خب دوستان توی این قسمت مشخص قرار هست که ما در باب مقایسه حیوان و انسان.
این دو جان باارزش در جهان صحبت بکنیم.
قاعدتا پیرامون مسئله جان و مسئله حیوانات من در ویژه برنامه مشخص صحبت خواهم کرد.
صحبت کامل و دقیقی که پیرامون این موضوعات باشه، موضوعات وابسته به مسئله جان حیوانات، گیاهخواری و موضوعاتی از این دست.
پیرامون این موضوعات هم من در کتاب های مختلفی صحبت کردم.
یعنی شما کتاب جان و یا جان رو اگر مطالعه کنید.
پیرامون همین مباحث حالا چه در قالب داستان و شعر و چه در قالب مقاله و موضوعاتی که میتونستم صحبت کنم، در بابش صحبت کردم و در آتی هم قاعدتا در ویژه برنامه هایی به نام جان سعی میکنیم بیشتر و بیشتر دربارش صحبت کنیم.
اما در این قسمت مشخص سعی داریم یه قیاسی پیرامون انسان و حیوان داشته باشیم.
قیاسی که به واسطه این نگاه انسانی پیرامون حیوان هست.
خب قاعدتا همه ما در شرایط فرهنگی ایران بزرگ شدیم که خیلی هم متفاوت با شرایط جهانی پیرامون موضوعات حیوانات نیست.
شاید یه مقداری دوز این وحشی گری در بین مردم ایران بیشتر و بیشتر از سطح جهانی و یا سطح عمومی باشه که حالا ما در باب اون جهان متمدن غربی داریم صحبت میکنیم.
یعنی حد قیاس ما با کشوری مثل پاکستان یا افغانستان در اطراف ما نیست.
یعنی داریم با اون کشور های مدرن شده جهان صحبت میکنیم که قاعدتا یک مقداری دوز وحشی خوی انسان های ایرانی شاید بیشتر باشه نسبت به حیوانات، نسبت به اونها.
اما در مجموع خیلی متفاوت نیست.
یعنی شما با دنیایی روبرو هستید که به سادگی برای قیاس انسان رو با حیوان مقایسه برای پست نشون دادن یک انسان از القاب حیوانی استفاده کنید.
شما با همین فرهنگ ایرانی خودمون وقتی پیش میرید میبینید که مثال ها چگونه هست.
موضوعاتی که خیلی گاها دور از ذهن هست.
مثلا مثل سگ دروغ گفتن.
یا هر چقدر با خودتون فکر کنید ببینید چگونه ممکنه که یک سگ دروغ بگه که حالا انسان داره این ویژگی خاص خودش رو به حیوانات نسبت میده و یا عناوین بیشماری از این دست که حالا من دوست ندارم این ها رو تکرار کنم اما همه ما باهاش رو به رو هستیم و در این قسمت مشخص ما سعی میکنیم یک قیاسی نسبت به انسان و حیوان داشته باشیم تا یک تصویری داشته باشیم نسبت به این موضوع که مبدل به یک ارزش و فرهنگ جمعی در دل انسان ها به ویژه ایرانی ها شده که بلافاصله خودشان را با حیوانات و دیگران را با حیوانات قیاس بکنند، برای پست کردن انسان تمامی ویژگی های بد را که خاصه انسان هست را به نوعی به حیوانات نسبت بدهند.
یعنی شما مواجه میشید دیگه با القابی که کاملا خواسته ی انسان هست یعنی در دل حیوانات اصلا وجود نداره حتی اون ها رو هم به حیوانات نسبت میدن.
هر اتفاق زشتی که در جهان بیفته، هر شخصیتی که کار های وحشتناک و وحشیانه ای بکنه و حکومتی کار وحشیانه بکنه، هر اتفاق بدی که در جهان بیفته ما یک قیاسی داریم.
به کرات میبینیم در صدا و سیمای جمهوری اسلامی، در فیلم های سینمایی که میسازه، در سریال هایی که پدید میاد، در کتاب هایی که می نویسند، در فرهنگ عامه ای که ما اگر تحت عنوان هنر و به نوعی جلوه گری را در هنر ببینید دارید به کرات می بینید حتی در دل کسانی که به عنوان اپوزیسیون و مخالف جمهوری اسلامی هم هستند.
این را به کرات ببینید.
فرقی نمی کند.
این فرهنگ عامه ای است که بین همه ایرانی ها جاری و ساری ست.
به جز طیف کوچکی که ما می شناسیم که قاعدتا در پی احقاق حقوق حیوانات هستند و دوستانی که از این نگرش فکری دارند دفاع می کنند.
فرای آن ها در اکثریت و غالب مردم ما این را داریم می بینیم.
یک پرانتز کوچکی هم باز بکنم پیرامون گفتن این کلمه.
همه یک اشتباه مصطلحی که همه به آن دچار هستند.
وقتی ما اصولا در باب همه صحبت می کنیم، این همه مترادف با اکثریت و غالب هست.
قاعدتا هیچ کسی، هیچ عقل سلیمی به این باور ندارد که همه مثلا مردم یک شکل باشند، به یک چیز فکر بکنند، از یک فرهنگ نشات بگیرند.
همان طوری که من خودم یک ایرانی هستم که در نهایت متعلق به همان فرهنگ هستند و از همان بافت فرهنگی آمده اما افکاری متفاوتند.
پس وقتی ما هر وقت در هر جایی و هر نقطه ای نه تنها خودم، هر کسی با این واژه همه به نوعی دست به گریبان شد، مفهوم را باید همتای آن قالب در نظر گرفت و قالبی که در ایران چه در فرهنگی که برگرفته از عقاید و باورهای جمهوری اسلامی است، چه در فرهنگی که به نوعی ضدیت با جمهوری اسلامی دارد و به عنوان اپوزیسیون هم به حساب می آید.
با این شرایط می بینیم حتی پیش تر و بیشتر هم که در سراسر جهان شاهد این نوع نگاه های افراطی هستید.
حال ما وقتی به انسان و حیوان نگاه می کنیم در نقطه ابتدایی ما شاهد تفاوت هایی بین انسان و حیوان است.
خب قاعدتا بزرگ ترین تفاوتی که ما بین انسان و حیوان می شناسیم همان عقل انسان است.
من بارها و بارها در قسمت های مختلف برنامه ای به نام جان پیرامون این عقل صحبت کردند.
چه در باب خود عقل و موضوعاتی که مرتبط با عقل و تفکر و اندیشه و با داشتن باور هست صحبت کردیم که در اون قسمت مشخصی که پیرامون عقل منفی صحبت کردیم، حالا ما یک انسانی رو میشناسیم که نقطه تمایز و تفاوتش با حیوانات تمایز اصلیش قاعدتا همین عقل هست فرای عقل.
در ناطق بودن هم ما انسان رو متفاوت از حیوانات تصور میکنیم هر چند که خیلی نمیتونه واقعی باشه.
شاید بشه پیشرفته بودن و ناطق بودن انسان در کلام رو در نظر گرفت به عنوان یک تفاوت.
اما قاعدتا تمامی حیوانات هم با هم صحبت میکنن.
صحبت هایی که برای ما بی معناست.
حالا اونها با گفتن آواهایی اون مفاهیم رو به هم میرسونن.
اما انسان به واسطه داشتن عقل خب قاعدتا زبان پیچیده تری داره و بیشتر و بیشتر صحبت میکنه.
اما یکی از نقاط تفاوت ما در همین ناطق بودن را در نظر میگیریم.
حال انسانی که عقل دارد و ناطق است فرای تفاوت های فیزیکی که قاعدتا میشود برای نه تنها بین انسان و حیوان، حتی بین انسان و انسان هم در نظر گرفت که تفاوت های قابل درک و قابل قبولی نیست.
ما این تفاوت ها را در دل انسان ها میشناسیم.
تفاوت اصلی و عمده همواره موضوع عقل بوده یعنی چیزی که ما را مجزای از حیوانات کرده.
خب ما این عقل انسان را باید مورد کنکاش قرار دهد.
ما در دل انسان ها عقلی داریم که خیلی به انسان ها ضربه زده.
فارغ از پیشرفت هایی که ما در جهان شاهدش بودیم که کسی منکر این ها نیست.
اما در زمینه زیستن ما میبینیم که تا کجا این عقل به انسان ها ضرر رسانده و چگونه زندگی، آرامش و آزادی آن ها را تحت الشعاع قرار داده.
یعنی شما تصور کنید از انسان هایی که در دوران بزرگی از تاریخ خودشان.
در تاریخ عمده خودشان دیگران را به اسارت و بردگی برده اند.
به واسطه همین عقل، یعنی با مدد گرفتن از همین عقل بوده که وارد این وادی شده.
چگونه جنگ افروزی های بی حد و حصر کردند به واسطه همین عقل.
چگونه کشورگشایی کردن به غنیمت برده اند؟
برده و کنیز گرفتن؟
چگونه این انسان ها توانستند بدترین و وحشیانه ترین مجازات ها را در قبال همنوع خودشان قرار بدهند؟
باز هم با مدد از همین حالا ما مواجه میشویم با موضوعات بی حد و حصری که انسان ها در طول این تاریخ بودن خودشان پدید آوردند.
به واسطه این عقل و این عقل.
تنها نقطه تفاوت بین انسان و حیوان است.
این عقلی که گاها به ما ضربات بی حد و حصری هم زده، این عقلی که گاها به واسطه منفی عمل کردن خود تاریخ عمده انسان را در وحشت و وحشیگری و وحشی خویی، دیوانگی و جنون به پیش برده.
یعنی شما اگر بخواهید این چند ده سال گذشته را در نظر نگیرید که در دل همین چند ده سال هم فجایع بیشمار اتفاق افتاده، همین امروزی که ما صحبت می کنیم در بخشی از جهان شاهد فجایع بی حد و حصری هستیم.
از جنگ ها در نظر بگیرید، از حکومت های وحشی خویی مثل جمهوری اسلامی در نظر بگیرید.
از اعدام ها و تجاوز ها و وحشیگری ها.
حتی همین امروز هم ما شاهد این دیوانگی ها هستیم.
اما اگر به تاریخ گذشته بروید حالا تاریخ عمده ای داریم که در این جنون، در این جنون بی حد و حصر باز هم ما داشتیم گام بر می داشتیم.
حالا در جهان امروزی ما به یک سری از پیشرفت ها رسیدیم.
حالا انسان امروزی اخلاقی را پدید آورده چون اخلاق قابل احترام هست.
حالا انسان امروزی تصویری داده از مثلا حقوق بشر، احترام به حقوق همنوع خود و پیشرفت هایی را در این زمینه ها هم کسب کرده اما تاریخ عمده در دل همان جنون و دیوانگی گذران شده.
حالا به پیشرفت های دیگه ای تحت زمینه مثلا ابزارسازی که انسان رو تحت عنوان یک موجود ابزارساز میشناسیم رسیده.
اما قاعدتا این عقل تنها نقطه تفاوت هست که گاها هم با نگاه به اون میبینیم که تا چه اندازه ما رو در این زشتی ها غرق کرده.
شما شاهد این عقل منفی در دل انسان ها هم بودید و براتون قابل لمس هست فرای پیشرفت هایی که داره.
اما تنها نقطه اشتراک بین انسان و تنها نقطه تفاوت بین انسان و حیوان هم همین نقطه عقل هست.
اما حال باید به دریایی از شباهت های بین انسان و حیوان نظر کرد.
عمده ترین این شباهت ها در مبحث مهم جان هست.
شما وقتی به انسان نگاه میکنید در این دنیایی که انسان مدام به واسطه عقل در پی ارزش سازی ها هست، در پی معنایی برای این جهان می گردد که در نهایت به هیچ معنایی هم نتونسته برسه.
حالا تنها ارزشی که بین این دو وجود داره همین مسئله جان هست.
هر دو زنده هستن به واسطه جان.
هر دو بودن خودشون رو به واسطه همین جان تصویر میکنن.
هر دو هر چیزی که از جهان لمس کردن و شناختن به واسطه جانشون بوده.
هر دو تنها دارایی زیستشان همین جان هست.
تنها ارزش قابل اتکا بین اون ها همین جان هست.
هر دو بدون این جان هیچ معنایی نخواهند داشت.
بدون این بودن بی معنا خواهند بود.
حال تمامی ارزش ها در برابر این جان بی ارزش خواهد شد.
چرا که نیستی و نبود و این عدم دیگه ارزشی رو نمیتونه بازآفرینی بکنه.
ما چیزی فرای این جهان را در جهان نمی شناسیم و حالا می بینیم که شباهت ما در همین جهان هست.
هر دو جهان هستی فرای آن نزدیک به مسئله درد میشویم.
رنج میشویم، عذاب میشویم.
هر دو این رنج را میفهمیم.
هر دو این رنج را میکشیم.
هر دو این عذاب را میکشیم.
هر دو نیازمند هستیم.
هر دو برای نیازهای خودمان تلاش میکنیم.
زیست انسانی با زیست حیوانی تا چه حد متفاوت است؟
ما به روشها کار نداریم.
به فروع کار نداریم.
در اصول چه تفاوتی با هم میکنند؟
آیا فرای این است که انسان در پی.
لانه ای ست تا خودش را در امان بدارد از برف و بوران و سرما و مسائل جوی و محیطی؟
آیا فرای این است که انسان و حیوان هر دو در تلاش هستند برای رساندن سوخت به بدنشان تا اینکه زنده بمونم.
آیا فرا این هستش که زندگی رو صرف به دست آوردن غذا میکنن تا زنده باشن؟
آیا اون زیست و اون هسته اصلی برای زندگی فرای تمام ارزش های خودساخته انسانی چیزی فرای این به دست آوردن غذا هست؟
آیا بدون غذا انسان میتونه زندگی کنه؟
آیا این جانی که تمام ارزش بودن اون رو معنا میکنه، تمام ارزش این جهان رو برای او همین جان معنا گر هست؟
متفاوت از دل حیوانات هست؟
آیا انسان ها فرای این که با روش های دیگری به تمام این خواسته ها و نیازها رسیده اند، متفاوت از حیوانات عمل کرده اند؟
آیا حیوانات هم در پی همین نیازها بر نمی آیند؟
حال که انسان برای خودش نیازهای تازه ای رو تعریف میکنه، اما هسته مرکزی و نقطه اصلی برای زیستن وابسته به جان در همون نیازهای ابتدایی خلاصه میشه که مشترک است.
بقیه برساخت انسانی است.
آیا در درد آیا در مساله رنج بردن انسان و حیوان متفاوت است؟
آیا در زمینه ترس داشتن انسان و حیوان از هم متفاوت است؟
آیا انسان نمی ترسه و یا حیوان نمی ترسه؟
آیا انسان میل به زیستن نداره و حیوان نداره؟
آیا انسان برای بقای خودش تلاش نمیکنه و حیوان نمیکنه؟
آیا دیدن زیست حیوانات به ما این پیام مشخص رو نمیده که تمام دوران حیات برای همین بقا تلاش کرده و انسان هم در طول تمام این حیات با تمام وسیله ها و راه هایی که رفته برای همین بقا تلاش کرده.
آیا انسان در طول این زیستن مداوم خودش برای بقا تلاش نکرده؟
آیا انسان به واسطه این زیستن مداوم چیزی به جز تولیدمثل رو به پیش برده؟
آیا کار دیگه ای کرده راه دیگه ای رو به پیش برده؟
آیا تمام این بودن؟
تمام این جان خلاصه در همین تولیدمثل نشده.
حال حیوان متفاوت عمل می کنه.
حال وقتی ما نزدیک به مسئله درد میشیم رنج میشیم.
آیا انسان درد بیشتری رو تحمل میکنه؟
از بریده شدن؟
از رنج بردن؟
از آزار دیدن؟
از تحت شکنجه بودن؟ از مرگ؟
از ترس قبل از مرگ؟
آیا متفاوت داره عمل میکنه؟
حال ما با دریایی از شباهات روبه رو میشیم که شباهت بین انسان و حیوان هست.
حالا در قبال تمام این شباهات بریم و نزدیک بشیم به انسان.
انسانی که در کنار این همه جان خودش وارد این جهان شده زندگی کرده.
حالا حیواناتی بودند که به واسطه ی زیستن به واسطه ی ادامه ی زندگی گاها حیوانات دیگه رو از بین بردن و کشتن و خوردن.
حالا یه تصویر مشخصی رو در برابرتان داشته باشید.
در یک زمستان سرد، یک روباه، یک شیر، هر حیوانی رو که در نظر بگیرید جزو حیوانات درنده خوی.
وحشی در برابرش یک آهوست.
یک گوزن، یک گورخر.
هر حیوان دیگه ای که ما تحت عنوان حیوانات گیاهخوار میشناسیم.
آیا در این زمستان سرد اگر او به این حیوان لطمه ای نرسونه و او رو نکشه چه سرانجامی خواهد داشت؟
حتما در این تصاویری که تحت عنوان راز بقا هست همچین تصاویری رو دیدید.
باهاش روبرو شدید که چگونه اگر اون حیوان نتونسته حیوان دیگه رو شکار بکنه از بین رفته؟
یعنی تنها برای بودن هست که داره وارد این وادی میشه.
حالا بیایید یه نگاهی به انسان های بزرگی که در قیاس با حیوان اصلا نمیتونند قیاس بشند و در اون نوک هرم شکوه و اشرف و حکمت و حرمت و همه چیز قرار دارن.
یه قیاسی با هم داشته باشیم.
ظلمت بی حد و حصری که انسان ها در قبال حیوانات انجام دادن.
برید و برسید به اون نقاطی که ما در باب قربانی کردن می شنویم.
نه تنها در دل ادیان الهی در دل تمامی باورهای باستان الهی، دینی، مذهبی، فلسفی با هر نوع نگاهی که نزدیک می شید مواجه می شید.
با این قربانی کردن جان حیوانات، از میان بردن به رنج و درد مواجه میشید با عید قربان که معنا گر تمام این جنون انسانی است.
حالا ما مواجه می شیم با تصویری از سر بریدن حیوانات برای خدای در آسمان ها و یک قدرت بی حد و حصر.
حالا مواجه می شید با کشتن و خوردن و خونخواری از همین حیوانات.
در صورتی که انسان با تصویر و نگاه به انسان، به دندان های آسیاب، به نفرت از گوشت، به نفرت از بوی گوشت.
و الی آخر.
دلایل بیشمار انسانی که به ذات میوه خوار و گیاه خوار بوده حالا به طمع حالا به حرص به همین سادگی وارد وادی میشه برای از میان بردن حیوانات.
حالا حیوانات رو پرورش میده تا بکشه.
حالا شما تصور کنید از مادری که بچه ای رو به دنیا آورده و بزرگ کرده برای کشتنش.
حالا تصور کنید از انسانی که در پی فرزند اون حیوان بر میاد.
یک تصویر زیبا در دل طبیعت به شما نشون داده میشه که چگونه یک شیر درنده بچه آهویی رو نمیکشه ازش محافظت میکنه حتی در برابر دیگر حیوانات.
حالا تصور کنید اون انسان باشکوه و با عظمتی که برای شما تصویر شده از اشرف مخلوقات که داره این کودکان رو پرورش میده و سر می بره از بغل مادران می گیره و بچه های گاو و گوساله ها رو سر می بره.
بره ها رو سر می بره و صف طویلی از مردم در دل فروشگاه ها جمع شدند تا گوشت لذیذ بره رو به دندون بکشند و در این خون و خون خواری به پیش برن.
این ظلمت پایان داره.
در دل جنگل ها.
شکار حیوانات به همین سادگی از دل دریا کوسه رو بیرون می کشند و باله هاش رو می برن به دریا رها می کنن.
جنون انسانی و وحشیگری بی پایان انسانی کجا در دل حیوانات شما مواجه با این صحنه ها شدید؟
شما کجای جهان دیدید گرگی که نماد درنده خویی برای انسان ها هست و هر شخصیتی پر از وحشیگری رو به گرگ نسبت می دن.
گرگ اومده یه حیوونی رو مثلا دست بریده رها کرده، دستش رو بریده نشسته نگاه کرده و لذت برده از این وحشی گری.
کارهایی که انسان ها به کرات می کنن نه تنها در قبال حیوانات در قبال خودشون.
نگاه کنید به اعترافات اجباری که خود جمهوری اسلامی میگیره.
یک بار نگاه کنید.
شکنجه هایی که میکنن.
نه جمهوری اسلامی.
همه جای جهان. آمریکا.
ویدیو هایی که در می آید از شکنجه در زندان ابوغریب.
اینقدر اینها سر بی پایان داره که هر جایی از این زندگی و زیست انسانی رو شما در نظر بگیرید این فجایع و وحشی خویی ها رو می بینید. پایان نداره.
در قبال حیوانات و تجاوز به جانشون.
بهره کشی، استثمار.
در طول این تاریخ در طول این بودن.
نگاه بکنید به این جنون های بی پایان.
حال این ظلمت بی پایانی است که ما میتوانیم ساعت ها و سال ها دربارش صحبت بکنیم.
دربارش کتاب بنویسیم، داستان بگیم.
تا روزی که زنده هستیم میتونیم مداوم در باب این مسائل صحبت بکنیم.
سر بی پایان داره این ظلمت های بی پایان انسانی. انتهایی نداره.
پایانی براش متصور نیستید.
حال شما مواجه میشوید با طایفه بزرگ انسانی، با این اشرف مخلوقات، با این کرامت انسانی که انسان گرایان و جهان مدرن به انسان ها میدهد و انسان ها را متفاوت از دیگر جان ها میکند که برای دست آویزی به سادگی آویزان حیوانات میشوند.
روبرو میشویم با خوک هایی که نماد شهوت و پستی انسانی هستند.
یعنی اگر یک انسانی پر از شهوت است ما مواجه میشویم با خوک ها مثل خوک رفتار میکند بدون نگاه به انسانی که متجاوز است.
انسان تجاوز میکند.
انسان کودک همسری میکند.
ما انسان هایی را در جهان داریم که.
برای به دست آوردن کودکان دارن دندان تیز میکنند.
کجا در دل حیوانات این ها رو دارد؟
در دل خوک ها این تصاویر را دیده در دل خوکان این تجاوز های وحشیانه رو دیدی؟
تجاوز هایی که حتی فکر کردن بهش هم کشنده است انسان رو به وادی خودزنی و خودکشی میکشونه.
حتی فکر کردن و تصورش آدم رو به پایان زندگی میرسونه.
کارهایی که کردن جمهوری اسلامی سال شصت و هفت باکرگی زنان حکم ملای ملایان به سادگی بکارت زنان رو از بین بردن.
مجانی بودن که اومدن تا این حکم الهی رو به پیش ببرن.
به زنان تجاوز کردن.
قبل از اعدام شدن شما در دل حیوانات این تصاویر رو میبینید.
در طول زندگیتون تصویری دیدید که مثلا جماعت گرگی باشن که برن یه گرگی رو بگیرن دار بزنن بین خودشون.
شما همچین تصویری رو دیدید؟
دیدی که حیوانات همدیگه رو شکنجه بدن، آزار بدن، به هم تجاوز بکنن؟
اما این اشرف مخلوقات است که برای بزرگی خود تمام موجودات را تصویر می کند.
حالا می بینید که نماد وحشی خویی در جهان هستی مثلا گرگان هستند.
شیران درنده هستند نه انسان ها.
انسان ها پاک، منزه، زیبا، پر از اخلاق.
اخلاقیاتی که تصویر شده.
من در یکی از قسمت های دیگر هم صحبت کردم.
ما اگر به چیزی باورمند هستیم که این را خواسته ی خودمان می دانیم، باید این یک ویژگی مجزا از دیگر جانداران باشه.
به جرات میشه گفت تجاوز مجزا از دیگر جانداران است.
مجازات کردن، شکنجه دادن، لذت بردن از مرگ دیگران.
اینها خواسته ی انسان هست.
خواسته هیچ جانداری نیست.
نه در دل گیاهان.
شما همچین تصاویری رو تابحال دیدید نه در دل حیوانات.
شما شکنجه دیدید؟ ندیدید؟
این خواسته ی انسانی است.
یعنی اگر انسان رو بخواهید به یک ویژگی تصویر کنید باید این ویژگی هایی که خاص خودش هست رو تصویر کنیم.
اما جماعتی هستن که امروز دینشون انسانیت هست و انسان اشرف مخلوقات هست و این ها دیگه روشنفکر ترین روشنفکران جهان هستند.
امروز همه چیز رو در اختیار گرفتند و جا پای اون خدا گذاشتند و خدا رو کشیدن پایین، انسان رو گذاشتن به جاش و حالا در باب چی صحبت میکنن که انسانیت والاترین ارزش براشون تصویر شده.
در باب چه مسئله ای صحبت میشه این وسط؟
ما داریم در باب چه مسئله ای صحبت میکنیم؟
اخلاقیات و اخلاقیاتی که برگرفته از آزادیست.
آیا آزادی یک حس انسانی مجزا از دیگر جانداران هست؟
آیا شما میل به آزادی و آزادگی رو در دل حیوانات نمیبینید؟
آیا این یک ویژگی خاص انسانی است؟
آیا این میل به برابری که ما در طول تاریخ مواجه شدیم با برده داری از انسان ها نه حیوانات؟
آیا این برابری یک حس خاصه برای انسان هاست؟
این میل به برابری یک حس خاصه برای انسان هاست.
آیا مهر کمک کردن به دیگران رو ما تنها در دل انسان ها دیدیم؟
آیا تصاویری از حیوانات ندیدیم که همنوع خودشون رو کمک کنن؟
نه تنها همنوع خودشون هم جانان خودشون رو کمک میکنن از جان خودشون هم میگذرن.
حالا ما دریای توهمات انسانی در همون توهمات گذشته رو داریم.
هرم همون هرم هست.
تاج همون تاج هست.
سر در میان هرم و سر در میان تاج هست که تغییر کرده.
خدا به پایین کشیده شده و انسان رفته جای آن نشسته تا باز ما روبه رو بشیم با همون ادبیات وحشتناک انسانی.
ادبیاتی که قرار هست حیوانات رو پست بشمره برای پست کردن انسان ها از القاب حیوانی استفاده کنه تا ما مواجه بشیم تا این جنون دوباره وار ادامه پیدا کنه.
اگر شما مواجه میشید با جماعتی در ایران که به سادگی کودکان نه بزرگسالان.
ما با کودکانی روبرو میشیم که برای تفریح حیوانات رو از بین میبرن، میکشن، آتیش میزنن، دست و پاشون رو میبرن با سنگ به جونشون میوفتن.
اینا برگرفته از. چیست؟
از آسمان اومده.
اینها ذات انسان هاست.
اگر ذات انسان هاست چرا کودکان به دور از این وحشیان به دور از این فرهنگ وحشی خوی دوست دارن با هم جان خودشون باشن.
دوست دارن نوازشش کنن، دوست دارن زیبایی هاش رو ببینن.
چطور ممکنه که در این فرهنگ وحشی خوی وقتی پرورش پیدا میکنن در پی این هستن که لانه مورچه ها رو از بین ببرن، حیوانات رو آتیش بزنن، از آتیش گرفتن و رنج بردن اونها لذت ببرن.
آیا فارغ از این هستش که ما مواجه میشیم با دنیایی که انسان در نوک هرم قرار گرفته برتر و اشرف بر دیگران هست؟
چه از دل ادیان اومده باشه چه از دل افکار نوین و اومانیسم برگرفته شده باشه.
انسانی که از دیگران برتر هست، حیوانی است که بی ارزش است.
حیوانی است که به عنوان نعمت قلمداد شده، حیوانی است که به سادگی کشته می شود و به سادگی سرش بریده می شود و کودکش از او جدا می شود.
کودکش کشته می شود.
ما بهش تجاوز می کنیم در بدترین شرایط. نگهش میداریم.
ازش سوءاستفاده میکنیم و هیچ حقی نداره.
و همه حق برای انسان هاست.
حالا این تصویر در برابر دیدگان هست.
عید قربان پیش میاد.
حیوانات رو زمین میزنن، سرشون رو میبرن.
جماعتی شادمان هستن.
حالا از دل این تصاویر باز دوباره ادبیات انسانی در راستای این تصویر مشخص که پستترین پستتر ها مثلا خوک ها هستند. نمی دونم.
قاتل ترین قاتل ها گرگ ها هستن.
متجاوز کاران شغال ها هستن.
فلانی ها کفتار ها هستند، کرکس ها هستن، کرکس ها و نمی دونم جمهوری اسلامی.
و الی آخر.
حالا از دل این تربیت والایی که شما دادید میخواید چه انسان هایی پدید بیاد؟
در دل این خشونتی که کاشتید، در دل این وحشی خویی و این فرهنگ بیمار قرار است چه کسانی رو شما پدید بیارید؟
قرار است جماعتی باورمند به آزادی و برابری را پدید بیاورید یا یک سری مجنون همتای خودتان که باز دوباره این سیکل بیمار ادامه پیدا کند.
ما در پی این تصویر هستیم.
بارها درباره اش صحبت کردیم که هیچگاه بزرگی پدید نخواهد آمد مگر با کوچکی دیگران.
قدرتی تصویر نخواهد شد مگر به ضعف دیگران.
این موضوع ساده و قابل لمسی است.
خدا هیچ گاه خدا نخواهد شد مگر بندگانی وجود داشته باشند.
هیچ شاهی در جهان شاه نخواهد شد مگر رعیتی در برابر او سر به سجود برده باشد.
حالا با همان تصویر انسان در پی این ارزش دادن به خویش است.
با کوچک شمردن دیگرانی که حیوانات هستند.
حالا با این فرهنگ به پیش می رود با این ادبیات خونین.
با این دستاویزی انسان به حیوان برای خود پاک انگاری به سادگی به خودش مرتبت میده.
با این پست کردن ها و خود رو به نوک هرم میکشونه تا در نهایت جا پای اون خدا بذاره و عبای اون خدا رو بپوشه.
همون طوری که پوشیده.
امروز در ایران هم پوشیده.
خدا چه تفاوتی با خامنه ای در قدرت داره؟ هیچ نگفت. همون خداست.
به زمین اومده قدرت رو به دست گرفته.
در نهایت تمام این تو سر هم زدن ها برای رسیدن به اون جایگاه قدسی هست.
برای در آغوش کشیدن تمام قدرت است.
جماعتی که به طول عمر و بودن خودشون دارن مدام این تصویر رو از اون قدرت بزرگ میدن.
در نهایت میخوان قدرت رو بگیرن.
تمام این دست و پا زدن ها در همین راستاست که در نهایت اون جایگاه و اون کرسی رو در اختیار بگیرند و براش حکومت کنن.
حالا ما مواجه میشیم با همین تصویر که مدام انسان در پی مرتبت دادن به خویشتن است.
با این تصاویر مشخص، با کوچک انگاشتن حیوانات، با انگ زدن به وجود حیوانات تا خود را به مرتبت قدسی و والا برساند.
قاعدتا در باب ظلم های ظلم هایی که انسان به حیوان کرده سر دراز و بی انتها دارد و صحبت ما پیرامون این ظلم ها نیست.
صحبت این تصویر هست که قیاس بین انسان و حیوان هیچ دستاوردی برای انسان نخواهد داشت.
انسان با این قیاس به هیچ جایگاهی نمی رسد.
انسان باید به مرتبتی برسد که خودرو جان بداند.
همتای دیگر جانوران هم جان به آن ها و برابر با آن ها تصویر بشود.
روزی که به این مرتبت برسه میتونه به همه جا ها هم برسه.
میتونه آزادی رو در آغوش بگیره.
میتونه معنای برابری رو بفهمه.
با اون خطکش همیشگی انسان در دست که حالا یک بار انسان رو از حیوان جدا می کنه.
فردا زن رو از مرد هم جدا میکنه.
پس فردا ثروتمند رو از فقیر جدا میکنه که کرده.
نژاد های مختلف رو جدا میکنه که کرده و طبقات بی انتها رو میسازه.
روزی که ما به این معنای مشخص پیرامون جان برسیم که جان رو مرجع اصلی قرار بدیم نقطه شباهت خودمون با دیگر جانداران قرار بدیم.
به مفهوم برابری میرسیم.
در دل این برابری هست که آزادی برای ما معنا خواهد شد.
حالا با احترام به این هم جانان هست که ما در نهایت به آزادی و برابری و در نهایت به آرامش خواهیم رسید.
آزادی که برای همگان هست.
بارها و بارها صحبت کردیم.
آزادی یک معنا بیشتر نداره.
اون هم یک قانون مشخص.
فرای اختیاری که به شما میده هست.
شما آزادی رو تعریف میکنی با یک چارچوب آزار نرساندن به دیگر جانداران، حیوانات، گیاهان و انسان ها.
حالا با این تصویر مشخص شما میتونید به آزادی برسید.
آزادی ای که همتای برابری هست هیچ تفاوتی با برابری نداره.
کسی نمیتونه برابری رو اولویت بده به آزادی یا بگه باید اول آزادی باشه تا بعد برابری به وجود بیاد.
ما آزادی و برابری رو در دل هم می دونیم.
اصلا آزادی ای که بدون برابری بخواد به وجود بیاد که معنایی نداره که امروز ایران هم آزاد هست.
در نهایت آزادی آزاد برای شوخی که در ایران قدرت دارن نهایت آزادی رو دارن.
دار و دسته ای که به جمهوری اسلامی باورمند هستن آیا از اون ها آزاد تر؟
ما در جهان آدم هایی رو داریم.
پس آزادی بدون برابری بی معناست.
آزادی اون جایی معنا میشه که همه در آزادی باشن.
همه بدون هیچ قید و شرط، بدون خط کش در دست آوردن این خط کش در نهایت این خط کش رو به دست دیگری هم خواهد داد.
یک روز شما خط کشی می کنید، زن و مرد رو جدا می کنید.
فردا یک آدمی میاد این خط کش رو به دست می گیره.
توی دیندار رو از بی دین مثلا جدا.
تفاوتی نمی کنه.
هر کس این تقسیم رو پدید خواهد آورد.
ما در نهایت باید تنها و تنها به دنیایی فکر بکنیم که برابری در اون پاس داشته بشه.
برابری بدون قید و شرطی که همه جانداران رو یکسان و به نام جان میشناسه.
در این انتهای برنامه هم دوست دارم باهاتون مطرح بکنم که اگر دوست دارید این صدا شنیده بشه این راه تغییر شکل بگیره.
میتونید آثار من رو با دیگران به اشتراک بگذارید.
منظور از آثار هم خلاصه به برنامه ای به نام جان نمیشه.
من پیش از اینکه بخوام برنامه ای به نام جان رو ضبط و منتشر کنم تمامی آرا و افکار و عقاید رو تحت عناوین و کتاب هایی به رشته تحریر در آورده اند.
تمامی این کتاب ها به صورت رایگان در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما دوستان هست.
میتونید اونها رو دریافت کنید و اگر دوست داشتید با دیگران هم به اشتراک بگذارید.
ممنون که همراهم بودید.
من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان بود.
در پناه آزادی.