی کلیدی که به نظرم به اندازه ی عمر بشریت، از زمان شناختن، از زمان تولد اخلاق، از زمان باور داشتن به موضوعات مهم و راهگشا می تونه سرفصل کاملی باشه برای همپوشانی آزادی و برابری.
یعنی اگر ما اعتقاد به آزادی داشته باشیم، این آزادی غیر قابل شکل گرفتن هست مگر برای دیگران هم بخواهیم.
و این میشه همون معنای برابری نهفته در آزادی و همپوشانی این دو واژه در کنار هم.
مثال براش زیاد می شه زد.
شما چه جوری می خوای آزادی رو داشته باشی در صورتی که آزادی دیگران رو سلب کنی؟
این فقط و فقط برای شما آزادی رو به بار میاره و دیگران رو در اسارت می گیره.
اگر قرار بر این باشه که همه در آزادی زندگی بکنند باید به اون اصل برابری باورمند باشند و بعد در کنار هم بتونند به آزادی برسند.
شاید یک جایی در یک موضوع مشخصی آزادی شما تامین بشه به واسطه اسارت دیگران.
یعنی همون مثال ساده اش اینکه من دوست دارم فلانی برده من باشه.
خب اینجا شما آزادی و اون خواسته و اختیاری که داشتید رو بهش رسیدید.
اما یک انسان دیگه، یک موجود دیگه رو در اسارت قرار دادید و این دور می تونه بچرخه و شما رو در اون جایگاه قرار بده و اگر ما بخواهیم این دیوار رو قطع بکنیم و نزاریم این بازتولید بشه و دوباره باز اسارت به وجود بیاره، باید یک جایی ریشه اش رو در بیاریم، ریشه اش رو از بین ببریم و اون همون برابری است.
این اعتقاد به برابری است که آزادی رو تضمین می کنه.
اگر شمایی وجود نداشته باشید که بخواید دیگران رو به اسارت بگیرید، قاعدتا خودتون هم هیچ وقت به اسارت در نمی آیید.
اگر شمایی باشید که دوست داشته باشید از اسارت دیگران به آزادی برسید، قاعدتا قدرت مند دیگری پیدا خواهد شد که شما رو به اسارت بگیره تا آزادی خودش رو تامین کنه.
این همپوشانی برابری و آزادی مثل اون علاقه و عشق انسان به برابری موضوعی ذاتی در برابری هست.
اما ما موانع داریم.
در برابر برابری موانع زیادی داریم.
انسان از همون ابتدای امر در برابر برابری ایستادگی کرده، حتی با اون علاقه ای که به صورت ذاتی نسبت به برابری داشته.
پاسخش هم ساده است به واسطه اینکه انسان منفعت طلب، انسان خودخواه، انسان برای خودش همه چیز رو می خواد و در وهله اول دوست داره خودش رو تامین کنه.
این هم از اون موضوعات ذاتی بشریست که در انسان وجود داره.
یعنی این حس خودخواهی، این حس مالکیت در انسان وجود داره.
حالا ما می خوایم توی این موضوع یه مقدار ریز بشیم و یه مقدار بیشتر درباره اش صحبت می کنیم.
این مانع بزرگی که در برابر برابری وجود داره خود انسان هست.
خود انسانی که از اون نقطه اولیه به واسطه اون حس خودخواهی دوست داشته همه چیز رو برای خودش بکنه، تمام لذات از آن خودش باشه، جایگاه و قدرت مال خودش باشه.
این اولین مانع شد و انسان برای خودش همه چیز رو خواست.
این دایره از بعد از این اتفاق گسترش پیدا می کنه.
یعنی حالا یه انسانیه که اون برابری و آزادی رو برای خودش می خواد.
بعد میاد این طیف رو یه مقداری گسترده می کنه از خودش می رسه به خانواده ی خودش.
حالا کسانی که در کنارش زندگی می کنند به اونها علاقه منده و اونها رو دوست داره.
این برابری و این خودخواهی و خود خواسته رو که برابری و مالکیت میده برای خودش رو فرای اینکه صرفا برای خودش می خواد، برای خانواده اش هم می خواد.
گستره باز پیش میره.
از خودش و خانواده اش می رسه به اهالی اون روستایی که داره زندگی می کنه گسترده تر میشه.
می رسه به شهری که توش زندگی می کنه، گسترده تر میشه.
می رسه به کشور و این هی در حال بازتولید هست و بزرگترین مانع در برابر برابری هست.
یعنی اون خودخواهی بشری که باعث به وجود اومدن یک سری طبقات میشه همیشه باعث به وجود اومدن یکسری تقسیم بندی ها میشه.
این تقسیم بندی ها مشکل بزرگ در برابر برابری است.
انسان دائما در حال بازتولید این تقسیم بندی هاست.
تو قسمت قبل هم دربارش یه اشارتی بهش کردم.
حالا یه مقداری اگر بخوایم بازترش بکنیم میشه درباره اش صحبت کرد که برای همه تون قابل لمسه و نیاز به توضیح خیلی زیادی هم نیست دربارش.
من اجمالی یک چند مثالی در رابطه اش میزنم.
یعنی این تقسیم بندی های بشری که از انسان میرسه به حیوان در خود انسان تقسیم بندی های بسیاری شکل میگیره به واسطه مذهب، به واسطه قدرت، به واسطه جنسیت، به واسطه نژاد و الی آخر.
انسان دائما در حال این بازتولید است تا برابری بیشتری رو برای خودش بیاره و سود بیشتری رو برای خودش بیاره.
خودخواهی که باعث به وجود اومدن این تقسیمات میشه و این تقسیم بندی است که بزرگترین مانع در برابر برابری است.
نابود کننده ی برابری است.
یک مانع بزرگ اگر برابری داشته باشه همین تقسیم بندی است.
شما اگر به این تقسیم بندی ها اعتقاد داشته باشید راه پایانی براش نیست.
نقطه ای نمیشه در انتهاش گذاشت.
این تقسیم بندی ها دائما در حال زایش اند.
دائما زیاد میشن.
وابسته به قدرت.
وابسته به شرایط.
وابسته به اکثریت.
وابسته به آرا و باورها.
هر روز تولید میشن.
هر روز دایره ای رو بزرگ و کوچیک میکنن.
یه عده ای رو توش جا میدن و این منافات داره با برابری.
ما اگر به برابری اعتقاد داریم هیچ حد و حصری براش نباید قائل بشیم.
یعنی باید یک برابری کلی داشته باشم.
مثلا در باب انسان ها بگوییم انسان ها برابرند دیگر.
قرار بر این نیست که مثلا انسان ها برابرند اما مسلمان ها برابرترند.
انسان ها برابرند اما مردها برابرترند.
و الی آخر.
ما باید به یک کلیتی اعتقاد داشته باشیم که حالا در باب باورهای من همیشه این اعتقاد به برابری جان ها همه جان ها برابرند.
همه حق زیستن دارند.
همه حق حیات دارند.
همه دارای حقوق هستند.
این برابری هر جایی که تقسیمی در برابرش قرار بگیره قاعدتا رو به نابودی میره و چیزی ازش نمی مونه.
بزرگترین مانع همین تقسیم بندیه به شکل های مختلف در جاهای مختلف قابل لمس است.
همه باهاش روبه رو شدیم و همه دیدیمش.
این تقسیم بندی ها خیلی زیاده.
تقسیم بندی ها.
مثلا تقسیمات طبقاتی که توی جامعه به وجود میاره.
تقسیماتی که یه عده رو تبدیل به برده می کنه برای دیگرانی که ازشون بهره کشی میکنن و استفاده میکنن.
حالا در قالب مثلا موقعیت اجتماعی به واسطه موقعیت اجتماعی که به انسان ها میدن این برابری پایمال میشه و یه عده ای سواره و یه عده ای پیاده میشن.
خب یه مبحث دیگه ای هم هست که شاید به گوشتون رسیده باشه و دربارش شنیده باشیم.
عده ای هستند که از این تقابل برابری و آزادی حرف میزنند.
این عده هم بیشتر اعتقادات لیبرالیسم و سرمایه داری دارند که در این اعتقادات صحبت از این میشه که ما آزادی های فردی رو بهش اعتقاد داریم.
این برابری و یکسان سازی باعث از بین رفتن این آزادی های فردی میشه.
نکته اول ماجرا این هستش که این اعتقاد هم بسیار اعتقاد بر حقی است مثل تمام اعتقادات دیگر.
مثل اعتقادات اسلامی، مثل اعتقادات بودایی، مثل اعتقادات هنوز تفاوتی است.
اعتقاد اعتقاد محترمی است برای کسانی که بهش باورمند اند.
برای کسانی که اون اعتقاد رو قبول کردن و دوست دارن توی اون شرایط زندگی بکنند نه برای همه.
همون صحبتی که من در باب آزادی صحبت کردم و در قسمت قبل گفتم که قرار بر این هستش که هر کسی آزادی خودش رو به نوعی تعریف بکنه.
خب عده ای هم اینجوری تعریف میکنن.
خیلی هم زیباست، خیلی هم قشنگه برای کسانی که بهش اعتقاد دارن.
ولی وقتی ما به این موضوع نگاه میکنیم این منافات داره.
یعنی شما نمیتونی به همچین چیزی معتقد باشی؟ باشید.
آزادی و برابری رو نمیتونی در تقابل هم بزاری.
اینکه شما برابری رو زیر پا بزاری برای اینکه به آزادی های فردی میدان بدی.
انسان خودخواهی که میخواد همه چیز رو مالک بشه اگر میدانی داشته باشه برای به دست آوردن.
خب مسلما برای کسی برابری قائل نمی شه.
ما حالا در این مساله داریم در باب خودمون صحبت می کنیم.
در باب اعتقاد به برابری صحبت می کنیم و این همپوشانی، برابری و آزادی اینکه برای برخی تقابل داشته باشه قابل احترام هست.
اما برای کسی که بهش معتقده ما در باب اعتقادات خودمون صحبت می کنیم، اینکه این برابری و آزادی نمی تونن با هم در تقابل باشند دلیل مبرهنه روشنه.
دلیل واضح این هستش که شما هر جایی که مثالش رو یک مقدار قبلتر هم زدم.
شما هر جایی که این برابری رو نقض بکنید این ضمانت وجود آزادی رو از بین می برید.
ما گفتیم که وجود آزادی ضمانت اش فقط اون قانونیه که به دیگران آزار نرسونید.
وقتی این قانون نقض بشه آزادی هم دیگه وجود نداره که حالا عده ای بخوان این آزادی فردی رو به میدان بکشند.
در این آزادی فردی که شما تصویر می کنید، دیگرانی هستن که زیر بار ظلم میرن.
برای اینکه شما راحت تر زندگی کنید یه مبحثی البته مطرح میشه که باید به همه انسان ها شرایط لازم رو داد و موقعیت های برابر رو داد تا به اون جایگاهی که می خوان برسند.
اما خب این در حد یک افسانه است.
یعنی شما توی هر کشور جهان که به دنیا بیایید مسلما شرایط برابری رو تجربه نمی کنید.
حالا یک آدمی که توی شرایط خوب و راحتی به دنیا اومده و بعد تونسته اون مدارج رو طی بکنه و به یک جایگاه و موقعیت اجتماعی برسه، برای همه ی انسان ها برای همه ی شهروندهای جامعه میسر نیست.
خیلی ها هستن که توی شرایط بدی به دنیا میان.
توی شرایط بدی زندگی میکنن، توی شرایط اسفناکی دارن زندگی میکنن.
پس شرایط، شرایط برابری نیست.
ولی حتی اگر هم شرایط، شرایط برابری باشه، حتی ما به فرض اینکه قبول کنیم شرایط هم برابر هست باید یه حد و مرزی قائل بشیم.
شاید سوالی پیش بیاد که آیا شما اعتقاد به این دارید که همه باید یکسان و برابر در یک سطح زندگی کنن یا یک زندگی ماشینی و رباتیک نه؟
مسلما جواب این نیست که ما اعتقاد به یک همسان سازی یکسان داریم.
مسلما با عوامل مختلف مختلف هم رفتار خواهد شد اما یک حد و مرزی باید قائل بود.
یعنی شما به تفاوت ها و تمایزاتی که در کشور خودمان ایران هست نگاه کنید.
این تمایزات و این تفاوت ها باید یک حدی داشته باشه و به حد معقول و نرمالی داشته باشد.
یعنی شما نمی توانید کسی را داشته باشید که یک ماشین بیست میلیاردی داشته باشد.
بعد انسانی را داشته باشید که کل سرمایه زندگیش روی هم به ده میلیون هم نرسد.
این دیگر اسمش آزادی های فردی و این مسائل نیست.
این دیگه اسمش استثمار و برده کردنه.
این تمایز ها و تفاوت ها در قبال رفتارها می تونه ارج داشته باشه.
یعنی مثلا در نظر بگیرید که ما به یک برابری اعتقاد داریم.
قرار بر این هست که هر کسی در ازای شش ساعت کار کردن روزانه به عنوان مثال 500 هزار تومان مثلا حقوق دریافت میکنه.
حالا ما کسی رو داریم که به جای شش ساعت کار روزانه میگه من هشت ساعت کار می کنم.
خب قاعدتا اون باید یه مقدار بیشتر بگیره.
اما قرار بر این نیست که در انتها ما به اونجایی برسیم که یکی بیست میلیارد ماشین زیر پاش باشه، یکی ده میلیون کل زندگیش باشه.
یعنی این تمایزات در حد قابل لمس و قابل فهمی است به واسطه ی تلاش بیشتر که این تلاش باعث پیشرفت و پویایی بشه ولی تا حد ممکن که نه زندگی رو تبدیل به یک زندگی رباتیک بکنه.
از هر دو قسم یعنی از هر دو بعد شما بهش نگاه کنید.
هم می تونه از اینور گود بیفته، از اینور پشت بوم بیفته، هم از اون ور پشت بوم بیفته.
می تونه با اون همسان سازی، پیشرفت و پویا بودن رو از بین ببره یا می تونه از اون ور امر باعث به وجود اومدن یک آدمی بشه که همه زندگیش خلاصه در کار هست و هیچ چیز دیگه ای از زندگی نمیفهمه به جز این که تبدیل به یک برده ی مدرن بشه و کار کنه.
پس قرار بر تعادل هست.
یکی از سوالاتی هم که شاید پیش بیاد این هستش که الان تا همینجای مبحث که داریم صحبت میکنیم این هستش که آیا این برابری باعث پسرفت میشه و مانع از پیشرفت میشه؟
مسلما اگر ما به یک برابری ماشینی اعتقاد داشته باشیم و بگیم همه رو یک کاسه میکنیم و یک شکل زندگی میکنن شاید باعث بوجود اومدن این پسرفت و مانع از پیشرفت بشه.
اما به یک حداقلهایی اگر اعتقاد داشته باشیم میتونیم باعث اون پویایی هم بشیم که باعث تولید بیشتر کار بیشتر بشه.
اما در حد معقول در حد نرمال.
نه چیزی که امروز می بینیم و شرایطی که ساخته شده یعنی شما به کشور های مختلف با نظام های اقتصادی و سیاسی مختلف نگاه کنید.
شما به امریکایی نگاه بکنید که در سرمایه داری اش زندگی و شرایطی که ساخته در آن شرایط سرمایه داری چه برآیندی داره؟
چه فاصله طبقاتی ای وجود داره؟
بیایید به چین نگاه کنید که با نظام کمونیستی داره اداره میشه.
اونچه برآیند یه زندگی رباتیک و ماشینی و حتی امروز صحبت از میلیاردرهای چینی میشه و اینکه اونها هم همون نظم رو ساختن نقطه اشتراک داره.
یعنی این دو نگاه اقتصادی یه نقطه اشتراک داره برده کردن انسان هر دو قرار بر این دارن که انسان رو برده بکنن.
یه عده ای قرار بر این دارن که بقیه رو برده ی خودشون بکنن تا خودشون پادشاه و بزرگ باشن.
اون قشر سرمایه دار و ثروتمند رو تحت لوای آزادی های فردی و تناقض اون با برابری به وجود بیارن و یک عده ای قراره یک اسبابی رو به وجود بیارن تحت عنوان کارگر و بعد اسمش رو هم بذارن نظام کارگری و بعد از این کارگرها از گرده شون کار بکشن برای اینکه یک نظام قدرتمندی رو به وجود بیارن و عرض اندام کنن، هر دو در این نقطه مشترکند.
هر دو قرار بر برده سازی دارن.
هر دو قرار بر از بین بردن برابری دارن.
نقطه اشتراکشون در این قضیه است و هر دو هم قراره یه سرورانی رو به وجود بیارن.
حالا یکی تحت حکومت یکی تحت فردیت.
تفاوتی توش نیست.
با توجه به تمام مسائلی که مطرح شد که خب یک مبحث خیلی طولانی است و در باب هر کدوم از این سرشاخه ها و موضوعات میشه ساعتها صحبت کرد و ما قرار بر این داریم که چکیده ای صحبت بکنیم و فقط یه کلیاتی رو باز بکنیم.
نقطه تلاقی مبحث برابری مون مفهوم جان و از بین بردن تمام تقسیمات هست.
یعنی ما در برابری به این نقطه باید برسیم که بزرگترین مانع در برابر برابری تقسیم بندی است.
با هر قسم به هر شکل، اعتقاد داشتن به این تقسیمات قاعدتا تقسیمات بیشتری رو طی مرور می سازه.
شاید برخیش به نظر ما حق باشه زیبا باشه، قابل تکریم باشه ولی کم کم به مرور زمان با به وجود اومدن این تقسیمات بیشتر برخیش هم برای ما مضر هست.
برابری ما رو قراره از بین ببره.
پس ما باید به یه کلیتی برسیم که هیچ تقسیمی وجود نداشته باشه در هیچ شکلی تا ضمانت بکنه وجود برابری رو و برابری ضمانت بکنه وجود آزادی رو.
مباحثی که به هم مرتبط وصل و همپوشانی با هم دارند و هر کدام تضمین کننده ی وجود دیگری است.
ما در مبحث برابری به مفهوم جان باید معترف باشیم و این برابری رو در همون سرشاخه اولیه خودش و اون جان تموم بکنیم و دیگه تقسیماتی رو به وجود نیاریم که قرار باشد درباره تساوی حقوق زنان و مردان صحبت بکنیم.
وقتی گستره ذهنی ما تا این حد بالاست و تا این حد گسترده است که جان رو در بر می گیرد و جان رو نقطه برابری قرار میده، دیگه مسئله ای مثل مسئله زنان بی معنیه.
نیازی نیست ما تلاشی بکنیم که بگیم زن و مرد با هم برابرند.
ما میگیم جان با هم برابره.
یعنی در اون مفهوم کلی همه جانداران با هم برابرند ولی در این برابری باید زندگی بکنند.
همه حقوق دارند دیگه.
موضوع تا این حد کوچک و بسته نمی شه که حالا درباره ی برابری هر کدوم از. مثلا درباره.
درباره ی برابری گروه های طیفی و فکری صحبت کنیم.
اینکه فلان مذهب باید برابر باهاش رفتار بشه در کشوره که قاعدتا همه دیگه در اون وادی برابر قرار می گیرن.
مهم ترین و اصولی ترین اصل همون اعتقاد به جان هست.
اعتقاد به برابری جان ها هست و این میشه سرفصل اصلی که در راستای این برابری و آزادی در کنار هم معنی میشه و هم پوشانی با هم و ضامن به وجود اومدن این برابری و آزادی در جامعه هست.
اما عینیت هایی که این برابری می تونه تو زندگی ما به وجود بیاره چیه؟
خب قاعدتا اگر ما به این نقطه از برابری برسیم، زندگی ای که امروز داریم می بینیم کابوسی بیشتر نیست.
چیزی که ما امروز داریم بهش نگاه می کنیم سراسر ناعدالتی و بی انصافی است.
در تمامی اشکال شما هر چیزی رو نگاه بکنید، زندگی های امروزی خودمون رو نگاه بکنید.
تمایز بین یک کارگر کارخونه رو با رییس اون کارخونه نگاه بکنید.
تمایز و تفاوت بین یک معلم رو با یک پزشک نگاه بکنید.
امروز جامعه بشری طنزآلود در این خفقان افتاده.
طنزآلود خودش رو توی این مرداب غرق کرده.
یعنی نقطه ی عجیب قضیه این هستش که چه نقطه گذاری کردن برای این تفاوت ها و تمایز ها چجوری تقسیم بندی کردن و به چه نتیجه ای رسیدن که یک کارگر کارخونه کارش بی ارزش تر هست از مثلا رییس اون کارخونه با چه ذهنیتی به این نتیجه رسیده اند که یک معلم به عنوان مثال از یک پزشک بی ارزش تر داره کاری انجام میده؟
اصلا معیارهاشون برای این ارزش گذاری ها کجا بوده؟
چه چیزی اونها رو به این ارزش گذاری ها رسونده؟
با چه متر و میزانی به این نتایج رسیدن؟
و میگم این اون نقطه همون نقطه ی تقسیم بندی هاست.
به وجود اومدن اون تقسیمات ناخودآگاه ما رو به اینجا میکشونه و هر روز شاهد این تقسیمات هستیم.
یه مثالی که همیشه همراهم بوده و همیشه بهش فکر میکردم هم براتون میزنم.
مثلا شما در نظر بگیرید ما توی جامعه ی ایران و همه ی جوامع این موضوع موضوع فقط ایران نیست یعنی مختص به ایران نیست.
شما در پیشرفتهترین جوامع غربی هم با این مسائل روبه رو هستیم.
شما یک نانوا را در نظر بگیرید.
یک نانوا جزء پایین ترین اقشار تمام جوامع به حساب می آید.
یعنی توی تمام جوامع از پیشرفته تا عقب مانده ترین جوامع جهان، نانوا همیشه بی ارزش ترین شغل، کم بها ترین شغل، کم ترین حقوق و درآمد را به دست آوردن در برابرش پزشک است.
پزشک هم تقریبا توی تمام جوامع دنیا جزء مشاغل پردرآمد است و جزو مشاغل باارزش است.
حالا نقطه ای که این دو تا رو از هم تفاوت گذاشته چیه؟
یعنی مثلا ما به پزشک به این دلیل تا این حد بها دادیم و این حد از برتری را بهش دادیم به واسطه اینکه جان مثلا دیگران رو نجات میده.
شما اگر به هستی جان اعتقاد داشته باشید با نبودن اون نانوا چه جوری اون جان می تونه ادامه پیدا بکنه؟
چه چیزی برای خوردن داره که اصلا ادامه پیدا بکنه که کار به بیماری برسه که حالا یه پزشکی باشه که اون رو درمان بکنه؟
پس اگر متر و میزان و معیارتون رو جان قرار دادید که ندادید باید به اون نانوا هم همتای اون پزشک ارزش و اعتبار بدید.
از همه لحاظ، از نظر موقعیت اجتماعی، از نظر قدرت مادی و معنوی و هر چیز دیگری.
اما همچین چیزهایی وجود نداره و این مختص به ایران نیست.
عینیتی که برای ما در آینده برابری خواهد ساخت مسلما اعتقاد به این برابری جهانی برابر رو خواهد ساخت که همه توش حق زیستن و زندگی داشته باشن.
همه توش موقعیت اجتماعی خوبی داشته باشند.
در باب این شرایط حال هم مثال خیلی زیاده.
حالا من از مثالی استفاده کردم که برای همه قابل تکریم هست.
یعنی مثلا من پزشک رو در برابر نانوا قرار دادم.
حالا مثلا خیلی مثال های دیگه ای میشد زد.
مثلا در برابرش یک فوتبالیست رو میتونستم قرار بدم در برابر اون نانوا که با چه متر و میزانی می تونه اون فوتبالیست تا این حد ورزشکار نمیدونم بازیگر یا هر چیز دیگه ای از این دست اینها چه سود عینی ای رو برای جامعه دارن که تا این حد جایگاه و اعتبار میگیرن؟
اینها برساخت های انسانی است که حتی به نظرم خود انسان ها هم از دلیل ساختش هیچ اطلاعی ندارند.
دوش به دوش گذروندن و باهاش کنار اومدن و مثل همه ی موضوع های دیگه ی بشری همیشه همراهشون بوده و برای تغییرش هیچ کاری هم نخواستند که بکنند.
همونجوری که انسان خیلی به ندرت طی مرور سالهای بسیار دست به تغییر زدم.
اما اصولا انسان با اون شرایطی که داره داره زندگی میکنه.
هر چیزی رو به وراثت میبره و ادامه دهنده اش بدون هیچ تغییری، بدون دست داشتن بهش.
فقط و فقط دنبال کردن اون راهی که از قبل براش تعیین کردم.
مثال خیلی زیاده و من خیلی نخواستم ریز بشم.
گفتم یه مثالی زدم که ما پزشکی رو قرار دادیم که از نظر همه کاراش دارای اعتبار هست اما گفتم در وهله ی اول نبود نانوا باعث ادامه نداشتن اون حیات میشه.
یعنی اگر ما به جان اعتقاد داشته باشیم که جان با ارزشه و کاری که در راستای جان داره انجام میشه قراره اعتبار بیشتری بگیره.
شما نانوا رو نداشته باشی اصلا ادامه ی حیات رو ندارید.
بحث درباره ی برابری بسیاره و هر کدوم از این موضوعاتی که ما بهش اشاره کردیم شاید هر کدوم از این ها دارای زیر فصل های زیادی باشند و هر کدوم رو بشه درباره اش ساعت ها صحبت کرد.
اما همونجوری که من قبلا هم خدمتتون عرض کردم قرار این برنامه هست که برنامه ها کوتاه باشه و چکیده باشه و این قسمت های اولیه ای که داره از این برنامه ها ضبط میشه.
قرار بر این هست که یک کلیاتی رو ما به صورت کلی به شما بگیم تا در قسمت های آتی اگر قرار بر رسیدگی به جزئیات بود با این کلیات اصلی آشنا باشید.
بیشتر از این بحث رو ادامه نمیدیم که زمان برنامه هم خیلی زیاد نشه.
مسلما در برنامه های آتی باز هم ما بازگشت به آزادی و برابری و موضوعاتی از این دست داریم.
اما قسمت های اول موضوعات کلی رو باهاتون درباره اش صحبت میکنیم.
در آخر هم یه مقداری باهاتون در ارتباط با برنامه ها صحبت بکنم که برنامه ها در حال منتشر شده است.
سعی بر این است که آثار صوتی از قبیل کتاب صوتی و شعر صوتی و همین برنامه پادکست به صورت منظم منتشر بشه.
هفته ای دو بخش از کتاب صوتی که حالا از دو کتاب مختلف خواهد بود و یک شعر صوتی و همین برنامه پادکست به نام جان فرای.
اون آثار هم وجود داره.
شما میتونید با مراجعه به وبسایت جهان آرمانی کتاب ها رو دریافت کنید و به صورت رایگان اشعار رو دریافت کنید و در اینستاگرام و بقیه شبکه های اجتماعی هم فعالیت دارید.
مثل چاپ آثار.
حالا چاپ کتاب ها به صورت صفحه به صفحه اونجا هم میتونید دنبال کنید.
از برنامه ای به نام جان اگر خوشتون اومد قسمت های بعدیش رو هم دنبال کنید.
مسلما بهترین کمک شما به من به اشتراک گذاشتن این برنامه با دیگران هست.
در این راه تغییر کنار من باشید.
این برنامه و بقیه آثار من رو با دیگران به اشتراک بگذارید تا این راه هموارتر بشه و دوستان بیشتری به این جمع بپیوندند.
ممنون که تا پایان برنامه همراه من بودید.
من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان بود.
در پناه آزادی.