خب دوستان توی این ویژه برنامه مشخص که ما در باب فرهنگ ایران صحبت میکنیم داریم در باب عوامل مختلفی که این فرهنگ رو پدید آورده و تا امروز هم همراه ما هست صحبت میکنیم و توی این قسمت بیشتر سعی میکنیم در باب این نگاه به اشرافی گری صحبت کنیم.
نگاهی که در فرهنگ غالب امروز ایرانی هم یک جایگاه و پایگاه قدرتمندی داره.
یعنی شما نگاه می کنید و می بینید به اطرافتون که تا چه اندازه این نگاه به اشرافی گری جاری و ساری هست.
تا چه اندازه در دل مردم این مبدل به یک ارزش شده.
تا چه اندازه به این ارزش بها میدهند؟
اما مواجه میشویم با ساختاری از اجتماع که باورمند به این اشرافی گری است.
خب در این ابتدای برنامه بهتر است که ما یک مقداری در باب ساختار زندگی اجتماعی ایرانیان صحبت بکنیم.
خب ایرانیان را هیچوقت در قالب یک جامعه صنعتی که تقسیم بندی نکردند یعنی حتی ما اگر معیار را بعد از انقلاب صنعتی قرار بدهیم، حتی امروز هم ایران هیچ وقت نزدیک به این معنای مشخص از جامعه صنعتی نشده که خب عوامل بیشماری هم داره که میشه دربارش صحبت کرد که سعی میکنیم در آتی هم دربارش صحبت بکنیم.
اما ایرانی ها رو حتی در زمره جوامع کشاورزی هم در نظر نگرفتند.
یعنی هیچ وقت نیومدن تقسیم بندی ایرانی ها رو قرار بدن که ایرانی ها جزو جوامع کشاورزی قرار بگیرن چرا که ایرانی ها مستقیما تمامی ساختار اجتماعی شون رو بر پایه این نظام کشاورزی قرار ندادن.
اما در اون ابتدا و از ابتدا یک بخش عمده ای از این نگاه قاعدتا بر پایه همین کشاورزی بوده.
شاید بشه تقسیمات دیگری رو هم بهش اضافه کرد مثل تجارت، تجارت و کشاورزی در کنار هم که این دو شاید یکی از دو عامل مهم و برجسته برای ساختار.
پیدایش این اجتماع باشه که خب قاعدتا روی فرهنگ اجتماعی هم تاثیر گذار هست.
یعنی شما مواجه هستید با حالا جامعه ای که یک بخش عمده ای از اون در تلاش هستند برای زندگی دادن به دیگران، برای زنده ماندن و جریان این زندگی در بین دیگران.
یعنی شما وقتی وارد مبحثی مثل کشاورزی میشید، گوید کشاورزی قرار است که سوخت این زندگی را به جریان بیندازد.
قرار است که ما برای ادامه حیاتمان این کشاورزی را به پیش ببریم.
اصولا زندگی ما وابسته به این اتفاق است.
اما ما مواجه می شویم با این که حالا این کشاورزان جایگاه و پایگاه والایی را هیچ وقت در اختیار نمی گیرند.
هیچ وقت از آن ها به عنوان یکی از عوامل مهم و ارزنده برای جریان این زندگی نام برده نمی شود.
حالا شاید خیلی از جایگاه ها و پایگاه های بی ارزش تر ارزش بیشتری می گیرند و ما مواجه می شویم با این نگاهی که تحت عنوان اشرافی گری در بین ایرانیان جاری و ساری است.
یعنی از همان ابتدا حتی اگر طبقه ای را تحت عنوان طبقه کشاورز در نظر بگیریم، ارزش به این طبقه ارزش پایینی هست.
ارزش دست دومی هست.
جایگاه این ها برای ادامه زندگی ادامه بقا در نظر گرفته نمی شود.
اینها به عنوان یکی از عوامل موثر و مهم برای ادامه و زندگی بهتر انسان ها در نظر گرفته نمی شوند.
هر چند که تمام زندگی بشری هم وابسته به همین خوراک است و وابسته به همین سوختی است که زندگی را جریان می دهد.
اما ارزش گذاری ها به اینجا نمی رسد و ما نگاه را می بینیم که تمایل بیشتری نسبت به آن جماعتی دارد که حالا ثروت را به وجود می آورند.
در صورتی که وقتی به نگاه درستی نسبت به موضوعات داریم، حالا می بینیم که تمامی این ثروت به واسطه فعالیت همین جماعت است.
حالا این جماعتی که می تواند یک بار نقش کارگر را داشته باشد، یک بار نقش کشاورز و دهقانان را داشته باشد.
حالا این جامعه دهقانی که به واسطه تلاش های همین کشاورزان هست که زندگی را به جریان انداخته و تمامی ارزش و سرمایه و ثروت رو همین جماعت به وجود میارن.
اما هیچ ارزشی رو در بین مردم ندارن.
ارزش درست و اون جایگاهی که بهش تعلق دارند رو ندارن.
اما شاید در میان اونها تجار حتی ارزش والاتری داشته باشن.
با اینکه اینها از ثمره ی تلاش اون هاست که دارن ثروتی رو تولید میکنن.
ثروتی که در حقیقت به واسطه تلاش اونهاست که داره اتفاق می افته.
این منحصرا به ایران هم خلاصه نمیشه.
قاعدتا در بیشتر جاهای دنیا هم ما مواجه بودیم با همین نوع نگاه.
خب ایران هم مستثنی از دیگر جوامع دنیا نبوده و ارزش گذاری خودش رو در مبنای فرهنگی همواره به همین شکل پیش برده.
یعنی هیچگاه برای کار کارگر و یا دهقان و یا کشاورز ارزشی قائل نشده و ارزش اصلی رو برای تولید این ثروت در اختیار این کشاورزان نگذاشته.
بلکه سعی کرده این ثروت رو مختص بدونه.
به کسانی که دارن از اون ها سوءاستفاده میکنن و استفاده میکنن و دارن از این ارزش کار استفاده رو میبرن، ارزش افزوده اش رو از آن خودش میکنه و ما مواجه هستیم با این ساختار مشخصی که در ایران هم جاری و ساری بوده.
اما حالا بهتر هست یه مقداری در باب ریشه ی این تفکر هم نگاه بکنیم.
خب قاعدتا ریشه این تفکر یه بخش عمده اش بر میگرده به این نگاه پادشاهی.
یعنی ما مواجه هستیم با ایران.
پادشاهی ایرانی که در این دو هزار و پونصد سال تاریخ مدونی که ما ازش میشناسیم همواره بر پایه همین پادشاهی و امپراطوری به پیش رفته.
حالا این پادشاهی و امپراطوری که یکی از باز تولیدات عمده خودش رو در همین اشرافیگری میبینه یعنی شما مواجه هستید برای ارزش گذاری و اشرافی گری به میان میاد؟
یعنی شما نهایت زیبایی رو در همین اشرافی گری میبینید؟
از همون دوران کهن هم شما اگر متر و میزان و معیار رو قرار بدید.
تو همین دنیای پیشین، همین پیش از جمهوری اسلامی و یا حتی در خود جمهوری اسلامی هم باز هم دارید می بینید که این اشرافی گری تا چه اندازه ای متر و میزان و معیار ما برای حتی زیبایی شناختی هست.
برای دنیای زیبایی رو ترسیم کردن هست.
در دوران کهن هم که به کرات قابل مشاهده بوده.
پس قاعدتا یکی از عوامل عمده در این میل به اشرافی گری وجود پادشاهی هست.
یعنی پادشاهی که مترادف شده با این اشرافی گری.
حالا پادشاهی که قرار هست بر زیباترین تخت ها بنشیند و زیباترین زیبایان رو بر تن بکنه.
قرار هست زیباترین تاج ها، الماس ها و سنگ های درخشان بر زمین رو به تاج بذاره.
این میشه اون شروع و استارت این نگاه به اشرافی گری.
حالا با ارزش ترین ارزشمندمان بر زمین که پادشاه زمین است که جایگاه و پایگاه خدای آسمانها را به دست گرفته است.
حالا سایه ی خدا بر زمین و فرزندانش خدا بر زمین هست.
حالا نمادی از این اشرافی گری هست.
حالا اینجاست که این اشرافی گری مبدل به نوع زیست می شود و مبدل به نوع زیست ایده آل جمعی میشه.
حالا اگر قرار باشه یک تصویر ایده آلی از زندگی با دیگران مطرح بشه همین زندگی تجملاتی و اشرافی هست.
حالا کسی که بتونه خودش رو به اون جایگاه اشرافی برسونه هست که میتونه دارای ارزش و اعتبار باشه و یکی از اون عوامل مهم و عمده ای که تبدیل به الگو و نماد و سمبل برای این مردم میشه همون جایگاه بزرگ و رفیع پادشاهی هست.
یعنی شما وقتی مواجه میشید با یک تاریخ مدون دوهزار و پانصد ساله ای که همواره بر پایه ی همین پادشاهی اتفاق افتاده، حالا مبدل به یک الگوی مشخص برای فرهنگ اجتماعی مردم شده.
حالا ارزشگذاری ها در این نقطه مشخص است.
همه الگویی را در برابر دارند.
الگوی پیشرویی که همتای خدا در آسمان هاست.
حالا قرار است همه دست دراز کنند و به جای پای او برسند.
حالا قرار است که بوسه بر دستان او بزنند تا نزدیک به این جسم الهی و بزرگ و این الوهیت و این تقدس بزرگ باشد و همه کورسوی امیدشان برای رسیدن به این جایگاه والا است.
حالا این جایگاه والا هست که به ما این زندگی برای رسیدن به این اشرافیگری و تجملات را میدهد.
پس یکی از عوامل ریشهدار در پیدایش این نگاه اشرافی هم همین موضوع هست.
حالا آن کشاورزی که دارد ثروت را تولید میکند و باعث بقا میشود، ارزشی ندارد چراکه او در این زندگی اشرافی جایگاه و پایگاهی ندارد.
اما آن وزیر و وکیلی که.
پا در این عرصه اشرافیت گذاشته، خود را در این طبقه اشراف معنا می کند.
حالا می تواند تمام جایگاه را به دست بگیرد.
حالا همه احترام برای اوست و آنکه او هیچ سودی هم به حال این زندگی جمعی و بشری نکرده، تنها جایگاه موروثی را به دست گرفته و جا به پای آن بزرگ پیش تر از خودش زده.
حالا این جایگاه موروثی در اختیار اوست و او می تواند پا به این میدان بگذارد.
در عین حال شما مواجه می شوید با این معنای مشخص در باب صاحب بودن.
حالا شما می دانید که چیزی تحت عنوان مالکیت و صاحب بودن در این فرهنگ وجود دارد.
گفتم این موضوع منحصرا در باب ایران نیست.
قاعدتا شاید بدون اغراق بشود گفت که تمام جهان یا شاید بیشتر جهان.
برای اینکه به گزاف نرویم می توانیم بیشتر جهان را در نظر بگیرید.
غالب اکثریت، اکثریت قاطعی که در جهان به همین شکل بوده به واسطه این فرهنگی که درشون بوجود اومده تحت عنوان مالکیت تحت عنوان همین پادشاهی و همین نگاه به قدرت یکتا.
حالا شما وقتی وارد مبحث مالکیت میشید حالا یک مالکیتی به شما اعطا میشه که شما میتونید صاحب بر دیگران باشید.
حالا این صاحب بر دیگران هست که قدرت رو در اختیار میگیره.
حالا این صاحب هست که الگوی دیگران میشه.
حالا این مالکیت هست که اصولا این نگاه اشرافی و تجملاتی رو به وجود میاره.
حالا در جهانی که کسانی میتونن صاحب بشن دوست دارن که صاحب دیگران بشن و اصلا ارزش به وجود اومده در این فرهنگ هم صاحب شدن بر دیگران هست.
حالا شما مواجه میشید با این فرهنگ اشرافی گری که در بین ایرانیان هم قدرتمند و قدرتمند تر میشه با نگاه و میل به اون آن پادشاهی با رسیدن به آن الگوی درست در برابر با این حس مالکیت بر دیگران.
با این حس مالکیت در جهان.
حالا حتی ما رو به اون مرحله ای می رسونه که دهقان و کشاورزی که در حال کار کردن است، مالک بر آن زمینی که برایش کار میکند هم نباشد.
حالا یک سری مالکان و اشراف وجود داشته باشند که صاحب بر آن جایگاه باشند، صاحب آن زمین باشند و حالا از او به عنوان یک کارگر استفاده بکنند.
حالا ارزش در تولید این برنجی که این کشاورز میکارد نیست.
حالا تمام ارزش در اختیار آن زمین و صاحب آن زمین هست که این زمین را در اختیار این کشاورز قرار داده.
حالا ما مواجه میشویم با این فرهنگ ریشهداری که در بین ایرانیان جاری و ساری است که از دیرباز تا امروز هم ادامه پیدا کرده تا ارزش کار این کشاورز از میان برداشته بشود و ما مواجه بشویم با کشاورزی که خودش برنج میکاره و شالی کار هست اما برنجی که استفاده میکنه برنج نیم دانه است یا برنج؟
یک کشور خارجی است که برنج بی ارزشی در قبال برنج ایران به حساب میاد.
حالا شما میبینید که این فرهنگ ریشه دار از اون ابتدا ارزش کار رو بی معنا تصویر میکنه.
همه ارزش ها رو در این صاحب بودن و مالک بودن تصویر میکنه و ما مواجه میشیم با این فرهنگ ریشه داری که در بین مردم ایران همواره جاری و ساری بوده و همواره به همین نقطه هم ما رو کشونده.
ما مواجه میشیم با این میل به اشرافیت.
این میلی که در وجود این مردم شکل میگیره حالا نوع زندگی ایده آل و زیبا رو در همین نگاه میبینه.
خب قاعدتا همه انسان ها میل دارن برای اینکه زندگی بهتری داشته باشن آسوده تر و در رفاه بیشتر در آرامش بیشتر زندگی بکنند.
حالا تمام این آرامش بیشتر، رفاه بیشتر، زندگی بهتر برای آن جماعتی است که مالک خوانده میشن.
برای اون جماعتی است که صاحب میشوند.
حالا این جنون صاحب بودن و مالک بودن میتونه ادامه پیدا بکنه.
میتونه در جریان به پیش بره تا از مالکیت زمین به مالکیت جانداران برسه.
مالکیت حیوانات به مالکیت انسان ها برسه و ما رو در حقیقت در این منجلابی فرو بکنه که در نهایت انسان هایی باشند که ارباب دیگر انسان ها لقب بگیرند.
حالا ما مواجه بشیم با این سیستم ویرانگر برده داری که در ایران هم جاری و ساری بوده و بخشی از این فرهنگ رو هم ساخته.
با توجه به این المان های مختلفی که ما دربارش صحبت کردیم در قسمت های مختلف در ویژه برنامه های مختلف صحبت کردم و خیلی نمیخوام تکرار مکررات بکنم.
اگر آشنا باشید با ویژه برنامه ها و برنامه هایی که من تحت عنوان بهنام جان ضبط و منتشر میکنم قاعدتا در باب اون آن مفهوم خدا همواره صحبت کرده و همواره هم با این مفهوم آشنا شدید.
یعنی شما وقتی یک فرهنگ غالبی تحت عنوان فرهنگ خدا دارید که در زرتشتیت به همان شکل دارد مطرح میشود.
در ادیان پیش از زرتشتیت هم به همان شکل مطرح شده.
حالا با مقداری تفاوت در در اسلامی که قرار شده حالا تبدیل به فرهنگ غالب هم بشود باز هم دارد به همان شکل مطرح میشود.
یک خداوند قادر متعال بزرگی که همه چیز برای اوست.
حالا او مالک است.
حالا او برتر از دیگران است.
به همراه این برتری طلبی.
نابودی برابری به میان میآید.
حالا یک برتری هست که از دیگران والاتر لقب میگیرد.
این والا بودن به واسطه کوچکتر بودن دیگران شکل میگیرد.
حالا این مالک بودن باعث میشود که به شما این حس مالکیت را عطا بکند.
حالا همه میل به رسیدن به این اشرافیت را دارند.
حالا این مبدل به آن فرهنگ غالبی میشود که در بین مردم وجود دارند.
ما مواجه می شویم با این ریشه دار شدن نگاه اشرافی در بین مردم.
حالا این ریشه پیدا می کند و در جای جای زندگی آنها جاه و مقام می گیرد.
حالا همه یک میلی دارند برای اینکه به آن نقطه اعلای در برابر برسند.
از دور یک دامنه کوهی پیداست که یک نوک قله ای را برای شما تصویر کرده.
آن نوک قله رسیدن به آن جایگاه والا است.
حالا حاضرند که هر کسی را به کناری بزنند تا به آن جایگاه والا و رفیع در برابر برسند. حالا چه؟
از دیرباز تا به امروز سعی میشه به شما امیدی فروخته بشه تا خودتون رو به اون جایگاه والا برسونید.
و این فرهنگ غالبی است که ریشه دار در بین مردم ایران هم همواره جاری و ساری بوده.
همواره شما مواجه می شدید با این میل به رسیدن به اشرافیت.
این اشرافیت و این ثروت و این اندوختن ثروت قاعدتا باعث میشه که ما با یک توزیع ناعادلانه ثروت هم روبه رو باشیم.
ثروت تولید شده یک ثروت محدودی است که یک جماعتی اون رو پدید میارن.
حالا یک جماعت خونخواری هستند که با مکیدن عصاره زحمت های آن ها تمامی این ثروت را از آن خود می کنند و به آن جایگاه والا و بزرگ می رسند.
این ثروت محدودی که به دست این جماعت کارگر به دست این جماعت کشاورز به وجود آمده، حالا در اختیار یک جماعت دیگری است که تحت عنوان اشراف تحت عنوان صاحبان تحت عنوان اربابان تحت عنوان صاحب آن زمین به میان می آید.
حالا همه ثروت را از آن خود می کند.
حالا این آن تصویری است که تحت عنوان امید به شما فروخته می شود تا خود را نه در آن جایگاه کشاورز که عامل به وجود آمدن این ثروت است تحت عنوان خونخوار و زالو قرار بدهید تا بتوانید این ثروت را از آن خود بکنید.
حالا یک جایگاه ساده ای است که بدون زحمت کشیدن تنها و تنها مالک بر کار دیگران می شود.
حالا ثروت را از آن خود می کند.
حالا این مبدل به این فرهنگ ریشه دار شده که از تمامی مبانی و ستون های فرهنگی که ما تا این قسمت درباره اش صحبت کردیم هم تغذیه می شود.
یعنی از فرهنگ کهن ایرانی دارد تغذیه می شود.
چرا که این نگاه مطرح شده از آن فرهنگ استبدادی، از آن فرهنگ خدا، از آن فرهنگ پادشاهی دارد تغذیه می شود.
چرا که آن الگوی مشخصی که تحت عنوان پادشاه قدرتمند هست رو به شما دارد ارائه می دهد.
از آن فرهنگ اسلامی که غالب شده و با جنگ و خونریزی و وحشیگری حالا قدرت رو در اختیار گرفته هم داره سیراب میشه.
حالا مدام او داره از این صاحب بودن، از این برتر بودن، از این قدرت یکتای در آسمان ها، از این توزیع نابرابری در بین مردم، از این ساختار نابرابر صحبت می کنه.
حالا همه سیراب میشن از این منابع فرهنگی.
برای اینکه بیشتر و بیشتر گام بردارند.
در این میل به اشرافیت در این ریشه دار شدن نگاه اشرافی، این نگاه اشرافی باشد که میدان دار باور آن ها بشود.
و ما مواجه می شیم با فرهنگی که ساخته شده در راستای همین نگاه.
اما پیش از این ما در باب این صحبت کردن در باب صنعتی شدن هم یه اشاراتی کردیم.
حالا اینجا یه مقداری بیشتر هم بازش بکنیم.
شاید موضوعی باشه که در خور توجه باشه.
اینکه ما باز هم مواجه میشیم با یک ساختاری از جامعه انسانی در بین ایرانیان که رو به سوی صنعتی شدن هم گام برنداشته.
خب یک سری عواملی هستند که باعث این نرسیدن به صنعتی شدن هستند.
یکیش عقب ماندگی است که در ایران وجود داشته.
عقب ماندگی از سراسر جهان.
یعنی جهان مدرنی که در حال پیشرفت بوده.
عوامل فرهنگی که بزرگترین و مهم ترینش قاعدتا همان نگاه اسلامی در خر مانده بوده که این جماعت را در خود مانده و باعث شده که همواره پسرفت بکنند و قدرت غالب را در اختیار داشته، باعث شده که هیچ نوع پیشرفتی هم اتفاق نیفتد.
دریچه های علم و پیشرفت انسانی هم بسته شده و ما مواجه میشویم با کشور های مختلفی در جهان که در حال پیشرفت و توسعه بوده اند و در نهایت به آن منزلگاهی رسیده اند که یک کشور صنعتی را پدید بیاورند که حالا با توجه به تولیدات صنعتی خودشان ثروتی را به وجود بیاورند.
هر چند که آنها هم همه و همه همین نگاه اشرافیگری را داشتند اما در یک بخشی از زندگی اجتماعی خودشان پیشرفت کردند و آن هم تولید کار بوده.
تولید ثروت افزون بوده که می توانسته زندگی جمعی آنها را حالا تا ذره ای بهتر بکند و بعد ها با نگرش های تازه سعی بکند که این زندگی را به سمت و سویی بیاورد که برابری بیشتر در آن نقش ایفا بکند.
اما ما مواجه شدیم با یک جامعه ای مثل جامعه ایرانی که نزدیک به این مفهوم مشخص صنعتی شدن هم نمیشه.
یک دلیلش همون عقب موندگی بود که دربارش صحبت کردیم.
عقب موندگی که در زمینه های علمی ما باهاش روبرو بودیم و به واسطه اون قدرت و احاطه ای که جامعه اسلامی داشت بیشتر و بیشتر مردم رو در خود فرو برده، بیشتر باعث پسرفت اونها شده و ما از اون دنیای علمی که روزگارانی در اون پیشتاز بودیم دور و دورتر شدیم.
هر چقدر این حکومت ها بسته تر بودند بیشتر و بیشتر ما رو به اون عقب ماندگی سوق دادند.
هر چقدر مشکلات بیشتری رو برای مردم پدید آوردند، ما بیشتر هم دور شدیم.
یک موضوع ساده است که بارها هم فکر میکنم در موردش صحبت شده.
اینکه وقتی فقر و این مشکلات و این نیازهای ابتدایی میدان دار میشن، انسان ها از اون فکر های مشخص هم دور و دورتر میشن.
یعنی شما زمانی که تمام فکر و ذکرتان خلاصه در نون در برابرتان هست و سیر کردن شکم خودتون و خانوادتون قاعدتا نمی توانید به موضوعات مهم تری فکر کنید.
حتی به آزادی و برابری هم نمی توانید فکر بکنید.
همه چیز در همان لقمه رو در روی شما خلاصه خواهد شد.
و حالا ما مواجه بودیم با این عقب ماندگی بزرگی که مردم را تا به این حد در این تنگنا ها قرار داده و از آن جهشی که در اروپا اتفاق افتاد دور و دورتر شد.
فارغ از آن، حالا ما می رسیم به عوامل طبیعی ای که وجود داشته.
حالا ما بعد از گذر زمان ها و رسیدن به آن مرحله ای که به عنوان مثال نفت و گاز در ایران کشف می شود.
حالا ما می رسیم به مرحله ای که حتی وقتی امروز هم به ایران نگاه می کنیم باز هم می بینیم که به آن مرحله صنعتی شدن نرسیده، باز هم تولیدی را به وجود نمی آورد تا بتواند در جهان بفروشد و بتواند از طریق آن ثروتی را افزون کند.
چرا که حالا با عوامل طبیعی که در ایران تحت عنوان نفت و گاز و منابع طبیعی وجود دارد، این ثروت را می تواند به ایران افزون کند که یکی از عوامل بزرگ عقب ماندگی هم همین وجود نفت و گاز هست.
هر چند که میشه از اون استفاده های بهینه کرد و صنعت رو به وجود آورد و یا پیشرفت ملی و در کنار هم و اون پیشرفت در برابری رو به وجود آورد اما قاعدتا باعث یکسری پسرفت ها و تنبلی ها هم شده که حتی ما امروز هم با این معقوله روبرو نشیم.
اما باز هم تفاوتی نمی کرد.
یعنی حتی اگر ما در نظر میگرفتیم که ایران امروز صنعتی هم بود باز هم ما مواجه بودیم با این میل به اشرافی گری و این نگاه ریشه دار در راستای اشرافی گری که در ایران وجود داشته، عواملش هم همون عواملی بود که دربارش صحبت کردیم.
تک تک موضوعات فرهنگی قدرتمند این نگاه رو پیش بردن که ما حالا با یک فرهنگ غالبی روبه رو باشیم تحت عنوان فرهنگ اشرافی گری.
فرهنگی که ما رو در این منجلاب فرو برده.
امروز ما با این نگرش روبه رو هستیم.
در طول تاریخ این فرهنگ ریشه دار در بین مردم ایران به پیش رفته.
حالا شما می بینید که میل در بین ایرانیان تا چه اندازه نسبت به نابود کردن برابری قدرتمند هست. حتی شما.
بیایید یکم مصداقی صحبت بکنیم با مثال صحبت بکنیم.
میل مردم ایران در راستای مهاجرت رو بهش نگاه بکنید.
ما در جهان روبه رو هستیم با کشورهایی که حالا دارند تحت عنوان حکومت های سرمایه داری اداره می شوند و حکومت هایی که حالا یک جامعه سوسیالیستی رو تا حدی سوسیالیستی رو پدید آوردند.
حالا میل رو وقتی در مردم ایران به واسطه اون فرهنگی که ازش تغذیه شدن می بینید می بینید که همه و همه در پی رفتن و رسیدن به اون کشور هایی هستند که یک حکومت سرمایه داری دارن.
حالا جا رو باز میزارن برای رسیدن به آمال و آرزوهایی که مترادف با نابود کردن آرزوهای دیگران است.
خوردن آرزوهای دیگران برای رسیدن به آرزوی خویشتن.
در اسارت نگاه داشتن دیگران برای رسیدن به آزادی خود.
یعنی شما وقتی مواجه میشوید با این میل به اشرافی گری که مبدل به یک فرهنگ جمعی در بین مردم شده.
حالا وقتی این مردم میخواهند انتخاب بکنند که به کدام کشور بروند، سعی میکنند انتخابشان مثلا آمریکایی باشد.
آمریکایی که حالا قرار است زندگی را برای جماعتی زهر بکند تا جماعتی به نهایت شیرینی برسند.
حالا قرار است یک جامعه یک درصدی ثروت نود و نه درصد از مردم را در اختیار داشته باشد.
حالا قرار است که یک جماعتی کار بکنند و ثروت را تولید بکنند اما یک سیستم حاکمه ای وجود داشته باشد که با توزیع ناعادلانه این ثروت، ثروت را از اختیار کسانی که به وجود آورنده این ثروت بودند بگیر و به جمعی مفت خوار بده و ما این میل را در بین ایرانیان هم به کرات می بینیم.
این میل که هیچ گاه آن ها سر سازگاری با نگاه های سوسیالیستی ندارند.
یعنی اگر با یک ایرانی مطرح بشود که در مردم در یک کشور اروپایی دارن زندگی میکنن، یک درآمد مکفی رو میگیرن که همه سعی بکنن در یک سیستم برابر زندگی بکنن در راستای این زندگی در برابری که دارند و نزدیک به مفهوم برابری هست.
حالا اگر مشکلی براشون پیش بیاد از نظر درمانی.
حالا یک بیمه مشخصی هست که میتونه از اونها حمایت بکنه به واسطه مالیاتی که مردم از ثروت افزوده شون دارند تقبل میکنند.
حالا سعی میشه این سقف و کف درامدها نزدیک به هم بشه.
یک میانگین درآمدی بین همه این ها وجود داشته باشه.
حالا سعی میشه به واسطه این سیستم تازه تعریف همه از حق مساوی برای تحصیل استفاده بکنند.
همه از این حق رایگان استفاده بکنند تا بتونند تحصیل بکنند و در راه این رقابت یک رقابت عادلانه تری را در برابر داشته باشند.
حالا شما مواجه میشوید با جماعتی از ایرانیان که مخالف این نگاه هستن و دوست دارن خودشون رو به کشورهایی برسونن که با وجود این که اقتصاد اول جهان باشه و ارتش بزرگترین ارتش جهان رو در اختیار داشته باشه و قدرتمند ترین کشور جهان باشه.
باز هم درگیری با مسائل اقتصادی از جمله کارتون خواب در کشور خودش باشد.
چرا که این سیستم بیمار اشرافی گرایی هستش که داره این ساختار رو بوجود میاره و توزیع ناعادلانه ثروت هستش که داره در بازتولید خودش این جماعت دردمند رو بوجود میاره.
وقتی قرار هست یک جماعتی در این کشور بوجود بیایند که میلیون ها و میلیاردها دلار ثروت رو در اختیار داشته باشند، حالا این ثروت قرار هست از یک جماعتی کنده بشه به این ها داده بشه دیگه.
یعنی اون ثروت تولید شده یک ثروت محدودی است.
حالا یا قرار است این ثروت عادلانه بین مردم تقسیم بشه یا قرار هست که جماعتی این رو به دست بیارن.
حالا ما میبینیم میل به این نگاه در بین ایرانیان خیلی بیشتر هست.
حالا حاضرن وارد وادی ای بشن که با دزدی و کلاهبرداری با حق دیگران رو خوردن، ثروت رو برای خودشون بکنن به چشم و به عینه ببینن که این توزیع ناعادلانه ثروت هست که اونها رو به این جایگاه رسونده.
حالا ببینن که یک جماعتی کارتنخواب شدن اما باز هم میل داشته باشن که در همین نظام زندگی بکنن و این نظام رو به پیش ببرن.
همون طوری که شما وقتی با جمهوری اسلامی هم روبرو میشید همین ساختار داره پیش میره اما شاید به مراتب وحشتناکتر.
حالا شما مواجه میشید با یک حکومت سرمایه داری در جهان که حالا داره این اجازه رو میده که به مفهوم اسارت دیگران جماعتی به عنوان مثال و با دهان پر کردن آزادی داشته باشند حتی به قیمت اسارت دیگران.
اما این آزادی را برای همان مردم و همان مردم نظرکرده در نظر میگیرند.
اما در جمهوری اسلامی کاملا در اختیار دولت قرار دارد و در اختیار آن کسانی که وابستگی به این دولت دارند جزو این قشون هستند از این قبیله به حساب می آیند.
حالا برای قبیله خودش همه ثروت را در اختیار آنها می گذارد.
حالا با نابود کردن زندگی دیگران و از میان بردن آزادی های دیگران و فدیه اسارت به آنها، آزادی خودش را پدید می آورد.
حالا با خوردن و خونخواری از خون در جان آنها سعی می کند پر بال تر و قدرتمند تر و فربه تر شود و شما می بینید که این میل تا چه اندازه ریشه دار در بین مردم هست و ما اینگونه در این منجلاب گیر کرده ایم که این یک بخشی از فرهنگ مردم ایران هست تحت عنوان اشرافی گری و میل به اشرافی گری.
در باب مصادیقش میشه ساعتها صحبت کرد.
شما نگاه کنید تا چه اندازه این میل به اشرافی گری در بین مردم زیاد هست؟
از عروسی هایی که می گیرند و خودشون رو غرق در این اشرافی گری می کنند.
حتی با نداری کامل حاضرند هر کاری بکنند تا ذره ای خودشون رو نزدیک به اون هرم قدرت بدونند.
یک هرم تصویر شده در برابر یک قله ای پر از اشرافی گری.
از اون نگاه به پادشاهان.
از این نگاه به خدایان.
از اون نگاهی که برای شما تصویر میشه که همه چیز در اختیار این اشراف است.
حالا می بینید که کسی که در تنگنا و زندگی دردناکی هم هست سعی میکنه برای یک روز هم که شده جا پای اون قدرتمندان بزاره و اصولا این مبدل شده به اون فرهنگ غالبی که کلیت زندگی مردم رو ساخته.
حالا شما مواجه میشید با این میل افسارگسیخته که انسان ها حاضرند دیگران رو ببلعند برای رسیدن حالا حاضرن هر گونه برابری رو زیر پا بزارن.
حالا حاضرند اون آزادی احمقانه ای که خورانده میشه تحت عنوان اسارت دیگران رو که آزادی نیست و تنها و تنها قدرت و کثرت است رو بقبولانند و نابود کنند و برابری رو به زادگاه و قربانگاه ببرند.
و این بخشی از فرهنگ ایرانی است که به وجود اومده.
به واسطه المان های مختلفی که در این قسمت سعی کردیم درباره اش صحبت بکنیم.
قاعدتا در باب این اشرافی گری میشه ساعت ها صحبت کرد.
ما میتونیم المان های بی شمار و مصادیق بی شماری رو در این نگاه داشته باشیم.
اما قاعدتا یکی از فرهنگ های غالب در ایران همین اشرافی گری است که در جای جای ایران هم وجود داره.
میشه با هر مثالی به این معنا بیشتر رسید، بیشتر نزدیک شد و این رو به واضح به وضوح دید که فرهنگ غالب در بین مردم ایران این میل به اشرافی گری است و این ریشه دار شدن نگاه نابرابری خواهانه ای است که در بین مردم جاری و ساری شد