خب دوستان توی این ویژه برنامه مشخص ما سعی کردیم در باب عوامل سلطه گری جمهوری اسلامی صحبت بکنیم و عواملی که باعث شده جمهوری اسلامی شکل بگیره و در طول این سالیان هم بتونه به حیات خودش ادامه بده و در این قسمت مشخص حالا قرار هست ما در باب فردا صحبت بکنیم در باب رهایی و رسیدن به اون فردایی که در ذهن و خیال خودمون پرورش دادیم.
اون رویا و آرزویی که در نهایت قرار هست مبدل به هدف بشه.
یعنی قاعدتا ما باید در میان افکار خودمون در ابتدا آرزویی داشته باشیم تا با میل به اون آرزو به یک هدف مشخص و غایی برسیم و حالا همه تلاش و توانمون رو برای رسیدن به اون هدف هزینه کنیم.
حالا قرار هست که ما با امید و نگاه به اون آرزو و آرمانی که در ذهن پرورش دادیم به اون هدف غایی برسیم و قرار هست توی این قسمت هم در باب این مساله صحبت کنیم.
هر چند که در ویژه برنامه های مختلفی که پیرامون ایران داشتم در باب این مباحث صحبت کردم.
خیلی بیشتر و بیشتر صحبت کردم.
یعنی در ویژه برنامه هایی که درباره ایران بود خیلی مفصل تر صحبت کردیم.
در قسمت های مختلفش سعی کردیم عناوین مختلفی رو مطرح بکنیم که میتونید به اون ویژه برنامه ها هم دسترسی داشته باشید و کامل تر این عناوین رو هم بدونید.
اما در این قسمت انتهایی از این ویژه برنامه سعی کردیم که در نهایت این هژمونی جمهوری اسلامی را با این میل و امید به فردا و رهایی از چنگال این استبداد خونخوار دینی تصویر کنیم و در نهایت هم باز هم ویژه برنامه های پیرامون ایران خواهیم داشت و سعی میکنیم از منظرهای مختلف در باب ایران و آینده ایران هم صحبت بکنیم.
خوب قاعدتا در این ابتدای برنامه بهتر هست که ما پیرامون این مبحث مشخص صحبت بکنیم که قاعدتا انسان برای رسیدن به پیروزی و گذر از مشکلات در آن نقطه ابتدایی باید مشکل رو بشناسه.
پیش از اینکه ما صورت مسئله رو بدونیم قاعدتا نمیتونیم به مساله برسیم و در نهایت بتونیم این مساله رو حل بکنیم.
ما قبل از این که مشکل رو بشناسیم نمی تونیم مشکل رو حل بکنیم.
قبل از این که بیماری شناخته نشه نمی تونیم درمانی برای این بیماری داشته باشیم.
پس قاعدتا وقتی به مفهوم اجتماعی تحت عنوان ایران می رسیم و شرایطی که ایران در اون دچار شده در اون نقطه ابتدا ما باید مشکل را بشناسیم.
خب قاعدتا مشکلات ایران یکی دو تا نیست و همه و همه درباره اش می دانیم.
این که تا چه اندازه ایران در شرایط اقتصادی بدی به سر می برد.
این که ایران تا چه اندازه به واسطه ناکارآمدی که توسط جمهوری اسلامی ارائه شده شرایط اسفناکی را داشته، از نظر اجتماعی، از نظر فرهنگی، از نظر اقتصادی، از نظر سیاسی تا چه اندازه ایران در آن خفقان و اسارت سیاسی دارد زندگی اش را به پیش می برد؟
تا چه اندازه هزینه های بالایی برای بیان مردم برای ابراز وجود مردم به وجود آمده؟
تا چه اندازه مردم بی گناهی توسط این ظلم و کشتار و وحشی خویی جمهوری اسلامی از میان برداشته شده اند؟
اعدام های بی شمار، شکنجه ها، زندان های طویل مدت، زندانی های عقیدتی و سیاسی بیشماری که در ایران وجود داشتند و دارند.
خوب قاعدتا ما مشکلات بیشماری را از جمهوری اسلامی می شناسیم و می دانیم که این مشکلات به واسطه وجود جمهوری اسلامی شکل گرفته یعنی پیش از جمهوری اسلامی ما یک حکومتی داشتیم تحت عنوان پهلوی.
خوب قاعدتا در دوران پهلوی هم مشکلات ریز و درشت بیشماری وجود داشت.
یکی از اون مشکلات قاعدتا اون خفقان سیاسی ای بود که حاکم بود.
شاید در آن دوران می توانستیم به یک مشکل، دو مشکل، سه مشکل را مطرح بکنیم و در باره اش صحبت بکنیم.
اما امروز در شرایطی که جمهوری اسلامی در طول این چهل و خورده ای سال ساخته، حالا ما مواجه می شویم با یک دریایی از اشکالات که انتهایی هم ندارد.
یعنی اگر قرار باشد یک کسی بنشیند و در باب مشکلات جمهوری اسلامی صحبت بکند که نه تنها ساعت ها، نه تنها روز ها، نه تنها ماه ها، حتی سال ها صحبت کند.
یعنی بشینه و انتهایی نداشته باشه از ابتدای وجودیت جمهوری اسلامی صحبت بکند تا مشکلات ریز و درشتی که در طول این سالیان اتفاق افتاده.
پس حالا ما با یک دریا و اقیانوسی از مشکلات روبه رو هستیم.
اما حال با توجه به این دریای عظیم از مشکلات باید به این ریشه ی ابتدایی برسیم.
قاعدتا ریشه ی ابتدایی وجود جمهوری اسلامی است.
در این شکی نیست.
به واسطه وجود جمهوری اسلامی است که تا این اندازه ناکارآمدی وجود دارد.
به واسطه جمهوری اسلامی هست که شایستگان این کشور، کسانی که می توانند کاری انجام بدهند به کناری گذاشته شده اند.
در زمینه اقتصادی قرار هست که نخبگان کاری انجام ندهند.
کسانی که سواد لازم و دانش لازم را دارند کاری انجام ندهند.
قرار است افرادی که ایمان دارند و باور دارند و در این چرخه گام برداشته اند و بیشتر و بیشتر خود را نزدیک به آن هرم قدرت میکنند و بیشتر و بیشتر در مجیز آنها زندگیشان را به پیش میبرند و برای آنها خوشرقصی بیشتری میکنند.
تمام عناوین را در اختیار داشته باشند.
قرار است که معیار اصلی برای انتخاب نزدیکی و چاپلوسی باشد.
همانگونه که میبینیم که چگونه مثلا رییس جمهور انتخاب میشود و چه کارهایی دارد در این کشور اتفاق میافتد.
فارغ از این، این جنگی که جمهوری اسلامی با جهان برای خودش راه انداخته تا چه اندازه برای مردم هزینه داشته و تا چه اندازه این هزینه ها سرسام آور بوده؟
اما فارغ از این مباحثی که پیرامون مباحث اقتصادی هست، حالا شما مواجه میشوید با یک دریایی از نابرابری ها و وحشی خویی ها و ظلمت هایی که در دل قوانین جمهوری اسلامی وجود دارد.
حالا شما تصور بکنید که تمام این مشکلات اقتصادی هم هموار میشد.
جمهوری اسلامی می آمد یک آغوش باز ای داشت و با جهان آشتی می کرد و با آمریکا دوست می شد.
فردا هم می آمد یک شایسته سالاری هم می کرد و چهار تا آدم نخبه رو هم می ذاشت سر کار و در نهایت می توانست مشکلات اقتصادی خودش را مرتفع کند.
حالا شما با این دریایی از نابرابری ها در دل قانون می خواستید چکار بکنید؟
اینکه تا این اندازه زن را پست می شمارد تا این اندازه حقوق او را پایمال می کند.
تا این اندازه در برابر کسانی که باورمند به اعتقادات سیاسی، دینی و مذهبی دیگر هستند و حقوقشان را زیر پا می گذارد، با اعدام چکار می کردید؟
با دست بریدن و سنگسار کردن؟
با قوانین وحشیانه؟
با شلاق زدن؟
حال با این دریای از سانسور چی کار می کردید؟
با این آزادی های به حصر رفته؟
با این سیاست مچاله شده.
حالا شما با این شرایط چی کار می کردید؟
پس قاعدتا وقتی ما در باب جمهوری اسلامی صحبت میکنیم.
یک دریایی از مشکلات رو در برابر داریم که به واسطه وجودیت جمهوری اسلامی است.
اما موضوع به اینجا ختم نمی شود که همه چیز را ما خلاصه در جمهوری اسلامی بکنیم.
جمهوری اسلامی به واسطه یک ریشه فکری است که تبدیل به جمهوری اسلامی شده و جمهوری اسلامی به واسطه آن تغذیه ای که دارد توسط اسلام می شود که مبدل به این حکومت شده.
پس قاعدتا ریشه اصلی را شما باید مترادف با اسلام بدانید.
یعنی هیچ کس نمی تواند تعبیر و تفسیری داشته باشد فرای اسلام.
در باب جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی نماینده آن دین است بر زمین اوامر و فرمایشات همان دین را دارد به پیش می برد.
هر نوع ناعدالتی و نابرابری که در دل قوانین وجود دارد به واسطه همان دین و باور هست که شکل گرفته.
اگر حقوق زنان پایمال می شود به واسطه آیاتی است که در قرآن ذکر شده، به واسطه احادیثی است که از زبان پیامبر و ائمه مطرح شده به واسطه زیست پیامبر هست و آن سیرت نبوی که این زندگی رو برای مردم ساخته.
حالا شما با یک ریشه مشخص تحت عنوان اسلام رو به رو هستید.
پس وقتی ما در باب این رهایی صحبت می کنیم در باب این شناخت مشکل صحبت می کنیم.
منظور و مفهوم این هست که شما با یک دریای عظیم و اقیانوس بزرگی از مشکلات روبه رو هستید که شما را به یک ریشه مشخص و اون هم اسلام هست می رسونه.
حال هر صحبتی فرای این به نوعی عوام فریبی است.
به نوعی دوباره تکرار کردن همون اشتباهات گذشته است.
شما وقتی روبرو نشید با این مشکل مشخص و این ریشه مشخص که به وجود آورنده تمام این اشکالات هست قافیه رو باختید.
یعنی شما یک لحظه تصور بکنید در جمهوری اسلامی به عنوان مثال شایسته سالاری هیچ جایگاهی ندارد چرا که اسلام همینگونه دنیا را می بیند.
اسلام برای اینکه یک نفر را به عنوان مثال بگذارد به عنوان وزیر مثلا اقتصاد کشور برایش مهم نیست که او تا چه اندازه تخصص دارد، تا چه اندازه دانش دارد و تا چه اندازه علم این کار را دارد.
برایش مهم است که در ابتدا مسلمان باشد.
این چیزی فارغ از اعتقادات اسلامی نیست.
پس اگر جمهوری اسلامی را دارید می بینید که دارد این کار را می کند و به خودی های خودش میدان می دهد.
به کسانی که چاپلوس تر هستند، بیشتر ایمان دارند، در این وادی دارند حرکت می کنند.
این چیزی فرای قوانین اسلامی را به پیش نبرده، چیز من درآوردی را که به وجود نیاورده یعنی اسلامی نبوده که بگوید شما بیایید شایسته سالاری کنید.
کسانی که می دانند حتی اگر بی دین هستند، بی خدا هستند و کافر هستند را بیاورید بگذارید در راس امور.
یا اگر جمهوری اسلامی دارد قوانینی تا این اندازه منزجر کننده وضع می کند.
مثلا مردم رو به واسطه خوردن مشروبات شلاق می زنه اون هم در ملاء عام.
این هم جزو قوانین اسلامی است.
حالا شما مواجه میشید با آیات قرآنی و احادیث پیرامون این موضوع.
حالا شما مواجه میشید با سیرت نبوی که در دوران حیاتش همین کار رو کرده و حالا شما مواجه میشید با جمهوری اسلامی که نماینده همین باور هست و همین باور رو داره به پیش می بره و به واسطه وجود همین باور هست که ماهیت جمهوری اسلامی مبدل به این نگاه شده.
شما مواجه هستید با یک مجلسی تحت عنوان مجلس شورای نگهبان که قرار هست قوانینی که در مجلس شورای اسلامی وضع میشه در نهایت با نظارت اینها با مبانی اسلامی همسو باشه.
تمامی عوامل داره شما رو به یک سمت میبره تا ریشه رو بشناسید.
ریشه اصلی که قاعدتا اسلام هست چیزی فرای اسلام نیست.
هر کسی در هر جایگاهی که قرار داره در باب جمهوری اسلامی صحبت می کند و ریشه را در اسلام نمی بیند.
در پی عوام فریبی است.
در پی وجود این اعتقادات در دل مردمی است که حالا می خواهد با آنها همسو شود.
یعنی همان تصویری که من بارها هم فکر می کنم درباره اش صحبت کردم.
شما وقتی نزدیک می شوید به مفهومی تحت عنوان محمد محمدی که دین اسلام را به وجود آورده.
در آن نگاه ابتدایی او سعی کرده جماعت بی شمار را با خود همراه کند.
یعنی از عوام فریبی استفاده کند.
چرا که با یک مفهوم شناخته شده تحت عنوان خدا به میدان آمده.
اگر آمده و گفته ما باید یک خدا را بشناسیم، چیزی فراتر از اعتقادات عمومی مردم را مطرح نکرده.
حالا سعی کرده آن اعتقاد ابتدایی که در دل مردم جاری و ساری بوده را پله ای بکند برای مطرح کردن همان باوری که از همین نگاه هم نشأت گرفته.
حالا اگر شما مواجه می شوید با جماعتی که جمهوری اسلامی را دشمن خود می دانند و در پی از میان بردنش هستند.
اما در باب اسلام و ریشه اصلی جمهوری اسلامی که قاعدتا اسلام هست، صحبتی نمیشود به واسطه عوام فریبی است.
حالا این جماعت را ما در کنار خود داشته باشیم و نیازی نیست که اسلام را از میان برداریم و قرار جمهوری اسلامی را بگذاریم کنار.
جمهوری اسلامی چیزی فراتر از اسلام به میان آورده.
آیا جمهوری اسلامی چیزی کم تر از اسلام را به میان آورده؟
آیا جمهوری اسلامی ریشه های باوری خود را از اسلام نمیگیرد؟
آیا شما قوانین اساسی جمهوری اسلامی را ندیدید که هر عنوانی که مطرح میشود، حتی اگر ذره ای در دل آن نمای کوچکی از آزادی وجود دارد، به واسطه وجود کلمه ای از اسلام از میان برداشته میشود؟
پس قاعدتا ما وقتی در باب اشکال و مشکلات جمهوری اسلامی و در نهایت رسیدن به ریشه ها صحبت میکنیم، ریشه اصلی اسلام هست و ما باید به عنوان جماعتی که قرار هست شرایط ایران را دگرگون کنیم، این را بدانیم که ریشه اصلی اسلام هست و باید مبارزه را رو در برابر اسلام تصویر کنیم.
قاعدتا یکی از عوامل مهم ایستادگی در برابر همین هژمونی های جمهوری اسلامی است.
اصلا هدف از مطرح کردن این ویژه برنامه مشخص پیرامون هژمونی جمهوری اسلامی و عوامل سلطه جمهوری اسلامی همین موضوع بوده که کسانی که خود رو مخالف جمهوری اسلامی میدونن و مبارز در برابر جمهوری اسلامی می دونن باید بدونن که در برابر این عوامل سلطه گری باید ایستادگی کنن.
در برابر عنوانی تحت عنوان مثلا امام زمان تحت عنوان قوانین جمهوری اسلامی تحت عنوان سرکوب جهاد، اسلام شیعی گری اون هلال شیعی، ولایت فقیه.
عناوینی که باعث شده جمهوری اسلامی به وجود بیاد و ادامه پیدا کنه.
یعنی مبارزه اصلی باید در برابر همین عوامل سلطه باشه که یکی از عوامل مهمش قاعدتا اسلام هست، شیعه گری هست، امام زمان هست.
قاعدتا ولایت فقیه است.
یعنی شما نمیتوانید مخالف جمهوری اسلامی باشید اما با این عوامل سلطه گری جمهوری اسلامی بی تفاوت از کنارش رد شوید.
برایتان موضوعیتی نداشته باشد.
قاعدتا شکست ایدئولوژیک جمهوری اسلامی است که ما را به پیروزی خواهد رساند.
ایستادگی در برابر جمهوری اسلامی در راستای باورهایی که مطرح شده، چه توسط جمهوری اسلامی و چه پیش از آن اسلام که قاعدتا جمهوری اسلامی در پی روخوانی از همان اعتقادات است.
حالا با ایستادگی در برابر این عوامل هست که شما میتوانید میداندار برای پیروزی بشوید.
پس قاعدتا ما باید در نقطه ابتدایی وقتی مشکل و ریشه را میشناسیم، حالا برویم و در برابر این عوامل این سلطه ایستادگی بکنیم، در برابر این هژمونی جمهوری اسلامی ایستادگی بکنیم.
حالا قرار هست که ما در برابر اسلام بایستیم و در برابر قوانین اسلامی بایستیم.
قوانینی که گره خورده به زندگی عادی و روزمره ما یعنی یک زن به عنوان یک زن.
حالا وقتی می رسه به حضانت فرزندش، حالا به واسطه قوانین اسلامی هست که به همین سادگی حق مادری او لحاظ نمیشه.
حالا به واسطه همین قوانین هست که او حق طلاق نداره.
مبدل به یک برده جنسی برای مردان میشه که حالا هر کاری می تونن باهاش بکنن و حقش رو پرداخت بکنن و به سادگی هم طلاقش بدن.
هیچ نوع حقوق ابتدایی برای او مطرح نمیشه.
یا وقتی شما نزدیک میشید به باور های پیرامون برابری جان ها، باور به آزادی.
باور به آزار نرساندن به دیگران.
حالا مواجه میشید با یک دریایی از قوانین که در برابر این نگاه وجود داره.
برابری رو محترم نمیشمارد و آزادی رو از میان میبره.
برای جان ها هیچ احترامی قائل نیست و اصولا در راستای آزار رساندن به دیگران داره گام بر میداره.
مثلا شما مواجه میشید با خیانت به عنوان یک اصل ضد اخلاقی برای شما.
حالا شما مواجه هستید با خیانتی که مبدل به قانون شده در این نگاه اسلامی.
در این نگاه شیعی حالا داره فرمان به صیغه کردن میده فرمان به چندهمسری میده.
حالا شما مواجه هستید با یک قانون بیمار.
قانونی که قرار هست زشتی ها و پلیدی ها رو مبدل به ارزش بکنه.
ضد ارزش ها رو به عنوان ارزش تحویل شما بده.
حالا شما مواجه میشید با یک جامعه بیماری که مردمش در همین بیماری ها هم غرق هستند.
غرق در این نگاه های آلوده هستند.
حالا شما وقتی روبرو میشید با جمهوری اسلامی، یک ولایت فقیه هست که جا پای خدا گذاشته، عبا و قبا و ردای محمد رو به تن کرده، خداوند رو به تن کرده، حالا رفته نشسته در اون جایگاه قدسی همه قدرت رو در اختیار خود دارد، هیچ مسئولیتی قبول نمیکند.
هیچ پاسخگویی نسبت به کسی ندارد.
و تمام حقوق حقه را هم برای خود می داند.
خود را مالک و صاحب مال مردم می داند.
خود را ولی مردم می داند.
مردم را صغیر و احمق و نادان فرض می کند.
حالا شما مواجه میشید با خدایی که به زمین آمده و همه قدرت را در اختیار گرفته.
قدرت اجرایی کشور در اختیار اوست.
مترسکی تحت عنوان رییس جمهور هم آن بالا قرار دارد تا اوامر او را به پیش ببرد.
قوه قضاییه قرار است که توسط او انتخاب شود.
قوه مقننه توسط کسانی قانون گذاری می شود که از هیات شورای نگهبان او رد شده و در نهایت شورای نگهبان او هست که این قوانین را وضع می کند یا نمی کند.
یک حکومت یکپارچه که همه و همه در اختیار یک خداوند آسمانی است که همه قدرت را در اختیار گرفته.
حالا ما با یک ولایت فقیه، یک جایگاه استبدادی وحشتناکی روبهرو هستیم که همه چیز از آزادی و برابری را لگدمال کرده.
حالا این نقطه ای است که ما باید در برابرش ایستادگی کنیم و او را از میان ببریم.
حالا قرار است که ما ایستادگی را در برابر قوانین اسلامی، در برابر نگاه های اسلامی، در برابر جایگاه های اسلامی داشته باشیم.
ولایت فقیه یا خلیفه تفاوتی میانشان نیست.
مفتی یا مجتهد تفاوتی میانشان نیست.
این ها آمدند برای اینکه آزادی ها را از میان ببرند.
آمده اند برای زورگویی، برای فرمان دادن، برای پدید آوردن جماعت بی شماری از بنده و برده و فرمانبردار.
این نگاه که نگاه اسلامی است از همان ریشه ی ابتدایی دارد در همین راستا قدم برمیدارد.
شما برگردید و به اسلام نگاه کنید.
مترادف معنای اسلام چیست؟ تسلیم بودن.
حال این نگاه اسلامی پدید آمده تا جماعت بی شماری را تسلیم خود بکند.
حال وقتی به میدان می آید تا حکومت را در اختیار بگیرد، قاعدتا آمده تا فرمانبرداران بی شماری را هم فراهم بکند.
پس قاعدتا ما باید ریشه ابتدایی و مشکل ابتدایی را بشناسیم و به سمت آن قدم برداریم.
فارغ از شناخت این اشکال ها، این ریشه ی مشخص و ایستادگی در برابر این عوامل سلطه.
حال ما باید به صورت جمعی فارغ از موضوعی که تحت عنوان سلب میشناسیم که میخواهیم جمهوری اسلامی نباشد، باید به یک مرحله از ایجاب برسیم.
حالا ما باید به یک مرحله ای برسیم که خواسته های خودمان را مطرح بکنیم.
قاعدتا ما برای رسیدن به آن آرمان و هدف خودمان هست که تلاش می کنیم.
یعنی شما با یک جماعتی روبه رو می شوید که می گویند جمهوری اسلامی نباشد.
حالا همه چیز درست می شود.
اصلا همچین چیزی ممکن نیست.
انسان برای موضوعی که بهش آزار شده و برای ایستادگی در برابر اون ظلمه.
من یک بار دیگه هم این موضوع رو مطرح کردم.
وقتی شما دارید ظلمی میبینید از یک زورگو حالا وقتی میاید و باهاش گلاویز میشید، وقتی میبینید زورتون کمتره و بیشتر دارید ازش کتک میخورید در نهایت میرید و گوشه گیر میشید و ادامه نمیدید در یک اشل بزرگتر.
در شکل اجتماعی که در ایران اتفاق می افته، مردمی که به واسطه کشته شدن مهسا امینی به خیابان میاند حالا وقتی به خیابان میان و میبینند بیشتر کسانی همتای مهسا امینی دارن کشته میشن و اتفاقی نمی افته در نهایت بر می گردند و کنار میکشند.
اما اگر همین مردم به واسطه یک هدف مشخص به خیابان باشند هیچ وقت همچین کاری رو نمیکنن.
پس قرار هست که آرمان و هدفی در دل اون ها بیدار باشه.
حالا قرار هست که اینها به یک ایمان جمعی برسند.
اونها قرار هست که برای هدف ها و آینده روشن خودشون تلاش کنن.
هیچ انقلابی در هیچ جای جهان هیچ وقت به واسطه ی صلح به وجود نیومده.
همواره به واسطه ی ایمانی بوده که شکل گرفته.
شما وقتی نزدیک میشید به انقلابی که در روسیه اتفاق می افته.
حالا جماعتی هستن که میل به رسیدن به اون حکومت سوسیالیستی رو دارن.
حکومت کمونیستی رو دارن.
اگر جمهوری اسلامی اتفاق می افته، حالا جماعتی هستن که تمام وجود و جان خودشون رو گذاشتن تا به یک حکومت اسلامی برسن.
همه جای دنیا برای رسیدن به انقلاب نیاز به یک هدف غایی دارن.
و حال اگر کسی در این میدان پا گذاشت تا شرایط رو تغییر بده باید از اون ایمان خودش، از اون آرمان خودش صحبت بکنه تا جماعتی رو همسوی خود بکنه.
حالا ما باید روبرو بشیم با جماعت بی شماری که سعی میکنن آرزوهاشون رو به دیگران معرفی کنن.
آرمان ها و هدف هاشون رو معرفی کنن تا بتونن یارگیری کنن تا در کنار خودشون افرادی رو داشته باشن که برای اون هدف حرکت کنن.
حال اون حکومت مثلا لائیک باشه.
حال اینکه اون یک حکومت یک دموکراسی شبیه به دموکراسی های غربی باشه یا هر نگاه دیگه ای باشه.
اما موضوع مهم این هست که باید جماعتی رو همسوی خود کنن برای فردایی روشن، برای آینده ای که در پیش است، برای آرزوهایی که با اون ها مطرح میشه.
پس قاعدتا برای رسیدن به این رهایی و پلی به سوی فردا، ما نیازمند رسیدن به یک ایمان جمعی هستیم.
این نیازمند این هست که جماعتی باشن تا این آرزوها رو مطرح بکنند تا در نهایت با یکپارچگی یک ایمان جمعی شکل بگیره تا مردم به اون مرحله برای رسیدن به آزادی برسن.
من در ویژه برنامه های مختلف پیرامون این مباحث صحبت کردم و اینجا سعی میکنم خیلی موجز در باب مباحث صحبت بکنم.
اگر دوست داشتید میتوانید به ویژه برنامه هایی که پیرامون ایران بوده مراجعه کنید و این عناوین رو گوش بدید.
اینجا سعی شده خیلی موجز در این انتها که در این ویژه برنامه در باب این هژمونی صحبت کردیم در نهایت به این نقطه برسیم.
فارغ از تمام این عناوین، به روزی باید نگاه بکنیم که مردمان این کشور باورمند به انقلاب باشند و بدونند که در جمهوری اسلامی راهی به جز انقلاب وجود نداره.
شما میتونید در یک کشوری به دنیا بیاد که یک شرایطی وجود داره که شما میتونید گام هایی رو بردارید تا اون آرزوهای خودتون رو به پیش ببرید.
یعنی شما تصور بکنید من با تمام افکار و عقاید و باورهای خودم در یک کشوری به دنیا میومدم که مثلا مثل سوییس حالا شما میتونستید اونجا فعالیت هایی بکنید تا قوانین رو تغییر بدید.
به عنوان مثال من به آزادی جان ها باور دارم و برابری جان ها و آزار نرساندن به دیگر موجودات که حالا این موجودات میشن همه موجودات زنده، انسان، حیوان و گیاه.
من اگر در کشوری به دنیا میومدم که شرایطی وجود داشت تا قوانین تغییر پیدا کنه مثل شرایطی که در سوئیس مثلا وجود داره که شما میتونید با جمع کردن تعدادی امضا در نهایت قوانین مجلس رو تغییر بدید.
یا اصلا جایگاهی وجود داشت برای وارد شدن به مجلس و در نهایت یکپارچه کردن مجلسی که قرار هست قوانین عرفی بزاره تا قوانین رو تغییر بده.
حالا ما میتونستیم خودمون رو به این مرحله برسونیم تا با رد کردن یک همچین قوانینی یک شرایط تازه ای رو پدید بیاورید.
اما وقتی در باب جمهوری اسلامی صحبت میکنید حالا شما روبه رو هستید با یک کوه بزرگی به اسم اسلام.
حالا قرار است تمام قوانین نه عرفی، نه به واسطه تفکر انسانی، به واسطه پیشرفت های انسانی که تنها و تنها به واسطه همسانی و همسویی با اسلام وضع بشه.
حالا قرار هست شما از اون شورای نگهبان رد بشید و وارد این چرخه بشید.
فارغ از این شما قرار هست همواره یک استبداد قدرتمندی رو یک غول چند سری تحت عنوان ولایت فقیه رو داشته باشید که همه آزادی ها رو از میان ببره.
حالا شما مواجه هست مواجهه تون با قوانینی که الهیست غیر قابل عدول هست.
عدول کردن از او و مواجهه با کفر است.
یعنی شما چگونه می توانید تصور کنید در جمهوری اسلامی برای از میان بردن اعدام تلاش بکنید؟
این یک قانون جزمی از طرف خداست.
غیر قابل عدول.
انتقاد به او مترادف با کفر است.
همان اتفاقی که برای جبهه ملی افتاد.
در همون ابتدای انقلاب که با حکم اعدام مخالفت داشتند و خیلی راحت خمینی رو مرتد و خارج شده از دین خطاب کرد.
پس حالا شما مواجه میشید با راهی که به جز انقلاب در شما برای شما وجود نداره.
پس این اون نقطه ی اتصالی است که باید مردم به اون مرحله ای برسند که به واسطه ی ایمان جمعی باورمند به انقلاب باشند و بدانند که راهی به جز انقلاب و اون دگرگونی براشون وجود نداره.
قرار هست این دگرگونی شکل بگیره تا تمام ساختارها تغییر بکنه.
ما وقتی در باب انقلاب صحبت میکنیم قرار هست که تمام این اتفاقات کنفیکون بشه.
قرار هست که جایگاه قدسی تحت عنوان ولایت فقیه برداشته بشه.
قرار هست که این ریشه ی اسلامی کنده بشه.
قرار هست قوانینی که به واسطه ی اسلام شکل گرفته از میان برداشته بشه.
حالا قرار هست ما به مرحله ای برسیم که به واسطه ی پویایی های خود، به واسطه ی عرف جامعه ای که وجود داره قوانین رو وضع کنیم.
حالا قرار هست کسی از این دالان اسلامی وارد مباحث مختلف نشه.
پس اینجاست اون نقطه ای که ما میدونیم راه چاره ای به جز انقلاب در برابر ما نیست.
حال با توجه به این ایمانی که به انقلاب وجود داره و این ایمان جمعی که ما تصور می کنیم قاعدتا رسیدن به انقلاب و دگرگونی برای مردم ساده است اما برای رسیدن به این عناوینی که درباره اش صحبت می کنیم قاعدتا نیاز به تشکیل احزاب هست.
خب ما در شرایطی در ایران روبه رو هستیم که به واسطه این فقری که احزاب وجود ندارن و این فقری که جامعه ما رو در بر گرفته، ما به اون نقطه ای رسیدیم که حالا به جای احزاب مثلا سلبریتی ها دارن به میدان می آیند.
شما تصور بکنید در یک کشوری که احزاب مشخصی وجود داشته باشند حالا برای رسیدن به اون حرکت جمعی قرار هست که احزاب اعلامیه بدهند و مردم رو به خیابون بکشونن.
نه سلبریتی ها، نه کسانی که از سیاست چیزی نمی دونن.
نه کسانی که اعتقادات مشخصی رو مطرح نکرده اند.
من در یکی از این ویژه برنامه ها خیلی مفصل در باب این مساله صحبت کردم و الان دارم اشارتی بهش می کنم.
اینکه ما نیاز داریم برای رسیدن به فردایی مشخص احزاب و گروه هایی داشته باشیم.
اصولا انسان به صورت فرادا قدرتی نداره.
یا شما باید محو در خیالات باشید و شبیه به فیلم های هالیوودی دنیا رو ببینید که یک انسانی باشه و دنیا رو تغییر بده.
یا باید به دنیای واقعی نگاه کنید.
انسان ها در کنار هم قدرتمند هستند.
یعنی اگر امروز در جهان مدرن غرب به عنوان مثال.
اصنافی وجود دارند که حالا با کنار هم بودن گروه های کارگری وجود دارند که با اتحاد هم می تونند قدرت رو به چالش بکشند و خواسته هاشون رو به پیش ببرند.
به واسطه تکثر شون هست، به واسطه تعدادشون هست، به واسطه قدرتی است که با در کنار هم بودن به دست می آورند.
پس وقتی ما صحبت از احزاب می کنیم.
صحبت از تشکیل گروه هایی می کنیم به واسطه همین قدرتمندی است.
حال انسان هایی که در کنار هم باشند قدرت ماورایی هم دارند.
حال اگر احزابی باشند که خط و ربط فکری خودشان را مشخص کنند، مردم می دانند باید به کدام سمت بروند.
اگر حزبی هست که در باب قرابت با اسلام صحبت می کند.
جماعتی هستند که می دانند نباید نزدیک به آن باشند.
و الی آخر.
حال با تشکیل این احزاب هست که اینها می توانند برای فردا کاری انجام بدهند.
این قدرت و این اتحاد در کنار هم هست که می تواند ما را به آن ثمره و نهایت و نتیجه مشخص برساند.
ما وقتی در باب رسیدن به ایمان جمعی صحبت کردیم، حالا این احزاب هستند که آرزوهایشان و خواسته هایشان را امیالشان و آرمانشان را به مردم می فروشند، با مردم در میان می گذارند و مردم می دانند که برای چه در فردا تلاش خواهند کرد.
و حالا مردمی هستند که به این ها جذب میشن.
و در نهایت نزدیکی میان این احزاب هست که ما رو به اون هدف غایی و نهایی که از میان بردن جمهوری اسلامی و تشکیل یک حکومت مشخصی که ایمان جمعی مردم ساختمان را خواهد رسوند.
پس قاعدتا برای رهایی و رسیدن به اون پلی که فردای ما را خواهد ساخت، ما نیاز داریم که مشکل رو بشناسیم، به ریشه ها نظر بکنیم.
ما قرار هست که در برابر سلطه گری جمهوری اسلامی ایستادگی بکنیم.
تمامی عواملی که باعث این سلطه گری شده اند رو در برابر ببینیم.
اسلام قوانین اسلامی، ولایت فقیه، امام زمان.
هر عنوانی که ما تحت عنوان هژمونی جمهوری اسلامی میشناسیم رو باید در برابرش ایستادگی بکنیم.
ما باید با تشکیل احزاب و گروه های مختلف که حالا پا به میدان می گذارند.
برای مردم ایمان بسازیم، هدف بسازیم، فردا را مشخص کنیم، از آنها بخواهیم که آرزو بکنند، آرزوهایشان را مطرح بکنند، از این آرزوها به یک هدف غایی برسند و در نهایت با مردمی رو به رو شویم که ایمان جمعی دارند.
ایمان جمعی که فردای مشخص و روشنی را به تصویر می کشند و حال این مردم می دانند که سد در برابر رسیدن به آن آرمان قاعدتا جمهوری اسلامی است و راهی به جز انقلاب وجود ندارد و قاعدتا مردمی هستند که می توانند به واسطه داشتن این ایمان جمعی و با قدرتی که توسط در کنار هم بودن دارند، هر حکومتی را ساقط بکنند که قاعدتا جمهوری اسلامی هم همتای تمام حکومت های ظالم جهان از میان برداشته نیست.
خوب قاعدتا بیشتر و بیشتر می شد در باب این مساله صحبت کرد.
من در قسمت های دیگری که در ویژه برنامه های مختلف داشتم در باب مسائل ایران صحبت میکردم.
میتونید به اون مسائل رجوع کنید و فارغ از اون در آینده هم سعی میکنم بیشتر در باب مسائل ایران صحبت کنم.